بررسی شکست تجربهً شوروی / قسمت دوم

* خلاصه ای از مطالب قبلی

* شرایط مادی وقوع انقلاب فوریه – مارس و ایجاد حکومت موقت

* قسمتی از مباحث مربوط به دورهً فوریه – مارس ۱۹۱۷ تا ۲۵ اکتبر همان سال 

 

خلاصه ای از مطالب قبلی :

قبلاً ذکر گردید که نظام شوروی از نظر عامهً مردم بعنوان نظامی « کمونیستی » تلقی میگردد. لذا بنا بر چنان برداشتهائی  شکست آن تجربه ، شکست کمونیزم وامکان ناپذیری آنرا به ذهن متبادر  میگرداند. از طرف دیگر بنا بهمان نظرات ، لنینیسم که زیر بنای فکری تجربهً شوروی را تشکیل داده بود ،با حقایق مارکسیستی یکسان تلقی میگردد. درالقاء چنین برداشتی به توده مردم ، جدا از کوشش های تبلیغی بورژوازی ، ادعاهای خود حاکمان شوروی از بدو ایجاد آن نظام تا دهه هائی قبل از فروریزیش ،نقش اساسی داشته است. علیرم چنان برداشتهائی ، از دهه های قبل از فروریزی شوروی ، انقلابیون بسیاری از مدافعین طبقهً کارگر ،شوروی را نظامی سرمایه داری تحت ادارهً سازمان اداری ویژه ای معرفی میکردند . ولی بخش عمده ای از آنها ، همزمان با ارائهً چنان نظراتی سنتهای مبارزاتی بلشویسم و برداشتهای ویژهً لنین از مسائلی چون  انقلاب ، جایگاه انقلانیون حرفه ای در پیشبرد آن ، رابطهً « سازمان انقلابیون » با جنبشهای کارگری و توده ای و … غیره ، را بعنوان  راهنما والگوی مبارزاتی خویش قرار داده بودند واکنون نیز چنین است.

بنظر نگارنده ، بخش عمده ای از مشکلات مبارزاتی ایکه امروزه سر راه جنبشهای کارگری و مبارزات دیگر اقشار عدالتخواه قرار دارد ، ریشه در بکارگیری سنتها ی مبارزاتی و دیدگاهی که زمانی هدایتگر بلشویکها در شوروی بود ، دارد.این واقعیت بخصوص درجوامعیکه زمانی کارگزاران شوروی فعال بودند ، در بعد گسترده تری در برداشتها و شیوه های مبارزاتی کارگران و حتی دیگر اقشار عدالتخواه ، انکشاف مییابد .

 با توجه به چنین واقعیتی « بررسی شکست تجربهً شوروی » میتواند کنکاشی در مسائل مبارزاتی _ طبقاتی  دهه های گذشته تا به امروز باشد.                       

 

بخش دوم: شرایط مادی وقوع انقلاب فوریه- مارس وایجاد حکومت موقت:

در روسیه، قبل از فوریه – مارس  ۱۹۱۷ ، کارگران،دهقانان،خرده بورژوازی وقشر بورژوالیبرالها ( ۱ )،هر یک در پی آمال و اهداف مختص به خود،در سرنگونی حکومت مطلقهً تزاری،میکوشیدند.حکومت تزاری بیشتر به فئودالها وقشر اشرافیت تکیه داشت و با بندوبست هایش باسرمایه های مالی فرانسوی و انگلیسی  موجب سرازیر شدن سودهای کلانی به جیب صاحبان آنها شده بود.بورژوازی صنعتی؛ قشری از طبقه سرمایه داردرآن کشور،که بیشتر تحت سیطرهً سرمایه های مالی خارجی قرار داشت،عمدتاً جزء نیروهای طالب سرنگونی حکومت تزاری بود.

 

در صف، دیگر مخالفان حکومت مطلقهً تزاری،کارگران و دهقانان قرار داشتند که،سرنگونی حکومت تزاری هدف مشترک آنان بود.پس طلب سرنگونی حکومت تزاری، بستر مشترکی بود که در آن طبقات گوناگون و همرزم، هر یک از ظن خویش یار دیگری شده بود.

 

از میان صف متحد مخالف حکومت تزاری،دهقانان؛هم از لحاظ تعدادشان نسبت به کل جمعیت آنروزی روسیه وهم ازلحاظ نقش وجایگاهشان ،دربرآورده کردن نیازهای اجتماعی جامعهً خویش،عمده ترین نیروی سرنگونی طلب و مخالف رژیم  تزاری بودند که تعبیرشان از پیروزی انقلاب عبارت بود از:

 ۱- تصاحب زمینی که بر روی آن کار میکردند وخلاصی ازظلم وتعدیاتی که فئودالها ومباشرین آنها ویا رباخواران در حقشان روا میداشتند.

۲ – رها شدن از جنگ خانمان براندازی که چهار سال بود،از جان و مال آنها مایه گرفته بود.خواست زمین دار شدن ازجانب دهقانان،یکی ازآرزوی تحقق نیافتهً انقلاب ۱۹۰۵ بود، که در ۱۹۱۷ هنوز برجای بود.

 

در مقطع فوریه- مارس، دهقانان روسیه با تعداد بیشتر از دو سوم جمعیت آن کشور وبا برخورداری ازدرک وفرهنگی متناسب با شیوهً تولید ماقبل سرمایه داری وکهن، بخش اعظم بافت طبقاتی آن دیار را تشکیل داده بودند،و بخش دیگرآن،طبقهً کارگری بودکه قبلاً در ۱۸۹۰بهمراه صنعت به اقتصاد روسیه راه یافته بود.( ۲ ) . آن طبقه از آن تاریخ تا ۱۹۱۷ رشدی ؛متناسب بارشدابزارووسایل تولید درجامعه اش،کرده بود. با این وصف آنها در ماههای فوریه- مارس جزئی از جمعیت شهرنشین روسیه بودند که جمعیت شهرنشینان با محاسبهً بورژواها وابواب جمعی آنان،کسبه و دیگر اقشار خرده بورژوازی وکارگران وخانواده های آنان،بطورکلی کمتراز ۲۰ در صد کل جمعیت ۱۴۵ میلیونی آنروز روسیه بودند.( ۳ ) در واقع جمعیت شهری روسیه در آنزمان،کمتر از ۲۹ میلیون نفر بود که طبقهً کارگر نیز جزئی از آن را تشکیل داده بود.واین در حالی بود که همزمان روستاهای آن دیار بیشتر از ۱۱۵ میلیون نفر دهقان را در خود جای داده بودند.لازم به توضیح است که درآن شرایط بخشی ازکارگران شهری،« نیمه پرولترهائی بودند که یک پای آنها به زمینهای زراعتی خویش درروستا، بند بود.دراین باره، یکی ازاعضای بلشویکی حزب درنامه ای سرگشاده چنین نوشته بود:

« اکثریت عمده « پرولتاریای» ما با وجودآنکه۴۰ – ۵۰سال ازعمربعضی ازفابریکها میگذرد هنوزاز زمین دست نکشیده اند.«روستا» هنوزطوری پرولتاریارادرچنگ خوددارد که هیچیک ازآن زمینه های روحی وغیره که درجریان کاردسته جمعی درپرولتاریای«خالص»بوجودمیاید در پرولتاریای ما بحدکمال نرسیده است.اقتصاد زراعتی«پرولتاریای»ما یک نوع شکل های دورگه بخود میگیرد.کارگر بافنده فابریک برای زراعت قطعه زمین خودمزدوراجیرمیکند.در همین قطعه زمین هم زن و(در صورتیکه در فابریک کار نکند)،بچه های او،پیرمردان ومعلولین کارمیکنند وخوداو نیزوقتی پیریامعلول شد ویا در اثر تند خوئی ویا درنتیجهً مورداعتمادنبودن ازکاراخراج شد درآن کارخواهدکرد.به چنین«پرولتاریائی»مشکل است نام پرولتاریا اطلاق نمود.اینهاازلحاظ وضعیت اقتصادی خود بینوا وازلحاظ ایدئولوژی خرده بورژواهستند.اینها نادان ومحافظه کارند.ازبین آنهاعناصری رابرای «باندهای سیاه اجیرمیکنند.»( ۴ )

 

گر چه توصیف فوق از آن گونه کارگران،مربوط به مقطع۱۹۰۵ درروسیه بودوازآن تاریخ تا۱۹۱۷ ،آن جامعه وبالتبع طبقه کارگرش پیشرفتهائی حاصل نموده بود  ولی در آنزمان ویا حتی درسال۱۹۲۰که سالها بعد از پیروزی انقلاب بود،هنوزسطح درک وفرهنگ اجتماعی درروسیه نسبت به فرهنگ معمول درجوامع نسبتآپیشرفتهً آنروزی ،بمراتب عقب مانده تربود.شاهد این ادعا، پائین بودن جمعیت با سوادان نسبت به کل جمعیت درآن مقطع،بود. طبق آماریکه درسال۱۹۲۲،ادارهً مرکزی آمار،شعبهً آمارآموزش ملی در مسکو،ازتعدادباسوادان درروسیه،ارائه داده بود،تعدادباسوادان درمیان هرهزار(۱۰۰۰) نفرازهمهً اهالی درسال ۱۹۲۰ بالغ بر۳۱۹ نفربود.بعبارتی دیگرازهرهزارنفر۶۸۱ نفربیسواد بودند.( ۵ ) آن واقعیت درشرایط آنروزروسیه بدان معنی بودکه ازجمعیت۱۵۰میلیونی( ۶ )  آنروزروسیه بیشتر از ۱۰۲میلیون نفرآن بیسواد بودند.آن سطح عظیم بیسوادی مربوط به سال۱۹۲۰بود.که کوششهای بلشویکهادرمورد ارتقاء سطح باسوادی درظرف چهارسال بعدازاکتبر۱۹۱۷ راهم دربرمیگرفت.بعبارت دیگرسطح بیسوادی در ۱۹۲۰ نسبت به دورهً تزاری درسال۱۸۹۷ تغییر محسوسی نکرده بود.زیراکه تعدادباسوادان درمیان همهً اهالی در ۱۸۹۷ ازهرهزار نفر بالغ بر۲۲۳ نفر بود.( ۷ ) که درواقع بعدازگذشت ۲۴ سال که چهارسال آخرآنرا دورهً حاکمیت بلشویکی تشکیل میداد،افزایش تعدادباسوادان،نسبت به مقطع مورداشاره دردورهً تزار،افزایشی معادل ۹۶ نفردرهرهزارنفررانشان میداد.لنین درسال۱۹۲۳ درارتباط باسطح وسیع بیسوادی درشوروی وبا اتکا به منابع آماری ایکه اطلاعات فوق الذکردرآنها درج بوده اند،درآن موردچنین اظهارنظرکرده بود:

 

. «مادربارهً فرهنگ پرولتری وتناسب آن بافرهنگ بورژوازی پرگوئی میکردیم.وحال آنکه واقعیات پیکره هائی رابماعرصه میدارند دائربرآینکه درکشور ما حتی فرهنگ بورژوازی نیز بسیار ضعیف است .معلوم شد،همانطورهم که میبایست انتظارداشت،هنوز بمیزان زیادی ازباسوادی عمومی عقب هستیم وحتی پیشرفت ما نسبت به زمان تزاری سال(۱۸۹۷)نیزبسی کنداست.این امراخطاری مهیب وسرزنشی است بکسانیکه درعرش«فرهنگ پرولتری»طیران کرده ومیکنند.این امرنشان میدهد که ماهنوزبایدچقدرکارسیاه ومبرم انجام دهیم تابتوانیم بسطح یک کشور متمدن عادی اروپای باختری برسیم.» ( ۸ )

 

پس با وصفی که گذشت جامعه روسیه در سال۱۹۱۷ ازلحاظ تعداد بی سوادان،در مرتبهً بالاترازدرجهً بیسوادی درسال۱۹۲۰ قرارگرفته بود.مسلماً وضعیت بیسوادی گسترده درروسیهً آنزمان،نشانگرعدم رشد کافی جامعه ومسلط نشدن فرهنگ مدنی برآن بود.تبعا طبقهً کارگر روسیه ، درآن حدی هم که وجود داشت ، نمیتوانست بدورازآن نقیصهً اجتماعی باشد.طبق شواهد تاریخی بسیاری ، طبقه کارگر روسیه ازلحاظ کمیت درصد بسیار کمی ازکل جمعیت کشورش را تشکیل داده بود واز طرفی در همان حد موجودیتش هم ،ازلحاظ دانش اجتماعی واستیلایش به شیوه های پیشرفتهً انجام کار،درسطح بسیار پائین تری نسبت به درک همگنان خوددر کشورهای پیشرفتهً سرمایه داری قرار داشت.

 

علیرغم واقعیات فوق الذکر،طبقهً کارگر روسیه،درسال۱۹۱۷با وجود تمامی ضعفها و کمبودهایش،درشرایط  ویژهً مساعدی قرارداشت که در صورت استفاده درست ازآن، میتوانست بنفع مبارزات طبقاتیش،بسی بهره ها برگیرد.آن طبقه در ماههای اول بعداز فوریه- مارس، در سایهً اتکاء به توانائی های مبارزاتی خویش وبهرمند شدن ازپتانسیل وتوانائی های بالفعل مبارزاتی سایر طبقات و اقشار معترض جامعه،توانست دربستری ازآزادی ودموکراسی بورژوائی نسبتاً  غیرمحدود وکنترل نشده ای قرارگیرد.چنان امکاناتی ازجملهً عوامل مهم ومساعدی بودند که در رشد و ارتقاء انسجام طبقاتی وایجاد تشکلهای صنفی و سیاسی اش،بسیارموثربودند.

 

شرایط ویژهً ومساعد ماههای اول بعداز فوریه- مارس، که به نفع مبارزهً طبقاتی وانسجام تشکیلاتی کارگران روسیه عمل میکردند،عبارت بودند از:

۱ – برخورداری آن طبقه، ازتجربهً مبارزاتی گرانباری که ریشه درحضورمبارزاتی فعالش درانقلاب۱۹۰۵ و سالهای بعداز آنرا داشت.آنها درآن انقلاب وسالهای بعد از آن،تجاربی از سازمانیابی صنفی ومضامینی ازمبارزهً توده ای را،کسب کرده بودند که آنرا درحوالی ماههای اول سال ۱۹۱۷ بکار بستند.از جملهً آنچنان تجاربی ،مضمون مبارزه وفعالیتهای سیاسی درشکل شورائی، بود که ازدرون نوآوریهای مبارزات توده ای، در۱۹۰۵ سربرآورده بود.

 ۲- از همه مهمتر اینکه در فوریه – مارس ۱۹۱۷، کارگران با برخورداری از صف مستقلی،همراه دیگر اقشار وطبقات مخالف حکومت تزاری ،درسرنگونی آن حکومت نقش عمدهای ایفا کرده بودند.

۳ – درجوارطبقهً کارگر،نیروی مبارزاتی عمدهً دیگری،که همان دهقانان بودند، وجودداشت که بر علیه تزار مبارزه میکردند.آنها بنا به پیشرفت روند تکاملی جامعهً روسیه،عمده ترین نیروی طالب سرنگونی تزار،یعنی حکومت مدافع نظام فئودالی بودند.

۴ – در آن شرایط؛حکومت تزاری،چهار سال بود که در اتحاد با فرانسه و انگلستان، روسیه را در جنگی خانمان برانداز دخالت داده بود.که آن جنگ پیامدهای اجتماعی هلاکتباری،همچون قحطی،گرسنگی،کمبود سازوبرگ جنگی وفرار سربازان از جبهه ها را بهمراه آورده بود. که آن مسائل، اساساً دامن کارگران ودهقانان روسیه راگرفته بود. اینها همهً بر نارضایتی های دهقانان، کارگران وبورژوا-لیبرالها از حکومت افزوده بود.تاًثیرات تمامی آن عوامل ازجمله دلائل عمده ای بود که باعث،شکننده و ناپایارتر شدن سیادت سیاسی تزار شده بود.

۵ –  بورژوازی هم همچون طبقهً کارگر در روسیهً آنهنگام،متناسب با رشد نیروهای تولیدی جامعه،طبقهً ضعیفی بود.که به تبع آن واقعیت، بخش ضعیفی از اپوزسیون را شامل میشد.آن طبقه در زمینهً حاکمیت و مملکت داری بی تجربه و عقب مانده تر از همگنانش در کشورهای پیشرفتهً آنزمان بود.زیرا که بورژازی،در جوامع پیشرفته آنروزی هر یک بطور انحصاری مدتهای مدیدی بود که حکومت رادردست داشته بودند.در صورتیکه در ۱۹۱۷ بورژوازی روس طبقهً نوپائی بود که در کشوررشد نیافته ای،بدور از تضییقات حکومت تزاری،تازه به حاکمیت رسیده بود. 

 

موارد فوق الذکر از جمله نمونه هائی بودند که در مجموع شرایط مادی واجتماعی ویژه ای رافراهم آورده بودند که طبقهً کارگر روسیه و دیگر شرکای مبارزاتیش را قادر ساخت تا در فوریهً ۱۹۱۷ حکومت تزاری را سرنگون سازند.

 

مجموعهً شرایط ویژه ایکه در روسیهً آنزمان وجود داشت،طبقه کارگررا،بویژه در شهرهای عمدهً صنعتی همچون مسکو و پتروگراد ، فراتر از توان طبقاتیش در سراسر روسیه، در عرصهً مبارزات سیاسی فعال نموده بود.آنها بهرمند از وجود تشکیلاتهای توده ای- مبارزاتی خودوباپشتگرمی ازنارضایتی ومبارزهً دیگر اقشار و طبقات مخالف حکومت،شور انقلابیشان افزایش مییافت.در آن شرایط رهبری درست و واقع بینانه،میتواتست طبقهً کارگر را قادر سازد تا در انقلابی که نیروهای محرکهً طبقات زی سهم ، هر یک در پی کسب منافع طبقاتی خویش ،حاضر به  ائتلافی داوطلبانه با کارگران شده بود را به وزنه سنگینی در رهبری آن انقلاب تبدیل کند.

 

ائتلاف نیروهای اپوزیسیون حکومت تزاری بهنگام فوریه- مارس ۱۹۱۷، تبدیل به جبههً متحد و قدرتمندی شده بود که طبقهً کارگر یکی ازنیروهای آن جبههً مشترک بود. کارگران با تشکیل صف مستقل خود ،نقش فعالی را در سر نگونی تزار، ایفا کرده بودند.در آن هنگام گرچه صف مبارزاتی طبقهً گارگر،نسبت به دیگر طبقات واقشار درجامعه،مستقل بود،ولی در واقع در درون صفوف خودکارگران، گرایشات سیاسی متفاوت وبعضاً مخالف باهم، عمل میکرد. وجود گرایشات سیاسی متفاوت بین طبقهً کارگر،آنها را در صفوف احزاب کارگری متفاوت قرارداده بود.طوریکه ،گروههای مختلفی از پیشروان و فعالان کارگری ،هر یک از حزب مشخصی طرفداری میکرد.عمده ترین احزاب کارگری روسیه در آن مقطع، بلشویکها،منشویکها ودر درجهً پائین تری،اس آر ها بودند.که این آخری پایگاه عمده ای هم در میان دهقانان روسیه داشت.خارج ازقشر فعالان کارگری،بخش زیادی از طبقه کارگر ،آنهائی بودند که ضمن تاًثیر پذیری از جووآتمسفر انقلابی جامعه و با الهام از انگیزهً طبقاتی خویش درموضع مخالف حکومت تزار قرار داشتند.ولی آنها جهت شرکت فعال در مبارزات سیاسی احتیاج به محرکی فرای تاًثیرات عمومی فضای انقلابی وانگیزهً طبقاتی خویش داشتند.این گروه که درهر جامعه ای بخش عمده و عظیم طبقهً کارگرراتشکیل میدهند،موضوع فعالیتهای تبلیغی و ترویجی،رهبران و فعالین کارگری ودیگر دارندگان دیدگاههای سیاسی متفاوت، میباشند.که آنها هر یک با فعلیتهای سیاسی خود سعی در جلب نظر آنان مینمایند.طرفداری این بخش وسیع از احزاب مشخصی مادام العمر و بطور همیشگی نیست. بلکه میزان درستی سیاستهای مورد نظر وصحت عملکردهای احزاب است که باعث میشود،کارگران هوادار همواره به آنها بگرودند ویا از آنها فاصله بگیرند.نظر و راًی این بخش از کارگران روسیه، در تقویت و یا تضعیف احزاب موجود در اوائل پیروزی انقلاب در روسیه نقش مهمی ایفا کرد.

 

بخش سوم:

دورهً فوریه- مارس ۱۹۱۷ تا ۲۵ اکتبر همان سال

 

بعد از پیروزی درفوریهً ۱۹۱۷ وسرنگونی حکومت تزاری، درسایهً تناسب قوای موجود بین طبقات اجتماعی،پیشرفتهای گرانباری درزمینهً ایجاد آزادی ودموکراسی ،حاصل شده بود.( ۹ ) بر بسترچنان فضای آزادهمگانی،هریک ازنیروهای اپوزیسیون، درراستای منافع طبقاتی خویش،به دستاوردهای ویژه ومختص به خود،نائل آمده بودند.و آن  بدان معنی بود که ؛ نمایندگان بورژوازی روسیهً که قبلاً سیستم و شیوهً حکومت فئودالی میدان فعالیت سیاسی واقتصادیش را،محدودنموده بود، توانسته بودند مستقلا نه و بدون تکیه بر حمایت سیستم تزاری،بخش عمده ای از حاکمیت سیاسی جامعه را،بخود اختصاص دهند.از طرف دیگر آنها در پرتو تناسب قوای طبقاتی موجود در جامعه،تن به اجرای آزادیهای وسیع سیاسی و سیستم ادارهً دموکراتیک جامعه داده بودند.همزمان کارگران هم که درتشکلهای صنفی و یا توده ای وبعضاً مسلح خود،متشکل شده بودند، رفرمهای اقتصادی چندی از قبیل؛اضافه دستمزد و مزایای کاری،بهبود شرایط زیست و محیط کاری و…غیره،به بورژوازی تحمیل کرده بودند.

دهقانان بی زمین ویا دارای زمینهای کم هم،در انتظار تشکیل مجلس موًسسانی بودند که قراربود در آینده تشکیل شود.و به تقسیم اراضی بین دهقانان، رسمیت قانونی بخشد.آنها جدا از انتظار کسب زمین، تا اندارهً زیادی از ظلم و تعدیات گوناگون ماًموران تزاری رها شده بودند.

 

اما طبقهً کارگر روسیه،بعداز پیروزی انقلاب فوریه،از لحاظ سیاسی جایگاه مهمی در جامعه کسب کرده بود.که  آن نیز محصول انسجام نسبی طبقاتیش، تاآنزمان بود.در آن موقع کمیته های کارگری در کارخانجات و کارگاههای متعدد تشکیل شده بودند.و کارگران توانسته بودند خواسته های رفاهی خود را به کارفرمایان بقبولانند.گذشته ازحضور کمیته های کارگری دراکثر واحدهای تولیدی بزرگ،کارگران درسندیکاها ویا در شوراهای توده ای هم، قد برافراشته بودند.اولین کنگرهً سراسری شوراهای روسیه،که کارگران بخشی ازآنراتشکیل میدادند،در ماههائی بعد از پیروزی فوریه تشکیل شده بود.

 

با توجه به  آنچه که فوقاً بیان شد،تمامی دستآوردهای حاصل از پیروزی فوریه- مارس در روسیه ،همگی کاربردی سیاسی داشتند .بعبارتی دیگر، در زمینهً تحولات درزیربنای اقتصادی و رشد نیروهای مولده و یاحتی حل و کاهش دادن مشکلات جاری و زیستی ایکه گریبان جامعه را گرفته بود،وضعیت به همان منوال ماههای قبل از انقلاب باقی مانده بود.بعبارت دیگر، قحطی و گرسنگی و فرسودگی حاصل از جریان جنگ چهار ساله همچنان به قوت خود مانده بود.

 

پیروزی انقلاب فوریه-مارس موجب شد تا سیلی از مخالفان رژیم تزاری،که قبلاً امکان ماندن در روسیه از آنها سلب شده بود،به دیار خود باز گردند.لنین یکی از آنها بود که حدوداً،دو ماه بعداز پیروزی انقلاب به روسیه باز گشت.اوضمن سخنرانی ایکه درپتروگراد،درحضورتعدادی ازهوادارانش ومردمیکه به استقبالش آمده بودند، ایراد کرده بود، مرحله انقلاب دموکاتیک در روسیه را خاتمه یافته تلقی کرده بود وحکم به در پیش گرفتن نظام سوسیالیستی،داده بود.او نظر خویش از آن بابت را،در قالب تزهائی ارائه داد که بعدها بنام تزهای آپریل لنین مشهور شد.در آنهنگام در فضای سرمستی حاصل ازپیروزی بر نظام کهن،تودهً کارگران ودهقانان،نمیتوانستند پیش بینی کنند که عملی شدن تزهای آپریل،سراز چه واقعیتی در خواهد آورد.بعدها بود که لنین وبلشویکها با تفسیر دقیق تر نظراتشان وعملی ساختن قصدشان،طی مراحل مختلف،نشان دادند که چه خیالی ،در موردآیندهً روسیه و طبقهً کارگر آن دیار در سر پرورانده بودند.

 

مسلمآً ارائهً تزهای آپریل توسط شخصی چون لنین در حضوربخشی از طبقهً کارگر پتروگراد،صرفاً شعاری تهییجی نبود که بخواهد آیندهً دوری را هدف قرار دهد.بلکه جوهر کلی ایده ای بود که به سیاستهای جاری بلشویکها معنای عملی بخشید.آن ایدهً کلی،متعاقباً و پس ازسه روز جزئیاتش توسط خود لنین تشریح شد .  ( ۱۰)  لنین در چهارم آپریل اعلام داشته بودکه مضمون آن تزها،فقط نظرشخص خوداوست ومصوبه مرکزیت حزب نمیباشد. اما مضمون تزها، باتوجه به اتوریتهً لنین بر مرکزیت حزبی،مورد تصویب حزبی قرار گرفت.

لنین در هفتم آپریل در توضیح یکی از تزهایش اشعار داشته بود:

«خودویژگی لحظهً فعلی در روسیه عبارت است از انتقال انقلاب از نخستین مرحلهً خود که در آن قدرت حاکمه بعلت کافی نبودن آگاهی و تشکل پرولتاریا بدست بورژوازی افتاده است،بدومین مرحله که در آن باید قدرت حاکمه بدست پرولتاریا و قشرهای تهیدست دهقانان بیفتد.» ( ۱۱  )

 

مضمون تزفوق، که یکی ازمهمترین تزهای آپریل لنین است، حاوی تناقضات چندی بود که با سیر تکاملی جامعهً روسیه وهمچنین با مضامین مارکسی،مباینت داشت.آنچنان تناقضاتی صرفاً با تعمق در مفهوم خود تز فوق الذکر، بخوبی آشکار نخواهند شد.بلکه با در نظر گرفتن شرایط ویژه ایکه  درروسیهً آنزمان وجود داشت،وبا توجه به ارتباط مضمون آن تز با مضامین تزهای دیگر، میتوان آن تناقضات را توضیح داد. بطورمثال درشرایط مادی ایکه روسیه در هفتم اپریل ۱۹۱۷   ازآن برخوردار بود ( آن مقطع مشخص درتزفوق بعنوان «لحظهً فعلی» نامیده شده بود ) ،لنین قصد شروع ومعمول داشتن « سوسیالیسم» در روسیهً عقب مانده را کرده بود.درحالیکه درآنشرایط جامعهً روسیه چه ازلحاظ وجود اجتماعی طبقهً کارگر ویا چه از لحاظ رشد نیروهای مولده اش،آمادهً شروع سوسیالیسمی که زمانی مارکس خصوصیاتی ازآنرا بیان داشته بود نبود.درصورتیکه لنین جهت شروع « سوسیالیسمش» ،ازمیان تمامی نارسائی ها ونواقص مادی جامعهً روسیه، فقط  « کافی نبودن آگاهی وتشکل پرولتاریا » را ( که درواقع آنها « قشر نازک» و بخش اقلیت جامعهً خویش را تشکیل میدادند. ) تنها مانعی در شروع « سوسیالیسم  » مورد نظرش، بحساب آورده بود. پس او قصد کرده بود تا از راه افشگریهای بلشویکی و تخاصمات آن حزب با دولت موقت ودیگر گرایشهای درون طبقهً کارگر ،کارگران را « آگاه» و« سوسیالیسم » را درروسیه عملی سازد.

 

 بنا به دیگاه لنین درشرایط آنروز روسیه، بجای بورژوازی میبایستی کارگران دررهبری انقلاب فوریه- مارس ۱۹۱۷ قرار میگرفتند. ولی گویا بعلت « نبودن آگاهی وتشکل» چنان نشده بود.پس بزعم لنین ، لازم شده بود تا کارگران تحت افشاگریهای « انقلابیون حرفه ای» ، آگاه ومتشکل میشدند و ازآنطریق به مرحلهً دوم انقلاب راه مییافتند.تا اینجای قضیه مضمون تز فوق الذکر،گرچه حکم به تحقق حاکمیت کارگری درروسیه داده بود ولی به تنهائی بیانگر قصد لنینن مبنی بر معمول داشتن شتابان « سوسیالیسم » درروسیهً عقب مانده ،نبود.بعبارت دیگر مرحلهً دوم مورد نظر لنین همان شروع و تداوم سوسیالیسم در روسیه بود که توسط یکی دیگر از تزهای آپریل ،حکم به اجرایش داده شده بود. چنان حکمی در بطن تز دیگریکه روش « قدرت حاکمهً پرولتاریا وقشرهای تهیدست دهقانان» رامعرفی کرده بود ، مستتر بودوآن تز چنین اشعارمیداشت:

 

«پرولتاریای آگاه فقط بشرطی میتواند بایک جنگ انقلابی که واقعاً دفاع طلبی انقلابی را توجیه کند، ابراز موافقت نماید که:

الف) قدرت بدست پرولتاریا و قشرهای تهیدست که به وی گرویده اند بیفتد؛ ب ) از هر گونه الحاق طلبی، نه لفظاً بلکه عملاً امتناع گردد؛ ج ) با جمیع مصالح و منافع سرمایه عملاً قطع ارتباط کامل شود. ( ۱۲ )

 

درصفحات بعدی منظور لنین از « قظع ارتباط کامل با جمیع مصالح ومنافع سرمایه» که همان معمول داشتن سوسیالیسم در شرایط آنروز روسیه، بود، مورد بررسی قرار خواهد گرفت .ولی قبلاً لازمست گفته شود که آنچنان منظوری فقط از طریق تزهای آپریل ،اعلان نشده بود.بلکه مجموعهً نوشته های لنین از آپریل همان سال ،تاهنگامیکه اوتوان فعالیت در عرصهً سیاست را ازدست نداده بود،مشحون از اظهاراتیست که گواه برقصد لنین در شتابان پیاده کردن «سوسیالیسم» در روسیهً عقب مانده بود.یکی از نمونه های دیگرآن مجموعه، مضامین مربوط به تزهاو تبصره های الحاقی شماره های ۵ و۶ و۷ میباشد که اوتوسط آنها معمول داشتن مضمون اقتصادی نظام کمون پاریس را تجویز کرده بود. ( ۱۳ )

 

در قسمتهای بعدی این بررسی سعی خواهد شد به طرحها وکوششهای عملی بلشویکها در معمول داشتن «سوسیالیسم» در روسیه بطور مبسوطی پرداخته شود.ولی بیان این مختصر در این قسمت از آن نظر است که به اعلام موضعهای اولیهً لنین بعد ازبرگشت به روسیه،اشاره شود.لنین مسلماً چه در آن مقطع وچه بعداز کسب حاکمیت روسیه،همطراز با تمامی صاحب نظران دیگر به عقب ماندگی اقتصاد روسیه و به تبع آن به عدم رشد وجود اجتماعی طبقهً کارگر کشورش، کاملاً اگاه بود.منتها اوعلیرغم اگاهیش بر آن واقعیت، از اپریل ۱۹۱۷ تا مارس ۱۹۱۸ که دورهً حاکمیت شش ماههً اول بلشویکها را دربرمیگرفت، اجرای «سوسیالیسم» در روسیهً عقب مانده، را با اتکا به نیرویهای طبقاتی نامتناسب وناکافی شروع کرده بود.

 اوبعد از چهارم آپریل ۱۹۱۷ ،بدون توجه به عقب ماندگی روسیه وناکافی بودن نیروی طبقاتی کارگران آن دیار،تنها شرط  شروع «سوسیالیسم» در روسیه را،دسترسی بلشویکها به حاکمیت جامعه، بحساب آورده بود.و درآن رابطه بود که او توسط یکی دیگر از تبصره های مربوط به تزهای آپریلش،عدم پشتیبانی و مخالفت با حکومت موقت را تجویز کرده بود. ( ۱۴ )

 

لنین،در پیاده کردن « سوسیالیسم » مورد نظرش ،علیرغم آگاهیش بر عدم آمادگی طبقهً کارگر روسیه وبر بافت غالب تولید دهقانی و ماقبل سرمایه داری درآن دیار ، ازآ ن واقعیات چشم پوشیده بود . اتخاذ آنچنان موضعی ، حاصل دو برداشت اساسی بود که زیربنای سیستم فکری اورا تشکیل داده بودند. عمده بودن نقش «سازمان انقلابیون» دربه ثمررسانیدن انقلاب کارگری وحاکمیت آنها بر جامعه،در فردای پیروزی اولین برداشتی بود که لنین را درمسیر فعالیتهای انقلابیش از سالهای ۱۹۰۵ تا سال ۱۹۱۷  ،هدایت کرده بود. دومین برداشت ؛تعبیر ویژهً او از کارکرد سرمایه های انحصاری در جهان بود.که او نظریات خویش در آن باره را درسال۱۹۱۶ دررساله ای تحت عنوان« امپریالیسم بمثابهً بالاترین مرحلهً سرمایه داری…..»بیان داشته بود.لنین تحت تاًثیرآن دوبرداشت اساسی و پاره ای عوامل فرعی دیگر،شروع «سوسیاللیسم» در روسیه را،به شرط حاکمیت بلشویکها برجامعه، امری شدنی و قابل حصول تلقی کرده بود.با توجه به نقش و جایگاه ،ایدهً «سازمان انقلابیون» در تجربهً شوروی،ذیلاً در مورد آن،مختصری ارائه خواهد شد.وبعد ازارائهً آن مختصر،به دیگر مسائل مربوط به شرایط مادی دورهً مابین فوریه- مارس۱۹۱۷ تا ۲۵ اکتبرهمان سال، اشاره خواهد شد.

                                                            M.rahsepar@hotmail.com

                                                            ۱۶/۰۲/۲۰۰۸

 

توضیحات :

۱ ) ای .اچ.  کار . صفحهً ۷

۲ )  ” . ”   . صفحهً ۲

۳ )  ” . ” .  صفحهً ۲۷۰  پاراگراف اول

۴ ) مجموعه آثار لنین ترجمهً فارسی صفحهً ۲۹۰

۵ )    ”        ”     ”     ”    ۸۶۲

۶ )   ”         ”    ”    اعتلای انقلابی صفحهً ۳۴۳

۷ )   ”         ”    ”    صفحهً ۸۶۲

۸ )   ”         ”    ”    صفحهً ۸۶۲

۹ )   ”        ”    ”     صفحهً ۴۵۳

۱۰ ) ”        ”    ” مربوط به صفحات ۴۵۳ تا ۴۵۵

۱۱ )”        ”    ”  صفحهً ۴۵۳

۱۲ )”       ”    ”      ”   ۴۵۳

۱۳ ) به مجموعه آثار لنین صفحهً ۴۵۳ مراجه شود .

۱۴ ) مجموعه آثار لنین صفحهً ۴۵۳