کومه له،حزب کمونیست ایران و«کمونیزم کارگری»،درکدامین بحران؟ بخش چهارم

مواضع قدیم در پیرایه ای « نوین»                                    

مبارزات واعتراضات جاری کارگری بخشی از واکنشهای طبقاتی کارگران بوده است که بعد از سپری شدن دوسال از عنوان کردن « سبک کارکمونیستی» در کنگرۀ ا.م.ک وگذشت بیشتر از یکسال از تشکیل حزب کمونیست ایران،در مرکز توجه تئوریسینهای حکا قرار گرفت که البته عطف توجه رهبران حزب به مبارزات جاری کارگران بدوأ به جهت مفید واقع شدن در آن مبارزات ویا بهبودبخشیدن به وضعیت معیشتی و سیاسی کارگران، نبود.بلکه طرح چنان مباحثی درآن مقطع بدان خاطر بود که تئوریسینهای حزب بعد از سالها خود مشغولی سازمانی، دریافته بودند که هنوز فعالیت حوزه ها و محافل ترویجی شان،خیری به سازمانشان نرسانده وثمره ای از« نیروشدن» حزبشان راببارنیاورده بودند.لذادرسال ۱۳۶۳ بودکه رهبران حزب باطرح مباحثی مربوط به مبارزات جاری کارگران، درصدد جستجوی راهی بودند که صرفأ به گسترش و توسعۀ سازمان حزبشان بیانجامد.

طبق مباحث آندورۀ رهبران ،دخالت فعال در مبارزات جاری کارگری و توجه واقعی به اتحاد وهمبستگی کارگران در تشکلهای صنفی شان ،به آینده ای نامعلوم و پس از قوی شدن حزب،حواله داده میشد.ازطرفی قوی وگسترده شدن حزب هم درگرو جذب آحاد منفردی از رهبران عملی وآژیتاتورهای علنی کارگری به  حوزه های حزبی قرار داده شده بود.حوزه هائیکه تعدادشان درسراسر ایران بسیار اندک و انگشت شمار بودند و فعالین شان هم ازجانب رهبری حزب از دخالت فعال در مبارزات جاری کارگری اکیدأ منع شده بودند. دربستر اتخاذ آنچنان موضعی بود که «سبک کار کمونیستی» حکا درطی دورۀ مابین سالهای ۱۳۶۳ و ۱۳۶۴ شمسی تعیین گردید.لذا قبل از بررسی مختصات سبک کار حکا در قبال مبارزات کارگری درآندورۀ مشخص،لازمست به چگونگی نگرشی که بستر فکری اتخاذ آنچنان موضعی بود،پرداخته شود.

جهت ورود به آن عرصۀ مشخص ازبرداشتهای رهبران آنزمان حکا لازمست به بخشی از جوابهای منصورحکمت به سئوالات مطرح شده از جانب نشریۀ کمونیست ارگان رسمی حزب کمونیست ایران ،توجه شود.توضیح اینکه؛ سئوالات مورد نظر راجع به ارتباط بین سیاست گسترش و تحکیم تشکیلات حزب ( ایجاد حوزه های حزبی) با نحوۀ دخالت در مبارزات و اعتراضات جاری کارگران وچگونگی امر رهبری آن مبارزات بود که جوابهای ایشان در آن مورد چنین بودند؛

« تا آنجا که مسأله به حزب کمونیست ایران به عنوان یک کل ، یک مجموعه مربوط میشود، نه اینکه تقابلی در کار نیست، بلکه سازماندهی حزبی و حوزه ای ودخالت درامررهبری مبارزات جاری موجود کارگری، اساسأ لازم و ملزوم یکدیگرند.» (۱ )  

و اما کمی پائین تر در همان مأحذ چنین آمده است؛

« اما آنچه در بارۀ کل حزب یابه عبارت بهتر حزب بعنوان یک مجموعه، صدق میکند، الزامأ دربارۀ هرجزءیا اندام حزب صدق نمیکند.آنچه که برای کل حزب درست است،الزامأ به همان صورت و با همان بیان برای یک حوزۀ حزب در محیط کارگری درست نیست.اگر سازماندهی حوزه های حزبی از یکسو و رهبری مبارزات جاری از سوی دیگر اجزاء مکمل سیاست حزب هستند،وقتی به عملکرد حوزه های پایه ای میرسیم اینها دیگر بطور واقعی ممکن است در دوره هائی باهم تقابل پیدا کنند.

ممکن است رفیقی بپرسد که آیاواقعأ ممکن است تلاش برای دردست گرفتن رهبری یک اعتصاب، شرکت فعال درهدایت یک تحصن، به کار پایه ای حوزه های ما لطمه بزند؟ بله ،متأسفانه در شرایط کنونی این کاملأ ممکن است ،چون دخالت در رهبری مبارزات جاری کارگری نیازمند بوجودآوردن ملزوماتی است که حوزه های ما الزامأ ازآن برخوردارنیستند.آن کسی که میخواهد بطورواقعی خلأ رهبری را درحرکات اعتراضی موجود کارگران پرکند باید قبل ازهرچیزبه فکرفراهم کردن این ملزومات باشد.ماحوزه هائی نمیخواهیم که یکباردریک اعتصاب خوش بدرخشد و بعد صحنه رابرای مدت طولانی خالی کنند.مامیخواهیم یک تشکیلات حزبی،متشکل ازحوزه های دربرگیرندۀ کارگران کمونیست درست کنیم که بطور ادامه کاری رابطۀ حزب وطبقه رابرقرار نگهدارد،بطورادامه کاری رهبرقاطع،انقلابی و هوشمندی برای بخشهای مختلف جنبش کارگری باشد،بطورادامه کاری مبارزات جاری را به عرصه ای برای جلب پیشروترین وآگاه ترین کارگران به حزب تبدیل کند و بطورادامه کاری قدرت کارگران رادرمبارزۀ سیاسی و اقتصادی افزایش دهد.

خلاصه کنم حزب ما باید بتواند نه فقط رهبر وسازمانده جنبش طبقۀ کارگر برای سوسیالیسم، بلکه همچنین اصولی ترین و قاطع ترین رهبر درمبارزاتی باشد که کارگران بطور روزمره برای شرایط کاروزندگی شان در همین نظام موجود به آن دست میزنند.بنابراین طبیعی است که ما دراین دوره اولویت خودمان را این قرار بدهیم که چنین تشکل ادامه کاری ازکارگران کمونیست را بوجود بیآوریم و همین راهم مبنای دخالت جدی و فعال درامر رهبری مبارزات جاری کارگری بدانیم.»( ۲ )

قبل از پرداختن به جنبه های مختلف سیاست « کارگری» حزب در حوالی سالهای ۱۳۶۳ لازمست توجه شود که حزب کمونیست ایران در آن مقطع « بعنوان یک کل  ویا یک مجموعه، »، بجز تعداد انگشت شماری از فعالینش که در شهرها مانده وبخش محدودی از آنها مشغول فعالیت حوزه ای بودند، از هیچ امکان دیگری جهت دخالت در مبارزات جاری کارگری برخوردار نبود. لذا اگر در سیاست آندوره به دخالت حزب کمونیست ایران «بعنوان یک کل» در مبارزات جاری کارگری اشاره شده بود،آن نیز بدان معنی نبود که حکای آنزمان فراتر از پتانسیلهای مبارزاتی همان تعداد انگشت شمار از فعالینش،از امکانات دیگری جهت دخالت فعال در مبارزات جاری کارگری برخوردار بود،بلکه طبق سیاست رسمی آنزمان حکا دخالت آن حزب «بعنوان یک مجموعه و یک کل» درمبارزات جاری کارگری در آیندۀ دوری به فعالیت همان حوزه هائی که از دخالت در مبارزات جاری کارگری منع میشدند، گره خورده بود.پس اگر در آن مرحله از دگردیسی نگرش چپ غیر کارگری ،دخالت مستقیم و فعال در مبارزات جاری کارگران از دستور کار حوزه های حزبی حذف میشد، بدان معنی نبود که درعوض خود حزب بعنوان یک مجموعه از امکانات دیگری جهت «حضور»درچنان عرصه ای از مبارزۀ کارگری و بکارگیری پتانسیل های بالقوه اش درآن عرصه از فعل الانفعالات کارگری ،برخوردار بود.واقعأ در آن مقطع زمانی مشخص نه حوزه های حزبی وبویژه نه خود حزب بعنوان یک مجموعه، هیچکدام حضور و رد پای چندانی در مبارزات علنی کارگری نداشتند و اساسأ رهبران حزب تا آنزمان و حتی تا سالها بعد از کنگرۀ دوم حزب با فعل الانفعالات واقعی جنبش کارگری بیگانه بودند که آن وضعیت مورد اذعان خود آنها هم قرار گرفته بود( ۳ )

علاوه بر عدم شناخت خود رهبران حزب از وجود اجتماعی طبقۀ کارگر و فعل الانفعالات مبارزاتی آن طبقه همچنین همان حوزه های حزبی موجود هم بعلت رهنمود های بازدارندۀ حزبی از دخالت درست درمبارزات جاری کارگری ناتوان مانده بودند که آن نیز خود  یکی دیگر از مشکلات فرا روی حکا بود که بخش عمدۀ آن حاصل سیاستهای غلط خود رهبران حزبی در آن زمان بود.ولی  درآن مقطع بدون بازنگری به آن سیاستها و تأثیرات منفی آن بر فعالیتهای حوزه ای حزب گفته میشد؛

« امروزه کمتر حوزه ایست که مدعی باشد از امکان آژیتاسیون علنی به شیوه ای ادامه کار برخوردار است.مدعی باشد که عناصر علنی و رهبران عملی را بدون انکه آنهاراازبین قلمرو فعالیت حیاتی محروم کرده و بیرون کشیده باشد،یعنی بدون آنکه آنها را به فعال « مخفی» تبدیل کرده باشد به عضویت حزب درآورده و فعالیت آنهارا تحت سیاست و خط مشی ورهبری حزب قرارداده است و.»( ۴ )

درآنشرایطی که امکانات عملی حزب کمونیست ایران جهت دخالت فعال در مبارزات جاری کارگری بسیار ناچیز، ویا با درجه ای از اغماض، صفر بود، آنچه که هستۀ مرکزی و پایۀ اساسی سیاست کارگری آندورۀ حزب را تشکیل میداد، عبارت از « ایجاد حوزه های دربرگیرندۀ کارگران کمونیست» ،بمنظور برقراری و تداوم رابطۀ حزب و طبقۀ کارگر،بود.درآنشرایط « حضور» حزب «بعنوان یک مجموعه» در میان طبقۀ کارگر و دخالتش در مبارزات جاری کارگری به تکوین حوزه هائی گره خورده بود که وظیفۀ « کمونیست کردن » کارگران به آنها واگذار شده بود. اما از آنجائیکه حزب درآنزمان محروم از وجود چنان حوزه هائی بود لذا تا بوجود آمدن چنان حوزه هائی، دخالت فعال درمبارزات جاری کارگری به آیندۀ نامعلومی موکول میگردید.پس در آنمقطع علیرغم عطف توجه به مبارزات جاری کارگری، دخالت نکردن حزب در آن عرصه از مبارزات کارگری همچون سیاستی رسمی،که آن نیز سالهای قبل از ۱۳۶۳ هم تجویز شده بود،در پیش گرفته شده بود. مسلمأ تجویز چنان « نسخه ای» ظاهرأ مبتنی بر دلائلی از قبیل؛ وجود خفقان ودیکتاتوریت درایران و یا ضعف بافت کارگری حزب کمونیست ایران و …غیره شده بود.که البته آن چنان دلائی درآن مقطع و یادرهر شرایطی دیگر، بیشتر مقبول درگاه انقلابیونی بود ویا میباشد که کمتر درغم سیرکردن شکم خود و فرزندانشان بسر برده اند. وگرنه مبارزات جاری واقعی کارگران در ایران و یادر دیگر کشورها ،هیچگاه به بهانۀ وجود خفقان سیاسی،مسکوت نمانده است و نخواهد ماند. واز طرفی کارگران کمونیست هم به بهانۀ وجود خفقان و یاعدم وجود حزب کمونیست و یا ضعیف بودن آن،از دخالت در مبارزات جاری همطبقه ایهای خود وارائۀ رهنمودهایشان به آنان ،باز نمانده اند و نخواهند ماند.در واقع آنچه که کارگران یا رهبران و کمونیستهای موجود در صفوف آنان را وادار به اعتراض و مبارزه میکند، وخیم و ناگوار بودن شرایط زندگی و وضعیت معیشتی خود و خانواده های آنهاست. بدیهیست پرهیز از ماجراجوئی در اعتراضات ومبارزات جاری کارگری و بفکر امنیت خود و دیگر کارگران معترض بودن، بخصوص درکشوریکه آزادیهای سیاسی وجودندارد، ازخصائل نیک رهبران کارگری بویژه قشر کمونیستهای آن طبقه میباشد که آنها در پرتو برخورداری از چنان خصائل نیکی در وقت و شرایط مقتضی در پی برحذر داشتن خود و کارگران از گزند توطئه ها و عملکردهای سرکوبگرانۀ نیروهای سرکوبگر حکومتها ،برآمده اند و درحد امکان اقدامات لازم را درپیش گرفته اند و خواهند گرفت. منتها وجود آنچنان خصائل مبارزاتی مطلوب در میان کارگران ،همخوانی بامضمون « سبک کار کمونیستی» آندورۀ حزب کمونیست ایران که طبق آن دخالت فعال در مبارزات جاری کارگری به آینده ای نامعلوم حواله داده میشد،نداشت. البته تخیلی وغیر کارگری بودن آنچنان نگرشی صرفأ بدان خاطر نبود که دخالت در مبارزات جاری کارگری تا آیندۀ نامعلومی، به تعویق انداخته میشد بلکه همچنین ایجاد «حوزه های در برگیرندۀ کارگران کمونیست» هم،طبق رهنمود های آن دوره از حیات سیاسی حکا امکان پذیر نبود، نتیجتأ دخالت حزب در مبارزات جاری کارگری ،که آن نیز به تکوین چنان حوزه هائی گره خورده بود، عملأ به چشم انداز مبهمی در آیندۀ بی پایانی حواله داده میشد.قبل از مستدل کردن این موارد لازمست به نکات دیگری در رابطه با « سبک کارکمونیستی» حزب کمونیست ایران درآن دورۀ مشخص پرداخته شود.

در تعاریف مربوط به « سبک کارکمونیستی » آندورۀ حزب کمونیست ایران نکات دیگری کنجانده شده بود که تعمق در مورد آنها هم میتواند در شناساندن وجوه زیادتری از مواضع غیر کارگری تئوریسینهای حزب در آنزمان ،موثر باشد. اولین نکتۀ  مورد نظر که در آن سیاستها کنجانده شده بود،تعیین شرایطی جهت دخالت حزب کمونیست ایران« بعنوان یک کل ویک مجموعه»  در مبارزات جاری کارگری، بود.در آن دوره گفته میشد که اول بایستی« تشکیلات حزبی متشکل از حوزه های در بر گیرندۀ کارگران کمونیست درست کنیم» تا که بعد ازآن بتوان در مبارزات جاری کارگری دخیل شد و بتوان ادامه کاری آنرا تضمین کرد. ولی ازآنجائیکه بنا به اقرار خود رهبران حزب،« کمتر حوزه ای» واجد چنان شرایطی بود ،نتیجتأ ایجاد چنان حوزه هائی،از طریق جذب رهبران عملی و آژیتاتورهای علنی کارگری، در دستور کار رهبران حزب قرار گرفت و در همان رابطه بود که توجه سردمداران حزب به مبارزات جاری کارگری ووجود رهبران عملی و آژیتاتورهای علنی در آن مبارزات، معطوف گردید.منتها همچنانکه قبلأ مورد اشاره قرار گرفت،تئوریسین حکا درآنزمان هیچیک از رهبران عملی و آژیتاتورهای علنی کارگری را بعنوان کمونیست قبول نداشت که البته چنان برداشتی نیز جزء دیگری از تفکر غیردیالکتیکی ومکانیکی او،مبنی بر جداماندن دهها سالۀ تفکر کمونیستی از پایۀ کارگریش بود.لذا در سایۀ چنان برداشتی اوقصد « ایجاد کارگران کمونیست» در حوزه های حزبیش را کرده بود. بعبارتی دیگر بنا به سیاست رسمی حزب ،میبایستی آحاد منفردی ازرهبران عملی و آژیتاتورهای علنی کارگری، بدون اینکه از جایگاه مبارزاتی خود کنده میشدند،به حوزه های حزبی جذب میشدند و اعضای حزبی موجود در حوزه ها هم میبایستی بدون « تلاش برای دردست گرفتن رهبری یک اعتصاب » و یا « شرکت فعال در هدایت یک تحصن» ،صرفأ از طریق ترویج مضامین برنامه ای و سیاسی حزب کمونیست ایران،آن آحاد منفرد از رهبران کارگری را به « کمونیست» تبدیل میکردند! جهت پیشبرد چنان وظیفه ای ،رهبری حزب بدوأ نظر خویش را درمورد رهبران کارگری ابراز داشته بود که بنابرآن آژیتاتورها و رهبران عملی کارگری در دو دستۀ مجزا از هم تحت عناوین آژیتاتورهای با سابقه و استعدادهای جدید، طبقه بندی شده بودند که درآن تعاریف هیچیک از افراد آن دو دسته از رهبران بعنوان کمونیست بحساب نمیآمدند زیرا که از چشم تئوریسین مربوطه حکایگانه مظهر کمونیسم درجهان بود وفعالین موجود در حوزه های حزبی هم یگانه نمایندگان کمونیزم در میان طبقۀ کارگر بحساب میآمدند. ذیلأ به بخشی از آن تعاریف رجوع خواهدشد.

« الف ) آژیتاتورها و رهبران عملی با سابقه و با تجربه:

……………………………………………………….. اکثراین کارگران خودراسوسیالیست وکمونیست میدانند. اما کمونیسم را به روایت پوپولیستها و رویزیونیستها آموخته اند ولذا بحران رویزیونیسم و پوپولیسم آنها رانیز به یک بحران و سر گشتگی ایدئولوژیکی و ناباوری سیاسی دچار کرده است. از نظرعملی تاحدود زیادی منزوی و متفرق شده اند.روابط گستردۀ پیشین را با یکدیگر ندارند.نگرانی از خطرات امنیتی و تجربۀ تلخ سبک کار پوپولیستی آنان را در تشکل پذیری باسازمان کمونیستی دچار دودلی کرده است.مسائل مالی و معیشتی نیز به شدت بردوش آنان سنلینی میکند و این انزوای سیاسی آنان را تشدید میکند.درمجموع آشفتگی فکری،تشکل گریزی،دلسردی و محافظه کاری،فقدان عرصۀ مناسب برای فعالیت، مشکل عمومی اکثر این کارگران است. در شرایطی که جو اختناق و بن بست پوپولیسم و « خلق گرائی» حتی سازمانهائی نظیر راه کارگریامحافل باقیمانده از خط ۳ را( که کار خیابانی . ماوراء طبقاتی خصلت اساسی شان بود) به سندیکالیستهای دو آتشه تبدیل کرده است،جای تعجب نیست که این دسته از کارگران،که خود از ابتدا گرایشات سندیکالیستی قوی داشتند، دراین انحراف غرق شده باشند.ماباید روی این بخش از کارگران بطورمنظم کارکنیم وتمام مسائل فوق بایددربرخوردمابه آنهاملحوظ باشد ………………………………… …………………………………..

 

ب) استعدادهای جدید،رهبران روبه رشد. درغیاب بخش مهمی از رهبران شناخته شده و مجرب،قشر وسیعی ازرهبران جدید پابه میدان میگذارند.اینهاعمدتأکارگرانی هستند با آکاهی سیاسی وتجربۀ عملی کمتر،اماپرشور ومعترضند،جوانترند و ازروحیۀ بالاتری برخوردارند ……………………………………………………………….. سخنانشان جندان منظم، مستدل و حساب شده و الزامأ اصولی نیست،بیشتر بیان پراحساس مشقت ها و ستم هاست تا دعوت به اقدامات عملی و سیاسی حساب شده،اما شورمبارزاتی درآن موج میزند …………………………………. اماناپختگی و فقدان زمینه های قبلی دررهبری، باعث میشود نتوانند بخوبی وبسرعت به یک رهبر عملی شناخته شده تبدیل شوند.رفقای ما باید این قشر کارگران را بادقت و حساسیت مورد توجه قراردهند.اینها کسانی هستند که ازحداقل توانائی برای تبدیل شدن به آژیتاتورهای خوب برخوردارند. و اگر آگاه شوند،به ایدئولوژی کمونیستی مسلح شوند و تجربه کسب کنند،به نسل جدیدی ازرهبران کمونیست علنی در جنبش کارگری تبدیل خواهند شد.»( ۵ )

اظهارات فوق از جانب همان رهبری ابراز شده بودند که او در یکسال بعد و ضمن ترویج مباحثات مربوط به کنگرۀ دوم حکا مدعی بود که او خود همواره معتقد به وجود طیف کارگران کمونیست بوده و یا در چهار پنج سال بعد از کنگرۀ دوم حکا، از منظر « کانون کمونیزم کارگری» مدعی بود که از زمان فعالیت درسازمان اتحاد مبارزان کمونیست تاسالهای ۱۳۶۸ – ۱۳۶۹ ،همواره قائل به وجود گرایشی کمونیستی در میان طبقۀ کارگر بود که گویا در طی آن دورانها او خود نیز همواره همسنخ با قشرکارگران کمونیست عمل کرده بود ولی درعوض دیگران با توافقی ظاهری مانع ببار نشستن عملکردها و تفکرات اوشده بودند!

در هرحال مسائلی که تا کنون در موردچگونگی توجه رهبری آنزمان حزب کمونیست ایران به مبارزات جاری کارگری ،ارائه شدند،معرفی وجوهی از نگرشی بود که در سایۀ آن « سبک کار کمونیستی» حزب کمونیست ایران بعد از گذشت بیشتر از یکسال از تأسیس آن حزب،مورد باز بینی قرار گرفته و بدیل جدیدی بجایش ارائه شده بود. بدیهی است که « اصول وسبک کارکمونیستی » آندورۀ حکا،بصورت یک سیستم نظری کاملی ارائه شده بود که ارائه دهنده اش علاوه بر اظهار نظر در مورد مسائلی همچون؛ تعیین الویتها و جایگاه حزب در مبارزات جاری کارگری و یا بیان نقطه نظراتش در مورد خصوصیات مبارزاتی رهبران عملی وآژیتاتورهای علنی کارگری،همچنین به جنبه های دیگری از سیاست «کارگری» آندورۀ حزب پرداخته بودکه از جملۀ آن وجوه باقیمانده از سیستمی که در آنزمان تحت عنوان «اصول و سبک کارکمونیستی » حکا فرموله شده بودند،رهنمودهائی در مورد چگونگی فعالیت حوزه های حزبی وفراهم آمدن شرایطی بمنظور قادر ساختن حزب بعنوان « یک مجموعه » جهت دخالت در مبارزات جاری کارگری ،بود.ازآنجائیکه چنان رهنمودهائی بر بازبینی از «سبک کارکمونیستی» سالهای گذشتۀ حزب مبتنی شده بودند لذا پرداختن به شمه ای از آن بازنگریها ،بجهت ادامۀ بحث ،بجا خواهد بود.

نگرش حکا به رابطۀ حزب و طبقه در قبل و بعد از سال ۱۳۶۳

قبلأ ذکرگردید که تئوریسینهای آنزمان حزب کمونیست ایران،در زمانیکه میخواستند به بازنگری فعالیتهای قبلی خود بپردازند، سعی میکرند که گذشتۀ خود را بری از خطا جلوه دهند. لذا آنها در آنمورد شیوه ای را در پیش میگرفتند که هم نقد نظرات و سیاستهائیکه خود بانی آنها بودند را در برداشته باشد و هم گذشتۀ خود را همچون تاریخی از فعالیتهای بدون نقص و اشتباه قلمداد کنند.جهت رسیدن به آن مقصود آنها اشتباهات و کجرویهای موجود در نظرات و عملکردهای گذشتۀ خود را،همچون نظر شخص ثالث و غائبی مورد نقد قرار میدادند و بدان شیوه میکوشیدند که  خود رابری از هرگونه تفکر سیاسی کجروانه ای جلوه دهند. رهنمودهای مربوط به  « سبک کار کمونیستی» یکسالۀ اول فعالیت حزب کمونیست ایران هم ،طوری مورد باز بینی چپ غیر کارگری داخل حزب قرار گرفت که گوئی حرفی از گذشتۀ سیاسی اتحاد مبارزان کمونیست و یاحکا در میان نبود! درهرحال با توجه به اینکه قبلأ درمورد شیوۀ بازنگری تئوریسینهای حکا به گذشتۀ سیاسی خود،مطالبی ارائه گردید لذا با بسنده کردن به همین اشارۀ مختصر،سعی میشود به مضمون نقد آنزمان رفقا ازنظرات گذشتۀ خود مبنی بر « تجسم رابطۀ حزب و طبقه» و بدیل ارائه شدۀ آنهادرآن مورد پرداخته شود. اینک نقل بخشی از آن نظرات؛

« تجسم رابطۀ حزب و طبقه بصورت رابطۀ دوقطبی « سازمان مخفی- تودۀ کارگران» یک تصور مکانیکی است.این بیان دیگری از فرمول بندی چریکی « موتور کوچک ،موتور بزرگ» است.درجهان واقعی آژیتاتورها و رهبران محلی و توده ای بانفوذ آن حلقه ای هستند که حزب مخفی پیشروان طبقه را با تودۀ وسیع کارگران که عمدتأ،علنأ آموزش می بینند،علنأ اعتراض میکنند و علنأ متشکل میشوند،متصل نگاه میدارد و مربوط میکند.مسئله ای که ما با آن روبروئیم اینست.» (۶ )

تعریفی از « تجسم رابطۀ حزب و طبقه» که بصورت فوق مورد انتقاد تئوریسین مربوطۀ حکا قرار میگرفت،در واقع بخشی از سیاست رسمی قبل از سال ۱۳۶۳ حزب کمونیست ایران بود که خود تئوریسین مورد نظر بعنوان یکی از برجسته ترین و معتمدین آن حزب به آن رأی داده و تأییدش کرده بود. در اینمورد بحد کافی  مطالبی در صفحات پیشین ارائه شدولی گذشته از آنها لازمست ذکرگرددکه بدیلی را هم که خود او در آن رابطه و بعد از بیان چنان نقدی اراده داده بود،تاحدود بسیار زیادی براساس همان مواضع قبلی فرموله شده بود. نتیجتأ بدیل ارائه شده تکرار همان فرمول بندیهای قبلی بهمراه ایجاد تغییرات مختصری درآنها بود. زیرا که اگر چریک سازمان مخفی اش راموتور کوچک میخواند و میخواست باعمل چریکی از جانب سازمانش، تودۀ « خلق » را بیدار کند و بحرکت درآورد و یا اگر چپ سنتی و پوپولیست ( همچنین خود حکا قبل از ۱۳۶۳)  سازمانش را دریک قطب مخفی مجسم میکرد و طبقۀ کارگر رادر قطب جداگانۀ دیگری قرار میداد و قصد جذب کردن تک تک « اتمهای » کارگری به سازمان حزبش را داشت،درحوالی سال ۱۳۶۳ هم تئوریسین مربوطه بطور مکانیکی،« حزب مخفی پیشروان طبقه» و « تودۀ وسیع کارگران» را در دوقطب جدا از هم قرار میداد. منتها او بین حزب و « تودۀ وسیع کارگران» قائل به وجود حلقه های اتصال، یعنی همان رهبران عملی، بود. ولی درآنحالت چپ غیر کارگری برخلاف عملکرد سالهای گذشتۀ خود، میخواست راه تبدیل کردن حکا به حزبی کارگری را، میان بر برود.یعنی بدون دخالت فعال در مبارزات جاری کارگری قصد جذب اتمهای منفردی از رهبران عملی کارگری به حوزه های حزبیش را داشت تا از آن طریق حکا رااز اعتبار مبارزاتی رهبران عملی درمیان کارگران،بهرهمند گرداند! بنا به تصویری که چپ غیر کارگری در آن مقطع از رابطۀ حزب و طبقه ارائه میداد،هریک از قطبها و حلقۀ اتصال مورد نظر آن چپ،از خصوصیات ویژه ای برخوردار بودند که میتوان بصورت ذیل آنها را دسته بندی کرد ؛

الف- خصوصیات سازمان مخفی یا«حزب مخفی پیشروان طبقه»: بنا به نگرش تئوریسین مربوطه « حزب مخفی پیشروان طبقه» ،دربرگیرندۀ «نوابغ،تئوریسینها و انقلابیونی حرفه ای» بود که در یک قطب جدا از طبقۀ کارگر و بصورت مخفی قرار داده میشد .حزب یگانه مظهر ایدئولوژیک،سیاسی و تئوریک طبقۀ کارگر بحساب میآمد ورسالتش پیوند دانستنیهایش به « حلقه های اتصال» بود.بعبارتی دیگر حزب صرفأ به اعتبار مضامین تئوریک و سیاسی مارکسیسیم انقلابی بعنوان یگانه مظهر « بیداری طبقاتی طبقۀ کارگر و نمایندۀ » نظری و عملی « کمونیسم» تلقی میگردید.حزب حتمأ میبایستی مخفی میماند لذا امر به دخالت نکردن اعضای موجود حوزه ها یش در مبارزات جاری کارگری داده میشد و حداکثر فعالیت کمونیستی حوزه های حزبی هم عبارت از « سازماندهی ترویجی»، ایجاد « شبکه های توزیع نشریات وجمع آوری کمکهای مالی و نظایرآن» بود. وظائف رهبری متمرکز « حزب مخفی پیشروان» هم ،عبارت بودند از،ارائۀ مضامینی تبلیغی و ترویجی  بصورت مجرد و بیان اهداف نهائی و سیاستهای حزب و جدل نظری صرف با سازمانهای چپ غیر کارگری و رهبری و هدایت حوزه ها آنهم از راه دور و بدون ارتباط زنده با طبقۀ کارگر.از طرفی حوزه های حزبی حکا میبایستی در محل زیست و کارکارگران،« حضور» مییافتند وبدون دخالت فعال در مبارزات جاری کارگری، از طریق فعالیت درمحافل ترویجی ،نقش « مسئول سیاسی» رهبران عملی و آژیتاتورهای علنی کارگری را بعهده میگرفتند و صرفأ از آنطریق بود که آنها میبایستی رهبران عملی کارگری را به « کمونیستهای وفادار به حزب » ،تبدیل کنند.

ب – حلقه های اتصال بنا به ادبیات سیاسی آنزمان حکا ،همان رهبران محلی و مبلغین علنی در اکسیونهای کارگری بودند، که از چشم رهبران آنزمان حزب آحاد منفرد و متفرقی از کارگران را تشکیل میدادند و گفته میشد که آنها « زائیدۀ نفس اعتراض طبقۀ کارگر علیه بورژوازی و سرمایه » هستند.همچنین ازجمله خصوصیاتی که تئوریسین حزب به رهبران عملی و آژیتاتورهای علنی نسبت میداد آن بودکه گفته میشد آنها علیرغم برخورداریشان از شور مبارزاتی ونفوذ کلام در بین کارگران ،بطور «خود بخودی پرورش یافته» و«درک سیاسی تئوریک» شان هم درغیاب تشکیلات حزبی حکا درحد « ایده های رفرمیستی و تردیونیونی» باقی مانده بود.ضمنأ سرباز زدن آن قشر از کارگران از پیوستن به صفوف حزب کمونیست ایران بحساب «غیر کمونیست »بودن آنها گذاشته میشد.

ج – قطب « تودۀ وسیع کارگران»: بنابه نگرش آنزمان چپ غیر کارگری ، « تودۀ وسیع کارگران» قطب جداگانه ای رادر مقابل قطب « حزب مخفی پیشروان» تشکیل میدادند. منتها آن دوقطب قرار بود که بوسیلۀ حلقه های اتصال « آژیتاتورهای علنی» بهم مرتبط میشدند.بنا به همان تعاریف تودۀ وسیع کارگران هم متشکل از آحاد منفرد و متفرق کارگری که « بری» ازشعور طبقاتی خویش بحساب میآمدند بودند وگفته میشد که آنها در اعتراضات کارگری خود دنباله رو « اکونومیستها» و یا « تردیدنیونیستها » هستند.

طبق آنچنان سیاستی « حزب مخفی پیشروان طبقه» نمیبایست خود بطور مستقیم به آموزش،اعتراض و تشکل علنی کارگران کاری داشته باشد زیرا که تئوریسین حزب آن فعالیتها را جزء وظائف رهبران عملی و آژیتاتورهای علنی بحساب آورده بودو در عوض ازخوزه های حزبی میخواست که ،بطور غیر مستقیم یعنی از طریق « کمونیست کردن» رهبران عملی و آژیتاتورهای علنی در محافل ترویجی، در اعتراضات علنی کارگران دخیل شود. 

درواقع چپ غیر کارگری در آن مرحله از دگردیسی نظریش،همچون سالهای گذشته اش،بصورت مکانیکی تجسمی دو قطبی از رابطه حزب و طبقۀ کارگر ارائه داده بود وبا دخالت ندادن آن مقدار ناچیزی هم از پتانسیل باالقوۀ حکا در مبارزات جاری کارگری، جدائی « حزب مخفی پیشروان » از طبقۀ کارگر را به امری ابدی تبدیل میکرد.

واما گذشته از تحلیل های آنچنانی تئوریسینهای آنزمان حکا،سئوالی در رابطه با مباحث مربوط به « رهبران عملی و آژیتاتورهای علنی کارگری»، میتواند قابل طرح باشد و آن اینست که آیا استدلال های آنزمان تئوریسین حکا مبنی بر موجود بودن مبارزات جاری کارگری و وجود رهبران عملی و آژیتاتورهای علنی در آن مبارزات،بغیر از طرح نقشه ای تخیلی در مورد «نیرومند شدن» حکا،میتوانست چه نقشی در پیشرفت مبارزات واقعی کارگری ایفا کنند؟ و یا اینکه آیا رهبران عملی کارگری و بویژه طیف کارگران کمونیست میتوانستند چه طرفی از آنچنان مباحثی بربندند؟درجواب به چنین سئوالاتی میتوان گفت که در پرتوآشنائی بیشتر با وجود اجتماعی-مبارزاتی طبقۀ کارگر، « سبک کارکمونیستی» آندورۀ حزب کمونیست ایران،نسبت به فعالیت گذشتۀ همان حزب ، بطور روشنتری تعریف شده بود وجنبه هائی از مبارزات جاری کارگری و کنشها و واکنشهای درونی آن مبارزات، نظر تئوریسینهای حزبی را بخود جلب کرده بودند،که آنچنان حد ناقصی از عطف توجه به مبارزات جاری کارگری نسبت به نگرش چپ سنتی و پوپولیست ،پیشرفتی محسوب میشدند. ولی از آنجائیکه آن حد شناخت ناقص از فعل الانفعالات مبارزاتی طبقۀ کارگر هنوز در چنبرۀ نگرشی غیر کارگری به جایگاه مبارزاتی تئوریسینهای حکا درایجاد تحولات اجتماعی و جنبشهای کارگری قرار داشت وازطرف دیگر از آنجائیکه آن حد از شناخت مکتسبه هم چندان عمیق و مکفی نبود لذا منعطف شدن نظر رهبران حکا به مبارزات جاری کارگری، نتوانست تحولی ریشه ای در « سبک کارکمونیستی » حزب کمونیست ایران بوجود آورد. بلکه آن حد از شناخت نسبی، تنها بصورت تعاریفی از چارتی جدید با محتوائی از همان رهنمودهای قدیم،انکشاف یافت.در آن مرحله از دگردیسی خط رسمی حزب کمونیست ایران ،تئوریسین حزب درحد شناخت آنزمانش تعریفی از کنشها و واکنشهای مبارزات طبقۀ کارگر،بخصوص در ایران آنزمان،ارائه داده و مباحث طولانی ای راجع به وجود مبارزات جاری کارگری و نقش رهبران عملی در آن مبارزات را بیان داشته بود.مضمون آن مباحثات نزد کارگران کمونیستی که همراه حزب کمونیست ایران نبودند و بطور واقعی دربستری از زیست،روابط اجتماعی و مبارزات واقعی کارگری قرارداشتند، دارای هیچ ارزش مصرف خاصی نبود.بعبارت دیگر استدلال رهبران حکا در مورد وجود مبارزات جاری کارگری و وجود رهبران عملی و آژیتاتورهای علنی کارگری درآن مبارزات،از دید کارگران کمونیست که خود بطور واقعی در متن و پیشاپیش جنبشهای کارگری قرار داشتند،بیانی ناقص و بعضأ غلط  از وضعیت خود آنان و هم طبقه ای هایشان بود که آنها خود فراتر از آنچنان تعاریفی ، بطور کامل و درست تر با آن واقعیات آشنا بودند.ولی برعکس فعالین واقعی کارگری، آن حد شناخت ناقص از کنشها و واکنشهای مبارزاتی طبقۀ کارگر نزد انقلابیون کمونیست بدورمانده از، و بیگانه شده با فعل الانفعات مبارزاتی طبقۀ کارگر، منزلتی غیرواقعی کسب کرده بود که متأسفانه ارج نهادن کادرهای آنزمان تشکیلات علنی حزب کمونیست ایران به آن حد ناقص از روشنگریها،سبب تقویت همان برداشتی شد که از طرفی مضامین آن بحثها را همچون «کشف حقایق ناشناختۀ جهان »تلقی میکرد وازطرف دیگر از هرگونه پتانسیل مبارزاتی- کمونیستی دردرون طبقۀ کارگرهم چشم می پوشید.تبعأ وجه دیگر چنان نگرشی آن بود که فعالین انگشت شمار حزبی درمحیط های کارگری بعنوان یگانه «رهبران آگاه» طبقۀ کارگر تلقی میشدند.

 پایدارماندن چنان برداشتی نزدپیروان متعصب همان تئوریسینها سبب شده است که آنها همان کور سوهای موجود در تاریکی تخیلات چپ سنتی را بعنوان « افزوده هائی برمارکسیسم» تقلی کنند و ارائه دهنده اش را« مارکس زمانه» بخوانند.

درهرحال ازاینها گذشته بجاست به اصل مطلب یعنی چگونگی سیاست« دخالتگرانۀ» حکا در مبارزات جاری کارگری پرداخته شود.اما آنچه که هستۀ مرکزی وجان کلام سیاست « کارگری» حزب کمونیست ایران را، درآن مقطع مشخص تاریخی تشکیل میداد ،عبارت از رهنمودی بود که به حوزه های حزبی داده میشد تا آنها با بکارگیریش ، بتوانندحزب را درآینده ای نامعلوم در رأس مبارزات جاری کارگری قرار دهند.ولی از آنجائیکه آن سیاست براساس نگرشی نادرست ومکانیکی به جایگاه تئوری و عمل کمونیستی وضع شده بود و همچنین بعلت تناقضات زیادی که بهمراه داشت،غیر قابل اجرا از آب درآمد و در کنگرۀ دوم حکا مورد باز بینی قرار گرفت وجای به تعبیر دیگری از« سبک کارکمونیستی» حکا داد. اما قبل از پرداختن به چگونگی تغییرات حاصل در « سبک کار کمونیستی »حکا در کنگرۀ دوم آن حزب،لازمست بطور مفصل تر به نواقص و کجرویهای موجود در سیاست « کارگری» حکا در حوالی سال ۱۳۶۳ ش،اشاره شود.

 نگرش مکانیکی به رابطۀ تئوری و عمل کمونیستی

قبلأ ذکرگردید که تئوریسین حزب تا کنگرۀ دوم حزب کمونیست ایران قائل به وجود گرایشی کمونیستی در میان طبقۀ کارگرجهانی نبود بلکه او از زمان فعالیت در اتحاد مبارزان کمونیست تا کنگرۀ دوم حکا،صرفأ نظرات خود و مضمون تئوریهایش را،بعنوان یگانه ایده های کمونیستی ایکه میبایست به طبقۀ کارگر پیوند بخورند، درنظر میگرفت و در سایۀ چنان برداشتی بود که در سال  ۱۳۶۳ ،بمنظور قرار گرفتن حکا در رأس مبارزات جاری کارگران، در غیاب رهبران عملی کارگری،طرح فعالیت سیاسی مشترکی بین حکا با رهبران عملی و آژیتاتورهای علنی کارگری ،ریخته شد.در توضیحات مربوط به آن طرح، سعی در القاء این برداشت شده بود که گویا ازطرفی حکا تنها مظهر تفکر و دانش کمونیستی در ایران ودرجهان بوده ولی درمقابل رهبران عملی و آژیتاتورهای علنی کارگری از آن خصیصه بی بهره بودند! لذا بنا به چنان توجیهاتی،پتانسیل و مایۀحزب درهمباز شدنش بافعالیتهای مبارزاتی آژیتاتورهای علنی،مضامین تئوریک،سیاستها و تاکتیکهای «قبلأ آماده» شده ای بود که در مقابل،از رهبران عملی و آژیتاتورهای علنی کارگری،عمل مبارزاتی و دخالت فعال در مبارزات جاری کارگری طلب میشد.آنچنان توقعی از رهبران عملی کارگری درحالی بود که تئوریسینهای آنزمان حکا کل رهبران عملی کارگری و آژیتاتورهای علنی را،«خام، اکونومیست ویا تردیو نیونیست»، میخواندند.در واقع سیاست« کارگری » آندورۀ حکا، طرحی بود که بنا برآن قرار بود بدون دخالت فعال حکا در مبارزات جاری کارگری،از اعتبار آژیتاتورهای علنی در میان « تودۀ وسیع کارگران»،بمنظور تقویت صفوف آن حزب، بهره گرفته میشد. مسلمأ طرح فعالیت مشترک حکا با رهبران عملی و آژیتاتورهای علنی کارگری،طرحی یکطرفه و بدون اطلاع و توافق طرف مقابل بود. لذا حوزه های حزبی بمثابه عاملین مطلع ساختن و جلب توافق رهبران کارگری ،تعریف شده بودند.

حوزه های حزبی عاملین پیوند « ایده به عمل»

قبلأ گفته شد که تئوریسینهای حزب کمونیست ایران جهت قادر ساختن آن حزب در کسب رهبری مبارزات جاری کارگری، چشم به فعالیت اعضای حوزه های حزبی،که آنان در آنشرایط تعداد انگشت شماری را درسراسر ایران تشکیل میدادند ،دوخته بودند.همچنین مستدل گردید که آن تعدادقلیل از حوزه های حزب هم،نه اینکه بطور طبیعی ظرفیت قرار گرفتن در جایگاه رهبری اعتراضات و مبارزات کارگری را نداشتند بلکه همواره از جانب رهبری حزب ،از « در دست گرفتن رهبری یک اعتصاب و یاشرکت فعال در هدایت یک تحصن»( ۷ ) ،برحذر میشدند و در عوض به آنها گفته میشد که «حتی المقدور حداکثر بعنوان یک کارگر عادی در اعتراضات شرکت جویند».( ۸ ).در سایۀ آنچنان کمبودها و قید و بندهائی، رهبری حزب به حوزه هایش درمحیط کارگری دستور میداد که جهت کسب رهبری در مبارزات جاری کارگری،بدوأدرصدد فراهم آوردن ملزومات معینی برآیند تا بعدأ توان دخالت فعال در رهبری مبارزات جاری کارگری را بیابند.دراینمورد تئوریسین آنزمان حکا طی مصاحبه ای در حوالی سال ۱۳۶۳  گفته بود؛

« دخالت در رهبری مبارزات جاری کارگری نیازمند بوجود آوردن ملزوماتی است که حوزه های ما الزامأ از آن برخوردار نیستند آن کسی که میخواهد بطور واقعی خلأ رهبری را در حرکات اعتراضی موجود کارگران پر کند باید قبل از هر چیز به فکر فراهم کردن این ملزومات باشد»( ۹ ) که در همان رابطه از مصاحبه شونده پرسیده شده بود « این ملزوات کدامند؟ و حوزه ها باید چه زمینه هائی را فراهم کنند تا قبلأ قادر به دخالت فعال در رهبری مبارزات جاری باشند؟»( ۱۰ ) درجواب به سئوال فوق  به دو فاکتور «نظری» و « عملی و تشکیلاتی» مجزا و منفک از هم اشاره شده بود که فاکتور نظری آن،بنا به تعریف تئوریسین آنزمان حکا عبارت بود از؛ « داشتن سیاست و خط مشی سیاسی،داشتن تاکتیک در قبال مسائل مختلف جنبش کارگری،تعیین کردن شعارها و شناختن دورنما و افق مبارزات و توان باالفعل و با القوۀ هر آکسیون اعتراضی و بالاخره درک کردن رابطۀ مبارزات موجود،یعنی مبارزاتی که بهر حال برای اصلاحاتی در وضع کارگران و یا محیط سیاسی و اقتصادی جامعه است،با مبارزۀ انقلابی کارگران کمونیست برای رهائی قطعی و در جزئیات معنی کردن آنها. » (۱۱ ).اینها اولین فاکتور مورد نظر رفقا بود که همگی دربرگیرندۀ مضامینی صرفأ تئوریک و نظری بودند که رهبری حکا وجود برنامۀ حزب و مطالبات حداقل آن ،شعارها و قطعنامه های تاکتیکی حزب،را حمل بر تأمین قبلی بخش « نظری» ملزومات کسب رهبری مبارزات جاری کارگری میکرد. بزعم آنها مضامین تئوریک حکا میبایستی توسط اعضای حوزه ها در محافلی ترویجی وبه طور مخفی به آژیتاتورهای علنی کارگری القاء میشدند تا نتیجتأ آنها بعدأ حکا را از اعتبار مبارزاتی خود در میان کارگران بهرهمند می ساختند.منتهاازآنجائیکه بنابه اقرارخود رهبران آنزمان حکا؛ « کمتر حوزه ای وجود داشت که مدعی باشد…………………. عناصر علنی و رهبران عملی را بدون آنکه آنها را به فعال مخفی تبدیل کرده باشد به عضویت حزب درآورده و فعالیت آنها را تحت سیاست و خط مشی و رهبری حزب قرار داده » ( ۱۲ ) باشد،لذا حوزهای حزبی در محیط کارگری موظف به تهیۀ  فاکتور دومی ،تحت عنوان ملزومات « عملی و تشکیلاتی » دخالت فعال در مبارزات جاری کارگری ،شده بودند.

دررابطه با تهیۀ ملزومات « عملی و تشکیلاتی» کسب رهبری مبارزات جاری کارگری، تئوریسینهای حکا در جواب این پرسش که آیا « این ملزوات کدامند؟ و حوزه ها باید چه زمینه هائی را فراهم کنند تا قبلأ قادر به دخالت فعال در رهبری مبارزات جاری باشند؟» میگفتند که آنها بایستی؛   

« نفوذخود را بین کارگران حوزۀ فعالیت خود به حد کافی گسترش داده باشند. به اشکال مختلف توسط کارگران متشکل احاطه شده باشد،بایدبطور واقعی بتواند با پیشروترین کارگران و رهبران عملی جنبشهای اعتراضی در تماس باشد،بخشی از این رفقا را حداقل در صفوف خود داشته باشند و لااقل نفوذ معنوی و سیاسی معینی در میان دیگر رهبران عملی کارگران که هنوز به حزب نپیوسته اند، داشته باشند و حوزۀ کمونیستی باید بطور واقعی قادر باشد افکار و اعمال کارگران رادر طول مبارزه و آکسیون تحت تأثیر جدی قرار بدهد و هدایت کند» (۱۳ )

آنطوریکه تجربۀ بعدی فعالیتهای حکا نشان داد ،فراهم آوردن چنان کیفیاتی توسط معدود حوزه ها ی حکای آنزمان ،بنا به دلائلی که بعدأبطور مبسوطی مورد بررسی قرار خواهند گرفت،امکانپذیر نشد.زیرا که رهبری آنزمان حکا ضمن داشتن توقعات فوق الذکر از فعالین حوزهای حزبیش،مصرانه آنها را از دخالت فعال در مبارزات جاری کارگری منع میکرد.بعبارتی دیگر تئوریسینهای آنزمان حکا از معدود فعالین خود در محیط های کارگری کیفیاتی را بعنوان فرآهم آوردن ملزومات عملی کسب رهبری مبارزات جاری کارگری طلب میکردند که نمیتوانست صرفأ از طریق ترویج مضامین برنامه ای حکا در محافل مخفی ،قابل حصول باشند بلکه دسترسی به آن کیفیات خود بخشی از نتایج حاصل از فعالانه قرار گرفتن در رأس و یا درمتن مبارزات اعتراضی کارگری بود که حوزه های حزبی،بنا به سیاست رسمی حکا از چنان اقدامی منع شده بودند.بدیهیست که درعالم واقع دخالت گری فعال درمبارزات جاری کارگری جزئی از فعل الانفعالات مبارزاتی و خصائل نیک رهبران واقعی کارگری و منجمله کارگران کمونیست بوده اند که آنچنان موضع فعالی در قبال مبارزات کارگری موجب جلب اعتماد کارگران به رهبران خویش بوده است. بعبارت دیگر،هریک از رهبران واقعی کارگری در پی انگیزۀ دفاع از منافع طبقۀ کارگر که همانا منافع خود آنهارا هم در بر میگیرد ،بطور فعال و درحد امکان در اعتراضات و مبارزات جاری کارگری دخالت میکنند که یکی از نتایج تبعی خصلت دخالتگرانۀ آنها،  جلب اعتماد دیگرهمطبقه هایشان به آنها بوده است.

ولی آیا اعضای حوزه های حکا که بنا به رهنمودهای تئوریسینهای حزب، قراربود صرفأ در پی انگیزۀ تقویت و نیرو شدن حزب« حتی المقدور و حداکثرهمچون یک کارگری عادی» در اعتراضات کارگری دخیل شوند واز فعالانه درگیر شدن با آن مبارزات بپرهیزند و تمامی رهبران عملی و آژیتاتورهای علنی را هم در هیأت اقشاری از« اکونومیست و تردیونیونیست » ها بحساب آورند و به رهنمودها و نظرات آنان هم وقعی ننهند، چگونه میتوانستند « نفوذ خود را بین کارگران حوزۀ فعالیت خود به حد کافی گسترش دهند وقادر شوند افکار و اعمال کارگران را در طول مبارزه و اکسیون تحت تأثیر جدی قرار دهند»؟ واقعیت آن بود که با آن قید و بندهائیکه رهبری حکا پیش پای اعضای حوزه هایش قرار میداد وبا آن  نگرش تحقیر آمیزی که رهبری حکا نسبت به مواضع و نظرات سیاسی کل رهبران عملی کارگری داشت و همواره  میکوشید نگرش خویش راهم به اعضای حوزه هایش در محیط کارگری القأ کند،امکان اینکه هر فعال حوزه ای «بطور واقعی قادر باشد افکار و اعمال کارگران را در طول مبارزه و آکسیون تحت تأثیر قرار بدهد و هدایت کند» صفر بود.زیرا که اولأ بنا به دلائلی که در طی این بررسی و تاکنون ارائه گردید ،نگرش رهبران آنزمان حکا به طبقۀ کارگر و سوخت و سازهای مبارزات آنان،غلط بود و رویکردن آنها به آن طبقه هم بدوأدر پی نفع رساندن به کارگران نبود بلکه انگیزۀ اولیۀ آنها از « حضور» یافتن، در میان کارگران، صرفأ تقویت کردن و نیرومند ساختن حکا بود.

گذشته ازانحرافات فوق، تئوریسینهای حکا ازرابطۀ نظر وعمل دخالتگرانۀ کمونیستی درمبارزات واعتراضات جاری کارگری ،تجسمی مکانیکی ارائه داده بودند که بنا بر آن گویا رهبری کمونیستی مبارزات و اعتراضات جاری کارگری از دو وجه نظری و عملی کاملأ مجزا و منفک ازهم تشکیل شده بودند که وجه نظری و سیاسی رهبری مبارزات جاری کارگری به «متفکرین» نشسته در مرکزیت حکا اختصاص داده میشد و رهبران عملی و آژیتاتورهای علنی کارگری هم درمقام پراکتیسینهائی که« بری»از شعور طبقاتی و درکی کمونیستی از مبارزه بحساب میآمدند،میبایستی همچون عوامل و دست نشاندگان « نخبگان متفکر» در میان طبقۀ کارگر عمل میکردند.بعبارت دیگر بنا به چنان دیدگاهی « فکر و سیاست» از آن « نخبگان» و کار و عمل مبارزاتی از آن کارگران و آژیتاتورهای علنی بحساب میآمد.در سایۀ چنان نگرشی بود که تئویسینهای آنزمان حکا تصور میکردند که به اعتبار وجود مضامین برنامه ای،سیاسی و تاکتیکی حزب، آنها قبلأ جواب همۀ مسائل ومشکلات نظری و سیاسی مربوط به مبارزات جاری کارگری را درچنته داشتند. آنها در آنمورد چنان ره مبالغه درپیش میگرفتند که مدعی « شناخت» قبلی « از توان باالفعل و با القوۀ هر آکسیون اعتراضی» و « در جزئیات معنی کردن» رابطۀ مبارزات جاری کارگری« با مبارزۀ انقلابی کارگران کمونیست برای رهائی قطعی» ،بودند. که البته در همین رابطه لازم به توضیح است که منظور آنها از بمیان آوردن عنوان  کارگران کمونیست در ادعانامه ایکه ارائه داده بودند،همان اعضای انگشت شمار حزبی موجود در حوزه ها بودند و گرنه بغیر از آن تعداد آنها در آنمقطع تمامی رهبران کارگری را به صفا ت « اکونومیست و تردیونیونیست و…» ملقب ساخته بودند!

 درهرحال درسایۀ چنان برداشتی تئوریسینهای آنزمان حکا تصور میکردند که آنها خود تمامی مسائل و مشکلات مبارزات جاری کارگری را قبلأ شناسائی کرده و ارتباط هریک از آنها را با رهائی نهائی ظبقۀ کارگر ،در جزئیات معنی کرده  و حتی از  قبل« توان باالفعل و باالقوۀ  هریک از آکسیونهای اعتراضی » کارگری راهم پیش بینی کرده بودند! که بنا به چنان ادعاهائی گویا فقط کافی بود که رهبران عملی کارگری با آن رهنمودهای قبلأ آماده و در جزئیات معنی شدۀ تئوریسینهای حکا،در حوزه های حزبی آشنا میشدند تا که رهبری حزب بعنوان « یک کل ،یک مجموعه» بر مبارزات جاری کارگری اعمال میگردید! که البته انحرافی تر از همۀ جنبه های غلط آنچنان  نظری، سکتاریسم سازمانی خط رسمی آنزمان حکا بود که در سایۀ آن کوشش درجهت تقویت صفوف آن حزب بمنظور اعمال رهبریش بر مبارزات جاری کارگری،تا آیندۀ نامعلومی بردفاع از منافع آنی ( اقتصادی و سیاسی) طبقۀ کارگر ترجیح داده میشد.

 در همین رابطه جا دارد در جواب به کسانیکه بخش اقتصادی و سیاسی برنامۀ حداقل حکای آنزمان را حجت دفاع تئوریسینهای حزب از منافع آنی ومطالبات جاری کارگری قرار میدهند ،گفته شود که مطالبات اقتصادی و سیاسی مندرج در بخش حداقل برنامۀ حکا و یا هر حزب دیگری که خود را کمونیست میداند و در موقعیت اپوزیسیون سیستم حکومتی وقت قرار دارد، نمیتواندبطور واقعی بیانگر مطالبات اقتصادی و سیاسی هر«آکسیون اعتراضی کارگری » مشخصی باشد زیراکه در کشوری همچون ایران که کارگرانش از تشکلهای صنفی محلی و سراسری خود و از وجود حزب کمونیست واقعی خویش محرومند، اولأ « توان باالفعل و بالقوۀ هر آکسیون اعتراضی » را نمیتوان بدور از هریک از آن بخشهای معین کارگری برآورد نمود. زیرا پتانسیل های مبارزات جاری کارگری محصولات استاندارد شدۀ کارخانه ای نیستند تا بشود از روی الگوی از پیش تعیین شده، برآورد درستی از آنها را در برنامه و سایر ادبیات پایدار حزبی بدست داد. چنان ادعائی بخصوص از جانب رهبری که خود در آنزمانها بدور از طبقۀ کارگر ایران در کوههای کردستان و یا در خارج از ایران قرار داشت و هر از چند گاهی اخباری جسته و گریخته از تعداد انگشت شماری از فعالین حزب در محیط کارگری کسب میکرد، غیر واقعی بود.جدااز اینکه در غیاب طبقۀ کارگر امکان برآوردی درست از « توان باالفعل و باالقوۀ هر آکسیون اعتراضی کارگری» درکشوری همچون ایران آنزمان وجود نداشت همچنین مطالبات اقتصادی و سیاسی گنجانده شده در بخش حداقل برنامۀ آنزمان حکا و یا دیگر شعارهای مقطعی تعیین شده از جانب رهبری آن حزب،نمیتوانست بلافاصله به خواستۀ« آکسیونهای اعتراضی کارگری» تبدیل شوند.زیرا گذشته از اینکه از طرفی آن« شعارهای قبلأ آماده شده» نتوانستند به اطلاع طبقۀ کارگر و رهبران عملی آنها، برسند، اما از طرف دیگر توان مبارزاتی باالفعل هیچیک از حرکات اعتراضی کارگری در آنزمان ( و یا بدرجات زیادی در روزگار امروز ایران) در چنان سطح مطلوبی قرار نداشت که بتوانند مضامین اقتصادی بخش برنامۀ حداقل حکا را بعنوان مطالبات روز خود بر سر دست بلند کنند. « در جزئیات معنی کردن» رابطۀ درخواستهای اقتصادی و سیاسی واقعی هر آکسیون و اعتراض کارگری ،با رهائی نهائی طبقۀ کارگر،درکشوری همچون ایران ،مستلزم قرار گرفتن در بستر واقعی شرایط زیست و مبارزۀ کارگران خواهد بود.که نمیتوان بصرف وجودمضمون ادبیات پایدار حزبی از قبیل برنامۀ حداقل ،شعارها و تاکتیکهایش،ازانجام چنان کاری بی نیاز گردید.

 بعبارتی دیگر آن حد از مضامین پایدار حزبی تعیین حداقل سطحی از مطالبات کارگریست که درصورت وجود تناسب قوای مناسب بحال طبقۀ کارگر،میتواند در همین چهار چوب نظام سرمایه داری،به خواستۀ آکسیونهای اعتراضی کارگری تبدیل و قابل حصول باشند.ولی درشرایط  سیاسی کشوری همچون ایران آنزمان که طبقۀ کارگرش محروم از تشکلات صنفی و سیاسی محلی ویا سراسری خویش بود ادعای اینکه هر آکسیون کارگری میتوانست درخواستهای اقتصادی خویش را از روی مطالبات بخش حداقل برنامۀ حکا و یا دیگر شعارهای تدوین شدۀ آن حزب کپی نماید،بدورازواقعیت بود.درواقع ادعای تئوریسینهای حکا مبنی بر اینکه صرف وجود برنامۀ حداقل و شعارهای حزبی،هرآکسیون مشخص  کارگری را بی نیاز از طرح خواسته ها و شعارهای ویژۀ مختص به خود کرده بود،غیر واقعی و حکم صادر کردن بدون توجه به توان واقعی هر یک از آکسیونهای کارگری بود.

مباحثی که در صفحات قبلی راجع به « سبک کار کمونیستی » حکا در حوالی سال ۱۳۶۳ ش ،ارائه گردید، بررسی بخشی از نظرات آندورۀ تئوریسینهای حکا بودند که آنها آن بخش از نظرات خویش را بقصد فراهم آوردن زمینۀ ای فکری بمنظور ارائۀ بدیل «جدیدی» از سیاست « کارگری» حزب،،ابراز داشته بودند.که بعد از زمینه چینی های آنچنانی،بالاخره تئوریسین مورد نظر به چگونگی سیاست « کارگری» حزب پرداخته بود و از آن بابت رهنمود مشخص خویش را به معدود حوزه هایش در محیط کارگری ،ارائه داده بود.تا آنجائیکه به مضمون و محتوای آن رهنمود ها مربوط میشد آنها دستورالعملهای سالهای قبل را در قالبی از تعیین وظائفی  سازمانی برای حوزه های حزبی در محیط کارگری،تکرار کرده بودند که ذیلأ به آن وجه از نظرات رفقا پرداخته خواهد شد.

در حوالی سال ۱۳۶۳ بحث کشافی دردرون حکا تحت عنوان « سلول پایۀ حزبی » و فعالیت « پایه ای حزب » ارائه شده بود که آن مباحث ربط چندانی با وضعیت آنزمان حکا نداشت بلکه ازآنطریق تعریفی از یک نوع تقسیم کار سازمانی بین ارگانهای مختلف یک حزب فرضی کارگری ارائه شده بودکه بنا به آنچنان تبییناتی گویا قسمتهای کارگری حزب فرضی مورد نظر توانسته بودند بارهبران عملی کارگری همبستر شوند و بخشی مکفی از آژیتاتورهای علنی را هم در صفوف خود جای دهند. ولی در آن مقطع مشخص حزب کمونیست ایران در چنان وضعیتی که صحبت بر سر تقسیم کار بین ارگانهای کارگریش مطرح بوده باشد،قرار نداشت. زیرا که بنا به اذعان خود رهبری حکا، آن حزب فاقد چنان ارگانهائی بود و تئوریسینهایش ،بنا به ضرورت ایجاد چنان ارگانهائی به تنها امکان تماس خود با طبقۀ کارگر یعنی به همان تعداد انگشت شمار فعالین حزبی در محیط کارگری روی کرده و با تجزیه و تحلیل ازفعالیتهای سیاسی آنها بدنبال یافتن راه و مضمونی از فعالیت،بمنظور ایجاد تشکل حزبی دربرگیرندۀ رهبران عملی کارگری ،بودند. ولی آیا بحث مربوط به « سلول پایۀ حزبی و فعالیت پایه ای حزب» چه جایگاه و نقش معینی در پروژۀ مورد نظر تئوریسین حزب مبنی بر ایجاد «تشکیلات حزبی متشکل از حوزه های در برگیرندۀ کارگران کمونیست» داشت ؟ به چنین سئوالاتی بعد از ارجاع به پاره ای از مضامین مربوط به « خط رسمی» حکای آنزمان،پرداخته خواهد شد.

« سلول پایۀ « حزبی » و فعالیت پایۀ « حزب»

« حوزه سلول پایۀ حزب است،سلولی از حزب که درکارخانه یا محله تشکیل شده است. ازاین نقطه نظر حوزه وظائف روتین و تعریف شده ای را برعهده دارد. اما « فعالیت پایۀ» حزب در کارخانه ومحله از حدفعالیت روتین یک سلول فراتر میرود.فعالیت پایۀ حزب یعنی تبلیغ،ترویج سازماندهی و رهبری مبارزات در یک کارخانه یا بخش ( شامل مجموعه ای از کارخانه و محلات کارگری) چیزی بیش از تبلیغ و ترویج وسازماندهی است که توسط یک یا چند سلول پایه انجام میشود. آن واحد تشکیلاتی که بنا به تعریف وظیفۀ پیش بردن چنین سطحی از فعالیت را دارد،دیگر حوزه نیست بلکه یک کمیتۀ تشکیلاتی( کمیتۀ کارخانه،بخش،ناحیه و غیره ) است. وظائف تبلیغی ،ترویجی و سازماندهی یک حوزه حدود و ثغور معینی دارد،میتوان سازماندهی محافل ترویجی،شبکه های توزیع نشریات و جمع آوری کمکهای مالی و نظایر آنرا از یک حوزه طلب کرد. اماسازماندهی اعتصاب و تظاهرات را نمیتوان به همین سادگی از یک حوزه انتظار داشت.اینها دیگر نمیتوانند جزء وظائف حتمی و لازم الاجرای یک حوزه باشد.اینها دیگر وظیفۀ کمیته های تشکیلاتی اشت.»  ( ۱۴ )

اظهارات فوق بجز « این همانگوئی» و تکرار مطالب قبلی، دربرگیرندۀ رهنمود جدیدی که بتواند راهنمای دخیل شدن حوزه های حزبی و یا خود حزب « بعنوان یک کل،یک مجموعه» در مبارزات جاری کارگری بوده باشند،نبود.مطرح کردن مباحث مربوط به « سلول پایۀ حزبی » و « فعالیت پایۀ حزب» ،در واقع همان نظرات عقیم قبلی بودند که با گویشی دیگر در دایرۀ بسته ای از شناخت ناقص از فعل الانفعالات مبارزاتی طبقۀ کارگر، تکرار میگردید.در آنحالت هم، رهبر مورد نظر فراتر از آنچه که قبلأ گفته بود،هیچ رهنمودی که گشایشی در مشکلات آنروزی حزب کمونیست ایران را ببآرآورده باشد ،ارائه نداده بود بلکه آنچه راکه او به فرم دیگری بیان میداشت،تااندازه ای میتوانست دررابطه با حزبی کارگری که ارگانها و واحدهای مختلف سازمانیش درکارهمدیگر دخالت بیجا کرده و سبب هرز رفتن و یا صدمه رساندن به نیروی مبارزاتی حزب و منافع کارگران، شده بودند، صدق کند.ولی آیا حزب کمونیست ایران با مختصات مشخص آنزمانش میتوانست چه طرفی از پرداختن به چارت الگوئی فرضی از یک حزب کارگری بر بندد؟ مگر در آنشرایط حکا بجز از طریق فعالیت سیاسی تعداد انگشت شمار از فعالین حزبی در شهرهای ایران ،از امکانات دیگری جهت تماس با طبقۀ کارگر برخوردار بود؟ و یا اینکه مگر بنا به اذعان خود رهبران،همان تعداد معدود هم که اعضای حوزه های حکا را تشکیل داده بودند،از «امکان آژیتاسیون علنی به شیوه ای ادامه کار » بی بهره نبودند؟ و یا مگر نه اینکه آنچنان حوزه هائی هم اگردرگذشته توانسته بودند فعالیتی صورت دهند،صرفأ بصورت جذب احاد نادری ازرهبران عملی کارگری وآنها را مجبوربه « مخفی » کردن و ازعرصۀ فعالیت حیاتی کارعلنی « بیرون کشید» ن ،درآمده بود؟ و گذشته از همۀ اینها مگر بنا به نظر آنزمان رهبری حکا ، دخالتگری حزب ،بعنوان یک کل و یک مجموعه، در مبارزات جاری کارگری به فعالیت همان حوزه هائی که از دخالت کردن درآن مبارزات منع میشدند،مشروط نشده بود؟ اینها همگی مسائلی بودند که درآنزمان از طرف تئوریسنهای حکا مطرح میشدند ولی خود آنها بدون اینکه جواب درستی برای آنها داشته باشند،همان مسائل را بصورت دیگری مطرح میکردند و بدون جواب دادن صریح به آن مسائل مطروحه با کش دادن غیر ضروری مباحث خود همان صورت مسائل اولیه را به فرمهای دیگری مطرح میکردند. پرداختن تئوریسینهای آنزمان حکا به « سلول پایۀ حزبی» و فعالیت « پایه ای  حزب» شکل دیگری از طرح توقعات رهبری حزب از حوزه های موجود درمحیطهای کارگری بود که کمافی السابق در دایره ای از محالات دور میزد.

در هرحال تئوریسین مورد نظر ،گویا خودش در همان زمان به بی ربط بودن ارائۀ تعاریفی از « سلول پایۀ حزبی» و فعالیت « پایه ای» با وضعیت مشخص حکا در آنزمان و با مباحث مربوط به « رهبران عملی وآژیتاتورهای علنی کارگری» پی برده بود لذا قصد کرده بود که ارتباطی « منطقی» بین شکل جدیدی از فعالیت سازمانی حوزه های حکا با مقولات قبلی اش،برقرار سازد.لذا درادامۀ بحث مربوط به «سلول پایه ای حزبی و فعالیت پایه ای حزب» گفته میشد؛

« اما این نکات چه  ربطی به مسئلۀ آژیتاتور و آژیتاسیون دارد؟ ( منظور تعریف از سلول پایۀ حزبی و فعالیت پایه ای حزب است) ربط مسئله در اینست که تا آنجا که حوزه ها به معنی اخص کلمه را مد نظر داریم نمیتوان بعنوان وظیفۀ قطعی آنها ( یعنی وظیفه ای که بدون انجام آن حوزه های کاملی نیستند) سازماندهی و هدایت آژیتاتورها را قرار داد. هر حوزۀ سازمانی موظف نیست حتمأ یک یا چند رهبر علنی کارگری را سازمان داده باشد و تغذیه کند. سازماندهی آژیتاتورهای کمونیست توده ای وعلنی به معنای فراتر رفتن از محدودۀ وظائف تعریف شدۀ یک حوزه است. بنابراین اولأ همواره حوزه های متعددی میتوانند وجود داشته باشند که فاقد آژیتاتورهای توده ای اند و ثانیأ آن حوزه هائی که از این امکان و توانائی برخوردارند که رهبران عملی جنبش کارگری را در رابطه با خود و تحت پرچم حزب کمونیست متشکل کنند دیگر کمابیش دارند خود را از محدوۀ یک حوزه فراتر می برند. اینجا دیگر یک گام جدی برای شکل گیری ارگانهای بالاتر حزبی ( نظیر کمیته های کاخانه ) دارد برداشته میشود. » ( ۱۵ )

پس تا آنجائیکه به سیاست رسمی آنزمان حکا مربوط میشد،نه اینکه « حوزه های حزبی به معنی اخص کلمه » موکدأ از وظیفۀ « سازماندهی و هدایت آژیتاتورها » بطور کلی مبرا شده بودند، بلکه آنها نیز بطور مشخص هم از « سازمان دادن و تغذیۀ یک یا چند رهبر علنی کارگری » معاف شده بودند. که آنچنان ممنوعیت قائل شدن برای فعالین حوزه ای شیوۀ دیگری از همان برحذر داشتنهای اولیه بود که بنا بر آنها تئوریسینهای حزب حوزه ها را از « تلاش برای دردست گرفتن رهبری یک اعتصاب » و یا « شرکت فعال در هدایت یک تحصن » منع کرده بودند. بعبارتی دیگر آنها بعد از تعریفی کلی از مبارزات جاری کارگری و اقامۀ دلیل بمنظور اثبات وجود رهبران علنی و آژیتاتورهای علنی کارگری و تحلیل های ویژه راجع به « رابطۀ حزب و طبقه» ،بازهم به صور مختلف از ممنوعیت دخالت فعال حوزه ها در مبارزات جاری کارگری صحبت بمیان میآوردند و در عوض بر مجاز ومحق بودن« کل حزب و یا حزب بعنوان یک مجموعه » جهت کسب رهبری مبارزات جاری کارگری تأکید میکردند.در واقع آنها کاری را از حوزه هایشان طلب میکردند که خود قبلأ بعناوین محتلف حوزه ها را ازانجام آن منع کرده بودند.لذا برآورده شدن توقعات رهبری از فعالین حوزه هایشان،مبنی بر جای گرفتن در موقعیت « کمیتۀ کارخانه» و پیشبرد « فعالیت پایه ای حزب»،بطور واقعی امر محالی بود.

 در مباحث مربوط به « سلول پایۀ حزبی و فعالیت پایه ای حزب » باز هم همان ممنوع کردنها و مجاز شمردنها  در قالب جدیدی گنجانده شده بود . در آن وضعیت باز هم تئوریسین مربوطه برضرورت ایجاد ارگانهای بالاتر حزبی بمنظور دستیابی به « فعالیت پایه ای حزب» ،که  این نیز بصورت متشکل کردن رهبران عملی جنبش کارگری در رابطه با خود و تحت پرچم حزب کمونیست،تعبیر میشد،تأکید گذاشته بود و همزمان « وظیفۀ سازماندهی و هدایت آژیتاتورها» را از دستور کار « حوزه ها به معنی اخص کلمه» خارج میکرد و بجایش « انجام منظم وظائف تعریف شدۀ حوزه ها » را گنجانده بود. بعبارت دیگر در آن وضعیت باز هم « هر فعالیت پیچیده تر و متکامل تر حزبی در هر مرحله از حیات حزب» بر « انجام منظم وظائف تعریف شدۀ حوزه ها ………متکی و استوار میگردید» ( ۱۶ ). که حوزه های حزبی هم طبق رهنمودهای حزبشان نه حق دخالت فعال در مبارزات جاری کارگری را داشتند و نه حق دست بردن برای انجام کارهای پیچیده تری را داشتند. طرح آنچنانی « سبک کار کمونیستی» آندورۀ حکا ،در واقع سیر کردن بدور هسته ای از تفکر غیر کارگری بود که باعث میشد آن امکان ناچیز حکا هم که میشد بطور واقعی در جهت دفاع از منافع کارگران بکارگرفته شود، در دایره ای از محالات  محبوس و نتیجتأ بی اثر  بماند.چگونگی عقیم بودن چنان سیاستی را میتوان بطور ویژه ای از طریق پرداختن به « انجام منظم وظائف تعریف شدۀ حوزه ها »،مورد بررسی قرار داد.   

رهبری آنزمان حکا چگونه میخواست حوزه های حزبی اش را به کمیته های کارخانه تبدیل کند؟

تئوریسینهای حزب بعد از زمینه چینی های لازم بمنظور تعیین سیاست « کارگری» آندورۀ مشخص از حیات سیاسی حکا ، وظائف ویژه ای را در دستور کارحوزه های قلیلی که در محیط کارگری داشتند،گذاشته بودند که بزعم آنها انجام آن وظائف میبایستی حکارا در راس مبارزات جاری کارگری قرارمیداد! روهمین نظر آنها خود را ملزم به ارائۀ تعریفی از جایگاه فعالیت حوزه ای در به ثمر رساندن نقش رهبری حکا در مبارزات جاری کارگری ،دانسته بودند که توضیحات رسمی حکا در اینمورد بدینصورت بود؛

« ما بعنوان یک اصل و بعنوان یک اولویت،مصرانه خواهان تشکیل و تکثیر حوزه های پایه و انجام منظم وظائف تعریف شدۀ حوزه ها توسط آنها هستیم. این آن طپش دائمی و آن عنصر همیشگی رشد است که هر فعالیت پیچیده تر و متکاملتر حزبی در هر مرحله از حیات حزب،باید برآن متکی و استوار باشد. این کار تعطیل بردار نیست و هرگز از اولویت نخواهد افتاد. اما بر مبنای این رشد دائمی در پایه،حزب ما امکان می یابد به عرصه های « جدیدی» پای بگذارد و وظائف پیچیده تر و ترکیبی تری را دردستور بگذارد.وبالاخره اقدام های تشکیلاتی مرکب و بالاتری را در هرم تشکیلاتی حزب بوجود آورد.جذب وسازماندهی آژیتاتورها و پیشبرد امرآژیتاسیون توده ای و رهبری عملی آکسیونها یکی از این عرصه هاست»( ۱۷ )

باز هم در متن فوق الذکر همانند سایر متون رسمی آندورۀ حکا  انجام وظائف « کارگری» پیچیده تر و ترکیبی تر توسط حکا مشروط و وابسته به « انجام وظائف منظم تعریف شدۀ » حوزه ها شده بود. حوزه هائیکه از« سازماندهی وهدایت آژیتاتورها بطور کلی و یا سازماندادن و تغذیۀ یک یا چند رهبر علنی کارگری،بطور مشخص، منع شده بودند ودر عوض « سازماندهی محافل ترویجی ،شبکه های توزیع نشریات و جمع آوری کمکهای مالی و نظائر آنها » بعنوان « وظائف منظم آنها تعریف شده » بود. ( ۱۸ ) جهت یاد آوری لازم به توضیح است که موضوع فعالیت سیاسی حوزه های حزبی هم « اتمهای منفردی از آژیتاتورهای علنی» بودند که آنچنان افرادی بنا به رهنمود رهبران حزب ،میبایستی قبلأ به محافل ترویجی جذب میشدند. البته ناگفته نماند که تئوریسین مورد نظر گرچه « سازماندهی محافل ترویجی ،شبکه های توزیع نشریات و جمع آوری کمکهای مالی» را بعنوان وظیفۀ اصلی فعالین حوزه هایشان تعیین کرده بود ولی او در عین حال نقشی جنبی در ارتباط با اعتراضات کارگری را به فعالین حوزه های حزبیش سپرده بود که بنا بر آن خطاب به فعالین حوزه ها گفته میشد ؛ « برخلاف آژیتاتور که دخالت علنی و نیمه علنی در مبارزات کارگری وظیفۀ اوست،رفیق مروج باید حتی المقدور و حداکثر  بعنوان یک کارگر عادی در اعتراضات شرکت جوید ».( ۱۹ ).رهبری آنزمان حکا بمنظور تأکید دوباره بر ملاحظه اش در مورد چگونگی نقش رفیق مروج در اعتراضات جاری کارگری،بطور موجز وبا فرمول « آب بندی شده» تری موضع خویش ،راجع به چگونگی نقش اعضای حوزه های حزبی در مبارزات جاری کارگری را اینچنین بیان داشته بود؛« مسئله را میتوان به این صورت در نظر گرفت که هر واحد آژیتاسیون ما حداقل شامل دونفر است که یکی خود آژیتاتور و دیگری مسئول سیاسی و رابط اوست. حفظ تقسیم کار موجود میان این دو حیاتی است» ( ۲۰ ) آنچنان بیاناتی نمونۀ دیگری از نگرش مکانیکی تئوریسینهای حزب به رهبری کمونیستی در مبارزات کارگری بود که طبق آن فکر و سیاست از آن « مسئول سیاسی » و عمل و پراتیک مبارزاتی درعرصۀ علنی به رهبران کارگری سپرده میشد.

توضیحات ارائه شدۀ تاکنونی در مورد « سبک کارکمونیستی» حکا مربوط به دوره ای از فعالیت آن حزب تا شروع کنگرۀ دومش بود. که در آن مقطع  «سبک کارکمونیستی» مربوطه نه اینکه نانی بر سفرۀ بی رونق کارگران ایران نیفزود بلکه  فراتر از مشغول کردن کادرهای حکا به یافتن راهی جهت « حضور » در میان کارگران ،موجب برداشتن هیچ قدمی درجهت گسترش یافتن و تقویت شدن بافت کارگری خود حزب هم نشد. لذا « سیاست کارگری » آندورۀ حکا دوباره در کنگره دوم آن حزب و در مباحث بعدی آن،مورد نقد قرار گرفت و تغییراتی در آن داده شد که لازمست با ارجاع به پاره ای از ادبیات سیاسی آندورۀ حکا،به بررسی آن موارد پرداخته شود. ولی قبل از پرداختن به چگونگی سیاست« کارگری» حکا در کنگرۀ دومش لازمست در رد بخشی ازمواضع حاکم بر حکا از بدوتأسیس آن حزب تا شروع کنگرۀ دومش،به جنبه هائی از نظر مارکس،در مورد تشکیل حزب طبقۀ کارگر و ارتباط فعالیتهای آن با جنبشهای اقتصادی و سیاسی کارگران و نهایتأ نقش حزب طبقۀ کارگر در پروسۀ کسب حاکمیت کارگری،توجه شود. توضیح اینکه ،نظر مارکس در مورد حزب طبقۀ کارگردر متن  توضیحاتی قرار دارد که اودر مورد مباررزۀ اقتصادی و سیاسی کارگران ،ابراز داشته بود. اینک ارائۀ آن مطالب مورد نظر؛     

                        مبارزات اقتصادی و مبارزات سیاسی

                                    ۱

« طبیعتأ هدف نهائی جنبش سیاسی طبقۀ کارگر،تصرف قدرت سیاسی است، و طبیعتأ برای این منظور سازمانی از طبقۀ کارگر که دارای درجه ای از انکشاف «توسعه» قبلی بوده و درجریان خود مبارزات اقتصادی تشکیل شده و رشد یافته باشد،ضروریست.

اما ازطرف دیگر،هر جنبشی که درآن طبقۀ کارگر بعنوان طبقه به مخالفت با طبقات حاکم بر می خیزد و می کوشد آنها را بوسیلۀ فشاری از خارج تحت سلطۀ خود درآورد،جنبشی سیاسی است.مثلأ،کوشش برای بچنگ آوردن کاهش زمان کار از سرمایه داران منفرد دریک کارگاه یا فقط در یکی از شاخه های صنایع بوسیلۀ اعتصاب و نظایر آن، جنبشی صرفأ اقتصادی است،در مقابل،جنبش بمنظور بدست آوردن قانون هشت ساعت کار و نظایر آن،جنبشی سیاسی است . و با این ترتیب است که از همۀ جنبش های اقتصادی منفرد کارگران، درهمه جا جنبشی سیاسی پدید می آید،یعنی جنبش طبقه بمنظور پیروز گردانیدن منافع خویش در شکلی عمومی، و در شکلی که دارای نیروی الزام اجتماعی عام می باشد. اگرچه این جنبش ها به وجود یک سازمان قبلی نیاز دارند،معهذا بنوبۀ خود وسایل انکشاف چنین سازمانی می باشند. 

در آنجائیکه هنوز طبقۀ کارگر به درجۀ کافی سازمانی دست نیافته تا بتواند علیه قهر دسته جمعی،یعنی اقتدار سیاسی طبقات حاکم به مبارزه ای قاطع بپردازد،در هر حال باید با کار تهییجی پیاپی علیه شیوۀ برخورد سیاسی دشمنانۀ طبقات حاکم نسبت بما،این طبقه را به آن درجۀ سازمانی ارتقاء داد.درغیر اینصورت طبقۀ کارگر بصورت آلت دست طبقات حاکم باقی خواهد ماند. » ( ۲۱ )

                                    ۲

« با توجه به اینکه پرولتاریا بعنوان طبقه فقط در صورتی میتواند علیه قهر دسته جمعی طبقات مالک وارد عمل شود که در حزب سیاسی مجزای خویش، در تخالف با همۀ اشکال قدیمی احزاب طبقات مالک،متشکل گردد؛

با توجه به اینکه تشکل پرولتاریا درحزب سیاسی اش برای تضمین پیروزی انقلاب اجتماعی و هدف نهائی آن- نابودی طبقات – ضروری است.

با توجه باینکه باید وحدت نیروهای طبقۀ کارگر که از قبل در مبارزات اقتصادی تحقق یافته ،بعنوان اهرم توده های این طبقه در مبارزات علیه اقتدار سیاسی استثمار کنندگانشان بکار آید؛

کنفرانس به اعضای انترناسیونال خاطر نشان می سازد که در جریان مبارزۀ طبقۀ کارگر، فعالیت اقتصادی و فعالیت سیاسی این طبقه بطرزی ناگسستنی باهم پیوند دارند.» ( ۲۲ )

بنا به نظر مارکسی تصرف قدرت سیاسی توسط طبقۀ کارگر ،نیاز به وجود حزب سیاسی مختص کارگران که قبلأ در مبارزات اقتصادی بدرجه ای توسعه یافته باشد، خواهد داشت .و اما گذشته از ایفای نقش حزب کمونیست در تصرف حاکمیت سیاسی توسط کارگران ،همچنین سوق یافتن صحیح مبارزات اقتصادی و سیاسی کارگران ، به وجود یک سازمان قبلی« حزب سیاسی طبقه» نیاز هست که آن سازمان به نوبۀ خود در بستر همان مبارزات و اعتراضات کارگری انکشاف و رشد میابد. قسمتهای نقل شدۀ فوق از گفته های مارکس بیانگر ارتباطی دیالکتیکی میان وجود تشکلهای صنفی ویا حزب سیاسی مختص طبقۀ کارگر و تأثیر پذیری آنها از مبارزات اقتصادی و سیاسی کارگران و به نوبۀ خود تأثیر نهادنشان بر ویا پر بارتر کردن آن مبارزات میباشد.

مسلمأ خود آگاهی و انسجام سیاسی و تشکیلاتی بورژوازی جهانی و قسمتهای مجزای آن در زمان حیات مارکس،در سطح و کیفیت امروزیش قرار نداشت وبه تبع آن بورژوازی درآنزمانها بدرجات زیادی گارد محکم امروزیش را درمقابل اعتراض و مبارزات کارگران،نداشت.ولی مقام درنده خوئی بورژوازی در شرایط امروزی نسبت به همگنانشان در بیشتر از یک و نیم قرن پیش،گرچه مشکلات جدی ای را سر راه فعالیت کارگران کمونیست پیش آورده است با اینوصف خفقان و حاکمیت دیکتاتوری ها،بهیچوجه نتوانسته است مبارزات جاری کارگران را بطور کلی به تعطیلی بکشاند و یا نتوانسته است کارگران کمونیست رااز دخالت درآن مبارزات برحذر دارد.مارکس با توجه به تنگناهای امنیتی موجود در زمان خود،رهنمود مشخصی در مورد حالاتی که طبقۀ کارگر بنا به دلائلی،نتوانسته باشد قبلأ « به درجۀ کافی » به سازمان سیاسی مختص بخود دست یابد،راارائه داده بود که بنا به آن رهنمود « کار تهییجی پیاپی علیه شیوۀ برخورد سیاسی دشمنانۀ طبقات حاکم نسبت بما » در دستور کار کمونیستها قرار گرفته بود.مسلمأ چه در شرایط امروزی و چه در مقاطع تأسیس حزب کمونیست ایران،وجود سیستم حکومتی دیکتاتوری در ایران،یکی از مجموعه موانع عمده ای بود که آن موانع سبب شده بودند تا « طبقۀ کارگر به درجۀ کافی سازمانی دست » نیابد.اما متأسفانه بر خلاف رهنمودهای مارکسی منعکس در نقل فوق ،تئوریسین حکا در سال ۱۳۶۳ شمسی به بهانۀ وجود خفقان و دیکتاتوری در ایران عملأ  دخالت نکردن در مبارزات اقتصادی و سیاسی کارگران را تجویز میکرد و در عوض به آن تعداد معدود از فعالین حزبی که از امکان همبستر شدن با مبارزات جاری کارگران برخوردار بودند،دستور میداد که تا زمانیکه حزب در میان کارگران« قوی و مستحکم» نشده است ،از دخالت مستقیم در مبارزات جاری کارگری خود داری کنند ودر عوض به جذب « شکار کردن» رهبران عملی کارگری( که او در آنزمان هیچیک از آنها را بعنوان کمونیست قبول نداشت) به « حوزه های حزبی » بپردازند. نگرشی که در پشت عینک تعلقات سازمانی، چنان دستوراتی از آن نشأت میگرفت،غافل از آن بود که علیرغم استیلای خفقان پلیسی در جامعه ،طیف کارگران کمونیست با هر سطحی از درک تئوریکی که داشتند،همپا با همطبقه ایهای خود،در مبارزات جاری آنان بطور فعالانه و درحد امکان دخیل بودند.

درمورد نقطه نظرات آنزمان رهبران حزب راجع به چگونگی فعالیت در میان طبقۀ کارگر بعدأ مطالب بیشتری ارائه خواهد شد                                                      m.rahsepar@hotmail.com

ادامه دارد                                                                                      ۱۰ ۰۳ ۲۰۰۹

 

توضیحات:

۱ – از منصور حکمت درنشریۀ کمونیست شمارۀ ۱۶ صفحۀ ۱۶ ستون اول (خطوط تأکیدمربوط به متن اصلی میباشد)

۲ –  از منصور حکمت درنشریۀ کمونیست شمارۀ ۱۶ صفحۀ ۱۷ ستون اول و دوم

۳ – « اما کارعلنی عرصه ایست که ما تا به حال کمتر به آن پرداخته ایم و گوشه و زوایای آنرا روشن کرده ایم. کلأ مقولۀ مبلغ علنی کار حزبی،یعنی کسی که رأسأ دراکسیون در پیشاپیش صفوف کارگران قرارمیگیرد،آنها را هدایت میکند،درجنبش ما و در حزب ما کمتر شناخته شده است. اگر دقت کنید فعال ترین سخنوران کارگری،مبلغین صاحب نفوذ و رهبران عملی را در صف اکونومیست ها و تردیونیونیست ها پیدا میکنید.ما باید این عقب ماندگی را جبران کنیم. تنها هنگامی بطور جدی به مسألۀ رهبری اکسیون های کارگری نزدیک شده ایم که حوزه های ما توانسته باشند به قلمروکمتر شناخته شدۀ فعالیت علنی کمونیستی گام بگذارند.» ( از سخنان منصور حکمت درنشریۀ کمونیست شمارۀ ۱۶صفحۀ دوم )

۴ – از منصور حکمت در نشریۀ کمونیت شمارۀ ۱۶ صفحۀ ۱۹ ستون آخر

۵ – از منصور حکمت در نشریۀ کمونیت شمارۀ ۱۷ صفحۀ اسفند ماه سال ۱۳۶۳

۶ – از منصور حکمت در نشریۀ کمونیست شمارۀ ۱۸ صفحۀ ۵ ستون اول ( گیومه ها در متن اصلی وجود دارند)

۷ –از منصور حکمت در نشریۀ کمونیست شمارۀ ۱۶ صفحۀ ۱۷ ستون های اول و دوم

۸ – از منصور حکمت در نشریۀ شمارۀ ۱۹ – ۲۰ ( توضیح یک نشریه تحت دو شماره) صفحۀ ۳۴ ستون دوم

۹ – مصاحبه با منصور حکمت منعکس در نشریۀ کمونیست شمارۀ ۱۶ صفحۀ ۱۶ ستون اول

۱۰ – همان ماخذ وآدرس مربوط به شمارۀ ۹

۱۱ – از منصور حکمت در نشریۀ کمونیست شمارۀ ۱۶ صفحۀ ۱۸

۱۲ – از منصور حکمت در نشریۀ کمونیست شمارۀ ۱۶ صفحۀ ۱۹ ستون آخر

۱۳ – نقل قولها بطور مستقیم و یا تلویحأ از منصور حکمت در نشریۀ کمونیست شمارۀ ۱۶ صفحۀ ۱۸

۱۴ از منصور حکمت در نشریۀ کمونیست شمارۀ ۱۸ صفحۀ ۵ ستون آخر

۱۵ – از منصور حکمت در نشریۀ کمونیست شمارۀ ۱۸ صفحۀ ۶ ستون اول (خطوط تأکید و پرانتزها در متن اصلی وجود دارند)

۱۶ – از منصور حکمت در نشریۀ کمونیست شمارۀ ۱۸ صفحۀ ۶ ستون دوم

۱۷ – همان مأخذ و آدرس مربوط به شمارۀ ۱۶

۱۸ از منصور حکمت در نشریۀ کمونیست شمارۀ ۱۸ صفحۀ ۵  ستون آخر

۱۹ – از منصور حکمت در نشریۀ کمونیست شمارۀ ۱۹ – ۲۰ ( توضیح اینکه یک نشریه تحت دوشماره) صفحۀ ۳۴ ستون دوم ( خطوط تأ کید از من میباشند)

۲۰ – همان مأخذ و آدرس مربوط به شمارۀ ۱۹ (منتها در چند سطر بعدی)

۲۱ – تلخیص از نامۀ مارکس به ف. بولت در مورخۀ ۲۳ فوریۀ ۱۸۷۱ (به نقل از کارمزدی و سرمایه) انتشارات سوسیال،پاریس ۱۹۷۲ ، خطوط تأکید و توضیحات داخل پرانتز ها در متن اصلی موجود میباشد.( توضیح: مندرجات این قسمت  از مطالب انتشار یافتۀ حجت برزگر استفاده شده است)

۲۲ – از مارکس- تلخیص از قطعنامۀ کنفرانس لندن انجمن بین المللی کارگران(انترناسیونال) سپتامبر ۱۸۷۱ ( مندرجات این قسمت هم بر گرفته از مطالب انتشار یافته توسط حجت برزگر میباشد)