کومه له،حزب کمونیست ایران و«کمونیزم کارگری»،درکدامین بحران؟ بخش سوم

چگونگی رویکرد اتحاد مبارزان کمونیست به طبقۀ کارگر

پرداختن به مواضع سیاسی و عملکردهای حزب کمونیست ایران امریست که ازمسیر بررسی مواضع سیاسی و خط فکری ایکه زمانی حاکم بر سازمان اتحاد مبارزان کمونیست بود، میگذرد.وضمنأ ازآنجائیکه امک درطی فعایتهای سیاسی اش نتوانسته بود با مبارزات کارگری و جنبشهای توده ای عجین گردد،لذاپرداختن به آن سازمان هم بجز از راه بررسی مفاهیم تئوریکی که پشتوانۀ فعالیتش بود ،از طریق هیچ جنبش مبارزاتی مردمی و یا طبقاتی بخصوصی امکان پذیر نمیباشد.در صفحات زیرین چنین روالی در پیش گرفته خواهد شد. ولی قبل از پرداختن به مواضع سیاسی امک و شیوۀ تفکر رهبرانش درمورد جنبشهای کارگری و کمونیستی ، بجاست بدوأ به قسمتهائی ازتعاریف «کانون کمونیزم کارگری»  که از ساال ۱۳۶۷ ببعد ازمواضع و نگرش سیاسی گذشتۀ خود ارائه داده بودند،رجوع شود.توضیح اینکه اعضای کانون مورد نظرعمدتأ از همان رهبران اولیۀ امک تشکیل شده بودند که از کنگرۀ سوم حزب کمونیست ایران ببعد فراکسیونی در داخل آن حزب ایجاد و سپس ازآن جدا شدند.  آنهادربحثهائیکه بهنگام تشکیل «کانون کمونیزم کارگری» ارائه داده بودند مواضع سیاسی و خط فکری حاکم بر امک را بطور غیر واقعی همسنخ با مواضع سیاسی طیف کارگران کمونیست در جامعه قلمداد کرده بودند!

 بعد از ارجاع به تبیینات «کانون کمونیسم کارگری» درمورد مواضع سیاسی گذشتۀ خویش، به تحلیلها و مواضع سیاسی واقعی آنها درهمان مقاطع تاریخی مورد نظر رجوع خواهدشد. در پیش گرفتن چنان شیوه ای همانطور که گفته شد،ازآنرو است که در سالهای ۱۳۶۸-۱۳۶۹  شمسی منصور حکمت در راس فراکسیون «کمونیسم کارگری» تحلیلها و رهنمودهای قبلی خویش،را همسنخ و همجهت با کمونیزم واقعأ موجود در میان طبقۀ کارگر،جلوه میداد و آنها را بعنوان درجۀ خلوص و عیار کارگری  خط رسمی حکا( مارکسیسم انقلابی) معرفی میکرد.در صورتی که خود او درهمان سالهای شروع فعالیتش در اتحاد مبارزان کمونیست وتا دورۀ بعد از کنگرۀ دوم حکا ، با وجود اجتماعی طبقۀ کارگر و فعل الانفعالات مبارزاتی آن طبقه،آشنائی چندانی نداشت. ولی برخلاف آن واقعیات زمانیکه اودررأس« کانون کمونیسم کارگری» به گذشتۀ خود میپرداخت همۀ آن بیگانگی های گذشتۀ را همچون «فضائلی »جلوه میداد ومدعی بود که دیگر فعالین کومه له و حزب کمونیست ایران با توافقی ظاهری برسر آن « فضائل» ،مانع بعمل درآمدنشان شده بودند! پس لازمست اول از منظر « کانون کمونیزم کارگری» با گذشتۀ امک و حکا آشنا شد و سپس به بررسی آنچه که بطور واقعی درآن موارد گفته یا بدانها عمل شده بود ،پرداخته شود. اینک بخشهائی از تعاریف کانون و یا فراکسیون« کمونیزم کارگری» از مواضع سیاسی شان که طی سالهای ۶۸-۶۹ شمسی ارائه شده بودند؛

« نکته ایکه باید تأکید کنم این است که به این ترتیب « مارکسیسم انقلابی » خود یک چهار چوب موقت فکری و سیاسی برای دوسنت مبارزاتی متفاوت بود. سوسیالیسم کارگری و رادیکالیسم چپ غیرکارگری ایران.شکافهای میان این دو سنت تا مقطع طرح مباحثات کنگرۀ اول اتحاد مبارزان کمونیست هنوز مشهود نشده بود و برای فعالین این جریان ملموس و قابل درک نبود…………………………………………………………….. ( ۱ ).

در کنگرۀ اول اتحاد مبارزان کمونیست،مارکسیسم انقلابی بعنوان یک چهارچوب همزیستی سوسیالیزم کارگری و رادیکالیسم چپ عیرکارگری ترک خورد.ما طبعأ به اهمیت این واقعه به روشنی که امروز از آن صحبت می کنیم واقف نبودیم……………………………………………………………………………………………………. ( ۲ )

پس از تشکیل حزب مرحلۀ دوم شکسته شدن قالب مارکسیسم انقلابی توسط سوسیالیسم کارگری آغاز میشود. در این دوره حزب شاهد پیدایش ادبیاتی است که ابدأ در سنت رسمی تاکنونی اش ریشه نداشت. بحث کار دردرون طبقۀ کارگر،مبانی سازماندهی و آژیتاسیون کارگری،درک مکانیسم های « خودسازماندهی» طبقۀ کارگر،تبیین انقلاب روسیه اززاویۀ تحول اقتصادی و نقد سرمایه داری دولتی ،طرح شعارآزادی برابری حکومت کارگری، بیانیۀ حقوق زحمتکشان درکردستان، و غیره  پیش از آنکه ازچهارچوب سنت ضدپوپولیستی مایه بگیرد و به مباحث برنامه ای مارکسیسم انقلابی مدیون باشد، استنتاجات مستقیم از آرمان های کمونیسم و از وجود اجتماعی کارگر و نیازهای اوست. اینجا دیگرادبیات سوسیالیسم کارگری رامستقل ازچهارچوب رادیکالیزه شدن چپ غیرکارگری ایران و مستقل از سابقۀ پلمیک های مارکسیسم انقلابی می بینیم. سوسیالیسم کارگری درحزب کمونیست،درفضائی که تعهد کنگرۀ موسس به « کارگری شدن » بوجود آورده است بتدریج خودآگاه میشود،دنبال تاریخ مستقل خود در گذشته و دورنمای سازش نکردۀ خود درآینده میگردد……………..( ۳ )

درآستانۀ کنگرۀ دوم دیگر از نقطه نظر منافع سوسیالیزم کارگری روشن شده بود که باید از این چهارچوب فراتر رفت. بحث هائی که در کنگرۀ دوم مطرح شد این هدف را داشت. فاصلۀ کنگرل دوم تا کنگرۀ سوم برای من دورۀ تلاش برای تغییر مبانی بنیادی حزب به نفع سوسیالیسم کارگری و به اصطلاح یک بنی کردن حزب تحت پرچم این جریان از طریق توافق و تأیید جمعی  و بعنوان خط رسمی حزب بود.» ( ۴)

با توجه به نقل قولهای فوق و دیگر بیاناتی که رفقای « کانون کمونیسم کارگری» در مورد گذشتۀ مبارزاتی خود ابراز میداشتند، گویا تفکر و مواضع سیاسی آنها از کنگرۀ اول اتحاد مبارزان کمونیست تا کنگرۀ سوم حزب کمونیست ایران و سمینارهای بعد از آن کنگره، با مواضع سیاسی و شیوۀ مبارزاتی طیف کارگران کمونیست ،همسنخ و همخوان بود. ولی آن رفقا در تعریف از گذشتۀ خود ،واقعیتها را آنطوریکه حاصل شده بودند ،بیان نمیکردند.بلکه آنها گذشته ای را که شامل بیگانه بودن با فعل الانفعالات مبارزاتی طبقۀ کارگر و نمایانگر جدال صرفأ آکادمیک با دیدگاه چپ سنتی ایران بود را بنام رگه هائی از« کمونیزم کارگری » درمیان مارکسیسم انقلابی ،که این خود نیز تئوریها وسیاستهای حاکم بر آن دوسازمان بود،قلمداد میکردند. درحالیکه دورشدن از دیدگاه چپ سنتی و پوپولیستی گرچه در آنزمانها پیشرفتی محسوب میشد ولی هیچگاه بمعنای همسنخ و همسنگ بودن با مواضع سیاسی وعملکردهای مبارزاتی کارگران کمونیستی که بطور واقعی در بستری از شرایط زیستی و مبارزاتی با طبقۀ کارگر عجین بوده اند، نبود

طرح مسائل مربوط به ؛« سبک کار کمونیستی» ،محافل ترویجی حزب در میان کارگران، « محافل ترویجی و مبارزات جاری کارگری» ،آژیتاسیون و آژیتاتورهای عینی و رهبران عملی و ……همگی موضوعاتی بودند که در ظاهر به کارگر و مبارزات کارگری می پرداختند ولی درعالم واقع آنچنان مضامینی در کنار دسترسی به مبانی برنامه ای و سیاسی مارکسیسم انقلابی، گرچه درحد خودنشانگر گرایشی  رادیکالتر از مواضع سیاسی چپ سنتی و پوپولیست نسبت به دفاع از منافع طبقۀ کارگربودند ولی همان مضامین در عین حال حاوی نظرات دیگری هم بودند که بنا برآنها تصویری غیر واقعی از وجود اجتماعی طبقۀ کارگر ارائه میشد وبرآن اساس عدم دخالت درپراتیک مبارزاتی طبقۀ کارگر، سکتاریسم سازمانی،شیوه ای از مبارزۀ سیاسی بصورت پرداختن به جدلهای مکتبی و نظری صرف با دیگر سازمانهای همگن و….غیره ،تجویز میگردید که آنچنان وجوهی از مفاهیم و تئوریهای مورد نظر ،هیچگاه همسنخ با سیاستها و روشهای مبارزاتی طیف کارگران سوسیالیست نبوده است. ولی همان جهتگیریها و سیاستهای غیر کارگری بعد ها بعنوان «نظراتی کمونیستی و کارگری» مایۀ سرکوفت زدن به بخشی از فعالین آنزمان حکا شده بود.لذا لازمست به آن مضامین، نه طبق ادعاهائیکه بعد ها در موردشان میشد بلکه آنطوریکه در زمان خود ارائه شده بودند ،پرداخته شود.

پروسۀ رادیکالیزه شدن چپ درایران از انقلاب ۱۳۵۷ ببعد

دردورۀ انقلاب ۱۳۵۷ ایران،طبقۀ کارگر آن دیار بهمراه دیگر اقشار عدالتخواه و آزادی طلب، فعالانه به صحنۀ مبارزات سیاسی- دموکراتیک آمده بود.فعال شدن و فعالانه بصحنۀ مبارزۀ سیاسی آمدن کارگران که بروزات اجتماعی آن بصورت فعالیت شورائی،کنترل های کارگری ،شیوۀ انقلابی مطرح کردن مطالبات اقتصادی و سیاسی کارگری و…..غیره انکشاف یافته بودند،بر دیدگاههای مبارزاتی انقلابیون منفرد و یا سازمانهای سیاسی  چپ سنتی بطور مشهودی تأثیرنهاد ومنجر به انتقاد بخشی از چپ سنتی از دیدگاههای مبارزاتی دیگر همگنانش،شد. ولی درهر حال آن انعکاس یکطرفه بود و پژواکی که حاکی از دخیل شدن فعالانۀ منقدین و یا دیگرسازمانهای چپ آنزمان در پراتیک مبارزاتی طبقۀ کارگر،بوده باشد،حاصل نگردانید.در آن شرایط مواضع سیاسی- مبارزاتی جناح پیشرو چپ سنتی علاوه بر تأثیر پذیرفتن از وجود اجتماعی طبقۀ کارگر و فعالانه به صحنۀ سیاسی آمدن آنها ،همچنین براثر آشنائی بیشتر خود آن چپ با آثار مکتوب مبارزات تاریخی کارگری و عدالتخواهی،که در آن زمان بیشتر از هر زمانی در دسترس بودند، شفافیت بیشتری یافته بود.

در کنگرۀ اول اتحاد مبارزان کمونیست آن حد ازشفافیت نظری نمایندگی شد و با طرح بحث مربوط به « سبک کار یک سازمان کمونیستی »، طبقۀ کارگر به تعبیر ویژه ای  بعنوان موضوع کار کمونیستی درنظر گرفته شد. در آن حد از پروسۀ رادیکالیزاسیون چپ سنتی ،طرح کنندگان بحث « سبک کار کمونیستی » علیرغم هر نیت خیری که نسبت به طبقۀ کارگر داشتند،همچنان بیگانه با وجود اجتماعی طبقۀ کارگر و فعل الانفعالات مبارزاتی آن طبقه، پراتیک صرفأ سازمانی  و بدور از طبقۀ کارگر را تجربه میکردند.

اتفاقی که در کنگرۀ اول سازمان اتحاد مبارزات کمونیست افتاد آن بود که طبقۀ کارگر بعنوان موضوع اساسی کار سیاسی رهبران آن سازمان تعریف شد و بحث از طبقۀ کارگر بعنوان شاخصی درتعریف از فعالیت سیاسی یک سازمان کمونیستی مطرح گردید. که آن تعاریف در کنار دسترسی آن رفقا به مبانی برنامه ای مارکسیسم انقلابی،گرچه در حد خود نمایانگر پیشرفتی بود که نسبت به دیدگاه چپ پوپولیست صورت میگرفت،ولی ازطرف دیگر چنان جهت گیری ای بخودی خود و صرفأ متناظر و همسنگ با مواضع مبارزاتی طیف کارگران کمونیست نبود. زیرا در همانحالیکه آنچنان پیشرویهائی درحال وقوع بودند،رهبران آن سازمان با نیازهای واقعی اقتصادی،معیشتی و مبارزاتی طبقۀ کارگر بیگانه بودند وبدورازپراتیک اجتماعی ومبارزاتی آن طبقه فعالیتهای سازمانی- سیاسی خود را تجربه میکردند و ضمنأ « سبک کارکمونیستی» هم از نظر آنها ،صرفأ بمعنای جذب آحاد و اتمهای کارگری به سازمان خویش بودتا از آن طریق حزبشان را قوی سازند و «سوسیالیسم » را برای طبقۀ کارگر به ارمغان آورند! اینها نمونه هائی از دیدگاههای سیاسی و متد مبارزاتی آنها بودند که لازمست، مورد بررسی قرار گیرند.

تلقی اتحاد مبارزان کمونیست از جنبشهای پرولتری

قبل از پرداختن به چگونگی «سبک کارکمونیستی» مورد تعبیر رهبران امک لازمست مختصری از نگرش کلی آنها درمورد جنبشهای پرولتری،جنبشهای کمونیستی وجایگاهی که آنها درآن جنبشها به سازمان اتحاد مبارزان کمونیست می بخشیدند، مورد بازبینی قرار گیرند.

تئوریسینهای سازمان اتحاد مبارزان کمونیست چه درآنزمان و چه در طی سالها بعد از تشکیل حزب کمونیست ایران ،نتوانستند قصدخویش مبنی بر رویکردن به طبقۀ کارگر و قرار دادن آن طبقه «بعنوان موضوع اصلی فعالیتهای سیاسی یک سازمان کمونیستی» ، رابطرز صحیحی ،بعمل درآورند.بعبارتی دیگر آنها در آن دورۀ طولانی چند ساله نتوانستند فراتر ازآن نیت پسندیده، قدمهای صحیح دیگری درجهت معنا کردن «سبک کار کمونیستی » مورد نظرشان بردارند.عقیم ماندن طرح های مربوط به«سبک کارکمونیستی» امک و سپس حکا درطی آن سالهای  طولانی ،از یکطرف معلول نگرش غلطی به جنبش های تاریخی طبقاتی طبقۀ کارگر ،بودو از طرف دیگر حاصل عدم شناخت تئوریسنهای مربوطه از وجود اجتماعی طبقۀ کارگر و فعل الانفعات مبارزاتی آن طبقه بود.اینها دووجه اساسی ای بودند که بستر اصلی فعالیتهای تئوریک آن رفقا را ،چه بهنگام فعالیت سیاسی آنها در امک و چه دردوران رهبریشان در حزب کمونیست ایران،تشکیل داده بودند که لازمست بطور مجزا به هر یک از آن وجوه پرداخته شود.

درآنزمانها بزعم رهبران اتحاد مبارزان کمونیست،انعقاد کنگرۀ اول آن سازمان بعنوان آغاز دوبارۀ «یک جریان بیداری طبقاتی »در جهان قلمداد میگردید وادعامیشد که از زمان بلشویکهای اولیه تا شروع فعالیتهای سیاسی تئوریسینهای امک ،جهان طی دهها سال نسبت به جنبشهای پرولتری و کمونیستی در سکوت مطلقی بسر برده بود.آنان وجود اتحاد مبارزان کمونیست را یگانه مسبب ایجاد دوره ای نوین و شرایطی جدید در جهان بحساب میآوردند!تبیینی که شروع فعالیت امک را بعنوان «آغاز دوبارۀ جنبشهای پرولتری» درجهان بحساب میآورد،تبعأ مضامین مارکسیسم انقلابی را هم بعنوان یگانه مفهوم «بیداری طبقاتی »طبقۀ کارگر جهانی  بشمار میآورد! ( ۵ )  

در کنگرۀ اول سازمان اتحاد مبارزان کمونیست ازمفهوم «بیداری طبقاتی» طبقۀ کارگر جهانی و از «جریان بیداری طبقاتی» ویا از «شرایط عینی دورۀ نوین» صحبت بمیان آمده بود که محتوای آنچنان مباحثی بعدها بستری شد که بر اساس آن مضمون فعالیتهای سیاسی حزب کمونیست ایران طرح وجهت اجرادراختیار فعالین آن حزب گذاشته میشدند.گذشته از حزب کمونیست ایران که آنچنان نگرشی برآن حاکم گردید همچنین تمامی سازمانهائیکه بعد هااز عنوان «کمونیزم کارگری» جهت شناساندن خود استفاده کرده اند،متأثر از آنچنان دیدگاهی بوده اند.

جهت آشنائی کامل با منظور رهبران امک از « بیداری طبقاتی» ، « جریان بیداری طبقاتی» و « شرایط عینی دورۀ نوین» ،لازمست قسمتهای هرچه بیشتری از گفته های آنها را، مد نظر قرارداد. در قسمت زیرین بطور مشهودی ،هم از باز ایستادن دهها سالۀ فعالیتهای مبارزاتی طیف کارگران کمونیست ،سخن بمیان آمده بود و هم مضامین «مارکسیسم انقلابی» بعنوان یگانه مفهوم بیداری طبقاتی در جهان قلمداد شده بود.

« بلشویسم آخرین جریان حزبی مارکسیسم انقلابی بود. شکافی عمیق و یک خلأ کامل ما وآخرین مبارزات حزبی ما در حزب بلشویک و دیگر احزاب پیرو بلشویسم در گذشتۀ دور را از هم جدا میکند.

چرا میگوئیم یک گسست و خلأ کامل مارا از تجربۀ بلشویسم جدا میکند؟ زیرا که دقیقأ سنت ها و روشهای حزبی بلشویکی حفظ نشده و نه در اشخاص و نه در تشکل ها وموازین کار آنها ادامه نیافته است. از این رو چه در سطح نظری یعنی در سطح اهداف و سیاستها و چه در سطح عملی یعنی درسطح روشهای سازماندهی و پراتیک حزبی ،این یک شکاف و خلأ قطعی و کامل بوده است.» ( ۶)

«مارکسیسم انقلابی» عنوانی بود که رهبران سازمان اتحاد مبارزان کمونیست به مضامین تئوریک و سیاسی خویش داده بودند.ازچشم رهبران آن حزب،مضامین تئوریک و سیاسی«مارکسیسم انقلابی» بعنوان یگانه مضمونی از«بیداری طبقاتی» طبقۀ کارگر جهانی تلقی میگردید.وآنها معتقد بودند که در طی بیشتر ازنیم قرنی که از تجربۀ بلشویکهای اولیه تا زمان ایجاد سازمان اتحاد مبارزان کمونیست را در برمیگرفت،به نسبت فقدان مضامین ( مارکسیسم انقلابی)،«یک شکاف و خلأ قطعی وکامل» درجهان حکمفرما شده بود.یکی از وجوه دیگر نگرش ویژۀ آنها درمورد مبارزۀ طبقاتی طبقۀ کارگر جهانی آن بود که آنها در طی همان نیم قرن مورد نظر و تا زمان ایجاد سازمان اتحاد مبارزان کمونیست،جنبشهای پرولتری رامسکوت مانده وازحرکت باز ایستاده،تلقی میکردند.

رهبران امک همراه با نظرات ویژۀ خویش در مورد جنبشهای پرولتری برداشت مخصوصی هم نسبت به « جنبش کمونیستی» درسطح جهان داشتند که بنابرآن ،آنها بجز فعالیتهای تئوریک و سیاسی آن سازمان وعملکرد نیروهائیکه به مضامین برنامه ای «مارکسیسم انقلابی » گرویده بودند،قائل به وجود هیچ کیفیاتی از فعالیت کمونیستی دیگری«نه در اشخاص و نه در تشکل ها وموازین کار آنها » نبودند .بعبارت دیگر از نظر آن رفقا ،جنبش کمونیستی به فعالیتهای سیاسی سازمانها ی مارکسیستی جدا از طبقۀ کارگر اتلاق میشد که درآن چهار چوبه هم،فقط امک و نیروهای طرفدار برنامۀ حزب کمونیست به «اعتبار» مضامین «مارکسیسم انقلابی»،کمونیست خوانده میشدند و خارج از آن حد،تمامی دیگر سازمانهای مورد نظر،رویزیونیست و یا تلویحأ غیر انقلابی… بحساب میآمدند.مارکسیسم انقلابی عنوانی ساختگی بود که به مفاهیم تئوریک و مواضع سیاسی امک و طرفداران برنامۀ حزب کمونیست،اتلاق میشد که تحت آن از یکطرف هم تمامی سازمانها و احزاب مدافع طبقۀ کارگر در جهان که خود را مارکسیست نامیده بودند و به تئوریهای امک نگرویده و یا به آن عمل نکرده بودند،بطور تلویحی «غیرانقلابی» بحساب میآمدند و از طرف دیگر مواضع مبارزاتی ووجود اجتماعی طیف کارگران رادیکال-سوسیالیست در جامعه،هم نادیده گرفته میشد.

در صفحات بعدی همین بررسی به وجوه مختلف نگرش رهبران امک راجع به جنبشهای پرولتری پرداخته خواهد شد ولی قبلأ لازمست به تعبیر آنها از جایگاه مفاهیم تئوریک و سیاسی« مارکسیسم انقلابی» در آن جنبشها توجه شود.   

« همان طور که گفتم این دوره بیداری طبقاتی است .بیداری طبقاتی طبقۀ کارگر جهانی.طبقۀ کارگر اینک پس از چندین ده سال میرود تا مجددأ بصورت مستقل درعرصۀ سیاست جهانی ظاهر شود.پس مسأله صرفأ بر سرجایگاه برنامۀ حزب کمونیست برای اتحاد مبارزان کمونیست و تحول خودما بمثابۀ یک موجودیت سیاسی معین،نیست. ما از ایجاد تحولی جهانی در شرایط عینی و موقعیت متقابل طبقات در سطح جهان سخن میگوئیم.»( ۷)

هر خوانندۀ منصفی که بدور از تعصبات گروهی، بخش فوق از سخنرانی ایکه در جلسۀ اختتامیۀ کنگرۀ« امک» اظهار شده بود و یا دیگر بخشهای متناظر در ادبیات سیاسی آن سازمان را مد نظر قرار دهد ،بلافاصله متوقع است که بعد از مطرح شدن موضوع مربوط به « بیداری طبقاتی طبقۀ کارگر جهانی » به نقش و جایگاه تحولگر آن طبقۀ « دوباره بیدار شده» در جهان اشاره میشد. در صورتیکه برخلاف چنان انتظاری سخنران مورد نظر در حین اینکه صحبت از طبقۀ کارگر جهانی را بمیان میآورد، با گریزی، به جایگاه خیالی ایکه خود به برنامۀ حزب کمونیست بخشیده بود،مضمون آن برنامه را معادل «بیداری طبقاتی طبقۀ کارگر جهانی» بحساب میآورد و سعی کرده بود، فعالیت سیاسی سازمان اتحاد مبارزان کمونیست،را هم معادل تنها جریان « بیداری طبقاتی کارگران جهان » قلمداد کند.جریانیکه شروع فعالیتش بعنوان « آغاز جنبشهای پرولتری» محسوب شده بود ودرمورد شرایط مادی بوجود آمدن وطرح کلی برنامه فعالیت آینده اش گفته میشد؛

« امروز ما با بن بست رویزیونیسم در سطح جهانی مواجهیم. بن بست رویزیونیسم و بحران اقتصاد جهانی،زمینۀ آغاز جنبشهای پرولتری هستند. جنبشهای پرولتری زمینۀ رشد ایده های پرولتری است. زمینه ایست برای از زیر خاک و آوار در آوردن ایده ها و آراء پرولتری، بیان تشکیلاتی پیدا کردن این آرا، تربیت شدن رهبران و متشکل شدن رهبران جنبش کارگری در سطح جهانی. واینها به حکم شرایط عینی در یک جنبش واقعی به هم پیوند می خورند.» ( ۸ )

اینکه چگونه رهبران امک شروع فعالیت سازمان خویش را بعنوان «جنبشهای پرولتری و کمونیستی» دوباره آغاز شده قلمداد کرده بودند، مطلبی است که بطور مشخص در صفحات زیر مورد بررسی قرار خواهد گرفت.ولی قبل از آن بجاست به شمه ای از نظرات آنها در مورد بوجود آمدن « زمینۀ آغاز جنبشهای پرولتری،توجه شود.

درادبیات سیاسی آن دوران سازمان اتحاد مبارزان کمونیست چنین آمده است که گویا «بن بست رویزیونیسم در سطح جهان و بحران اقتصاد جهانی» سبب شروع «جنبشهای پرولتری » دوباره آغاز یافته ای شده بودند. ولی رهبران امک نه در آن مقطع و نه در طی سالهای فعالیت بعدی خود درحکا هیچگاه نظرات روشن و منسجمی که توانسته باشند پایۀ استدلال حکم مربوط به « به بن بست رسیدن رویزیونیسم در سطح جهانی» قرار گیرند،را بیان نکرده بودند.صدور چنان حکمی درآن موقع درحالی بود که بغیر از مباحثی راجع به سرمایه داری بودن مناسبات اقتصادی جامعۀ ایران وتقابل با نظرات پوپولیستی دیگر چپهای سنتی هیچ نظرمستدل دیگری توسط خودآن رهبران درمورد تجربۀ شوروی،ارائه نشده بودند.درصورتیکه حکم دادن به «به بن بست رسیدن  رویزیونیسم در سطح جهان» ، درآن مقطع مشخص مستلزم داشتن موضعی روشن و مستدل درقبال تجربۀ شوروی بود.اساسأ درآن سالها اعتقاد به «رویزیونیستی »بودن نظام شوروی همراه با توهمی مبنی بر «سرعقل و به راه راست » آوردن رهبران و دیگر معتقدین به آن نظام ،بود و رهبران آنزمان امک جزء آندسته از انقلابیونی بودند که چشم به «سرعقل آوردن »رویزیونیستهای ایرانی و خارجی از طریق مبارزه ای «ضد رویزیونیستی »دوخته بودند.

بعبارتی رهبران امک،درآنشرایطی که حکم به « به بن بست رسیدن رویزیونیسم در سطح جهان» را داده بودند، فرا تر ازجدلهای مکتبی درمورد ایده های «سوسیالیسم خلقی» ویا ارائۀ مباحثی دررد نظریۀ مترقی بودن بورژوازی ملی درکشوری همچون ایران،،نظر دیگری که نشانگر مواضع روشن آنها درقبال «رویزیونیستی بودن» نظام شوروی و یا چگونگی به بن بست رسیدن آن بوده باشد،را بصورتی مستدل ابرازنکرده بودند که آن مباحث هم یعنی نظرات آنها در رد «سوسیالیسم خلقی» و ….،نمیتوانستند دال بر « به بن بست رسیدن «رویزیونیسم» درسطح جهانی» بوده باشند.پرداختن به نظام شوروی ،بعد ها در دستور فعالیتهای « ضد رویزیونیستی» آن رفقا قرار گرفت ولی هم فعالیتهای بعدی آنها بدون اخذ نتیجه ای قطعی مسکوت ماندوهم از آن پس واژۀ «رویزیونیسم جهانی»بدون هیچگونه نقدی از ادبیات سیاسی آن رفقا رخت بربست.دراینمورد بازهم مطالب بیشتری عرضه خواهد شد.

درهر حال گذشته از اینکه تئوریسینهای امک با بزرگنمائی های غیر واقعی قصدبخشیدن جایگاهی تخیلی به تئوریهای «ضدرویزیونیستی»خویش،درجهان راداشتند،ازطرفی آنها همچنین تحلیلهای ویژه ای راجع به انواع «جنبشهای پرولتری» درجهان ارائه داده بودند که تعمق در مورد آنها هم،به شناساندن مواضع نظری و سیاسی آن رفقا ،کمک خواهد کرد.

 بنا به تحلیهای تئوریسین امک،گویا دو نوع جنبش پرولتری درجهان وجود داشت.اولی جنبش پرولتری ئی بود که براثر به بن بست رسیدن «رویزیونیسم» درسطح جهان و بحران اقتصاد جهانی، آغاز شده بود.که گویا این یکی به یمن مبارزۀ «ضدرویزیونیستی» تئوریسنهای امک،انحصارأ در وجود آن سازمان و نیروهای طرفدار برنامۀ حزب کمونیست انکشاف یافته بود! دوم «جنبش واقعی » ای بود که این یکی هم بزعم بیانات ارائه شده درآن کنگره،هنوز وجود خارجی پیدا نکرده بود.بلکه ظهورش وابسته به فعالیتهای تئوریک و سیاسی جنبش «تازه آغاز شدۀ» اول،یعنی وابسته به وجود امک بود.

« جنبش پرولتری آغاز شده» ،و یا به عبارت دیگری ازادبیات سیاسی امک،نیروهای طرفدار برنامۀ حزب کمونیست درامر بوجود آوردن «جنبش واقعی » مورد نظرشان،قبلأ کارهای صرفأ تئوریکی را بصورت مجادلات مکتبی با چپ های سنتی و پوپولیست درایران آنزمان ،انجام داده بودند وعلاوه برآن کارهای تئوریک ،رهبران آن سازمان قصد هرچه بیشتر «از زیر خاک و آوار در آوردن ایده ها و آراء پرولتری،( یعنی ادامۀ مبارزۀ ضد رویزیونیستی مورد نظرشان) را کرده بودند. ولی آنها قبل از ادامۀ فعالیتهای صرفأ تئوریکشان خواسته بودند به دستآوردهای مکتسبۀ تاآنزمان خویش ،بیانی تشکیلاتی بدهند. تدوین برنامۀ حزب کمونیست ایران و ایجاد خود آن حزب در تابستان ۱۳۶۲شمسی بخش تحقق یافتۀ آن اهداف محسوب میشد که بزعم رهبران امک دستیابی کامل به دیگر اجزاء تشکیل دهندۀ آن اهداف مستلزم پیوند زدن مفاهیم «مارکسیسم انقلابی» به طبقۀ کارگر وایجاد همان «جنبشی واقعی » مورد نظر کنگره بود!

مطالبی که تا کنون در مورد چگونگی نگرش حاکم بر سازمان اتحاد مبارزان کمونیست بیان گردید،بصورت جمعبندی موجز و روشنی ، درقسمت دیگری از ادبیات سیاسی  آن سازمان ،ارائه شده بودند که ازآنطریق هم رهبران امک  تأکید ویژه ای بر آنچه که قبلأ درمورد مسکوت ماندن دهها سالۀ جنبشهای پرولتری و تلقی کردن« مارکسیسم انقلابی» بعنوان یگانه جوهر «بیداری طبقاتی» طبقۀ کارگر و…گفته بودند،گذاشته بودند.درآن موارد گفته میشد؛      

« این بیداری مجدد طبقاتی در سطوح نظری و عملی هردو،معنی میدهد. مبارزه ایکه در طی این چند سال ما در سطح نظری برای بیداری طبقۀ کارگر ایران ،برای مشخص کردن ایده های صحیح پرولتری و برای بازگشت به لنینیسم ، انجام دادیم، قطعأ کافی نبوده است. زیرا آن جنبشی که براه افتاده است تا این حرکت را بثمر رساند، جنبشی برای اثبات صحت لنینیسم بصورت مجرد،در چهار چوب مکاتب فکری نیست.جنبشی است که باید ابتداء به ایده ها و آراء مستقل خود دست یابد، این ایده ها را صیقل بدهد، بکار ببندد، تشکل بوجود آورد، نیرو بشود و با آن نیرو قدرت سیاسی را بگیرد.»( ۹ )

ودرهمان راستا درجای دیگری گفته شده بود؛

« ……..ما خوشپندار نیستیم ، برعکس،کاملأ واقع گرائیم،زیراکه شرایط عینی ایجاب میکند که جنبش پرولتری برای پیش رفتن دست بسوی ایدئولوژی انقلابی خویش و نمایندگان آن در این دورۀ معین دراز کند و این ایدئولوژی مارکسیسم انقلابی  است و نمایندگان آن ما هستیم.»( ۱۰ )

نگرش ویژۀ تئوریسینهای اتحاد مبارزان کمونیست به جنبشهای پرولتری وتعابیر آنها از نقش خود درآن جنبشها، صرفأ از طریق نقل قولهای فوق باز شناخته نخواهد شد،بلکه همچنین میتوان از طریق مراجعه به مضامین نظری ایکه آن رفقا از کنگرۀ اول ا.م.ک. تا کنگرۀ سوم حزب کمونیست ایران ارائه داده بودند،هرچه بیشتربا ویژگی های آنچنان نگرشی آشنا شد.

صحیح نبودن نگرش رفقا در آن مقطع، نه بدان لحاظ بود که آنها اقدام به تدوین مضامین برنامه ای مارکسیسم انقلابی کرده بودند و یا اینکه خواسته بودند طبقۀ کارگر را موضوع اصلی کار سیاسی خود قرار دهند. بلکه برعکس، آن مسائل نسبت به دیدگاه و نگرش چپ سنتی جزء نقاط قوت نگرش سیاسی آن رفقا و وجه تمایزشان با دیگر چپ های غیر کارگری در ایران آنزمان بود. آنچه که غیر کارگری بودن و غیر دیالکتیکی بودن نظر آن رفقا را نمایندگی میکرد آن بود که آنان جنبشهای پرولتری را چنان پیش خود تجسم میکردند که گویا آن جنبشها دارای دووجه کاملأ متمایز و منفک از هم بوده که گویا یکی از آن دو بشکل کانون و سلولی جدا از طبقۀ کارگرهمچون یگانه مظهری از عقل و شعور طبقاتی و ایدئولوژی پرولتری قادر به احضار روح « نوین طبقاتی» شده بود و با شروع فعالیتهای سیاسی اش شیپور آغاز دوبارۀ جنبشهای پرولتری را نواخته بود. وجهی دیگر از آن « سناریو» طبقۀ کارگر متشکل از اتمهای منفرد و مجزائی بودند که « بری» از شعور طبقاتی خویش بحساب میآمدند که گویاآنها صرفأ با تأثیر از «بن بست رویزیونیسم و بحران اقتصادی سرمایه داری»  میتوانستند با کسب فرمانی از جانب « انقلابیونی حرفه ای»، جنبش دوباره ای را آغاز کنند.

 تحت آنچنان نگرشی هریک از آن دو وجه بطور دلخواه در پروسۀ کسب حاکمیت سیاسی جامعه دخالت داده میشد. به نظر آن رفقا تا آنجائیکه به  سلول اولیه( امک) مربوط میشد،آن سلول روح تکامل تاریخ وتنها تجسم مادی ایده ئولوژی پرولتری و عقل کلی قلمداد میگردید که گویا آن « مواهب » را طبقۀ کارگر جهانی دردورۀ نوین مورد نظر، به آنان تفویض کرده بود. جانب دیگر ازهمان تصویر ،شامل طبقۀ کارگر متشکل از « اتمهای منفک » وجدا از هم بود که گویا بدون مشغله های صنفی و زیستی ودرگیر بودن با سرمایه داران ،بطور « ناآگاهانه» تن به استثمار بورژوازی داده بودند! تحت چنان نگرشی کنگرۀ اول اتحاد مبارزان کمونیست به اعضای موجودش خطاب میکرد؛

 

« ما باید به هر کارگر بگوئیم که آمده ایم تا دورۀ نوین را آغاز کنیم که به رهائی طبقۀ کارگر میانجامد، آمده ایم تا طبقه را برای تضمین این امر بجنبانیم.»( ۱۱)

و یا در جای دیگری در مورد جایگاه خود آن رهبران و سازمان مربوطه اشان در مبارزات طبقاتی کارگران چنین اظهار شده بود؛

« ……………..اما بهر رو نظرات ما و موجودیت عملی ما به طبقۀ معینی متعلق بود. طبقۀ کارگر، طبقه ای که بمثابه یک موجود سیاسی در حال رشد بود و نظراتش را در پیکر سازمان ما رشد میداد.»( ۱۲)

نمونه های وافری از اینگونه بیانات را میتوان در متن ادبیات نشأت گرفته از نگرش حاکم بر کنگرۀ اول« امک»،باز یافت . همان نگرش بعدآ برحکا چیره شد وسبب ایجاد آثار مکتوب مشابه دیگری گردید.

چگونگی رویکرد به طبقۀ کارگر،اززمان فعالیت امک تا سال ۱۳۶۳

تحت آنچنان نگرشی که فوقأ کلیاتی از خصوصیات آن معرفی گردید،«سبک کارکمونیستی» امک و سپس حکاطی دوره های مختلفی و بصور گوناگون که هریک مضمون جداگانه ای رادربرداشت،تعریف میشد.

 رهبران سازمان اتحاد مبارزان کمونیست از کنگرۀ اول آن سازمان بعنوان «کنگرۀ پراتیک » نام برده بودند.اتلاق چنان عنوانی به آن کنگرۀ صرفأ بجهت تصمیمی مبنی بر «بکاربستن» مضامین تئوریک مارکسیسم انقلابی در میان کارگران بود.آنچنان تصمیمی درپی بزرگنمائی هائی که از فعالیتهای تئوریک رهبران امک در طول سه سال قبل از انعقاد کنگرۀ مورد نظر،صورت میگرفت،اتخاذ شده بود.بزعم تئوریسینهای مربوطه گویا آنها با جدلهای صرفأ مکتبی و تئوریک خویش، طبقۀ کارگررا بیدار و آنها« را ازلحاط نظری کاملأ متمایز کرده»بودند لذا آنها را عقیده برآن بود که؛ « اکنون باید این احکام و رهنمود ها را بکاربست ».پس صرفأ به اعتبار چنان تصمیمی بود که آن کنگره بعنوان کنگرۀ «پراتیک» خوانده شد.درآن کنگره همچنین در سایۀ نگرشی که تاکنون مختصاتی از آن بیان گردید، تعاریفی از فعالیتهای سه سال گذشتۀ امک ارائه و خطوط کلی فعالیتهای آیندۀ آن سازمان هم ترسیم شده بودند که خلاصه ای ازآنها ذیلأعرضه میگردد.

« ما اکنون نظرات پرولتری خود را در شاخه های مختلف فعالیت انعکاس داده ایم. ومرز خود را در زمینۀ های مختلف عملی نیز با خرده بورژوازی ترسیم کرده ایم. اکنون باید این احکام و رهنمود ها را بکاربست .اگر تا قبل از این کنگره « کشف» و «نقد» ابزارهای اصلی کارما بودند اکنون « بکاربستن» حلقه های اصلی تکامل مارا تشکیل میدند. هم باید در سطح نظری این ایده هارا در سطح وسیعتری میان خود و در درون جنبش کمونیستی ببریم و هم از هم اکنون پیاده کردن آنها را در دستور کار خود بگذاریم»(۱۳ )

درجای دیگری همان مضامین ازطریق فرمول بندی دیگری ارائه شده بودند.

« طبقه ایکه درحال بیدار شدن است در طول سه سال گذشته خود را از لحاظ نظری کاملأ متمایز کرده بود.( یعنی با دسترسی رهبران امک به مارکسیسم انقلابی ،طبقۀ کارگر آن تمایز را حاصل کرده بود) اکنون میبایست از نظر عملی نیز خود را متمایز کند و کنگرۀ ما این تمایز را تعریف کرد.این کنگره،کنگرۀ پراتیک بود. اما نه صرفأ در محدودۀ ا.م.ک بلکه بمعنای گستردۀ طبقاتی- کمونیستی این طبقۀ کارگراست که اکنون به موازین عملی خود دست مییابد.( یعنی تا قبل از کنگرۀ امک طبقۀ کارگر و کمونیستهای موجود در صفوف آن طبقه، نمیدانستند خود را موضوع کار مبارزاتی خویش قرار دهند. ولی گویا درآن کنگره تئوریسین مربوطه آن موضوع را برایشان تعریف کرده بود) امروز دیگر بحث برسر اتخاذ این روشهای عملی مستقل طبقاتی است.»(۱۴ )

کنگرۀ اول اتحاد مبارزان کمونیست علاوه بر عرصۀابراز چنان نظراتی همچنین مرجعی بود که مضمون پیش نویس برنامۀ حزب کمونیست را تصویب کرد و ازآن بعنوان مبنای همگرائی فعالیتهای سیاسی طرفداران آن مضامین، نام برد.

بعد ها ماحصل « بردن نظرات پرولتری امک در درون جنبش کمونیستی» منجر به اتحاد آن سازمان با کومه له و تشکیل حزب کمونیست ایران شد واز آن جایگاه چگونگی رویکردن به طبقۀ کارگر و عملی ساختن آنچه که رهبران «سبک کار کمونیستی» اش مینامیدند،تعریف گردید.

«سبک کارکمونیستی» بنا به تعبیر تئوریسینهای امک

مسلمأ در مضامین برنامه ای مارکسیسم انقلابی برایجاد نظامی سوسیالیستی از طریق انقلابی پرولتری تأکید شده بود که بیان چنان هدفی و تأ کید تئوریک  بر جایگاه اجتماعی – مبارزاتی طبقۀ کارگر در رسیدن به آن هدف،در حد خود ،نشان از ترسیم افقی کمونیستی در دور دست ها بود. ولی سیاستهای«عملی» ایکه که جهت رسیدن به آن هدف تعیین  شده بودند، ازمضمونی تخیلی و غیر کارگری برخوردار بودند.

سیاستهای« کارگری» حکا،، در بدو شروع فعالیتش تا سال ۱۳۶۳ ش. توسط رهبرانی از آن حزب فرموله شده بودند که درصفحات قبلی درحدلزوم به مبانی فکری آنها بهنگام فعالیتشان دراتحادمبارزان کمونیست اشاراتی شد.در بیان سیاستهای « کارگری» حکا درطی آن مدت مشخص،کمترین توجهی به عرصۀ مبارزات جاری کارگری شده بود و به تبع آن کمترین اثری ازرهنمودهای مربوط به همبستر شدن فعالین حزب کمونیست ایران(منظور آن تعداد قلیل از کادرهائیکه در آنشرایط از چنان امکانی برخوردار بودند) با مبارزات جاری کارگران ،دیده میشد.

طرح آنچنان سیاستهائی ناشی ازنگرش غیر دیالکتیکی و مکانیکی چپ غیر کارگری به وجود اجتماعی طبقۀ کارگر و فعل الانفعالات مبارزاتی آن طبقه ،بود. زیرا که طبق آنچنان بیاناتی گویا اول « نظرات پرولتری» خارج از طبقۀ کارگر، توسط جدلهائی صرفأ مکتبی با خرده بوزوازی (نقد) و یااز طریق مطالعات وتفحص های صرفأ تئوریک ،« کشف » خواهند شد تا که بعد ازختم چنان کارهائی،نوبت به بکاربستن« احکام و رهنمودهای » کشف شده  فرامیرسید.آن چنان تصویری از مبارزات طبقاتی طبقۀ کارگر ،نتیجۀ تبعی همان برداشتی بودکه طبق آن،اولأ نظرات پرولتری و جنبشهای های کارگری در دو وجه کاملأ منفک ازهم تلقی میشدند وازطرف دیگر،خود جنبشهای کارگری هم تنها در قاموس برآمد های اعتراضی توده های وسیع کارگران،تصویر میگردید که درآنمورد هم گویا با موجودیت یافتن امک جنبشهای پرولتری ظرفیت آغاز دوباره ای را یافته بودند!

آغاز رویکرد حزب کمونیست ایران به طبقۀ کارگر

تلقیاتی که فوقأ به مختصاتی از آن اشاره شد اساس نگرش تئوریسینهائی بودند که بعدأ دررأس رهبری حکا قرار گرفتند وبرداشتها وتحلیل هایشان مبنای تعیین خط رسمی حکا گردید.براساس چنان برداشتهائی در ادبیات رسمی حکا تعریف غطی از وجود اجتماعی طبقۀ کارگر ارائه شده بود که آن تعریف از بدو تأسیس آن حزب تا سال ۱۳۶۳ ،مبنای فعالیتهای «کارگری» آن حزب را تشکیل داده بود.طبق آنچنان تعریفی،ازطبقۀ کارگر بعنوان توده های انسانی متشکل از آحاد منفردیکه ازهیچگونه مکانیزمهای مبارزاتی مختص بخود برخوردار نبوده و در کمال «سربراهی» از جانب سرمایه داران استثمار میشدند،نام برده شده بود .ازطرفی درآن تعاریف حزب کمونیست هم،نه سازمانده و رهبر مبارزات خود کارگران بلکه یگانه منبع الهام مبارزات کارگری و تنها ظرف اعتراض آن طبقه،محسوب میشد که  قرار بودآن حزب ازطریق جذب «اتمهای منفرد کارگری» ،قوی و گسترده میگردید و درنهایت حاکمیت سیاسی را برای طبقۀ کارگر ایران به ارمغان میآورد!

پس بنا به سیاستهای «کارگری» آندورۀ حکا،رویکردن به طبقۀ کارگر بدوأ از بهر بهبود بخشیدن به شرایط زیستی،کاری و سیاسی طبقۀ کارگر نبود بلکه،گسترش یافت و نیرو شدن حزب ،هدف اصلی و درخودی بود که چگونگی دسترسی به آن برعهدۀ مروجین حزبی موجود در محیطهای کارگری ،که بعد ها معلوم شد آنها تعداد انگشت شمار و قلیلی را در سراسر ایران تشکیل داده بودند،گذاشته میشد.درآن مقطع به اعضای انگشت شمار حزبی موجود در محیطهای کارگری گفته میشد که محافلی در محیط کار و زیست « تودۀ متفرق کارگران» تشکیل دهید و با جذب اتمهای منفرد کارگری به محفل مورد نظر، در صدد « ترویج » مضامین برنامه ای و سیاستهای حزبی برآئید! در آن مقطع مشخص ،بجز فعالیت در« محافل ترویجی » ،شکل و مضمون دیگری از « رویکردن » به طبقۀ کارگر،مدنظر تئوریسینهای حزب نبود که آن نیز گویای آن بود که آنهاعلیرغم تأکیدشان برقرار دادن « طبقۀ کارگر بعنوان موضوع اصلی کارسیاسی سازمان کمونیستی »،هم بطور واقعی با وجود اجتماعی طبقۀ کارگر و نیازهای معیشتی و مبارزاتی آن طبقه بیگانه بودند و هم رویکردنشان به طبقۀ کارگر( بهر شیوه ای که بود) از بهر بهبود بخشیدن به شرایط کاری و معیشتی آن طبقه نبود. بلکه آنها،بدوأ وصرفأبجهت قوی شدن و گشترش یافتن سازمان حزبی خویش قصد رویکردن به طبقۀ کارگر را داستند. ذیلأ بطور دقیق تری به آن جنبه از مواضع رسمی آنزمان حکا پرداخته خواهد شد.

فعالیت در حوزه های حزبی که در واقع همان محافل ترویجی مورد نظر چپ رادیکال غیر کارگری بودند، تنها شکل و شیوه ای از رویکردن آن چپ به طبقۀ کارگر، در مقطع معینی از حیات سیاسی اش ،بود. قبل از پرداختن به آن موارد بجاست به به گوشه ای ازنظرات آن رفقا در مورد طبقۀ کارگر ، توجه شود؛

« حزب کمونیست نه صرفأ در صدد « حضور » در کارخانجات و محلات کارگری،بلکه اساسأ در جستجوی سازماندهی کارگران در گسترده ترین سطح،به اشکال متنوع، درسازمان حزب و یا تحت رهبری سیاسی و معنوی حزب است. حزب کمونیست ،حزب خود کارگران است لذا باید با « حضور» حزب دراین یا آن کارخانه و محله تودۀ کارگران به اشکال مختلف از سازمانیابی  مستقیم درحزب تا انواع سازمانیابی غیر حزبی درارتباط باحزب ، بیکدیگر بافته شوند و از یک تودۀ متفرق به هیأت یک جمعیت متشکل و مرتبط باهم در آیند. گسترش نفوذ حزب ما بنابراین تنها بمعنی تکثیر سلولهای تمامأ حزبی از کارگران ( با تعداد محدودی از اعضا ) درکارخانه ها و محلات نیست،بلکه به این معنا نیز هست که هر سلول حزبی ما توسط طیف وسیعی از کارگران با سطوح مختلف آگاهی سیاسی و تشکیلاتی و رشد ایدئولوژیک که توسط حزب از تفرقه بدرآمده اند و در انحاء مختلف درارتباط باحزب قرار گرفته اند، احاطه شود .( ۱۵ )

لازم به توضیح است که نظرات فوق الذکر و آنچه که بعنوان تتمۀ آن درچند صفحۀ بعد ذکر میگردد،بخش عمده ای ازتعاریف رسمی حکا درمورد طبقۀ کارگر را تا سال ۱۳۶۳ شمسی تشکیل داده بود که کل آن تعاریف تحت نظرات ویژۀ رهبران قبلی امک فرموله و ابراز شده بودند.درآن دورۀ مشخص بدور از طبقۀ کارگر تعبیر ویژه ای از وجود اجتماعی طبقۀ کارگر ارائه میشد که بنا برآن طبقۀ کارگر همچون توده ای متفرق،پراکنده وبیشکلی که متشکل ازآحادی جدا گانه و بدون هیچگونه ارتباط مبارزاتی باهمدیگربودند، معرفی میشد. سیاستمداران آنزمان حکابا رویکردن به چنان موجود ساختگی ای،میخواستند اتمهای منفردی از آن «تودۀ متفرق و پراکنده ای» رابه حزب جذب کنند. در واقع رویکردن حکا به آنچه رهبران در آنزمان طبقۀ کارگرش مینامید،بدوأ  بخاطر همدلی با مطالبات اقتصادی و سیاسی طبقۀ کارگر وهمراه شدن  با مبارزات جاری آنان جهت متحقق کردن تمامی و یا بخشهائی از آن مطالبات نبود ، بلکه چپ مورد نظر در آن مرحله از دگردیسی اش اولأ مبارزات جاری کارگران با سرمایه داران را نمیدید و یا اگر گاهأ نامی از آن مبارزات را برزبان میآورد از سر علاقمندیش به چگونگی پیشرفت و پیروزی آن مبارزات نبود.ثانیأ اساس رویکرد آن چپ به طبقۀ کارگربه قصد پیوستن مستقیم و یا غیر مستقیم عناصری از طبقۀ کارگر به حزبش بود.

سیاست رسمی حکا در طی آن مقطع زمانی مشخص تحت عنوان « اصول و سبک کار حوزه های حزبی » فرموله شده بود،که ذیلأ بعد از بررسی بخشهائی ازآن به چگونگی تغییراتی که بعد ها بر بستر تفکر چپ غیر کارگری حاصل گردید،پرداخته خواهد شد.

حوزه های حزبی

ضمن مباحث ارائه شدۀ قبلی بیان گردید که چپ رادیکال غیر کارگری قصد « حضور » در محلات کارگری و کارخانه ها را کرده بود تا در آنجاها «نظرات پرولتریش » را بکاربندد. ضمنأ در همان مباحث قبلی به این واقعیت اشاره شد که فعالیت در « حوزه های حزبی» تنها شکلی از رویکردن چپ غیر کارگری به طبقۀ کارگر بود. در آنزمانها ترویج مضامین برنامه ای و سیاستهای حزب، اساسی ترین و عمده ترین وظیفه ای بود که چپ مورد نظر بر عهدۀ اعضای حوزه هایش گذاشته بود. بجز آن بخش اساسی از وظائف اعضای حوزه ها ،آنها نیز موظف به جمع آوری کمکهای مالی، پخش نشریات حزبی، جمع آوری اخبار و رساندن آنها بدست حزب ،بودند، که هیچیک از آن وظائف هم ربط مستقیمی به مبارزه و مطالبات جاری واقعی کارگران،نداشتند. بعبارت دیگر به هرحوزه ای نقش یک« محفل ترویجی » سپرده شده بود تا از طریق اجرای آن نقش ،آنها کارگران را به « کمونیست تبدیل» کنند!( ۱۶ )

بطور خلاصه اینکه کل ذهنیت آنزمان رفقاء حول فعالیت در حوزه ها ومحافل ترویجی و قوی شدن حزب، دور میزد وآنها«سبک کارکمونیستی»  مورد نظرشان را تنها درچنان حوزه های حزبی ای،خلاصه میکردند. خارج از آن چهار چوبه، آنها شناختی از عرصۀ واقعی مبارزات جاری کارگران،نداشتند.در پیش گرفتن چنان سیاستی ،بجز اعلام وفاداری به طبقۀ کارگر نتوانست موجب هیچگونه تغییرات مثبتی در زیست و یا مبارزۀ کارگران گردد.

بعد ها خود آن رفقا بطور تجربی تا حدودی به بیگانه بودن خود با وجود اجتماعی طبقۀ کارگر و فعل الانفعالات مبارزاتی آن ،پی بردند که آن حد ازشناخت تجربی منجر به انتقاد خودآنها ازگوشه هائی از تعبیر قبلی شان از چگونگی « حضور » یافتن در میان کارگران،شد. که نتیجتأ رهنمود های قبلی مبنی بر فعالیت در محافل ترویجی همچون کوششی درجهت « بازکردن کلاس تئوری صرف»مورد انتقاد واستهزاء آنان قرار گرفت که درصفحات بعدی این بررسی هم در آن مورد وهم درمورد بدیل جدیدی که بدنبال آنچنان انتقاداتی ارائه گردید،مطالبی ارائه خواهد شد.

ولی قبل از ادامۀ مطالب مربوط به چگونگی « حضور» یافتن چپ غیر کارگری در میان طبقۀ کارگر،لازمست به جواب این سئوال پرداخته شود که چرا فعالیت در محافل ترویجی در آن مقطع مشخص ،یگانه تعبیر چپ غیر کارگری از « حضور»ش در میان کارگران بود؟ و چرا آن رهبران سیاست سازماندهی و فعالیت « کمونیستی » شان را تنها در آن شکل از فعالیت خلاصه کرده و سالها آنرادرقالب سیاستهای « کارگری» حکا گنجانده بودند ؟ در جواب این چنین سئوالهائی باید گفت؛ چپی که خاستگاه اجتماعیش طبقۀ کارگر نبود و از موضع خرده بورژوازی ناراضی و معترض وارد میدان مبارزۀ سیاسی شده وآرمانهای کمونیستی اش رااز طریق مطالعۀ صرف و بدون شناختی درست از چگونگی مبارزات واقعی کارگران،کسب کرده بود،و در جریان انقلاب ۱۳۵۷ ایران هم از فعالانه بمیدان آمدن کارگران ایران متأثر شده و در پرتو آرمانهای کمونیستی اش به فعالیت سیاسی روی آورده بود لذا چنان چپی بجز تجربۀ مطالعات روشنفکری در هسته های مخفی و جدلهای مکتبی صرف با دیگر همگنانش،شناخت دیگری ازشیوۀ فعالیت سیاسی که میتوانست حاصل همبستر بودن با مبارزات جاری کارگری بوده باشد،رادرچنته نداشت.رواین نظر چنان چپی زمانی که از کار دستیابی به مضامین مارکسیسم انقلابی وجدل مکتی صرف با دیگر همگنانش، «خلاص» شده بود،قصد « بکاربستن» نظراتش را در میان کارگران کرده بود،که در آن مقطع او بجز فعالیت در همان هسته های ترویجی قبلی، الگوی دیگری از « حضور » یافتن در میان طبقۀ کارگر را نمیشناخت. که البته آن تجربۀ ناکافی هم از طرفی در پرتو تحلیل های غلطی که بنا برآن هرگونه پتانسیل کمونیستی در میان طبقۀ کارگر نادیده گرفه میشد واز طرف دیگر بعلت عدم شناخت از وجود اجتماعی وفعل الانفعالات مبارزاتی کارگری، بطور کلی عقیم ماند ودرعمل بصورت قصدی مبنی بر « بازکردن کلاس تئوری صرف» از آب درآمد.

فعالیت در « محافل ترویجی » که تنها تعبیر چپ رادیکال غیر کارگری از « سبک کار کمونیستی » در سالهای اولیۀ مبارزۀ سیاسی آنها بود، امروزه از جانب آن دسته از وفاداران ایدۀ «کمونیزم» کارگری، که خود زمانی بخشی از فعالین اصلی تشکیلات اولیۀ کومه له درسالهای قبل از ۱۳۵۷ بودند، بعنوان تنها دلیل کمونیست بودنشان در آنزمان بحساب میآید و آنها در بحثهائیکه ارائه داده اند، مطالعۀ کتابهائی همچون « چه باید کرد » لنین و یا خواندن « مانیفست حزب کمونیست » و ….غیره را،بعنوان یگانه دلیل کمونیست بودنشان تلقی میکنند.مسلمأ مطالعه جسته و گریختۀ پاره ای از منابع مارکسیستی و یا خواندن شرح تاریخی مبارزات کارگری وحتی آنطوریکه آن رفقا خود بازگو میکنند، بازتکثیر کردن آنها به شیوۀ (رونویسی با دست)،در شرایط آنروز ایران نه اینکه منحصر به فعالین اولیۀ تشکیلات «کومه له » درطی سالهای قبل از انقلاب ۱۳۵۷ در ایران نمیشد،بلکه انقلابیون زیادی در سراسر ایران آنروزی و منجمله در مناطق کرد نشین،کما بیش، به منابعی نظیر همانهائی که آن رفقا مطالعه کرده بودند دسترسی داشتند ولی صرف مطالعات فردی ویامحفلی ایکه بنا به شرایط تحمیلی دیکتاتوری شاهی بطور جسته و گریخته و ناقصی صورت میگرفت،بمعنای تنیده شدن با مبارزات طبقۀ کارگر و اعتراضات دیگر اقشار عدالتخواه نبود. رفقائی که تنها کتاب خواندن آنزمان خود را حجت کمونیست بودنشان قرار میدهند بهتر است،نمونه هائی از جنبش و اعتراضات واقعی کارگری در آنزمانها را ارائه دهند و به چگونگی نقش خودآنها در آن اعتراضات مشخص اشاره نمایند.زیرا که جمبندی بخشی از تجربیات واقعی جنبش کارگری آنزمان توسط کسانیکه بطور واقعی دخیل در آنچنان عرصه هائی از مبارزه بوده اند،قطعأ میتواند بگونه ای ،بحال مبارزات کارگران نسل کنونی مفید واقع گردد.

بعد از ارائۀ مباحث معترضۀ فوق ذیلأ ضمن پرداختن به بدیل ارائه شدۀ مبنی بر چگونگی تعبیر آنزمان رهبران حکا از « سبک کار کمونیستی» ،ادامۀ چگونگی « حضور» یافتن چپ غیر کارگری در میان طبقۀ کارگر پی گرفته خواهد شد.

گامی به پیش درجهت کسب شناخت بیشتر از طبقۀ کارگر

فوقأ گفته شد که بعد ها خود تئوریسینهای آنزمان حکا بطور تجربی تا حدودی به بیگانه بودن خود با وجود اجتماعی طبقۀ کارگر و فعل الانفعالات مبارزاتی آن ،پی بردند که آن حد ازشناخت تجربی منجر به انتقاد خود آنها ازگوشه هائی از تعبیر قبلی شان از چگونگی « حضور » یافتن در میان کارگران،شد. که نتیجتأ رهنمود های قبلی آنها مربوط به فعالیت در محافل ترویجی همچون کوششی درجهت « بازکردن کلاس تئوری صرف»مورد انتقاد واستهزاء خود آنان قرار گرفت.ولی ازآنجائیکه آنها درآنمقطع،هنوز بطور اساسی در چنبرۀ همان نگرش قبلی گرفتار مانده بودند لذاآشنائی تجربی بعدی آنها به جنبه های درست و محدودی از فعل الانفعالات مبارزۀ طبقاتی طبقۀ کارگر،نتوانست مفید بحال کارگران واقع گردد بلکه حاصل آن حد از شناخت منجر به ارائۀ بدیلی شد،که از آن طریق وبه شیوه ای جدید، باز هم منافع سازمان خود( حزب ) بر منافع طبقۀ کارگر ترجیح داده میشد. که البته آن بدیل هم درنهایت همچون رهنمودهای قبلی،بی نتیجه باقی ماند.

البته ناگفته نماند که ارائه دهندۀ سیاست کارگری دوراول از فعالیت حکا، نه شخص منصور حکمت بلکه یکی دیگر از رهبران درجه اول « امک » بود که بعدأ جایگاه تشکیلاتی مشابهی در رهبری حزب کمونیست ایران نصیبش گردید. ولی منصور حکمت در جایگاه یکی از برجسته ترین رهبران و تئوریسینهای حزب کمونیست ایران تا سال ۱۳۶۳ شمسی، آن سیاست غلط را همچون بخشی از خط رسمی حزب کمونیست ایران،کاملأ مورد تأیید قرار داده بود.در سال ۱۳۶۳ بود که او گوشه هائی از سیاست فوق رامورد نقد قرار داد و بجایش بدیل تازه ای را قرارداد. آن بدیل تحت عنوان « حوزه ها و مبارزات جاری کارگران » فرموله شده بود.

 مضمون سیاست جدید که در واقع تعبیر تازه ای از« سبک کار کمونیستی » آنزمان حزب بود،نشانگر آشناشدن نسبی، ولی باز هم تاحدود زیادی ناقص،ارائه دهنده اش از فعل الانفعالات مبارزاتی طبقۀ کارگر بود.زیراکه در تعاریف پایه ای مربوط به آن سیاست جدید، از مبارزۀ جاری کارگری و وجود« رهبران عملی و آژیتاتورهای علنی» در آن مبارزات صحبت بمیان آمده بود که تا این حد، آن تبیینات نسبت به تعاریف گذشتۀ خط رسمی حزب ،بدرجاتی واقع بینانه تر بودند و بدانصورت وجوه مشخصی از وجود اجتماعی طبقۀ کارگر،بدرستی ولی بطور ناقص، باز شناخته شده بود.ولی آن حد ناقص از روشنگری، بجای اینکه نظر ارائه دهنده اش را به دخالت کردن فعال در مبارزات جاری کارگران و بهبود شرایط زیستی و سیاسی آنان جلب نماید ،متأسفانه در پرتو تلقیاتی نادرست از جایگاه خود آن تئوریسینها در مبارزۀ طبقاتی کارگران، وبه بهانه هائی همچون نوپا و ضعیف بودن حزب کمونیست تازه تأسیس شده و یا بادستآویز قرار دادن استیلای حاکمیت دیکتاتوری در ایران،در همان حد تعاریف ناقص باقی ماند و نتیجتأ همان شیوۀ قبلی فعالیت در محافل ترویجی، با اندک تغییری ،بعنوان تعبیری نو از « سبک کارکمونیستی» در پیش گرفته شد. توضیح بیشتر دراینمورد به بخش بعدی موکول میگردد.

 

ادامه دارد                                                          m.rahsepar@hotmail.com

                                                                     

توضیحات

۱ ) برگرفته از نوشته ای تحت عنوان کمونیزم کارگری وفعالیت حزب درکردستان نوشتۀ منصور حکمت که درآنزمان در جزوه ای داخلی انتشار یافته بود.( صفحۀ ۱۶ )

۲ ) همان منبع فوقالذکر صفحۀ ۲۰

۳ )   ”     ”         ”      ”   ۲۱

۴ )  ”      ”         ”     ”    ۲۴

۵ ) «…….نکتۀ اساسی اینست که کنگرۀ ما به یک جریان بیداری طبقاتی تعلق دارد، بیداری طبقاتی که منحصر به ایران نیست،منحصر به اتحاد مبارزان کمونیست نیست، بلکه خصوصیت عینی جهان امروز است. دوره ای که اکنون آغاز شده است، نه بنا به ارادۀ ما بلکه به حکم شرایط عینی دورۀ نوینی است.» (بسوی سوسیالیسم شمارۀ ۵ دورۀ اول ص. ۳۷ پاراگراف دوم ، خط تأکیدها در اصل میباشند)

۶ ) از سخنان منصور حکمت مندرج در بسوی سوسیالیسم شمارۀ ۶ صفحۀ ۱۵

۷ ) متن سخنرانی منصور حکمت در جلسۀ اختتامیۀ کنگرۀ اول سازمان اتحاد مبارزان کمونیست منعکس در نشریۀ بسوی سوسیالیسم شمارۀ ۵ ،دورۀ اول صفحۀ ۳۸ پاراگراف دوم

۸ ) منعکس در همان منبع مربوط به شمارۀ «۷» در این قسمت خط تأکید از من میباشد.

۹ ) اظهارات منصور حکمت در بسوی سوسیالیسم دورۀ اول شمارۀ ۵ صفحۀ ۳۹ پاراگراف دوم

۱۰ ) از سخنان منصور حکمت منعکس در نشریۀ بسوی سوسیالیسم دورۀ اول شمارۀ ۵  صفحۀ ۴۱ آخر پاراگراف اول،خط تأکید در متن اصلی وجود دارد.

۱۱ )منصور حکمت،بسوی سوسیالیسم دورۀ اول شمارۀ ۵ صفحۀ ۴۲ پاراگراف اول

۱۲ ) همان منبع فوق الذکر صفحۀ ۴۴ خط تأکید از من میباشد

۱۳ ) مندرج در صفحۀ ۴۴ از منبع معرفی شده در شماره های ۱۱ و۱۲،پاراگراف اول خط تأکید و گیومه ها در متن اصلی وجود دارند.

۱۴ ) سخنان منصور حکمت مندرج در بسوی سوسیالیسم دورۀ اول شمارۀ ۵ صفحۀ ۴۵ پرانتز ها از من است.

۱۵ ) نشریۀ کمونیست شمارۀ ۵ صفحۀ ۲۲ گیومه ها،پرانتزها و خطوط تأکید در متن اصلی وجود دارند.

۱۶ ) در اینمورد در نشریۀ کمونیست شمارۀ ۵ صفحۀ ۲۷ و ۲۸ ستونهای اول و دوم ستون دوم چنین آمده است :

«…….شرکت فعالین حزب دراین جمعها میتواند اشکال متنوعی بخود بگیرد. در پیشروترین محافل کارگران باید به علم به اینکه این محافل در ارتباط با حزب کمونیست قرار دارد،شرکت کنند. این امر مستلزم کار کافی قبلی، شناخت کافی و فراهم کردن زمینه های سیاسی و امنیتی لازم است. بعبارت دیگر کارگرانی باید به این محافل دعوت شوند که قبلأ در ارتباط دورتر و با محافل ابتدائی تری ترویج پایه ای برروی آنان انجام گرفته باشد و آمادگی و علاقه و قابلیت خود را برای شرکت دراین محافل بخوبی نشان داده باشند. »

و اما در مورد نتایج حاصل از ترویج ،گفته میشد ؛

« ……ترویج ما باید کارگران را به پراتیک انقلابی طبقۀ خود( یعنی پراتیک کمونیستی و حزبی ) نزدیکتر کند. ما دراین محافل کارگران را کمونیست میکنیم  و آگاهی آنان را از ملزومات انقلاب کمونیستی عمیق تر می سازیم.» ( نشریۀ کمونیست شمارۀ ۵ ص. ۲۸ ستون اول)( توضیح داخل پرانتز در متن اصلی وجود دارد ولی خط تأکید از من

است