بررسی شکست تجربه شوروی / قسمت اول

مقدمه:

۱_ضرورت طرح مسئله

 ۲ _مختصری در مورود مفهوم شکست

۳ – مدخل : وقایع مهم روسیه از ۱۹۱۷ تا ۱۹۲۴ بطور اجمال

آثارفروپاشی نظام شوروی دردههً ۱۹۸۰ ظاهرشد وانحلال رسمی آن در۱۹۹۱ حاصل گردید.بورژوازی وعمال ریز ودرشتش،شکست شوروی رابعنوان  شکست نظامی «کمونیستی» تلقی کردند ودرالقاء تلقیات خود به تودهً زحمتکشان،بسی کوشش ها نمودند واکنون نیزمبلغ و«مبشر» چنان برداشتی هستند. درحالیکه بخشی از مدافعین طبقهً کارگر وکمونیستهای بسیاری،ضمن اینکه سالها قبل ازظاهرشدن آثار فروپاشی شوروی،آن نظام راسرمایه داری،سرمایه داری دولتی ،امپریالیسم شرق و….غیره ،مینامیدند.ولی درعین حال وهمزمان بخش چشمگیری ازآنان با تاًسی به تئوریهای لنین،درصدد تکرار تجربه های بلشویسم درجامعهً خویش بودند.بعبارتی دیگر بخش عظیمی ازکمونیستها ومدافعین طبقهً کارگر درگذشته های دورونزدیک وبه درجات کم ویازیاد،میکوشیدند بگونه ای شیوهً مبارزاتی خودرابابلشویسم ولنینیسم تداعی کنند. بعداز شکست تجربهً شوروی آنهایا درموضع سکوت ویابخشاً تحت  توجیهات مختص بخود،خواسته ویا ناخواسته،همان شیوهً مبارزاتی گذشته،رادرپیش گرفته اند.وهریک ازآنها درخلوت سازمانی خود،خویشتن راباتوجیهات ویژه ای که ارائه میدهد، چنان قانع میسازد که گویا شکست تجربهً شوروی،هیچ گردی بردامان دیدگاه، تشکیلات ویاشیوهً مبارزاتی آنها ننشانده است.امروزه شعارهای مبارزاتی زیادی که منعطف به عملکردهای حاکمیت بلشویکی درزمان حیات لنین میباشند،ورد زبان چنان طیفی ازمدافعین طبقهً کارگر هستند.سیستم «شورائی» حاکمیت بلشویکی،کنترلهای کارگری برتولید وتوزیع فرآورده های اجتماعی،شیوهً بلشویکی برخورداری کارگران ازحق برگماری وبرکناری مسئولین دررده های مختلف ادارهً امور جامعه،دولت تصمیم گیرنده ومجری تصمیمات خویش،تعیین میزان حداکثر حقوقها درجامعه معادل با دستمزد متوسط یک کارگر و………غیره ازجملهً شعارهائی هستند که صرفاً بنا به تعلق خاطر به لنینیسم و تجربهً کمون پاریس،به شکلهای مختلف،دربرنامه ها ی سازمانی چنان طیفی ازمدافعین طبقهً کارگرگنجانده شده است.وآنها همین امروز،خواهان اجرا وپیاده کردن بی کم وکاست،تمامی مضامین برنامه ای خویش،هستند.که البته آنها،جهت نیل به چنان مقصودی،قبل از هرچیزی چشم به کسب حاکمیت سیاسی جامعهً مورد نظر خویش دارند. ولی واقعیت آنست که آنها امروزه درموقعیتی قرارندارند که بتوانند حاکمیت سیاسی جامعهً خویش راکسب نمایند.تا ازآنطریق،مضامین برنامه ای موردنظرشان رابه اجرادرآورند. لذاهربخش جداگانه ای ازآنها،تحت عنوان حزب ویا تشکیلاتی سیاسی متشکل شده وبا پیروی از سنتهای حزبی بلشویکی ،درصدد جمع آوری نیرو هستند. تا که شاید درفردا با جلب «حداقل لازمی» ازانقلابیون به خود،زمینهً کسب حاکمیت سیاسی جامعه و موجبات اجرای برنامه های خویش را فراهم سازند.

درکنار آنچنان واقعیاتی،امروزه ازنظر عامهً مردم «کمونیزم» وتجربهً شوروی مترادف همدیگرند.لذا هرکوششی تحت عنوان فعالیت کمونیستی ،بدواً شکست تجربهً شوروی را به ذهن متبادر میسازد.سایهً شکست تجربهً شوروی چنان بر سربخش عظیمی از  فعالان کارگری سنگینی میکند که علیرغم تبعیت آگاهانه ویا نا آگاهانهً چنان فعالانی از سنتهای مبارزاتی لنینی،هنوزهیچ تشکیلات ویا فعال سیاسی کارگری،راضی نیست که منتسب به تجربهً شوروی گردد.حتی کارگزاران دیروز شوروی مانند حزب توده وامثالهم،تحت نامهای دیگری فعالیت میکنند.امروزه بخش عظیمی ازکمونیستهادرملقب ساختن خود،از عنوان کمونیست دوری میجویند و درعوض ترجیح میدهند که مارکسیست ویا سوسیالیست نامیده شوند. ولی در کنار تمامی عدم نارضایتی های فعالان کارگری از تجربهً شوروی ودوری گزیدن های خجولانهً پاره ای ازآنها، در بکارگیری عنوان کمونیزم، تمامی آنها وتشکیلاتهای مربوطه شان ،کما بیش ازهمان سنت های مبارزاتی بلشویکی ،آگاهانه ویا ناآگاهانه تبعیت میکنند.این واقعیت بخصوص درجوامعیکه احزاب کارگزار شوروی،زمانی نقش فعالی درمبارزات اپوزیسیونی ضد حاکمان وقت،ایفا کرده بودند،دربعد وسیعی،هنوز بچشم میخورد.

امروزه ضمن « شرمساریهای» حاصل از شکست تجربهً شوروی که « بهیجوجه یک خصیصهً سوسیالیستی» نیست،سنتهای مبارزاتی بلشویکی ،بنام اجرای اصول مارکسیسم ،بعمل درآورده میشود.وتعجب آور اینکه حتی تعاریف تازه تری ازآن بینش وسنتها،بعنوان« افزوده هائی برمارکسیسم » بدیگران القاء میگردد.واین درحالی است که ازمنظر عامهً مردم و منجمله بخش عظیمی از کارگران وزحمتکشان،هرآنکس که خود را« مارکسیست » بنامد ونسبت به شکست تجربهً شوروی،سکوت اختیار کرده باشد،همچون سردار شکست خورده ای بنظر میرسد،که قصد جمع آوری نیروی دوباره ای دارد تا آآنرادر تکرار اشتباهات گذشتهً خود،بکار گیرد.

 برای فائق آمدن برچنین جوی، فقط خلوص نیت مارکسیستی وراسخ ماندن درمبارزه برعلیه ناعدالتی های اجتماعی کافی نیست.بلکه علاوه برلزوم آن صفات،بایستی مورد اعتماد توده های کارگر که بنا به شکست تجربهً شوروی،اکثراًسرخورده از«کمونیزم» شده اند،قرار گرفت.وامروزه اولین قدم در جلب اعتماد تودهای کارگر به توانائی های لایزال خودشان درمقابله با ناعدالتی های اجتماعی،آنست که عملاً به آنها ثابت شود که کمونیستها« هیچ منافعی،که ازمنافع کلیهً پرولتارها جدا باشد،ندارند.» آنها «حزب خاصی نیستند که دربرابر دیگر احزاب کارگری قرار گرفته باشند.» ویا اینکه «آنها اصول ویژه ای را بمیان نمیآورند که بخواهند جنبش پرولتاری رادرچهار چوب آن اصول ویژه بگنجانند» (۱).ولی متاًسفانه امروزه کارگران ودیگرزحمتکشان،بخصوص درکشورهائی که زمانی بدرجاتی جولانگاه احزاب کارگزار،شوروی سابق بودند،شاهد عملکردهائی ازجانب انقلابیون کمونیست زمان خویش،میباشند که با مضمون حقایق فوق مطابقت ندارد.بطور مثال؛ دررابطه باکشوری مانند ایران،که نمونه ای ازآن جوامع مورد نظر است، اولاً انواع احزابی که خود را کارگری معرفی میکنند وجود دارد که هریک ضمن کمونسیت نامیدن خود،با دیگراحزاب کارگری،از درمخالفت ودشمنی درخواهد آمد. ثانیاًهریک ازآن سازمانها واحزاب ازیکطرف سعی میکنند که بعنوان مدافعین دموکراسی وحکومت  مردمی شناخته شوند درصورتیکه هراز چندگاهی تعدادی ازاعضا وکادر های حزب مربوطه یا به اعتراض به فضای مستبدانهً درحزب استعفا میدهند ویا مورد «تصفیهً» حزبی قرارمیگیرند.ضمناً درچنان احزابی،رهبری،مادام العمردرقبضهً اشخاص معدود ومعینی باقی می ماند.ثالثاً،هر یک از آنچنان احزابی،چنین وانمود میکنند که گویا مضامین تئوریک وبرنامه ای آن حزب « اصول ویژه ای » هستند که به زعم مدعیانش، لازم است تا« جنبش پرولتاری را در چهار چوب آن اصول» گنجاند.واین زمانی تعجب آور است که هر یک از دارندگان آن« اصول ویژه» برمارکسیستی بودن دیدگاههای خویش پای میفشارد ولی درعوض مواضع وسیاستهای دیگر همگنان خود را بورژوائی بحساب میآورد.جداازاینگونه مسائل که درزمرهً روابط ومناسبات سیاسی درون تشکیلاتی محسوب میشوند،اکثر قریب به اتفاق چنان احزاب وسازمانهائی، فاقدخبرگان وصاحبنظرانی هستند که مسلط به مسائل اقتصادی وچگونگی اداره امور آن درجامعه باشند.درچنان احزابی بی توجهی به،فن ودانش مربوط به ادارهً اموراقتصادی جامعه به بهانهً دراپوزیسیون حاکمیتهای دیکتاتوری قرارداشتن،توجیه میشود.و یا اینکه درصورت درجه ای از توجه به آن مسائل، بادلگرمی به وجود بخش اقتصادی منعکس در برنامه های حداقل ویا حداکثر حزب،هرگونه تعمق ازآن بابت به بعد از کسب حاکمیت سیاسی ارجاع داده خواهد شد.خلاصه اینکه دشمنی های انواع کمونسیتهای امروزی با همدیگر، ودیگر عملکردها و مواضع آنها که نمونه هائی ازآنها فوقاً ذکر شد،بهمراه تاًثیرات حاصل از شکست تجربهً شوروی،که بورژوازی همواره درصدد بزرگنمائی آنست،ازجملهً عواملی هستند که درمنزوی ماندن چنان احزابی دخیلند. چنان رفتارهائی  نمونه های هستند که ازجملهً سنتهای مبارزاتی بلشویکی بوده که به شیوه های معمول امروزه انکشاف مییابند.برای شناخت هرچه بیشتر چنین روشها وسنتهائی، بازنگری تجربهً بلشویکها درزمان حیات خود لنین،ضروری خواهد بود.

 جهت جلب اعتماد کارگران ودیگر زحمتکشان، به نیروی مبارزاتی خویش ،که همانا سرچشمهً قدرت اجتماعی کمونیزم نیز هست،لازم است،تمامی عوامل،سنتها وبینشی که درشکست تجربهً شوروی دخیل بودند راشناخت،وآنها رابه دیگران شناساند.وخودنیزازآنهاعدول کرد.اولین قدمها دراین مسیرپرداختن به تجربهً شوروی،بخصوص درشرایطی که شکست رسمی آن تجربه ازجانب بورژوازی،بعنوان«حقانیت»شیوهً غربی استثمارکارگران، قلمدادمیشود، میباشد.امروز بورژوازی بااعتماد به نفس  بیشتر ازهرزمان دیگری،به استثمارکارگران وتحمیل ناعدالتی های اجتماعی بردیگرزحمتکشان، میپردازد. مبارزه باچنان طبقه ای با داشتن موضعی « شرمسارانه » نسبت به شکست تجربهً شوروی ویا درخلوت خود خویشتن را از تبارکمونیستهای ناب» محسوب داشتن،ولی درعالم واقع به تفکر وستنهای بلشویکی عمل کردن ،نه اینکه به پیروزی نمی انجامد بلکه هراز چند گاهی باعث شکستها وعدم موفقیتهای مقطعی خواهد شد که برای توجیه آن،یا باید قسمتی از « تشکیلات » را قربانی کرد ویا تقصیر آنرا به گردن یاران وهمسنگران دیروزی انداخت.که درواقع اینهم تکرار همان سنت مبارزاتی بلشویکی میباشد.بنا برمطالب فوق ودلائل عدیدهً دیگری که ذیلاً به بخشی ازآنها اشاره میشود،پرداختن به شکست تجربهً شوروی،اگرچه آن تجربه فراموش شده بنظر میرسد،ضروریست.امید است مطالبی که درقسمتهای بعدی، بصورت چند بخش مجزا ازهم ارائه میشوند،بتوانند دردامن زدن به بحث تازه ای پیرامون شکست تجربهً شوروی،موًثر باشد.

از آخرین واقعه ایکه فروریزی نظام شوروی را در ۱۹۹۱ رسمیت بخشید بیشتر از شانزده سال میگذرد.از آن تاریخ تا کنون جغرافیای سیاسی جهان تغییرات بسیاری پذیرفته است.بلوک بندی میان ابرقدرتهای جهان که همواره همدیگر رادر زمینه های اقتصادی و سیاسی و نظامی بمصاف میطلبیدند،دستخوش تحولی عمده شده است.در کنار این واقعیت،انکشاف هرچه بیشترترقیات بشری در زمینه علم و صنعت ودستاوردهای اقتصادی وتولیدات اجتماعی،وجه دیگری از تحولات دودههً گذشته در جهان بوده است.تحولاتیکه از یکطرف موًید افزایش هرچه بیشترتوانائی بالقوه بشر درتولید فراوردههای مورد نیاز جمعیت انسانی کره زمین میباشد.وازطرف دیگرنتایج حاصل ازآن پیشرفتها وترقیات، عمد تأبه قشرقلیلی از انسانها اختصاص مییابد.و این درحالی است که بخش عظیمی از ساکنان کرهً زمین با مشکلاتی همچون گرسنگی،مریضی،بی مسکنی ومشکلات عدیدهً اینچنینی روبرو هستند.

امروز مسائل ومصیبت هائی که رویکرد آمریکا و سایرابر قدرتهای جهان به خاورمیانه وآسیای مرکزی ایجاد کرده اند بهمراه عکس العمل مرتجعین مخالف آنها،حاصلی از خانه خرابی،دربدری،عدم امنیت وریختن خون مردمان بیگناه و دهها وصدها مشکلات مشابه دیگر را برای بشریت وبخصوص مردمان تهیدست ببار آورده است.اینها همگی از جمله سری وقایعی هستند که گذشته های تاریخی را بسادگی تحت الشعاع خود قرار داده اند.نمونه های فوق الذکر از جملهً مشکلاتی هستند که مزید بر تضییقات و فشاریست که کارگران وسایر زحمتکشان در بستر عادی کار وزندگی خویش متحمل میشوند.

 باوجود واقعیات فوق الذکر، پرداختن به بررسی شکست تجربه شوروی، بظاهر طفره رفتن از پرداختن به مشکلات فی الحال موجودیست که کارگران وسایر اقشار زحمتکش جوامع امروزی با آنها دست به گریبانند.ولی با توجه به آینکه بسیاری از مشکلات اجتماعی امروزی میتوانند ریشه در گذشته های دور ونزدیک داشته باشند و یا اینکه خود گره کور ناگشودهً بجا مانده از گذشته هستند که امروز همچنان مشکل آفرینند،لذاتعمق در چگونگی وقایع تاریخی- اجتماعی گذشته و تجزیه و تحلیل آنها،میتواند بطور یقین مفید واقع گردد.

  نظام شوروی را موًسسین آن و رهبران اولیهً بلشویکها،«سوسیالیزمش» نامیدند.آن نظام هر چه که بود شکست خورد ولی سعی طرفداران نظام بورژوائی وبخشی از نااگاهان،همواره برآنست که آن شکست رابعنوان«حقانیت» نظام استثمار و تداوم همیشگی قیود وبردگی کارگران ودیگرزحمتکشان قلمداد کنند. بورژوازی دراین مسیراگر نه بطور مطلق ولی نسبتا در مشوب کردن اذهان عمومی موفق بوده است.دراین زمینه از جملهً عمده ترین وقایعی که بنفع بورژوازی عمل کرده است،همانا شکست نظامی بود که پس از هفتاد وپنچ سال تجربهً عملی سر انجام بطور رسمی انحلالش اعلام گردید.

  پرداختن به تجربهً شوروی نه فقط از جنبهً افشا و خنثی کردن کوششهای اغواگرانهً بورژوازی دراستفاده ازشکست آن تجربه،ضروریست بلکه مسئلهً عمده مقابله با تاًثیرات منفی وسعی در خنثی کردن سنتهای نامطلوبیست که همچون ارثیه ای بجا مانده ازآن تجربه،هنوزکه هنوزاست، بر مبارزات طبقاتی کارگران وبخصوص برفعالیتهای انقلابی روشنفکران طرفدار طبقه کارگر،تاًثیرگذار میباشند.مسلماً نکات مثبت وجنبه های مفید آن تجربه بایستی همچون رهنودهای گرانباری مورد تاًکید وتوصیه واقع شوند.در این مورد باتوجه به حاکمیت بلامنازع بلشویسم و اعقابش برشوروی درتمامی دوران آن تجربه که خود آنها در زمرهً عمده ترین مفصران ونگارندگان رسمی تجربهً شوروی بودند،نه اینکه کمبودی بچشم نمیخوردبلکه درآنموردمبالغات وبزرگنمایًیهای غیرواقعی بسیاری بجای مانده است که لازم است با زدودن وبرطرف کردن پیرایه های غیرواقعی از روی آنها، سعی در نمایاندن سره از ناسره در آن تجربه شود.

 امروزه سنن و دیدگاههای مبارزاتی رهبران اولیهً بلشویکی،آگاهانه یا نا آگاهانه،راهنمای عمل و الهامبخش بسیاری از انقلابیون طبقه کارگر وطرفداران آنها میباشد.بعبارت دیگر آنها می خواهند و سعی دارند که همان راه رفته بلشویکها راکاملاً درپیش گیرند.واین درحالیست که آن راه رفته سرازحکومت پوتین برروسیه درآورد ودرکنارآن،تقویت دولتهای ناسیونالیستی متعدددرجمهوریهای سابق شوروی،رشد مذهب وبنیادگرایی، وجود دارودسته های بغایت قوی مافیایی،گسترش فحشاء، قاچاق مواد مخدروبدتر از همه بدبودن وضعیت معیشتی کارگران آن دیار میباشد.

مسلماً نمیتوان تمامی پیامدها و ناهنجاریهای اجتماعی و اقتصادی در جامعه روسیهً امروزی و جمهوریهای سابق شوروی را که همگی نتایجی از عملکرد نظام سرمایه داری در آن دیار میباشند را کلاً بپای رهبران اولیهً آن دیار نوشت.که البته در کنار این واقعیت،همچنین نمیتوان بنیانگذاران شوروی را علیرغم تمامی نیت پاکی که نسبت به رهایی طبقه کارگر داشتند،از سرنوشتی که شوروی بدان دچار شد،کاملا مبرا دانست بلکه لازم است دیدگاهها وعملکرهای آنها را مورد بازبینی دوباره ای قرارداد.این مساًله هم بسهم خود بر ضرورت پرداختن به تجربهً شوروی می افزاید.

نکتهً قابل توجه در بیان ضرورت پرداختن به شکست تجربهً شوروی اینکه؛قبل از فروریزی نظام شوروی، فعالیت سیاسی افراد و گروههای زیادی با دفاع از منافع کارگران تداعی میشد. بخش زیادی از آن افراد و گروهها، بعدازفروریزی وشکست تجربهً شوروی،بدون ارائهً هیچگونه دلیلی و صرفا با تاثیرپذیری از شکست آن نظام،دست از ادعای دفاع از حقوق کارگران کشیدند. وحتی پاره ای از آنها ماندن دیگران در سنگر دفاع از منافع طبقه کارگر را استهزا میکنند.اگر از نظر اینگونه افراد و سازمانها،بی تفاوت بودن و یا پشت کردن به منافع طبقاتی کارگران بسادگی عملی است، ولی طبقه کارگر وجود طبقاتی خویش را نمیتواند حاشا کند و ضرورتا مبارزهً طبقاتی جزء موجودیت اجتماعیش میباشد.مادام که چنین است کارگران ودیگرافراد عدالتخواهی که بعد از شکست تجربهً شوروی هنوز موجودیت مبارزاتی خود را با دفاع از منافع کارگران و دیگر اقشار زحمتکش جامعه تعریف کرده اند و فعال عملی آن عرصه ها میباشند،نمیتوانند بدون پرداختن به تجربهً نظام شکست خورده ایکه،بنا به ادعای رهبران اولیه اش قراربود مظهر دفاع از منافع طبقه کارگر شود،همان الگوها وسنتهای مبارزاتی آنها را،آگاهانه ویا ناآگاهانه ملاک عمل مبارزاتی خود قرار دهند.

از طرف دیگر شکست تجربهً شوروی از چشم ظاهر بین بحساب مارکسیسم گذاشته میشود.که این امر بدرجات زیادی حاصل اغواگریهای بورژوازی و نااگاهی پاره ای از زحمتکشان میباشد. نمیتوان اینچنین واقعیتی را در نظر نداشت وهمزمان خود را از فعالان ویا مدافعان مارکسیست در جنبش کارگری بحساب آورد.اینچنین موضعی در مبارزه، بمصاف حریف رفتن بدون قصد دفاع از خود میباشد. رفع اینچنین نقیصه ای هم پرداختن به شکست تجربهً شوروی را،هرچه بیشتر ضروری خواهد ساخت.

جدا از دلائل فوق که پرداختن به شکست تجربه شوروی را ضروری میسازند،بررسی شکست آن تجربه از همان زمان فروریزی اش تا کنون از مبرمیت خاصی برخوردار بوده است که مسکوت گذاشتن آن چون زخم ناسورهً کپره بسته بر پیکر مبارزات طبقاتی کارگران،همواره تآثیرات مخربش رابرجای گذاشته است.مسلما جدا از تعابیربلشویکی، کوششهای زیادی جهت شناساندن آن نظام، چه قبل و چه بعد از فروریزی اش صورت گرفته است.آنچه که تا کنون در آن باره گفته و یا نوشته شده است،ناکافی است.بخصوص قبل از فروریزی نظام شوروی،هر ابراز مخالفتی ویا هر کوشش روشنگرانه ای در آن مورد،به صرف وجود دولتهائی که آن نظام را نمایندگی میکردند، ،بسادگی میتوانست مورد تخطئه قرار گیرد و به فراموشی سپرده شود.امروزه لازمست تجربهً شوروی وشکست آن،بطورهمه جانبه وبیشتر از پیش مورد بررسی و تحقیق قرار گیرد ویا پلمیکهای زیادی در آن مورد صورت پذیرد.با این کار ضمن اینکه دیدگاهها،سنتها ورویه های مبارزاتی نادرستی که در شکست تجربهً شوروی تاًثیرگذار بودند،میتوانند مورد نقد قرار گیرند ودامنه تاًثیرات امروزی آنها خنثی شوند.همچنین مضمون فراموش شدهً کوششهای روشنگرانهً مدافعین گذشتهً طبقه کارگر نیز میتواند مورد تعمق  دوباره ای قرار گیرند.

۲ – مختصری در مورد مفهوم شکست تجربهً شوروی.

      وضعیت شوروی از لحاظ سطح پیشرفت و ترقی ابزار ووسائل تولید، در سال۱۹۹۱ نسبت به موقعیتی که روسیه درسال ۱۹۱۷ از آن برخوردار بود، بطور تصور ناپذیری نشانگر بالندگی و پیشرفت بود.ولی با این وصف و بحق از تجربهً شوروی همچون نظامی شکست خورده نام میبرندوهمگان به اطلاق این صفت در مورد شوروی مجاب میباشند.پس عدم پیشرفت اقتصادی و یا نقصان رشد نیروهای مولده،خصوصیت شوروی به هنگام فروریزیش نبود.لذا آنها  نمیتوانستند معرف شکست تجربهً شوروی باشند. ازطرف دیگرتعدادی از سازمانها وانقلابیون مدافع طبقه کارگر،درتعریف شکست تجربهً شوروی با اشاره به ساختاراجتماعی و بافت طبقاتی آن نظام در طی دو دههً قبل از فروریزیش،اکتفا میکنند و«تبدیل» شدن نظام اولیهً شوروی به سرمایه داری دولتی رابعنوان شکست تجربهً شوروی در نظر میگیرند.درصورتیکه لازم است مشخص کرد که آن نظام در طی مقاطع اولیهً بعد از ایجادش چگونه نظامی بود و از چه سیاستها و عملکردهای اقتصادی-اجتماعی مشخصی پیروی میکرد و بعد ها چه تغییراتی را پذیرفت.

   گفتن اینکه نظام شوروی،بهنگام فروریزی اش سرمایه داری دولتی بود و یا علت شکست را صرفاً درنبودن آزادی و دموکراسی جستجو کردن و یا مبنای شکست را از دوره استالین ببعد قرار دادن،نظراتی هستند که هر یک با طرح مسائل قابل تعمق، کوشیده اند بطور ناکافی به علل شکست تجربه شوروی بپردازند.ولی نه استالین رگباری فروریخته از آسمان بی ابر شوروی بود و نه وجود خفقان پردهً سیاهی بود که یک شبه بر روی آن جامعه کشیده شد. ونه نظام سرمایه داری دولتی قارچی بودکه بهنگام رگبار و رعد و برق دیکتاتوری استالینی از زمین « سوسیالیسم»شوروی بیکباره سر برآورده بود.

   در بررسی تجربه شوروی ،بمنظور حصول نتیجهً درست تر،نه اینکه لازم است به تحولات مربوط به سال ۱۹۱۷ در روسیه و رویدادهای بعد از آن پرداخته شود،بلکه شناخت در مورد زمینه های اقتصادی- اجتماعی و سیاسی دهه های قبل و بعد از آن مقطع ضروریست.بر بستر توجه به مسائل فوق است که میتوان در مفهوم شکست تجربهً شوروی بمثابه حاصلی از یک سلسله عملکردهاواجرای سیاستهاوغیره،بطور همه جانبه تعمق نمود.ازطرف دیگر.با توجه به اینچنین واقعیاتی،شکست تجربهً شوروی در وهلهً اول دو مفهوم را به ذهن متبادر میگرداند که یکی مربوط به آنچه که بمرور ویا در نهایت حاصل گشته بود ودیگری اهداف اولیه و یا آنچه که قرار بود و میبایستی حاصل میگردید،میباشد.در واقع اهداف اولیه ایکه بدوأ مورد نظر بود و نتایجی که بمرور ودر جریان تجربیات و یا نهایتاً حاصل شده بودند،دو جزء لاینفک در بررسی شکست مورد نظر میباشند. بعبارت دیگر اهداف اولیه و جزئیات متشکله آن نقش معیار و محکی را دارند که از مقایسه آنها با نتایج حاصله در طی و در نهایت تجربه، درجهً انحراف ویا تطابق با معیار سنجیده میشود.

   نظامی که در اکتبر ۱۹۱۷ ببعد بمرور بر شوروی مسلط گردید و در ۱۹۹۱ بطور رسمی فروریزیش اعلام شد، و مفهوم تزهائی که لنین در آپریل ۱۹۱۷ بهنگام سخنرانی ایکه در شهر پتروگراد،در مقابل بخشی از کارگران روسیه و مردمیکه به استقبال او آمده بودند، ارائه داده بود،دو جزء اصلی و تفکیک ناپذیری هستند که در بررسی تجربهً شوروی بایستی مورد توجه قرار گیرند. البته باید خاطر نشان ساخت که لنین نه فقط در آنهنگام بود که تحت عنوان تزهای آپریل، اهداف خود و بلشویکها را اعلام کرده بود.بلکه اودر نوشته هائ متعدد وبه مناسبتهای مختلف،بطور وضوح و انکار ناپذیری از پیاده کردن و حتی از شروع و معمول شدن «سوسیالیسم» در شوروی نام برده بود.و بعناوین مختلف در آنمورد استدلال کرده بود.که لازم است بعداً بطور دقیق تری به این مسائل پرداخته شود.منتها ذکر این مختصر در اینجا از آنجهت لازم است که اهداف اولیه ایکه لنین در مقام رهبر انقلاب بطور عاجل، قصد پیاده کردنش را داشت،مورد اشاره قرار گیرد.زیرااز آنجائی که بحث از شکست تجربهً شوروی در میان است،بایستی روشن ساخت که عدم دسترسی به چه چیزی بود که شکست نام گرفت.

   اشاره به مفاهیمی از سوسیالیسم و اهداف آن ،ضرورت پرداختن به دوران قبل از لنین را ایجاب خواهد کرد.زیراکه لنین قصد پیاده کردن نظام اجتماعی ای کرده بود که بنام خود او تداعی نمیشد،بلکه او خود را ادامه دهنده و پیرو مارکس میدانست.بهمین جهت در بررسی تجربهً شوروی،اجباراً لازم است به جنبه هائی از مارکسیسم بعنوان محک ومعیار سنجش پرداخته شود. تا انچه را که لنین و اعقاب او در شوروی پیاده کردند،با محک مارکسیسم سنجیده شود.

  اما بنابه پاره ای ازتعابیریکه شکست تجربهً شوروی را دال بر «حقانیت»نظام سرمایه داری میدانند،پرداختن به جنبه هائی از مارکسیسم بعنوان معیار کژیها وراستی ها،میتواند نقض غرض محسوب می شود.زیرا که آنچنان تعابیری،مضامین مارکسی و مفاهیم لنینی رایکسان و معادل همدیگر قلمداد میکنند.بعبارتی دیگر آنها آنچه که در شوروی رخ داد را بی کم و کاست،مابه ازاء عملی مارکسیسم بحساب میاورند.ولذا آنها مارکسیسم را بهمراه شکست تجربهً شوروی،بی اعتبار محسوب میدارند. مسلماً اینچنین قضاوتی در مورد مارکسیسم،در شرایط کنونی یکی از گرایشهای اجتماعیست که بررسی تجربهً شوروی،بطور غیر مستقیم چنین قضاوتهائی را هم بمصاف میطلبد.

در خاتمهً این مقدمه لازم است خاطر نشان شود که با وجود هر تفسیر و تعبیر متفاوتی که در مورد شکست تجربهً شوروی وجود داشته باشد،واقعیت انکار ناپذیر آنست که، نظامیکه شورویش مینامیدند بر افکنده شد واکنون به تاریخ پیوسته است.در آنهنگام شکستش را جمعی جشن گرفتند،عده ای به ماتمش نشستند و گروهی بی تفاوت از کنارش گذشتند.شادان فنایش را،و ماتم زدگان بقایش را،طلب کرده بودند.بی خبران هم گوئی که هیچ واقعهً مهمی رخ نداده است،آنرا چون تکرار یکی از عادات روزگاردر آئینهً گذر زمان نگریستند.در سال ۱۹۹۱ بود که نظام شوروی،رسماً فروریخت.دولت آمریکا و دیگر همگنانش به نمایندگی از سرمایه داران انحصاری جهان، فروریزی نظام شوروی را بمثابهً شکست«سوسیالیسم» و«حقانیت» سیستم غربی نظام سود بری و انباشت سرمایه،بهمدیگر تهنیت گفتند وآنرا به رخ کارگران ودیگر اقشار زحمتکش دردنیا، کشیدند.آنها برای آنکه طنین آن خبر درگوشها و خاطره اش دراذهان باقی بماند،هر ساله سالروز فروریزی اش را گرامی میدارند و یا به مناسبتهائی،دست همدیگر را از آن بابت میفشارند.آنها بدان وسیله قصد دارند، به کارگران جهان سرکوفت جسارتی راکه پیشینیان آنها در ۱۹۱۷ در روسیه از خود نشان داده بودند،بزنند ،تا همراه شاهد گرفتن،آسمان و فرشتگان ونام بردن یک به یک پیغمبران،به کارگران بقبولانند که تقدیر الهی است اگرکه سهم آنهاازتولیدات اجتماعی،یعنی از نعماتی که حاصل دسترنج و فراوردهً عرق جبین خود آنهاست،به اندازه ایست تا که هر روزه فقط نای دوباره ای بگیرند و در بازار رقابت به چوب حراجش بزنند.

جدا از تمامی تعاریف وتفاسیر مغرضانه ویا اغمازگرانه در مورد تجربهً شوروی،که هر یک بنحوی مخالف منافع طبقهً کارگر عمل میکنند، ضروریست که کارگران ودیگر عدالتخواهان مدافع آن طبقه،بنا به منافع امروز و فردایشان،تجربه و شکست نظام شوروی را مورد بررسیهای مجدد قرار دهند.امید است که مطالب مربوط به بخشهای زیرین،بتواند همچون کوششی در آن راستا،موًثر افتد.

بخش یکم:

مدخل:وقایع مهم روسیه از ۱۹۱۷ تا ۱۹۲۴ بطور اجمال

انقلاب ۱۹۱۷ در روسیه اساساً ادامه دهنده و مکمل انقلاب دموکراتیک ۱۹۰۵ در همان کشور بود که بعلت فراهم نبودن شرایط مادی کافی،در آنزمان نافرجام مانده بود.در آن مقطع مبارزات طبقات انقلابی بر علیه حکومت تزاری نتوانسته بود سرنگونی آنرامتحقق سازد،بلکه فقط تغییراتی نه چندان اساسی در مایهً مشروطه به آن حکومت تحمیل کرده بود.

با نا فرجام ماندن انقلاب دموکراتیک در سال ۱۹۰۵ ،خواسته های برآورده نشدهً آن انقلاب،همگی موضوع انقلاب ۱۹۱۷ را تشکیل داده بودند.

درماه فوریه-مارس ۱۹۱۷ کارگران،دهقانان وبورژوالیبرالها بهمراهی هم وتشکیلاتهای مربوطه شان،حکومت تزاررا برافکندندو«استبدادبااعلام یک دولت موقت دموکراتیک متکی برمرجعیت دوما ازمیان رفت…….درکنارو بموازات دولت موقت،شورای پطروگراد(نام پایتخت درسال ۱۹۱۴ تغییر یافته بود) براساس الگوی ۱۹۰۵ بار دیگر برپا گردید………شورابه تعبیری رقیب دولت موقت بود که احزاب مشروطه طلب دومای سابق آنرا تشکیل داده بودند.اصطلاح«قدرت دوگانه»برای توصیف این اوضاع سردرگم ابداع شد……….اعضای شورا،به استثنای معدودی،به رسمیت شناختن وقایع فوریه بعنوان انقلاب بورژوائی روسیه که رسالت ایجاد یک رژیم بورژوا- دموکراتیک به سبک غربی راداردبسنده میکردند، وانقلاب سوسیالیستی را به آینده ای نامعین موکول می ساختند.همکاری با دولت موقت نتیجهً لازم این نظربود؛نظری که استالین وکامنف(kamenev (،نخستین بلشویکهای برجسته ای که به پتروگراد بازگشتند،باآن همراه بودند.» (۲).رئیس دولت موقت کرنسکی بود که یکی از مدافعین بورژوازی روس بود.کارگران و دهقانان درآن زمان ،با بهره مندی از تجربیات شورائی سال ۱۹۰۵ در شهرهای بزرگ ومراکز تولیدی عمده،ارگانهای مردمی خویش را در قالب تشکیل شوراهای متعددو مجزا ازهم، دایر کرده بودند.اولین کنگرهً سراسری شوراهای کارگران و دهقانان که بیشتر سربازان بجای دهقانان درآن حضور داشتند،درماه ژوئن تشکیل شد.انعقاد کنگرهً اول شوراهای سراسر روسیه «نخستین تلاش درراه ایجاد یک تشکل شورائی مرکزی با کمیته اجرائی ثابت.» بود.«…..ازمیان بیش از۸۰۰ نمایندهً حاضر،اس ارها ۲۸۵،منشویکها ۲۴۸،وبلشویکها تنها ۱۰۵ نماینده داشتند.»(۳ ).درکنار ایجاد دولت موقت وسربرآوردن شوراها،«کمیته های کارگری درکارخانه ها مدعی اعمال حاکمیت یگانه در قلمروخویش بودند.دهقانان زمینها راگرفتند و میان خود تقسیم کردند.و جز اینها،دیگر همه چیز تحت الشعاع خواست صلح،خواست پایان دهشتهای جنگی خونین و بی معنا قرار داشت.در واحدهای نظامی، از کوچک تابزرگ، ازگروهان تاهنگ، کمیته سربازان تشکیل شد، ودر اغلب موارد باطرح خواست انتخابی شدن افسران مافوق، معارض اقتدار آنان گردید.لشکرهای خط مقدم جبهه قیود خشن انضباط نطامی را به کناری افکندند، وآرام آرام روبه تلاشی نهادند.»(۴ )

یکی ار وقایع مهمی که در زمرهً عوامل زمینه ساز انقلاب،فوریه- مارس بود،وجود جنگ بین الملل اول بود که روسیه یکی از طرفهای درگیر در آن جنگ بود که این نیز مصائب اقتصادی و اجتماعی بسیاری را به کارگران و دهقانان روسیه تحمیل کرده بود.

لنین بهنگام پیروزی انقلاب ،فوریه- مارس در خارج از روسیه بسر میبرد. اوبا پیروز شدن انقلاب از طریق المان و سوئد به روسیه باز گشت. و در روز چهارم اپریل درشهر پترزبورگ در مقابل جمعیتی از کارگران و دیگر کسانیکه به پیشوازی اوآمده بودند،تحت ارائهً تزهائی که بعدها به تزهای اپریل او مشهور شد،مرحلهً انقلاب دموکراتیک روسیه را، با پیروزی انقلاب فوریه- مارس،خاتمه یافته تلقی کرد(۵ ).از نظر او در آن شرایط ، تنها عاملی که مانع شروع « سوسیالیسم» در روسیه شده بود،پشت کردن کارگران ودهقانان به حکومت موقت وگرویدنشان به بلشویکها بود.لذااوازدرمخالفت با حکومت موقت،درآمده بود.او مبنای مخالفت خود با حکومت موقت را،اساساً بر انتقاد از سیاستهای آن دولت در دو عرصهً مشخص قرار داده بود.یکی از آن دو عرصهً تداوم هم پیمانی حکومت موقت با کشورهای فرانسه و انگلیس ، بصورت شرکتش در جنگ جهانی اول بود.زیرا که آن حکومت،به بهانهً دفاع از میهن، به شرکت در جنگ بهمراه کشورهای مذکور،تداوم بخشیده بود.لنین در عوض در شرایطی دفاع طلبی را تجویز میکرد که : ۱ – «حکومت تماماً به کارگران که دهقانان به آنها گرویده باشند»،منتقل شده باشد. که در آنصورت آنچنان حکومتی میبایستی ؛۲ – «با جمیع منافع سرمایه ،قطع ارتباط کامل »،مینمود.چنان نظری درکنار اعتقاد او مبنی بر،ختم مرحلهً انقلاب دموکراتیک در روسیه،یکی از دلائل عمده ای بود که مبنای طرح، شعار اولیهً اوکه عبارت از؛ انتقال تمام قدرت به شوراها وقطع جنگ بدون الحاق طلبی و پرداخت غرامت بود، گردید. دومین عرصه ایکه لنین در راًس بلشویکها در موضع اپوزیسیون دولت موقت،آن حکومت را به مصاف طلبیده بود ،مقابله با قحطی وفلاکتی بود که بطور شدیدی دامنگیر جامعهً روسیهً آنزمان شده بود.در آن شرایط لنین مضمون راه حلهای اقتصادی دولت موقت را بورژوائی وبرخلاف منافع کارگران ودهقانان قلمداد کرده بود.او خوددرعوض، اجرای طرح اقتصادی خویش ،که تحت عنوان«خطر فلاکت و راه مبارزه با آن » ارائه شده بود، را در حل مشکلات آنروز روسیه کارساز،تلقی کرده بود.

درهفدهم ژوئیه۱۹۱۷ تظاهرات مسلحانه طرفداران بلشویکها که متشکل از«هنگ یک مسلسل،واحدهای ارتشی دیگر وکارگران فابریکها و کارخانه ها » بودند وبا سر دادن شعار تمامی قدرت بدست شوراها، در پتروگراد شروع شده بود، توسط « دسته های یونکر و افسران تحت فرمان دولت موقت، سرکوب شدند» (۶ ) بعد از سرکوب شدن آن تظاهرات بود که لنین به فنلاند گریخت. درآن اوان اواز شعار قبلی خود که مشعر بر؛انتقال تمامی قدرت به شوراها بود،رجعت نمود. نظر او در آن باره چنین بود که گفته بود؛«شعار تمامی قدرت بدست شوراها اکنون دونکیشوئیسم یا مضحکه ای بیش نخواهد بود». او در آن شرایط نه اینکه فقط از شعار قبلی خود بلکه از خود شوراها هم سرخورده شده بود و در مورد آنها گفته بود «شوراهای فعلی بعلت تسلطی که احزاب اس ار ومنشویک درآنها داشته انددرهم ریخته ومتحمل ورشکست کامل شده اند.اکنون این شوراها شبیه گوسفندانی هستند که در کشتارگاه کارد بحلقومشان مالیده و مذبوحانه می نالند.شوراها اکنون در مقابل ضد انقلابی که غلبه کرده و میکند زبون ونا توانند.شعار واگذاری قدرت بدست همین شوراها را میتوان بمثابه دعوت «ساده ای» برای انتقال قدرت بدست همین شوراها دانست،و حال آنکه صحبت در این باره ودعوت باین عمل در لحظه فعلی معنایش فریب مردم است.» (۷ ) از آن تاریخ ببعد لنین کوشیده بود ، تا بهر نحوی حکومت موقت را سرنگون کند و حکومتی بلشویکی، سر کار آورد.      

«لنین، پس از چندی درنگ،شعار « همهً قدرت به شوراها » را احیا کرد » و آن در حالی بود که تا ماه سپتامبر……بلشویکها دردو شورای مسکو و پطروگراد اکثریت یافته بودند…………..او درماه اکتبر برای شرکت درجلسهً کمیته مرکزی بالباس مبدل به پطروگراد باز گشت.به ترغیب وی کمیته مرکزی،با تنها دورای مخالف- زینویف (zinoviev ) و کامنف- تصمیم به تدارک برای تصرف فوری قدرت گرفت. این تدارک عمدتاً توسط یک کمیتهً نطامی انقلابی که بوسیلهً کمیتهً اجرائی شورای پطروگراد تشکیل گردیده بود انجام گرفت.ترتسکی، که پس ازباز گشتن به پطروگراد درتابستان ،به بلشویکها پیوسته بود ،درطراحی عملیات نقش عمده ای ایفا کرد .در روز ۲۵ اکتبر……….گارد سرخ – که عمدتاً متشکل از کارگران کارخانه –  مواضع کلیدی شهر را به تصرف درآورد ،ورو بسوی کاخ زمستانی نهاد .این یک کودتای بدون خونریزی بود .دولت موقت بدون مقاومت سقوط کرد . تعدادی از وزرا دستگیر شدند. نخست وزیر ،کرنسکی (kerensky) ، به خارج گریخت.

زمان کودتا بگونه ای تعیین شده بود که با دومین کنگرهً سراسری نمایندگان کارگران و سربازان،که شامگاه روز بعد گشایش یافت،همزمان گردد .بلشویکها اکنون با ۳۹۹  نماینده از کل ۶۴۹ نماینده دراکثریت بودند ،وادارهً جلسات را بدست گرفتند.کنگره انحلال دولت موقت و انتقال قدرت به شوراها رارسماً اعلام کرد.»( ۸ ).

حکومت بلشویکی با صدور فرامینی که قرار بود در راستای اجرای مضامین تزهای آپریل لنین عمل کند ،شروع شد.آنها بطور یکجانبه،تحت شعار صلح بدون الحاق طلبی وپرداخت غرامت،به آلمان و دیگر کشورهای درگیر در جنگ اعلام آتش بس،کردند.فرمانهای مربوط به ملی کردن زمین مالکان وکلیساها،کنترل کارگری برتولیدوتوزیع فرآورده های صنعتی، برگماری کمیته های کارگری درکارخانه ها،بجای مدیران و کارشناسان،و تعدیل دستمزدها درحد دریافتیهای یک کارگر متوسط وسایر اقدامات سیاسی و اقتصادی دیگر، که در صفحات بعدی بطور مفصلتری مورد بررسی قرار خواهند گرفت،از جمله اقدامات آنان بعداز بیست وپنجم اکتبر ۱۹۱۷ بودند.

ایدهً صلح بدون الحاق طلبی و پرداخت غرامت جنگی،بعلت موقعیت بسیار ضعیف روسیه در جبهه های جنگ با آلمان، تحقق نپذیرفت.بلکه علیرغم آتش بس یکطرفه از جانب بلشویکها،نیروهای آلمانی بدون روبرو شدن با مقاومت چندانی ازطرف نیروهای درحال هزیمت روسی،همچنان درحال پیشروی درخاک روسیه بودند.لاجرم بلشویکها با واگذار کردن اوکرائین و قسمتهای وسیع دیگری از خاک روسیه به آلمان وهمچنین پرداخت و متقبل شدن غرامت های سنگینی به آن کشور،نهایتآ در مارس ۱۹۱۸ به صلح با المانها دست یافتند.

با دسترسی بلشویکها به صلح ، دورهً تنفسی حاصل شده بود که امکان تداومش بسیار ضعیف بود.در هر حال تنفس حاصل شده امکانی،هرچند ناپایدار ،بود که بلشویکها توانستند با استفاده از آن به ادارهً اقتصاد کشوروارتقاء قدرت دفاعی خویش،با فراغتی نسبی بیندیشند.دراین دوره قحطی وگرسنگی مفرط همچنان،بیداد میکرد.از طرف دیگر عدم کارآئی کنترل کارگری ومفید واقع نشدن،رهبری کمیته های کارگری درامر تولید و توزیع فراورده های صنعتی،در طی شش ماهه اول حکومت بلشویکی،واقعیتی انکار ناپذیر بود که هر چه بیشتر بر مشکلات فراروی بلشویکها افزوده بود.در چنان شرایطی لنین آن خوشبینی های چند ماه قبل خویش را؛که پنداشته بود کافی است تا فرمانی از جانب دولت انقلابی صادر شود تا کارگران و کارمندان کنترل خود بر ادارهً اقتصادرا به درستی اعمال دارند،از دست داده بود.لذا بلشویکها،با تآثیراز چنان واقعیتی،سیاست اقتصادی جدیدی را درپیش گرفتند که مغایر با سیاست اقفصادی وفرمانهای مربوطه،درظرف ماههای قبل و بعد از شروع حاکمیتشان بود.از دیگر اقدامات بلشویکها دردورهً تنفس،شروع فعالیتهائی بمنظورسازمان دادن ارتشی منظم بودکه در پی اجرای آن سیاست ،بنیان نهادن ارتش سرخ به ترتسکی سپرده شد که بعدها ابواب جمعی آن ارتش به پنج میلیون نفر رسید.

دورهً تنفس و فرصت حاصل شده زیاد طول نکشید. زیرا همچنان که قبلآً هم انتظار رفته بود،حملهً ارتشهای «سفید» در داخل که ازحمایت کشورهای خارج برخورداربودند،بلشویکها رامجبوربه مقابله باآنها کرد.ضرورت مقابله با مهاجمین داخلی ویا در مقطعی آماده شدن برای دفع حمله احتمالی کشورهای خارجی ،باعث شدند که اجرای برنامه های اقتصادی بلشویکها تحت تاثیر جوابگوئی به ضرورتهای جنگی قرار گیرند.بلشویکها تا زمستان ۱۹۲۰ که بطور عمده به شکست ارتشهای سفید انجامیده بود ،برنامهً «کمو نیزم جنگی » را پیش برده بودند.در طی این دوره بخصوص در ماههای پایانی آن دهقانان، که از سیاستهای اقتصادی بلشویکها،به تنگ آمده بودند،اعتراضات شدیدی را برعلیه حکومت براه انداختند .گذشته از دهقانان، همچنین نارضایتی های سازمان یافته و آشکار دیگری، در میان کارگران بخصوص در صفوف حزب بلشویک ،رخ داده بود. که از جملهً آنها «شورش» ناویان کور نشتات بود، که اینان در اوائل انقلاب عنوان قهرمانی در مقابله با نیروهای تزاری را نصیب خود کرده بودند. همگی آن اعتراضات ونارضایتی ها ،یا شدیدآ سرکوب شدند ویا تحت تصمیمات و فشارهای حزبی ،مسکوت ماندند.

بعد از شکست و پراکنده شدن ارتشهای سفید،بلشویکها بر اساس همان چهارچوب سیاست اقتصای دورهً تنفس،سیاست اقتصادی جدیدی را «نپ» در پیش گرفتند.که اجرای آن سیاست تا زمانیکه خود لنین توانست فعالانه در عرصهً سیاست، تاًثیر گذار باشد،مورد تاًئید و حمایتهای او قرار گرفته بود.

طبق مدارک تاریخی بسیاری، که هر جوینده ای به آسانی میتواند به بخشهائی از آنها دست یابد،بلشویکها و اعقاب آنها، از روز ۲۵ اکتبر ۱۹۱۷ تا فروریزی نظام شوروی در ۱۹۹۱ ،تنها حزب حاکم و یگانه قدرت بلا معارض در شوروی بودند.آنها ابقا و تداوم حکومت خود را بر روشهای سرکوب و اعمال دیکتاتوری بنا نهاده بودند.آن چنان اساسی،بنا به دیدگاه ورهنمودهای ،شخص لنین فراهم شده بود.که او خود تا زمانیکه فعالانه در عرصهً سیاست باقی مانده بود ،با نظرات تئوریک و رهنمودهای عملی خویش از آن دفاع کرده بود.

اشاراتی که بطور تیتروار وبسیار مختصر به وقایع حاصله دردوره های متفاوت تاریخ شوروی،شد،در بخشهای آینده بطور مبسوط تری مورد بررسی قرار خواهند گرفت. که هر یک در حد امکان با ارجاع به منابع مشخص مستدل خواهند شد.

بخشهای بعدی دربرگیرندهً مطالبی خواهند بود که تحت عناوین زیرین ارائه خواهند شد:

۱– شرایط مادی وقوع انقلاب فوریه- مارس ۱۹۱۷ و ایجاد حکومت موقت در روسیه.

۲ – دورهً فوریه- ماس ۱۹۱۷ تا ۲۵ اکتبر همان سال.

۳ – دورهً حکومت بلشویکی از ۲۵ اکتبر ۱۹۱۷ تا دسترسی آنها به صلح با المان در مارس ۱۹۱۸ .

۴ – دورهً کوتاه «تنفس» در طی ماههائی که از مارس ۱۹۱۸ شروع شده بود.

۵ – دورهً «کمونیزم جنگی»

۶ – دورهً فراغت از جنگهای داخلی و در پیش گرفتن سیاست اقتصادی جدید« نپ» .                                 

 توجه:

۱- تعدادی از بخشهائی که در قسمتهای بعدی تحت عناوین ششگانهً فوق،ارائه خواهندشد،گاهاً،علاوه بر مطلب اصلی بخش مربوط ، شامل مطالبی هم خواهند بود که مربوط به مسائل سیاسی و یا اقتصادی روسیه دردیگر دوره ها ویا مقاطع قبل از ۱۹۱۷ ،میباشند.این امر اجتناب ناپذیر است زیرا که دوره های نامبرده، در بطن تجربهً شوروی،هر یک در برگیرندهً وقایع تاریخی و اجرای سیاستهائی از طرف دولتها، میباشدکه ریشه در دوره ماقبل خود ویا زمانهای دورتری از تاریخ روسیه دارند.که این واقعیت در حد لزوم،ارجاع به دوره های قبل ویا گاهاً تکرار بعضی مطالب را اجتناب ناپذیر کرده است.

۲ – گرچه تجارب سیاسی ویا اقتصادی جامعهً شوروی جدا و در انتزاع از هم،حاصل نشده بودند،بلکه هریک ازآن عرصه ها خود جزئی از کل تجربهً شوروی، را تشکیل میداد که با دیگر اجزاء در ارتباطی ارگانیک قرار میگرفت.ولی علیرغم این واقعیت ،جهت تسهیل در ارائه بررسی،مسائل سیاسی و اقتصادی تجربهً شوروی دو محور جدا از هم را در این بررسی تشکیل میدهند.ولی با این وصف، هر یک از آن دو محور ، در صورت لزوم به مطالب آن محور دگر ،مربوط شده است .فعلیتهای بلشویکها در عرصهً مسائل سیاسی و اقتصادی ،آن دومحوری هستند که بطور مجزا و گاهاً همراه با هم مورد بررسی ،قرار میگیرند .                                               m.rahsepar@hotmail.com

 

توضیحات:

( ۱ ) مارکس. مانیفست حزب کمونیست،قسمت مربوط به پرولتاریا و کمونیستها صفحهً ۳۳ از جزوهً انترنتی

(۲ ) ترجمهً فارسی « انقلاب روسیه ( ۱۹۲۹ – ۱۹۱۷ ) از ای. اچ. کار صفحات ۳ و ۴

( ۳ ) ”       ”           ”       ”          ”         ”        ”       ”   ” صفحهً ۵

( ۴ ) ”       ”           ”       ”          ”          ”       ”        ”  ” صفحات ۴ و ۵

( ۵ ) ”       ”           ”        ”         ”          ”        ”       ”  ” صفحهً ۴

( ۶) ترجمهً فارسی مجموعه آثار لنین : صفحهً ۸۹۶ توضیح مربوط به شمارهً ۲۲۹

(۷ )    ”       ”         ”       ”    ”        صفحه ۴۸۲

( ۸ )   ترجمهً فارسی « انقلاب روسیه ( ۱۹۲۹ – ۱۹۱۷ ) از ای.اچ.کار صفحات ۷ و ۸