بررسی شکست تجربهً شوروی / قسمت ششم

خلاصه ای از مطالب قبلی

در قسمتهای پیشین ذگر شد که نظام شوروی تجربهً مبارزات  گذشتهً بخشی از طبقهً کارگر جهانی بود که به شکست انجامید. بررسی شکست آن تجربه با توجه به مسائل و مشکلاتی که امروزه به کارگران و دیگر زحمتکشان جوامع مختلف تحمیل میگردد،به ظاهر امری غیر ضرور بنظر میرسد .ولی بر خلاف ظاهر امر از آنجائیکه هنوز بینش و سنتهائیکه زمانی بستر اصلی ایجاد و تداوم آن تجربیات بودند ، امروزه در ابعاد چشمگیری بکار گرفته میشوند لذا پرداختن به شکست تجربهً شوروی ،بگونه ای شرح حال بینش وسنتهای مبارزاتی  فی الحال موجود زمان کنونیست.

بررسی شکست تجربهً شوروی ، ایجاب میکرد که به زمینه های مادی موجود در روسیهً ۱۹۱۷ پرداخته شود. لذا در آن راستا به بافت اقتصادی وچگونگی ترکیب طبقاتی جامعهً روسیهً آنزمان پرداخته شد. در آن مورد با اتکاء به ادلهً معتبر ، به غالب بودن شیوهً تولید ماقبل سرمایه داری و کهن در بافت اقتصادی روسیه اشاره شد .گفته شد که در کنار جمعیت کثیر دهقانان طبقه کارگری وجود داشت که حاصل رسوخ نه چندان طولانی شیوهً تولید سرمایه داری در اقتصاد بسته وکهن روسیه بود.

لنینیسم ،در میان دیگر سنتها و گرایشات سیاسی مربوط به طبقهً کارگر روسیه ،ازدیدگاه و روشهای مبارزاتی مختص به خود برخوردار بود. در سایهً بکارگیری آن شیوه های ویژه بود که لنینیسم توانست  بر دیگران غالب گردد. آن دیدگاه بعدها یگانه راهنمای مبارزاتی کارگران در فعالیتهای زیر ساختی نظام شوروی شد.

پرداختن به شیوه های مبارزاتی بلشویسم ایجاب میکرد که سیر تاریخی نضج و رشد لنینیسم مورد بررسی قرار گیرد .لذا در آن راستا به انقلاب ۱۹۰۵ روسیه وشرایط مادی موجد آن انقلاب در روسیه گریزی زده شد. و در آن مسیر به تعبیر لنین از رهبری انقلاب ، ارگان سیاسی حاصل از پیروزی انقلاب و….غیره پرداخته شد.

تعبیر ویژه لنین از جایگاه « سازمان انقلابیون » حرفه ای و کارکرد سرمایه های انحصاری در جهان ، اورا بر آن وامیداشت که پیروزیهای سیاسی فوریه – مارس ۱۹۱۷ را پایان انقلاب دموکراتیک در روسیه قلمداد کند .لذا او حکم به در پیش گرفتن « سوسیالیسم » در روسیهً عقب مانده را داده بود . با توجه به اینکه مضمون و جوهر اصلی ایدهً لنین راجع به جایگاه « سازمان انقلابیون » حرفه ای در انقلاب ۱۹۱۷ هنوز محور تفکرات اورا تشکیل داده بود لذا در قسمت قبلی آنچنان تفکری مورد بررسی قرار گرفت.

در قسمت چهارم به دیدگاه بلشویکی راجع به ادارهً اموراقتصاد ، در زمانیکه آنها در اپوزیسیون دولت موقت قرار گرفته بودند، پرداخته شد.در آنشرایط کمبود مایحتاج زندگی و قحطی و گرسنگی دامن جامعهً روسیهً آنزمانرا گرفته بود . لنین ظاهراً بمنظور برون رفت از آن وضعیت طرحی درزمینهً اقتصاد و چگونگی ادارهً امور آن ،ارائه داده بود . با توجه به اینکه همان طرح بود که به همراه مضامین قطعنامه ای و فرمانهای دیگری، در شش ماههً اول حاکمیت بلشویکی ،مبنای ادارهً امور اقتصاد در روسیهً قرار گرفته بود ، لذا در قسمت قبلی آنچنان مطالبی مورد بررسی قرار گرفت.

در قسمت پنجم چگونگی شروع حاکمیت بلشویکی و بخشی از دیگرعملکردهای آن ، مورد بررسی قرار گرفت . چگونگی نگرش لنین به مسئلهً قیام  یکی از مباحث قسمت پنجم بود . ضمناً در همان قسمت سعی شد به عللی که باعث طولانی شدن دورهً تثبیت حاکمیت بلشویکی بر روسیه شده بودند ، بطور موجز پرداخته شود.

از آنجائیکه تداوم حکومت بلشویکی بر روسیه به کارکرد شورائی نسبت داده میشد و امروزه نیز چنین است ، لذا پرداختن به ساختار شورائی و قوانین و آئینامه های مربوطه ،بخش عمدهً مطالب مربوط به قسمت ششم را تشکیل میدهند.

شوراها وحاکمیت بلشویکی :

درموردعلل شکست تجربهً شوروی،گرایشات سیاسی متعددی اظهار نظر کرده اند.علاوه بربخشی ازآنهاکه بقصد دفاع از مناسبات بورژوائی،به آن امر پرداخته اند،همچنین گرایشاتی درزمرهً مدافعین منافع طبقهً کارگر هم آن تجربه رامورد بررسی قرارداده اند. که پاره ای ازگروه اخیر،آن شکست راصرفاً به عدم آگاهی بلشویکها به اقتصاد سوسالیستی، مربوط میدانند. و این در حالیست که ،آنها تمامی دیدگاههای سیاسی وسنتهای مبارزاتی شخص لنین رامورد تاًیید قرارمیدهند.و کوشیده اند آنها را،الگوی مبارزاتی خویش سازند.از دید چنان گرایشاتی دیکتاتوری حزبی« سازمان انقلابیون » برجامعه شوروی،حکومتی منبعث از اکثریت جامعه قلمداد میشود.وحاکمیت بلشویکی، نتیجهً کارکرد دموکراسی شورائی معرفی میگردد.که البته خود بلشویکها هم درمورد حاکمیت سیاسی خود چنان ادعاهائی را داشتند.اینها همه مسائلی هستند که پرداختن به شوراها در شوروی را،ضروری میسازند.

از دید لنین از روز ۲۵ اکتبر ۱۹۱۷ ببعد، تثبیت حکومت بلشویکی،دستیابی به صلح با آلمانها را بهر قیمتی،ضروری ساخته بود.از طرف دیگرسرکوب مخالفین واعمال دیکتاتوری حزبی، پایهً مهم دیگری درتثبیت حکومت بلشویکی بحساب آمده بود. آنها از آن تاریخ ببعد و تا زمانی که خود لنین در قید حیات بود،جهت تثبیت و تداوم حاکمیت خویش ، به ایجاد خفقان و سرکوب کردن کارگران وزحمتکشان در جامعه کمر بستند . آنها تمامی هر آنچه که انجام داده بودند را بعنوان عملکرد رهبران انتخاب شده از طریق کارکرد شورائی توجیه میکردند. در عالم واقع هم، چنان بود .یعنی پایهً واقعی شروع و تداوم دیکتاتوری بلشویکی ،مبتنی بر کارکرد ویژه ای ازنظام شورائی معینی بود . و بلشویکها همواره کوشیده بودند که با تشبث به منبعث شدن خود ازطریق شوراها ، جلوهً حق به جانبی به هر آنچه که در زمینهً سیاسی و اقتصادی در شوروی انجام میدادند ، ببخشند.

شورا وکارکردهایش در طی ماههای قبل و بعد از فوریه – مارس ۱۹۱۷ ، در میان زحمتکشان روسیه از اعتبار خاصی بر خوردار شده بود. و بلشویکها با علم به آن واقعیت، بعد از کسب حاکمیت کوشیدند که به شورا و هر آنچه که تحت نام آن انجام میگرفت الوهیت ببخشند. بزعم آنها القاء چنان تصوری به زحمتکشان داخل و یا خارج از روسیه ،می توانست ، ندانم کاریها و کجرویهای آنها را مستور دارد. امروزه همان تصور در ابعاد گسترده ای نزد انقلابیون مدافع طبقهً کارگر ، پابرجاست . هر گروهی از آنها ،تجربه شوراهای روسیه،رابعنوان « دموکراتیک » ترین الگوی حکومتی ، میستایند. از دید چنان افرادی صرفاً نام شورا، بدون توجه به ساختار و چگونگی عملکردهائی که میتوانند تحت آن نام انجام گیرند ، مقدس است. بهمین دلیل قسمت اعظم آنچنان انقلابیونی ، بدون توجه به مضمون و محتوای شوراها در شوروی ،توصیهً تکرار کلیشه ای  آن تجربهً را به زحمتکشان جامعه خویش میکنند.

وجود چنان مواضعی که هنوز نزد پاره ای از انقلابیون مدافع طبقهً کارگر امروزی ،پابر جاست ، پرداختن به کارکرد شورائی در شوروی را،در بعدی  فراتر از نیاز واقعی « بررسی شکست تجربهً شوروی »، ضروری میسازد.لذاجهت بررسی این مسئله که آیا تداوم حکومت بلشویکی بعد از دومین کنگرهً شوراها که آنها درآن برای اولین بار به اکثریت آراء دست یافته بودند،بچه منوالی پیش رفته بود وتا چه حدی تداوم رهبری آنها،ازراًی حقیقی اکثریت جامعه سرچشمه گرفته بود،لازم است به ساختار شوراها درشوروی،مضمون اولین ودومین قانون اساسی وآئین نامه های انتخاباتی ایکه مشعر به چگونگی انتخابات وتعیین رهبری جامعه بود،پرداخته شود.

 

لنین وحزب اوبعد از دومین کنگرهً شوراهای سراسر روسیه،هیچگاه نخواسته بودند خود رامورد قضاوت تمامی کارگران و دهقانان روسیه درشرایطی آزاد وبرابر،قراردهند.زیراکه پایگاه توده ای آنها بعد ازسرکارآمدن به سرعت به پشتیبانی قشر ضعیف کارگران وفاداربه خودمحدودمانده بود.بطوریکه بعداز گذشت چندماه ازشروع حاکمیت،آنها بمنظور تداوم سیادت سیاسی خویش از طریق گنجاندن موادی درقانون اساسی وتدوین آئین نامه های انتخاباتی ویژه ای،جدا از ملغی داشتن همگانی بودن انتخابات ،همچنین حق برابری آراء دهقانان با کارگران درانتخابات را، لغو کردند.وبا درپیش گرفتن روشهائی، که درصفحات بعدی مورداشاره قرار خواهند گرفت،عمدتاً کارگران حزبی رابه کنگرههای سراسرروسیه راه میدادند.

بلشویکها بعداز کسب اکثریت آراء در دومین کنگرهً شوراهای کارگران ودهقانان،رویه ای درپیش گرفتند که هم ازطریق وضع قوانین ویژه وهم به شیوه های عملی معینی،شرکت تودهً زحمتکشان درادارهً امور جامعهً خویش را،محدود ویا بطور کلی غیرممکن می ساختند.آنها یابه بهانهً مبارزه با بورژوازی وضد انقلاب، و یا به بهانهً عقب ماندگی جامعهً روسیه وپائین بودن سطح فرهنگ کارگران و دهقانان ،ادارهً امور جامعه را،اختصاصاً، درحیطهً اختیار خود نگه می داشتند. قبل از پرداختن به ساختار وچگونگی کارکرد شوراها، بهنگام حاکمیت لنین برجامعه، بجاست که به اذعان خوداو در مورد همگانی نبودن انتخابات شورائی و قائل نشدن حق برابری آراء دهقانان با کارگران بهنگام انتخابات، اشاره شود.

لنین درسخنرانی ایکه درهشتمین کنگرهً ح.ک.(ب).ر، راجع به برنامهً حزب ایراد نموده بود، مسئله ای را تحت عنوان« نقش رهنمون پرولتاریا ومحروم ساختن ازحق انتخابات » ( ۱ ) مطرح کرده بود که طی آن، عدم حق برابری آراء دهقانان باکارگران را مورد بحث قرارداده بود.او درآن مورد گفته بود:

« آخرین نکته ایکه من باید از آن سخن گویم عبارتست ازنقش رهنمون پرولتاریا ومحروم ساختن از حق انتخابات . قانون اساسی ما برای پرولتاریا در مقابل دهقانان امتیاز قائل است واستثمارگران را ازحق انتخاب محروم مینماید» ( ۲ ) او در ادامهً اظهارات فوق، ضمن حمله به منتقدینش ،مضامین غیر دموکراتیک قانون اساسی شوروی را چنین توجیه کرده بود:

«….. ما با عدم کفایت تکامل فرهنگی توده ها روبروهستیم.ما به مسئلهً محروم ساختن بورژوازی ازحق انتخابات بهیچوجه از یک نقطه نظر مطلق ننگریسته ایم زیرا که از نظر تئوریک کاملاً جایز بنطر میرسد که دیکتاتوری پرولتاریا درهرگام بورژوازی را سرکوب نماید. ولی بتواند ویرا از حق انتخاب محروم نسازد. این امراز نظر تئوریک کاملاً ممکنست وماهم قانون اساسی خود را بعنوان نمونه ای برای سایر کشورها تکلیف نمیکنیم. ما فقط اینرا میگوئیم که هرکس انتقال به سوسیالیسم را بدون سرکوب بورژوازی تصور نماید، سوسیالیست نیست. ولی اگرسرکوب بورژوازی بعنوان یک طبقه ضروریست، محروم ساختن وی ازحق انتخاب و برابری ضروری نیست.» ( ۳ )

لازم است توجه شود که توجیهات بلشویکی راجع به « محروم ساختن بورژوازی از حق انتخابات » بهانه ای شده بود که بلشویکها با دستآویز قرار دادن آن ، مخالفان خویش را از حق شرکت در انتخابات محروم میکردند.که بعداً در مورد آن واقعیت مطالب بیشتری ارائه خواهد شد . ولی جدا از چنان نقصی ،لنین « عدم تکامل فرهنگی توده ها»ی روسیه را مجوزی در« محروم ساختن بورژوازی از حق انتخابات » قلمداد کرده بود. آن چنان دستآویزی قبل ازاینکه بعنوان دلیلی اساسی درتوجیه محروم ساختن بورژوازی ازحق انتخابات، مقبول گردد ودر چند وچون آن مسئله به بحث پرداخته شود.خود واقعیتی بود که بطورانکار ناپذیر میتوانست برعلیه حاکمیتی اقامه گردد که خواسته بود به زور واز راه بکاربردن « اسلوبهای دیکتاتوری » بار گران معمول داشتن شتابان « سوسیالیسم » درروسیه را،به چنان توده هائی تحمیل نمایند.زیرا که اگر واقعاً جامعهً روسیه آنزمان « با عدم تکامل فرهنگی تودها روبروبود» ؟( که البته چنان بود ) ، در آنصورت پس چنان توده هائی که بزعم لنین صلاحیت انتخاب رهبران خویش را نداشتند، چگونه میتوانستند ،مجری  سوسیالیسم در جامعه خویش باشند. درآنمقطع ازتاریخ شوروی واقعیت آن بود که نه اینکه « عدم کفایت تکامل فرهنگی توده ها » دستآویز همگانی نبودن حق انتخابات ومحروم کردن بورژوازی درانتخابات ،قرارگرفته بود . بلکه آن واقعیت نیز بهانه ای شد که باتشبث به آن،عدم برابری بین کارگران ودهقانان درانتخابات هم ،معمول گردید. درهمان سخنرانی درمورد عدم برابری بین کارگران ودهقانان ، چنین اذعان شده بود:

« ….. اقداماتی ازقبیل عدم برابری بین کارگران ودهقانان اصلاً بتوسط قانون اساسی مقرر نمیگردد. قانون اساسی این اقدامات را پس ازآنکه در زندگی بکار بسته شده بودند، ثبت نمود……………..تشکل پرولتاریا بسی سریعتر از تشکل دهقانان انجام میگرفت واین امر کارگران را تکیه گاه انقلاب میساخت وعملاً به آنها امتیاز میداد.» ( ۴ )

اظهارات فوق حاوی توجیهاتی است که سعی دارند،انحصار طلبی وغیر دموکراتیک بودن حاکمیت بلشویکی رابحساب کارگران شوروی بگذارد.آن توجیهات نه اینکه هیچگونه حقانیتی به انحصار طلبی و دیکتاتوری حزبی- بلشویکی،نمی بخشید ، بلکه بسهم خودعدم برابری کارگران ودهقانان درانتخابات کنگره های اول ودوم شوراهای سراسر روسیه را،هم مورد تاًیید قرار میداد. بدینمعنی که طبق چنان اظهاراتی قبل ازتدوین قانون اساسی شوروی،نمایندگان حاضردرکنگره های اول ودوم شوراهای سراسری درروسیه،اکثراً از کارگران تشکیل شده بودند ودهقانان با اینکه اکثریت عظیم جمعیت کشورشان را تشکیل داده بودند به مراتب کمتر ازکارگران،امکان شرکت درآن کنگره هاراکسب کرده بودند.درآن مقطع،بیشترسربازان نقش نمایندگان دهقانان ر ادر کنگره ها بعهده میگرفتند..مسلماً ترکیب نمایندگان درآن دو کنگره،انعکاسی واقعی ازبافت طبقات در جامعهً آنروزی روسیه نبود. ولی ساختار وکارکرد شوراها درآن مقطع اولیهً تجربهً شورائی،با تمام کمبودها ونواقصی که میتوانست بهمراه داشته باشد،حرکتی روبه جلو ومترقی بود، که لازم بود با رفع تدریجی نواقص آن، پروسهً تکاملی دموکراتیک تری، فراروی آن قرار میگرفت. ولی باکسب حاکمیت سیاسی توسط بلشویکها،آن پروسه نه اینکه درجهت تکاملی اش تداوم نیافت، بلکه برعکس ،نقاط ضعف اولیهً کارکرد شورائی، بصورت نصوص قانون اساسی شوروی وآئینامه های مربوط به آن ،درخدمت تثبیت وتداوم حکومت بلشویکی قرارگرفت.آن سنتها ورویه های غیردموکراتیک،سالهای سال به تداوم حاکمیت بلشویکی کمک کردند.و لنین طی سخنرانی اش درکنگرهً هشتم حزب،ادامهً آن روشها راتا رفع «عدم تکامل فرهنگی توده ها» تجویز کرده بود. ادامهً سخنرانی لنین ازاین بابت از هرگونه تفسیری گویاتر است.و اینک بخش مربوطه از آن سخنرانی:

« ……. ما بهیچوجه ازاین رفتار خود پوزش نمی طلبیم، بلکه واقعیات را بدانسان که هست با دقت، کاملاً ذکر مینمائیم.ما میگوئیم که قانون اساسی ما مجبور بود این عدم برابری را قید نماید،زیرا سطح فرهنگی پائین است وتشکل در نزدما ضعیف است. ولی ما این وضع را به کمال مطلوب بدل نمیکنیم بلکه برعکس حزب دربرنامه موظف میشود بطور سیستماتیک برراه محو این عدم برابری بین پرولتاریای متشکل ترودهقانان بکوشد.همین که ما موفق شویم سطح فرهنگی راارتقاء دهیم این عدم برابری راملغی خواهیم نمود.آنگاه ما میتوانیم بدون این قبیل محدودیتها کار خود را از پیش ببریم » ( ۵ )

علاوه بر اقرار کردن خود بلشویکها به عدم حق برابری آراء کارگران ودهقانان در انتخابات، لازم است چگونگی آن نقیصهً اجتماعی را بطور دقیق ترازطریق ارجاع به نصوصی از قانون اساسی شوروی وآئیننامه های انتخاباتی بلشویکی، موردبررسی قرارداد.

 چگونگی تعیین مرجع عالی قدرت درشوروی:

همچنانچه درقسمتهای پیشین ذکرگردید، جمعیت دهقانان روسیه درمقطع اکتبر ۱۹۱۷ ،بطور چشمگیری برتعداد کارگران صنعتی درشهرها،برتری داشت. دهقانان درآن شرایط دوسوم جمعیت ۱۵۰ میلیونی جامعه اشان راتشکیل داده بودند.در حالیکه کارگران صنعتی باجمعیت چهار میلیونی شان ( ۶ ) جزئی از جمعیت شهرها ومراکز تولیدی دیگر را تشکیل داده بودند. که جمعیت شهرها بغیر از کارگران ،شامل بورژواها،تجار وکسبه ودیگر اقشار خرده بورژوازی شهری هم میشد .

اگر بلشویکها میخواستند با چنان ترکیب طبقاتی ئی درجامعه، تن به روال دموکراتیکی جهت انتخاب نمایندگان کنگرهً شوراهای سراسری روسیه میدادند، ابقاء وتداوم حکومت آنان ،بدست احتمالات سپرده میشد و قابل تضمین نبود.درآن مقطع تاًثیرعوامل اقتصادی واجتماعی چندی، که یا بلشویکها خود مسبب آنها بودند ویا ازدورهً حکومتهای قبلی ،بدوران حاکمیت بلشویکی منتقل شده وهنوز لاینحل مانده بودند، میتوانست تداوم حاکمیت بلشویکی را بخطر اندازد. عواملی همچون؛ آشفتگی اقتصادی وکمبود مایحتاج زندگی که اثرات فلاکت بار آن بطورمتزایدی، همچنان روزگار کارگران ودهقانان را درتباهی فروبرده بود وبلشویکها نتوانسته بودند در رفع ویا حتی کاهش آنچنان فلاکتی ،موًثر باشند، و یا موفق نبودن بلشویکها دربه کرسی نشاندن شرایط تعیین شده راجع به صلح با آلمان، نارضایتی های گرایشات سیاسی دیگردردرون طبقهً کارگر از بلشویکها، بی تفاوتی ها ویا مخالفتهای دهقانان تازه صاحب زمین شده نسبت به فشارهای حاصل از سوسیالیزه کردن اقتصاد شوروی برزندگی خود،اعمال فشارهای شدید به کارگران وبخصوص دهقانان بمنظور بسیج قوای جنگلی وتشکیل ارتشی که بعدها درشمایل ارتش سرخ بکارگرفته شد،و….غیره، ازجملهً عواملی بودند که میتوانستند بطور جدی تثبیت وتداوم حاکمیت بلشویکی را درکشور«دهقانان خرده پا» به مخاطره بیاندازند. بلشویکها باآگاهی ازآن وضعیت خواسته بودند خود را از قرارگرفتن درمعرض قضاوت ناراضیان جامعه، مصون دارند. لذا آنان، چه ازطریق وضع قوانین وچه ازطریق دیگر تمهیداتی که تداوم حاکمیت بلشویکی راتضمین می نمود، اقدام به محروم کردن توده زحمتکشان ،که همانا دهقانان وکارگران غیر صنعتی و غیرحزبی بودند،ازشرکت درادارهً امورجامعه کردند.

محدودیت قانونی ایکه آنها پیش پای تودهً زحمتکشان روسیه نهاده بودند،دراولین قانون اساسی جمهوری فدرال شوروی سوسیالیستی روسیه (ج.ف.ش.س.ر) که درژانویهً ۱۹۱۸ رسماً انتشار یافته بود، گنجانده شده بود.

در توصیف آن قانون اساسی چنین گفته اند ؛  «  قانون اساسی ،کنگرهً سراسری شوراهای- متشکل ازنمایندگان منتخب شوراهای شهری وروستائی( باآئینامهً انتخاباتی ئی بشدت بنفع شهرها،یعنی محل زندگی کارگران) – رامرجع عالی قدرت قرار میداد.» ( ۷ )

 دومین قانون اساسی مصوبهً دسامبر ۱۹۲۲ ، جایگزین قانون اساسی اولیه شد وآن هنگامی  بود که « چهارجمهوری- یعنی ج ف.ش.س.ر. و جمهوریهای اکراین، بلوروسی و قفقاز سراسری- درجلسات جداگانه راًی به تشکیل اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی (ا.ج.ش.س.) دادند. وسرانجام، نمایندگان این چهار جمهوری تشکیل جلسه دادند و اجلاس خود را نخستین کنگرهً شوراهای ا.ج.ش.س. اعلام داشتند وکمیتهً منتخبی را ماً مور تدوین قانون اساسی کردند. قانون اساسی ا.ج.ش.س. در ژوئیهً ۱۹۲۳ بتصویب این کمیته ،و در ژانونیهً ۱۹۲۴ رسماً بتصویب دومین کنگرهً شوراهای ا.ج.ش.س. رسید. این قانون اساسی از قانون اساسی اولیهً ج.ف.ش.س.ر. الگو برداری شده بود.» (  ۸ )

باتوجه به اینکه درهر دو قانون اساسی « کنگرهً سراسری شوراها- متشکل از نمایندگان منتخب شوراهای شهری وروستائی را مرجع عالی قدرت قرارداده بودند» ، لذاپرداختن به عملکرد کنگرهً سراسری شوراها، چگونگی انتخاب نمایندگان کارگران ودهقانان، وسهمیهً هریک ازآن طبقات جهت شرکت درآن کنگره،روشن خواهد ساخت که برچه اساسی تعداد انگشت شماری ازکمیته مرکزی حزب کمونیست (بلشویک) سالهای سال، مرجع عالی قدرت درشوروی شدند.وبنام حکومت کارگران، دیکتاتوری خویش رابر شوروی اعمال داشتند.

دولت شوروی توسط چه نهادی وچگونه تعیین میگردید؟

طبق قانون اساسی شوروی دولت میبایستی منبعث از « کمیتهً اجرائی » میبود. کمیتهً اجرائی نیز خود ارگانی بودکه در پایان هریک ازکنگره های سراسری شوراها ،توسط نمایندگان کنگره انتخاب میشد.و تا انعقاد کنگرهً بعدی پا برجا بود. کنگره ها فونکسیونهای شورائی مشخصی بودند که بطور روتین (سالانه) ویا بنا به ضرورت، بصورت فوق العاده، جلساتشان منعقد میگردید.اعضای شرکت کننده درهرکنگره، نمایندگانی بودند که توسط شوراهای شهری وروستائی انتخاب وبه کنگره اعزام میشدند. کنگره های موجود درشوروی آنزمان،همانند کنگره های احزاب امروزی درجوامع مختلف،ارگانی موقت بودند که اعضای آن مسائل مشخصی رامورد بحث و تبادل نظر قرارمیدادند ودرارتباط با آنها تصمیمات لازمه رااتخاذ میکردند.یکی از وظائف کنگرهً سراسری شوراها، همچنانچه فوقاً ذکر شد،انتخاب کمیته ای بود که میبایستی بعد از پایان وتعطیل شدن  کنگره، تصمیماتی را که کنگره اتخاذ کرده بود را پیگیری مینمود وآنها را به اجرا در میآورد.

 پس اگرخود کنگره ها بعنوان« عالی ترین مرجع قدرت» درشوروی نهادهای موقتی بودند که بیشتراز چندروز دوام نداشند،در عوض، آنها بعد از خود اختیارات و قدرت خود را به کمیتهً اجرائی منبعث از جانب خود کنگره، تفویض میکردند.و بنا برآن، کمیتهً اجرائی میبایستی تا انعقاد کنگرهً بعدی، نقش « عالی ترین مرجع قدرت» درشوروی را بعهده میگرفت.بعبارتی ،طبق توصیف یکی ازصاحبنظران مسائل شوروی؛ اختلاف ما بین شورا وکنگره چنان بود « که نمایندگان شورا برای مدت معینی (مثلاً برای یک سال) انتخاب » میشدند،« درصورتیکه نمایندگان کنگره برای هرکنگره انتخاب» میشدند « ودرپایان کنگره مقام خود راازدست» میدادند « وازآنها صرفاً کمیتهً اجرائی منتخب کنگره بجای می ماند.» ( ۹ ) پس کنگرهً سراسری شوراها که طبق قانون اساسی شوروی « عالی ترین مرجع قدرت» درجامعه شناخته شده بود،خود نهادی موقت بود که بعداز پایانش وتا انعقاد کنگرهً بعدی، میبایستی کمیتهً اجرائی در جایگاه «عالی ترین مرجع قدرت» نقش کنگره را بعهده میگرفت.

اینکه چگونه نمایندگان کنگرهً سراسری شوراها انتخاب میشدند و چه اقشار وطبقات اجتماعی مشخصی شانس وامکانات بیشتری درراه یابی به آن نهاد را داشتند؟ خودشرح مفصلی رامیطلبد که دربیان آن لازم است به چگونگی انتخابات در شوراهای شهری وروستائی پرداخته شود. که درآن رهگذر بررسی آئیننامه های انتخاباتی نظام شوروی که « بشدت بنفع شهرها، یعنی محل زندگی کارگران بود» ضروری خواهند بود. ولی قبل از پرداختن به آنچنان مسائلی لازمست که چگونگی عملکرد کمیتهً اجرائی و ارتباط آن با دولت و هیئت وزیران ویا کمیته مرکزی حزب کمونیست( بلشویک)،مورد بررسی قرارگیرند.

حزب،دولت ویا کمیتهً اجرائی،کدامیک عملاً عالیترین مرجع قدرت درشوروی بودند؟

طبق بیان یکی از صاحبنظران مسائل شوروی؛ چگونگی ارتباط دولت شوروی با کمیتهً اجرائی مرکزی بدان منوال بود که؛ « کنگره یک کمیته اجرائی مرکزی سراسری (VTSIK   ک.ا.م.س.) انتخاب میکرد که در فواصل نشستهای کنگره ازجانب آن اعمال قدرت کند؛ وکمیتهً اجرائی نیز بنوبهً خود شورای کمیسرهای خلق ( سونارکوم) رامنصوب میکرد،که وظائف عمده اش اجرائی بود اما حق صدور حکم وفرمان، نیزداشت ؛بدین سان مرز روشنی میان قدرت سونارکوم وقدرت ک.ا.م.س. کشیده نشد.»  ( ۱۰ )

 قبل از پرداختن به اجحافات بلشویکی که به کارکرد شورائی تحمیل شده بود.لازمست به یکی از نارسائی های کنگره های اول و یا دوم شورا های سراسری در روسیه اشاره شود.   

تاآنجائیکه مربوط به کاربردقانونی شوراها در شوروی میشد، با پایان پذیری هرکنگره وانتخاب کمیتهً اجرائی سراسری، وتا زمان انعقاد کنگرهً بعدی، عملاً دست تودهً زحمتکشان، یعنی کل طبقهً کارگر،دهقانان وسایر زحمتکشان جامعه روسیه از دخالت مستمر  درتصمیم گیری ویا تعویض افرادی از رده های بالای  رهبری جامعه، تا انعقاد کنگرهً بعدی، کوتاه میشد. و بدانصورت آن رگه های دموکراتیکی هم که برگرفته از اصول کمون پاریس بودند وزمانی به کارکرد اولیهً شوراها راه یافته بودند ، در فاصلهً بین انعقاد هر کنگره تا کنگرهً بعدی ، قانوناً  از حیطۀ اختیارات تودۀ زحمتکشان ، بدر میرفت.

داشتن حق برگماری وبرکناری مسئولین دولتی دررده های مختلف حکومتی ازطرف اتتخاب کنندگان درهرزمان وبنا به هردلیلی که انتخاب کنندگان تشخیص میدادند،ازاصول کمون پاریس اخذ شده بودند که میرفت تا توسط شوراها تجربه شوند وبا شرایط اجتماعی روسیه تطبیق یابند.که آن تجربه نیک هم تحت «ضرورت» تداوم حکومت بلشویکی نشکفته پرپر شد.

پس با تعطیل شدن کنگرهً شوراها وانتخاب کمیتهً اجرائی سراسری،عدهً بینهایت کمتری که همان اعضای کمیتهً اجرائی بودند ،تا زمان انعقاد کنگرهً بعدی،بجای مردم تصمیم میگرفتند وآنرا به اجرا درمیآوردند. لذا تا این حد از انکشاف روال شورائی ، عملا حق برگماری وبرگناری رده های بالائی در دولت بلشویکی،تا انعقاد کنگرهً بعدی از حیطهً اختیار زحمتکشان بدر میرفت وحاکمیت اختصاصاً به کمیتهً اجرائی سراسری واز آنطریق به دولت بلشویکی، اختصاص می یافت. البته بخش دیگر آن اصول که مربوط به حق برگماری ویا برکناری مسئولین رده های پائینی دولتی ، اداری و یا درنهادهای تولید وتوزیع میشد،از مارس ۱۹۱۸ ببعد توسط شخص لنین فسخ شد وبجای آن اصل، مدیریت تک نفره برواحدهای تولیدی وانتصاب مسئولین،تجویز گردید. که به بررسی  این مسائل بعدآ خواهیم پرداخت.

 ادامهً پروسهً عملکرد نظام شورائی- بلشویکی،بعد از انتخاب کمیتهً اجرائی مرکزی ، اگر میتوانست بدون اعمال نظر دولت برکمیتهً اجرائی پیش رود، ودربهترین بیان قانونی اش عمل کند ،در آنصورت چیزی شبیه نظام دموکراسی پارلمانی درجوامع بورژوائی میشد.یعنی بجای مجلس نشینان امروزی ، کمیتهً اجرائی مرکزی ، در موضع تصمیم گیرندگان جامعه نقش « عالی ترین مرجع قدرت » راایفا میکرد و تصمیمات خود در مورد جامعه را به دولت منتخب خویش ،جهت به اجرا در آمدن واگذار میکرد. و خود در مقام کنترل کننده دولت به کارخود ادامه میداد. ولی بنا به دلائل زیادی که ذیلاً مشروح میگردد،ساختار وعملکرد حاکمیت بلشویکی ، نه اینکه هیچگاه نتوانست بعنوان نمونه ای همطراز با مضامین دموکراتیک حکومتهای بورژوائی عمل کند، بلکه با به حاشیه راندن کمیته های اجرائی ،دیکتاتوری تعداد انگشت شمار رهبران حزبی را، برجامعه تحمیل کرد.

 کمیتهً اجرائی مرکزی هیچگاه، نهادی مستقل و بری ازاعمال نظرکردنهای رهبران حزبی نشد بلکه اساساً نقش نهادی توجیه گرتصمیمات وفرمانهای دفترسیاسی حزب راپیداکرد.ونظام شورائی- بلشویکی هم نه اینکه نتوانست نقائص دموکراسی های بورژوائی رابرطرف کند بلکه با تسلط قدرت دولتی برآنها، عملاً تبدیل به یکی از ارگانهای حزبی شده بودند.

یکی از عمده ترین نقائص سیستم پارلمانی دموکراسی های بورژوائی،آنست که باانتخاب رهبران حکومتی ومجلس نشینان ، تا سه الی چهار سال بعد که اتنتخابات دوباره ای صورت میگیرد،عملاً نقش تودهً زحمتکشان درتاًثیر نهادن برچنان سیستم های دموکراتیکی،به پاپان میرسد.ودولت ومجلس نشینان طی دوره مورد نظر به نام مردم هرآنچه که« صلاح» میدانند انجام میدهند.ازطرف دیگردر الگوهای جوامع آزاد، بهنگام انتخابات، بعناوین و از راههای مختلف اراء حقیقی مردم هم، تحت تاًثیر تبلیغات گوناگون وسایر تمهیدات اغواگرانهً صاحبان مال ودیگرقدرتمداران، قرارمیگیرند. بطوریکه درنهایت نام نمایندگان طبقات دارا،از صندوقهای راًی، سردرخواهند آورد.

 ولی اگر گفته میشود که دموکراسی شورائی باید پیشرفته تر ومترقی ترازنظام پارلمانی ودموکراسی بورژوائی باشد ، بدان لحاظ است که کارکرد شورائی بایستی بتواند بنحوی مستمر وجاری کنترل تودهً کارگران وسایر اقشار زحمتکش جامعه را، بر انجام وظائف وعملکرد انتخاب شوندگان ،به بهترین وجه ممکن  عملی گرداند. طوریکه آنها بتوانند درهر زمان لازم، ودرصورت قصور،اهمال ویا ناتوانی هریک از مسئولین رده های پائین ویا بالای حکومتی ،شخص مورد نظر را برکنار واشخاص لایق را برگمارند.این چنین کنترل ایده آلی، بغیر از تجربهً کمون پاریس، نه درشوروی ونه درهیچیک از جوامع دیگری مصداق عملی نیافته است.

استفاده ازحق برگماری ویا برکناری مسئولین دررده های مختلف رهبری جامعه، توسط انتخاب کنندگان،اصل مطلوبی است.که به همان آسانی که در کمون پاریس به اجرا در آمده بود ،نمیتواند در جوامع دیگری که شرایط اجتماعی و سیاسی متفاوتی ازشرایط پاریس سال ۱۸۷۱ دارا باشند ، به اجرا در آید. آن اصول بعد از تجربهً کمون پاریس در۱۸۷۱،مورد توجه رهبران طبقهً کارگر وانقلابیون طرفدار آن طبقه قرارگرفته است.تقلید کلیشه ای وکپیه برداری کامل ازآن اصول درهرشرایط متفاوت ازشرایط مادی پاریس وموقعیت کموناردها در۱۸۷۱ ،میتواند مشکلات اساسی عملی و محتوائی،ببار آورد.

درروسیهً مقطع ۱۹۱۷ ،برخوردار از جمعیت بی کرانی بود که درپهنای جغرافیای وسیعی پخش بودند،ضمناً،بعلت عدم وجود راهها ووسائل پیشرفتهً ارتباطی، تبادل نظرات و یاتماس حضوری مردم دربخشها ودهات بیشمارآن دیار باهم،بسادگی امکان پذیر نبود .در چنان وضعیتی انعقاد کنگره شوراهای سراسر روسیه، در فواصل زمانی کوتاه تر از یکسال عملی نبود. لذا تودهً انتخاب کنندگان عملا نمیتوانستند در فاصله انعقاد بین دو کنگره ، از حق برکناری و یا برگماری افرادی از  کمیته اجرائی مرکزی( ویا کل آن کمیته ) ،بهرهمند گردند. تا اینجا که مربوط به روال تجربی انتخاب کمیته های اجرائی مرکزی بجای مانده از کنگره های اول و یا دوم ، میشد ،آن نهاد ها ، حتی بدون هیچ اعمال نظری از جانب بلشویکها بر آنها ، عملا از دایرهً عملکرد مضمون دموکراتیک تجربهً کمون پاریس ،بدور مانده بودند.

 البته همچنانچه قبلاً گفته شد ؛ شکل وقالب هرمی شورائی ،ابداع خود کارگران روسیه بود که ملهم ازتشکلهای توده ای- مبارزاتی خود آنان درسالهای ۱۹۰۵،بود. ولی بلشویکها در شش ماههً اول حاکمیتشان بر روسیه، کوشیدند به آن قالب، مضمون دولت تصمیم گیرنده ومجری تصمیمات خویش وکلیشهً کاملی ازاصل برکناری و برگماری مسئولین توسط انتخاب کنندگان را، القاء کنند. القائات بلشویکی به کارکرد شوراها در دو سطح مختلف صورت گرفته بودند؛

اول آنها با در پیش گرفتن مضمون « دولت تصمیم گیرنده و مجری تصمیمات خویش » ،کمیته اجرائی مرکزی را به یکی از زائده های دولت بلشویکی تبدیل کرده بودند. و با جا افتادن تدریجی چنان ایده ای ،آن بخش از اصول کمون پاریس که مربوط به حق بر گماری و بر کناری مسئولین رده های بالای حکومتی میشد ، هیچگاه مصداق عملی نیافت.

درسطوح پائین تر کارکرد شورائی ،همچون کمیته های کارگری و یا شوراهای پایه ای و محلی ، بگونه ای حق برگماری و بر کناری مسئولیت توسط توده مردم و یا کارکنان هر واحد اداری و تولیدی ،به اجرا در آمده بود. که اجرای آن اصل در این حد هم دوام چندانی نیآورده بود .زیرا ازمارس ۱۹۱۸ ببعد حق برگماری ویا برکناری مسئولین ،ازتودهً کارگران ودیگرزحمتکشان جامعه بطور کلی  باز ستانده شد.

درمورد مفهوم ایدهً  دولت تصمیم گیرنده و مجری تصمیمات خویش ،که امروزه نزد رهروان امروزی لنین همچون « آیهً نازل شده » بحساب میآید ، لازم است گفته شود که اگردولتی در مورد ادارهً امور جامعه اش ،تنها مرجع تصمیم گیرنده و مجری تصمیمات خویش باشد،و بنحوی ازجانب تودهً مردم مورد کنترل ،حسابری وبازبینی قرار نگیرد،چنان دولتی ،علیرغم هر نیت پاکی که خود ادعایش را داشته باشد، مطمئناً دیکتاتوراست. وضمناً چنان دولتی اگر درتداوم حاکمیتش برجامعه مصر باشد، حتماً از روشهای سرکوبگرانه واسلوبهای دیکتاتوری، جهت تحمیل خود بر جامعه، استفاده خواهد کرد.

 مضمون دولت تصمیم گیرنده و مجری تصمیمات خویش، متناقض با تصمیم کنگرهً اول شوراها بود که در آنجا نمایندگان ، کنگره را « عالی ترین مرجع قدرت» تعریف کرده بودند.و با شرحی که درصفحات قبلی  گذشت، دیدیم که « کمیتهً اجرائی سراسری» بعدازهرکنگره، میبایستی  عالی ترین مرجع قدرت میشد. همچنانچه از تاریخ تجربهً شوروی مستفاد میگردد، زمان انعقاد کنگرهً اول شوراهای سراسری درروسیه، مدتها قبل ازتشکیل دولت بلشویکی بود.که درآنزمان حکومت موقت سرکار بود و شوراها همچون قدرتی درکنار دولت موقت، نقش کنترل کنندهً دولت موقت را ایفا کرده بودند و بنا برآن، کنگره اول آنچنان تجربه ای نداشت تا معنای عملی « عالی ترین مرجع قدرت » بودن را بطور مشخص تجربه وتوصیف نماید.در کنگرهً اول ، نمایندگان بااینکه کنگره رابه عنوان« عالی ترین مرجع قدرت » تعریف کرده بودند ولی همزمان، کنگره رای به ایجاد مجلسی موًسسان،داده بود که قرار بود درآینده ای نزدیک تشکیل میشد.که درواقع، آن مجلس میتوانست یکی از مراجع عالیهً قدرت باشد.

 کنگره، برگزاری انتخابات جهت تعیین نمایندگان مربوطه وفراخواندن نمایندگان به آنچنان مجلسی را به حکومت موقت واگذار کرده بود.تشکیل مجلس موًسسان ،جزء مواردی بود که مورد نظر کنگرهً دوم هم بود.وحتی تعیین تکلیف نهائی پاره ای از تصمیمات کنگرهً دوم، به راًی مجلس موًسسانی که قرار بود چند هفتهً بعد از کنگره دوم ایجاد میشد،موکول شده بود.درآن شرایط،ایدهً ایجاد مجلس موًسسان ، چنان مقبول تودهً مردم وهمچنین اکثریت نمایندگان کنگرهً دوم بود،که لنین با اینکه چشم به تداوم بلامنازع حکومت حزبی خویش دوخته بود ، نتوانست، بیکباره تصمیم کنگرهً دوم شوراها ،راجع به تاًسیس مجلس موًسسان، رانادیده بگیرد.ایدهً تشکیل مجلس موًسسان چنان دربین نمایندگان کنگرهً دوم قوی بود که اولین دولت بلشویکی،تا تشکیل مجلس موًسسان ،دولتی موقت نامیده شد.وتحت عنوان « دولت موقت انقلابی کارگران ودهقانان » معرفی گردید.پس ایده های مربوط به ایجاد مجلس موًسسان و« عالیترین مرجع قدرت » نامیدن کنگرهً شوراها،از جملهً مواردی بودند که تا خاتمهً کنگرهً دوم، مورد توجه اکثریت نمایندگان کنگره قرار گرفته بودند.

بعدازکنگرهً دوم شوراها، مضمون دولت تصمصم گیرنده ومجری تصمیمات خویش، بنا به ضرورت تداوم حکومت بلشویکی، به کمیتهً اجرائی مرکزی تحمیل شد.معمول شدن چنان ایده ای، درتعارض با وجود مجلس موًسسان،و «عالی ترین مرجع قدرت» بودن کنگره ها،بود. همچنانچه بعداً خواهد آمد،چند هفته بعد از کنگرهً دوم هنگامیکه نتیجهً آراء مردم در مورد انتخابات نمایندگان مجلس موًسسان، بنغع بلشویکها حاصل نشده بود، لنین قصد برانداختن آن مجلس را کرده بود. تا اینکه بالاخره ، اولین نشست نمایندگان آن مجلس توسط افراد مسلح بلشویکی،تعطیل شد وآن مجلس موًسسان، برای همیشه بسته شد.و نمایندگان آن یا پراکنده ویا دستگیر شدند.با از بین رفتن مجلس موًسسان ،یکی ازپایه های اساسی تداوم حکومت بلشویکی ،با اتکا به قهر نیروی صرفاً حزبی ،مستقر گردید. علاوه بر از بین بردن مجلس موً سسان ،جهت  تضمین کامل تداوم دیکتاتوری حزبی، میبایستی بنحوی ایدهً « عالی ترین مرجع قدرت » بودن کنگرهً شوراهای سراسری هم درخدمت ایدهً دولت تصمیم گیرنده و مجری تصمیمات خویش، درمیآمد.

 برای اولین بار درکنگرهً دوم شوراها، بود که رای به تعیین هیئت دولت (کمیسار ها) توسط کمیتهً اجرائی سراسری،داده شد.ازآن تاریخ ببعد، سیستم لنینی دولت، بر کمیته های اجرائی تسلط یافت و در بهترین حالت ، آنها را به ارگان توجیه گر سیاستهای حزبی تبدیل کرده بود . بلشویکها از کنگره دوم ببعد ،در پناه مصوبه های قانون اساسی وآئیننامه های انتخاباتی مربوطه، هم تداوم حکومت بلشویکی را تضمین کردند وهم ایدهً « عالی ترین مرجع قدرت» بودن کنگرهً شوراها را تهی از مفهموم دموکراتیکی که میتوانست بدست آورد،کردند.

امروزه خوشبینانی نمونهً دولتی کموناردها در ۱۸۷۱  پاریس ، که از طرف کلیهً شهروندان پاریسی درآنزمان،کنترل میشد، را بعنوان نمونهً موفق دولت تصمیم گیرنده ومجری تصمیمات خویش،خاطر نشان میسازند. آنها ، بدون تعمق کافی وصرفاً باتعلق خاطر به تجربهً کمون پاریس وتجربهً شورائی درشوروی، شعار ایجاد نمونه ای از حاکمیت بلشویکی و اجرای بی کم وکاست اصول کمون پاریس ،در جامعهً خویش را سر میدهند. تجربیات کمون پاریس درحد نیاز این بررسی ،در ارتباط با مطالب مربوطه ، بعداً مورد برسی قرار خواهد گرفت. ولی قبلاً لازم است به ادامهً مطلب مربوط به مناسبات مابین دولت بلشویکی ،بعنوان دولتی تصمیم گیرنده و مجری تصمیمات خویش،با کمیتهً اجرائی مرکزی ، پرداخته شود.

بنا به تجربهً نظام شوروی، از روز ۲۵ اکتبر ۱۹۱۷ ببعد،بخصوص بهنگام رهبری لنین برجامعه ،حاکمیت تک حزبی بلشویکها برآن کشور اعمال میشد.آنان پس از کسب حاکمیت، طی پروسه ای نه چندان طولانی، نه اینکه درتثبیت وتداوم حاکمیت خود برجامعه کوشیدند، بلکه آگاهانه ونقشه مند ، درصدد سرکوب ،حذف قهرآمیز وبالاخره منع قانونی فعالیت سیاسی دیگراحزاب موجود درجامعه برآمدند. بلشویکها، جدا از سرکوب وحذف قهری احزاب واشخاص مخالف خود درجامعه، حتی یارای شنیدن جزئی ترین نظر مخالف اعضای حزبی، را هم نداشتند. مخالفین وفراکسیونهای درون حزبی یا میبایستی زبان درکام فرو میبردند وسر تسلیم درمقابل تفاسیر لنینی، فرود میآوردند ویا اگر میخواستند، بگونه ای سیاسی واز راه مناظره، تفارق نظری خود با مرکزیت حزبی را بیان دارند، درآنصورت، ازجانب طرفداران تفاسیر لنینی، متهم به دفاع از بورژوازی ونهایتاً، از صفوف حزب رانده میشدند. وپس ازآن همچون دیگر مخالفین غیرحزبی مورد سرکوب قرار میگرفتند.انجام آنچنان کارهائی ودرپیش گرفتن چنان سیاستهائی ،همگی در زمان حیات لنین وحاکمیت او بر شوروی صورت میگرفت.

مسلماً مخالفین بلشویکی ،بخصوص، منشویکها، اس.آرها.ویا دیگراحزاب مخالف، بدون مقاومت ویا تعرض متقابل، تن به سرکوبگریهای بلشویکی، ندادند.بلکه بلشویکها از روز اول سرکار آمدن طی پروسه ای وتا زمانیکه لنین درقید حیات بود، جهت تثبیت وتداوم حاکمیت خویش، علاوه بر روبروشدن با بورژوازی در میادین سیاسی ونظامی، همچنین با مخالفتهاو مقاومتها وحتی توطئه گریهای آشکار و بعضاً قهر آمیز کارگران غیر بلشویکی و دهقانان روبرو بودند.ولی با توجه به اینکه تاریخ را فاتحان و پیروزمندان مینویسند، درآن گیرودار وکشمکشها، آنچه که تماماً محق، جلوه داده شده است،از زبان بلشویکها وهواداران دیروز و امروزآنان، سیاستهای بلشویکی بوده است.از چنان دیدگاهی ،لنینیسم وبلشویسم، تماماً بعنوان مدافع منافع طبقهً کارگر معرفی شده است ومخالفین کارگری بلشویکها ودیگر دهقانان زحمتکش ومعترض به آنان، درصفوف بورژوازی جای داده شده اند. واین همان تعبیری بود که بلشویکها قبل وبخصوص،بعد ازشروع حاکمیتشان،در موردگرایشات سیاسی مخالف خط رسمی بلشویکی ،اشاعه میدادند.

آنها درطی پروسه ای مخالفین کارگری و یا دهقانی خود را،بعناوین و ازطرق مختلف از سرراه خود زدودند.امروزه تاًثیرات همان دیدگاه برهر یک از گروهها وسازمانهای ایرانی مدافع حقوق کارگران، چنان عمل میکند که یار وهمسنگر دیروزی،به صرف مخالفت با خط رسمی حزب و یا سازمانش، میدان مبارزهً درون حزبی براوتنگ میشود وبنحوی به بیرون از حزب رانده میشود.آنها پس از بیرون رانده شدن ازحزب،ازطرف خط رسمی وهواداران سازمانی، براورنگ بورژوائی به تصویر درمیآیند،تا ساده تر مورد، « تکفیر»  قرار گیرند.کم نبوده اند نمونه هائی از مخالفتهای درون چنان سازمانهائی   که به اسلحه کشیدن همسنگران دیروزی بروی همدیگر انجامیده است.در صورتیکه مضمون چنان اختلافهائی را میشد به راحتی و به شیوه ای متمدنانه مورد مناظره قرارداد.یکی از اثرات دیکر سنتهای بلشویکی که هنوز هم مشکل آفرین است ، اینست که درصورت جدا شدن و یا بیرون راندن مخالفان ،هریک، دیگری رادر هیئت دشمنی قهار تصویر میکنند و دفاع از طبقهً کارگر را در قالب مخالفت با طرف مقابل پیش میبرند. اینچنین مواضع ورفتارهای ناپسندی همگی انعکاسی ازسنتها وروشهای لنینیسم دردوران کنونی است.  آنگونه مواضع ورفتارها، علیرغم نیت پاک تمامی آن مبارزین نسبت به رهائی طبقهً کارگر ازمذلت نظام استثمارگرانهً بورژوائی، نه اینکه « باری ازدوش » طبقهً کارگر برنخواهد داشت،بلکه درحد خود با آشفتن ذهن مدافعین کارگری،« سرباری» بربار گران کارگران خواهد شد.

شیوهً حذف کارگران غیر حزبی ودهقانان از راه یافتن به کنگرهً شوراهای سراسر روسیه، از جمله مواردی است که بلشویکها بعد از شش ماه حاکمیت بر روسیه ودرآوان دستیابی به صلح با آلمان، در پیش گرفته بودند.که ذیلا مشروح میگردد.

لغو قانونی حق برابری آراء درشوروی

شرح تاریخی رویدادهای جامعهً روسیه،در دورهً شش ماههً اول حاکمیت بلشویکها ،گویای آنند که دوام آوردن حکومت آنها درآن مدت ، حاصل پذیرفته شدن عملکردهای سیاسی واقتصادیشان توسط اکثریت تودهً مردم روسیه نبود، بلکه حاکمیت آنها درآن مدت،عمدتاً با تکیه براسلوبهای دیکتاتوری وبکاربردن زور،تداوم یافته بود. تداوم آنچنان حاکمیتی نمی توانست از طریق انتخاباتی آزاد و همگانی که مبتنی برحق برابری آراء کارگران وسایر اقشارزحمتکش جامعه با همدیگر  می بود ،عملی گردد. بلشویکها تجربهً انتخاب نمایندگان مجلس موًسسان،که چندهفته بعداز شروع حاکمیتشان عملی شده بود را درچنته داشتند.آنها دریافته بودند که اگرنظرواقعی تودهً زحمتکشان درانتخاب نمایندگان کنگرهً شوراها،دخالت داده میشدند ،به احتمال زیاد، تجربهً مجلس موًسسان میتوانست تکرار گردد. بدین معنی که دهقانان وحزب سنتی طرفدار آنها، یعنی اس.ارها،میتوانستند، کنگرهً شوراهای سراسر ی را درقبضهً خود گیرند.

 تشکیل مجلس موًسسان،خواسته ای بود که مدتها قبل ازماه اکتبر،توسط دولت موقت وشوراها مطرح شده بود.آن خواسته، درهفته های اول بعد از شروع حاکمیت بلشویکی، عملی گردید.درآن اوآن، هنوز بگیر وببند های اولیهً ،نیروهای مسلح بلشویکی، نتوانسته بود فضای دموکراتیک ایجاد شده در ماههای قبل از ۲۵ اکتبر را، تماماً، به خفقان دورهً بلشویکی مبدل سازد.بعبارتی دیگر انتخاب نمایندگان مجلس موًسسان ازطریق آراء آزادانه وبرابر، عموم رای دهندگان ،حاصل شده بود. درآن انتخابات بلشویکها ، بااینکه درحاکمیت قرار داشتند ولی، به اکثریت اراء دست نیافتند. بلکه تعداد نمایندگان اس.ارها بطور چشمگیری بر نمایندگان بلشویکی برتری یافتند.با چنان ترکیبی از نمایندگان مجلس موًسسان ،مسلماً قانون اساسی مصوبهً آن مجلس ،نمیتوانست باب طبع بلشویکها از آب در آید. زیرا که مصوبات چنان مجلس موسسانی بطور یقین حکم به ایجاد مجالس قانونگذاری پایاتری میداد. ودولتها را موظف به تبعیت از مصوبات قانونی در مجلس موسسان ویا در دیگرمجالس قانونگذاری میکرد.ایجاد مجلس موًسسانی که بلشویکها اقلیت آنرا تشکیل میدادند، گذشته ازآن که میتوانست درتعارض با ایدهً «دولت تصمیم گیرنده و مجری تصمیمات خویش» باشد.همچنین،تداوم همیشگی حکومت بلشویکی،را،بخصوص درآن شرایط که، دولت بلشویکی بنا به تصویب کنگرهً دوم شوراها تا تشکیل مجلس موًسسان ، هنوز دولتی موقت بود.بمخاطره می انداخت. زیرا که در کنگره دوم بود ،که چگونگی اداره کردن جامعه وساختار دولت متعارف، به تصمیم مجلس موًسسان، وتعیین تکلیف کردنها از جانب آن مجلس، محول شده بود. پس از دید بلشویکها وجود مجلس موًسسان، مانعی جدی سرراه تثبیت وتداوم حاکمیت آنان، بحساب میآمد. لذا آنها با توسل به قوهً قهریهً نیروهای مسلح حزبی ،آن مجلس را منحل کردند.اگرآنها به سادگی توانستند مجلس موًسسان را منحل سازند، ولی خلاصی از کنگره های سراسری شورائی، چارهً دیگری را میطلبید، که بعد از نقل قولی کوتاه راجع به سرگذشت مجلس موًسسان،آن مسائل هم مورد بررسی قرار خواهند گرفت. 

« درفاصلهً فوریه تا اکتبر دولت موقت وشوراها هردو خواستار تشکیل مجلس موًسسان،یعنی شیوهً دموکراتیک سنتی برای تدوین قانون اساسی جدید، شده بودند؛ و روز ۱۲ نوامبر بعنوان روز انتخابات تعیین گردیده بود. لنین مایل نبود ویا باندازهً کافی قدرت نداشت، انتخابات را لغو کند. نتیجتا انتخابات همان بود که ازیک جماعت راًی دهندهً اکثر دهقانان انتظار می رفت: اس.ارها با ۲۶۷ کرسی از مجموع ۵۲۰ کرسی اکثریت مطلق آرا رابخود اختصاص دادند؛بلشویکها ۱۶۱ کرسی بدست آوردند؛و مابقی نصیب تعداد زیادی گروههای کوچک انشعابی شد.در زانویهً ۱۹۱۸ که نمایندگان تشکیل جلسه دادند، دولت کارگران ودهقانان قویاً در پتروگراد تثبیت شده بود و بعید می نمود بنفع ارگانی که نمایندهً روحیهً سردرگم غالب برروستا دردوماه قبل بود.کناره گیری کند.» ( ۱۱ )

 وبالاخره نویسندهً مضامین فوق سرنوشت مجلس موًسسان را،بهنگامیکه نمایندگان آن ،اولین جلسهً خویش را به اتمام برده بودند، چنین گزارش کرده بود:

« پاسی از شب گذشت ادامهً جلسه به وقت دیگری موکول شد؛سپس دولت با توسل به زور ازاجلاس مجدد آن جلوگیری کرد.» ( ۱۲ )

نزدیکترین هدفی که بلشویکها خواسته بودند بابرانداختن وانحلال مجلس موً سسان، به آن دست یابند،آن بود که آنها دردرجهً اول قصد کردند تا صفت موقت بودن را ازعنوان دولت خویش بزدایند. تجربهً مجلس موًسسان،بلشویکها را هر چه بیشتر مجاب ساخت که آنها ،نمیبایستی سرنوشت ابقاء وتداوم حاکمیت خویش را به آراء عمومی می سپردند.از آن پس لنین مراجعه به آرای عمومی را عملی بورژوائی نامید.و در تعیین حاکمیت جامعه هیچگاه به شیوه ای دموکراتیک، به آن مراجعه نکرد. ولی چون از طرفی آنها مجبور بودند که حکومت خویش را،به نحوی با سیستم انتخاباتی تداعی نمایند،بخصوص لنین در جدل نطری با مخالفین خود ، همواره دولت بلشویکی را منبعث از شورا ها وعملکرد دموکراتیک شورائی، معرفی میکرد، بنا برآن، آنها ضمن اینکه مراجعه به آراء عمومی را عملی بورژوائی می نامیدند،ولی همزمان لازم میدیدند، گونهً  ویژه ای از انتخابات ونظرخواهی مردمی رامعمول دارند .گنجاندن نصوص ویژه ای در قانون اساسی و تدوین آئین نامه های اتتخاباتی ویژه،ابزاری بودند که بلشویکها  با استفاده از آنها، کوشیدند، ضمن حفظ کردن ظاهر دموکراتیک خود درآنظار توده های زحمتکش روسیه وجهان خارج، عمومی بودن انتخابات وحق برابری آراء رای دهندگان رازیر پا نهند.

 بلشویکها، آئیننامه های انتخاباتی ویژه ای را تدوین کردند که بشدت بنفع کارگران صنعتی عمل میکرد.آن آئین نامه ها ،درمراحل مختلفی که انتخابات شورائی از هرروستا که کوچکترین حوزهً انتخاباتی بود،شروع میشد ،و به بالاترین ارگان آن یعنی کنگرهً شوراهای سراسرکشور، ختم میگردید ، طوری عمل میکرد که درهر مرحله ،تعداد عظیمی ازتودهً دهقانان وخرده بورژوازی شهری را از صافی خود بیرون میراند.از آنطریق بود که، با آنکه تعداد کارگران نسبت به دهقانان و خرده بورژوازی شهری به مراتب کمتر بودند ولی با حذف تعداد چشمگیری از دهقانان در هرمرحلهً انتخاباتی،غلظت کارگری راًی دهندگان،در مراحل بعدی افزایش مییافت.بطوریکه در نهایت وبعد ازحذف مکرر دهقانان ، آنهائیکه به کنگره شوراهای سراسری راه مییافتند،عمده تاً درزمرهً کارگران شهری بودند،که از میان آنها هم وفاداران بلشویکی واعضای حزبی،که زیر مجموعهً محدود تری از کارگران شهری را تشکیل میدادند، بیشترین امکان راه یابی به کنگره ها را داشتند. ذیلاً سعی میشود که ادعاهای فوق مستدل گردد.قبل از پرداختن به شیوهً حذف دهقانان درانتخابات، لازم است ،همگانی نبودن انتخابات در شوروی مورد بررسی قرار گیرد.

قانون اساسی شوروی و انتخابات

طبق قانون اساسی « دراتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی حق راًی همگانی وجود نداشت.» ( ۱۳ )

قانون اساسی شوروی، ازطرفی درتعریفی کلی، حق انتخاب شدن وانتخاب کردن رابرای افراد بالاتر از هیجده سال،قائل شده بود واز طرف دیگربا منع گروههای اجتماعی مشخصی از شرکت درانتخابات، قائل به همگانی بودن حق راًی درانتخابات نبود..آن قانون چنین اشعار میداشت: « بنا برقانون اساسی شوروی تمام افراد بالغ بیشتراز هیجده سال،چه مذکروچه موًنث، که شرایط زیر را داشته باشند میتوانند درانتخابات شرکت کنند یا انتخاب شوند.»

الف) کلیهً کسانیکه معاش خود را از طریق کار مفید، یا انجام کارخانگی وفراهم آوردن امکان کاردیگران در خارج ازخانه( مثلاً زنان خانه دار و یاتمام افرادی که به نگهداری اطفال کارگران اشتغال دارند وغیره) بدست میآورند.

ب) سربازان ارتش سرخ 

ج) کلیهً افرادیکه شرایط الف و ب رادارا بوده اند ولی قدرت کارشان را ازدست داده اند.

د) خارجی هائی که درسرزمین اتحادجماهیر شوروی سوسیالیستی زندگی وکار میکنند.

 

کسانیکه نه حق انتخاب کردن دارند ونه حق انتخاب شدن،حتی اگردرشماررده بندی های بالا هم باشند عبارتند از:

الف) کسانیکه منبع زندگی شان درآمدی است که از کارشان سرچشمه نمیگیرد.

ب) تجار و واسطه های تجاری

ج) راهبین وعمال مسالک ومذاهب

ه) کارکنان وماًمورین پلیس سابق وهمچنین اعضای خاندان سلطنتی

و) افرادیکه به اختلال حواس دچارند یا تحت قیمومیت هستند

ز) کسانیکه توسط دادگاه هامحکوم شده اند.

حق رای همگانی یکی از پایه های اصلی دموکراسی است.و دموکراسی که از واژهً یونانی دموس DEMOS به معنای مردم آمده است،تاریخاً به یونان ورومیهای باستان نسبت داده میشود وتحت عنوانهائی،چون حکومت مردم،حکومت مردم بر مردم ویا( طبق گفتهً آبراهام لینکلن خطابیهً گتیسبورگ،۱۸۶۳ که درخلال یکی از جنگهای داخلی ایالات متحده ایراد کرد)،« دولت مردم،توسط مردم،و برای مردم» تفسیر کرده اند.در دوران باستان مفهوم واژهً مردم، اکثریت جامعه را دربرنمیگرفت.بلکه برده داران وطبقات بالائی جامعه بعنوان مردم تلقی میشدند.ولی بعد از سپری شدن دوره های باستان ،بخصوص اززمانیکه شیوهً تولید سرمایه داری درجوارشیوهً تولید ما قبل خویش قوام یافت، طبقات واقشار اصلی تشکیل دهندهً مردم،عبارت بودند از کارگران ، دهقانان واقشار خرده بورژوای شهری که اکثریت جمعیت جامعهً خویش راهم، تشکیل میدادند. درمقابل و همزمان جمعیت سرمایه داران وزمینداران وکلیهً مزدوران وابسته به آنها،اقلیتی از همان مردم را تشکیل داده بودند. در چنان شرایطی با اینکه  بورژواها وابواب جمعی آنها، اقلیتی ناچیزی را نسبت به کل جمعیت جامعه شان ،تشکیل میدادند ، ولی با آنوصف وجود دموکراسی درجامعه درجهت تحقق منافع طبقاتی آنان عمل میکرد.گرچه بهنگام دوران اولیهً ایجاد نظام سرمایه داری هم،در سیستم های دموکراتیک جوامع مربوطه،حق راً ی همگانی وجود نداشت، وزنان و اقشار دیگری از آن حق محروم بودند. ولی دموکراسی مبتنی برحق راًی همگانی درجامعه،در مرحله ای ازرشد مناسبات بورژوائی ، بر اثر مبارزات اقشار عدالتخواه از یکطرف و نیاز سرمایه به در برگرفتن نیروی کار زنان و دیگر اقشار زحمتکش ،معمول گردید.و بعنوان عملکردی متمدنانه، محسوب گشت. درآن شرایط ، مناقع طبقاتی  بورژوازی ایجاب میکرد که آن طبقه، مدافع حقیقی دموکراسی ووجود حکومت مردم برمردم درجامعه باشد. زیراکه درمقایسه با سیستم سیاسی وشیوهً تولید فئودالی، آنها جزء نیروی اجتماعی مترقی آنزمان بودند وخواسته و شعارهای آنها دهقانان رابخود جلب میکرد، وبالتبع آن واقعیات،آنهااز طریق مراجعه به آراء عمومی، میتوانستند حاکمیت جامعه راکسب کنند.

 طبقهً کارگر،چه درآن شرایط اولیهً رشد مناسبات بورژوائی که وجود اجتماعی اش وابسته به رشد آن مناسبات بود ویا بعد ها که براثر معمول شدن آن مناسبات درجوامع ، اکثریت جمعیت را تشکیل داده است،از وجود دموکراسی حقیقی،یعنی دموکراسی مبتنی بر حق راًی عمومی وحق برابری آراء راًی دهندگان ویا آزادی نامزد شدن برای احراز پست دولتی وغیره ،بجز نفع هیچ ضرری نخواهد برد.اگر بورژوازی بعداز، ازبین رفتن فئودالیسم،وتبدیل شدن اکثریت زحمتکشان جامعه به کارگر مزد بگیر،ازحمایت و وفاداری قلبی کارگران ودیگر زحمتکشان جامعه برخوردار نیست و جهت ابقاء حاکمیت سیاسی اش بر جامعه، ضمن ادعای ظاهری دموکراسی خواهی، به شیوه های مختلف، درآغواء ،تحمیق و دور نگهداشتن زحمتکشان از دسترسی به ادارهً امور جامعهً خویش،کوشیده است ، اینگونه تمهیدات،بورژوازی نمیتوانند چهرهً دموکراسی وآزادی حقیقی را ،مکدر سازند.

همگانی بودن انتخابات ووجود حق برابری آراء شرکت کنندگان درانتخابات،از اصولی بوده اند که بهنگام معمول ومسلط شدن شیوهً تولید بورژوائی تاکنون، دولتهای متمدن  ظاهراً  به آن پایبند مانده اند.ولی آنها در کنار حفظ ظاهر دموکراسی خواهی،همواره ازروشها واسلوبهای ویژهً دیگری،بمنظور دور نگهداشتن کارگران وزحمتکشان جامعه از دسترسی به حاکمیت سیاسی ویا موثرنبودن درسرنوشت جامعه،استفاده کرده اند.علت این چنین ترفند هائی رانبایستی در نفس همگانی بودن و حق برابری آراء جستجو کرد . طبقهً کارگر نبایستی از دموکراسی حقیقی رویگردان شوند ویا اینکه، طبق توجیهات لنین،از همگانی بودن انتخابات وحق برابری آراء دوری جویند.  

بلشویکها با ازبین بردن حق راًی همگانی وبصورت قانون درآوردن آن نقیصه، بدعت غیر دموکراتیکی را بنام مبارزه با بورژوازی، درجامعه شوروی بنا نهادند که اثرات مخرب آن بیشر از بورژواها ،دامن کارگران و سایر اقشار زحمتکش آن دیار راگرفت. یکی از اثرات زیانبار مصوبهً مورد نظردر قانون اساسی شوروی، آن بود که هر کارگر و زحمتکشی که بعلت مخالفت باسیاست وعملکردهای دولت بلشویکی و یا اعقاب او، گذارش به دادگاهها می افتاد، تحت بهانهً « کسانیکه توسط دادگاهها محکوم شده اند» از حق شرکت درانتخابات محروم میشدند.و همچنانچه سیر وقایع تاریخی درشوروی ،از۲۵ اکتبر ۱۹۱۷ تا بهنگام مرگ لنین ودر ادامهً آن تا سالهای حاکمیت استالین واعقاب او برآن جامعه ، گواهند، خیل عظیمی از کارگران وزحمتکشان شوروی، یا بعلت مخالفت با حکومتهای وقت ویا صرفاً بی میلی درانجام دستورات دولتی،توسط نیروهای امنیتی وپلیس جلب میشدند وبنام عمال وهواداران بورژوازی به دادگاهها فراخوانده میشدند.ودادگاهها هم بنام «دفاع ازحقوق طبقهً کارگر» ومبارزه با بورژوازی ،حکم مجرمیت آنها را صادر میکرد. درآن شرایط، اگرهریک از زحمتکشان فرا خوانده شده به دادگاههای بلشویکی،میتوانست جان سالم از آن محاکمات بدربرند ،آنوقت میبایستی درآنتظار محرومیتهای اجتماعی ایکه قانون در«حقش» تعیین کرده بود، که محروم شدن از حق شرکت درانتخابات ازآن جمله بود، می نشست.

لنین،از بین بردن رویهً همگانی بودن انتخابات درجامعه را،بعنوان قاطعیت پرولتری درمبارزه با بورژوازی عنوان کرده بود.ولی ،آنچه که واقعاً آنها درابقاء حاکمیت خویش از آن بیم داشتند،اظهار نظر اقلیت بورژوازی ومزدوران آنها درمورد چگونگی حکومت بلشویکی نبود.بلکه قّلّت طبقهً کارگر درروسیه از یکطرف وپایگاه اجتماعی ضعیف خود بلشویکها درمیان همان طبقهً قلیل، باضافهً مخالفت ویا بی طرفی دهقانان، نسبت به شیوه های حکومتی آنان ،علت اصلی امتناع آنان از نظرخواهی عمومی نسبت به عملکردهایشان بود. آنها از آن بیم داشتند که اگرانتخابات همگانی شود، دهقانان کثیرالعدهً شوروی، واسطه های تجاری که بخش چشمگیری از جمعیت درشهر هارا تشکیل داده بودند وکارگران منشویکی ویا آن عده که از اس.ار ها پشتیبانی میکردند،با آراء مخالف خود حکومت آنها را ابقاء نکنند. بلشویکها با آگاهی از آن وضعیت میکوشیدند بنحوی« خطر» اظهار نظر رسمی، علنی وآزادانهً  دهقانان وسایر زحمتکشان مخالف خود را از سر حکومت خویش رفع نمایند. لذا آنها دردرجهً اول ازطریق قانون اساسی تمامی بورژوازی وخرده بورژوازی شهری رااز شرکت درانتخابات محروم کردند، وازآنطریق ، یکی از پایه های اساسی دموکراسی حقیقی را به بهانهً اینکه« بوژوازی نبایستی حق شرکت درانتخابات راداشته باشد واستثمارگران با استثمار شدگان هیچگاه برابر نیستند » درکشور خود فرو ریختند. مسلماً چنان اقدامی تحت هرشعاروهربهانه بظاهر مقبولی نه اینکه نشانی ازترقی ومدنیت رادربرنداشت بلکه سنت نا مطلوبی را پی نهاد که اگردرهرجامعه ای مورد تقلید قرارگیرد، نتیجه ای بجزاعمال دیکتاتوری عدهً قلیلی برجامعه ، ببآر نخواهد آورد. همچنانچه در شوروی نیز چنان شد.

و اما وضع قانون مربوط به همگانی نبودن انتخابات درشوروی به تنهائی نمیتوانست ابقاء و تداوم حکومت بلشویکی رابا توجه به کثرت دهقان، تضمین کند.زیرا که با حذف قانونی بورژوازی وخرده بورژوازی شهری وخیل عظیم «کسانیکه توسط دادگاهها محکوم شده » بودند، هنوز سایهً  قضاوت وراًی کارگران غیر حزبی ودهقانان بر تارک حکومت بلشویکی، سنگینی میکرد. تدوین واجرای آئیننامه های انتخاباتی ویژه، تمهیداتی بودند که بسهم خود راه تداوم حکومت بلشویکی را هموارتر میکردند.که لازم است شمه ای به آنهاهم پرداخته شود.

عدم حق برابری آراء در انتخابات شورائی – بلشویکی

الف : سوابق تاریخی عملکرد شورائی در روسیه:

پیشترذکر گردید که قبل ازاکتبر ۱۹۱۷،سیستم شورائی از تجربهً پویائی برخوردار بود که گرچه به پیشرفتهای مهمی درعرصه های سازماندهی مبارزات توده ای و اعمال قدرت بر ارگانهای دولتی و کنترل بر بخش تولیدات صنعتی،نائل آمده بود ولی با آنوصف تجربه شورائی درآن مقطع ،هنوز راه دراز و ناشناخته ای رادر پیش داشت که لازم بود درفضائی دموکراتیک ،دستآوردهایش راهر چه بیشترغنی تر ومتکاملتر میساخت.

سیستم شورائی درآنزمان ازالگوی متعارف قبلاً از پیش تجربه شده ایکه چهار چوب سازمانی واصول عملی اش مشخص بوده باشد،تبعیت نمیکرد.بلکه سیستم وکارکرد شورائی درموقعیت آنزمان روسیه،خود پدیده ای حاصل ازابتکار تودهً زخمتکشان، دردورهً انقلاب ۱۹۰۵ آن دیاربود.آن ابتکارات بعد از فوریه – مارس۱۹۱۷ دوباره ازسرگرفته شدند وطی ماههائی،  قدمهای مثبتی هم درجهت ارتقاء آن برداشته شد.بطوریکه تاقبل از ۲۵ اکتبر همان سال، شوراها بعنوان قدرتی غیرقابل انکار، درعرصه سیاست وکنترل بر تولیدات صنعتی و دستیابی به بخشی ازدرخواستهای رفاهی کارگران، تاًثیر گذار بودند. ولی با تمامی این تفاصیل، شوراها درآنمقطع چه از لحاظ ساختار تشکیلاتی خویش وچه درمضمون ومحتوای اعمال حاکمیت وادارهً امور جامعه،هنوز مراحل آغازین دگردیسی خویش راطی میکردند.که آنها تا حدیکه توانسته بودند ابراز وجود نمایند، بصورت شوراهای صنفی ویا توده ای مجزا ازهم ،درسراسر روسیه درحال پدید آمدن بودند.

درماه ژوئن ۱۹۱۷ برای اولین بار سعی درایجاد یک تشکل شورائی مرکزی شده بود.که بابرگزاری کنگرهً سراسری شوراها وانتخاب کمیتهً اجرائی مرکزی، برای اولین بار قدمهای مهم ولی هنوز ناکافی درجهت ایجاد ارگانی مرکزی بمنظور هدایت ورهبری شوراهای پراکنده، برداشته شد.( ۱۴ ) درآن کنگره ازمیان ۸۰۰ نمایندهً حاضر،اس. ار ها ۲۸۵ ،منشویکها ۲۴۸ و بلشویکها ۱۰۵ نماینده داشتند. ( ۱۵ ) درآنهنگام بود که کنگرهً سراسری شوراها بعنوان یگانه مرجع مرکزی حاکمیت،تعیین شده بود.ولی علیرغم اتخاذ چنان تصمیم پسندیده ای ، کنگرهً شوراها بطور واقعی از چنان ظرفیتی برخوردار نبود وچنان جایگاهی راهم درجامعه ،کسب نکرده بود. زیرا که اصلاً هنوز معلوم نبود که آن نهاد « تا چه حد از سوی شوراهای محلی که درسراسر کشور روئیده بودند،یا ازسوی کمیته های کارخانه که « کنترل کارگری » رادر کارخانه ها اعمال میکردند، ویا از جانب میلیونها دهقانانی که دسته دسته از جبهه ها به خانه باز میگشتند،برسمیت شناخته خواهد شد.» ( ۱۶ )

امروزه که درحدود ۹۰ سال ازآن تجربهً تاریخی میگذرد، گذشته از قضاوت صاحبنظران مخالف ویا موافق حکومت بلشویکی که در رد ویا تاًیید آن سیستم حکومتی اظهار نظرهای مختلفی ارائه داده اند،تجزیه وتحلیل خود وقایع تاریخی درآنزمان نشانگر آنند که اولین کنگرهً شوراها، با تمام پیشرفتهائی که حاصل نموده بود، اولاً کنگره ایکه نمایندهً واقعی اکثر زحمتکشان روسیه بوده باشد، نبود. ثانیاً به تبع آنچنان واقعیتی، آن تصمیم حاصل آگاهی های سیاسی وارادهً راسخ اکثریت کارگران ودهقانان روسیه درآن زمان نبود.بلکه اتلاق یگانه مرجع حاکمیت به آن نهاد، تصمیم وخواستهً روشنفکران انقلابی جامعهً روسیه درآنزمان بود که بدان صورت بعنوان یکی از خصائل شورائی فرمول بندی شده بود .اخذ آن تصمیم پسندیده  درکنگرهً اول شورا ها، مبتنی بر نیت پاک پیشروان کارگری و مدافعین آزادی ودموکراسی بود. بعمل درآمدن آن تصمیم وتبدیل آن به سنت عملی شورائی ،اشتراک مساعی تمامی انقلابیون وآزادیخواهان جامعه رادربستر تداوم وارتقاء آزادیهای سیاسی ایکه درمقطع انعقاد کنگرهً اول شوراها، معمول شده بود، رامی طلبید.و اینها همه شرایطی بودند که لازم بود در زمانهای بعد از کنگره اول ایجاد میشدند، تا راههای نرفتهً کنگرهً اول میتوانست طی میشد.و نتیجتاً درطی ونهایت آن مسیر،کارگران ودیگر اقشار زحمتکش بابرخورداری ازآزادیهای موجود درجامعه،همراه ارتقاء آگاهی سیاسی- طبقاتی خویش، قادر میشدند ؛هم بطور فعالانه درکنگره ها تاًثیر گذار باشند و هم با اعمال ارادهً اکثریت خود، درادارهً امور اجتماع، مفهوم یگانه مرجع مرکزی حاکمیت را، متحقق می ساختند.

همچنانچه تاریخ تجربهً شوروی گواه است ،تصمیم مربوط به یگانه مرجع مرکزی حاکمیت کنگره ها، هیچگاه درشوروی مصداق عملی نیافت.زیرا که از یکطرف عدم اشتراک مساعی نیروهای سیاسی جامعه روسیه درآن زمان،و از طرف دیگر ازبین رفتن فضای دموکراتیکی که درماههای اولیهً بعداز فوریه- مارس، ایجاد شده بود، باعث شدند که تصمیم کنگرهً اول شوراها درحد اعلان شعاری نیکوو به عمل در نیا مده ای ، باقی بماند.

همچنانچه بیان شد،به اجرا درآمدن تصمیم مربوطه در کنگرهً اول شوراها، مستلزم اشتراک مساعی ویا توافق متمدنانهً گرایشهای سیاسی درون کنگره ها با همدیگر بود.بعداز کنگرهً اول، روسیه از چنان وضعیتی برخوردار نشد.زیرا که طبقهً کارگرازانسجام سیاسی یکپارچه ای برخوردار نبود.بلشویکها ومنشویکها هریک با تعابیر ویژه خود از چگونگی مبارزهً سیاسی کارگران،حمایت بخشی ازآن طبقه را کسب کرده بودند.و آن درحالی بود که همانند تمامی جوامع دیگر،بخش دیگراز طبقهً کارگر، یا بیطرف مانده بود ویا به هیچیک از آن دو نگرویده بودند.دهقانان هم با کثرت عظیمشان ،اکثراً به حزب سنتی خود یعنی اس.ار ها گرایش داشتند.گذشته ازعدم یکپارچگی سیاسی کارگران،آن احزاب نه اینکه درجهت تحقق « یگانه مرجع مرکزی حاکمیت » کنگرهً اول باهم توافق وتشریک مساعی لازم را نداشتند، بلکه هر یک بدون هیچ گذشتی، بر مواضع سیاسی وتاکتیکهای مبارزاتی خود پای میفشرد .طوریکه آنها بعداز ژوئن وحملهً کرنیلف به تظاهرات بلشویکی درمسکو،بی پرده همچون دشمنانی آشتی ناپذیر،درمقابل هم ایستادند.

پس ، بعداز کنگرهً اول هیچ زمینهً اجتماعی وسیاسی مناسبی که بتواند به آن  تصمیم شعارگونه ،یاری رساند،فراهم نشد . بعد از شروع حاکمیت بلشویکی هم، با ایجاد موانع قانونی و دیگر تمهیدات دیگر، که راه یابی دگراندیشان غیر بلشویکی را به کنگره ها بسیار مشکل و بعضاً غیر ممکن کرده بودند، چنان امکانی نه اینکه حاصل نشد.بلکه ازآنوقت ببعد، کنگره ها عمدتاً به میدان تاخت وتاز نظرات بلشویکی تبدیل شد. قبلاً درمورد موانع قانونی ایکه بنابه آنها ،همگانی بودن انتخابات درشوروی لغوشده بود،مطالبی ارائه شد .ذیلاً  سعی میشود باپرداختن به ساختار وچگونگی انتخاب نمایندگان درمراحل مختلف شورائی ، مسئلهً مربوط به عدم حق برابری آراء کارگران ودهقانان در انتخابات آنروز روسیه  هم ، مورد بررسی قرارگیرد.

ب : سیستم هرمی تشکیلات شورائی وچگونگی انتخاب نمایندگان

واحدهای پایه ای سازمان شورائی درشوروی، شوراهای شهری ویا روستائی بودند،ودرسطوح بالاتر ازآنها، کنگره های محلی، استانی و ایالتی وجود داشتند ودر نهایت کنگرهً شوراهای سراسر کشور با کمیتهً اجرائی مرکزی آن،در راس ساختار شورائی قرار میگرفت.

بنا به مصوبات قانون شوروی،درمراحل مختلف انتخابات شورائی،تعداد سهمیهً نمایندگان اعزامی کارگران به شوراها ویا کنگره های سراسری،بیشتر ازسهمیهً دهقانان تعیین شده بود.واقعیت امر بدان صورت بود که درشوراهای روستائی به ازاء هر ۱۰۰ نفر از دهقانان یک نفرنماینده به شورای روستا فرستاده میشد ودرحالیکه همزمان ،هر۱۰۰ نفر ازکارگران همان روستا،حق داشنتد که ۵ نفر نماینده به همان  شورای روستا معرفی نمایند.بعبارت دیگر در مرحلهً پایه ای انتخابات شورائی درروستا، اعتبار راًی ۲۰ کارگر با راًی ۱۰۰ دهقان برابر بود. لذا درمرحلهً انتخاب نمایندگان شورای روستا،غلظت بافت کارگری نمایندگان شورا،بطوری غیر واقع بالا برده میشد.

درمورد شوراهای شهری،تاًثیر لغو همگانی بودن انتخابات،بافتی عمدتاً کارگری به شوراها می بخشید.در آنجا علاوه بر منع بورژوازی ازشرکت درانتخابات،همچنین با محروم کردن کسبه، وواسطه های تجاری که بخش عمده ای ازخرده بورژوازی شهری را تشکیل میدادند، عرصهً انتخابات شهری انحصاراً در اختیار،کارگران وسربازان وکارمندان دولت بلشویکی، قرار میگرفت. تعیین تعداد نمایندگان جهت شرکت درشوراهای شهری ،چنان بود که به ازاء هر ۱۰۰ نفر ازساکنین محل یک نماینده به شورای شهر راه می یافت.

پس دراولین مرحله که مربوط به تعیین نمایندگان شوراهای شهری و روستائی میشد،بالغو همگانی بودن انتخابات، شورای شهرها عمدتاً دراختیار کارگران قرار میگرفت ودر روستا ها، هم ازطریق محروم شدن فئودالها ومزدوران آنها وتجار روستا و هم از طریق تعیین سهمیهً نمایندگی بیشتر برای کارگران، بافت گارگری شوراهای روستائی افزایش می یافت. دردیگر سطوح تعیین نمایندگی ،هرچه زیاد تر وزیادتر،دهقانان به نفع کارگران «تصفیه» میشدند.ذیلاً با اشاراتی چند به بخشهائی از قانون اساسی شوروی ،موضوع نابرابری حق آراء دهقانان با کارگران،پی گرفته میشود.

قانون اساسی بلشویکی درمورد مرحلهً اول ویا پائین ترین سطح از ساختار شورائی چنین مقرر داشته بود؛

« پایه های رژیم جدید که زائیدهً انقلاب اکتبر است، شوراهای شهری و…….روستائیند .» ( ۱۷ ) همچنین درآن ماخذ، درمورد چگونگی تعیین سهمیهً نمایندگان آن شوراها،چنین آمده است؛

« شوراهای روستائی براساس یک نماینده برای هرصدنفر از ساکنین ویک نماینده برای هر بیست نفر کارگر کارخانه،یامعدن یامزارع دولتی،یاواحدهای نظامی مستقر درمحل انتخاب می شوند.» ( ۱۸ )

و اما در مورد شوراهای شهری ،آن قانون چنین اشعار داسته بود؛

« شوراهای شهری توسط ساکنین حاضر در محل ودارای حق راًی براساس یک نماینده برای هر صد نفرکارگر،سربازارتش سرخ یاعضو پلیس ویک نماینده برای هر ۳۰۰ نفر کارکنان موًسسات دولتی وخصوصی،یاسایررده های انتخاباتی، انتخاب می شوند.» ( ۱۹ )

جدا از ضوابط  تعیین نمایندگان شوراهای روستا،که به نفع کارگران موجود درحوزهً انتخابیهً روستا  ،عمل میکرد، درآخرین مرحله که می بایستی نمایندگان کنگره های سراسری ازمیان  شوراهای روستائی و شهری انتخاب میشدند،سهمیهً نمایندگانی که کارگران شهری به کنگره اعزام میداشتند،باز هم بمراتب بیشتر از سهمیهً دهقانان ،تعیین شده بود. این مورد را مصوبات قانونی ،چنین مشخص کرده بودند:

« کنگره ی سرتاسری روسیه کارگران، دهقانان، سربازان سرخ و قزاقها براساس زیرین انتخاب می شوند:

الف) از شوراهای شهری براساس یک نماینده از هر ۲۵ هزار نفر انتخاب کننده.

ب ) ازکنگره های ایالتی به نسبت یک نماینده برای ۱۲۵ هزارنفر ازساکنین» ( ۲۰ ) لازم به توضیح است که کنگره های ایالتی ،طبق مرسوم هرکنگره ای،ارگانی موقت بودند که نمایندگانش ازطریق واحدهای شورائی  سطوح پائین تری،انتخاب میشدند.کنگره های محلی و استانی و همچنین شوراهای شهری و کارخانه ای، واحدهائی بودند که نمایندگان کنگرهً ایالتی از میان نمایندکان  آن واحدها انتخاب میشدند.دراین مورد مصوبهً قانونی چنین اشعارداشته بود:

« کنگره های ایالتی براساس قواعد نمایندگی زیر انتخاب میشوند: یک نماینده برای هر ده نفر از ساکنین. این نمایندگان درکنگره های محلی و استانها انتخاب میشوند.) ؛یک نماینده برای هر ۲۰۰۰ نفراز شوراهای شهری و کارخانه.» ( ۲۱ ) طبق بخشهای فوق الذکراز قوانین شوروی؛از شوراهای شهری که عمدتاً ازکارگران تشکیل میشد،ازراههای متعدد به کنگرهً سراسری شوراها نماینده فرستاده میشد.آن شوراها، علاوه بر اینکه مستقیماً به ازاء هر ۲۵ هزار نفر ،یک نفر نماینده به کنگره سراسری اعزام میداشتند،همچنین نمایندگان آنها از طریق راه یابی به کنگره های ایالتی ،باز هم امکان بیشتری ،جهت اعزام به کنگره های سراسری را ،بدست میآوردند.آن واقعیت بدانصورت بودکه بخش چشمگیری از نمایندگان شرکت کننده درهرکنگرهً ایالتی را کارگرانی تشکیل میدادند که یااز شهر ها به آن کنگره آمده بودند ویا جزء اعزام شدگان شوراهای روستائی  به کنگره های مافوق تر بودند.بعبارت دیگر،کارگران شهری علاوه بر اینکه به ازاء هر ۲۵ هزار نفر انتخاب کننده ،یک نماینده به کنگرهً سراسری میفرستاد،همچنین میتوانست بخش چشمگیری از همان سهمیه اعزامی کنگرهً ایالتی را هم بخوداختصاص دهند.

همچنانکه مشهود است، چگونگی فرمول بندیهای قانونی جهت تعیین سهمیه های نمایندگان کنگره سراسری شوراهای روسیه آنزمان،که عملاً منجر به تصفیهً بخش عظیمی ازدهقانان درجریان مراحل مختلف انتخاباتی میشد،نه اینکه شفاف نبود، بلکه بدرجات زیادی آنرا غامض وپیچیده تنظیم کرده بودند. بطوریکه اگرآنها دراختیار جمعیت شوروی که ۸۰ درصدآن بی سواد بودند، قرارمیگرفت، به احتمال قوی اجحافات قانونی که نسبت به دهقانان ، رواداشته میشد،برای آنها به سادگی قابل فهم نبود. درهرحال امروزه وظیفهً صاحبنطران مدافع منافع کارگران است که با تجزیه وتحلیل قانون اساسی بلشویکی،بخصوص درزمینهً انتخابات، نواقص وکژیهای آن قانون وآئیننامه های مربوطه اش رادر انظار کارگران برملا نمایند.تا معلوم گردد که ادعای بلشویکها از بابت اتکاء آنان به راًی و نظر کارگران وسایر اقشار زحمتکش جامعه،تا چه حد بدور از واقعیت بود. برملا شدن آن واقعیت مستور مانده، بسهم خود نشان خواهد داد که اولاً چگونه دیکتاتوری اقلیتی حزبی بنام حکومت طبقهً کارگر، قلمداد میشد.و چگونه ازآنطریق لنینیسم یکی ازپایه های تحریف مارکسیسم رانمایندگی کرد. ثانیاً تعمق بیشتردرعملکردهای شورائی در روسیه، میتواند آنهائی را که امروزه، ازسرتعلق خاطربه طبقهً کارگر،شعار ایجاد الگوی شورای بلشویکی راسرمیدهند، بخود آورد تا بجای الوهیت بخشیدن به تجربیات بلشویکی، کمی هم درچند وچون عملکردهای واقعی بلشویکها ، تعمق نمایند.

درصفحات فوق،این واقعیت مورد بررسی قرار گرفت، که بلشویکها درسایهً  تدوین وبکارگیری قانون اساسی و آئیننامه های انتخاباتی ویژه ای، بورژوازی وخرده بورژوازی شهری رااز شرکت درانتخابات منع میکردند وبا امتیاز قائل شدن برای کارگران درمقایسه با دهقانان، موجب برتری یافتن تعداد نمایندگان کارگری درکنگرهً شوراهای سراسر شوروی ،میشدند. ولی علیرغم آنگونه تمهیدات، تداوم حاکمیت بلشویکی، هنوز بلامعارض نبود. زیراکه کارگران شهری همگی جزء هواداران بلشویکی و گوش بفرمان آنها نبودند.بلکه اقشاری ازکارگران شهری را،غیرحزبی ها ویا مخالفان بلشویکی تشکیل میدادند . بلشویکها ازقراردادن چنان کارگرانی درمصادر بالا وکلیدی ادارهً امور جامعه، خودداری میکردند. آنها صرفاً به اعضای حزبی وفادار به تعبیرات سیاسی لنین اعتماد میکردند. لذا جهت تسلط  بلشویکها به کنگرهً سراسری شوراها ویا قرار گرفتن اعضای حزبی درراًس مصادرادارهً امور جامعه، آنها سیاستهائی رادر پیش میگرفتند که مانع راه یابی کارگران غیر حزبی و مخالف،به کنگرهً شوراها ویا دیگرمصادر مهم درجامعه میشد.بعبارت دیگرتمهیدات بلشویکی درمراحل مختلف انتخاباتی، موجب میشدکه کنگرهً سراسری شوراها، تاحد زیادی درانحصاراعضا وهواداران بلشویکی قرار گیرند.با غالب آمدن نمایندگان بلشویکی درکنگره شوراها، معلوم بود که کمیتهً اجرائی مرکزی منبعث کنگره هم،تماماً ویاغالباً، بلشویکی ازآب درمیآمدند.که در آنصورت ، ابقاء دولت بلشویکی که هستهً مرکزی آنرانخبگان حزبی تشکیل میداد،امر مسلمی میشد.

قبل از پرداختن به این مسئله که چگونه اعضای بلشویکی از میان تمامی گارگران شهری ویا جزئاً روستائی،سر از کنگره ها ومصادرادارهً اموردرمیآوردند،لازم است نخست به سخنان خود لنین درمورد فعال مایشائی کمیته مرکزی ۱۹ نفرهً بلشویکی درجامعهً شوروی،اشاره شود. سپس به ترکیب وتعداد اعضای حزب بلشویکی که ازمیان جمعیت ۱۵۰ میلیونی آن جامعه،فقط آنها بودند که هم پایگاه اساسی تداوم حکومت بلشویکی را تشکیل میدادند وهم با قرار گرفتن در راًس مصادر امور، بار گران معمول داشتن «سوسیالیسم» رابدوش میکشیدند،اشاراتی خواهد شد.پس آنگاه در خاتمهً این قسمت از بحث،به سیاست تحمیل اعضای حزبی ،بعنوان نمایندگان تمامی کارگران شوروی خواهیم پرداخت.

لنین در ماه مه ۱۹۲۰ ،درمورد چگونگی حاکمیت حزب بلشویکی بر شوروی گفته بود:

« حزب که کنگرهً آن همه ساله تشکیل میگردد،…………..توسط یک کمیته مرکزی مرکب از ۱۹ نفررهبری میشود.ضمناً کارهای جاری درمسکو توسط هیئتهائی ازاین هم محدودتر یعنی توسط باسطلاح « ارک بورو» (بوروی سازمانی و« پولیت بورو» (بوروی سیاسی) انجام میگیردکه هریک مرکب از ۵ عضو کمیته مرکزی هستند ودرجلسهً عمومی کمیته انتخاب میگردند.لذا چنین نتیجه میشود که یک « الیگارشی» کاملاً حسابی وجود دارد.هیچیک از موًسسات دولتی در جمهوری ما هیچ مسئلهً مهم سیاسی یا سازمانی را بدون رهنمود کمیته مرکزی حل وفصل نمی نمایند.» ( ۲۲ )

قبل ازادامهً مطلب، ذکر ملاحظاتی ضروریست؛ لنین در مبحثی که فوقاً بخشی از آن نقل گردید،تسلط کامل کمیته مرکزی حزب بلشویک برشوروی رابصورت ارائهً رهنمود کمیتهً مرکزی حزب به ادارات دولتی، بیان کرده بود.طبق چنان شیوه ای از بیان واقعیات، گویا در کنار کمیته مرکزی بلشویکی، دولتی مستقل وجود داشته بود که در ادارهً امور جامعه از کمیته مرکزی حزب رهنمود میگرفت.درصورتیکه واقعیات تجربهً شوروی نشانگرآنند که همان تعداد ۱۹ نفر کمیته مرکزی بلشویکها، مرکز اصلی تصمیم گیرندهً در دولت را تشکیل میدادند. دراین مورد خود لنین  بطور روشنی در ادامهً بحثش، چنین گفته بود.

« حزب درکارخود مستقیماً به اتحادیه ها تکیه دارد.که اکنون طبق آمارکنگرهً اخیر( آوریل ۱۹۲۰ ) بیش از ۴ میلیون عضودارند ورسماً غیر حزبی هستند.عملاً تمامی ارگانهای رهبری اکثریت عظیم اتحادیه ها والبته درنوبت اول مرکز بابوروی کل اتحادیه های سراسر روسیه ( شورای مرکزی اتحادیه های سراسر روسیه) ازکمونیستها تشکیل میگردند وتمام رهنمود های حزب را بموقع اجرا میگذارند.بالنتیجه من حیث المجموع یک دستگاه پرولتری رسماً غیر کمونیستی ونرمش دارونسبتاً پردامنه وبسیار نیرومند حاصل میآید که حزب بوسیلهً آن بطور محکمی با طبقهً وتوده ،مربوطست و دیکتاتوری طبقه  بوسیله آن تحت رهبری  حزب عملی میگردد.» (  ۲۳ )

 

لنین اظهارات فوق را ،در ماه مه ۱۹۲۰ ارائه داده بود.در آن تاریخ حکومت بلشویکی بیشتر از۵/۲ (دوونیم)سال دوام آورده بود.درطی آن مدت بلشویکهاعلاوه برسرکوب مخالفین داخلی،همچنین درمقابل حملات ارتش های سفیدهم،به پیروزی های مهمی رسیده بودند.درآنچنان وضعیتی ،لنین برخلاف ماههای اولیهً شروع حاکمیتش برروسیه ،دربیان واقعیات اقتصادی، اجتماعی وسیاسی جامعه اش،کمترازپیرایه های تبلیغی استفاده میکرد.اگراودرماههای اولیهً بعداز ۲۵ اکتبر ۱۹۱۷،بنابه ضرورت تثبیت حاکمیت بلشویکی،وجود آن حکومت رابه کارکرد شورائی منتسب می نمودودرجواب به انتقاد دیگر مدافعین طبقهً کارگر، به کسب اراء اکثریت درکنگرهً دوم شوراهای سراسرروسیه،متشبث میشد.ولی درسال ۱۹۲۰،اوواقعیات مربوط به حاکمیت حزبی رابدون دستآویز قراردادن کارکرد شورائی،به شیوه ای تبلیغی- دیپلماتیک، بیان داشته بود.

 واقعیت مربوط به جایگاه حزب بلشویک درحاکمیت شوروی آن بود که دیکتاتوری حزبی با اتکاءبه اعضای حزب ،بنام «دیکتاتوری طبقه» بر جامعه اعمال میگردید. قبل از ارائهً  هرگونه دلیل دیگری در اثبات این ادعا باید گفت که دردیدگاه لنین ،بغیر از اعضای مورد اعتماد بلشویکی ،هیچ کس دیگری بعنوان کمونیست محسوب نمیشد.لذاوقتی لنین در خطابیهً مورد نظرازرهبری کمونیستها براکثر اتحادیه های عظیم کارگری، صحبت بمیان آورده بود، درواقع اواعضای بلشویکی ایکه گوش بفرمان اوبودند را کمونیست مینامید.منشویکها که دراوائل حکومت بلشویکی،نفوذ فراوانی درسندیکاهای کارگری داشتند ،طی پروسه ای ازشوراها اخراج وفعالیت آنها قدغن شده بود.وبرسر اس.ارهای چپ هم همان آمدکه برسرمنشویکهاآمده بود.بعدهابخشی از اعضای منشویکی واس. ار های چپ، متاًثراز جوو فضای خفقان پلیسی ایکه برجامعه حکمفرما گردیده بود، به بلشویکها پیوستند ولی آنها هیچگاه مورد اعتماد واقع نشدند. ضمناً از طریق برخورد شدیدبه مخالفان درون حزبی، هرگونه تعبیر دیگری بغیر ازبیانات لنینی درمورد مسائل مبارزاتی وچگونگی ادارهً امور جامعه، مردودشمرده میشد ودارندگانش سرکوب میشدند. گذشته ازهمهً اینها، بنا به پیشنهاد شخص لنین، تشکیل فراکسیون درون بلشویکی ممنوع گردید وصاحب نظران مربوطه اش به اخراج ازحزب تهدید میشدند . خلاصه آنکه،اعضای کاملاً سردرفرمان بلشویکی بودند که از دیدگاه لنین کمونیست تلقی میشدند و هم آنها بودند که بر ۴ میلیون اعضای غیر حزبی اتحادیه ها، گمارده شده بودند. واز آنطریق دیکتاتوری « نخبگان » حزبی، بنام « دیکتاتوری طبقه» ،بطور محکمی بر« طبقه وتوده»،اعمال میگردید. اعمال دیکتاتوری حزبی، درزمان حاکمیت لنین برشوروی،مسئله ای نبوده است که تنهااز طریق تفسیر گفته های خوداو،قابل اثبات باشد.بلکه علاوه برهرگونه بررسی مبتنی براسناد مکتوب درموردتجربهً شوروی،وجود حکومت تک حزبی متکی بربکاربردن اسلوبهای دیکتاتوری درشوروی،از بدیهیاتی بود که امروزه کمتر شبهه ای درمورد آن باقی مانده است.

نزد لنین خود گماردگی دولت بلشویکی ،در ماهها وحداکثر در دو سالهً اول آن حکومت ، با تشبث  به شوراها پرده پوشی شده بود.ولی  همچنانچه در صفحات قبلی مورد اشاره قرارگرفت،بینشی که ،معتقد به وجود دولت تصمیم گیرنده و مجری تصمیمات خویش بود،نمیتوانست سرسازگاری با شوراهائی که قراربود نقش عملی« عالی ترین مرجع مرکزی حاکمیت » را ایفا می نمودند، داشته باشد.

درموردچگونگی اعمال اسلوبهای دیکتاتوری حزبی درشوروی، بخصوص درزمینهً پیشبرد برنامه های اقتصادی، در قسمتهای بعدی و بنا به ضرورت طرح بحث، مطالبی ارائه خواهد شد.  پرداختن به آن مسائل ،بویژه ازآنجهت ضروری است که امروزه بسیاری از رهروان شیوهً لنینی مبارزه،معتقدند که حکومت  بلشویکی گرچه حکومتی تک حزبی بود،ولی آن حکومت «حقانیتش» را از شوراها گرفته بود وبا اقدامات اقتصادی و سیاسی اش باعث شده بود که معیشت آن طبقه، چه نسبت به گذشتهً خود روسیه وچه درمقایسه با دیگر کشورهای همطراز روسیه ،ازرشدورفاه چشم گیری برخوردارگردد! درمقابله با چنان ادعاهائی ،در قسمتهای قبلی چگونگی متکی بودن« حقانیت» دولت بلشویکی برکارکرد شورائی مورد بررسی قرار گرفت.در مورد چگونگی سطح « رفاه » و معیشت کارگران ودیگر زحمتکشان تحت حاکمیت بلشویکی هم ،در قسمتهای بعدی مطالبی ارائه خواهد شد.                                                                                                                               m.rahsepar@hotmail.com                                                  ۰۲۰۴۲۰۰۸

توضیحات :                                                                                  

۱ ) مجموعه آثار لنین صفحه ۶۷۵ ( بجز پاراگراف اوال ،بقیه صفحه مربوط به آن بحث میباشد . )

۲ )    ”        ”    ”    ”       ”                                 “

۳ )    ”       ”     ”    ”       ”                                 “

۴ )    ”       ”     ”    ”       ”                                 “

۵ )    ”       ”    ”     ”      ”                                  “

۶ )    ”       ”    ”     ”    ۷۴۵ ستون اول پاراگراف دوم

۷ ) انقلاب روسیه ( ۱۹۲۹ – ۱۹۱۷ ) از ای . اچ . کار صفحه ۵۵ پاراگراف آخر و پاراگراف اول از صفحه ۵۶  همان مأخذ

۸ )    ”       ”                ”                       ”      صفحه ۵۷ پاراگراف آخر وپاراگراف اول صفحه ۵۸ از همان مأخذ

۹ ) نقل قولها در این مورد از سایت ROSHANGRAN اخذ شده است . آن سایت در تاریخ ۱۳۱۰۲۰۰۶ با نقل از سایت www.javaan.net مطالبی از آندره نین را در باب ساختار شوراها در شوروی ، ارائه داده بود.

۱۰ ) انقلاب روسیه ( ۱۹۲۴ – ۱۹۱۷ ) از ای . اچ . کار صفحه ۵۶ { توضیح اینکه ؛ کمیسرهای خلق ( سونارکوم ) همان هیئت وزیران میباشند.}

۱۱ ) انقلاب روسیه ( ۱۹۲۴ – ۱۹۱۷ ) از ای . اچ . کار . صفحه ۹ و اول صفحه ۱۰

۱۲ )   ”       ”                 ”                      ”             ”    ”                   “

۱۳ ) به مندرجات مربوط به توضیحات شماره ۹ در همین صفحه توجه شود.

۱۴ ) انقلاب روسیه ( ۱۹۲۴ – ۱۹۱۷ ) از ای . اچ . کار صفحه ۵

۱۵ )    ”       ”                ”                      ”                 “

۱۶ )    ”       ”                ”                      ”        صفحه ۱۱

۱۷ ، ۱۸ ، ۱۹ ، ۲۰ ، ۲۱ ) به مندرجات مربوط به توضیات شماره ۹ در همین صفحه مراجه شود.

۲۲ ) مجموعه آثار لنین « بیماری کودکی چپ روی در کمو نیسم »  صفحه ۷۴۵ ستون اول پاراگراف دوم

۲۳ )    ”       ”    ”                                ”                            ”    ۷۴۵