بررسی شکست تجربهً شوروی / قسمت سوم

* خلاصه ای از آنچه که گذشت

* سازمان انقلابیون حرفه ای

خلاصه ای از آنچه که گذشت

در بیان ضرورت پرداختن به شکست تجربهً شوروی ، قبلاً ذکر گردید که نظام شوروی از نظر عامهً مردم بعنوان نظامی « کمونیستی » تلقی میگردد. لذا بنا بر چنان برداشتهائی  شکست آن تجربه ، شکست کمونیزم وامکان ناپذیری آنرا به ذهن متبادر  میگرداند. از طرف دیگر بنا بهمان نظرات ، لنینیسم که زیر بنای فکری تجربهً شوروی را تشکیل داده بود ،با حقایق مارکسیستی یکسان تلقی میگردد. درالقاء چنین برداشتی به توده مردم ، جدا از کوشش های اغواگرانهً بورژوازی ، ادعاهای خود حاکمان شوروی از بدو ایجاد آن نظام تا دهه هائی قبل از فروریزیش ،نقش اساسی داشته است. علیرم چنان برداشتهائی ، از دهه های قبل از فروریزی شوروی ، انقلابیون بسیاری از مدافعین طبقهً کارگر ،شوروی را نظامی سرمایه داری تحت ادارهً سازمان اداری ویژه ای معرفی میکردند . ولی بخش عمده ای از آنها ، همزمان با ارائهً چنان نظراتی سنتهای مبارزاتی بلشویسم و برداشتهای ویژهً لنین از مسائلی چون  انقلاب ، جایگاه انقلانیون حرفه ای در پیشبرد آن ، رابطهً « سازمان انقلابیون » با جنبشهای کارگری و توده ای و .. غیره ، را بعنوان راهنما والگوی مبارزاتی خویش قرار داده بودند واکنون نیز چنین است . لذا با توجه به واقعیات فوق الذکر ، گفته شد که ؛ بررسی شکست  تجربهً شوروی ، صرفا ً نقد عملکردهای مبارزاتی گذشته های دور بخشی از کارگران جهان نیست . بلکه پرداختن به شکست تجربهً شوروی به گونه ای شرح بینش و سنتهای  لنینی است که امروزه کما بیش  جنبشهای عدالتخواهانه و کارگری  را در چنبرهً خود قرار داده است .

گذشته از بیان ضرورتها ، در قسمتهای قبلی  مختصری از وقایع مهم روسیه از ۱۹۱۷ تا ۱۹۲۴ بطور اجمال ، ارائه شد . و علاوه بر آن به شرایط مادی وقوع انقلاب فوریه – مارس ۱۹۱۷ در روسیه اشاره شد . که در آن راستا ، سعی شد ، با اتکا به آمار و ارقام  موثق و یاری طلبیدن از آثار صاخبنطران تجربهً شوروی ، غالب بودن شیوهً تولید کهن و ما قبل سرمایه داری درروسیهً آنزمان ، مستدل گردد. ؛  وجهی دیگر از شرایط مادی حاکم بر جامعهً روسیه در آن مقطع ، وجود قشر ضعیف بورژوازی صنعتی نوپای روسیه بود که بهمراه طبقهً کارگریکه زیر مجموعهً بسیار محدودی از جمعیت بی کران روسیهً آنزمان را تشکیل میداد، به اقتصاد کهن روسیه راه یافته بودند.

گذشته از مطالب فوق الذکر ، در قسمتهای قبلی همچنین ذکر گردید که ، در خواتستهای اقشار و طبقات انقلابی در انقلاب فوریه – مارس ،عمدتا ً  همان در خواستهای برآورده نشدهً انقلاب ۱۹۰۵ روسیه بود که بعلت نافرجام ماندن آن انقلاب ، دوباره در شرایط ۱۹۱۷ ، از طرف نیروهای انقلابی مطرح شده بود.

پیروزی  انقلاب فوریه – مارس در شرایطی حاصل شد که حکومت تزاری ، چهار سال بود زحکمکشان روسیه را در جنگ جهانی اول دخالت داده بود. انقلاب فوریه –  مارس   که سبب سر نگونی حکومت تزاری و بوجود آمدن فضای باز سیاسی و دموکراتیکی شده بود ، شرایط  مناسبی را فراهم کرده بود  که در پر تو آن ، انقلابیون زیادی که قبلاً امکان ماندن در روسیه ، از آنها سلب شده بود، توانستند  به روسیه باز گردند . لنین یکی از آنها بود. او در چهارم اپریل ۱۹۱۷ در پتروگراد ، ضمن سخنرانی ایکه در مقابل جمعیتی که به استقبال او آمده بودند ، نظراتی ابراز داشته بود ، که طبق آن نظرات و تفاسیر بعدی خود او از آنها ، مرحلهً انقلاب دموکراتیک روسیه با پیروزی فوریه – مارس خاتمه یافته اعلام شده بود . و در آن رابطه او حکم به  معمول داشتن  « سوسیالیسم » در روسیهً عقب مانده ، داده بود.

امکان معمول داشتن « سوسیالیسم » در روسیهً عقب مانده ، حاصل دو برداشت ویژه لنین از کارکرد سرمایه های انخصاری در جهان از یکطرف و نقش « سازمان انقلابیون » در به ثمر رسانیدن انقلابات ، از طرف دیگر  بود . ایدهً  « سازمان انقلابیون » ، در حوالی سالهای ۱۹۰۵ که جامعهً روسیه در آنزمانها در شرایطی انقلابی بسر برده بود ، توسط  لنین مطرح شده بود . و لی از آنجائیکه جوهر و محتوای آنچنان ایده ای بود که لنین و بلشویکها را از ۱۹۱۷ ببعد هدایت کرد ، لذا پرداختن به آن مسئله در بررسی شکست تجربهً شوروی ضروریست . مطالب زیرین در این رابطه ارائه خواهند شد.                 

« سازمان انقلابیون » حرفه ای:

مبنای اولیهً دیدگاه لنین درقبال انقلاب ورهبری آن وچگونگی ادارهً امور اقتصادی و سیاسی جامعه،در سالهای بعد از ۱۹۰۰،پی ریزی شده بود .در سالهای ۱۹۰۱ تا ۱۹۰۵ بود که اجزاء متشکلهً تعابیر لنینی درمورد آن مسائل،تکمیل گردید.و محوراساسی همان دیدگاه، لنین وپیروانش را تا سال۱۹۱۷ ،درموضع اپوزیسیون حکومتی ویادرمخالفت با دیگر گرایشات مبارزاتی درون طبقهً کارگر،هدایت کرده بود. با توجه به اینکه جوهر اصلی همان دیدگاه بود که راهنمای بلشویکها از اپریل ۱۹۱۷ به بعد شد. لذا لازمست بررسی شود که آن دیدگاه در چه شرایط مادئی در جامعه روسیه حاصل گردید و در۱۹۱۷ چه تغییراتی پذیرفته بود . بعد از پرداختن به آن مسائل است که میتوان بطور روشن تر به دیدگاهی که بلشویکها را بعد از اپریل ۱۹۱۷ هدایت کرده بود،پرداخت.

لنینیسم در مقطع سالهای ۱۹۰۰ تا ۱۹۰۵ :

بافت اقتصادی و چگونگی تولیدات اجتماعی و جایگاه کارگران روسیه در تناسب قوای طبقاتی، آن دیار و وجود اجتماعی سازمانهای سیاسی اپوزیسیون حکومت مطلقهً تزاری، در مقطع سالهای ۱۹۰۰ تا ۱۹۰۵ ، بمراتب عقب مانده تر و ضعیف تراز موقعیت آن فاکتورها در ۱۹۱۷ بود. در مقاطع ۱۹۰۵ شیوهً تولید سرمایه داری در حدود دو دهه بود که به اقتصاد روسیه راه یافته بود. و بورژوازی و طبقهً کارگر مزد بگیر،هر دو طبقات نوظهوری درعرصهً تولید فراورده های اجتماعی روسیه بودند. ولی درمقابل، تولید به شیوهً دهقانی و ما قبل سرمایه داری ، نقش غالبی دراقتصاد روسیه ایفا میکرد . ودهقانان اکثریت عظیم جمعیت آن کشور را تشکیل میدادند. تشکیلات حزب کارگر سوسیال دموکرات روس ،تشکیلاتی ضعیف ونوپا بود، که در سال ۱۸۹۸ تاًسیس شده بود.در آن اوان موًسسین و اعضای آن انگشت شمار بودند. وآن امری طبیعی بود زیرا که آن تشکیلات ، خصوصیات مبارزاتی خویش را از شرایط مادی جامعهً  آنروز روسیه واز مبارزات تاریخی طبقهً کارگر درجهان، کسب کرده بود.

از طرف دیگر، طبیعتاً طبقهً کارگر هم درهمان حدیکه رشد مناسبات نوپای بورژوائی در روسیه، به اواجازهً رشد داده بود، طبقهً معترضی بود که بر خوردار از مکانیزمهای مبارزاتی  مختص به خود بود . و انقلابیونی در راًس مبارزاتش قرار گرفته بودند.

 وضعیت سوسیال دموکراتهای روسیه ، درشرایط موجود سال ۱۹۰۱ که لنین درکتاب « چه باید کرد » خود، سرنگونی حکومت تزاری را، در دستور روز،فعالیتهای مبارزاتی آنها گذاشته بود، تفاوت چندانی نسبت به دو یا سه سال قبل، نکرده بود. در آن زمان گرچه جنبش کارگری در سایهً رهنمودها وفعالیتهای مبارزاتی، پیشروان کارگری، بیشتراز پیش رو به رشد بود. ولی با آن وصف، طبقهً کارگر روسیه در آشرایط ، فاقد تشکیلات حزبی قوی وسراسری  بود. حزب سوسیال دموکراتهای روس هم ، بطریق اولی ، نتوانسته بود درمیان طبقهً کارگر پایگاهی بیابد. در واقع حزب سوسیال دموکرات روس، عمدتاً خارج از طبقهً کارگر فعالیت داشت .( ۱ ) در چنان شرایطی بود که لنین در مقطع ۱۹۰۱ تا ۱۹۰۵ ، سرنگونی حکومت مطلقه و ایجاد حکومتی  به « رهبری » طبقهً کارگر، را در دستور روز، طبقهً کارگر قرار داده بود.

ذیلاًبااشاره به قسمتی ازوصف جامعهً روسیه ازقول یکی ازصاحبنظران جامعهً شوروی،مطلب راادامه خواهیم داد.

« از ۱۸۹۰ صنعت به اقتصاد بدوی روسیه راه جست وپیشرویهائی بس مهم کرد؛ و ظهوریک طبقه[ سرمایه دار] صنعتی و مالی، که بشدت به سرمایه های خارجی وابسته بود و دمادم برثروت و قدرتش میفزود، ما یهً نفوذ و گسترش برخی افکارلیبرال غربی گردید که کاملترین بیان خودرادرحزب کادت (دموکرات- مشروطه طلب) یافت. اما این پویه با رشد پرولتاریائی از کارگران کارخانه ، وعوارض اولیهً عصیانهای پرولتری نیز همراه بود. نخستین اعتصابات در دهه نود رخ نمود. این درسال ۱۸۹۸ درتاًسیس حزب کارگرسوسیال دموکرات مارکسیست روسیه ، حزب لنین ، مارتوف و پلخانف بازتاب خود را یافت. و سرخوردگیها و   تحقیرهای جنگ روسیه – ژاپن جوشش پنهان نا آرامیها را به سطح  ظهور رساند.

انقلاب اول روسیه در ۱۹۰۵  خصلتی ناهمگون داشت. شورش بورژوا لیبرالها و مشروطه طلبان علیه یک استبداد خود کامه و منسوخ کهن بود؛ شورش کارگران بود، که با سبعیت «  یکشنبه خونین » جرقه زد و به انتخاب نخستین شورای نمایندگان کارگران پطرزبورگ انجامید؛ شورش گسترده ، خود انگیخته ، نا هما نگ، واغلب به منتها  درجه خشمگینانه و خشونت با ر دهقانان  بود. این سه رشته هیچگاه  بهم بافته نشد، و انقلاب بسادگی وبه بهای اعطای برخی امتیازات غیرواقعی درمایهً مشروطه فرو خوابانده  شد.» ( ۲  )

بنابه شواهد تاریخی بسیاری ، جامعهً روسیه ازسالهای قبل از ۱۹۰۰ تا سال ۱۹۰۵ ، برخوردارازشرایط اجتماعی متحولی بود، که آنشرایط  بیانگرراه یابی شیوه تولید بورژوائی به اقتصاد راکد فئودالی درآن دیار بود که آن نیز خود شیوه ای در حال پا گرفتن بود وجهت اشاعه و گسترشش، مناسبات کهن فئودالی، ودر راًس آن حکومت مطلقهً تزاری را بمصاف طلبیده بود . در زمره نیروهای طبقاتی جامعهً روسیه در آنمقطع، طبقهً کارگر جوانی بود که گرچه موجودیت اجتماعیش محرز بود، ولی بهمان نسبتی که سرمایه داران صنعتی نسبت به فئودالها واشراف روسیه ، اقلیتی ناچیز را تشکیل میدادند که در بافت حکومتی چندان به بازی گرفته نمیشدند، طبقهً کارگر نیز  نسبت به تعداد دهقانان آن دیار، اقلیت بسیار کمی را تشکیل میداد . در آنزمان تولیداتی که دهقانان از راه شیوه های ماقبل سرمایه داری و بااستفاده از وسائل کهن ، بدست میآوردند ، نقش مهمی در برآورده کردن نیازهای اجتماعی آنروز روسیه، ایفا کرده بودند. علیرغم آنچنان واقعیتاتی ، طبقهً کارگر روسیه در آن مقطع، درهرحدی که بود، طبقهً معترضی بودکه بر علیه سرکوبگریهای نظام تزاری واعمال استثمارشدید ازجانب سرمایه داران، شواهدی ازجوشش مبارزات انقلابی ازخود به نمایش گذاشته بود. ولی با آن وصف، قدرت و جایگاه طبقاتیش در انقلابی که درشرف تکوین بود، محدود به حضور نه چندان طولانیش دربافت طبقاتی جامعه اش میشد.

در چنان شرایطی بودکه لنین در سال ۱۹۰۱ چگونگی تدارک سیاسی سرنگونی حکومت مطلقه تزاری را در رسالهً « چه باید کرد »  فرموله نموده بود. در آنهنگام او هنوز از ترکیب طبقاتی ارگان سیاسی بعداز سرنگونی حکومت تزاری ، سخنی  بمیان نیاورده بود. و بطریق اولی او از چگونگی ساخت و ادارهً امور اقتصاد جامعه، پس از تزار، هیچ تصور و تصویری از خود بروز نداده بود. بعبارتی دیگر؛ در آنزمان دیدگاه لنینی که داشت مرحلهً اولیهً دگردیسی اش را از سر میگذراند، عمدتاً در صدد فرموله کردن تعبیر خود از رهبری سیاسی مبارزات اپوزیسیونی درجامعهً روسیه بود. طبق آن نظر؛ مبارزات طبقاتی کارگران  و مبارزات اقتصادی و یا فعالیتهای تردیونیونی و اتحادیه ای آنان ، نه بصورت در خود و نه درادامهً خود، نمیتوانستند  تبدیل به مبارزات سیاسی ایکه موجودیت وعملکردهای سیاسی حکومت تزاری را به چالش بکشند، شوند. طبق آن نظر چنان ابعادی از فعالیت و مبارزهً کارگران، فعل الانفعالاتی درون طبقاتی محسوب میشدند که پیشروان کارگری وروشنفکران طرفدار آن طبقه ، نمیبایستی صرفاً برآن بستر، سرنگونی حکومت تزاری را مد نظر قرار میدادند. زیرا که آنچنان فعالیت هائی ، در مقیاس مبارزات سرنگونی خواهی،خرده کاری واکونومیسم ، تلقی شده بودند .

بحثهای لنین درآن مقطع مشخص، ظاهراً بمنظور، تدارک  رهبر شدن طبقهً کارگر نا آماده وقلیل روسیه درانقلابی که درشرف وقوع بود، ارائه شده بودند. زیرا که  لنین معتقد بود که ؛ بورژوازی روسیه به انقلاب خیانت میکند ورسالت تاریخی کسب رهبری انقلاب را از دست داده است. ضمناً اواز عدم آمادگی طبقهً کارگر روسیه درسرنگون کردن قدرت مطلقهً تزاری ، کاملاً آگاه بود . بهمین جهت او معتقد بود که فعالیتهای تردیونیونی و مبارزات اقتصادی و آگاهگریهای سیاسی درون طبقهً کارگر، محصولی زود فرجام جهت سرنگونی حکومت تزاری ، ببآر نخواهند آورد. لذا بنا بر چنان تعبیری، تشکلی از روشنفکران و انقلابیون لازم  بود تا بطور حرفه ای انقلابیگری و مبارزهً سیاسی برعلیه حکومت تزاری را، به نیابت کارگران بر میگزیدند . یا به اصطلاح خود لنین وجود « سازمان انقلابیون » ، لازم بود تا هم درمبارزات جاری کارگران ودیگر توده های طالب سرنگونی حکومت تزاری، بطور حرفه ای رهبر سیاسی میشد، وهم در فردای پیروزی انقلاب، درمقام حاکمان سیاسی جامعه ، نقش ارتقاء دهندهً طبقهً کارگر را  بعهده میگرفت. در واقع ایدهً « سازمان انقلابیون » حرفه ای، توسط لنین ،از شرایط انقلابی ایکه در ۱۹۰۵ در روسیه وجود داشت اخذ شده بود. و آن بدان معنی بود که گرایشی سیاسی قوی درمیان طبقات واقشار مختلف جامعه وجود داشت که طالب سرنگونی حکومت تزاری بود. آن گرایش درمیان دهقانان، کارگران، و بورژوا لیبرالها بصورت مبارزات علنی و در اشکال مختلف، رخ نموده بود. وآن درحالی بود که طبقهً کارگر روسیه فاقد حزب سیاسی قوی ومستقل خویش که بتواند تجسم یکپارچگی مبارزاتی اش برعلیه حکومت مطلقه باشد، بود. چنان طبقه ای بطریق اولی نتوانسته بود رهبری مبارزات جاری دهقانان برعلیه حکومت را بدست آورد. طرح ایدهً « سازمان انقلابیون » لنین،  کوششی بود که قصد پرکردن خلاً رهبری طبقهً کارگر بر دهقانان ، درانقلابی که درشرف تکوین بود، را داشته بود.

درواقع دیدگاه لنینی درآن مرحله درصدد جلب نظر کارگران به افشاگریها وفعالیتهای سیاسی« سازمان انقلابیون » حرفه ای بود .او قصد داشت ازآن طریق و به نیابت طبقهً کارگر،رهبری خویش برمبارزات سرنگونی خواهی را اعمال دارد .

 ایدهً مربوط به نقش وجایگاه « سازمان انقلابیون » در انقلاب ۱۹۰۵ روسیه ، گرچه در شرایط انقلابی و مقطع معینی از تاریخ روسیه طرح شده بود ، ولی مضمون آنچنان ایده ای فرا تر از کار برد مقطعی اش، تبدیل به جزئی از اساس وزیر بنای تفکر لنینی، شد. آن ایده نزد لنین، درشرایط غیر انقلابی سالهای بعد از ۱۹۰۵ ، از الویت درجه اولی برخوردار نشده بود. ولی بعد از درگیر شدن روسیه درجنگ جهانی اول و تحمیل تضییقات اقتصادی واجتماعی طاقت فرسائ حاصل از آن جنگ، به زحمتکشان وگسترش وتعمیق نارضایتی های آنان از یکطرف، وگذشته از تمامی اینها ، زمانیکه وجود بحرانهای سیاسی واقتصادی در سیستم حکومتی تزار، چشم انداز وقوع انقلاب دوباره ای را ترسیم کرده بودند، ایدهً رهبر شدن « سازمان انقلابیون » ، دوباره در بعد دیگری در دستور فعالیتهای مبارزاتی لنین قرارگرفت. این بار «  سازمان انقلابیون » که در قالب تشکیلات بلشویکی متشکل شده بود، قصد « سوسیالیزه » کردن روسیهً عقب مانده، را کرده بود.

لنین در مقطع ۱۹۰۱ ، کمتر در فکر چگونگی نقش سیاسی واقتصادی حکومتی که در فردای پیروزی بر تزار میبایستی سر کار میآمد ، بود. تا اینکه چهار سال بعد و در گرماگرم جنبش انقلابی  سال ۱۹۰۵ او توسط نوشته « دو تاکتیک سوسیال دموکراسی در انقلاب دموکراتیک » (  ۳ )  از « دیکتاتوری انقلابی دموکراتیک کارگران و دهقانان »   بعنوان جانشین و بدیل حکومت مطلقهً تزاری نام برد. و در مورد ساخت اقتصادی جامعه بعد از پیروزی بر تزار هم ، بطور مبهم وغیر مستقیم دو مرحله  را در نظر گرفت. اول آنکه قرار بود . مضمون اقتصادی برنامهً حداقل سوسیال دموکراسی به همان شیوهً بورژوائی که درجامعه معمول بود ، تحمیل گردد. ( ۴ ) طبق چنان نظری طبقهً کارگر، که تحت رهبری « سازمان انقلابیون » قرار میگرفت، میبایستی به نسبت موفقیتهائی که درعرصه سیاسی و گشترش واستحکام تشکیلاتیش بدست میآورد، انقلاب را ادامه میداد. ومنظور از ادامهً انقلاب هم، طبق سناریوی لنینی، همان اجرای فوری سوسیالیسم بود. ( ۵ ) بعبارت دیگر زیر بنای ایدهً مربوط به تزهای آپریل ۱۹۱۷ لنین ، درهمان حوالی انقلاب  ۱۹۰۵ ، پی ریزی شده بود. و آن بدین معنا بود که او درهمان سالهای اولیه ، معتقد بود که در فردای سر کار آمدن « دیکتاتوری انقلابی دموکراتیک کارگران ودهقانان »  تمامی خرده بورژوازی واز آن جمله دهقانان ،  بلافاصله همپایه با بورزوازی در موضعی ضد انقلابی ، قرار خواهند گرفت . لذا در فردای پیروزی انقلاب دموکراتیک ، سرکوبی بورژوازی وخرده بورژوازی ، بموازات شروع « سوسیالیسم » در  دستور کار کارگران قرار داده  شده  بود . بیانات مشخص خود او در این باره چنین  بود :

« اگر انقلاب روس با احراز موفقیّت به پیش برود و به پیروزی قطعی منجر گردد نا گزیر همینطور هم خواهد شد ، ایا در اینصورت خط مشی سوسیال دموکراسی چگونه خواهد بود ؟  پیروزی کامل انقلاب فعلی پایان انقلاب دموکراتیک وآغاز مبارزهً قطعی در راه انقلاب سوسیالیستی خواهد بود. اجرای خواست های دهقانان معاصر ، قلع و قمع کامل ارتجاع ، بکف آوردن جمهوری دموکراتیک نیز پایان قطعی انقلابی بودن بورژوازی و حتی خرده بورژوازی و آغاز مبارزهً واقعی پرولتاریا در راه  سوسیالیسم خواهد بود . هر چه انقلاب دموکراتیک کاملتر باشد بهمان نسبت این مبارزهً جدید با سرعت ، وسعت ، پاکیزگی و قطعیّت بیشتری  گسترش خواهد یافت . شعار دیکتاتوری ، دموکراتیک ، خود مبین جنبهً محدود تاریخی انقلاب فعلی و ضرورت مبارزهً جدیدیست که با ید بر زمینهً نظامات جدید بمنظور رهائی کامل طبقهً کارگر از قید هر گونه ستم و استثمار بعمل آید . بدیگر سخن : وقتی بورژوازی  دموکرات یا خرده بورژوازی یک پلهً دیگر بالا برود ، وقتیکه نه تنها انقلاب بلکه پیروزی کامل انقلاب واقعیتی گردد ، – آنوقت ما ……… شعار دیکتا توری دموکراتیک را با شعار دیکتاتوری سوسیالیستی  پرولتاریا ، یعنی  انقلاب  کامل  سوسیالیستی ، جا خواهیم  زد » ( ۶ )

 بنا به دیدگاه لنین بعد سیاسی انقلاب دموکراتیک ، هدفی  فی النفسه و درخود تلقی میشد که با بکف آمدن وتحقق حاکمیت سیاسی ،بدون انجام هیچ تغییرات اقتصادئی،  دوره اش به پایان میرسید و میبایستی بلافاصله جای به سوسیالیسم میداد. نقل فوق از گفته های لنین به اندازهً کافی گویای این واقعیت است که او کسب حاکمیت سیاسی را پایان دورهً انقلاب تلقی میکرد و از فردای سر کار آمدن طبقهً انقلابی ، بدون هیچ تغییر و تحول در زیر بنای اقتصادی جامعه، بلافاصله شروع انقلاب متعالی تری را تجویز کرده بود. بعبارتی دیگر او در سال ۱۹۰۵ معتقد بود که در فردای پیروزی انقلاب دموکراتیک با انتقال حقوقی مالکیت از زمینداران عمده و فئودالها به دهقانان کم و یا بی زمین ، بلافاصله آنها موضعی خیانتکارانه نسبت به کارگران پیدا میکردند . بنا به چنان حکمی او در فردای کسب حاکمیت سیاسی ، دهقانان را  همطراز با بورژوازی عمده ، بعنوان ضد انقلاب معرفی کرده بود . مسلماً نتیجهً تبعی چنان حکمی شروع بدون وقفهً « سوسیالیسم » ، در فردای پیروزی انقلاب دموکراتیک بود.

برداشت لنین نسبت به انقلاب و محتوای پیروزی آن ، ظاهری چپ روانه داشت که  کاملاً در موضع مقابل دیدگاه سوسیال – رولوسیونرها قرار داشت . که در واقع هر دوی آن دیدگاهها به یک اندازه تخیلی واز مارکسیسم ، بدور بودند. سوسیال – رولوسیونر ها که اعضا و طرفداران حزب سوسیال – انقلابی ( sr = اس . ار ) بودند ، با جهت گیری های دهقانی خویش ، ریشه در همان تفکر نارودنیکی  ( narodnik =  هواداران خلق ) داشتند . (  ۷  )  آنها در شرایط اجتماعی ۱۹۰۵ روسیه خواهان سرنگونی حکومت مطلقهً تزاری با اتکا به نیروی مبارزاتی خلق که عمدتاً از  دهقانان وکارگران تشکیل شده بود ، بودند. ضمناً آنها تقسیم اراضی بین دهقانان و سایر اقدامات دیگری که در جهت رشد شیوهً تولید بورژوائی عمل میکرد را ، « سوسیالیسم » می نامیدند. ولی لنین بر خلاف رولوسیونر ها ، انقلاب ۱۹۰۵ را انقلابی دموکراتیک بحساب میآورد . و دهقانان را تا کسب پیروزی سیاسی ، همباز مبارزاتی کارگران محسوب میداشت . ولی او از فردای پیروزی که مبارزات طبقات انقلابی ، انتقال حقوقی مالکیت زمینها را به دهقانان مسجل میساخت ، دهقانان را ضد انقلابی خوانده بود و نتیجتاً حکم به شروع « سوسیالیسم » داده بود. خود او علاوه بر گفته های فوق ، در اینباره چنین گفته بود :

« ….. شکی نیست که در روسیهً ما هم موفقیت مبارزهً دهقانان یعنی انتقال تمام اراضی بدست دهقانان ، معنایش انقلاب کامل دموکراتیک و ایجاد یک تکیه گاه اجتماعی برای این انقلاب پایان یافته خواهد بود. ولی این بهیچوجه یک انقلاب سوسیالیستی یا « سوسیالیزاسیون » که سوسیالیست – رولوسیونر ها ، این ایدئولوگهای خرده بورژوازی ، از آن دم میزنند ، نیست . موفقیت قیام دهقانان و پیروزی انقلاب دموکراتیک فقط راه را برای مبارزهً واقعی و قطعی در راه سوسیالیسم ، در شرایط استقرار جمهوری هموار خواهد نمود . دهقان بمثابهً یک طبقهً صاحب زمین در این مبارزه همان نقش خیاتت کارانه و بی ثباتی را بازی خواهد کرد که بورژوازی اکنون در مبارزه در راه دموکراتیسم بازی میکند . فراموشی این نکته بمعنای فراموشی سوسیالیسم و بمعنای خود فریبی و فریب دیگران در مورد منافع حقیقی و وظتئف پرولتاریا است . » ( ۸  )        

لنین در فردای پیروزی انقلاب دموکراتیک ، دهقانان را به صرف زمین دار شدن طبقهً یکدستی تصور میکرد که گویا تمامی آنها  بنا به دفاع از مالکیت خصوصی ( زمینهایشان ) ، در موضعی مخالف کارگران قرار میگرفتند . در صورتیکه بنا به تجربهً تاریخی تمامی کشورهائیکه انقلاب دموکراتیکی را از سر گذرانده بودند ( ویا حتی درجوامعی که مسئلهً ارضی از طریق رفرم و از بالا حل شده بود . ) از فردای پیروزی آنچنان انقلابات و یا رفرمهای مورد نظر ،  قسمت اعظم دهقانان  صاحب زمین شده ، طی پروسه ای زمینهای خود را از دست داده و به صف کارگرانیکه بجز نیروی کار ممری برای امرار معاش نداشتند  پیوستند . آنچنان پروسه ای همان پلاریزاسیون طبقاتی جامعه بعد از کسب حاکمیت سیاسی در فردای پیروزی انقلاب دموکراتیک بود، آنچنان تحولاتی ، خود  بستری  بوده است که در آن  بورژوازی جهت ارتقاء وگسترش مناسبات تولیدی مختص به خود ، با تمام توان وسبعیّت طبقاتیش در پی استثمار کارگران و خانه خرابی قسمت اعظم دهقانان ، برآمده است. بعبارت دیگر ؛ در طی چنان پروسه ای که تاریخ آن مشحون از شرح استثمار شدن شدید کارگران و خانه خرابی و در بدری بخش عظیمی از دهقانان میباشد ،نظام بورژوائی پابه پای رشد و ارتقاء نیروهای مولده که وجود اجتماعی طبقهً کارگر هم جزئی از آن نیروها محسوب شده اند ، انکشاف و رشد یافته است .

 لنین که مدعی رهبری کارگران در فردای پیروزی انقلاب دموکراتیک  روسیه در ۱۹۰۵ بود ، یا میبایست در مقام نمایندگی کارگران همان راه رفتهً بورژوازی را ( اگرچه کمی ملایم تر و همراه مشقات کمتری برای زحمتکشان ) ادامه میداد و یا راه دیگری غیر از روال تاریخی جوامع پیشرفته را بر میگزید . تاًسی به بورژوازی بجز استثمار کارگران ودیگر زحمتکشان ، بنام حکومت کارگری ویا حکومت تحت رهبری کارگری ، معنی دیگری نمیتوانست داشته باشد. مسلماً لنین در آن موقعیت که بورژوازی را خائن به انقلاب خوانده بود ، راضی نمیشد که از لحاظ اقتصادی مقلد طبقه ای باشد که خود او زمانی آنها را خائن به انقلاب نامیده بود . گذشته از این راه دیگری که میبایستی روسیهً عقب مانده را ، بدون استثمار کارگران و خانه خرابی دهقانان ، به مراحل اولیهً شروع  سوسیالیسم منتهی میساخت ، در عالم واقع وجود نداشت . لذا برای رفع آنچنان تناقضی او بطور کلی هرگونه وظائف اقتصادی  را از برنامهً جمهوری دموکراتیکی که بنا به نطر او قرار بود که  کارگران در راس آن قرار میگرفتند ، حذف کرده بود . در نظر او ، از فردای پیروزی ، دهقانان بصورت طبقه ای یکدست جلوه کرده بودند و او تمامی آنها را خائن به انقلاب نامیده بود.

درصورتیکه بنا به نظر مارکسی کسب حاکمیت سیاسی نه هدف نهائی بلکه وسیله ایست که طبقهً انقلابی در فردای پیروزی با اتکاء به آن درپی تحکیم وگسترش مناسبات اقتصادئی خواهد بود که مورد نظرش میباشد. مارکس نطرات خویش را نه بر مبنای تخیلات بلکه براساس دانش حاصل از تحولات تاریخی نظامهای اجتماعی در گذشته ،  فرموله کرده بود .( دراینمورد بعداً مطالبی ارائه خواهد شد)

لنین درانقلاب ۱۹۰۵ روسیه بورژوازی را خائن به انقلاب نامیده بود . و نظراتی را که روال تجربی انقلابات قبل از آن زمان را گوشزد کرده بودند، جبر گرا خواندن بود . او با مردود دانستن رهبری بورژوازی در انقلاب ۱۹۰۵ ، حکم به رهبری کارگران بر دهقانان داده بود. ولی با توجه به اینکه درآن مقطع مشخص ، کارگران روسیه درموقعیّتی نبودند که بتوانند در رهبری مبارزات انقلابی قرار گیرند ،  لذا « سازمان انقلابیون »  بنام کارگران مدعی کسب رهبری انقلاب شده بود .او امیدوار بود که در فردای « پیروزی» هم ، « سازمان انقلابیون » در راس حاکمیت قرار گیرد.

 لنینیسم با برخورداری از چنان دیدگاهی زمانی خود را درمقام حاکمیت جامعه تصور میکرد ، هیچ تصویری ازچگونگی متحول شدن شیوهً تولید ماقبل سرمایه داری ( که  درواقع وجه غالب اقتصاد روسیه در آنزمان بود ) ، از خود بروز نداده بود. او درآن جایگاه ، یعنی درفردای پیروزیش ، با ضد انقلابی خواندن دهقانان ،بلا فاصله  درپیش گرفتن «  شعار سوسیالیستی پرولتاریا ، یعنی انقلاب سوسیالیستی » را تجویز کرده بود. آنچنان رهنمودهائی بعد ها از طرف وفاداران لنین عنوان « انقلاب بی وقفه ، انقلاب مداوم  ویا تداوم انقلاب و…..غیره » یافته بود . و تداوم انقلاب  مطابق  گفته های خود لنین ، فقط بمعنای تداوم وجه سیاسی انقلاب ، بدون در نظر گرفتن جایگاه وارتباط  آن با اقتصاد و  ادارهً امور آن در جامعه ، بود. بنا به چنان بینشی ادارهً امور اقتصاد تحت آنچنان حاکمیتی ،فقط  در حد اجرای قسمت اقتصادی  برنامهً حد اقل بلشویکی ، یعنی معمول داشتن هشت ساعت کار روزانه و ایمنی محیط کار و … غیره ، خلاصه میشد. ( ۹ ) درصورتیکه درچهار سال قبل لنین توسط رسالهً  « چه باید کرد » ، دستیابی کارگران به درخواستهای اقتصادی ورفاهی را جزء مکانیزمهای مبارزاتی – صنفی خود کارگران یعنی  مکانیزم  اتحادیه ای « تردیونیونی » کارگری محسوب داشته بود و مشغول شدن « سازمان انقلابیون » ویا هر یک از رهبران سیاسی کارگری به آن عرصه از فعالیت ها را ، اکونومیسم ، خرده کاری ، دنباله روی و …غیره نامیده بود .

 محدود ماندن  درخواستهای  اقتصادی حکومتی که لنین آنرا بعنوان ارگان پیروزی انقلاب ۱۹۰۵ معرفی کرده بود ، به برنامهً حد اقل سوسیال دموکراسی ، یکی از دلائلی بود که تخیلی بودن الگوی حکومتی مورد نظر لنین یعنی « دیکتاتوری انقلابی دموکراتیک کارگران ودهقانان » را به اثبات میرساند. زیرا تقسیم اراضی ویا انتقال مالکیت زمینهائی که دهقانان برروی آنها کار کرده بودند ،جزء مواردی از برنامهً حداقل سوسیال دموکراسی بود. و اگر « سازمان انقلابیون » میتوانست در فردای پیروزی رهبر شود ،شاید بلافاصله تقسیم اراضی را عملی میساخت. پس با انتقال حقوقی مالکیت از زمینداران عمده و فئودالها به، دهقانان که قسمت اعظم جمعیت روسیه را تشکیل داده بودند ، « رسالت انقلابی » آنچنان حکومتی درقبال دهقانان به پایان میرسید . و از همان لحظه وبدون هیچ تحولی در زندگی دهقانان  ویا بدون هیچ تغییری در شیوهً تولید کهن وما قبل سرمایه داری ایکه مورد استفادهً آنها بود ،آنان از دید لنین درزمرهً خائنین به انقلاب بحساب میآمدند.

 ذیلاً با اشاره به بخشی از نظرات  لنین در مورد تعیین وظائف « دیکتاتوری انقلابی دموکراتیک کارکران ودهقانان » بحث مربوط به نگرش لنین به اقتصاد در مقطع ۱۹۰۵ ادامه خواهد یافت. او در آنباره  چنین گفته بود :

« ما باید بکارگران و بتمام مردم بفهمانیم برای چه  ما میخواهیم حکومت انقلابی موقت تشکیل دهیم ؟ و اگر فردا قیام مردم که اکنون آغاز گردیده پیروز مندانه خاتمه پذیرد و ما بقطعی ترین طرزی در حکومت نفوذ داشته باشیم چه اصلاحات بخصوصی را عملی خواهیم نمود ؟ اینست پرسشهائی که در برابر رهبران سیاسی قرار دارد .

کنگرهً سوم حزب کارگر سوسیال دموکرات روسیه در کمال وضوح به این پرسش ها پاسخ میدهد و برنامهً کامل این اصلاحات را که عبارتست از برنامهً حداقل حزب ما تعیین مینماید …………………………………………………………………. (  ۱۰  )

« این حکومت باید هم بروز کار ۸ سا عته صورت قانونی بدهد ، هم بازرسی کارگری را در کارخانه ها برقرار سازد. هم آموزش مجانی همگانی را اجرا نماید هم انتخابی بودن قضات را معمول دارد، هم کمیته های دهقانی را تشکیل دهد وهم غیره و غیره » ( ۱۱ )

با تمام تفاصیل فوق ایدهً لنین راجع به   نقش « سازمان انقلابیون » درانقلاب  و یا ایدهً مربوط به  الگوی حکومتی « دیکتاتوری انقلابی دموکراتیک کارگران ودهقانان » ، با نا فرجام ماندن انقلاب ۱۹۰۵ ، تا مدتهای مدیدی مسکوت ماندند. در سال ۱۹۱۷ بود که آن ایده ها با از سر گذراندن تغییراتی دوباره از جانب لنین مطرح شدند. ولی چون جوهر و محتوای آن ایده ها ، در دوران انقلاب ۱۹۱۷ ، از همان مضامین قبلی خود برخوردار بودند لذا لازم است قبل از انتقال بحث به دورهً ۱۹۱۷ ، مختصرآ  بحث مربوط به جایگاه « سازمان انقلابیون »  در انقلاب ۱۹۰۵ روسیه ،به پایان برده شود.   

« سازمان انقلابیون » مورد نظر لنین ، گذشته از تمامی پیرایه های کارگری ایکه به آن اضافه شده بود، عبارت از اعمال دیکتاتوری نخبگان روشنفکر بر طبقهً کارگر و از آنطریق بر تمامی طبقات واقشار دیگر درجامعه ، بود . یکی از پیرایه هائیکه قصداعمال دیکتاتوری نخبگان روشنفکر برجامعه رامستور میداشت ؛ همان شعار مطرح شده از جانب لنین مبنی بر ایجاد « دیکتاتوری انقلابی دموکراتیک کارگران و دهقانان » بود. که، بنا به توضیحات لنین، پشاپیش، رهبری کارگران بر دهقانان در چنان حکومتی،امر مسلمی فرض شده بود. جدا از این واقعیت ، او درآنشرایط موًکداً تسلیح کارگران را، بمنظور اعمال رهبری آنان درمبارزات سرنگونی خواهی، تصریح کرده بود. و بعد از پیروزی بر تزار هم، مسلح ماندن کارگران را، ضامن تداوم رهبری آنان بر دهقانان  بحساب آورده  بود .( ۱۲ )

ایدهً « دیکتاتوری انقلابی دموکراتیک کارگران ودهقانان » ، بر خلاف ظاهرعنوانش ، ایده ای تخیلی وغیر دموکراتیک  بود . که درشرایط آنروز روسیه ، فقط اعمال دیکتاتوری عدهً کمی از نخبگان روشنفکر را بنام رهبری طبقهً کارگر مد نظر داشت .

اولاً آن ایده تخیلی بود زیرا که ؛ در شرایط انقلابی سالهای ۱۹۰۵ روسیه ، طبقهً کارگر گذشته از اینکه بالتبع ضعف وعدم رشد شیوهً تولید بورژوائی ، طبقهً ضعیفی بود ، درعین حال آنچنان طبقه ای تا آن حدی هم که وجوداجتماعیش محرز شده بود ، از تشکیلاتی قوی و یکپارچه محروم بود . لذا آنچنان طبقهً پراکنده ایکه خود لنین ، آنها رابی فرهنگ و جاهل خوانده بود،( ۱۳ ) در موقعیتی قرارنداشت که بورژوازی را منکوب و دهقانان کثیرالعده روسیه رابخود جلب نماید . در کنار آن واقعیت ، وضعیت مربوط به تشکیلات سوسیال دموکراتهای روس بود که در آنشرایط   بیشتر  اعضایش را افراد خارج از طبقهً کارگر ، یعنی روشنفکران و سایر افراد انقلابی از قشر خرده بورژوازی شهری ، تشکیل میداد . و هم آنها بودند که جامعه روسیه را بنام طبقهً کارگر مورد خطاب خواسته های انقلابی خود قرار میدادند . (  ۱۴  (در کنار تمامی آن واقعیات ، موضع دهقانان نسبت به تقبل رهبری  نیروهای بورژوائی ویا کارگری، تعیین کننده بود. سوسیال دموکراتهای روس ، ویا بلشویکها و منشویکها که تقسیمات بعدی آن بودند ، بغیر از یک دورهً کوتاه در ۱۹۱۷ ، هیچگاه نتواتستند اعتماد و راًی اکثریت دهقانان را بخود جلب نمایند . در زمان تشکیل کنگرهً دوم شوراهای سراسر روسیه ، در غروب بیست و پنجم اکتبر ۱۹۱۷ بود که بلشویکها نسبت به اس.ارها راًی بیشتری کسب کردند. آنهم در چند هفتهً بعد یعنی بهنگام انتخاب نمایندگان مجلس موًسسان ، دهقانان بطور قاطع دوباره نمایندگان اس.ار ها را بر بلشویکها ترجیح دادند . در مورد واقعیات فوق الذکر لنین درحوالی انقلاب ۱۹۰۵  نیز چنین اظهار نظر کرده بود:

« راست است که نفوذ ما یعنی سوسیال دموکراسی بر تودهً  پرولتاریا هنوز خیلی خیلی کم است ؛ اعمال نفوذ انقلابی در تودهً دهقانان بکلی ناچیز است ؛ پراکندگی ، بی فرهنگی و جهل پرویتاریا و بالاخص دهقانان هنوز بی اندازه عظیم است. ولی انقلاب بسرعت مجتمع مینماید و بسرعت اذهان را روشن میسازد. هر گامیکه انقلاب بسوی تکامل بر میدارد توده را بیدار میکند.» (  ۱۵ )

گذشته ازاظهارات فوق که وصف حال طبقه کارگر، دهقانان روسیه وپایگاه اجتماعی سوسیال دموکراسی روس در میان آن طبقات بود ، لازمست با اتکا به آمارهای موثق ، چگونگی ترکیب طبقاتی جامعهً روسیه را در آن مقطع مشخص مد نظر قرار داد. لنین در تاریخ ۱۷ ژوئن ۱۹۱۲  یعنی حدود هفت سال بعد از سپری شدن شرایط انقلابی ۱۹۰۵ روسیه ، در مورد آمار آن دیار گفته بود که روسیه « کشور عظیمی »  است « با ۱۵۰ میلیون جمعیت که در فضای بس پهناور پراکنده و متفرق» میباشد. ( ۱۶ )

 بدیهی است که جمعیت روسیه در ۱۹۰۵ مقداری کمتر از ۱۵۰ میلیون بود. ولی در هر حال کل جمعیت هر جامعه ای به تنهائی گویای چگونگی بافت طبقاتیش نمیباشد. و درمورد روسیهً آنزمان هم چنین حکمی صادق بود . اما لازمهً تعیین نسبی جمعیت کارگری روسیه در شرایط اجتماعی- اقتصادی سال ۱۹۰۵ ، دسترسی به آمار کل جمیعت را الزامی میسازد. زیرا که با تعیین تعداد جمعیت کارگری آن دیار و مقایسهً آن با کل جمعیت کشور، میتوان به یکی از معیارهای پایه ای ومهمی که نشانگر وجود اجتماعی طبقهً کارگر روسیه از یکطرف و دهقانان آن دیار از طرف دیگر بود ، دسترسی حاصل کرد . اظهارات لنین در مورد تعداد  تقریبی کارگران در آن مقطع چنین بود ؛

« اکنون تعداد کارگران تمام روسیه بهیچوجه از ۳ (سه) میلیون کارگر کارخانه و معادن وراه آهن کمتر نیست.» ( ۱۷ )

 مسلماً تعداد کارگران روسیه در ۱۹۰۵ یعنی پنج سال قبل ازآن تاریخ ، خیلی کمتر بودند. که آنها هم در سراسر روسیه پراکنده بودند . جمعیت کارگری روسیه در آنهنگام بیشتر در شهرهای بزرگی چون مسکو و یا پتروگراد که از پرجمعیت ترین شهرهای روسیه بودند و مناسبات بورژوائی وصنعت در آنجاها بیشتر از مناطق دیگر رشد یافته بود ، متمرکز بودند. با آنوصف مجموع جمعیت کارگری آن شهرها در ۱۹۰۵ کمتر از یک ( ۱ ) میلیون نفر بود. که به ترتیب مسکو دارای ۵۶۷ هزار نفر وپتروگراد ۳۰۰ هزار نفر و لیفلاند( ریگا) ۵۰ هزار نفر بود.( ۱۸ )

مطالب فوق الذکر را میتوان چنین خلاصه کرد که ؛ در حالیکه طبقهً کارگر قلیل روسیه ، درشرایط  نامساعدی  قرارداشت ، لنین اراده کرده بود که آنان رهبری انقلابیکه در شرف تکوین بود را بدست گیرند. موارد ذیل ، از جملهً خصوصیات  شرایط نا مساعد موجود در روسیهً آنزمان بودند ؛

۱ –   نسبت جمعیت کمتر از سه میلیونی کارگران به در یای بیکران جمعیت دهقانان روس ، نشانه ای از غالب بودن جمعیت دهقانانی در بافت طبقاتی آن دیار بود.  

۲ –  گذشته از قلیل بودن  کارگران نسبت به جمعیت دهقانی ، از دید لنین آنها «  پراکنده ، جاهل و بی فرهنگ » هم بودند و نفوذ سوسیال دموکراسی درمیان آنان ودهقانان ،ناچیز بود .

در چنان شرایطی بود که کارگران ، دهقانان و بورژوا لیبرالها ، بر بستری از برآمد توده ای ،قصد سرنگون ساختن حکومت مطلقهً تزاری را کرده بودند . در آن شرایط  لنین از کارگران خواسته بود که آنها ضمن طرد بورژوازی ، رهبری انقلابیکه در شرف تکوین بود رابدست گیرند و گذشته از آن، بنا به تجویز او ، آنها میبایستی بعد از پیروزی هم در راًس « دیکتاتوری انقلابی دموکراتیک کارگران ودهقانان » قرار میگرفتند.

طبق شواهد تاریخی بسیاری ، انقلاب ۱۹۰۵ در روسیه نا فرجام ماند . ولی گذشته از سیر وقایع تاریخی که بر خلاف تصور لنین پیش رفت ؛ تمامی واقعیتهای آن زمان هم دال برتخیلی و اراده گرائی ایده ای بود که مدعی رهبر شدن کارگران در انقلاب ۱۹۰۵ در روسیه بود . دراین قسمت با ارجاع به گفته هائی از مارکس در مورد سوسیالیست های تخیلی، مطلب ادامه خواهد یافت.

« از آنجائیکه رشد تضاد طبقاتی پابپای صنایع در حرکت است لذا آنها هنوز از عهدهً دریافت شرایط مادی نجات پرولتاریا برنمی آیند ودر جستجوی آنچنان علم اجتماعی و آنچنان قواتین اجتماعی هستند که بتواند این شرایط را بوجود آورد.

جای فعالیت اجتماعی را باید فعالیت اختراعی شخص آنها و جای شرایط تدریجی نجات را باید شرایط تخیلی آنها و جای پیشرفت تشکل تدریجی پرولتاریا بصورت طبقه را باید تشکل جامعه طبق نسخه من در آوردی آنها بگیرد. در نظر آنها تاریخ آینده، تمام جهان عبارت است  از تبلیغ  و اجرای نقشه های  اجتماعی  آنان.» (  ۱۹ )

لازم  به توضیح  است که  مضامین فوق برعلیه تفکری که درشرایط مادی نا آماده ای ، قصد معمول داشتن سوسیالیسم را کرده بود ، ارائه شده بودند. ولی دیدگاه لنینی با اینکه در ۱۹۰۵  بیکباره  مدعی معمول داشتن سوسیالیسم در روسیه نبود ، با آن وصف آن دیدگاه  نمی توانست از چنان نقدی بر حذرگردد. زیرا درشرایطی که صفت مشخصه طبقهً کارگر ضعیف روسیه « پراکندگی ، بی فرهنگی و جهل » بود ، لنین مدعی رهبر شدن چنان طبقه ای ، بردهقانان در مبارزات سرنگونی خواهی آنزمان بود . درآنچنان شرایطی چشم پوشیدن از آن واقعیات انکار ناپدیر وصرفاً دلبستن به اینکه « انقلاب بسرعت مجتمع مینماید وبسرعت اذهان را روشن میسازد » (  ۲۰ )  حاصل تخیلی بود که توانائی های مبارزاتی نخبگان روشنفکر متشکل در « سازمان انقلابیون » را بدیل ضعف ، « پراکندگی ، بی فرهنگی و جهل »  طبقهً کارگر روسیه در آن مقطع قرار داده بود.

اینکه شرایط انقلابی مناسب ترین زمینهً ایجاد و یا رشد تشکلهای کارگری میباشند وآن شرایط بهترین امکانی است که طبقهً کارگربا برخورداری ازآن ، ذهنش نسبت بمنافع طبقاتی ورهائی نهائی اش ازقید آستثمار ،« روشن » تر از پیش خواهد شد ، واقعیتی است انکار ناپذیر . ولی پیروزی هرانقلابی و یا رهبر شدن کارگران در مبارزاتیکه به پیروزی منجر شود ، محتاج ملزومات مادی از پیش آماده شده ایست که ، درجاتی مکفی ازانسجام وتشکل کارگران وآگاهی آنها به منافع طبقاتی خود ، بخشی ازآن آمادگی ها را تشکیل میدهند . مسلماً وجود شرایط  انقلابی میتواند بهمن وار چنان آمادگیهائی را افزایش دهد . ولی طبقهً کارگرضعیفی که ، بنا به توصیف لنین ازکارگران روسیه در ۱۹۰۵، « پراکنده ، بی فرهنگ وجاهل » باشد و پا به شرایط انقلابی درجامعه اش بگذارد ، مسلماً نه اینکه رهبر نخواهد شد ، بلکه به درجات زیادی یا آماج اغواگریهای بورژوازی و طبقات مرتجع قرار خواهد گرفت. ویا بنا بهر دلیلی اگر سر در فرمان روشنفکران انقلابی مدافع طبقهً کارگر نهد ، در آنصورت تبدیل به مریدانی خواهد شد که بایستی بی اراده دستورات « سازمان انقلابیون » را اجرا نماید . از طرفی نه نیت پاک روشنفکران  انقلابی ونه وعده های شیرین ومضامین دهن پرکن برنامه های حزبی وسازمانی به تنهائی نمیتوانند از تبدیل شدن همان تعداد معدود پاک نیتان به دیکتاتورها جلوگیری کنند.         

ثانیاً : فوقاً ذکر شد که ایدهً لنین مبنی بر ایجاد « دیکتاتوری انقلابی دموکراتیک کارگران و دهقانان » ، ایده ای تخیلی بود . گذشته از وجه  تخیلی چنان الگوئی از  حاکمیت ، آن ایده بر خلاف عنوانش  بر مبنای اسلوبهای دیکتاتوری طرح ریزی شده بود. زیرا که گرچه به ظاهر آن حکومت میبایستی ائتلافی دموکراتیک از کارگران و دهقانان می بود . ولی در واقع رهبری بخش اقلیت جامعه که همان  کارگران بودند ، بر بخش اکثریت یعنی بردهقانان ، امری از پیش تعیین شده بود . و چنان موضعی را لنین به بهانهً  اینکه طبقهً کارگر پشتیبان قاطع مبارزات دهقانان در امر کسب زمین  هستند ، توجیه کرده بود.

بدیهی است که منافع طبقاتی کارگران ایجاب میکند که آنها در مقایسه با دیگر اقشار وطبقات انقلابی وعدالتخواه ، طبقه ای تا به آخر انقلابی و مدافع پیگیر دموکراسی باشند . آنچنان مواردی جزئی از مضامین برنامه ای و مقاصد انقلابیون کمونیست ، را تشکیل میدهند. ، ولی صرفاً بیان شعار گونه چنان حقایقی ، کارگران را در مقام رهبر مبارزاتی دیگر  اقشار انقلابی در جامعه ، قرار نخواهند داد. رهبر شدن کارگران در مبارزات دموکراتیک وعدالتخواهانه ، میوه ایست که در اثر دفاع انقلابی و عملی طبقهً کار گر از مبارزات عدالتخواهانهً دیگر اقشار تحت ستم در جامعه ، ببآر میآید . در آنصورت است که کارگران میتوانند از حمایت های مبارزاتی دیگر اقشار عدالتخواه در جامعه بر خوردار شوند. و مورد اعتماد آنها قرار گیرند.

 گرچه مقاصد و مضامین برنامه ای انقلابیون کمونیست ، بیانگر حد اعلائی از  انساندوستی است که اینها درحد خود ، کمونیستها را از دیگراقشار عدالتخواه در جامعه  متمایز میگرداند.  ولی  هیچیک از آن مضامین « اصول ویژه ای » نیستند که خارج از جنبش طبقاتی – تاریخی کارگران قرار گرفته باشند ویا صرفاً از ذهن مصلحانی تراویده شده باشند. بلکه آنچنان مظامینی  حاصل  مبارزات تاریخی  طبقهً کارگر در جهان میباشند که ، در هر زمان مشخصی ، کما بیش بصورت خصوصیات انسان دوستانه و شیوه های  مبارزاتی  بخشی از طبقهً کار گر هر جامعه ای ،مادیت یافته اند. ولی با توجه به این واقعیّت ، تمامی طبقهً کار گر هر جامعه ای هم از چنان پتانسیل مبارزاتی و خصوصیات انقلابی برخوردار نیست. بلکه درهر جامعه ای بخشهائی از کارگران ، از سر نا آگاهی و یا بعلت تطمیع شدن ، در موضع مخالف هم طبقه ایهای خود و دیگر زخمتکشان جامعه  ظاهر میشوند. زمانیکه بحث از رهبر شدن طبقهً کارگر در هر انقلابی بمیان میآید نمیتوان اینچنین واقعیاتی را نادیده گرفت. بعبارتی دیگر نمیتوان بصرف استثمار شدن احاد کارگران در هر جامعه ای ، کل طبقهً کارگر آن جامعه را از نظر آگاهی به منافع طبقاتی و مواضع مبارزاتیشان ، یکدست تصور کرد. حتی  در شرایط امروزی که در اکثر قریب به اتفاق جوامع جهانی ، بحثی از حل مسئلهً ارضی و وجود دهقانان در آن رابطه در بین نیست ، نا آگاهی و اغوا شدن بخشهائی از کارگران ، همچون  مانع عمده ای برعلیه هر گونه عدالتخواهی اجتماعی ای ، عمل خواهد کرد.

پس رهبر شدن کارگران درهر انقلابی که دیگر اقشار عدالتخواه هم در آن شرکت داشته باشند ، در گرو آنست که حقایق مربوط به همسرنوشت بودن و رهائی نهائی طبقهً کارگر ، توانسته باشد ،تا حد لازمی ، قبلاً در میان آن طبقه تسری یابد . وجود تشکلهای صنفی و سیاسی گسترده و  مستقل  کارگران ، عیانترین شاخصی است که نشانگر مجاب بودن کارگران به همسرنوشت بودن و مبارزهً مشترک در راه احقاق حقوق خویش ، میباشد .

 مسلماً فعل الانفعالات درون طبقاتی کارگران ، فی النفسه وبطور درخود نمیتواند آن طبقه را در مقام رهبری سایر اقشار عدالتخواه در جامعه قرار دهد . بلکه  دفاع و پشتیبانی عملی طبقهً کارگر از خواسته های دیگر اقشار عدالتخواه در جامعه  است که همدلی و همراهی آن اقشار را با کارگران ، تضمین مینماید.

 بدیهی است که قرار گرفتن کارگران درچنان جایگاهی صرفاً مسئله ای ارادی نیست که بمحض تصمیم رهبران کارگری و روشنفکران هوادار آن طبقه ، بسادگی تحقق یابد . بلکه مشکلات زیادی پیش پای انقلابیون و رهبران کارگری قرار دارد که آن مشکلات همچون موانع باز دارنده ای عمل خواهند کرد .  از عمده ترین آن مشکلات عکس العمل بورژوازی نسبت به رادیکالیزه شدن جنبشهای کارگریست.

 بورژوازی با علم به جایگاه ونقش عمده  و قاطع کارگران کمونیست  در پیشبرد ورادیکالیزه کردن جنبش های کارگری ، کمونیستها را بیشتر از هر عدالتخواه دیگری تحت پیگرد قرار خواهد داد . بورژوازی میگوشد  تا با اخراج ، زندانی کردن  و یا کشتن کمونیستها و ایجاد جو وفضای ترس و رعب در جامعه ، مانع تاً ثیر گذاری آنها بر جنبشهای کارگری گردد.

کوشش بورژوازی جهت حذف فیزیکی کارگران کمونیست و ایجاد جو رعب و وحشت درجامعه ، بخشی از عوامل بازدارنده ای هستتد که بطور فیزیکی مانع دستیابی  کارگران به حقایقی هستند که  راهنمای رهائی آنها از مذلت نظام سرمایه داری میباشند. بخش دیگر از تمهیداتی که  بر علیه منافع  کارگران عمل خواهد کرد ، اینست که بورژوازی با تمام توان مالی و تجربهً تاریخی ایکه بدست آورده است در اغواء و تحمیق زحمتکشان کوشیده است . تقویت دیدگاههای ارتجاعی ، پخش خرافات  و … غیره ،از جملهً  آنچنان عوامل باز دارنده ای هستند که زحمتکشان را از دستیابی به اطلاعات و دانش مربوط به چگونگی شیوهً استثمار نظام سرمایه داری  باز میدارند.

واقعیات فوق بدرجاتی کم یا زیاد بستر عادی مبارزهً فعالین  کمونیست هر جامعه ای را تشکیل میدهند که بدون فائق آمدن بر مشکلاتی که در آن بستر مبارزاتی وجود دارد ، و بدون مجاب شدن اقشار مختلف کارگری به هم سرنوشت بودن و  متحد و متشکل شدنشان  در تشکلهای صنفی و سیاسی  مستقل خود ، حرف از رهبری طبقهً کارگر در مبارزات عدالتخواهانه ایکه در جامعه در جریان باشد و یا ادعای کسب حاکمیت سیاسی در انقلابی که در شرف تکوین باشد ، دور از واقعیت است . اگر جامعه ای در شرایطی انقلابی بسر برد ، و  طبقهً گارگرش بنا به عملکردهای مستبدانهً حاکمان وقت و یا  بنا بهر دلیل دیگری  ، محروم از صف مستقل و نسبتاً یکپارچهً مبارزاتیش باشد و یا اینکه  آمادگی قرار گرفتن در راًس مبارزات دیگر آقشار عدالتخواه ، را کسب نکرده باشد، مسلماً هنگام وقوع انقلاب نمیتواند  بیکباره نواقص و  کمبود ها و یا کجرویهای مبارزاتیش را برطرف سازد و با کسب همدلی سایر اقشار عدالتخواه ، در راس نیروهای انقلابی قرار گیرد.   

طبقهً کارگر روسیه در ۱۹۰۵ که بخشی از نیروی انقلاب دموکراتیک آن جامعه را تشکیل داده بود ، گذشته از اینکه طبقهً ضعیف و نو پائی بود ، ولی بنا به دلائلی که قبلاً ذکر گردید . در آن حدی هم که وجود اجتماعی اش محرز بود ، طبقهً منسجم و آگاه به منافع طبقاتی خویش نبود. همچنین  آنها علاوه بر مشکلات درون طبقه ای خویش ، همدلی دهقانان را درمبارزه ایکه بر علیه تزار در جریان بود را کسب نکرده بودند . در چنان شرایطی بود که لنین بحث  رهبری « سازمان انقلابیون » در انقلاب مورد نظر را ، پیش کشیده بود . امید او بر آن بود که « انقلاب بسرعت مجتمع مینماید و بسرعت اذهان را روشن میسازد » . با داشتن چنان امیدی او پنداشته بود که بمحض شروع انقلاب « سازمان انقلابیون » با قرار گرفتن  در راس مبارزات کارگران و دهقانان بر تزار فائق خواهد آمد.

 همچنانچه قبلاً هم مورد اشاره قرار گرفت ، آنچنان ایده ای کار بردی مقطعی داشت و خود لنین در رابطه با انقلابی که در جریان بود آنرا مطرح کرده بود . ولی بعدها ، هم خود او دوباره به سراغ پیاده کردن چنان ایده ای رفته بود وهم اینکه ، مواضع لنین در ارتباط با  رهبر بودن « سازمان انقلابیون » ، سنتی شد که از آن تاریخ تا به امروز ، از جانب وفاداران لنینیسم بکار گرفته شده است . دامنهً تاًثیرات چنان سنتی بحدی گسترده بوده است که فراتر از وفاداران بلشویکی همچنین  دیگر مبارزان کارگری ایکه بنوعی نقدی بر لنینیسم هم داشته اند را در بر گرفته است. بطور نمونه در کشور ایران بعد از انقلاب ۱۳۵۷ ، در میان سازمانهای مدافع طبقهً کارگر که عمدتاً فعالیت مبارزاتی  آنها خارج از طبقهً کارگر صورت گرفته است ، دیدگاههائی عمل کرده است که هر روزه مترصد وقوع انقلاب دوباره ای در ایران بوده است. چنان دیدگاهی فعالیتهای سیاسی سازمانیکه به آن تعلق داشته است را بعنوان محور اساسی مبارزات سرنگونی خواهی حکومت مطلقهً جمهوری اسلامی ، قلمداد کرده است . آنچنان دیدگاهی بدون اینکه بخش لازمی از کارگران به مفاهیم برنامه ای و مضامین سیاسی فعالیتهایش ، گرویده باشند ، صرفاً بر مبنای آرمان خواهیش ، خود را در راًس مبارزات کارگران تصور مینماید و منتظر است تا در فردای پیروزی انقلاب مورد انتظارش ، در راس طبقهً کارگر بحاکمیت برسد.

بنا بر چنان برداشتهائی ، جامعه همواره آبستن انقلاب است و آنها رهبری مبارزات کارگری آنرا بعهده دارند . ولی بر عکس چنان تصوراتی و در عالم واقع ، حکومت مطلقهً جمهوری اسلامی بیشتر از ۳۰ سال است از کار گران و دیگر اقشار زحمتکش و عدالتخواه ایران قربانی میگیرد . بعبارت دیگر  ماهها وسالها از انقلاب ۱۳۵۷  در ایران گذشته است و در طی آن مدت جمهوری اسلامی ایران مبارزین بسیاری را ازمیان طبقهً کارگر ویا مربوط به دیگر اقشار عدالتخواه را به خاک وخون کشیده است و با ایجاد جو رعب و وحشت پردهً سیاه خفقانی را بر جامعه گسترانیده است،  ولی در ظرف آن مدت  چنان دیدگاهی ، نه اینکه  یکقدم از ادعای  رهبر بودن  خود بر جنبش کارگری عدول نکرده است ، بلکه خواهان اجرای سوسیالیسم همین امروز در ایران میباشد.

از دید چنان دیدگاهی  بحاکمیت رسیدن « سازمان انقلابیون » حرفه ای مربوطه اش ، شرطی کافی جهت شروع « سوسیالیسم » در هر جامعه ای در دنیا ی امروز تلقی میشود . در پرتو چنان دیدگاهی بود که در حدود بیشتر از دو دههً قبل ، حکم به امکان پذیری « سوسیالیسم » در کشوری همچون غنا داده شده بود. و برای  شروع « سوسیالسم » درایران هم  نیروی ۲۰۰۰ کمونیست تحت فرمان  چنان رهبرانی ، کفایت کرده بود .

 همچنانچه قبلاًهم ذکر گردید، ایدهً تبعیّت نیروهای انقلابی واز جملهً آنها طبقهً کارگر از « سازمان انقلابیون » حرفه ای مورد نظر لنین ، درانقلاب ۱۹۰۵ متحقق نشد. و اساساً آن انقلاب ، بعلت عدم یکپارچگی و پراکندگی نیروهای انقلابی اش ، نافرجام ماند. و مسائل سیاسی و اقتصادی ایکه نیروهای انقلابی خواستار حل آنها شده بودند عمدتاً لاینحل ماندند وهمگی آنها موضوع انقلاب ۱۹۱۷ را تشکیل دادند. درکنارآن واقعیات ، اساس و جوهر ایدهً اعمال دیکتاتوری « انقلابیون حرفه ای » برجامعه ، عجین باتزهای اپریل لنین ودیگر تئوریهای او، راهنمای بلشویکها درآنمقطع شد. این بار ایجاد دیکتاتوری پرولتاریا بدون مستور ماندن در لفافهً عناوینی همچون « ائتلافی  » و« دموکراتیک » ، بی پرده در دستور روز قرارگرفته بود . ولی چون اقتصاد و بافت تولیدی روسیه در آنمقطع هم ، هنوز به درجات زیادی برخوردار از شیوهً تولید ماقبل سرمایه داری بود و دهقانان همچنان اکثریت عظیم جمعیت روسیه را تشکیل داده بودند . لذا لنین ، کوشیده بود تا ایجاد دیکتاتوری پرولتاریا درروسیهً عقب مانده ، را بصورتی تئوریک توجیه نماید .  بهمین منظور اودر سال ۱۹۱۶ سعی کرده بود باجمعبندی نظرات اقتصاد دانانی چند  ،پایه ای مادی که شمول جهانی داشته باشد را، حجت ایجاد دیکتاتوری پرولتاریا درروسیه سازد . در کتاب ، امپریالیسم بمثابهً بالاترین مرحلهً سرمایه داری، جوهر آن تفکر فرمول بندی شده است. طبق آن نظر کارکرد سرمایه در جهان، مناسیات بورژوائی را، به اقصی نقاط دنیا تسری داده بود. و بالتبع استنتاج سیاسی از آنچنان نظری ، کارکرد سرمایه های امپریالیستی ، تمامی کشورهای جهان را،هر یک بنوعی آمادهً انقلاب سوسیالیستی نموده بود . منتها در کشوری همچون روسیه که طبقهً کارگرش بعلت عدم رشد وعقب ماندگی بافت اقتصادی ، به تنهائی توانائی وظرفیت معمول داشتن سوسیالیسم را، درخود نمیدید، میبایستی باچشم داشت از کمک  طبقهً کارگر در کشورهای پیشرفته وترجیحاً، کشور مجاور خود، آلمان ، در ایجاد دیکتاتوری خویش هیچگونه تعللی نمیورزید. طبقهً کارگر درآن شرایط لازم بود در ابقاء حکومت خویش بهر شیوهً ممکنی میکوشید تا کمکهای مبارزاتی و اقتصادی کارگران، از خارج میرسید.

اینکه مضمون تئوریک نوشتهً « امپریالیسم بمثابهً بالا ترین مرحلهً سرمایه داری » لنین، تا چه حد میتوانست بیانگر کارکرد واقعی اقتصاد و تمامی عملکردهای اساسی سرمایهً های جهانی باشد؟ و یا عملکرد سرمایه های انحصاری در جهان  تا چه حد میتوانست ، استنتاج سیاسی  یکسانی  را به تک تک کشورهای دنیا ، تسری و تعمیم دهد ؟ و یا بطور کلی اینکه، آن چنان تفکری، تا چه حد دیدگاه مارکسی نسبت به کارکرد سرمایه را نمایندگی میکرد؟ همه مسائلی جداگانه میباشند که احتیاج به بررسی ویژه ای دارند که در حوصلهً بحث کنونی نمیگنجند. ولی در همینجا کافیست بطورمختصراشاره شود که تعاریفی که لنین در آن کتاب ازامپریالیسم وکارکرد سرمایه  در جهان، ارائه داده بود، حاصل تحقیق وتعمق و تجزیه و تحلیل مستقلانه او در مورد چگونگی عملکرد سرمایه ها در جهان نبود، بلکه او از پیش یعنی ازحوالی سالهای ۱۹۰۵، حکمی درمورد امکان پذیری حاکمیت کارگران و شروع « سوسیالیسم » در فردای پیروزی بر تزار ، صادر کرده بود که مضمون آن حکم درتعارض با مفاهیم مارکسی قرار داشت . او در شرایط ۱۹۱۶ که روسیه درگیر جنگ جهانی اول بود ، دوباره آنچنان حکمی را مد نظر خویش قرار داده بود . درواقع مضامین رسالهً « امپریالیسم بمثابهً بالاترین مرحلهً سرمایه داری» توجیه تئوریک آن حکمهای صادرهً یازده سال قبل او بودند.

طبق نتایج سیاسی حاصل از رساله « امپریالیسم بمثابهً بالاترین مرحلهً سرمایه داری » بورژوزی در تمامی جوامع جهانی وازجمله جوامع عقب مانده ایکه هنوز انقلابات دموکراتیکی را از سر نگذرانده بودند، بعنوان ضد انقلابی معرفی شده بود و نتیجهً تبعی چنان نظری ، امکان  پذیری « سوسیالیسم»  درهر جامعه ای ، منجمله جامعهً روسیهً آنزمان بود.

در۱۹۱۶ ، لنین جهت مستدل ساختن شیوهً رسیدن به آن هدف، به جمع آوری مدارک از طریق رجوع به نظرات اقتصادی صاحبنظران مختلف، اقدام کرده بود. بعبارت دیگر مطالب کتاب « امپریالیسم بمثابهً بالاتزین مرحلهً سرمایه داری » بجای نتایج حاصل از تحقیق و تجزیه وتحلیل یک اقتصاد دان، اساساً جمعبندی نظرات اقتصادی دیگران از طرف یک سیاستمدار میباشد که جهت توجیه ایده اش مبنی بر ایجاد دیکتاتوری پرولتاریا در کشوری عقب افتاده، دنبال پایهً اقتصادی متناظر با آن سیستم حکومتی بود.

لنین با برخورداری از چنان تفکری که تا کنون مورد بررسی قرار گرفت، در چهارم اپریل ۱۹۱۷ از خارج به روسیه باز گشت. و تزهای اپریلش را مبتنی بر تفکرو برداشتها ی مختص به خود، فرموله کرد. اودر آن مقطع با اتکاء به تعریفی که ازامپریالیسم ارائه داده بود، به نوعی وجدان تئوریک، حوالی سالهای ۱۹۰۵  خود را صیقل داده بود . یکی از اثرات تبعی اخذ آنچنان موضعی ، اعلام ختم مرحلهً دموکراتیک رشد جامعهً روسیه، و چشم داشت ایجاد دیکتاتوری پرولتاریا، تحت رهبری « سازمان انقلابیون » حرفه ای، درروسیهً عقب افتاده بود. درآن مقطع تشکیلات بلشویکی، تجسم سازمانی ، انقلابیون حرفه ای مورد نظر لنین را تاًمین میکرد . در آنزمان نزد لنین هنوز جایگاه انقلابیون حرفه ای در پیشبرد انقلاب ،عمده تر واساسی تراز نقش طبقهً کارگر بود. گرچه او در تعیین شعارهای تاکتیکی اش ازانتقال « قدرت حاکمه بدست پرولتاریا که دهقانان به او گرویده باشند » نام برده بود. ولی همچنانچه درصفحات بعدی این بررسی مستدل خواهد شد، هستهً مرکزی رهبری بلشویکها، که در زمان حاکمیت لنین، شامل ۱۹ نفراز نخبگان آن حزب بودند، به نام پرولتاریا، همه کارهً حکومت بلشویکی و جامعه شوروی شدند .در پرتو چنان دیدی بود که، مخالفت وابراز دشمنی با دولت موقت و دیگر گرایشات مبارزاتی – انقلابی دردرون طبقهً کارگر، وسردادن شعار ، سپردن تمام قدرت حاکمه بدست شوراها، دردستور کار بلشویکها قرار گرفت. از آپریل ۱۹۱۷ تا بیست وپنجم (۲۵) همان سال، لنین بدنبال فراهم آوردن ملزومات سیاسی، اجرای فوری سوسیالیسم درروسیه بود. ولی اودرآن مقطع صراحت کمتری را در ابراز قصدش، بکار برده بود. از ۲۵ اکتبر ۱۹۱۷ بود که او بدون هیچ شبه ای ، عملاً کوشید « سوسیالیسم » را در روسیه ، بطور سریع و گسترده به اجرا در آورد.

قبل از ورود به بحث مربوط به دورهً شش ماههً حاکمیت بلشویکی ، لازم است  به تعابیر بلشویکی از اقتصاد و ادارهً امور آن ، در مقطع بعد از  اپریل ۱۹۱۷  تا ۲۵ اکتبر همانسال اشاره شود. که این مسائل در قسمت بعدی مورد بررسی قرار خواهند گرفت . 

 

                                                                                                                  m.rahsepar@hotmail.com

توضیحات :

۱ ) ترجمهً فارسی مجموعه آثار لنین ، صفحهً ۲۵۷ ستون دوم ، پاراگراف اول ( تمامی گفته های لنین ، از ترجمهً فارسی مجموعهً آثار او نقل شده است . )

۲ )  ای. اچ . کار ، تاریخ انقلاب روسیه از ۱۹۱۷ تا ۱۹۲۹ صفحهً ۲

۳ ) مجموعه آثار لنین صفحات ۲۴۲ تا ۲۸۸

۴ )    ”        ”     ”  صفحهً ۲۶۷ ستون اول

۵ ) مجموعه آثار لنین « دو تاکتیک سوسیال دموکراسی در انقلاب دموکراتیک صفحات ۲۸۵ و ۲۸۷

۶ )    ”       ”     ”  صفحهً ۲۸۵ ستون اول پاراگراف اول . علاوه بر این آدرس در مورد این مضمون به همان منبع صفحهً ۲۸۷ ستون اول پاراگراف آخر مراجعه شود.

۷ ) ای. اچ . کار ( تاریخ انقلاب روسیه از ۱۹۱۷ – ۱۹۲۹ ) صفحهً ۲

۸ ) مجموعه آثار لنین صفحهً ۲۸۷ ستون اول پاراگراف دوم .

۹ )    ”        ”     ”     ”     ۲۶۷   ”     ”        ”        ”  و همین منبع صفحهً ۲۷۰ ستون اول

۱۰ )  ”        ”     ”     ”     ۲۶۷  ”      ”       ”        “

۱۱ ) ”        ”      ”    ”      ۲۶۷ ستون دوم پاراگراف اول . ضمناً در این باره همچنین به صفحهً ۲۸۷ ستون اول همان منبع مراجعه شود.

۱۲ ) مجموعه آثار لنین دو تاکتیک …..صفحهً ۲۶۴ قسمتهای آخر ستون اول

۱۳ )     ”       ”     ” صفحهً ۲۵۷ ستون دوم پاراگراف اول

۱۴ )    ”       ”     ”     ”    ۲۵۷    ”     ”       ”        “

۱۵ )    ”       ”     ”     ”    ۲۵۷    ”      ”       ”        “

۱۶ )    ”      ”     ”     ”     ۳۴۳ ستون اول پاراگراف سوم

۱۷ )   ”       ”     ”     ”     ۳۰۲    ”    ”      ”          دوم

۱۸ )   ”       ”     ”     ”    ۳۰۲    ”    ”       ”         دوم

۱۹ ) مارکس ؛ مانیفست حزب کمونیست صفحهً ۴۷ جزوهً انترنتی ( خط تاًکید از من است )

۲۰ ) مجموعه آثار لنین صفحهً ۲۵۷ ستون دوم