بررسی شکست تجربهً شوروی / قسمت پنجم

 خلاصهً آنچه که گذشت         
 بخش چهارم : دورهً ۲۵ اکتبر ۱۹۱۷ تا مارس ۱۹۱۸
* حکومت بلشویکی و چگونگی شروع آن
* کوشش های مربوط به تثبیت حاکمیت بلشویکی در ششماههً اول حکمیت آنها برروسیه
* محورهای اساسی مشکلات روسیه در فاصلهً ۲۵ اکتبر ۱۹۱۷ تا مارس ۱۹۱۸
* اعلام جنگ تمام عیار به بورژوازی و شروع « سوسیالیسم »
خلاصه ای از مطالب قبلی
در قسمتهای پیشین ذگر شد که نظام شوروی تجربهً مبارزاتی گذشتهً بخشی از طبقهً کارگر جهانی بود که به شکست انجامید. بررسی شکست آن تجربه با توجه به مسائل و مشکلاتی که امروزه به کارگران و دیگر زحمتکشان جوامع مختلف تحمیل میگردد،به ظاهر امری غیر ضرور بنظر میرسد .ولی بر خلاف ظاهر امر از آنجائیکه هنوز بینش و سنتهائیکه زمانی بستر اصلی ایجاد و تداوم آن تجربیات بودند ، امروزه در ابعاد چشمگیری بکار گرفته میشوند لذا پرداختن به شکست تجربهً شوروی ،بگونه ای شرح حال بینش وسنتهای مبارزاتی  فی الحال موجود زمان کنونیست.
بررسی شکست تجربهً شوروی ، ایجاب میکرد که به زمینه های مادی موجود در روسیهً ۱۹۱۷ پرداخته شود. لذا در آن راستا به بافت اقتصادی وچگونگی ترکیب طبقاتی جامعهً روسیهً آنزمان پرداخته شد. در آن مورد با اتکاء به ادلهً معتبر ، به غالب بودن شیوهً تولید ماقبل سرمایه داری و کهن در بافت اقتصادی روسیه اشاره شد .گفته شد که در کنار جمعیت کثیر دهقانان طبقه کارگری وجود داشت که حاصل رسوخ نه چندان طولانی شیوهً تولید سرمایه داری در اقتصاد بسته وکهن روسیه بود.
لنینیسم ،در میان دیگر سنتها و گرایشات سیاسی مربوط به طبقهً کارگر روسیه ،ازدیدگاه و روشهای مبارزاتی مختص به خود برخوردار بود. در سایهً بکارگیری آن شیوه های ویژه بود که لنینیسم توانست  بر دیگران غالب گردد. آن دیدگاه بعدها یگانه راهنمای مبارزاتی کارگران در فعالیتهای زیر ساختی نظام شوروی شد.
پرداختن به شیوه های مبارزاتی بلشویسم ایجاب میکرد که سیر تاریخی نضج و رشد لنینیسم مورد بررسی قرار گیرد .لذا در آن راستا به انقلاب ۱۹۰۵ روسیه وشرایط مادی موجد آن انقلاب در روسیه گریزی زده شد. و در آن مسیر به تعبیر لنین از رهبری انقلاب ، ارگان سیاسی حاصل از پیروزی انقلاب و….غیره پرداخته شد.
تعبیر ویژه لنین از جایگاه « سازمان انقلابیون » حرفه ای و کارکرد سرمایه های انحصاری در جهان ، اورا بر آن وامیداشت که پیروزیهای سیاسی فوریه – مارس ۱۹۱۷ را پایان انقلاب دموکراتیک در روسیه قلمداد کند .لذا او حکم به در پیش گرفتن « سوسیالیسم » در روسیهً عقب مانده را داده بود . با توجه به اینکه مضمون و جوهر اصلی ایدهً لنین راجع به جایگاه « سازمان انقلابیون » حرفه ای در انقلاب ۱۹۱۷ هنوز محور تفکرات اورا تشکیل داده بود لذا در قسمت قبلی آنچنان تفکری مورد بررسی قرار گرفت.
در قسمت چهارم به دیدگاه بلشویکی راجع به ادارهً اموراقتصاد ، در زمانیکه آنها در اپوزیسیون دولت موقت قرار گرفته بودند، پرداخته شد.در آنشرایط کمبود مایحتاج زندگی و قحطی و گرسنگی دامن جامعهً روسیهً آنزمانرا گرفته بود . لنین ظاهراً بمنظور برون رفت از آن وضعیت طرحی درزمینهً اقتصاد و چگونگی ادارهً امور آن ،ارائه داده بود . با توجه به اینکه همان طرح بود که به همراه مضامین قطعنامه ای و فرمانهای دیگری، در شش ماههً اول حاکمیت بلشویکی ،مبنای ادارهً امور اقتصاد در روسیهً قرار گرفته بود ، لذا در قسمت قبلی آنچنان مطالبی مورد بررسی قرار گرفت.
در این قسمت چگونگی شروع حاکمیت بلشویکی و بخشی از دیگرعملکردهای آنها ،پس از شروع حاکمیت برروسیه ، مورد بررسی قرار خواهد گرفت .
شروع حاکمیت بلشویکی : 
روز۲۵ اکتبر۱۹۱۷ روزی بود که بلشویکها به حاکمیت روسیه رسیدند.درموردهمخوانی شیوهً بحاکمیت رسیدن بلشویکها، با الگوهای انقلابات متعارفی که تا آنزمان شناخته شده بودن ، میان گرایشات سیاسی درون طبقهً کارگرجهانی ویادرخود روسیه،اتفاق نظر وجودنداشت.گرچه همگی برآن امرواقف بودند که سرنگونی حکومت موقت حاصل قیامی همه گیر، ودربرگیرندهً قسمتی چشمگیر ازکارگران ودهقانان سراسرروسیه ،نبود .ولی علیرغم آن واقعیت لنین و بلشویکها ،آنچه که در ۲۵ اکتبر روی داد را به «انقلاب طراز نوین» ( ۱ ) و « بدون خونریزی » ملقب میساختند ودر مقابل، مخالفین آنها آنرا« کودتا» ویا در خوشبینانه ترین حالت،آنرا تحولی ازبالا مینامیدند که باعث دست بدست شدن حاکمیت روسیه از گروهی به گروه دیگر ،گردیده بود.جدا ازهر گونه تفسیری در آن مورد ، چگونگی کسب قدرت توسط آنها، همچنین درتعارض با نظر قبلی خود لنین، که دررسالهً مشهورش ( دولت و انقلاب ) بیان داشته بود، قرارمیگرفت .
شخص لنین بهنگامیکه دراپوزیسیون دولت موقت قرارداشت، نظر خود را درمورد انقلاب، بطورکلی ،دررساله ای بنام «دولت وانقلاب» ،بیان داشته بود. که آن رساله را او بعد از فرار به کشور فنلاند ودرزمان اقامتش در آنجا برشتهً تحریر درآورده بود.او در آن رساله با ااشاره به نظر مارکس در مورد تجربهً کمون پاریس نوشته بود که بهنگام انقلاب« طبقه کارگر باید «ماشین دولتی حاضر وآماده» را خورد کند و درهم شکند، نه اینکه به تصرف سادهً آن اکتفا ورزد .» (  ۲ )
 مسلماً قیام قهرآمیزیکه منجر به سرنگونی حکومت قبلی وایجاد حاکمیت طبقه ویا طبقات قیام کننده گردد، فقط بخشی ازپروسهً پردامنه ترهرانقلابی را تشکیل میدهد.که با سرکار آمدن حکومت انقلابی ،سیادت سیاسی آن حکومت بایستی ضامن اجرای برنامه های اقتصادی واجتماعی متناسب و همخوان با درخواستهای طبقه ویا طبقات انقلابی، گردد. دراین مورد ،خود لنین در رسالهً دیگری تحت عنوان « انقلاب پرولتری و کائوتسکی مرتد » ،ایدهً کسب قدرت سیاسی ، بدون قیام قهر آمیز را،ایده ای بورژوائی تلقی کرده بود .از طرفی اوبا تفسیری از گفتهً مارکس ،خورد کردن ودرهم شکستن ماشین دولتی را،« شرط مقدماتی هر انقلاب خلقی واقعی » تلقی میکرد. ( ۳ ) وضمناً اوانقلابی را واقعاً خلقی بحساب آورده بود که « ….توده خلق، اکثریت آن یعنی ژرف ترین« قشرهای پائینی» جامعه که پشتشان در زیر فشار ستم و استثمار دوتا شده بود، مستقلاً برآمد میکردند و در تمام جریان انقلاب مهر و نشان خواست های خود وتلاش های خود راکه هدفش بنای جامعهً نوینی بسبک خود بجای جامعه منهدم شونده بود باقی گذارده اند» ( ۴ )
مطالب فوق از جملهً اصول و واقعیاتی بودند که بنا به تجربهً کمون پاریس مورد توجه انقلابیون مدافع طبقهً کارگر قرار میگرفتند . آنها بطورمجرد ،مورد تاًیید لنین هم قرارگرفته بودند. ولی هنگامیکه آن اصول وتجربیات گذشته بطور مشخص مصداق عملی میافتند ولازم میشد که آنها در پرتو سیاست عملی درستی به اجرا در میآمدند، در آنصورت تمامی آنها ،تحت نگرش لنینی به جایگاه «انقلابیون حرفه ای » و کارکرد سرمایه های امپریالیستی ، قرار گرفته بودند و بطور اراده گرایانه تفسیر عملی ویژه ای یافته بودند. نگرش لنین به قیام در روزهای مابین ۲۰ تا ۲۵ اکتبر بخشی از آن تفاسیر ویژه میباشد. لنین در روز ۲۴ اکتبر۱۹۱۷ طی نامه ای به اعضای کمیته مرکزی دستورسرنگون کردن حکومت موقت راتوسط « کمیتهً انقلابی جنگ » که از نیروهای  مسلح حزبی موجود در شورای پتروگراد، تشکیل شده بودند، را صادر کرد.درآن مقطع دولت موقت ،در موقعیت بسیار ضعیفی قرارگرفته بود بطوریکه براثر اقدام مسلحانهً افراد وابسته به « کمیتهً انقلابی جنگ » از پای در آمد و اکثریت وزراء بغیراز رئیس دولت( کرنسکی)  که به خارج فرار کرد، بقیه دستگرشدند.
اینکه وسعت و دامنهً نیروهای مسلح وابسته به « کمیتهً انقلابی جنگ » ،درحد قیامی قهرآمیز توده ای وهمه گیر نبود، واقعیتی بود که  بعدها خود لنین هم به آن اقرارکرده بود .ولی اودر تعارض با مخالفینش رسیدن بلشویکها به حاکمیت رابا تشبث به اکثریت شدن بلشویکها درکنگره دوم شوراها،بعنوان انقلابی غیر متعارف ویا « انقلاب طراز نوین »  معرفی میکرد.تشبث لنین به اکثریت شدن بلشویکها در کنگرهً دوم « شوراهای سراسر روسیه» نه میتوانست تمامی حقایق مربوط به چگونگی  بحاکمیت رسیدن آنها را بیان کند و نه  میتوانست مواضع وبینش غیر دموکراتیک آنها را مستور دارد. زیرا که کسب آراء اکثریت نمایندگان در کنگرهً دوم« شوراهای سراسر» روسیه توسط بلشویکها ،تنها بخشی از واقعیات مربوط به آن برهه از تاریخ روسیه بود که آن بخش رابطهً ارگانیکی با دیگر اتفاقات وعملکردهای آگاهانهً بلشویکها داشته بود که بدون توجه به چنان مسائل و روابطی ، تمامی جوانب واقعیت مربوط به  اکثریت شدن بلشویکها در کنگرهً دوم و یا بی توجهی شخص لنین به آراء مردم برملا نخواهد شد.
واقعیت آن بود که لنین در روز ۲۴ اکتبر که هنوز نتایج حملهً نیروهای مسلح حزبی به دولت موقت معلوم نبود، تصمیم نخبگان حزبی، و حتی محدودتر از آن تصمیم شخص خودش را، مبنی برصدور فرمان حملهً مسلحانه برعلیه دولت موقت را،فراتر از تصمیمات کنگرهً شوراهای سراسرِ روسیه ویا هرمرجع  خلقی دیگری ،بحساب آورده بود.او هرگاه که منافع سیاسی « انقلابیون حرفه ای» مجتمع در مرکزیت حزب بلشویک ایجاب میکرد، تصمیمات کنگرهً شوراها را مرجع قرار میداد.و برعکس درجائی ویا زمانیکه حس میکرد تصمیمات کنگره موافق نظر اونخواهد بود، نظرات وتصمیمات خود را بر تصمیمات کنگرهً شوراها، بر تر میشمرد . و میکوشید آنرا بگونه ای توجیه نماید. بطور مثال مدتی قبل از بحاکمیت رسیدن بلشویکها ،او از شوراها سرخورده شده بود و با پس گرفتن شعار« تمامی قدرت بدست شورا ها » قصدکرده بود که سرنگونی حکومت موقت را، صرفاً به اقدام حزبی ، متکی سازد.( دراین مورد قبلاً مباحثی ارائه شد ) و یا اینکه در روزهائی قبل از۲۵ اکتبر ۱۹۱۷ ، درصدد تدارک اقدام مسلحانهً صرفاً حزبی، برعلیه حکومت موقت، برآمده بود.او در آن شرایط آنچنان تصمصمی که بطور سری به تاًیید  تعداد انگشت شماری از کمیته مرکزی حزب رسیده بود، را بنام  خواسته های « مردم » قلمداد میکرد. نامهً  روز ۲۴ اکتبر او باعضای کمیته مرکزی، که ذیلاً قسمتهائی ازآن درج میگردد، گواهیست براین ادعا .
لازم به توضیح است که نوشتن آن نامه در زمانی بود که بنا به تصمیم قبلی قرار بود که روز بعد از اتخاذ آنچنان اقدامی ،یعنی در روز ۲۵ اکتبر، دومین کنگرهً شوراهای سراسر روسیه منعقد گردد.و لنین خواسته بود کنگره را درمقابل یک عمل انجام شدهً حزبی قرار دهد. لذا تصمیم لنین به برانداختن حکومت موقت و اجرای آن تصمیم توسط نیروی مسلح هواداران حزبی ،یکروز قبل ازشروع جلسات کنگرهً شوراها بود.بعبارت دیگرحملهً افراد مسلح وابسته به « کمیتهً انقلابی جنگ » به دولت موقت، اقدامی صرفاً حزبی بود که نتایج آن نمیتوانست بر نظر نمایندگان  کنگره  شوراها که روز بعد شروع شده بود بی تاًثیر باشد.اینک بخشهائی از آن نامه:
« نامه باعضاء کمیته مرکزی
رفقا إ
من این سطوررا عصر روز بیست و چهارم مینویسم .اوضاع بینهایت بحرانیست .مثل روز روشن است که اکنون تاًخیر در قیام حقیقتاً برابر با مرگ است.
بجراًت تمام برفقا اطمینان میدهم که اکنون دیگر همه چیز  بموئی بسته است و مسائلی در دستور روز قرار دارد که نه با مشاوره میتوان آنها راحل کرد ونه با کنگرهها ( ولو اینکه کنگره های شوراها باشد.) بلکه حل آنها منحصراً از عهدهً خلقها ، توده و مبارزه توده های مسلح ساخته است.
……………………………………………………………………………………………………………………………تصرف فوری قدرت برابراست با: دفاع از مردم (نه از کنگره، بلکه ازمردم، از ارتش ودر درجهً اول از دهقانان) درمقابل دولت کورنیلفی ………………
چه کسی باید قدرت را بتصرف درآورد؟
اینموضوع اکنون مهم نیست بگذار قدرت را کمیتهً  انقلابی جنگ « یا موًسسهً دیگری » بتصرف درآورد که اعلام دارد آنرا فقط بنمایندگان حقیقی منافع مردم ، منافع ارتش ( پیشنهاد فوری صلح ) منافع دهقانان ( باید زمینها را بلافاصله ضبط کرد و مالکیت خصوصی  را لغو نمود ) و منافع  گرسنگان  تسلیم خواهد کرد.
…………………………………………………………………………………………………………………….. ما که امروز قدرت را بتصرف می آوریم، آنرا نه بر ضد شوراها، بلکه برای شوراها بدست میگیریم .
………………………………………………………………………………………………………..بانتظار اخذ رای متزلزل ۲۵ اکتبر نشستن برابراست با نابودی با فورمالیته ……..» (  ۵ )
در آن مقطع زمانی مشخص لنین فرمان « قیام » را به خود مردم نداده بود بلکه او به اعضای مرکزیت حزبش فرمان داده بود تا از طریق کمیتهً انقلابی جنگ ، بمنظور « دفاع از مردم » اقدام به « تصرف قدرت » سیاسی نمایند. در آن شرایط طبق فرمان صادرهً فوق حتی کنگرهً شوراها جدا از مردم بحساب آمده بود که او دفاع از آن را هم جایز نشمرده بود.
مضمون فرمان قیام لنین از زاویه ای دیگر معرف بینش او راجع به جایگزین کردن پتانسیل های « سازمان انقلابیون » با توانائی های مبارزاتی مردم ، در پیشبرد انقلاب بود. در مورد  تفکر لنین راجع به « سازمان انقلابیون » در قسمتهای قبلی مطالبی ارائه شد. همان بینش ،بجای باور به توانائی مبارزاتی توده های مردم در اقدام به قیام ، نیروی « سازمان انقلابیون » ، که در آنزمان مشخص بلشویکها بودند ، را بعنوان منجی مردم بحساب میآورد . بنا به فرمان مذکور؛ مردم در هیئت  « مظلومانی » که میبایستی در مقابل حکومت وقت از آنها دفاع میشد تصویر شده بودند.
لنین در آن شرایط فقط تصمیمات خود و معدودی دیگر از کمیته مرکزی حزبش را بعنوان مظهر ارادهً مردم بحساب آورده بود. آنچنان جهت گیریهائی در حد خود نمایانگر برتر شمردن تصمیمات تعداد معدودی از « انقلابیون » حرفه ای بر تصمیمات کنگرهً شورا ها هم  ، بود . مسلماً بلشویکها که با برخوردای از چنان برداشتی در روز ۲۴ اکتبر ۱۹۱۷ به قدرت رسیده بودند ،اگر فردای آنروز در کنگرهً شوراها در اقلیت قرار میگرفتند، راضی به واگذاری جایگاه و قدرت خویش به کنگرهً شوراها و یا هر نهاد مردمی دیگری نمیشدند. جدا از هر گونه تفسیری در این مورد ، سیر عملکردهای بلشویکی در دوران حاکمیت بر روسیه ، این چنین ادعائی را به اثبات رسانده بودند. که در این مورد در صفحات بعدی مطالبی در ارتباط با  کارکرد شوراها ،ارائه خواهد شد. 
اثبات این مسئله که آیا واقعهً روز ۲۵ اکتبر ۱۹۱۷ در روسیه ،قیامی توده ای همه گیر بود یا اقدام مسلحانهً جمعی از انقلابیون بلشویکی که  توسط تعداد محدودی از هواداران غیر حزبی حمایت شده بود، هدف مورد نظر این بررسی نمیباشد. زیرا که طرح واثبات این مسئله که آیا واقعهً ۲۵ اکتبر ۱۹۱۷ در روسیه، قیام بود یا نه، فی النفسه ودر خود  نمیتواند در محق بودن ویا عدم حقانیت نگرش لنین به انقلاب نقش عمده ای داشته باشد. بلکه بیانات ومواضع لنین ، درآن رابطه را بایستی بعنوان بخشی از کل تفکر او مورد توجه  قرارداد .نگرش لنینی به مبارزه طبقاتی کارگران ،انقلاب ، وادارهً امور جامعه بعداز کسب حاکمیت ، براساس برتر شمردن انقلابیون حرفه ای بر طبقهً کارگر، بنا نهاده شده بود. از دید لنین، قطع نظراز پیرایه های تبلیغی آن، تشکل انقلابیون حرفه ای ،بعنوان ناجی و وکیل تصغیری توده های « ناآگاه» محسوب میشد. زمانیکه همان دیدگاه از ۲۵ اکتبر  ۱۹۱۷بر مسند حاکمیت روسیه نشست، نه اینکه قدرت بتصرف آمده را به شوراها تسلیم نکرد بلکه با دگرگون کردن سیستم عملکرد شوراها، آنها را به تسلیم خود درآورد. و « کمیتهً انقلابی جنگ» نه اینکه قدرت بکف آمده را « بنمایندگان حقیقی مردم » ، تحویل  نداد، بلکه ازهمان روز اول شروع حاکمیت بلشویکها بر روسیه، سازمانی شد که در قالب « چکا» ،در سرکوب کارگران، دهقانان و حتی مخالفین درون حزب بلشویک،هیچ کوششی را فروگذار نکرده بود.و در نهایت همان سازمان بود که با پوست انداختن های مکرر تبدیل به KGB شد.
 مستدل ساختن موارد فوقاً طرح شده ، بنا به اقتضای ادامهً بررسی،صورت خواهدگرفت.ذیلاً ، وجه سیاسی حاکمت بلشویکی از ۲۵ اکتبر ۱۹۱۷ ببعد،مورد بررسی قرارخواهدگرفت.

حکومت بلشویکی و چگونگی شروع آن.
بعداز سرنگون شدن دولت موقت ، درشامگاه روزبعد ، دومین کنگرهً سراسری نمایندگان کارگران و سربازان، گشایش یافت .واکثریت آراء نمایندگان کنگره به بلشویکها، اختصاص یافت.و آنها ادارهً جلسات کنگره را بدست گرفتند.« کنگره انحلال دولت موقت و انتقال قدرت به شوراها را رسماً اعلام کرد، و به اتفاق آرا سه فرمان مهم که دوفرمان آن را لنین به کنگره ارائه داده بود بتصویب رساند. فرمان اول بیانیه ای بنام دولت کارگران ودهقانان بود که به کلیهً ملل ودول محارب پیشنهاد میکرد برای دستیابی به « صلحی عادلانه و دموکراتیک » ،عاری از الحاق طلبی یا مطالبهً غرامت، به مذاکره بنشینند؛ وبویژه از « کارگران آگاه پیشرفته ترین ملل بشری » – انگلستان ،فرانسه و آلمان – میخواست تا به خاتمهً جنگ کمک رسانند. فرمان دوم درمورد زمین بود ،که متن تنظیم شده از جانب اس ارها نیز در آن مندرج ، وبجای تئوریهای درازمدت بلشویکی درمورد یک کشاورزی سوسیالیزه ،پاسخگوی آمال خرده بورژوائی دهقانان بود. مالکیت ملاکین بر زمین بدون پرداخت غرامت ملغی شد؛ تنها زمین « دهقانان و قزاقهای عادی » ازمصادره معاف گردید. مالکیت خصوصی بر زمین برای همیشه ملغی گردید. حق استفاده از زمین « به کلیهً اتباع کشور روسیه (بدون تبعیض جنسی) که مایل باشند با کار خود برآن زراعت کنند » اعطا گردید. حق استفاده از معادن و دیگر حقوق تبعی آن برای دولت محفوظ ماند .خرید و فروش واجارهً زمین و استخدام کارگر مزدی ممنوع گردید. این منشور دهقان خرده پا و مستقل بود که خود و خانواده اش، در وهلهً اول برای رفع نیازهای خود، با کار خویش قطعه زمینشان را میکارند. حل نهائی مسئلهً زمین بعهدهً مجلس موًسسان آینده محول گردید .فرمان سوم از جانب کامنف که ریاست جلسه را برعهده داشت پیشنهاد شد، عبارت بود از ایجاد شورای کمیسرهای خلق (سونارکوم sovnarkom  ) بعنوان دولت موقت کارگران و دهقانان برای ادارهً کشور تحت مرجعیت کنگرهً سراسری شوراها و کمیته اجرائی آن تا تشکیل مجلس موًسسان .» ( ۶ ) 
بعد از اینکه بلشویکها حاکمیت خویش را به  تصویب کنگره سراسری شوراها رساندند، بلافاصله در تثبیت و تداوم آن ، اقدامات ویژه ای را در دستور اجرا قرار دادند. که لازم است اهم آن اقدامات مورد بررسی قرار گیرند.
کوششهای مربوط به تثبیت حاکمیت بلشویکی در ششماههً اول بعد از ۲۵ اکتبر
همچنانچه قبلاً گفته شد، لنین در دورانیکه در اپوزیسیون دولت موقت بود، از شعار مختص به خود راجع به قطع جنگ و دسترسی به صلح با دولتهای محارب،استفاده های تبلیغاتی زیادی به ضرر دولت موقت، منشویکها و اس.ارها برده  بود. بعداز شروع حاکمیت بلشویکی، از دید لنین ، قطع جنگ جایگاهی مهم ،هم در تثبیت حاکمیت بلشویکی و هم در شروع « سوسیالیسم» مورد نظر او یافته بود. در صورتیکه از دید مردمان زحمتکش صلح  ویا قطع  جنگ ،چه در دوران تزار و یا چه بهنگام حاکمیت دولت موقت ویا در آنزمانیکه بلشویکها حکومت خودرا شروع کرده بودند، خواسته ای بود که دسترسی به آن در هر لحظه، بمعنای رها شدنشان از مصیبتهای جنگی  بود که چهار سال از  جان و مال آنها  مایه  گرفته  بود . لذا از دید تودهً مردم قطع جنگ چهار ساله به معنای شروع همزمان و دوبارهً جنگ مهلکتری نبود. در صورتیکه شروع « سوسیالیسم لنینی » ، همچنانچه بعداً به آن اشاره خواهد شد ، ایجاب کرده بود که ضمن درخواست صلح با کشور های محارب ، همزمان شیپور شروع جنگ گسترده تری نواخته شود. به اینگونه واقعیات ضمن ادامهً بررسی پرداخته خواهد شد.

گسترده شدن حملهً آلمانها وتصرفات وپیشرویهای روزانهً آنها درخاک روسیه و عدم کارآئی واستیصال سربازان روسی که دسته دسته ازجبهه های جنگ فرار میکردند (  ۷ ) کار را بجائی رسانده بود که جبههً مقدم آلمانها به« چند منزلی » شهر پتروگراد رسیده بود. (۸ ) در آن شرایط از دست نیروهای گارد سرخ طرفدار بلشویکها که تعداد افراد مسلح آن از ده هزار نفر در سال ۱۹۱۷ تجاوز نمیکرد، (  ۹ ) کار مهمی بر نیامده بود. ادامهً پیشرویهای آلمانها از یکطرف وتداوم گرسنگی، فلاکت و فرار دسته جمعی سربازان ازجبهه های جنگ، ازطرف دیگر،زمینه ای بود که میتوانست باعث ایجاد وگسترش اعتراض عمومی برعلیه بلشویکها، شوند.لذا لنین در درجهً اول بنا به نیاز تثبیت وتداوم حکومت بلشویکی، کوشش شگرفی نمود تا به قیمت عدول از شروط پیشنهادیش در مورد صلح، با آلمانها، به صلح دست یابد.
شروط مورد نظر لنین  درمورد صلح،که ازطرف اوبه « دومین کنگرهً نمایندگان شوراهای سراسر روسیه » پیشنهاد شد ومورد تصویب کنگره قرار گرفته بود ،عبارت از صلحی بدون الحاق طلبی ودرخواست پرداخت غرامت جنگی بود. تحقق آنچنان پیشنهادی با توجه به موقعیت ضعیف روسیه درجنگ،بدوراز واقعیت بود. زیرا که روسیه بعنوان یکی از طرفهای درگیر درجنگ، دارای ارتشی هزیمت جو بود که آن خود نیزبخشاً حاصل، کمبود شدید آذوقه وساز وبرگ جنگی، و خستگی سربازان از ادامهً جنگ و بی اعتقادی آنان به ادامهً چنان جنگی بود. سردادن آن شعار توانسته بود زمانی درتقابل میان بلشویکها از یکطرف با منشویکها و اس.ار ها، فقط مصرف داخلی، بصورت جلب نظر بخشی از طرفداران آن احزاب به بلشویکها،را داشته باشد. ولی برعکس دولت آلمان، با برخورداری از قوای برتر،درجبهه ها وتجهیزات جنگی پیشرفته تر،هیچ گزندی از آنچنان شعارهائی نیافت ودر قبال پذیرش صلح، بلشویکها را مجبور به تقبل پرداخت غرامتهای سنگین جنگی و دست کشیدن از اکرائین و بخشهای وسیع دیگری از خاک روسیه ،کرد.

 گذشته از پیشرویهای  روزانهً  قوای جنگی آلمان درخاک روسیه، که بسهم خود تثبیت حکومت بلشویکی را تهدید میکرد، اجرای طرح اقتصادی لنین، نه اینکه در کاهش گرسنگی وفلاکت موجود، موًثر واقع نشده بود بلکه خود عاملی درافزودن برآشفتگی اقتصادی و فلاکت روسیه شده بود. ضمناً در کنار آن عوامل نامساعد ، بلشویکها با عکس العمل خصمانهً فئودالها وبورژوازی داخلی روبرو بودند.همهً اینها درکنار بی تفاوتیها ویا غرض ورزیهای بخش چشمگیری ازکارگران غیر حزبی و دهقانان، که با شیوه ها، رویه ها ویا باتاکتیک وسیاستهای بلشویکی موافق نبودند، تثبیت حاکمیت بلشویکی را بمخاطره انداخته بود .لذا از چشم اعضا وهواداران حزبی، ضرورت تثبیت حاکمیت بلشویکی ،به ایدهً لنین مبنی براعمال دیکتاتوری حزبی ، جلوهً «حق بجانبی »  بخشیده بود .وآن ایده از طرف آنها مورد پشتیبانی قرار گرفته بود.
از روز اول سر کار آمدن بلشویکها تا مارس ۱۹۱۸ که صلح با آلمانها حاصل شد ،پروسه ای در روسیه در جریان بود که طی آن کوشش بلشویکها جهت دسترسی به صلح، درکنار تقابل قهرآمیز آنها با نا رضایتی های بخش چشمگیری از طبقات مختلف در داخل، باعث شده بود که بلشویکها بیشتر و بطور عمده  توجه  خود را به مسائل سیاسی جهت تثبیت حاکمیت خویش، مبذول دارند. لذا آنها در ظرف آن مدت، طبق رهنمود های قبلی لنین عمدتاً کنترل براقتصاد و ادارهً امورآنرا،بغیر از صدور فرامین وقطعنامه هائی چند از طرف خود، به کمیته های کارگری در نهادهای تولید صنعتی و کارمندان در ادارات، واگذار کرده بودند. هریک ازمسائل فوق  ذیلاً بطور مبسط تری مورد  بررسی قرار  خواهد  گرفت.
محورهای اساسی مشکلات روسیه درفاصلهً ۲۵ اکتبر ۱۹۱۷ تا مارس ۱۹۱۸
درخلال ماههای اولیهً حکومت بلشویکی،سه مسئلهً اساسی ومهم که ریشه درهم تنیده بودند،فرا روی حکومت بلشویکها قرار داشتند.که حل آنها  ویا کاهش اثرات مخربشان ، وظیفهً درجهً اول حکومت وقت بود.درآنزمان، هریک ازآن مسائل، ضمن اینکه خود مانعی درحل آن دو مشکل دیگر محسوب میشد، ولی  درعین حال برطرف شدن خودش، نیز در گرو حل آن دو مشکل دیگر بود.
دخیل بودن روسیه درجنگ جهانی اول، یکی ازمشکلات اساسی سر راه حاکمیت بلشویکها بود. دومین مشکل، وجود اقتصادی فلج و ورشکسته بود که عواقب اجتماعی وخیمی چون گرسنگی ، قحطی و کمبود مایحتاج زندگی در تمام زمینه ها ی  زیست اجتماعی را ببار آورده بود. درواقع شش ماههً اول حکومت  بلشویکی، دورهً  فطرت و برزخی بود  که درآن ، نظام قبلی تولید و توزیع  فراورده های صنعتی، دچار رکود وآشفتگی شدیدی شده بود ولی درعوض نظامی نو و پیشرفته ترهم نتوانسته بود جایگزین آن شود. از طرف دیگر حکومت بلشویکی از لحاظ سیاسی، کاملاً  تثبیت نشده بود و استیلایش بر جامعه، بلامعارض نبود. آنها در آن مدت با مقاومتها  و شورشهائی، چه از جانب کارگران و زحمتکشان غیر حزبی وچه ار طرف طبقات غیر کارگری ، مواجه بودند؛
 « انقلاب درپطروگراد بدون خونریزی واقع شده بود؛ اما در مسکو جنگ سختی میان واحدهای بلشویک و دانشجویان افسری وفادار به دولت موقت درگرفت » و «با اعتصاب کارگران راه آهن ،که سندیکایشان در کنترل منشویکها بود، ارتباطات بحال توقف درآمد. خدمات اداری منحل گشت؛ اوباش بااستفاده از شرایط هرج و مرج  دست به شورش و غارت زدند » ( ۱۰ ) آن وضعیت آشفته حتی بعد از مارس ۱۹۱۸ هم ادامه دار بود. و تعارضات اجتماعی برعلیه حکومت همچنان درجریان بودند . بطور نمونه؛ « اس ار ها سفیر آلمان را، ظاهراً دراعتراض به معاهدهً برست – لیتوفسک ،بقتل رساندند» و « طی تابستان ۱۹۱۸ دو تن از رهبران برجستهً بلشویک در پطروگراد ترور شدند، و لنین درمسکو مورد اصابت چند گلوله قرارگرفت ……….درنده خوئی های یکطرف با انتقام جوئیهای طرف دیگر  پاسخ میگرفت .« ترور سرخ » و « ترور سفید » هر دو در واژگان سیاسی وارد شد » (  ۱۱)
دولت بلشویکی « شش هفته پس از انقلاب باصدور فرمانی کمیسیون فوق العادهً سراسری ( چکا cheka ) را برای « مبارزه با ضد انقلاب وخرابکاری » بوجود آورد،و شوراهای محلی را به تشکیل کمسیونهائی مشابه آن فراخواند.» .و کشتار بیحساب و کتاب بلشویکها و ضد بلشویکها هردو در بسیاری از نقاط کشور ادامه داشت؛ و جمع آوری مخالفین فعال رژیم مشغلهً روز افزون چکا بود .» (۱۲ )
اوضاع اقتصادی روسیه هم بهنگام سر کار آمدن بلشویکها   و در طی ششماههً اولیهً حاکمیت آنها، انعکاسی از وضع نا بسامان سیاسی و خرابیهای حاصل از جنگ در خارج مرزها، داشت. بطور کلی مسائلی همچون ؛ خود جریان انقلاب از فوریه تا اکتبر و سیر حوادث بعد از آن ،تعارضات خصمانه بین احزاب داخلی از یکطرف و بلشویکها ازطرف دیگر وهمچنین تعرضات بدون جواب، و پی در پی المانها به خاک روسیه، و عدم کارآئی کمیته های کارگری در ادارهً امور اقتصادی جامعه،همگی بر وخامت وضع اقتصادی افزوده بودند.و از طرفی « راه علاج های اولیهً بلشویکها برای بیماری اقتصادی ازحد اعلام اصول عا می نظیر توزیع با لتساوی، ملی کردن صنایع و اراضی، و کنترل کارگری فراتر نرفت .» ( ۱۳ )
از طرف دیگر،ازلحاظ خاتمهً جنگ ودسترسی به صلح، بلشویکها  نه درآن مقطع و نه بعدها ،نتوانستند نظرات خویش را پیش ببرند. بلکه آنها تسلیم تمامی شرایطی که آلمانها پیشنهاد کرده بودند، شدند. که آن مسئله نیز،به سهم خودبر وخامت اوضاع افزوده بود.
غیر از وجود مشکلات اقتصادی وجریان جنگ وآشفتگی اوضاع سیاسی، سومین و عمده ترین مشکلی که جامعهً روسیهً را دچار بی سامانی متزایدی کرد، عبارت از؛ ناتوانی شدید بلشویکها در ادارهً امور اقتصادی جامعه و نگرش  غلط شان به انقلاب، و مسائل سیاسی  بعد ازآن بود. آنها در ادارهً امور جامعه ،بخصوص در زمینهً پیشبرد مسائل اقتصادی، سیاستمدارانی بری از دانش اقتصادی لازم و مجریانی بی تجربه بودند. حداکثر ظرفیتی که، آنها واز جمله شخص لنین، درآنمورد، تا آن لحظه ، درمقام اپوزیسیون سیاسی حکومتهای قبلی ،از خود بروز داده بودند، آن بود که آنها فقط  کمبود های اقتصادی و نارسائی های زیستی زحمتکشان جامعه را، مورد انتقاد و حمله قرار داده بودند. واز آنطریق سعی در جلب نظر ناراضیان جامعه،کرده بودند.
لنین وبلشویکها بدون مایه ودانش، وتجربهً لازم در مورد اقتصاد وادارهً امورآن ،در ماههای اولیهً بعداز سرکارآمدن، معمول داشتن شتابان «سوسیالیسم» در روسیهً عقب افتاده را،با الگو برداری از اصول کمون پاریس، درپیش گرفتند.ولی درطی ششماههً اول حاکمیت آنها برروسیه، نه اینکه قحطی و فلاکت موجود در روسیه کاهش نیافت بلکه برسطح وعمق کمبودها ونارسائی های موجود، افزوده شد.عمده ترین علل در ایجاد آن نقیصهً اجتماعی، گذشته از دید آنها در مورد اقتصاد جامعه، نگرش محدود وغلط آنها به مراحل مختلف انقلاب بود.از دید لنین رادیکالیسم و انقلابیگری کارگری صرفاً در عرصهً سیاسی و کوششهای مربوط به کسب و تداوم حاکمیت سیاسی بر جامعه ، معنا یافته بود. بنا به چنان برداشتی ، وجه تخریبی انقلاب، یعنی کوششهای مبارزاتی جهت برانداختن حکومتهای وقت، و به کف آوردن حاکمیت سیاسی، جایگاهی بسیار عمده تراز وجه سازندگی انقلاب، یعنی فعالیتهای مبتنی بر دانش و فن در ادارهً امور جامعه بهنگام دستیابی به قدرت سیاسی، را داشت.بلشویکها بعداز کسب حاکمیت سیاسی، در سایهً چنان دیدی، جامعهً روسیه را تبدیل به آزمایشگاهی جهت تجربه کردن طرحهای اتوپیک وخیالی خویش کردند.
با توجه به اینکه از دهه های گذشته تا به امروز ،علاوه بر مواضع سیاسی غلط بلشویکها ،همچنین بی افقی آنها نسبت به امور اقتصاد در جامعه، بهنگام کسب حاکمیت سیاسی ، ازجانب پاره ای از انقلابیون طرفدار طبقهً کارگر ، توجیه شده است لذا لازم است ضمن گریزی به چنان قضاوتهائی ، ادامهً بحث فوق ، پی گرفته شود.  
 نطراتی درمیان گرایشات سیاسی مدافع طبقهً کارگر امروزی،ابراز شده است که بنا به چنان نظراتی، به تمامی عملکردهای سیاسی وتخیلات بلشویکها، نسبت به اداره امورجامعه در دورهً حاکمیت لنین بر روسیه، تحت عنوان« دولت دردوره های انقلابی » مهر تاًیید زده میشود. طبق چنان نظری گویا دولت بلشویکی از ۲۵ اکتبر ۱۹۱۷ تا سال ۱۹۲۲ که جنگهای داخلی پایان پذیرفته بود ، دولتی بود که عمده ترین واساسی ترین وظیفه اش میبایستی دفاع از خود در مقابل تهاجمات نیروهای مخالف داخلی و یا خارجی ، میبود.طبق چنان نطری اهمیت دادن به اقتصاد و بطورکلی ادارهً امور جامعه شوروی میبایستی به دورهً بعد از تثبیت بلامعارض وجه سیاسی حاکمیت بلشویکی ،یعنی به سالهای بعد از ۱۹۲۲ موکول میگردید.
اینکه درفردای هر قیامی پیروزمند، ارگان سیاسی طبقهً پیروز، بلافاصله دولتی متعارف واز لحاظ سیاسی کاملا تثبیت شده نیست، وآن حکومت مجبور است که در مقابله با دفاع های سرسختانه وتوطئه های گوناگون عمال ریزو درشت دولت سرنگون شده وطبقهً اجتماعی مربوطه اش، به تثبیت جنبه های سیاسی حاکمیت خویش، بمراتب بیشتراز جنبه های اقتصادی واداره امورجامعه،اهمیت دهد، واقعیتی است انکار ناپذیر. جدا از اینکه دولت انقلابی تازه سرکار آمده، در اوائل با مقاومتها وتوطئه های عمال دولت سرنگون شده وطبقهً مربوطهً آن روبرو است،آن دولت همچنین نمیتواند بلافاصله ودر فردای یپروزی ازتمامی ارگانها واندامهای حاکمیت سیاسی، اجتماعی و بخصوص اقتصادی یک دولت متعارف و جا افتاده ای برخوردار باشد. به اعتبار این واقعیات چنان دولتی، هنوز ارگان تداوم وجه سیاسی انقلاب است وتا تثبیت حاکمیت سیاسی و تکمیل ارگانهای مورد لزوم، جهت ادارهً امور جامعه، خود نیز نقش یک دولت موقت را برعهده دارد. اینچنین واقعیاتی جزئی ازتجربهً تاریخی انقلابهای پیروزمند، بوده اند.
 ولی درهمین حدهم دولت انقلابی تازه سرکارآمده که خود را دولتی منبعث از ارادهً انقلابی کارگران و دیگر زحمتکشان جامعه بحساب آورد، نمیتواند اولاً: در دوره ایکه جهت تثبیت حاکمیت سیاسی خویش میکوشد ،تماماً چشم از اقتصاد و ادارهً امور آن بپوشد. دولتهای بورژوائی تاریخاً  سر کار آمده و یا اقشاری از آنها که بنا به تحولات سیاسی در جامعه ، جایگزین همگنان قبلی خود میشوند، چندان احتیاجی به خود آمادگیهای قبلی جهت ادارهً امور اقتصاد جامعه ندارند. زیرا آنها از فردای کسب حاکمیت سیاسی از  تجربیات و کارآئی های طبقه ایکه به آن پشت بسته اند ،بطور بی دریغی بهره خواهند گرفت .
واقعیت فوق دقیقاً در مورد جنبشهای عدالتخواهانه ایکه در همان چهار چوب مناسبات بورژوائی، هر یک به گونه ای در تعارض با سیستمهای خود راًی و دیکتاتوری بورژوائی در کشور خود قرار دارند ، صدق میکند.بطور نمونه؛ جنبشهای مربوط به رفع ستم ملی از ملت های مشخصی و یا جنبشهائی که  رفع ستم بر زنان را هدف خود قرار داده اند وبطور کلی جنبشهای عدالتخواهانهً اینچنینی ، همگی علیرغم حقانیتی که دارا میباشند ،( که رفع آنچنان ستمهائی جزء اهداف مقطعی پیشروان کارگری میبباشد و پیگیرانه وبی دریغ جهت رسیدن به آن اهداف خواهند کوشید) نمیتوانند به نظام اقتصادی سرمایه داری در جامعه لطمه ای وارد سازند. بهمین دلیل احزاب ، سازمانها ویا افراد مبارزی که  رفع چنان ستم هائی در جامعه ، هدف نهائی آنها را تشکیل میدهد ، لازم نمی بینند فکر خود را مشغول چگونگی ادارهً امور اقتصاد در فردای پیروزی مورد نظرشان ،کنند.چنان عدالتخواهانی در فردای پیروزی مورد نظرشان ، روابط اقتصادی استثمارگرانهً بورژوائی را به رسمیت میشناسند.
ولی بر عکس تمامی آن موارد ، شروع حاکمیت کارگری ایکه آغاز نظام سوسیالیستی را بشارت دهد ، بایستی حداقل همراه با خود آگاهی قبلی پیشروان کارگری درامر مربوط به ادارهً امور اقتصاد جامعه باشد . چنان کیفیتی سبب خواهد شد که در دورهً اولیه ایکه دولت کارگری جهت تثبیت حاکمیت سیاسی خود میکوشد ، با پشتگرمی از آمادگیهای قبلی ، خود را بطور موًثر و درست درگیر ادارهً امور اقتصاد جامعه نماید.(نمونهً مشخصی از نظر مارکسی که مربوط به اقتصاد دوران اولیهً شروع سوسیالیسم میباشد ، بعداً ارائه خواهد شد )
تا آنجائیکه به انقلاب کارگری مربوط است، کارگران در فردای پیروزی وکسب حاکمیت سیاسی،تنها با شکل « سیاسی » مقاومت بورژوازی سرنگون شده ، درجاهای مختلف وبه شیوههای متفاوت، روبرونیستند. بلکه درآنشرایط ،بورژوازی وعمال ریزودرشت آن، آگاهانه وبابرنامه های مشخص ودقیق، درعرصهً اقتصاد وادارهً امور آن،به سنگر دفاع ازخود می نشینند،وضربه های مهلک خویش را،بااسلحهً دانش وتجربه ایکه درعرصهً اقتصاد وادارهً امور آن ،بهمراه دارند، متوجه حاکمیت سیاسی پا نگرفته وتثبیت نشدهً کارگران، خواهندکرد.اگر دولت انقلابی موقت، یعنی دولتی که دورهً انقلابی را از سر میگذزاند، طبق تجویز آن گرایشات سیاسی مذکور، بخواهد صرفاً درعرصه های« سیاسی» به دنبال خنثی کردن مقاومتها وتوطئه گریهای بورژوازی سرنگون شده باشد، مسلماً میدان اقتصاد وادارهً امورآنرابدون حضور خویش به بورژوازی وتوطئه گریهای او واگذار خواهد کرد.
 دردوره انقلابی ایکه منجر به برافتادن حاکمیت سیاسی بورژوازی وسرکارآمدن حکومت انقلابی موقت، میگردد،همهً عرصه های فعالیت وزیست اجتماعی، متاًثر از فضای سیاسی موجود خواهند شد که هر یک از آنها بطور موقت و تا تثبیت حاکمیت سیاسی دولت وپا گرفتن حاکمیتی متعارف ، نیازمند اجرای شیوه های موقت وانقلابی،خواهند بود.بعبارت دیگر بر خلاف موًیدین امروزی لنینیسم که برای دولت در دوره های انقلابی هیچ وظیفهً اقتصادی خاصی قائل نیستند،آنچنان دولتی  لازم است همزمان با پیشبرد انقلاب و سعی درایجاد وتثبیت حکومتی متعارف ، اقتصاد و ادارهً امور آنرا هم به شیوهً انقلابی مد نظر داشته باشد.
 دولت موقتی که ارگان پیروزی انقلاب کارگری است،« بخصوص در دنیای امروزی » اگر بخواهد انقلابی رفتار کند نمیتواند،آگاه به مسائل ادارهً امور جامعه نباشد. انقلابیگری چنان دولتی بدون مایه ای از علم و دانش و فن مربوط به اداره امور جامعه ،شبیه به انقلابیگری دوره های کهن است.که زور و بکار بردن سر نیزه را حلال تمامی مشکلات میداند.چنان دولت موقتی اگر بخواهد در تحقق بخشیدن به مواضع سیاسی اش،صرفاً  به اعمال زور وبکارگیری اسلوبهای دیکتاتوری متکی گردد، یا دورهً موقت بودنش را به سرانجام نمیرساند و یا اگر بتواند  بلشویک وار به دولتی متعارف مبدل گردد ، حتماً در عرصهً اقتصاد، در مقابل بورژوازی مجبور به سپر انداختن خواهد شد.
 ثانیاً: فوقاً ذکر گردید که حاکمیت کارگری و پیشروان آن طبقه در فردای سر کار آمدن ، بایستی توشه ای از خودآمادگیهای لازم در زمینهً چگونگی ادارهً امور جامعه را بهمراه داشته باشند . حکومت بلشویکی جدا از کجرویهایش در عرصهً ادارهً امور سیاسی ،همچنین بری از توانائی های لازم در زمینهً ادارهً امور اقتصاد جامعه بود. که چنان نقصی ، همچنانکه بعداً مورد اشاره قرار خواند گرفت ،آشفتگی ها ی بسیاری بر اقتصاد نابسامان  جامعه و مصیبتهای عمده ای را به زندگی فلاکت بار زحمتکشان روسیه ، تحمیل کرد . علاوه بر چنان نقیصه ای ، تثبیت حاکمیت سیاسی آنها بر شوروی حدوداً  چهار سال بطول انجامید.که این هم در حد خود معلول عللی بود که بخش چشمگیری از آنها آفریدهً خود بلشویکها بودند. علل بطول انجامیدن چنان دوره ای را نمیتوان بطور کلی  ناشی از عملکردها و عکس العملهای خصمانهً بورژوازی داخلی و خارجی دانست. مسلماً در آنشرایط بورژوازی و عمال ریز ودرشتش از هر طریق ممکنی اقدام به مقابله و توطئه گری بر علیه حکومت بلشویکی کرده بودند. ولی عکس العمل های خصمانهً بورژوازی بیانگر تمامی واقعیات آن دورهً مشخص نبودند . بلکه بطول انجامیدن تثبیت حاکمیت بلشویکی علاوه بر عملکردهای خصمانهً بورژوازی و فئودالها ،نتیجهً بی تفاوتی ویا مخالفتهای بخش چشمگیری از زحمتکشان روسیه با سیاستها و عملکردهای بلشویکی بود.
 بطول انجامیدن چند سالهً  دورهً تثبیت حاکمیت سیاسی بلشویکی ، خود نقص عمده ای بهمراه داشت که نمیتوان بصرف آرمانخواهی بشر دوستانهً بلشویکها ،از آن چشم پوشید. مسلماً از دید انقلابیونی که لنینیسم راهنمای مبارزاتی آنان است ،  طول کشیدن دورهً چهار سالهً تثبیت حاکمیت سیاسی بلشویکی بر شوروی بری از هرگونه نقصی بنظر میرسد. زیرا که آنان بنا به مواضع سیاسی امروز خود که انعکاسی از لنینیسم هست ، به بررسی دورهً چهار سالهً اول حاکمیت بلشویکها بر شوروی مینشینند. و به تبع چنان تعلقاتی تجربهً بلشویکها  بهنگامیکه خود لنین در قید حیات بود ،الگوی مورد پسند آنهاست لذا آنها یا به حاکمیت بلشویکی به سر پرستی شخص لنین انتقادی ندارد و یا اگر زمانی به قضاوت دورهً جهار سالهً اول حاکمیت بلشویکی بر شوروی ، بنشینند ، بهر قیمتی از در دفاع از آن تجربیات در خواهند آمد. چنان دیدی زمانی به بررسی دورهً چهار سالهً اول حکومت بلشویکی بر روسیه می پردازد، بجای اینکه بدواً چگونگی زندگی کارگران و دیگر اقشار زحمتکش شوروی و مناسبات تولیدی حاکم بر آن جامعه  ، نظر او را جلب نماید،ذهنش متوجه چگونگی تثبیت شدن حاکمیت سیاسی « سازمان انقلابیون » خواهد شد . ودر آن مسیر تمامی کجرویهای بلشویکی همچون فضیلتی ،در نظر آنان مجسم میگردد. ( در مورد جایگاه « سازمان انقلابیون » در تفکر لنین به قسمت سوم این بررسی مراجعه شود. )
جدا از بررسی مشخص دورهً چهار سالهً اول حاکمیت بلشویکی بر شوروی، بطور کلی میتوان گفت که ؛ دورهً انقلابی ،یعنی دوره ایکه دولت موقت حاصل از قیام توده های انقلابی، طی آن جهت پیشبرد وادامهً انقلاب، به مقابله و خنثی کردن توطئه های بورژوازی، میپردازد، نمیتواند دورهً طولانی چند ساله باشد. اگرچنان شد ،یعنی اگر دورهً موقت بودن دولتی که خود رامنبعث از ارادهً آگاهانه و انقلابی توده های کارگر و سایر اقشار زحمتکش در جامعه ، بحساب میآورد، سالها به درازا بکشد ، بایستی درانقلابی عمل کردن آنچنان دولتی شک کرد. واقعیت آنست که وسعت ودامنه وعمق پایگاه طبقاتی دولت انقلابی موقت درمیان طبقه ویا طبقات انقلابی، و میزان اتکای آن دولت به وفاداری ونیروی داوطلبانه آن طبقات، در کوتاه ویا بلند بودن دوره های انقلابی تاًثیر به سزائی دارد.
درشوروی مدت های مدید چند ساله طول کشید تا حاکمیت سازمان انقلابیون ( حزب کمونیست بلشویکی)، بعد از کسب حاکمیت، تثبیت شود و در جایگاه یک دولت متعارف قرارگیرد. درطی سالهای اول حاکمیت ، بلشویکها با اتکا به نیروی داوطلب قشر ضعیف کارگران وفادار به خود، کوشیدند، علاوه برخنثی کردن مقاومتها وتوطئه های بورژوازی داخلی و خارجی، بزور برنامه ها وسیاستهای بلشویکی را به دهقانان که جمعیت کثیر جامعهً روسیه راتشکیل داده بودند ( بعد از تقسیم اراضی)، بقبولاند و گذشته از دهقانان، آنها همچنین ،رویهً خصومت آمیزی با دیگر اقشار کارگری مخالف بلشویکی، که تعداد چشمگیری از طبقهً کارگر روسیه را تشکیل داده بودند، در پیش گرفتند. درطی آن سالها، علاوه بر ضرورت تثبیت حاکمیت بلشویکی، که دیکتاتوری عریانی را به کارگران و دهقانان روسیه تحمیل کرد،همچنین برداشتهای لنین راجع به امکان معمول داشتن شتابان « سوسیالیسم » در روسیهً عقب مانده نیز،پیامدهای ناگوارحاصل از اجرای برنامه های اقتصادی مختلفی را، ببار آورده بود. که در صفحات بعدی این بررسی ،به اینگونه مسائل بطور مبسوط تری اشاره خواهد شد. دولت بلشویکی درطول آن مدت ، بغیر از چند ماههً بعد از مارس ۱۹۱۸ که بعلت دسترسی به صلح با آلمانها ، دورهً نتفسی را در پیش داشته بود، عمدتاً در گیر در جنگ با مهاجمین داخلی بود.  
بطول انجامیدن حدوداً چهار سالهً جنگهای داخلی در روسیه ،گرچه از طرفی نشانگر مقاومت وقهرمانیهای زحمتکشان موجود در صفوف ارتش سرخ بود که با اتکاء به امکانات زحمتکشان موجود در پشت جبهه های جنگ، در مقابل حملات ارتشهای سفید ، انجام میگرفت. ولی از طرف دیگر چگونگی پیشبرد و طولانی بودن آن جنگها در حد خود نشانی از پایگاه ضعیف بلشویکها در میان زحمتکشان روسیه را بر خود داشت. زیرا که بغیر از افسران و فرماندهان عالی رتبهً ارتش های سفید بقیهً سربازان و افراد عادی آن ارتشها را زحمتکشان روسیه ، قفقاز و دیگر قسمتهای مربوط به شوروی آنزمان تشکیل داده بودند.و هم آنها بودند که در مقابل بلشویکها قد علم کرده بودند. گرچه طبق شواهد تاریخی موجود تطمیع و اغوا و یا اعمال زور در وادار کردن آنچنان زخمتکشانی به مقابله با ارتش سرخ ،دخیل بودند . ولی واقعیت آن بود که مخالفت ویا حداقل بی تفاوتی قسمت اعظم آن زحمتکشان نسبت به سیاستهای بلشویکی ، زمینه ای جهت تطمیع ویا اغواشدن آنها را فراهم کرده بود.
بی تفاوتی ویا مخالفت با سیاستهای بلشویکی تنها خصوصیت مربوط به زحمتکشان موجود در صفوف ارتشهای سفید نبود بلکه قسمت اعظم آنهائی هم که در صفوف ارتش سرخ قرار گرفته بودند چنان موضعی نسبت به سیاستهای بلشویکی داشته بودند. گواه این ادعا موضع و رفتار ترتسکی در بسیج و ادارهً ارتش سرخ بود. بلشویکها جهت ادارهً امور جامعه و یا حتی جهت بسیج نیرو بمنظور مقابله با تهاجمات نیروهای متعارض داخلی و خارجی اساساً و بطور عمده بر اعمال زور و بکار بردن اسلوبهای دیکتاتوری ، متکی بودند .چگونگی شیوهً بسیج و ادارهً همان ارتش سرخ پنج میلیونی که مورد مباهات رهروان دیروز و امروز لنینیسم میباشد ،خود گواه بارزی بر وجود پایگاه ضعیف بلشویکها در میان زحمتکشان آنزمان روسیه بود . بیان سنگدلی ها وبیرحمی های ترتسکی بعنوان یکی از بلشویکهای مشهور در بسیج ارتش سرخ ، نمونه ای از عدم همراهی وفادارانهً تودهً زحمتکشان روسیه در امر« دفاع طلبی انقلابی » مورد ادعای لنین بود. در این مورد  ذیلاً با ارائهً شرحی در مورد موضع ترتسکی راجع به بسیج و ادارهً ارتش سرخ ، ادامهً مطلب فوق پی گرفته خواهد شد.
« ترتسکی بسمت کمیسر خلق جنگ ، با وظیفهً سازماندهی ارتش سرخ منصوب گردید…… » او « …..استعدادهای نظامی کم نظیری از خود بنمایش گذارد . اما به بیرحمی در مطا لبه اطاعت بی چون و چرا ، و بیرحمی در مجازات خاطیان نیز شهرت یافت .او اینک ناگزیر باید محسنات انضباط نظامی را که انقلاب عزم نا بودیش را کرده بود می ستود ، استیصال ،راه حلهای از سر استیصال میطلبید . » (  ۱۴ )
تا آنجائیکه گفته های فوق موًید بی رحمی و سنگدلی های ترتسکی در ادارهً امور ارتش سرخ میباشد ،در حد خود گواهی بر بی میلی و یا مخالفت تودهً زحمتکشان آنروز روسیه ، در پیشبرد سیاست « دفاع طلبی انقلابی » مورد نظر لنین ، میدهد. که البته نقل فوق چگونگی بکارگیری زور و روشهای اجباری در بسیج ارتش سرخ رابتمامی  بیان نمیدارد .ولی شواهد تاریخی بسیاری وجود دارند که موًید اجباری بودن خدمت در ارتش سرخ و  بکارگیری روشهای دیکتاتوری در بسیج و ادارهً آن  ارتش میباشند. در این رابطه  با ارائهً بخشی از فراخوان لنین ،جهت خدمت در ارتش سرخ ،که در واقع مجبور کردن زحمتکشان شوروی  ( از راه تهدید آنها ) به شرکت درجنگ با ارتشهای سفید ،بود ، این مطلب معترضه را بپایان میبریم و بعد از آن ادامهً بررسی پی گرفته خواهد شد.
« جمهوری شوروی دژیست در محاصرهً سرمایهً جهانی حق استفاده از آن را بعنوان پناگاهی برضد کلچاک و بطور کلی حق زندگی در آنرا ما فقط برای کسی میتوانیم قائل باشیم که فعالانه در جنگ شرکت ورزد و مجدانه بما کمک نماید.از اینجاست که ما حق داریم و موظفیم تمامی اهالی را برای جنگ بسیج نمائیم . برخی را برای عملیات جنگی بمعنای مستقیم آن و برخی دیگر را برای انواع فعالیت کمکی در راه جنگ……………………………………………………………………………………….
هر کس تمام و کمال و بیدریغ به ارتش سرخ کمک نمیکند و با تمام قوا نظم و انظباط آن را حفظ نمینماید خائن و غدار و هوادار رژیم کاچاک است و ویرا باید  بی امان محو و نابود ساخت .  » ( ۱۵ )
علاوه بر مقاومت و توطئه گریهای بورژوازی داخلی و خارجی ،تمامی عملکردهای سیاسی کجروانه و ندانم کاریهای اقتصادی بلشویکها بهنگام کسب حاکمیت، تا سالهائی که لنین در قید حیات بود ، در طولانی بودن مدت تثبیت حاکمیت بلشویکی ، دخیل بودند. درآن مدت قسمت اعظم طبقهً کارگر روسیه و زحمتکشان روستا ئی ، علیرغم عدم موافقت ویا بخشاً مخالفتهای آشکار خود با سیاستهای بلشویکی ،جبراً به شرکت در اجرای سیاستهای مربوط به تثبیت حاکمیت سیاسی بلشویکی وادار شده بودند.
 چشم پوشی بعضی از انقلابیون ، از دهه های گذشته تا به امروز، از تمامی آن سیاستها و عملکردهای بلشویکی که در حد خود ، مسبب  مصیبت ها و مشقاتی شدند که تماماً دامن طبقهً کارگر روسیه و دیگر زحمتکشان آن دیار را گرفته بودند، بدور از واقع بینی انقلابیست. فاجعه انگیز تر از آنجنان چشم پوشیدن ها،آنست که امروز تجربیات بلشویکی ،هنوز بعنوان پیگیرترین شیوهً مبارزهً طبقاتی ، تطهیر و همچون اگلوئی عملاً به آن تاً سی میگردد.
و اینک ادامهً  بررسی بعد از مطالب معترضهً فوق ؛      
اعلام جنگ تمام عیار به بورژوازی و شروع «سوسیالیسم» :
لنین درچند ماه قبل ازبحاکمیت رسیدن بلشویکها، دفاع از روسیه، درجنگ جهانی اول را ،بشرطی جایز میشمرد، که میبایستی « قدرت بدست پرولتاریا وقشرهای تهیدست دهقانی که بوی گرویده اند» می افتاد.اودرآن صورت لازم دانسته بود که« از هرگونه الحاق طلبی، نه لفظاً بلکه عملاً امتناع » میگردید.و همچنین میبایستی همزمان « با جمیع مصالح و منافع سرمایه عملاً قطع ارتباط کامل » میشد. (  ۱۶ )
 بعد ازگذشت هشت ماه ازارائهً نظر فوق، بلشویکها بنام طبقهً کارگر روسیه،عملاً حاکمیت آن کشور را در دست گرفتند. با بحاکمیت رسیدن آنها، ظاهراً اولین شرط لنین راجع به توجیه « دفاع طلبی انقلابی» متحقق شده بود.در آنچنان وضعیتی آنها میبایستی موضع خود در قبال جنگی که هنوز در جریان بود، را عملی  میساختند. لذا آنها دقیقاً همانطوریکه لنین قبلاً وعده کرده بود،عمل کردند.یعنی ازطرفی بعنوان یکی از کشورهای درگیردرجنگ،اعلان آتش بس یکجانبه کردند. واز کشورهای محارب، درخواست قطع کامل جنگ، بدون پرداخت غرامت جنگی وهرگونه الحاق طلبی را کرده بودند.وازطرف دیگر با در پیش گرفتن و اجرای سیاستهای ویژه ای، عملاً به تمامی کشورهای معظم جهان، اعلان جنگ همهً جانبهً دیگری، نمودند.
دولت آلمان که قبلاً درجنگ با روسیه موفقیتها ومواضع کاملاً برتری راکسب کرده بود، به آتش بس یکجانبه بلشویکها و پیشنهاد آنها مبنی بر « صلحی عادلانه و دموکراتیک ، عاری از هر گونه الحاق طلبی یا مطالبه غرامت »، وقعی ننهاد .و لشکریان آن دولت همچنان برمتصرفات خویش درخاک روسیه میافزودند. تا اینکه نهایتاً آن دولت در رابطه با پیشبرد سیاستهای جنگی خویش در سایر جبهه ها ئیکه در مقابل دولتهای فرانسه و انگلیس ،داشته بود ، به صلح با روسیه رضایت داد.و در مقابل، شرایط خویش را به بلشویکها تحمیل نمود.الحاق اوکرائین به خاک آلمان و تحمیل قرار دادهائی به بلشویکها که طبق آن، پرداخت غرامات جنگی هنگفتی به آلمانها، در آن درج بود،از جملهً آن شرایط بود.
 و اماً بلشویکها در کنار فعالیهای مربوط به دسترسی به صلح با آلمان ، همزمان سیاستهای معینی را به اجرا درآورند که اجرای آنچنان سیاستهائی اعلان جنگی آشکار و تمام عیار به صاحبان سرمایه های داخلی و خارجی بود . موارد ذیل ازجمله آنچنان سیاستهائی بودند:
اعلان آتش بس یکطرفه از جانب بلشویکها، متفقین انگلیسی و فرانسوی روسیه درجنگ بامخالفین خویش رادرتنگنا قرارداد وآن موضع آنها را آزرده کرد.آنها آنرا خیانت به خود تلقی کرده بودند.(  ۱۷ ) .آن امر درکنار سرباز زدن از پذیرش دیون دولتهای سابق روسیه، و همچنین بر ملاکردن قرار دادهای سری مابین تزارو دولتهای او با دیگر دولتها وسرمایه داران خارجی و یا سلب مالکیت از صاحبان زمین و کارخانه ها که بسرعت جامهً عمل پوشیده بود،و گذشته از اینها ،« وقتی انقلاب خود را مرحلهً اول از انقلابی اعلام کرد که مقدر » بود « سراسر اروپا و جهان را فراگیرد، آشکار شد که این یورشی بنیادین برکل جامعهً سرمایه داری غرب است» ( ۱۸ )
هریک ازاقدامات فوق الذکربسهم خود بورژوازی خودی وجهانی را به چالش میطلبید که درشرایط ضعف شدید واستیصالی که دامن روسیهً آنروزی راگرفته بود،حملهً نظامی و یا توطئه های دیگر بورژوازی برعلیه بلشویکها میتوانست از نتایج گریز ناپذیر آن باشد. که البته خود لنین پیشاپیش دیگر بلشویکها، انتظار چنان پیامدهائی را میکشید.
اقدامات بلشویکی فوق الذکر که بطورشتابان در دستور عمل قرارگرفته بودند،سبب شدند که؛
 اولاً ؛ بلافاصله ودراسرع وقت، آن دولت آماج حملات نظامی ودسیسه های دولتهائی که بطور مستقیم ازاجرای سیاستهای بلشویکی متضررشده بودند،قرارگیرند.
 ثانیاً به «اعتبار» تجاری وسیاسی دولت بلشویکی نزد دولتهای دیگری که مستقیماً از سیاستهای بلشویکی متضرر نشده بودند، لطمهً جدی وارد شد و پیامدهای آنچنان وضعیتی کارگران و سایر زحمتکشان روسیه، که قبلاً دچار قحطی وفلاکت شدیدی شده بودند، راهر چه بیشتر در  مضیقه و تحت فشار قرار داد.
همچنانکه قبلاً هم مورد اشاره قرارگرفت،رهبران بلشویکی قبلاً از ضعف شدید اقتصاد و عدم کفایت توان طبقاتی کارگران روسیه،آگاه بودند وبخصوص شخص لنین میدانست که آن سیاستهای در پیش گرفته شده که قرار بود معنای عملی « قطع ارتباط  کامل با منافع سرمایه را » در بر داشته باشد،از جانب بورژوازی داخلی و خارجی بی جواب نخواهد ماند. ولی علیرغم آن واقعیات آنها درمعمول داشتن « سوسیالیسم » در روسیه، طبقهً کارگر را خارج از توان طبقاتیشان در مقیاسی وسیع بمصاف بورژوازی بردند.
درماههای اولیهً شروع حکومت بلشویکی، لنین در سایهً برداشتها وبینش ویژه اش درمورد جایگاه « سازمان انقلابیون » وعملکرد انحصاری سرمایه های امپریالیستی در جهان، شروع شتابان نظام « سوسیالیستی » در روسیه راآغازی در سوسیالیستی شدن کشورهای همجوار روسیه بخصوص کشورآلمان آنزمان بحساب آورده بود. بنا به چنان نظری ،میبایستی متعاقب کسب حاکمیت بلشویکی در روسیه،انقلاب کارگری درآلمان،مکمل وادامه دهندهً سوسیالیزه شدن روسیه، میشد.طبق چنان نظری طبیعی می نمود که بلشویکها بطور عاجل خواهان شروع انقلاب کارگری آلمان شده بودند .
  لنین درهمان زمانها گفته بود که پیروزی انقلاب کارگری آلمان میتواند به اقتصاد عقب مانده روسیه کمک رساند. و در ضمن کارگران آلمانی هم چه بهنگام اقدام به انقلاب وچه بعد از پیروزی، میتوانند از پیشرفت سیاسی کارگران روسیه، بهره گیرند(  ۱۹ ).بهمین  جهت انجام  انقلاب کارگری در آلمان یکی از پایه های عمده ای بود که  بلشویکها در ماههای اولیهً حاکمیتشان درمعمول داشتن سوسییالیزم درجامعهً روسیه چشم امید به آن دوخته بودند. لذا بلشویکها در ماههای اولیهً بعد از سرکار آمدن، بطورعاجل هم خود رابه ایجاد انقلاب درآلمان، اختصاص داده بودند. که اینهم بسهم خود یکی ازدلائلی بود که باعث میشد تا دولت آلمان علیرغم صلح با بلشویکها، همواره در صدد توطئه برعلیه آنها وکمک به مهاجمین داخلیشان برآید.
اینکه بنا به هم سرنوشت بودن و تشابه  اساس نظام سرمایه داری دراستثمار کردن کارگران درکشورهای مختلف جهان، لازم وضروریست که طبقهً کارگرهر  کشوری ضمن کوشش در به ثمر رساندن انقلاب کارگری در کشور خویش، همچنین درحد امکان وتوانش به جریان اتحاد و مبارزات کارگری در دیگر کشورها هم یاری رساند و یا اینکه خود از آنها درحد توانشان، توقع  دریافت رهنمودها و یا هر نوع کمک ممکنی را داشته باشد، انتظاری  واقعی وامری طبیعی میباشد. چنان توقعات و انتظاراتی را کارگران درمراحل مختلف مبارزه خود با سرمایه داران ازهمدیگر داشته اند و ناگزیر در آینده هم ازهمدیگر خواهند داشت. ولی دولت بلشویکی درشش ماههً اول حاکمیتش، عمد تاً یکی از پایه های معمول داشتن شتابان « سوسیالیسم » در روسیه را، بر پیروز شدن انقلاب کارگران آلمان  در کوتاه مدت، بنا نهاده بود.آنها انتظار داشتند که کارگران آلمان درظرف کمتراز ماههائی چند در انقلاب خود پیروز شوند تا در درجهً اول حکومت بلشویکی را از شر حملهً دولت آلمان نجات دهند وازنظر اقتصادی و دیگرزمینه های مورد نیاز هم، آنها را یاری رسانند.
 بنا به واقعیات تاریخی، انتظار بلشویکها از آن بابت برآورده نشد. اینکه چرا توقع وانتظار بلشویکها از آن بابت ،برآورده نشد،مسئله ایست که خود بررسی ویژه ای را میطلبد.ولی تا آنجائی که به موضوع برانگیختن انقلاب کارگری در آلمان مربوط میشد،آن مسئله چه قبل ازدسترسی بلشویکها به صلح و چه بعد از آن، بسهم خود بطور غیر مستقیم اعلان جنگی بود از جانب بلشویکها برعلیه دولت آلمان. که  تبعاً دولت آلمان هم بنا به دفاع از منافع بورژوازی کشورش ، چه در ادامهً حملاتش به بلشویکها و چه از طریق توطئه و کمک رسانی  به آشوبگران داخلی وارتش های سفید، کوتاهی نکرده بود.
اینکه چطور شد که کارگران آلمانی علیرغم وجود فضا ی سیاسی و شرایط اقتصادی مناست ، نتوانستند خود را از شر حاکمیت  بورژوازی وقت ، رها سازند ، بحث مفصلی خارج از بررسی تجربهً شوروی را میطلبد . ولی از آنجائیکه توقع قیام زود فرجام  کارگران آلمانی ، یکی از پایه های معمول داشتن « سوسیالیسم » در روسیهً عقب مانده ، بحساب آمده بود لذا لازمست در آن مورد ، اگر چه به اختصار ، مطالبی ارائه شود. 
طبقهً کارگرآلمان، در آن شرایط ، نسبت به همطبقه ای های روسی خود، از لحاظ دانش وتکنیک تولیدی و فرهنگ مدنی، بسیار پیشرفته تر بود.ولی از لحاظ سیاسی و آمادگیهای لازم جهت اقدام به انقلابی همه گیر،در موقعیتی نبود که بتوانند همزمان ویا متعاقب اقدامات بلشویکی در روسیه، آنها هم حاکمیت سیاسی کشورشان را بکف آورند. شاهد این ادعا علاوه بر هر دلیل دیگری، وجود اختلافات سیاسی مابین دیدگاهها ومواضع بخش عمده ای از رهبران کارگری آلمان با دیدگاه لنین بود. اینکه در اختلافات فی مابین لنین با آنها حق با کدام طرف بود، بحث جداگانه ایست، ولی صرف وجود چنان اختلافاتی  نشانگر آن بود که درآنمقطع، بخش عظیمی از طبقهً کارگر آلمان، سر در فرمان لنین وبلشویکها نمی نهادند. بلکه آنها از سیاستها و تاکتیکهای مبارزاتی رهبران خود تبعیت میکردند. مسلماً گرایشی سیاسی، متناظر با دیدگاههای لنین در میان کارگران آلمان و رهبراان مبارزاتی آنان هم وجود داشت. و درآن شرایط آنها بمنظور کسب حاکمیت سیاسی در کشورشان، مساعی خویش را بکار گرفته بودند. ولی بنا به  دلائل  زیادی که  عدم یکپارچگی سیاسی کارگران جزء عمده ترین آنها بود ، آنها در اقدام خود بر علیه حکومت وقت موفق نشدند.
لنین درماههای قبل وبعد از به حاکمیت رسیدن، در فرموله کردن واجرای برنامه های سیاسی واقتصادیش در روسیه، خیلی بیشتر از حد واقع ، روی تبعّیت کارگران کشورهای خارج از خود وبلشویکها، حساب کرده بود. تعیین شعار صلح، بدون الحاق طلبی و پرداخت غرامات جنگی از جانب کشوری چون روسیهً آنزمان که بر خوردار از ارتشی هزیمت جو و تقریباً شکست خورده بود، یکی از آن موارد بود.درآن مقطع مبنا قراردادن چنان درخواستهائی بمنظور دسترسی به صلح ، اساساً با حساب کردن روی فشار مبارزاتی طبقهً کارگر در هریک ازکشورهای محارب دیگر بر دولت مربوطهً خویش، صورت گرفته بود. جدا از مسئله صلح، در موارد سیاسی و اقتصادی دیگر هم،همان دیدگاه به همان منوال عمل کرده بود. بدین معنی که اجرای برنامه های سیاسی و اقتصادی بلشویکی در ماههای اولیهً بعد از  ۲۵ اکتبر ۱۹۱۷ در روسیه، با چشمداشت ازقریب الوقوع بودن انقلابات کارگری در کشورهای دیگر آنزمان، بخصوص در کشور آلمان، صورت گرفته بود. در صفحات بعدی موارد سیاسی و اقتصادی حاکمیت بلشویکی، طی شش ماههً اول حکومت آنها، مورد بررسی قرارخواهند گرفت. ولی با توجه به اهمیت رابطهً حاکمیت بلشویکی با شوراها و کارکرد آنها در شوروی، لازم است قبل از پرداختن به دیگر جنبه های حاکمیت بلشویکی در آن مقطع، به کارکرد شوراها در روسیه، پرداخته شود.                                                                             
                                                                                                        ۱۹۰۳۲۰۰۸
 www.m.rahsepar@hotmail.com
توضیحات:
۱) مجموعه آثار لنین صفحهً ۵۶۸ ستون اول پاراگراف اول
۲ )            ”     ”     ”    ۵۲۰    ”    اول      ”      چهارم
۳ )           ”     ”     ”    ۵۲۰    ”     دوم
۴ )          ”     ”     ”    ۵۳۰    ”     دوم  پاراگراف سوم
۵ )         ”      ”     ”    ۵۱۷
۶ ) انقلاب روسیه ( ۱۹۲۹ – ۱۹۱۷ ) ای. اچ. کار صفحات ۸ و ۹
۷ ) به ترجمهً فارسی مجموعه آثار لنین صفحات ۵۸۴ و ۵۹۱ و ۵۹۲ و ۶۰۱ مراجعه شود.
۸ ) مجموعه آثار لنین صفحهً ۶۰۱ ستون دوم پاراگراف دوم
۹ ) انقلاب روسیه ( ۱۹۲۹ – ۱۹۱۷ ) ای .اچ. کار صفحهً ۱۶
۱۰ ) ”         ”               ”                   ”      صفحات ۲۹ و ۳۰
۱۱ ) ”        ”                ”                   ”         ”      ۲۹ و ۳۰
۱۲ ) ”       ”                ”                   ”          ”     ۲۹ و ۳۰
۱۳ ) ”       ”                ”                  ”     صفحهً ۳۰
۱۴ ) ”       ”                ”                  ”        ”    ۱۶
۱۵ ) مجموعه آثار لنین صفحهً ۷۰۷ ستون دوم پاراگراف آخر و همان منبع صفحهً ۷۰۹ ستون دوم پاراگراف چهارم
۱۶ )         ”                ”    ۴۵۳    ”   اول    ”   پنجم
۱۷ ) انقلاب روسیه ( ۱۹۲۹ – ۱۹۱۷ ) ای . اچ . کار صفحهً ۱۰
۱۸ ) ”      ”                     ”                   ”           ”    ۱۰
۱۹ )  به مجموعه آثار لنین صفحهً  ۵۹۷ مراجعه شود