کومه له،حزب کمونیست ایران و«کمونیزم کارگری» درکدامین بحران؟بخش ششم

«کمونیزم کارگری» و تئوری خود گماردگی بر جامعه 

فاصلۀ زمانی بین کنگرۀ دوم حکا تا سمینارهای بعد از کنگرۀ سوم آن حزب،مصادف با زمان شروع وختم پروسۀ فروریزی آشکار نظام شوروی بود.همانطوریکه قبلأ هم گفته شد، تئوریسین های حکا در طی آن مدت کوشیده بودند تا مبارزۀ «ضدرویزیونیستی »مورد نظر خویش را از طریق پرداختن به تجربۀ شوروی پیش ببرند.آنها نظرات خویش در آن موردرا،در سه شماره از ضمائم نشریۀ بسوی سوسیالیسم ،منعکس کردند.گرچه دراواخر همان مقطع مورد نظر فروریزی نهائی نظام شوروی امری قطعی بنظر میرسید ولی هنوز آن وضعیت بطور رسمی اعلان نشده بود.در آن شرایط بحثهای مربوط به تجربۀ شوروی،دردرون حکا، بدون اخذ نتیجه ای قطعی و بطور نیمه تمام سرهم آورده شد  و ختم آن اعلام گردید. آن وضعیت در حد خود نشانگر عدم موفقیت حکا ، در پیشبرد روند مورد نظر تئوریسینش،یعنی روند «بازسازی کمونیزم لنینی » ،بود.لذا منصور حکمت ،دردورۀ بعد از اعلام رسمی فروریزی شوروی،سرخورده از عدم موفقیتش در تبدیل نظراتش به «رگه ای قوی در میان سازمانهای چپ» ، تمامی جنبشها و سازمانهای غیر کارگری موجودیکه تا آنزمان تحت عنوان سوسیالیسم و یا کمونیسم مبارزه کرده بودندرا بورژوائی خواند و از آن میان  فقط نظرات و مواضع سیاسی خود را بعنوان نظراتی کمونیستی تلقی میکرد.او چنان حکمی رامتکی بر تحلیل ویژه ایکه از وضعیت سیاسی –اقتصادی جوامع جهانی ارائه داده بود،میکرد ودر آن رابطه عنوان کمونیزم کارگری  را درمورد نظرات خویش و عملکردهای قشر کارگران کمونیست درجامعه ، بکارمیگرفت و خارج از چنان حیطه ای، هرگونه فعالیتی که تحت عنوان سوسیالیسم صورت گرفته بود را ،کمونیزم و یا سوسیالیزم موجود نام نهاد.از نظر اواین دستۀ اخیر کلأدر حیطۀ عملکرد مدافعان طبقات غیر کارگر و بورزواها قرار میگرفت. منتها از آنجائیکه حزب کمونیست ایران هم عملأ خارج از« کمونیزم کارگری» مورد نظر ایشان قرارداشت لذا او در رابطه با فعالیتهای گذشتۀ آن حزب تبصره ای قائل میشد تا با تشبث به آن هم مارکسیسم انقلابی وهم گذشتۀ مبارزاتی خویش را،از گزند تعریفی که خود او از سوسیالیستهای غیر کارگری ارائه داده بود،مصون دارد. بنا به مضمون تبصرۀ مورد نظر ،گویا حزب کمونیست ایران تا آنزمان ماهیت دوگانه ای یافته بود.که بنا بر آن به نسبت مضامین برنامه ای و دیگر وجوه تئوریک مارکسیسم انقلابی اش، همسنخ با گرایش کارگران کمونیست درجامعه،بحساب میآمد و ازطرف دیگر غیر کارگری ماندن ش هم همچون حاصلی از عملکردهای گرایشات سیاسی «غیر کارگری » درون حزب ،تلقی میگردید. با توجه به چنان تبیینی به فعالین حکا حکم میگردید که بطرف کارگران «تغییر ریل» دهند و در بستر مبارزاتی قشر کارگران کمونیست قرارگیرند. صدور چنان فرمانی از جانب نامبرده درظاهر نشانگر تغییر عمده ای در سیاستهای گذشتۀ خود او بود ولی درواقع او در همان زمان هم باز از تحلیلها و فرضیه های نادرست گذشتۀ خود ،دل نکنده بود.بلکه او در همان حال بازدر فکر کسب حاکمیت سیاسی جامعه به نیابت طبقۀ کارگر و از طریق «قوی و گسترده» شدن حکا بود.درآن موقع او برعکس گذشته ها که فرمان جذب کردن کارگران به حزب را داده بود،این بار،ظاهرأ امر به پیوستن حزب به مبارزات کارگری را میداد که چنان نظری فراتر از صدور امریه هائی نتوانست بعمل درآید و او خود نه در آنزمان و نه در طی سالهای فعالیت بعدیش درحزب کمونیست کارگری ایران،نتوانست فراترازرهنمودهای گوناگون و سترونی که تا آنزمان بنام سیاستهای «کارگری » حکا ،ارائه داده بود،شیوۀ دیگری که متضمن «تغییر ریل» مورد نظرش بطرف کارگران بوده  باشد، را پیشنهاد نماید.

در سایۀ چنان تلقیاتی بود که در سال ۱۳۶۷ بحثهای مربوط به کمونیزم کارگری در درون حزب کمونیست ایران به شیوۀ ویژه ای حاد شد که بعدأ در مقطعی منجر به تشکیل « کانون کمونیزم کارگری» و سپس ایجاد « فراکسیون کمونیزم کارگری» گردید.«فراکسیون کمونیزم کارگری» در اوائل طرح مباحثش، درفکر تبدیل کردن حزب کمونیست ایران به حزبی «تک بنی کارگری» بود و انجام چنان کاری را معادل برداشتن اولین قدم ضروری در جهت تغییر ریل حکا به طرف کارگران،بحساب میآورد.از سری اقدامات فراکسیون «کمونیزم کارگری» جهت تغییر ریل دادن بجانب کارگران، ارائۀ نظراتی تحت عنوان «حزب کمونیست و عضویت کارگری» بود. ولی اینکه آیا آن رفقا خود بچه صورتی میخواستند حزب کمونیست ایران را به حزبی « تک بنی » کارگری تبدیل کنند،مسئله ای بود که آنها خود بجز ارائۀ بحث مورد نظر، هیچگاه به پای تحقق بخشیدن به چنان ادعائی نرفتند لذا چنان « پروژه ای» هیچگاه عملی نگردید.بلکه آنها با تشکیل « فراکسیون کمونیزم کارگری » در درون حکا از تغییر ریل دادن حزب کمونیست ایران و تبدیل آن حزب به حزبی « تک بنی کارگری » دست کشیدند و خود بهمراه بخش چشمگیری از فعالین کومه له از حزب کمونیست ایران جدا شده و اقدام به تشکیل حزب جدیدی تحت عنوان حزب کمونیست کارگری ایران کردند.

 دیدگاههای مبارزاتی آن رفقا ازهنگام تشکیل حزب کمونیست کارگری ایران تا کنون ریشه در همان نظریاتی داشته است که آنها خود از زمان فعالیت در اتحاد مبارزان کمونیست تاکنگرۀ سوم حزب کمونیست ایران ارائه داده بودند.لذا نقد نظرات وفعالیتهای امروزی تمامی احزاب و سازمانهائیکه هر یک به گونه ای با عنوان «کمونیزم کارگری» و یا با نام طراح اولیه اش تداعی میشوند،بدون  بررسی بخشی از تئوریهای حاکم براتحاد مبارزان کمونیست و یا حکا تا زمان تشکیل کنگرۀ سومش،کامل نخواهد بود.قبلأ به پاره ای از مضامین آن تئوری و سیاستها پرداخته شد ذیلأ سعی میشود به بخشهای دیگری از آن نظرات که از هنگام تشکیل «فراکسیون کمونیسم کارگری» ببعد ،ابراز شده بودند، پرداخته شود.

از مدتها بعد از تشکیل کنگرۀ سوم حزب کمونیست ایران تا سمینارهای بعد از آن ،بحثهائی از طرف « کانون کمونیزم کارگری» ،بخصوص از طرف خط دهندۀ اصلی آن کانون یعنی منصور حکمت، تحت عناوینی همچون « اوضاع سیاسی بین المللی و موقعیت کمونیسم در جهان ،تدارک گزارش سیاسی کمیته مرکزی به کنگرۀ حزب کمونیست ایران ،تفاوتهای ما، کمونیست کارگری و گسست طبقاتی ،دورنمای حزب کمونیست ایران ،حزب کمونیست و عضویت کارگری ، در بارۀ فعالیت حزب در کردستان و….غیره  ارائه شدند که نگارندۀ آن مضامین سعی کرده بود بدان طریق نظر خویش را درمورد پایه های اصلی ایدۀ « کمونیزم کارگری » ،بیان کند و به تشریح خود آن ایده نیز بپردازد. بنا بر آن مظامین ، فروریزی نظام شوروی واستیلای کامل و بلامعارض الگوی سرمایه داری خصوصی وسیستم بازار آزاد برجهان همچون شرایط نوینی تعریف شد که نامبرده تحت آن شرایط  «هرنوع رادیکالیسمی بدوراز طبقۀ کارگر و آرمان لغو کارمزی » ،را بورژوائی خواند.به تبع چنان تبیینی تمامی سازمانها و احزاب ایرانی و یا خارجی غیر کارگری ایکه تحت آن شرایط بعنوان کمونیست وسوسیالیست مبارزه کرده بودند ، بورژوائی خوانده شدند.درآن مورد گفته میشد؛« بحث کمونیسم کارگری نوعی انتخاب را در برابر ما قرار داد.انتخابی میان کمونیست بودن،امر انقلاب کارگری را به پیش بردن و یا علی العموم رادیکال بودن در حیطۀ رادیکالیسم غیر پرولتری محبوس ماندن…………………………. …………….

در آنسوی کمونیزم کارگری ،در آنسوی صف انقلاب کارگران، آخرین فرجه ها و فرصت ها برای باقی ماندن بعنوان یک جریان رادیکال میرود تا تمامأ مسدود شود. انتخابی اگر هست انتخابی میان کمونسم کارگری و لیبرالیسم و رفرمیسم سترون بورژوائی است.زمان ما ، به گواهی آنچه که جهان در همین چند سال اخیر تجربه کرده است ،دورۀ پوسیدگی و گندیدگی هرنوع رادیکالیسمی است که بخواهد بدورازکارگران، بدورازنیروی آنان و بدورازکلیت آرمان سوسیالیستی مالکیت اشتراکی و لغو کارمزدی به فکر در آید و عمل کند. » ( ۱ )

مضمون حکم فوق بدون مایه گرفتن از واقعیات جامعه ایران ،دردایرۀ مشغولیات فکری چپ غیر کارگری قرار داشت .اینکه آیا خود بیان کنندۀ عبارات فوق بعد ها چگونه خواسته بود « امر انقلاب کارگری» را پیش ببرد و یا اینکه رادیکالیسم مورد نظرش تا چه حد در ارتباط و یا در قرابت باکارگران قرار داشت،همگی مسائلی هستند که لازمست بعدأ بطور مبسوطی به آنها پرداخته شود.ولی علاوه بر آن مسائل، مضمون حکم فوق علیرغم ظاهر چپ روانه اش،به نسبت واقعیات اجتماعی خارج از تخیل تئوریسین مورد نظر ،پاسفیستی بود.زیرا که درهمان زمانیکه چنان حکمی صادر میگردید، طبقۀ کارگر ایران از تشکلات صنفی و سیاسی سراسری و یا محلی مختص بخود بی بهره بود و به تبع چنان ضعفی پیشروان و منجمله طیف کمونیست طبقۀ کارگر نتوانسته بودند حضور موثر و همه جانبۀ ای در عرصه های مختلف مبارزات آزادیخواهی ویاحتی در مبارزات صنفی ویا دموکراتیک خودکارگران،داشته باشند.به تبع چنان وضعیتی مبارزات عدالتخواهی، درشرایط عدم وجودتشکلهای سیاسی وصنفی(سراسری و یا محلی ) کارگری ، علیرغم تأثیر پذیرفتن از حضور ضعیف و غیر منسجم کارگران کمونیست، عمدتأ متأثراز دیگر اقشار آزادی طلب و عدالتخواه جامعه  ،پیش میرفت. که البته چنان وضعی فقط مختص به آن دوره ای که نظام شوروی فروریخت نبود بلکه امروزه هم هنوز آن واقعیات بدرجات زیادی درجریانند. در آن شرایط تئوریسین مورد نظر،«هرنوع تفکر و عمل»مبارزاتی ایکه میتوانست «بدوراز آرمان سوسیالیستی مالکیت اشتراکی و لغو کارمزدی» صورت بپذیرد را ارتجاعی « پوسیده و کندیده» خوانده بود که چنان تبیینی در شرایطی که فوقأ مورد اشاره قرار گرفت،غیر مستقیم حذر از دخالت درمبارزات جاری ایکه بطور واقعی در جامعه در جریان بودند را تجویز میکرد.

جدا از چنان تبیینی، درشرایط امروزی جوامع معاصر علیرغم ناآمادگی های طبقۀ کارگر در اقدام به «انقلابی کارگری»، مبارزات اقتصادی گروهها و صنفهای جداگانۀ کارگری و یا جنبشهای دموکراتیکی توسط اقشار عدالتخواه،همواره در جریان بوده اند و تا زمانیکه نظام سرمایه داری پایدار باشد واعتراضات کارگری هم ضعیف باشند، آنچنان مبارزاتی همچنان بدرجاتی شدید و یا ضعیف در جریان خواهند بود که اولأ  قسمت عمده ای از آن مبارزات بدور از نیروی مبارزاتی کارگران در پی تحقق مطالبات برحق و عادلانه ای صورت گرفته اند و تا زمانیکه طبقۀ کارگر در پراکندگی بسربرد و از تشکلات سیاسی مستقل و سراسری خویش بی بهره باشد،آنچنان مطالباتی همچنان توسط دیگراقشار مبارز درجریان خواهند بود.ثانیأ چه قسمتهای جداگانۀ جنبش های صنفی کارگری که همواره در پی دستیابی به مطالبات آنی و کوتاه مدت خود مجبور به جدالی دائم با سرمایه داران و عمال آنها بوده اند و چه دیگر اقشار عدالتخواه و دموکرات جوامع امروزی ،هیچکدام تحقق مطالبات آنی و دموکراتیک خویش و یا مبارزات جاری ومستمر خود را،منوط  به سرنگونی نظام بورژوائی و لغو کارمزدی درجامعه نکرده اند.پس در همین شرایط موجود امروزی درجهان که نظام شوروی سالهاست فرو ریخته است و سرمایه های انحصاری جهانی اقتصاد هریک از جوامع را بگونه ای تحت نفوذ خویش در آورده اند ،همواره مبارزات حق طلبانه ای  توسط کارگران و یا دیگر اقشار عدالتخواه در جریان بوده اند که بدون اینکه آنجنان مبارزاتی لطمه ای جدی بر اساس نظام سرمایه داری زده باشند، تا اندازه ای به کسب دستآوردهائی هم نائل آمده اند که البته لازمست تأکید شود که موفقیت کامل آنچنان مبارزاتی ویا کسب کل مطالبات دموکراتیک درجامعه ،بازهم بطور فی النفسه و درخود نمیتوانند لطمه ای جدی بر اساس نظام بورژوائی وارد آورند. ولی با آن وصف کسب مطالبات اقتصادی و خواسته های سیاسی و دموکراتیک کارگران و دیگر اقشار عدالتخواه درجامعه،ضرورتی است اجتماعی- دموکراتیک که امر رهائی نهائی طبقۀ کارگر و «لغو کارمزدی» از مسیر پرداختن به آن ضرورت و دستیابی به آن مطالبات مورد نظر میگذرد. پس گرچه مطالبات دموکراتیک ریشه در تضییقاتی دارند که بنا بر مصلحت کسب سود در نظام سرمایه داری بر اقشار و طبقات جامعه تحمیل میگردد که رفع هر درجه ای از آن تضییقات مستلزم مبارزه ای پیگیر برعلیه حاکمان وقت و یا عمال ریزو درشت آنها میباشد ولی با آن وصف در شرایطی که فوقإ ذکرشد، مشروط کردن مبارزه جهت رفع هر درجه و یا کل آن تضییقات ،به خواست ایجاد« مالکیت اشتراکی»  و«لغو کارمزدی » ،عملأ چشم پوشی از پتانسیلهای مبارزاتی موجود همان اقشار و طبقات عدالتخواه درجامعه میباشد.

بدیهیست که مطالبات دموکراتیک طبقات و اقشاز عدالتخواه در هر یک از جوامع امروزی، بنا به چگونگی  قوای مبارزاتی نیروهای اجتماعی مطرح کننده اش و درجۀ پشتیبانی دیگر عدالتخواهان جامعه از مبارزینی که در آن عرصه ها پیشقدم شده اند ویا بنا به تأثیر مثبت دیگر عوامل فرعی تری،میتوانند به نتایج نسبتأ بهتری منجر شوند.ضمنأ این امر که درخواستها و مطالبات دموکراتیک برآورده نشدۀ هر جامعه ای در فردای پیروزی کارگران و شروع نظامی سوسیالیستی میتوانند به بهترین و انقلابی ترین وجه ممکن و در اسرع وقت ،برآورده شوند،مسئلۀ دیگریست. ولی اذعان به آن حقایق بدان معنا نیست که امروزه حل هرحد ممکنی از مسائل دموکراتیکی که بتواند بدور از خواست مالکیت اشتراکی و لغو کارمزی از طریق مبارزات اقشار عدالتخواه جامعه صورت گیرد ، ارتجاعی است و بایستی از آن حذر کرد.

بنا به اهمیت مسئلۀ طرح شدۀ فوق میتوان آنرا در اشکال دیگری موردبحث قرار داد ،بدین صورت که اگر بطور مثال در جامعه ای همچون ایران، کارگران بتوانند صف مستقلی را تحت رهبری تشکلات کارگری- کمونیستی خود، تشکیل بدهند و اگر آنها بتوانند اعتماد هر یک از اقشار عدالتخواه و حق طلب جامعه را نسبت به رادیکالیسم مطالبات خود جلب بکنند،در آنصورت هریک از عرصه های مبارزات دموکراتیک به بهترین نتایج ممکن دست خواهند یافت. مسلمأ باز هم درآنصورت رهبری کمونیستی ، مبارزات جاری کارگران و مطالبات آنی و صنفی آنان را بطور فی النفسه و در خود نخواهد نگریست بلکه آنها را با درنظرگرفتن منافع آتی و آرمان سوسیالیستی طبقه به پیش خواهد برد.ولی با تمامی آن تفاصیل، درغیاب آنچنان شرایط دلخواه ومطلوبی،ودرشرایطی که طبقۀ کارگراز انسجام تشکیلاتی مطلوب ومستقل کمونیستی خویش برخوردارنیست تا بتواند رادیکالیسم خویش را به هر یک از عرصه های مبارزات دموکراتیک القاء نماید،طبیعی است که در همان چهار چوب نظام بورژوائی مبارزات حق طلبانه ای همچون؛ مبارزۀ زنان،معلمین ،دانشجویان،اقشار زحمتکش و غیر کارگر، ویا مبارزۀ ملیتهای تحت ستم ،مبارزات صنفی و اقتصادی گروههای مجزای کارگری و …..غیره ،در پی تحقق مطالباتی دموکراتیک و آزادیخواهانه در جریان بوده اند و تا زمانیکه نظام بورژوائی بر جوامع حاکم باشند ،آنگونه از مبارزات همچنان در ابعادی کم یا زیاددر جریان خواهند بود که گرچه آن مطالبات بنا به شرایط فوق الذکر ،در حد رادیکالیسم مورد نظر کمونیستها مطرح وبرآورده نخواهند شد ولی هردرجه ای ازکسب موفقیت درآن عرصه های مبارزاتی،بحال کارگران و اقشار عدالتخواه جامعه،مفید تر از شعار های پاسفیستی بظاهر چپی است که درانزوا از طبقۀ کارگر و جامعه سر داده میشد( ویا میشود). مسلمأ عدم هژمونی کمونیستی بر مبارزات صنفی وسیاسی کارگری و یابر عرصه های دیگر مبارزات عدالتخواهانه در جامعه واقعیتی است نامطلوب که برسمیت شناختن آن فراخوانی است به کمونیستها تا از طریق دخالت فعال در عرصه های مبارزاتی موجود اعتماد توده های کارگر و سایر اقشار عدالتخواه جامعه را جلب و درحدامکان  درصدد رفع آن نقیصه برآیند. اما برخلاف نیاز به درگیر شدن فعال در جوابگوئی به آن ضرورت ،«کانون کمونیزم کارگری» که خود بهمراه آن بخش دیگراز حکا در انزوا از جامعۀ ایران و طبقۀ کارگر آن دیار بسر میبرد،تحت شعار تغییر ریل بطرف کارگران، «هرنوع رادیکالیسمی »  راکه « بدورازکلیت آرمان سوسیالیستی مالکیت اشتراکی و لغو کارمزدی به فکر »در میآمد و عمل میکرد را ارتجاعی « پوسیده و گندیده» خوانده بود. که البته علیرغم طرح چنان شعاری در خلوت سازمانی حکا، جنبشهای واقعی در جامعه بدون تأثیر پذیرفتن از آن شعار ها و یا احکام صادره ،راه خویش را درپیش داشته و حکا و یا بعدأ حککا هم،به هردرجه ای به آنچنان تحلیل ها و شعارهای پاسفیستی پایبند مانده اند،بهمان نسبت از آن جنبشها بدور مانده اند و همچنان مشغول فرموله کردن رادیکالیسم «کارگری» مورد نظرشان ،بوده اند.

بطور خلاصه اینکه بنا بر مواضع سیاسی « کانون کمونیسم کارگری»  رفع هر درجه ای از ناعدالتی های موجود در نظام بورژوائی مستلزم انقلابی پرولتاریائی وشروع نظام سوسیالیستی است. چنان نگرشی، علیرغم برخورداری از ظاهری چپ ،با تصویر سیاه و یا سفیدی که ازمبارزۀ طبقاتی وعدالتخواهی در جامعه،ارائه میدهد گذشته از اینکه ، مبارزات اقتصادی کارگران که فی النفسه منجر به برافکنده شدن نظام بورژوائی نمیشوند را،تحت عنوان مبارزات اکونومیسیتی و تردیونیونیستی تخطئه میکند، حتی دسترسی به هر درجه ای از دیگر مطالبات دموکراتیک را هم موکول به سرنگونی نظام بورژوائی و ایجاد نظامی سوسیالیستی میکند.

اما دیدگاه غلط حاکم بر « کانون کمونیسم کارگری» ، صرفأ به عرصه های مختلف مبارزات دمکراتیک،محدود نمانده بود. بلکه ارائه دهندگان اولیۀ آن مباحث علیرغم اینکه در آن مقطع بیشتر از هرزمان دیگری در گذشته نام کارگر را بر زبان میآوردند و سعی میکردند که خود را با قشر کارگران کمونیست درجامعه ،تداعی کنند،ولی با آنوصف آنها براساس «رادیکالیزمی» که بعدأ تحت عنوان  «کمونیزم کارگری» درپیش گرفتند، نه اینکه عملأ همچون گذشته ها، از طبقۀ کارگر «بدور ماندند» بلکه نظرأ هم به موضع مبارزاتی همان خلقیون و پوپولیستهائی رجعت کردند که زمانی در دهه های پیش مورد انتقاد خود آنها قرار گرفته  بودند.آنها «تغییر ریل» مورد نظرشان بجانب کارگران را بصورت ارائۀ مضامینی تحت عنوان «حزب و قدرت سیاسی » و…. معنا کردند که درواقع آن مفاهیم شیوه ای از تئوریزه کردن  چگونگی خودگماردگی تعداد معدودی از  «انقلابیون حرفه ای» بر طبقۀ کارگر و دیگراقشار جامعه ،بود.جهت بررسی مشخص تر آن چنان تئوریهائی ،لازمست به وجوه دیگری از موضع گیریهای تئوریسین مورد نظر،که در مباحثی همچون «حزب و جامعه……»،«حزب و قدرت سیاسی» و یا تئوریهای مربوط به شخصیت سازی در خلوت سازمانی و بدور از جامعه و طبقۀ کارگر ،فرموله شده بودند،پرداخته شود. ولی از آنجائیکه ارائۀ آن چنان نظراتی سالها بعد از طرح ایدۀ کمونیزم کارگری و تأسیس حککا ،صورت گرفته بود لذا قبل از پرداختن به آن وجوه از موضع گیریهای سیاسی مورد نظر،لازمست به اجزاء اولیۀ ایدۀ کمونیزم کارگری  که قبل از جدا شدن طراحش از حزب کمونیست ایران ،ارائه شده بود،پرداخته شود.

سوسیالیسم با اتکاء به کدامین نیروی محرکۀ اجتماعی؟

پس از تشکیل حزب کمونیست کارگری ایران،رهبرانش درصدد تدوین برنامه وتعیین سیاستهای آن حزب برآمدند.مضامین تئوریکی که راهنمای عمل حککا شد ،تشابهات و تمایزاتی با«مارکسیسم انقلابی» داشت. گرچه «مارکسیسم انقلابی» تا قبل از ارائه بحثهای مربوط به «کمونیزم کارگری» همچون یگانه مفهومی از «بیداری طبقاتی طبقۀ کارگر» جهانی تلقی شده بود ولی با آنوصف بهنگام طرح ایدۀ«کمونیزم کارگری» و شروع فعالیت حککا، به ناکافی بودن مارکسیسم انقلابی در جوابگوئی به مسائلی که به زعم تئوریسینهای حزب، بعد از فروریزی نظام شوروی درجهان پیش آمده بود،اشاره میشد.درآن هنگام آنها،مضامین مارکسیسم انقلابی را حاصل فعالیتهای فکری مشترک گرایشات سیاسی «غیر کارگری» و «سوسیالیزم کارگری» در درون حکا بحساب میآوردند و قصد فراتر رفتن از آن حد از مضامین تئوریک ودسترسی به آنچه که خود «کمونیزم انقلابی» اش مینامیدند، را داشتند. لذابعدازتشکیل حککا آنها بدون«دغدغۀ» حضور دیگر گرایشات سیاسی «غیر کارگری» درحزب جدید،به معنا کردن «کمونیزم انقلابی » مورد نظرشان درراستای آنچه که خود « رگه هائی از سوسیالیسم کارگری دردرون مارکسیسم انقلابی»ش خوانده بودند، پرداختند. «کمونیزم انقلابی» که در ادبیات سیاسی آندورۀ رفقا گاهأ تحت عنوان«کمونیزم لنینی باز سازی شده» هم از آن نام برده میشد، عبارت بوده است از مضامینی برنامه ای باضافۀ طرح ها و سیاستهائی در مورد چگونگی کسب حاکمیت سیاسی جامعه توسط حزب کمونیست کارگری ایران.قبل از بررسی مواضع سیاسی و چگونگی عملکردهای حککا ،لازمست به  آن بخش از مفاهیم «کمونیزم کارگری» که بنا برآن ،حککا از همان روز اول تأسیسش بعنوان حزبی «کارگری» تلقی شده بود،پرداخته شود.

حککا بر چه اساسی کارگری خوانده شد؟

از هنکام فعالیت سیاسی منصور حکمت در سازمان اتحاد مبارزان کمونیست تا زمان انعقاد کنگرۀ دوم حزب کمونیست کارگری ایران که در سال ۱۹۹۸ صورت گرفت همواره دو مفهوم مشخص که هریک عنوان ویژه ای را بخود اختصاص داده بود،جایگاه برجسته ای در سیستم فکری و دیدگاه سیاسی نامبرده داشتند.آن دو مفهوم عبارت بودند از: ۱- چگونگی «کارگری شدن و یا بودن»  حزب های مورد نظر ایشان ۲ – کسب حاکمیت و قدرت سیاسی توسط آنچنان حزب هائی، به نیابت طبقۀ کارگر.

کارگری«بودن» و یا «کارگری» تلقی کردن  حزبهای تحت رهبری منصور حکمت،ادعاهائی بودند که از سال ۱۳۶۸ شمسی ببعد در ادبیات سیاسی نامبرده ظاهر شدند.قبل از آن تاریخ مشخص، نامبرده در طی مرحلۀ مشخصی از فعالیت های سیاسی خود که از هنگام تأسیسس سازمان اتحاد مبارزان کمونیست تا سال ۱۳۶۸ شمسی را در بر میگرفت ، همواره درفکر چگونگی « قوی ،گسترده و کارگری شدن » حزب بود.و جهت رسیدن به آن هدف سیاستهای متنوعی را طرح کرده بود.برخلاف آن دوره نامبرده ازسال ۱۳۶۸ شمسی (۱۹۸۹ .م ) تا مدتها بعد ازسال ۱۹۹۸ میلادی ، حزبهای تحت رهبری اش را بعنوان حزبی کارگری تلقی میکرد و بر کارگری بودن آنها پای میفشرد..منتها معیارایشان جهت«کارگری» تلقی کردن حزبیای تحت رهبریش،در طی آن دوره مشخص، بنا بر تغییر مواضع سیاسی خود او فرق میکرد. بعبارتی دیگر در طی مرحلۀ دوم مورد نظر، نامبرده دو تعبیر مجزا و متضاد با هم از کارگری بودن حزبی که تحت رهبریش قرار داشت،را ارائه داده بود که بنا به تعبیر اول حزب تحت رهبری او بجهت «داشتن» پایکاه اجتماعی وسیعی در میان طیف کارگران کمونیست و رهبران کارگری ،حزبی « کارگری» خوانده شد.آن تعبیر مشخص حدودأ طی دوسالی بعد از ۱۳۶۸،در مورد حکا هم بکار گرفته میشد.ولی بعد از سال ۱۹۹۱ میلادی، بجای حزب کمونیست ایران ،حککا به اعتبار همان پایگاه تخیلی مورد نظربعنوان حزبی کارگری تلقی شد.آن چنان تعبیری از آن پس همچنان در مورد حککا بکار برده میشد تا اینکه در سال ۱۹۹۸ بود که خود منصور حکمت اذعان به  عدم وجود پایگاه اجتماعی وسیع حککا در میان طیف کارگران کمونیست کرد.( ۲ ) ولی نامبرده در آن زمان هم علیرغم اقرارش به آن واقعیت، کما فی السابق حککا را حزبی کارگری تلقی کرد.منتها از آن مقطع ببعد او تعبیر مجزای دیگری از کارگری بودن حککا را ارائه داده بود و براساس آن تعبیر،معیار دیگری را جهت کارگری تلقی کردن حککا ،بکار میگرفت.(۳ )

لازمست بخشهائی از نظرات متنوع نامبرده، که درمورد کارگری تلقی کردن حکا و یا حککا ،ارائه شده بودند، را ،بطور ویژه ای مورد بررسی قرار داد.ولی قبل از ارائۀ آن مطالب بایستی مختصرأ به مفهوم دومی که همواره جایگاه برجسته ای در سیستم فکری منصور حکمت داشته بود،پرداخته شود.

مفهوم ویژۀ دیگری که در تمامی طول فعالیت سیاسی منصور حکمت،جایگاه برجسته ای در دیدگاه سیاسی ایشان داشت، عبارت از:خواست  کسب حاکمیت سیاسی جامعه توسط حزب تحت رهبری او ، بود. نامبرده نه فقط در کنگرۀ دوم حککا بود که از طریق مضمون مقالۀ « حزب و قدرت سیاسی» ، چشم به کسب حاکمیت سیاسی جامعه، بنام حزب و به نیابت طبقۀ کارگر ،دوخته بود بلکه ایشان از همان بدو تأسیس حکا ،بهدف کسب حاکمیت سیاسی جامعه، درفکرچگونگی «حضور » حزبش درمیان کارگران و « قوی ،گسترده و کارگری شدن » بافت سازمانی آن بود.پس خواست کسب حاکمیت سیاسی جامعه، بصورت مفهومیکه فوقأ ذکر گردید،از همان بدو فعالیت سیاسی منصور حکمت تا زمانیکه خود او توانسته بود درعرصۀ سیاسی فعال باشد،همواره جایگاه برجسته ای در تفکر نامبرده داشت. منتها آن تغییری که در طی آن مدت چندین ساله در نگرش اوراجع  به آن مسئله حاصل شده  بود، عبارت از تعبیر او از رابطۀ پایگاه اجتماعی – کارگری یک حزب کمونیستی  با « قدرت سیاسی » همان حزب در جامعه و یا با توانائی آن در کسب حاکمیت سیاسی جامعه بود. تغییرمورد نظر در دیدگاه سیاسی نامبرده از سال ۱۹۹۸ ببعد آشکار گردید. که باز بینی آن تغییرات در بررسی حاضر تحت عنوان دورۀ سوم صورت خواهد گرفت.

آنچه که در بخشهای ( پنجگانۀ) قبلی این بررسی ارائه شد مربوط به نگرش حاکم بر حکا درمورد چگونگی « کارگری شدن » آن حزب بود.که آن مسائل در محدودۀ آنچه که فوقأ بنام دورۀ اول از فعالیت سیاسی نامبرده،معرفی شد، جای داشتند.

 دورۀ دوم از هنگام ارائۀ بحثهای «کانون کمونیزم کارگری» در درون حکا ،شروع و تا زمان انعقاد کنگرۀ دوم حزب کمونیست کارگری ایران که در آن بحث «حزب و قدرت سیاسی» ارائه شده بود، ادامه یافت.در اوائل آن دوره که « کانون کمونیزم کارگری» هنوز از حکا دل نکنده بود و قصد تبدیل کردن آن حزب به حزبی «تک بنی کارگری» را داشت، منصور حکمت با ارائۀ بحثی تحت عنوان «حزب کمونیست و عضویت کارگری »، بطور غیر واقعی و در عالم تخیل قصد بخشیدن پایگاه کارگری وسیعی درجامعه به حکا را داشت. از آنزمان بود که امر کارگری شدن حزب درادبیات سیاسی نامبرده رنگ باخت و بیک باره جای به ادعاهای نامبرده مبنی بر کارگری بودن  حزب داد.

دورۀ سوم که از مدتی نه چندان طولانی قبل از انعقاد کنگرۀ دوم حککا،شروع شده بود،دوره ای بود که ده سال از ارائۀ بحث «حزب کمونیست و عضویت کارگری» گذشته بود و در طی آن مدت ، هر یک از حزبهای تحت رهبری تئوریسین مربوطه، در امر مربوط به کسب حاکمیت سیاسی جامعه، خیری از حمایت لشکرهای خیالی کارگری ایکه قبلأ و بنا به مفاهیم مقولۀ مذکور به هر یک از آنها بخشیده شده بود،ندیده بودند. لذا منصور حکمت از آن پس معیارهای قبلی خویش،راجع به کارگری تلقی کردن حککا را تغییر داد وگذشته از آن اوهمچنین نظر قبلی خویش را هم در مورد رابطۀ  میان پایگاه اجتماعی حزب در میان کارگران با قدرت سیاسی حزب و یا با توانائی آن در کسب حاکمیت جامعه،را بطور اساسی عوض کرد.عقیدۀ او از آن زمان ببعد بر آن بود که حککا بدون اینکه پایگاهی وسیع در میان کارگران ایران کسب کرده باشد،میتواند با در پیش گرفتن مکانیزمهای قوی شدن در جامعۀ معاصر،به قدرت سیاسی دست یابد و یا حتی توانائی کسب حاکمیت سیاسی جامعه را هم بدست آورد و بر آن اساس بود که او رهنمود های خویش،مبنی بر کسب تعجیلی قدرت سیاسی توسط حککا،را فرموله کرد و آنها را ارائه داد.( ۴ )

با توجه به مطالب مندرج در قسمتهای قبلی که مربوط به دورۀ اول مورد نظر میشدند و با پرداختن به مقولۀ « حزب کمونیست و عضویت کارگری» ،که ذیلأ اارائه میگردد، مواضع سیاسی حکا در دورۀ دوم مورد نظر،پی گرفته خواهدشد.

«حزب کمونیست و عضویت کارگری»

قبل از ورود به این مبحث لازم است درنظر گرفته شود که مقولۀ « حزب کمونیست و عضویت کارگری» در دومقظع تاریخی مختلف ،بطور مجزا به هریک ازتشکیلاتهای حکا و یا حککا،نسبت داده شده بود.لذا در مطلب زیرین به اقتضای سابقۀ تاریخی مقولۀ فوق الذکر،هم ازحکا و هم از حککا سخن بمیان خواهد آمد. و اما خود مبحث «حزب کمونیست و عضویت کارگری » را منصور حکمت در حوالی بهار ویا تابستان سال۱۳۶۸ شمسی،یعنی در زمانیکه هنوز کاملأ از حزب کمونیست ایران دل نکنده بود وقصد «یک بنی» کردن آن حزب را داشت،ارائه داده بود.آن بخش از مباحث ایشان بهنگام تشکیل «حزب کمونیست کارگری ایران» پشتوانۀ قسمتی از مفاهیم «کمونیزم لنینی باز سازی شدۀ» مورد نظر ایشان شد که بقول خود او آنچنان «کمونیزمی» میبایستی فراترازمارکسیسم انقلابی کار ساز میبود.پس لازمست توجه شود که ارائۀ آن بحث در زمانی صورت گرفته بود که نامبرده علیرغم طرح ایدۀ « کمونیزم کارگری»،قصد ماندن درحکا وتبدیل آن حزب به یک حزب «یک بنی کارگری» راداشت.لذا تئوری مربوط به «حزب کمونیست و عضویت کارگری» به گونۀ ویژ ای با سیر تاریخ سیاسی حزب کمونیست ایران هم مربوط میگردد.

علاوه بر توضیحات فوق بجاست توجه شود که در سال ۱۳۶۸ شمسی ،در حالی از طریق ارائۀ مبحث « حزب کمونیست و عضویت کارگری»،سعی در بخشیدن پایگاه کارگری گسترده ای  درجامعه به حکا،شده بود،که  آن حزب شش سالی از فعالیتهای سیاسی اش را پشت سر نهاده بود و در طی آن مدت همچنان در انزوا ازجامعۀ شهری و طبقۀ کارگر بسر برده بود.حداکثر نتیجه ای که حکا در طول آن مدت از اجرای سیاستهای متنوع «کارگریش» گرفته بود،عبارت از جذب آحاد انگشت شماری از کارگران به بافت سازمانی اش بود.که درآنمورد هم بنا به اذعان خود رهبران آنزمان حکا و از آن جمله خود منصور حکمت بخشی از آن تعداد قلیل کارگران جذب شده به بافت سازمانی حزب هم، ،مجبور شده بودنداز بستر عادی زیست وکار خویش جدا شده و به صفوف پیشمرگان کومه له در تشکیلات علنی آن سازمان ملحق شوند.( ۵ ) پس بنا به دلائل زیادی ،که پاره ای از آنها در قسمتهای قبلی همین بررسی مورد اشاره قرار گرفتند،فقدان پایگاه کارگری حکای آنزمان درجامعۀ ایران وحضوربسیارضعیف وناچیزکارگران دربافت سازمانیش،واقعیت انکارناپذیری بود که تا قبل ازتصمیم منصور حکمت راجع به «یک بنی »کردن آن حزب،مورد تأیید خوداوهم بود.حتی ایشان بعد از منصرف شدن از «یک بنی» کردن بافت سازمانی حکا،کمافی السابق آن حزب راهمچنان حزبی غیر کارگری مینامید.

 یادآوری مطالب فوق بلحاظ عطف توجه به این واقعیت است که نامبرده بدون درنظر گرفتن وضعیت واقعی آنزمان حزب کمونیست ایران،بهنگامیکه قصد «یک بنی کردن» آن حزب را داشت، خواسته بود که ازطریق ارائۀ تحلیلی غیر واقعی تحت عنوان « حزب کمونیست و عضویت کارگری» ،یکشبه حکا را به حزبی با پایگاه کارگری گسترده و قوی در میان جامعه «تبدیل» کند.ولی همانطور که سیر تاریخ فعالیت حزب کمونیست ایران نشان میدهد،او بعدأ ازفکر تبدیل حکا به حزبی «یک بنی کارگری» دست کشید واز آن حزب جدا شد.با جدا شدن نامبرده از حکا،مقولۀ « حزب کمونیست و عضویت کارگری »هم همچون جزئی از متون پایه ای ایدۀ کمونیزم کارگری،به حزب تازه تأسیس یعنی حککا ،تعلق گرفت. وبدانصورت بودکه حککا،درعالم تخیل بعنوان حزبی کمونیست با پایگاه کارگری نسبتأ وسیعی تلقی گردید.پس جهت آشنائی بیشتر با ایده ایکه تحت عنوان «کمونیزم کارگری» معروف گردید لازمست به یکی از اجزاء پایه ای آن یعنی به مبحث «حزب کمونیست و عضویت کارگری» ،پرداخته شود.

طبق بخشی از مباحث مربوط به «حزب کمونیست و عضویت کارگری» طیف کارگران کمونیست در جامعۀ ایران مابه ازاء کارگری حکا تلقی شدند وبخش وسیعی ازآنها بعنوان اعضای شمارش نشدۀ آن حزب (بعدأ حککا) ،بحساب آمدند.بنا به توضیحات پایه ای چنان تلقیاتی گویا بعلت وجود خفقان سیاسی در جامعۀ ایران واستیلای حاکمیت دیکتاتوری برآن دیار،آن دسته از اعضای حزب نتوانسته بودند درخواست عضویت خود را به حکا( بعدأ به حککا) ارائه دهند. لذا ،حکم گردید که بخش عظیمی از کارگران کمونیست و رهبران اعتراضات کارگری در جامعه بعنوان عضوحکا« بعدأ حککا» محسوب شوند. با چنان« شگردی » درعالم خیال حککا صاحب پایگاه وسیع کارگری در میان طبقۀ کارگر ایران گردید. به تبع تأمین خیالی پایگاه طبقاتی حککا در جامعه،مشکل کارگری نبودن بافت سازمانی آن حزب هم روی کاغذ حل شد.

طبق مباحثی که بعدأ درآنمورد ارائه شده بودند بافت سازمانی حککا از سه گروه مختلف از فعالین حزبی تشکیل میشد که به ترتیب عبارت بودند از ۱ – کادر های حزبی ۲ – اعضای قابل شمارش که از طریق ارائۀ درخواست عضویت، قبلأ هویت شخصی خود را کاملأ به رهبران و کادر های حزب شناسانده بودند(توضیح اینکه این بخش از اعضاء کل بافت سازمانی حکا تا زمان ارائۀ آنچنان بحثهائی را ،تشکیل داده بود که در میان آنها تعدادکارگران نسبت به حضورگستردۀ روشنفکران و اقشار غیر کارگر،بسیار کم بود) ۳ – اعضای غیر قابل شمارشی که بنا به ادعای تئوریسین آنزمان حککا،شامل بخش وسیعی از طیف کارگران کمونیست در جامعه میشدند که علیرغم مشخص نبودن هویت شخصی تک تک آنها نزد حزب،بعنوان مابه ازاء کارگری حزب در جامعه تلقی میشدند.با پشت بستن به چنان نیروئی بود که عنوان «کارگری» درکنار واژۀ کمونیست، بخشی از وجه تسمیۀ حزبی شد که  بعد از جدا شدن «فراکسیون کمونیزم کارگری» از حکا ،بنا نهاده شد.و بدانصورت بود که آن حزب از بدو زائیده شدنش از بطن یک حزب غیر کارگری،همچون یک حزبی « کارگری» تلقی گردید.و بر آن اساس عنوان «حزب کمونیست کارگری ایران »  را بخود اختصاص داد.

مراجعه به بخشهائی از نظرات تئوریسین مورد نظر در آن دورۀ مشخص ،میتواند درکسب شناخت بیشتر از  مواضع سیاسی حککا موثر باشد.

توضیح اینکه: لازمست به ارتباط تاریخی  مضمون نقل قول زیرین با حکا و یا حککا توجه شود.   

« حزب کمونیست ایران هم اکنون از دو جزء تشکیل میشود. یک جزءرسمی، سرشماری شده و به عضویت گرفته شده.این آن بخشی است که معمولأ به آن حزب اطلاق میشود.در این بخش بافت غیر کارگری غلبه دارد.جزء دوم شامل یک نیروی غیر رسمی به مراتب وسیعتر متشکل از کارگران کمونیست و رهبران جنبشهای اعتراضی است که بدون انکه عضو حزب باشندسیاستهای حزب را جلو میبرند و به اشکال غیر اساسنامه ای و ظاهرأ بدون ضبط و ربط با حزب رابطه برقرار میکنند.قدرت واقعی حزب ما در هر مقطع حاصل جمع این دو جزء است. اما حزب بطور رسمی متأسفانه فقط اولی است……………………………………………………………………. ……………….. …………

این بخش کارگری فی الحال به اعتقاد من عضو حزب کمونیست ایران هستند. بیرون ماندن حقوقی این طیف وسیع رفقای کارگر از حزب،به درجۀ زیادی تا همینجا روند تحکیم کمونیسم کارگری در حزب را کند کرده است و برسر راه تبدیل حزب ما به حزب کمونیستی کارگران ایران مانع ایجاد نموده است. به این وضع باید خاتمه داد.» ( ۶ )

مسلمأ درآن زمانی که منصور حکمت حکا را ترک میکرد،معتقد نبود که حزبی را بجای میگذارد که برخوردار از « یک نیروی غیر رسمی به مراتب وسیعتر متشکل از کارگران کمونیست و رهبران جنبشهای اعتراضی» میباشد،بلکه نامبرده بمحض جدا شدنش از حکا ،نظرش در مورد برخورداری آن حزب از پایگاه کارگری وسیع درجامعه را،بلافاصله مسکوت گذاشت و آن حزب را درزمرۀ احزاب غیر کارگری که « در حیطۀ رادیکالیسم غیر پرولتری محبوس مانده » بود، بحساب میآورد.البته تغییر آنچنان قضاوتی در مورد حکا دور از انتظار نبود زیرا بهمان سادگی که یکشبه پایگاه  «کارگری» وسیعی به آن حزب بخشیده شده بود،بهمان سادگی هم میتوانست بمحض نماندن «فراکسیون کمونیسم کارگری» در آن حزب ،از آن باز ستانده شود! ولی گذشته از آن مسئله لازمست ادعاهای موجود در نقل قول فوق الذکر مورد بررسی دقیق تری قرار گیرند.

این که آیا یک حزب واقعأ کارگری و کمونیستی تحت چه ضوابطی و چگونه عضو میپذیرد، مسئلۀ دیگریست که پرداختن به آن در فرصت این بررسی نمیگنجد ولی آن اظهاراتی که بنا برآن گویا یک نیروئی به مراتب وسیع تر از تشکیلات علنی آنزمان حکا درمیان کارگران کمونیست و رهبران جنبشهای اعتراضی وجود داشتند که سیاستهای آن حزب را جلو میبردند و به علت وجود خفقان سیاسی درایران از درخواست عضویت خود در حکا (بعدأ در حککا )باز داشته شده بودند،،تهی از واقعیت بود. زیرااکثر قریب به اتفاق سیاستهای « کارگری » حکا ،تا مقطع ارائۀ بحث « حزب کمونیست و عضویت کارگری »،به هدف « کارگری شدن» حکا ،طرح شده بودند .و ضمنأ در همان زمانیکه چنان بحثی ارائه گردید ،اختلافاتی  در درون تشکیلات علنی خود آن حزب درجریان بود که ظاهرأ حول علل کارگر ی نشدن بافت سازمانی حزب و فقدان پایگاه کارگریش درجامعه، دور میزد. گذشته از آن مسئله، خود منصور حکمت هم بعدها با اشاره به عدم «احساس تعلق متقابل بخش رادیکال و سوسیالیست و معترض طبقۀ کارگر ایران » با حککا ( ۷ ) ،به بیگانه بودن حزبش با طیف کارگران کمونیست ورهبران کارگری،اقرار کرده بود.آنچنان واقعیاتی ،در حد خود دال بر تخیلی بودن وجود پایگاه وسیع کارگری حکا ( بعدأ حککا) درجامعه ، بودند. ارزش مصرف چنان ادعائی در آن زمان بلحاظ تأمین خیالی پایگاهی کارگری در جامعه ،برای حزبی بود که صرفأ بنا به تصمیم رهبرانش قرار بود «یک بنی و کارگری » تلقی گردد. ولی بعد ها از آن ادعا استفاده های تبلیغاتی دیگری هم برده میشد. بطور مثال در تئوری «حزب و کسب قدرت سیاسی»، با پشت بستن به چنان ادعائی بود که موقعیت تخیلی حککا در ارتباط با طبقۀ کارگر ایران،مشابه با و بعضأ برتر از وضعیت بلشویکها در مقطع مابین فوریه تااکتبر ۱۹۱۷  تلقی میگردید و براساس چنان تلقیاتی بود که تئوریسین مورد نظر دست بردن تعجیلی  حککا برای کسب قدرت سیاسی درایران،را «قیام » خوانده بود.( به آن مسائل بعدأ بطور مبسوطی پرداخته خواهد شد)

از آنزمانها تا کنون سالهای سال گذشته است که در ظرف آن مدت حککا به چند حزب و گروه جداگانه و مخالف با هم تقسیم شده است.که ازآن میان، هم حککای اولیه و هم هر یک از احزاب بوجود آمدۀ بعدی،خود را وارث « برحق» تمامی نظرات و تئوریهای منصور حکمت و از آن جمله مباحث مربوط به « حزب کمونیست و عضویت کارگری»،می دادنند لذا تمامی آنها با استناد به آن مفاهیم،درعالم خیال طیف کارگران کمونیست را «ازآن خود دانسته » وبخش عمده ای ازآن طیف را بعنوان «اعضای شمارش نشدۀ» خویش قلمداد میکنند. پس اگر امروزه دیده میشود که از میان آن مجموعه یکی ادعای وجود « قدرت دوگانه» سیاسی درایران میکند و حزب مربوطۀ خود را، درعالم خیال یکی از آن دو قدرت بحساب میآورد و یا دیگری بحث « جنبش سرنگونی » رادردرون تشکیلات خودراه انداخته است و به تبع آن ،حزب خود را در آستانۀ کسب قدرت سیاسی میبیند،جای هیچگونه تعجبی نیست. زیرا که در پرتو بحثی که قبلأ منصور حکمت ارائه داده بود،هریک ازآنها با پشت بستن به حمایت لشکرهائی خیالی متشکل از کارگران کمونیست و رهبران اعتراضی کارگری،خود و حزب خود رادر موقعیت دست بردن تعجیلی برای کسب حاکمیت سیاسی جامعه ایران تصور میکند.چنان مباحثی ازآنجائیکه مایه از واقعیات نگرفته اند ،نزد معتقدینش نقش «چراغ جادوئی » را بازی میکنند که گویا بمحض اراده کردن، دارنده اش را در موقعیت کسب حاکمیت سیاسی جامعه قرار خواهد داد.پس اگر صد انشعاب و انشقاق آمیبی دیگری هم از حککا و یا نوادگان بعدیش بوجود آید،مادام که آنها بخشهای نادرست نظریات منصورحکمت را بجای مارکسیسم بعنوان راهنمای عمل خویش قرار میدهند،جملگی درروی کاغذ و در عالم خیال برخوردار از همدلی طیف کارگران کمونیست با خویش میباشند! درهرحال گذشته از اینکه امروزه احزاب مورد نظردرمورد خود چه میگویند، لازمست ،سرگذشت مقولۀ «حزب کمونیست و عضویت کارگری» ،دردرون حککا را پی گرفت.

درحدود ده سالی از طرح مباحث مربوط به « حزب کمونیست و عضویت کارگری» گذشت، که در طی آن مدت حککا تاسیس شده بود ورهبرانش هم با پشت بستن به مبحث «حزب کمونیست و عضویت کارگر»،حزبشان را یگانه صف متشکل بخش وسیعی از کارگران کمونیست ایران قلمداد میگردند. به تبع چنان جایگاه خیالی ایکه حککا در میان گارگران کسب کرده بود، از آن پس چگونگی متحقق شدن شعار اولیۀ رهبرانش مبنی بر تغییر ریل سیاسی بجانب کارگران ،به طاق نسیان نهاده شد.ولی علیرغم بزرگنمائی هائی که در مورد حککا میشد،خود آن حزب در طی آن دورۀ مورد نظر،بطور واقعی درانزوا از جامعۀ شهری و طبقۀ کارگر ایران بسر میبرد و بجز فعالیتهای سیاسی  بیدریغ اعضا و هواداران تشکیلات علنی اش در کشورهای خارج، از «احساس تعلق متقابل » کارگران کمونیست و رهبران اعتراضی، بی بهره ماند بود. لذا درآخر آن دورۀ مورد نظر ،یعنی در سال ۱۹۹۸ میلادی تئوریسین مربوطه ، سرخورده از عدم حمایت «اعضای شمارش نشدۀ کارگریش» ،بحث دیگری تحت عنوان «حزب و قدرت سیاسی » را مطرح کرد.نامبرده بحث مذکور رامتکی بر توضیحاتی کرده بود که مضامین آن در تناقض با مبحث قبلی خود او یعنی با مضمون«حزب کمونیست و عضویت کارگری» ،قرار داشت. که دراین مورد ،بعدأ بحث مبسوط تری ارائه خواهد شد.

رهبران حککا در سال ۱۹۹۸ از ادعای خود مبنی بر داشتن پایگاه کارگری وسیع حککا درجامعه،بکلی دست کشیده بودند لذا به تبع  دست کشیدن آنها از آن ادعا، مقولۀ « حزب کمونیست و عضویت کارگری» هم ،همچون بسیاری از دیگر تحلیلها و سیاستهای «کارگری» منصورحکمت بعلت کارساز نبودن در کسب حاکمیت سیاسی جامعه،بدون هیچگونه بازنگری ای بایگانی شد.چنان متدی که بنا برآن از مبحث مورد نظر ، بدون سنجشی از صحت و سقم مندرجاتش و یا بدون ارزیابی از تأثیرات مثبت و یا منفی آن در حیات سیاسی حزب و یا در زندگی واقعی کارگران ، دست برداشته میشد،شیوه ای استثنائی نبود که صرفأ درمورد همان مقالۀ مورد نظر بکارگرفته میشد بلکه آنچنان شیوه ای طی سالیان درازی تبدیل به سنت غلط جا افتاده ای در درون حکا و یا در حککا شده بود که با در پیش گرفتن آن،بخشهای غلط از نظرات منصور حکمت وسیاستهای سترون و تحلیلهای غیر واقعی اوکه مدتها در باب « کارگری» بودن و «فوائدشان» سخنها سرداده میشد،بدون هر گونه باز نگری درست و واقعی ئی،مسکوت میماندند.دست کشیدن بدون سنجش و باز نگری از آن سیاستها و تحلیلها ،از طرفی آنها راعملأ از دستور فعالیتهای روز حزب خارج میکرد ولی از طرف دیگراعتبار کاذبی را که قبلأ رهبران حزب به آنها بخشیده بودند را نزد توده های تشکیلاتی،پابرجا میساخت. که آن وضعیت امکاناتی بود که تئوریسین مربوطه را قادر میساخت  تا با مانور دادن در تئوریهای تخیلی گذشته ، یا از آنها بمنظور توجیه کردن تناقضات نظری دوره های بعدی اش ،استفاده کند و یا بعنوان نظر شخص ثالث و غائبی ،برآنها بتازد.آن بخش غلط از مبحث « حزب کمونیست و عضویت کارگری» هم یکی از مجموعه نظرات نامبرده بود که تخیلی بودنش در عمل به اثبات رسیده بود و بدون اینکه مورد هرگونه باز بینی ای قرار گرفته باشد،مدتها بود که عملأ مطرود مانده بود. بعد از آن دوران، نامبرده با ارائۀ مضامینی که پشتوائۀ مبحث «حزب و قدرت سیاسی» بودند ،هم بطور بارزی آن ادعای واهی  بیان شده در مقالۀ « حزب کمونیست و عضویت کارگری» را نفی کرده بود وهم درتوجیه نظرات «جدیدش»، بطور ضمنی و غیر مستقیم،از آن، بهره گرفته بود.که آن نیزخود تناقضی بود که بعدأ به همراه موارد مطروحۀ فوق مورد بررسی قرار خواهند گرفت.

ادامه دارد

 

 m.rahsepar@hotmail.com

 

 

توضیحات :

۱ – از سخنان منصور حکمت ،منعکس در نشریۀ بسوی سوسیالیسم ( ارگان تئوریک حزب کمونیست ایران) دورۀ دوم ،شمارۀ ۳ مردادماه ۱۳۶۸ شمسی.

۲ – سخنرانی منصور حکمت در ۱۵ آپریل ۱۹۹۸ که در کنگرۀ دوم حزب کمونیست کارگری ایران ایراد گردید ( بعدها مضمون آن سخنرانی تحت عنوان « حزب و قدرت سیاسی» بصورت کتبی عرضه شد.)

۳ – به مقالۀ «حزب و قدرت سیاسی» از منصور حکمت مراجعه شود.

۴ –  به مقالۀ « حزب و قدرت سیاسی »  و مقالۀ حزب و جامعه: از گروه فشار تا حزب سیاسی از منصور حکمت مراجعه شود.

۵ –  به مطالب مندرج در بخشهای قبلی بررسی حاضر (  بخشهای قبلی : کومه له ،حزب کمونیست ایران و « کمونیزم کارگری ،در کدامین بحران ؟ ) ،مراجعه شود.

۶ – بخشی از مقالۀ « حزب کمونیست و عضویت کارگری» ،از منصور حکمت که در تیر و مرداد ماه ۱۳۶۸ ،در شماره های ۵۱ و ۵۲ نشریۀ کمونیست منعکس گردید.

۷ – بخشی از اظهارات منصور حکمت در کنگرۀ دوم حککا ( به توضیحات مربوط به شمارۀ ۲ توجه شود)