کومه له،حزب کمونیست ایران و« کمونیزم کارگری»،درکدامین بحران؟بخش دوم

توجه: تصحیح اشتباهی تایپی در بخش اول؛درجائی ازبخش اول همین نوشته بجای تاریخ ۲۵۰۰ سالۀ شاهی درایران،اشتباهأ ۳۵۰۰ ساله تایپ شده است که بدینوسیله تصحیح میگردد.
جنبش مقاومت دوم  
قبل از پی گرفتن روال معمول بحث فوق،ضروریست که  جهت یادآوری و یا آشنائی با فضای سیاسی حاکم بر مناطق کرد نشین در طی شش  ماهۀ بعد از جنبش مقاومت اول ، به پاره ای از وقایع مهم دیگر در آنزمان اشاره شود.

روز ۲۶ آبانماه سال ۱۳۵۸ .ش ؛ سران جمهوری اسلامی در پی شکستهای نظامی سه ماهۀ قبلی نیروهای نظامی خویش درمناطق کرد نشین وبدنبال اعتراضات شدید توده های میلیونی همان دیار ، بطور رسمی و طی فرمانی از زبان خمینی ، مذاکره با هیئت نمایندگی خلق کرد را پذیرفتند. ولی همچنانچه قبلأ مورد اشاره قرار گرفت پذیرش شروع مذاکرات از جانب حاکمان اسلامی بمعنای حسن نیت آنان نسبت به درخواستهای حق طلبانّۀ خلق کرد نبود.بلکه آنها همچنان به حضور پاسداران در مناطق کردنشین ادامه دادند و در صدد تقویت پادگانها و مراکز نظامی خویش در کردستان برآمدند. ضمنأ توطئه کردن بر علیه خلق کرد و کوشش در ایجاد تفرقه و چند دستگی در صفوف آنان ، از دیگر تمهیدات حاکمان اسلامی تازه بدوران رسیده، در کردستان بود.

روز ۴ / ۹ / ۱۳۵۸ طرح ۲۶ ماده ای خودمختاری از جانب هیئت نمایندگی خلق کرد منتشر شد. ولی نه آن طرح و نه هیچیک از خواستهای دیگر مردم درمناطق کردنشین، مورد قبول سران حکومت واقع نشد. آنها با قبول شروع مذاکرات، ضمن شدت بخشیدن به اعمال سرکوبگرانۀ خود درمناطق کرد نشین، در صدد کسب فرصتی بودند تا در طی آن خود را آمادۀ حملۀ  گستردۀ دیگری به آن مناطق کنند.درآن وضعیت هیئت نمایندگی خلق کرد طی اطلاعیۀ شمارۀ دوم( ۲ ) خود که در ۹ / ۹ / ۱۳۵۸ ش . منتشر گردید ،به مردم پیشنهاد شرکت نکردن در رفراندم قانون اساسی جمهوری اسلامی که درآن قانون هیچ اثری از چگونگی رفع ستم ملی از خلق کرد وچود نداشت،را دادند .که آن پیشنهاد تقریبأبا اتفاق تمام از طرف خلق کرد پذیرفته شد.در چنان فضائی از ایجاد تشنج و توطئه توسط حاکمان اسلامی برعلیه خلق کرد بود که اولین گفتگوی رسمی هیئت نمایندگی خلق کرد با هیئت ویژه ایکه از طرف دولت به کردستان فرستاده شده بود در روز ۱۹ آذر ماه ۱۳۵۸ صورت گرفت. همزمان با پیشبرد چنان سیاستی از جانب دولت و رهبران اسلامی، پاسداران در شهر سنندج طی تیراندازی بر روی مردم چهار نفر از اهالی بی دفاع آن شهر را به شهادت رساندند لذا به اعتراض به آن جنایات ودر پی خواستۀ خروج پاسداران از شهر ،در تاریخ ۱۱ – ۱۰ – ۱۳۵۸ بخش چشمگیری ازمردم مبارز سنندج بمدت ۲۹ روز در یکی از اماکن عمومی شهر دست به تحصن زدند که مورد پشتیبانی وسیع و همه جانبۀ مردم اطراف سنندج و همچنین مردم در شهرهای کامیاران، دیواندره، مریوان و…. قرار گرفت. همچنین در شهرهای دیگری تحصن های مشابهی بمنظور خروج پاسداران از شهر و پشتیبانی از مردم سنندج ،برپاگردید.

روز ۱۷ فروردین سال ۱۳۵۹ هیئت ویژه دولت اعلام کرد که مذاکره با هیئت نمایندگی خلق کرد راقطع کرده است. که اعلام آن خبر بدنبال خودداری شورای انقلاب ازبررسی طرح ۶ ماده ای ارائه شده از طرف حزب دموکرات کردستان ایران ، صورت گرفت.توضیح آنکه طرح شش ماده ای مذکور را حزب دموکرات بدون تأیید سایر اعضای هیئت نمایندگی خلق کرد ،به تنهائی به دولت ارائه داده بود.

 در بهار سال ۱۳۵۹ بخش اکثریت سازمان چریکهای فدائی خلق ( در آنزمان هیئت نمایندگی خاق کرد،در برگیرندۀ نمایندۀ سازمان چریکهای فدائی خلق- شاخۀ کردستا ن نیز بود) ، طی نظرات ویژه ایکه در نشریۀ کار شمارۀ ۵۹ ،راجع به مبارزات ضد امپریالیستی،ارائه داده بود، عملکردهای جمهوری اسلامی را بعنوان « مبارزات ضد امپریالیستی» تلقی کرده وبه تبع چنان نظراتی آنها صفوف مبارزاتی خلق کرد را ترک کردند. آنچنان جهت گیری ای گرچه در حد خود صدماتی به صفوف مبارزات عدالتخواهی در مناطق کردنشین وارد آورد ولی از طرفی باعث تقویت صفوف مبارزاتی کومه له نیز شد.

در بستری از وقوع چنان کنش و واکنشهای سیاسی ای بود که همان اقدامات و ابتکارات عدالتخواهانه و دموکراتیکی که قبلأ مورد اشاره قرار گرفتند از جانب همان طیف و قشر رادیکال و منجمله سران اولیۀ کومه له ،بعمل در آمدند. که انتخابات آزاد بمنظورتعیین نمایندگان شورای شهر سنندج ،یکی دیگر از نمونه هائی بود که درطی همان دوران مورد نظر ،حاصل شده بود. 

در اوائل سال ۱۳۵۹ ، بنی صدر رئیس جمهور وقت،آن سال را بعنوان «سال امنیت» نامید و دستور « خلع سلاح گروههای سیاسی » در ایران آنروز را صادر کرد.

دربهار ۱۳۵۹ بار دیگر نیروهای ارتشی و بسیج و سپاهیان پاسدار ،بقصد سرکوب و خلع سلاح کردن مردم، از جهات مختلفی ،تعرض گسترده ای رابه شهرها و مناطق کرد نشین شروع کردند.درآن حملۀ وسیع شهرهای سردشت، بانه، مهاباد و مریوان از جانب پادگانها و یا نیروهای حمله کنندۀ رژیم ، مورد توپ و خمپاره بارانهای زیادی قرار گرفتندکه نتیجتأ خسارات جانی و مالی زیادی به مردم در آن مناطق وارد آمد و خانه های بسیاری از مردم ویران گشت.

در اواخر فروردین ۱۳۵۹ نیروهای بسیجی و ارتش بنا به دستور سران جمهوری اسلامی بطرف شهر سنندج حرکت کرده و شهر را بمحاصرۀ خود در آوردند.شهر سنندج بمدت ۲۴ روز از طریق هوا بوسیلۀ هلی کوپتر و یا از جانب پادگان سنندج و باشگاه افسران که این دومی در تپۀ نسبتأ وسیعی در مرکز شهر و مشرف به قسمت اعظم محلات شهر قرارداشت، هدف توپ باران و خمپاره باران قرارگرفت. که در اثر چنان تعرضات وحشیانه ای صدها خانه  ویران و صدها نفر از مردمیکه در آن شهر مقیم بودند جان خود را ازدست دادند. حملۀ رژیم جمهوری اسلامی به شهر سنندج با مقاومت و حماسه آفرینی های توده های مردم و پایداری نیروهای سیاسی موجوددر آن شهر روبرو شد. ولی علیرغم مقاومت و پایداری مردم و نیروهای سیاسی در شهر ، ماشین جنگی رژیم جمهوری اسلامی بی وقفه به توپ بارانها و خمپاره بارانهایش ادامه میداد وسبب گرفتن جان دهها نفر از اهالی شهر و درهم رختن خانه و زندگی اهالی شهر شد.تا اینکه در نهایت نیروهای مسلح مردمی و تعداد چشمگیری از افراد عادی غیر مسلح، تحت فرماندهی کومه له در ۲۱ اردیبهشت ۱۳۵۹،از شهر به طرف روستاهای اطراف عقب نشینی کردند.

رژیم جمهوری اسلامی مدتها قبل از شروع دومین حملۀ  سراسری و وسیعش به کردستان به سرکوب سازمانها ی سیاسی و نهادهای دموکراتیک موجود در سایر نقاط ایران پرداخته بود . روزنامه هائیکه گمان میرفت که بطور بی طرفانه و یا با جانب داری از جنبش خلق کرد به منعکس کردن اخبار یورش ددمنشانۀ نیروهای جمهوری اسلامی به کردستان، پرداخته بودند،ممنوعه اعلام شدند و از فعالیت آنها جلوگیری شد وهمزمان با آن اقدامات رژیم حاکم به اعمال سرکوب گرانه اش  در آن مناطق شدت بیشتری بخشید.

علاوه بر شهر سنندج نیروهای نظامی و منجمله پاسداران و لشکریان بسیجی، به ویران کردن خانه های دیگر شهرهای مناطق کردنشین پرداختند و مردمان بی گناه زیادی را بهلاکت رساندند. در هر یک از آن شهر ها و مناطق نیروهای مهاجم دولتی با مقاومتهای حماسه آفرین اهالی آن مناطق روبرو میشدند. نهایتأ علیرغم هر گونه مقاومتی ازجانب توده های  مردم ، نیروهای رژیم که در مراکز نظامی خود سنگر گرفته بودند همچنان به ویران کردن مناطق مسکونی و بهلاکت رساندن مردم ،پای میفشردند.تا اینکه جهت جلوگیری از تداوم ویرانی ها و بهلاکت رسیدن مردمان بیدفاع بدست لشکریان جمهوری اسلامی ، بخش چشمگیری از تودۀ مردم و منجملۀ تعداد زیادی از همان قشر عدالتخواه مورد نظر ،تحت فرماندهی کومه له و یا دیگر سازمانهای مردمی ومسلح ،طی مراحلی از پاره ای از شهرهای کرد نشین خارج وبه روستاها که هنوز جزء مناطق آزاد محسوب میشد عقب نشستند. بدیهی است که حزب دموکرات کردستان که در شهرهای مشخصی از مناطق کردنشین نفوذ سیاسی بیشتری داشت ،بعد از شرکت فعال در دفاع از آن شهر ها،بخش عمده ای ازعقب نشینی های مورد نظر را سازمان داده بود.

ایجاد زمینه های مادی بحران در کومه له

هدف از تأکید ویژه بر وجود قشر ویا طیفی از انقلابیون در مناطق کردنشین در آن مقطع زمانی مورد نظر و اشاره به پاره ای از توان مبارزاتی و اعترضی توده های میلیونی در کردستان آندم ،بدانجهت است که به نیروهای اجتماعی و واقعی آفریننده حماسه های مقاومت در مقابل حملات سرکوبگرانۀ جمهوری اسلامی به مناطق کردنشین ،توجه کافی مبذول گردد. نادیده گرفتن آن واقعیات و منتسب کردن جوهر و محتوای تمامی آنچه که در آن مناطق بنام کومه له صورت میگرفت ،به تعداد انگشت شماری از انقلابیون همان محفل مخفی اولیه ایکه « تشکیلاتش» مینامیدند، ،دوراز واقعیات میباشد. واقعیت آن بود که در آن برهه از زمان آن عملکردهای نیکی  که بنام کومه له انجام میگرفت حاصل ظرفیتها و پتانسیلهای اجتماعی- مبارزاتی قشر و طیفی رادیکال در جامعه بود که آن طیف رادیکال ضمن در بر گرفتن فعالین کومه له و تنیده شدن با اعتراضات و نارضایتی های توده های مردم زحمتکش در مناطق کرد نشین،خود نیز محصول شرایط مادی- تاریخی زمان خویش بودکه برآیند فعالیتهای انقلابی اش ، مظهر رادیکالیسم و انقلابیگری جنبش خلق کرد شده بود. نکتۀ دیگر، چگونگی بافت طبقاتی آن طیف رادیکال بود که از آزادیخواهان و عدالت طلبان مربوط به اقشار زحمتکش وطبقات متوسط در جامعۀ انروزی کردستان تشکیل شده بود. در آنشراط  مشخص ،خصوصیت ویژۀ استقرار نظام سرمایه داری درجامعۀ ایران،گذشته از طبقۀ کارگر، طبقات و اقشار وسیع  متوسطی را بهمراه آورده بود که آن وضعیت در مناطق کرد نشین ازطرفی بصورت ایجاد طبقۀ کارگر ضعیفی که عمدتأ به کارهای فصلی و غیر مستمر و جزئآ به کاردر کارهگاههای کوچک ،اشتغال داشتند،درآمده بود که درکنار آنها،همچنین اقشار وسیعی ازحقوق بگیران دولتی ، مستخدمین نهاد های خصوصی، دانشجویان و دانش آموزان مدارس،کسبه ها و همچنین دهقانان خرده پا و… وجود داشتند.ترکیب طبقاتی آن طیف عدالتخواه مورد نظرهم انعکاسی از جامعۀ مربوطه اش درآن برهه از زمان بود.بعبارت دیگر آن طیف از عدالتخواهان آنزمان جامعۀ کردستان عمدتأ وابسته به طبقات متوسط جامعه و جزئآ از طبقۀ کارگر ضعیف آنزمان تشکیل شده بود.

بعد از اردیبهشت ۱۳۵۹ .ش ،قسمت اعظم جریان اجتماعی کومه له، یعنی همان جریان اجتماعی ایکه در متن نارضایتی ها و اعتراضات توده های میلیونی در شهر ها قرارداشت ،تحت سیطره و تسلط نیروهای سرکوبگر جمهوری اسلامی و سیاستها و عملکردهای مرتجعانۀ آن حکومت قرار گرفت و بخش کمتر آن جریان اجتماعی که عمدتأ مسلح بودند بهمراه جمعیت نسبتأ چشمگیری از اهالی شهرها به مناطق روستائی عقب نشستند.توضیح اینکه درهمان حال بخشی از جمعیت روستاها نیز در زمرۀ جریان اجتماعی کومه له محسوب میشدند که آنها هم با آغوش باز کومه لۀ مسلح را مورد حمایتهای بیدریغ خویش قرار میدادند.   

بخش کمتر جریان اجتماعی کومه له ، که از این ببعد در این بررسی بعنوان بخش مسلح جریان کومه له نامیده میشود ،در آنشرایط از موضوع عمل انقلابی خویش که همانا توده های میلیونی جمعیت شهرها بودند بطور فیزیکی جدا شد. قسمت دیگر جریان اجتماعی کومه له که جمعیت عظیم تری از عدالتخواهان مناطق کرد نشیتن را دربرمیگرفت ،در شهرها و تحت تسلط نیروهای جمهوری اسلامی باقی ماند و از آن تاریخ بود که اولین و اساسی ترین زمینۀ مادی ایجاد بحران سیاسی در کومه لۀ مسلح فراهم شد.

 کومه لۀ مسلح دردهات و خارج از شهرها در بستر زندگی اجتماعی با روستائیان قرار گرفت.در آنشرایط فعالیت اساسی و عمدۀ کومه لۀ مسلح ،کارنظامی شد. که البته آن بخش از جریان کومه له درکنار کار نظامیش همچنین بطور فعالانه سعی میکرد تأثیری رادیکال بر زندگی اجتماعی روستائیان هم داشته باشد. از آن تاریخ به بعد کومه له بیشتر در هیئت تشکیلاتی پارتیزان و مسلح عمل میکرد. و از بستر زندگی و کار توده های زحمتکش در شهرها ،بدور مانده بود. در آنشرایط ،علم و تکنیک در سطح امروزیش قرار نداشت تا کومه لۀ مسلح بتواند علیرغم فاصلۀ مکانی اش از شهرها، تا اندازه ای مشکل محروم ماندنش از جمعیت شهری را جبران نماید. نتیجتأ آن قسمت از جریان کومه له با دور شدن از شهرها ،میدان دخالتگری اجتماعیش ،عمدتأمحدود به کار سیاسی در میان روستائیان شد. پس از آن تاریخ بودکه روستاهای مناطق کرد نشین بستر عادی زندگی اجتماعی کومه له مسلح را تشکیل میداد.در آن شرایط وابستگی کومه لۀ مسلح به روستا در حدی بود که حتی در طی سالها بعد از خروجش از شهرها ،ادامۀ فعالیتهایش بدون کمک مالی و تدارکاتی روستائیان امکان پذیر نبود.بعبارت دیگر کومه له در طی سالهای بعد از خروجش از شهرها از سفرۀ فقیرانۀ روستائیان تغذیه میکرد وروستائیان هم علیرغم تمامی تضییقاتی که بهنگام تأمین مایحتاج فقیرانۀ خود،از جانب نیروهای حکومتی بر آنها تحمیل میشد ویا بعبارتی با وجود تحت فشار بودنشان از جانب نیروهای سرکوبگر جمهوری اسلامی که آنها حمل مواد خوراکی و و دیگر مایحتاج زندگی روستائیان از شهر به دهات را تحت کنترل داشتند،بدون هیچ توقعی از پیشمرگان پذیرائی میکردند وعلاوه برآن کومه له را در اموری همچون  حمل و نقل،خبررساتی ،تهیۀ مسکن ویا مأمن پیشمرگان و….. ،یاری میرساندند. البته در کنار کمکهای بیدریغ روستائیان به کومه لۀ مسلح ، انواع کمکهای تدارکاتی ،داروئی ،نقدی و… بطور مخفی و از جانب توده های مردم در شهرها به کومه لۀ مسلح میرسید. بطور کلی باید گفت که مدتها بعد از تسلط کامل  نیروهای سرکوبگر جمهوری اسلامی بر شهرهای کرد نشین ،گرچه کومه لۀ مسلح از میدان اجتماعی دخالتگریش در شهر ها محروم شده بود ولی هنوز تا اندازه ای،بند نافش به پتانسیل و توان مبارزاتی توده های معترض و ناراضی و عدالتخواهان،در شهر ها وصل بود و از آنها نیرو میگرفت. که البته طی پروسه ای آن ارتباطات هم رو به نابودی گرائید بطوریکه در مقاطعی از سال ۱۳۶۳ .ش ارتباط کومه لۀ مسلح با شهر ها در حد رفت و آمد بخش کمی از خانواده های پیشمرگان و یا تماسهای مخفی با تعداد معدودی از افراد تشکیلاتی در شهرها ،محدود ماند . 

اما آن بخش عظیم تراز جریان اجتماعی کومه له که با تصرف شهرهای مناطق کردنشین توسط نیروهای سرکوبگر جمهوری اسلامی، در شهرها باقی مانده بودند، بخشی از توده های میلیونی مناطق کردنشین بودند،که ازافراد وابسته به طبقات اجتماعی مختلفی تشکیل میشدند که درمیان آنها ازنوجوانان دختر و پسر گرفته تا زنان و مردان میان سال وحتی کهنسالان نیز وجود داشتند.آنها دربستری از روابط اجتماعی ،در مدارس، ادارات ،کارخانه ها و کارگاهها، در منازل و واحدهای مسکونی و یا در قسمتهائی از فعالیتهای تجاری و بازرگانی و حمل و نقل و ….. ،تحت خفقان نیروهای سرکوبگر جمهوری اسلامی قرار گرفتند. حاکمان جمهوری اسلامی در آنشرایط با درسگیری از شکست خود در جنبش مقاومت اول ،قبل از هر اقدامی در صدد منزوی کردن و بدور نگهداشتن آن طیف وسیع انقلابیون از توده های میلیونی و ناراضی و معترض شهرها برآمدند. اخراج کردنهای دسته جمعی از کار،تبعید های پردامنه و وسیع بخشی از اهالی شهر های کردنشین به دیگر نقا ط دور افتاده در ایران، دستگیریهای وسیع خیابانی ، ورود سرزده به منازل مردم و تفتیش خانه های آنها و مورد ضرب و شتم قراردادن اهالی، زندان کردن و اعدامهای بیشمار انقلابیون در کنار بکارگیری روشهای تطمیع و اغواگرانه به منظور جلب اقشار نا آگاه در جامعۀ کردستان، میلیتاریزه کردن کامل شهر های موجوددر مناطق کرد نشین،و ….همگی ازجملۀ اقدامات ضد مردمی بیشمار حاکمان جمهوری اسلامی در آن مقطع بودکه بقصد تحت سیطره در آوردن آزادی طلبان و عدالتخواهان بجای مانده در شهرهای کردنشین انجام میگرفت. علاوه بر آنچنان تمهیداتی نیروهای جمهوری اسلامی با چیره شدن بر شهرها و در دست گرفت کامل فرستنده های رادیوئی ،تلویزیونی و دیگر وسائل ارتباط جمعی ،به تبلیغات دروغین وزهرآگینی بر علیه عدالتخواهان و نیروهای سیاسی موجود در کردستان پرداختند . ضمنأ آنها بمنظور کنترل کامل ادارۀ امور اقتصادی و سیاسی در مناطق کردنشین، فوجهائی از مقلدین متعصب مراجع شیعی نشسته در حاکمیت را در لباس پاسدار و بسیجی به مناطق کردنشین گسیل داشتند و آنها را با افراد کردی که قبلأ جایگاهی در آن مصادر امور داشتند، جایگزین کردند.

از اردیبهشت ۱۳۵۹ ببعد جنبش حق طلبانۀ خلق کرد از موضع تعرضی بیش از یکسال گذشتۀ خود به تدریج عقب نشست .منتها تا آنجائیکه به عقب نشینی جریان کومه له در آن جنبش مربوط میشد ،به هر یک از بخشهایش، شیوۀ ویژه ای از عقب نشینی تحمیل شد بطوریکه شیوۀ عقب نشینی آن بخش از جریان کومه له که مسلح بود و در مناطق آزاد روستائی قرار داشت،کاملأ با آن بخشی از جریان کومه له که در شهرها تحت سلطۀ جمهوری اسلامی قرار گرفته بود،تفاوت آشکاری داشت. درآن شرایط آزادیخواهی و عدالت طلبی درشهرها و تحت سیطرۀ کامل نیروهای سرکوبگر جمهوری اسلامی ، درقالبی از فعالیتهای زیر زمینی و مخفی انجام میشد زیرا آنچه که در آن موارد بطور علنی رخ میداد مورد تعرض خصمانۀ نیروهای سرکوبگر رژیم اسلامی قرار میگرفت.

بخش مسلح کومه له هم که بعد از خروج از شهر ها ی مناطق کرد نشین، در دهات و مناطق آزاد باقی مانده بود . شیوۀ فعالیتهای پارتیزانی را ،در پیش گرفت. موضع مبارزاتی ایکه در آن شرایط به کومه لۀ مسلح تحمیل گردید ،علیرغم تمامی فراز و نشیب هایش و علیرغم تمامی حماسه هائیکه در عرصۀ نظامی آفریده شد، عقب نشینی تدریجی در مقابل یورش نیروهای سرکوبگر جمهوری اسلامی به مناطق کردنشین بود. کومه لۀ مسلح در طی ماهها ویا حتی یکی دوسال اول بعد از خروجش از شهرها، به امید ،تکرار تجربۀ جنبش مقاومت اول در مقابل یورش نیروهای سرکوبگر جمهوری اسلامی به کردستان بسی حماسه های بیاد ماندی آفرید.

 همچنانکه فوقأ ذکر گردید ،نیروهای سرکوبگر جمهوری اسلامی ،قبلأ در شهرهای کردنشین مستقر شده بودند و فرا تر از آن، جهت استقرار کامل در بقیۀ مناطق کردنشین و مستولی گردانیدن حاکمیت ضدمردمی جمهوری اسلامی در سراسر آن دیار ،قصد ادامۀ تعرضات خود بمنظور تصرف جاده ها و راههای ارتباطی بین شهرها و همچنین تحت کنترل در آوردن مناطق روستائی را داشتند.آنها بعد از تصرف هر قسمت ازخاک مناطق کردنشین ،ضمن تحکیم و تثبیت حضور نیروهای سرکوبگر خود، طرح تصرف نقاط بعدی را در دستور اجرا میگذاشتند. و به تبع آن واقعیات، موضع کومه لۀ مسلح هم عکس العملی درمقابل آن وضعیتی بود که نیروهای سرکوبگر جمهوری اسلامی به تمامی سازمانها و نیروهای مردمی مسلح در مناطق کردنشین تحمیل کرده بودند.البته گرچه استقرار کامل نیروهای سرکوبگر جمهوری اسلامی در تمامی مناطق کردنشین و مستولی شدن کامل حاکمیت جمهوری اسلامی بر آن دیار،سالها بطول انجامید ودر طی آنمدت پیشمرگان کومه له و یا حزب دموکرات کردستان دردرجۀ اول و دیگر سازمانهای مسلحی که در آنزمان درمناطق کرد نشین وجود داشتند دربعد محدودتری، حماسه هائی از تعرض بر نیروهای سرکوبگر جمهوری اسلامی و یا مقاومت درمقابل یورشهای آنها ،آفریدند، ولی باآنوصف،از همان روز اولی که نیروهای مسلح مردمی مجبور به ترک شهرها شدند وبه مناطق روستائی روی کردند ،معلوم بود که آنها پای در آغاز پروسه ای از عقب نشینی که به آنها تحمیل شده بود،نهاده بودند.

بعد از اردیبهشت ۱۳۵۹ . ش نیروهای سرکوبگر جمهوری اسلامی بتدریج موفق به تصرف شهرهای بیشتری از مناطق کردنشین شدند. آنها با تصرف هرشهر و یا منطقۀ جدیدی ،جهت مستولی گردانیدن دیکتاتوری خویش به سرکوب مردمان و آزادیخواهان آن مناطق میپرداختند. در آنزمانها بروزات آشکار جنبش حق طلبانۀ خلق کرد هر چه ازشرایط حاکم بر جامعه در اوائل سال ۱۳۵۹ فاصله میگرفت و به وضعیت سیاسی حاکم برایران درسالهای ۱۳۶۰ و ۱۳۶۱ نزدیکتر میشد ،بتدریج وهرچه بیشتردر چهار چوب مبارزۀ مسلحانه ،محدود می ماند. در طی آن روند ،بعلت مستولی شدن سیستم دیکتاتوری جمهوری اسلامی ، مبارزات توده ای،همچون اعتصابها، راهپیمائی ها و تحصن و یا سایر شکلهای اعتراضات علنی مردم ، در شهرهای مناطق کردنشین و یا بطریق اولی در دیگر مناطق ایران ،درحال فرو نشستن بود. و مبارزۀ مسلحانه عمده ترین بروزآشکار جنبش حق طلبانۀ خلق کرد شده بود. از طرف دیگر در آنشرایط ،خود مبارزۀ مسلحانه هم در مسیری از عقب نشینی تدریجی اش ،از امکانات مردمی ایکه سالهای قبل از آن برخوردار میگردید ،کم کم محروم میشد.

فوقأ ذکر گردید که عرصۀ مبارزۀ مسلحانه یکی از مظاهرآشکار و سمبل مقاومت عیان خلق کرد در برابر اشغال کامل مناطق کرد نشین توسط نیروهای مهاجم شده بود که در سالهای اولیه اش ، از لحاظ تأمین نفرات و نیازهای تدارکاتی و یا کسب خبر از چگونگی وضعیت نیروهای دشمن،بحشأ متکی به توانائی های توده های مردم در شهر ها بود. بدیهیست که در آن شرایط حزب دموکرات کردستان هم بسهم خود در چنان وضعیتی قرار داشت و آن حزب هم بخشأ بر جریان مردمی وفادر به خود در شهرها متکی بود. ولی با دور شدن هرچه بیشتر نیروهای مسلح مردمی از شهر ها و از دست دادن بخشهائی از مناطق آزاد تحت نفوذ آن نیروها ،آنها هم هر چه بیشتر از پیش از پایگاه مردمی مختص به خویش ،دورتر میشدند.

جمهوری اسلامی باگسیل هرچه بیشتر لشکرهائی ازارتشیان ،پاسداران وبسیجی هایش به مناطق کردنشین ،به پیشرویهای تدریجی و مستمر خود در آن دیار ادامه داد ونتیجتأ قسمتهای بیشتری از راهها و جاده های بین شهر ها را هم به تصرف خود درآورد و با ایجاد تدریجی پایگاهها و استحکامات نظامی بیشماری در مناطق استراژیک بین راهها ، به میلیتاریزه کردن کامل مناطق کردنشین ،نزدیک میشد. نتیجۀ تبعی آن پیشرویهای تدریجی نیروهای سرکوبگر جمهوری اسلامی در مناطق کردنشین ،دور افتادن هر چه بیشتر از پیش نیروهای مسلح مردمی و منجمله کومه لۀ مسلح ، از شهرها بود. در مراحلی از آن پروسۀ عقب نشینی ، کومه لۀ مسلح علاوه بر اینکه قبلأ از موضوع دخالتگریش در شهرها که همانا توده های میلیونی مردم بودند، محروم شده بود، همچنین در مقاطعی از سال ۱۳۶۳هم بعد از سالها حماسه آفرینی پیشمرگانش درمقابل حملات نیروهای سرکوبگر جمهوری اسلامی و بعد از تعرضات بیشمار نیروهای مسلحش بر ستونهای نظامی دشمن و خلع سلاح کردن بسیاری از پایگاهایشان در شهرها و یا در مسافت بین راهها،مجبور شد که از مناطق آزاد روستائی عقب نشیند. درآن مقاطق زمانی فقط دسته ها و یا گاهأ گردانهای پیشمرگ میتوانستند بصورت مخفی و سر زده به روستاهائی از مناطق اشغالی نفوذ کنند که آنهم بعد از انجام عملیات نظامی مورد نظرشان بلافاصله میبایستی از آن منطقه دور میشدند. نتیجتأ کومه لۀ مسلح با دور شدن هرچه بیشترش از شهرها و محروم شدن تدریجی اش از مناطق روستائی ،بمقیاس زیادی از امکانات مردمی جهت تأمین نیروی پیشمرگ و یا دریافت کمکهای تدارکاتی و کسب اخبار و …. ،نیز بی بهره شد. تا با لاخره با رانده شدن نیروهای مسلح مردمی و منجمله کومه له به پشت مرزهای مناطق کرد نشین ایران و استقرار آنها در اردوگاههائی که دهها کیلومتر از مرز آن مناطق دور بودند،ارتباط آن نیروها با تودۀ مردم در شهرها و یا در روستاهای مورد نظر ،تقریبأ قطع گردید.

 بطور خلاصه اینکه ؛آن وضعیت از طرفی بیانگر آن بود که آن دور و پروسۀ مشخص از جنبش خلق کرد که از حوالی سالهای ۱۳۵۷ .ش ،بصورت برآمدی توده ای بروز آشکاری یافته بود وطی بیش از یکسال بعد از آن مقطع،یعنی از سال ۱۳۵۷ تا اواخر سال ۱۳۵۸ و بخصوص در طی جنبش مقاومت اول توانسته بود با دفع یورش نیروهای سرکوبگر به مناطق کردنشین و ایجاد نهادهای دموکراتیک و انقلابی در جامعه ، در موضعی تعرضی نسبت به حاکمان جدید قرار گیرد ،با حملات گستردۀ نیروهای سرکوبگر جمهوری اسلامی در اردیبهشت ۱۳۵۹، در موضعی تدافعی قرار گرفت وپروسه ای از عقب نشینی به آن تحمیل شد که در مرحله ای ازآن پروسه ( بعد از مستولی شدن نیروهای جمهوری اسلامی بر شهرها) ،مبارزۀ مسلحانه عمده ترین مظاهر آشکار مقاومتش شد و با عقب نشینی های تدریجی نیروهای مسلح مردمی و رانده شدن نهائی آنها به خارج از محدودۀ مناطق کردنشین در ایران، آن دور از برآمد جنبش توده ای در مناطق کردنشین به نهایت افول خود نزدیک شد و آن در حالی بود که از همان روز ۲۱ اردیبهشت ۱۳۵۹ که نیروهای مسلح مردمی اجبارأ شروع به ترک شهر های کردنشین کردندد،خلق کرد دور تازه تری از فعل الانفعالات مبارزاتی خویش را،بشکلهای دیگر،واین باربدرجات بسیار زیادی مستقل از نیروهای مسلح مردمی و در شرایط چیره بودن دیکتاتوری حاکمان جمهوری اسلامی بر جامعه ،شروع کرده بود.امروزه علیرغم قدمت ۳۰ سالۀ اعمال روشهای سرکوبگرانه و اسلوبهای دیکتاتوری حاکمان جمهوری اسلامی در مناطق کردنشین ، آن دور تازه از جنبش حق طلبانۀ خلق کرد با قدمت بیش از ۳۰ سال مبارزه و مقاومت در مقابل مواضع و عملکردهای ضد مردمی رژیم جمهوری اسلامی ،در بر گیرندۀ مظاهری از شیوه های مبارزاتی و عدالتخواهانه ای میباشد که به مراتب در فاز عالیتری نسبت به مبارزات خلق کرد در شرایط خفقان حکومت شاهی قرار دارد. متعالی بودن جنبش حق طلبانۀ خلق کرد،خودنیز نتیجه ای از تغییرات شرایط مادی در جامعۀ کردستان ،ایران و جهان  و درسگیری توده های مردم بخصوص طیف پیشرو وعدالتخواه آن،از گذشته ها میباشد.

کومه لۀ مسلح هم از هنگام منزوی شدنش از مناطق کرد نشین تا به امروز،به میزانی که توانسته باشد چگونگی عدالتخواهی خلق کرداز یکطرف و اعمال ضد مردمی وسرکوبگرانۀ رژیم حاکم برمناطق کردنشین از طرف دیگر را،چه در سطح مناطق کرد نشین و چه درایران وجهان  منعکس کند،بهمان نسبت توانسته است بگونه ای باسیر آن حد از اعتراضات و مبارزات جاری ایکه درمناطق کرد نشین موجود بوده است همراه گردد.خارج ازآنچنان کوششهائی، عملکردهائی که ناشی از مواضع انحصار طلبانه وبخشأغیر متمدنانۀ رهبران کومه له مسلح نسبت بهمدیگر بوده اند،درجهت مخالف عدالتخواهی در مناطق کردنشین کارساز بوده که مردم هیچگاه بنا به اعتبار گذشتۀ کومه له از آنچنان رفتار هائی چشم نخواهند پوشید.

آیا خلق کرد در آینده و درسیر پیشرفت این دور جدید از جنبش مبارزاتیش ، مجبور خواهد شد و یا در صورت تمایل امکان آنرا خواهد یافت ،که باز هم مبارزۀ مسلحانه « به شیوۀ پیشمرگایتی » را بعنوان یکی از مظاهر اصلی حق طلبی خویش در پیش گیرد؟ بدیهی است امروزه یکی از گرایشات سیاسی در میان مردمان مناطق کرد نشین ایران،طالب درپیش گیری مبارزۀ مسلحانه « به شیوۀ پیشمرگایتی » ،میباشد. ولی آیا خلق کرد در شرایط امروزی تا چه حد طالب در پیش گرفتن چنان شیوه ای از حق طلبی میباشند و یا آنکه آن شیوه از مبارزه در شرایط امروزی، تا چه حد امکان عملی شدنش وجود دارد ؟ اینها نیزهمگی از جمله سئوالهائی هستند که جواب به آنها محتاج بحثهای مفصل و فرصت مناسبی است ،که بررسی حاضر ظرف مناسبی جهت ابراز چنان نظراتی نمیباشد.

کومه لۀ مسلح بعد از عقب نشستن از محدودۀ جغرافیائی ایران

با استقرار کومه لۀ مسلح در مناطق دورتری از مرزهای مناطق کردنشین در ایران ،آن تشکیلات جدا از قطع ارتباطش با توده های مردم درآن نواحی ،همچنین امکان انجام فعالیتهای نظامی،در بعدیکه قبلأ به آنها پرداخته بود،رااز دست داد. آن وضعیت برای تشکیلاتی همچون کومه لۀ آنزمان(که گذشته ازبرخورداریش ازارگانهای ستادی و خدماتی متعددیکه جهت ادارۀ امور هریک آنها احتیاج به توانائی های مختلف چندین نفرازفعالین تشکیلات حزبی بود،همچنین دارای گردانها و واحدهای رزمی و مراکز آموزشی دیگری بود که هر یک از آنهاهم ده ها نفر از پیشمرگان را در خود جای داده بود) اثرات نامطلوبی بهمراه داشت .زیرا بدور ماندن کومه له از جامعۀ کردستان و استقرار طولانی مدتش دردهها کیلومتری پشت مرزهای ایران ،در حکم در قفس کردن چنان نیروهائی در محدودۀ اردوگاهها بود که آنها برخلاف آن دسته از اردوگاه های قبلی (که زمانی در مناطق آزاد روستاهائی برپا میشدند و پذیرای گردانها و واحدهای پیشمرگی میشدند که جهت تمدید قوا، کسب آموزشهای لازم و یا مداوا و …به آن جاه ها مراجعه میکردند.) به محل دائمی زیست نفرات کومه له تبدیل شدند. دروضعیت بعدی ایکه کومه له در آن قرار داشت بجزاز طریق فرستنده های رادیوئی،آنهم با کیفیت نامطلوبی که آن فرستنده های رادیوئی داشتند که آن نیز خود حاصل امکانات محدود کومه له در آنزمان بود، و فعالیت ارگانهائی که ملقب به « کمیتۀ شهرها – ک . ش » و « کمیتۀ روستاها – ک . ر» شدند،هیچگونه ارتباط دیگری با توده های مردم درمناطق کرد نشین وبطریق اولی با مردم در دیگر نقاط ایران وجود نداشت.که البته نتایج فعالیتهای ک.ش ویا ک. ر در آن دوران هم آنطوریکه بعدها خود رهبران بهنگام تعارض نظری باهم فاش کردند ،بسیار جزئی ودرحد ناچیزی توانسته بود صورت گیرد.

 ادامۀ آن وضعیت جدا ازهرآثار تبعی دیگری،بتدریج کومه له را به « سکتی » جدا از تودهای مردم تبدیل کرد.درآنزمانها بود که ایده ایکه بنام« کمونیزم کارگری » نامیده شد،دردرون صفوف تشکیلاتی کومه له بروز آشکاری یافت و پیآمدهائی از تعارضات نظری وایجاد دودستگی در صفوف کومه له را به دنبال آورد.اما واقعیت آن بود که در آن شرایط  ایدۀ مربوط به « کمونیزم کارگری » ،حاصل سوخت و سازهای نظری درون فعالین کومه لۀ مسلح نبود، بلکه اقامۀ دعوائی بود که، برخلاف تمجید کردنهای ظاهری از مبارزات گذشتۀ کومه له، برعلیه سیر مبارزاتی کومه لۀ مسلح از هنگام ائتلافش با اتحادمبارزان کمونیست وتشکیل حزب کمونیست ایران، ارائه میگردید. پس لازمست جهت پرداختن به حزب کمونیست ایران و جریان درونی آن که به اسم « کمونیزم کارگری » ملقب شد،فعالیتهای کومه لۀ مسلح را بعد از خروجش از شهرهای مناطق کرد نشین از زوایای دیگری مورد تعمق قرار داد. در آن راستا است که میتوان ارتباط کومه له بااتحاد مبارزان کمونیست وتشکیل حزب کمونیست ایران را مد نظر قرار داد و در بسترپرداختن به فعالیت حکا به ایده ایکه ملقب به « کمونیزم کارگری » شد،نظرانداخت.

کومه له، از بدو تأسیس تا تشکیل حزب کمونیست ایران. 

کومه له دربدو تأسیسش بعنوان سازمانی کمونیستی شناخته میشد.ولی علیرغم چنان شهرتی،آن سازمان تا مدتها بعداز کنگرۀ اولش هنوزفاقدبرنامه،اساسنامه وسیاستهای مدون واعلام شده ای بود.رهبران اولیۀ کومه له علیرغم بر خورداری ازنقا ط قوت مبارزاتی مشخصی و داشتن جهت گیریهای درست سیاسی ایکه قبلأ مورد اشاره قرارگرفتند،تا قبل ازکنگرۀ دوم سازمانشان که درسال۱۳۶۰ ش.انعقاد گردید،نتوانسته بودند بطورعلنی و رسمی تعریف مبسوط  وهمه جانبه ای را از هویت نظری-سیاسی خویش ،ارائه دهند.فرموله و ارائه نشدن علنی دیدگاههای سیاسی رهبران کومه له تا قبل از کنگرۀ دوم آن سازمان، نیز معلول عواملی بود که آن عوامل در دو دورۀ مشخص از تاریخ مبارزاتی آن رفقا،تأثیر گذار بودند. اولین دورۀ فعالیت آن رفقا مربوط به سالهای قبل از انقلاب ۱۳۵۷ ایران میشد که طی آن مدت، نظام دیکتاتوری پهلوی برآن دیار مسلط بود.تحت آنچنان نظامی ازایجادهردرجه ای ازفضای آزاد سیاسی درجامعه ممانعت میشد.درآنشرایط دسترسی به اخبار واقعی و منابع نوشتاری مربوط به جنبشهای کارگری ودیگر اقشارعدالتخواه درجهان بسیار مشکل وتا حدودی امکان ناپذیرشده بود.سران اولیۀ کومه له درآن دورۀ مشخص همانند بسیاری دیگر از انقلابیون ایرانی همزمان خود،تحت دیکتاتوری سلطنتی و محروم از وسائل پیشرفتۀ ارتباطات جمعی امروزی ،کمترتوانسته بودندارادۀ انقلابی وعزم عدالتخواهانۀ خودرا،بحد کافی درپرتو دانش مبارزاتی ایکه تاریخأ از نسلهای گذشتۀ جوامع بشری برجای مانده بود،پربارتر کنند.درآن زمانها کمتر کسی توانسته بود،در حد لزوم و بطورمکفی خود را با نظرات وعملکردهای انقلابیون نسلهای گذشته ویا باتجارب جنبشهای انقلابی دیگر کشورهای جهان آشنا کند.تحت دیکتاتوری پهلوی امکان اینکه کسانی بتوانند به تمام آثار انقلابیونی همچون مارکس دسترسی حاصل کنند، و از آن طریق مسیر تفکر آنچنان انقلابیونی را بطور کامل،پی بگیرند،بسیار ضعیف بود.کسب دانش درآن زمینه ها،اگر میتوانست صورت پذیردازطریق دستیابی به نسخه های نادر کتابهائی بود که مضمون هریک از آنها بخش بسیار کم و ناقصی از مجموعۀ نظرات و سیر تفکر نویسنده اش را شامل میشد که آن امکانات ناقص و غیر مکفی هم دربسیاری موارد بصورت رونوشت هائی ازآن کتابها بودند که با دست بازتکثیر شده بودند.

در چنان شرایطی اگر عدالتخواهان و آزادی طلبانی همت میکردند ودر صدد روشنگری توده های زحمتکش برمیآمدند و یا خود بدنبال کسب حقایق بیشتری میرفتند،سروکارشان درسیاه چالهای رژیم شاهی با شکنجه شدن وعذاب کشیدن و بخشأ اعدام شدن،می افتاد.رفقای زیادی از فعالین اولیۀ کومه له درزمرۀ همان دربندشدگان رژیم شاهی بودند که سالهای زیادی ازعمرمفید شان،در زندانهای آندوره تلف شده بود.گذشته ازآنچنان تنگناهای سیاسی ای،فعالیت متشکل مخالفان رژیم شاهی بسادگی از طریق شبکه های رسمی و غیر رسمی بسیارگستردۀ ساواک و دیگر سازمانها جاسوسی و« امنیتی» آن رژیم کشف ومورد سرکوب قرارمیگرفتند که این هم یکی ازموانع سرراه فعالیت مشترک سازمانی بود که در آن مقاطع «تشکیلاتش» نامیده بودند. 

دورۀ دوم فعلیتهای سیاسی فعالین اولیۀ کومه له از چندماه قبل از برآمدهای مبارزاتی توده های مردم ایران درحوالی سال ۱۳۵۷،شروع شده بودوتا زمان انعقاد کنگرۀ سوم کومه له ادامه داشت.دو سال اول آن دوره ،یعنی اواخرسال ۱۳۵۷وتمامی طول سال ۱۳۵۸و چند ماه اول سال ۱۳۵۹،مقطعی بود که طی آن گرچه حاکمیت جمهوری اسلامی از جانب خلق کرد پذیرفته نشده بود وسلطه اش برآن دیار عمدتأ محدود به مراکز نظامیش درمناطق کردنشین میشد ولی حاکمان آن نظام ضد مردمی به طرق مختلف درصدد اعمال فشارهای نظامی و توطئه کردن برعلیه خلق کردبرآمده بودند.درآن مدت فعالین کومه له به همراه دیگرعدالتخواهان کرد و یا غیر کردی که ازدیگر نقاط ایران بمنظور کمک رسانی به مردم مناطق کرد نشین آمده بودند،درگیر سازماندادن مقاومتهای مردمی ورهبری اعتراضات توده ای برعلیه نظام جمهوری اسلامی ونیروهای سرکوبگرش بودندوکمتر فرجۀ پرداختن به فرموله کردن دیدگاه و نظرات سیاسی خویش رایافتند.درچنان وضعیتی،دراواخر پائیز واوائل زمستان ۱۳۵۷ بود که کنگرۀ اول کومه له منعقد گردید.مصوبات آن کنگره هیچگاه بطورعلنی منتشر نشد.( که البته یکی از بزرگترین اشتباهات رهبران آنزمان کومه له همان خودداری از انتشار بیرونی نظرات سیاسی اشان در آن مقطع بود) ولی بنا برآنچه که بعد ها درآن مورد گفته میشد،درآن کنگره، اولأ دو نظر متفاوت وجود داشت که یکی ازآنها ایران را جامعه ای نیمه فتودال-نیمه مستعمره بحساب آورده بود و آن دگرقائل به وجود نظام تولیدی ومناسبات سرمایه دارانه در ایران آنزمان بود.ثانیأ مبنای فکری و نظری رهبران کومه له متأثراز مضامین،« مارکسیست- لنینیستی» بهمراه تعابیری ازنظرات مائوتسه تنگ درمورد مارکسیسم بود.فعالین کومه له درآنزمان نظام شوروی را بعنوان نظامی کمونیستی و یا سوسیالیستی قبول نداشتند.بطور کلی لازمست گفته شود که کنگرۀ اول کومه له دارای نواقص چندی بود که عمده ترین واساسی ترین آنها اعلام و معرفی نشدن برنامه،اهداف و چگونگی سیاستهای کومه له، درهمان حد واقعی ایکه وجود داشت، بود.مخفی ماندن و اعلام نشدن نظریات رهبران کومه له و انتشار بیرونی نیافتن مصوبات کنگرۀ اول سازمان تازه علنی شده ایکه گفته میشد بیشتر از ۹ سال سابقۀ مبارزاتی داشته بود،بعد ها باعث وارد آمدن  لطمات زیادی بر کومه له شد.

ولی با تمامی آن تفاصیل فعالین ورهبران آنزمان کومه له با اتکاء به خصائل چهارگانۀ خویش و حول جهتگیریهای سیاسی درست و مشترکی مبنی بر ضد مردمی و ضد انقلابی نامیدن نظام جمهوری اسلامی و محق شمردن جنبش عدالتخواهائۀ خلق کرد،در مقابل جامعه ظاهر شدند و نظر خلق کرد و بخش عمده ای از طیف رادیکال وعدالتخواه آنرا وهمچنین همکاری و همیاری تعداد مشخصی از مبارزین غیر کرد را بخود وکومه له جلب کردند.سمپاتی پیدا کردن آن بخش ازطیف عدالتخواه مناطق کردنشین به کومه له، نه بخاطر مضامین برنامه ای آن سازمان (که درآن مقطع هنوز معلوم نبود که چنان مضامینی وجود دارد یانه)بود بلکه اساسأ ثابت قدم و پیگیر بودن فعالین اولیۀ کومه له در مبارزه برعلیه رژیم شاهی وحکومت تازه بدوران رسیدۀ جمهوری اسلامی و دفاع پیگیرانۀ آنها ازمنافع زحمتکشان مناطق کردنشین،باضافۀ معتبرو خوش نام بودن آنها نزد توده های مردم ،موجب شد تا نظرموافق بخش چشمگیری ازعدالتخواهان وتوده های مردم مناطق کردنشین به کومه له جلب شود.کومه له ایکه علیرغم تمامی نقائصش،سازمان حی وحاظری بودکه درآنشرایط درمقابل جمهوری اسلامی ودیگر مرتجعین داخلی مواضعی رادیکال داشت و رفتاری انقلابی در پیش گرفته بود.

درهمان دورۀ مورد نظرکومه له تعدادی ازرهبران و فعالین خود رادر راه تقابل و مبارزه با ارگانهای رژیم در حال احتضارشاهی ویا دردفاع از دستآوردهای بدست آمده در مناطق کردنشین،از دست داده بود که از جملۀ آنها رفقا محمدحسین کریمی و فوئاد مصطفی سلطانی بودند.آن رفقا در زمرۀ رهبران برجستۀ کومه له بودندکه فقدان آنها از یکطرف ودرگیر بودن بقیۀ فعالین اولیۀ آن سازمان در هدایت ،سازماندهی و رهبری بخش چشمگیری از جنبش حق طلبانۀ خلق کرد،از طرف دیگر،ازجملۀ عوامل دیگری بودند که آنها هم بسهم خوددرآن دورۀ مورد نظر، در فرموله نشدن دیدگاه نظری رفقای کومه له،تأثیر به سزائی داشتند.

ابواب جمعی و نفرات سازمانی کومه له تا آن زمانیکه نیروهای سرکوبگر جمهوری اسلامی نتوانسته بودند شهرهای مناطق کردنشین را اشغال نمایند، هنوز محدود و بسیار کم بودند ولی با آنوصف آنها با پشت بستن به توانائی و پتانسیلهای مبارزاتی تعدادزیادی ازانقلابیونیکه به آن سازمان گرویده بودند وظائف انقلابی خویش راپیش میبردند.بجزآن تعداد مشخص وشناخته شدۀ انقلابیون،بخش وسیع دیگری ازعدالتخواهان درمناطق کردنشین ضمن تأیید عملکردهای کومه له وگاهأ همکاری و همراهی با آن سازمان،ترجیح میدادند که بصورت مستقل و جدااز تصمیمات و یا رهنمودهای رهبران و فعالین کومه له هریک درحد امکانات وتوانائی های خویش ازطریق شرکت دریکی از ارگانهای دموکراتیک مردمی ایکه وسیعأ دراکثر مناطق کرد نشین و مستقل از تشکیلات کومه له بوجود آمده بودند، تأثیر گذار باشند.

حملۀ دوباره و همه جانبۀ نیروهای سرکوبگر جمهوری اسلامی درطی فروردین و اردیبهشت ماه سال ۱۳۵۹ به مناطق کردنشین ،جنگی جبه ای، بشکل دفاع مسلحانۀ متمرکزی را به خلق کرد تحمیل کرد. عمده و محوری شدن اشکال نظامی دفاع از جنبش خلق کرد باعث همگرائی بیشتر از پیش فعالیتهای انقلابی عدالتخواهان منفرد و رویآوری بخش چشمگیری ازآنان به کومه له شد.با تصرف شهرهای کرد نشین توسط نیروهای جمهوری اسلامی تعداد زیادی ازآن عدالتخواهان بهمراه پیشمرگان کومه له با بجای گذاشتن شهرها به مناطق آزاد روستائی کوچ کردند،در طی ماههائی بعد ازاردیبهشت ماه ۱۳۵۹،روستا های مناطق کرد نشین مأمن هزاران نفرازاهالی شهرهای مناطق کرد نشین،شده بودند که بخش چشمگیری ازآنها به کومه له گرایش داشتندازآن میان قسمت عمده ای که بخشأ مسلح بودندخواهان پیوستن به صفوف پیشمرگان آن سازمان شدند و ازآن ببعد بود که صفوف پیشمرگان کومه له بطوررسمی و چشمگیری گسترش یافت.درآنشرایط خود سازمان کومه له هنوز بصورت تشکیلات یکپارچه ومنسجمی درسراسر مناطق کرد نشین در نیامده بود. لذا مسئولین هر شهر جداگانه ای بنا به ابتکارات خویش درحل مسائل مبارزاتی پیش آمده میکوشیدند.

بعبارت دیگر کومه لۀ مسلح با خروج از شهرها تا مدتها درگیر مسائل مبارزاتی تازه ای بود که می بایستی درحددرک وتوانائی های آنزمانش،به آنها پاسخ میداد. در آنشرایط هر یک از بخشهای جداگانۀ کومه لۀ مسلح در اطراف شهر مربوطۀ خویش و با کمترین ارتباط با همگنان خود در اطراف دیگر شهرها وبدون خبرآنچنانی از آنها به سازماندهی نفرات خویش و فعالیت سیاسی در روستاها و عملیات نظامی درمسیر تردد نیروهای سرکوبگر جمهوری اسلامی ، پرداخت.به تبع آن واقعیت، در آنشرایط گرچه نیروهای نظامی جمهوری اسلامی که به مناطق کردنشین گسیل داده میشدند،از کارآئی نظامی چندانی برخوردار نبودند و لذا بیشتر ضربه پذیر بودند ولی از طرفی نیروهای پیشمرگ در کردستان و منجمله نیروهای نظامی کومه له هم درآنشرایط از آن توانائی های نظامی ایکه بعد ها بر اثر تجربه بدست آوردند ،در مقیاس زیادی بی بهره بودند.

 در طی ماههائی بعد ازاردیبهشت ۱۳۵۹ تا فرا رسیدن فصل سرما درمناطق کردنشین،کومه لۀ مسلح در همان وضعیت به انتظار تکرارتجربۀ جنبش مقاومت اول و برگشتن به شهرها،به تعرضات نظامی برعلیه نیروهای سرکوبگر جمهوری اسلامی پرداخت.در آن مدت تصوریکه رژیم جمهوری اسلامی را حکومتی ناپایدار و لرزان قلمداد میکرد، در میان صفوف کومه له رواج چشمگیری یافته بود و در پی چنان تصوری بود که کومه له ضربات نظامی خویش را به امید تکرار قریب الوقوع پیروزیهای جنبش مقاومت اول برپیکر نیروهای سرکوبگر جمهوری اسلامی وارد میساخت.ولی درآواخر سال ۱۳۵۹  پروسۀ تثبیت نظام ضد مردمی جمهوری اسلامی وحاکمیت مربوط به آن درایران،علیرغم شروع جنگ بین ایران وعراق درشهریورهمان سال،وعلیرغم ترورتعدادزیادی ازمهره های سرشناسش توسط مجاهدین خلق دترسه ماهۀ امل سال ۱۳۶۰،باز پیشرفتهای زیادی نسبت به چند ماهۀ قبل،کرده بود.ازطرفی درآن شرایط،کومه له هم بمثابه یک تشکیلات یکپارچۀ پارتیزان،در روستاهای مناطق کردنشین،انسجام بیشتری یافته بود.ورهبرانش هم امکان تماس و تبادل نظر بیشتر باهمدیگر را یافته بودند.درآنزمان بحثهای مربوط به ناپایدارولرزان بودن جمهوری اسلامی دردرون صفوف کومه له بدون هیچ نقد و باز بینی ای رخت بر بست و بکناری نهاده شد وهمزمان باآن انتظارتصرف دوبارۀ شهرهای کردنشین،به افق دورتری که وقوعش را به آسانی نمیشد پیش بینی کرد محول گردید.

و اما همزمان با وضعیتی که کومه لۀ مسلح درآن قرارداشت،حاکمان جمهوری اسلامی بعد از تصرف شهرهای مناطق کرد نشین ،شروع به قلع و قمع آزادیخواهان  وتبعید وزندانی کردن و اعدام تعدادی ازاهالی شهرهای مناطق کرد نشین کردند .که البته همزمان با مناطق کردنشین، عدالتخواهان و آزادی طلبان مستقردردیگر مناطق وشهرهای ایران هم مورد تعرض وحملات نیروهای پاسدار و بسیجی و یا لباس شخصی های رژیم قرارمیگرفتند.در طی طول سال ۱۳۵۹ ،عمال جهموری اسلامی چه بطور آشکاراو چه تحت بازسازی شیوۀ فعالیتهای ساواک شاهی،به شناسائی فعالین و هواداران سازمانهای مخالف ویا عدالتخواهان منفرد،پرداختند.درسال ۱۳۶۰ حملۀ گستردۀ آنها به فعالین وهواداران مجاهدین خلق ایران چشمگیر تر بود ودر سال ۱۳۶۱ آن حملات بر فعالین و هوادارن دیگر سازمانها و منفردین انقلابی و چپ بطور ویژه ای متمرکز گردید.درطی آن سالها جمهوری اسلامی جوی های خون ازاعدام و تیرباران کردن انقلابیون ومعترضینی که بنوعی با حاکمان جدید مخالفت کرده بودند، را براه انداخت. در آن شرایط ،در شهرهای کردنشین ویا در دیگر مناطق ایران،افراد بسیاری در ارتباط با جریان اجتماعی کومه له دستگیر شدند .بخشی از آنان شهید شدند وتعداد زیادی هم سالهای مفیدی ازعمر خود را درسیاه چالهای جمهوری اسلامی و در زیر سخت ترین شکنجه ها بسر بردند و تعداد زیادی به شهرهای دیگر ایران تبعید شدند.

در طی سالهای ۱۳۵۹ تا اواخر ۱۳۶۱ تعدادی ازعدالتخواهان درسراسرایران که مورد شناسائی و یا شک نیروهای سرکوبگر جمهوری اسلامی قرار گرفته بودند،توانستند خود رابه صفوف پشمرگان کومه لۀ مسلح برسانند.ولی درسال ۱۳۶۱ بود که بطورعمده مناطق آزاد درکردستان مأمن سازمانها و نیروهای عدالتخواهی شد که توانسته بودند ازیورش همجانبۀ عمال سرکوبگرجمهوری اسلامی،جان سالم بدربرند.مسلمأ درآنشرایط بخش زیادی ازآن نیروها و یا تعداد زیادی ازآن سازمانهای عدالتخواه ،هنوزاز دید توده های زحمتکش وکارگران ایران، ناشناخته باقی مانده بودند وبجز کوششهای تئوریک و جدلهای درون سازمانی ،فعالیت اجتماعی آنچنانی در درون توده های زحمتکش انجام نداده بودند. ولی با آنوصف موضع مرتجعانه جمهوری اسلامی که تاب تحمل هیچ حدی ازفعالیتهای سیاسی و عدالتخواهانه را نداشت،زندگی آن دسته از انقلابیون راهم بمخاطره انداخته بود.درآنشرایط نفرات گروهی به اسم اتحاد مبارزات کمونیست ازجملۀ یکی از آن هسته های تحقیقاتی بودند که امکان ماندن درمناطقی ازایران که تحت حاکمیت جمهوری اسلامی قرار داشت رااز دست داده بودند. و آنها ضمن تماسهای قبلی ایکه با کومه لۀ مسلح برقرارکرده بودند ،به نزد پیشمرگان آن سازمان نقل مکان کردند.

محروم ماندن فعالین کومه لۀ مسلح از موضوع فعالیت انقلابی خود درشهرها ،و جدا ماندنشان ازآن بخشی ازپیکرجریان اجتماعی کومه له که تحت تسلط جمهوری اسلامی قرارگرفته بود،بانضمام پیشرفت نسبی نظام ضدمردمی جمهوری اسلامی درپویۀ تثبیت حاکمیتش،همگی اجزاء شرایط مادی بحران زائی بودند که بر فعالیتهای کومه له حاکم شدند.علاوه برآن واقعیات، رهبران کومه له تا آن مقطع زمانی مشخص بنا به دلائلی که فوقأ به پاره ای ازآنها اشاره شد، هنوز نتوانسته بودند هویت نظری خود راکه میتوانست درقالب تعاریفی ازچگونگی مرحلۀ انقلاب ایران و نیروی اجتماعی محرک اصلی آن انقلاب،ویا استراتژی جنبش خلق کرد و…ارائه گردد را، در اختیار همگان قرار دهند.

 در آن شرایط رهبران کومه له قبلأ با مضامین نظری گروهی به اسم اتحاد مبارزان کمونیست آشنا شده بودند.آشنائی رهبران کومه له با آن مضامین حاصل تماسهای حضوری و مستقیم با رهبران امک ویا نتیجۀ دسترسی آنها به نشریات آن سازمان درطی مدت بیشتر از دوسال بود.

 اتحاد مبارزات کمونیست خود نیز سازمانی متشکل ازتعداد معدودی ازانقلابیونی بود که بخشی از آنها درشرایط خفقان دوران شاهی درخارج ازایران بسربرده بودند وازآزادیهای سیاسی ایکه در کشورهای اروپائی و یا آمریکا وجود داشت بهره گرفته واز راه مطالعه و تحقیق،تا حدی خود را با سیرتاریخی مبارزات کارگری در جهان آشنا ساخته بودند.همان فعالین درحوالی سال ۱۳۵۶ شمسی و قبل از تشکیل سازمان اتحاد مبارزان کمونیست،فعالیت انقلابی خود درایران را بصورت کار تئوری- تحقیقی درگروهای کوچکتری بنام سهند و یا آزادی کار و…  شروع کرده بودند.درطی سال ۱۳۵۹ واوائل ۱۳۶۰،مضامین تئوریکی که چه قبل وچه بعد ازتشکیل امک ازجانب آن رفقا،ارائه شده بود،نظررهبران کومه له را بخود جلب کرد وآنها به آن مضامین گرویدند.رهبری کومه له در آنشرایط ، طی پروسۀ سه ساله ای ازتماسهای مستقیم ویاغیرمستقیم با فعالین اتحادمبارزان کمونیست،به نظرات سیاسی- مبارزاتی آنها سمپاتی پیدا کرد وضمن جرح و تعدیلهائی جزئی در بخشهائی از آن مضامین ،آنها را بعنوان راهنمای عملی خویش پذیرفت.

کنگرۀ دوم کومه له که دربهار سال ۱۳۶۰ برگزار گردید،بی تأثیرازمواضع سیاسی و تفکررهبران امک نمانده بود.بعد ازآن کنگره هم چنان تأثیراتی را میشد بعینه درادبیات سیاسی رهبران کومه له باز یافت. ازسال ۱۳۶۰ تا سال ۱۳۶۱ محور اساسی فعالیتهای تئوریک رهبران کومه له را،تهیۀ برنامه ای بمنظور ایجاد حزب کمونیست ایران،تشکیل داده بود.آنها فعالیتهای خود در آن مورد رااز یکطرف حول پیش نویسی که رهبران امک قبلأ ،ارائه داده بودند ،واز طرف دیگر با درنظر گرفتن مضامین برنامه ایکه خود رهبران کومه له در مورد« خود مختاری»درکردستان تهیه دیده بودند، پیش میبردند که نتیجتأ درسال ۱۳۶۱ ودرکنگرۀ سوم کومه له،مضامین برنامۀ حزب کمونیست ایران مورد تصویب کنگره قرار گرفت ونهایتأ آن رفقا درتابستان ۱۳۶۲ باهمراهی نفرات اتحاد مبارزان کمونیست و تعداد انگشت شماری از انقلابیون منفرد دیگری ،به تشکیل حزب کمونیست ایران اقدام کردند.

متأثر شدن رهبران کومه له ازمفاهیم پایه ای مارکسیسم انقلابی،در طی پروسۀ بیشتر ازدوسالۀ فراهم سازی ملزومات نظری ایجاد حزب کمونیست ایران ،باعث شد که آن رهبران با هویت نظری قبلأ تعریف شده ای تداعی شوند.گرویدن کومه له به مضامین برنامه ای و سیاسی سازمان اتحاد مبارزان کمونیست عملأ بمعنای درجات زیادی ازهمجهت وهمخط بودن کادرهای آنزمان کومه له با آن مفاهیم بود. البته آن حد از همجهت بودن و همسنخی مواضع نظری کومه له با مفاهیم تئوریک اتحاد مبارزان کمونیست رانمیشدصرفأ ازطریق مقایسۀ مضامین مکتوب شدۀ کومه له با متون  آنزمان امک به اثبات رساند زیرا همانطور که قبلأ ذکر گردید رهبران کومه له بنا به دلائلی چند از فرموله و مکتوب کردن مبسوط و همه جانبۀ نظرات تئوریک و سیاسی خودمحروم شده بودند،ولی آن واقعیت بدان معنا نبود که  مبارزۀ آنها با ناعدالتی های اجتماعی تا قبل از آشنا شدنشان با امک همچون سنگ در تاریکی انداختن،بدون هدف وافق نامعلومی صورت گرفته بود.بلکه آنها همچون بخشی ازهمان طیف وسیع عدالتخواه ایرانی،محصول شرایط مادی زمان خویش بودندکه علیرغم سرکوبگریهای رژیم پادشاهی، تو.انسته بودند ازلحاظ نظری ودسترسی به حقایق مبارزۀ طبقاتی،خود را در ردیف دیگر روشنفکران ایرانی مدافع طبقۀ کارگر و دیگراقشار زحمتکش قراردهند.پس گرویدن رهبران و فعالین کومه له به مضامین تئوریک امک، برخلاف تفاسیری که امروزه ویا درگذشته ارائه شده اند،بدان معنی نبود که آنها خود هیچ دیددرستی ازمبارزۀ طبقاتی – سیاسی نداشتند.بلکه رهبران کومه له درآن شرایط از میان تمامی سازمانهای چپی که بسیاری از آنها با کمال میل راضی به همکاری و عقد اتحاد مبارزاتی با کومه له بودند وازلحاظ تئوریک هم باسازمان اتحاد مبارزان کمونیست مصاف میدادند،فقط امک رابعنوان سازمانی همسنخ ومتناظربامواضع نظری و سیاسی خود برگزیدند.اینکه آیا مواضع تئوریک و سیاسی امک تا چه حد درست و قابل اجرابودند مسئلۀ دیگریست که بعدأ به آن مسئله پرداخته خواهد شد.  

 درهرحال رهبران کومه له نه از روی عشقی عرفانی بلکه از روی درکی زمینی خود را با اتحاد مبارزان کمونیست نزدیکتر دانسته بودند.کومه لۀ صادقی که درآنزمان شاخص همگرائیش با اتحاد مبارزان کمونیست صرفأ دفاع درراه رفع ستم ملی ازخلق کرد ومبارزه درجهت کسب آزادیهای دکموکراتیک ورهائی طبقۀ کارگرودیگر اقشار زحمتکش ایران از چنبرۀ استثمار نظام سرمایه داری بودودر آنزمان اصلأ به این مسئله که بعد ها مواضع و نظرات مکتوب وبجامعه معرفی نشده اش میتواند،در« معاملات سیاسی» بضررش تمام شود فکر نمیکرد.

کومه له ایکه یکی ازخصائل نیک مبارزاتیش اعتقاد به توان مبارزاتی توده ها بود وشعارکنگرۀ اوال سازمان اتحاد مبارزان کمونیست را مبنی بر« قصد حضور» درمیان طبقۀ کارگرورویکردن به آن طبقه را،به امیدبازگشت دوبارۀ اش بمیان توده های کارگرودیگراقشارزحمتکش جامعۀ ایران و مناطق کردنشین،بفال نیک گرفته بود.ولی آیانظرات رهبران امک درمورد چگونگی رویکردن به طبقۀ کارگرایران ازچه مضامینی برخوردار بودند ویا اینکه آن نظرات بطور واقعی میتوانستند چه نانی برسفرۀ بی رونق کارگران و چه موانع مشخصی را از پیش پای خلق کرد و یا کومه له بزدایند ، خود نیز مسائلی بودند که رهبران کومه له هم فراتر از آن مفاهیم نظر دیگری درچنته نداشتند.که به آنچنان جنبه هائی،درصفحات بعدی پرداخته خواهد شد.

درهرحال جدا از هر گونه تفسیر و تعبیری درمورد چگونگی مواضع نظری و سیاسی کومه له، آن سازمان عمدتأ مضامین تئوریک و سیاسی اتحاد مبارزان کمونیست راپذیرفت ودرپروسۀ تشکیل حزب کمونیست ایران با آن سازمان متحد شد.ایجاد حزب کمونیست ایران درتابستان ۱۳۶۲،ظاهرأ پتانسیل تازه ای،هم برای کومه له وهم برای امک ببآر آورده بود.تا آنجائیکه به رهبران کومه له مربوط میشد،آشنائی با مضامین تئوریک امک و ایجاد حکا ظاهرأآنها را حول مفاهیمی صرفأ نظری قبلأ تدوین ومکتوب شده ای،منسجم ویکپارچه کرد.ولی برخلاف ظاهرامردرعالم واقع ایجاد آن حزب راهی عملی،جهت برون رفت کومه له ازموضع تدافعی اش درمقابل جمهوری اسلامی،پیش پای رهبران آن سازمان نمیگذاشت.اما وضعیت امک بعد از تشکیل حکا را بهتر است درراستای بررسی ایکه از فعالیت قبلی آن سازمان ارائه میگردد،نشان داد.

اتحاد مبارزان کمونیست وانزوایش از طبقۀ کارگر

تئوریسینهای اتحاد مبارزان کمونیست،همچنانکه ازعنوان سازمانشان برمیآمد خودراکمونیست میدانستند ودرراه ایجاد نظامی سوسیالیستی در ایران، به شیوۀ خاص خویش وبطورفعال،درحوالی سال ۱۳۵۷ . ش، واردعرصۀ مبارزۀ طبقاتی شده بودند.آنها ضمنأ ازسال ۱۳۵۶ .ش تا سال ۱۳۶۰ .ش نظر خود رادرموردبافت اقتصادی جامعۀ ایران،نیروی اجتماعی محرکۀ اصلی انقلاب ایران ابراز داشته وجهت مستدل کردن آنچنان نظراتی ویا سایرجنبه های تئوریکی که درنظرداشتند، جدلهای نظری زیادی بادیگر سازمانها وگروهای چپ درایران آنزمان،صورت داده بودند.تمامی آن مباحثات پشتوانۀ تدوین برنامه ای شدکه درسال ۱۳۶۰ .ش مضمون آن برنامه در کنگرۀ اتحادمبارزان کمونیست موردتصویب قرارگرفت.رهبران اتحاد مبارزان کمونیست، مضامین آن برنامه را همچون یکی ازدوپایۀ اصلی تشکیل حزب کمونیست ایران بحساب میآوردند.ازطرفی آن رفقا ازسال  ۱۳۵۶ تا چند ماهی که ازسال ۱۳۵۸ گذشت،دربستری ازفضای نسبتأ آزادسیاسی ایکه براثرفلج شدن دستگاههای سرکوبگرشاهی توسط موج مبارزات انقلابی درایران حاصل شده بود ، قرارداشتند .ضمنأ از آن تاریخ به بعد، تا گذشت ماههائی ازسال ۱۳۶۰ که اتحاد مبارزان کمونیست برنامۀ مورد نظرش را به تصویت رساند،علیرغم قد علم کردن  دارو دسته های حاکمان مذهبی وگسترانیده شدن پردۀ سیاه ارتجاع مذهبی برجامعۀ ایران، هنوز آن فضای باز سیاسی قبلأ بوجود آمده تحت چنبرۀ حاکمان جدید کاملأ مسدود نشده بود.درطی آن مدت چند ساله، بخصوص درمقاطع قبل ازبهمن ۱۳۵۷،اتحاد مبارزان کمونیست علیرغم مضامین تئوریکش،هنوزازچشم کارگران و توده های زحمتکش درایران، ناشناخته باقی مانده بود.که البته درطی آن دوره فعالین منفرد انگشت شمار ی، که تعدادی از آنها توانسته بودند بگونه ای با مبارزات کارگران درنهادهای تولیدی مشخصی هم بسترشوند،به اتحاد مبارزان کمونیست پیوستند.بجزآن رفقا ،درطی مدتی که ازسال ۱۳۶۰ . ش شروع و به تابستان ۱۳۶۲ ختم شد، تعداد معدودی ازاعضاو فعالین سایرسازمانهای چپ درایران آنزمان هم ( بخصوص فعالینی ازآن سازمانهای چپی که زیر ضربات شدید جمهوری اسلامی صدمات زیادی دیده بودند) ، به اتحاد مبارزان کمونیست پیوستند.که با تمامی آن تفاصیل درطی سالهای ۱۳۶۱ واوائل ۱۳۶۲ گروه اتحاد مبارزان کمونیست بهمراه مضامین برنامه ای و مطالب تئوریکش هنوزسازمانی درخود بود و علیرغم تعلق تئوریکیش به مبارزات کارگری ،نه توانسته بود پایگاهی درمیان کارگران کسب کند و نه درمقیاس وسیعی مورد اعتماد عدالتخواهان چپ درایران آنزمان قرارگرفته بود.بعبارت دیگر فعالین اتحاد مبارزان کمونیست  علیرغم دردست داشتن مضامین تئوریکشان، درآن فرصت های مناسب حاصل شده در جامعۀ ایران،نه توانستند مورد اعتماد طیف رادیکال وانقلابی جامعۀ ایران قرارگیرند و نه با هیچکدام از جنبشهای کارگری وعدالتخواهانه ای تنیده شدند.در واقع ،همانطوریکه بعدأ مستدل خواهد شد، آنها نه پراکتیسینهای دخالتگری بودند و نه به وجود اجتماعی و فعل الانفعالات مبارزاتی طبقۀ کارگردرایران آنزمان آشنائی چندانی داشتند. ولی علیرغم آن نقاط ضعف اساسی، آن ها « صاحب » تئوریهائی شده بودند که آن تئوریها ،علیرغم اینکه ازجنبه هائی هم صحیح بودند ولی اگردرچهار چوب فعالیت همان سازمان چندین نفره محفوظ می ماندند،هیچگاه فرصت به آزمایش درآمدن درعرصۀ اجتماعی وسیع تری را نمییافتند. گذشته ازتمامی آن واقعیات یورش ددمنشانه وهمه جانبۀ جمهوری اسلامی درسال۱۳۶۱به افرادوسازمانهای عدالتخواه، پیآمدهائی همچون تنگ و مسدود شدن عرصۀ فعالیتهای سیاسی مخالف با آن رژیم وهمچنین بمخاطره افتادن جان تمامی عداتخواهان و ازآن جمله تئورسینهای اتحاد مبارزان کمونیست،را،بهمراه داشت.

 خلاصه اینکه اتحاد مبارزان کمونیست درآن فضای آزادسیاسی که حاصل انقلاب ۱۳۵۷،درایران بود،نتوانسته بودند آن تئوریها راکه خودشان راهنمای عمل مبارزاتی کارگرانش می نامیدند،به حد اقلی از فعالین کارگری بشناسانند و یا اینکه حد اقلی ازعدالتخواهان چپ و رادیکال ایرانی را راضی  به قبول آنها نمایند. صحت ویا سقم آن تئوریها، گذشته ازهرگونه ادعا وبزرگنمائی هائی که در موردشان میشد، مستلزم محک خوردنشان در تجربه و عمل بود.درغیر آنصورت راکد ماندن آنها، و محبوس شدنشان درآرشیوهای سازمان مربوطه ،سبب زوال و نا بودی تدریجی وجود سیاسی آن گروه مبارزمیشد.

ازمیان تمامی عدالتخواهان وگروه های رادیکال وچپ آنزمان ،بجز تعداد انگشت شماری ازانقلابیون منفرد،فقط کومه له بود که مضامین نظری اتحاد مبارزان کمونیست را پذیرفت.گرویدن کومه له ،با آن اعتباروسیعی که درمیان زحمتکشان مناطق کردنشین وشهرت نیک و پسندیده ایکه درمیان قشر آزادیخواه و عدالت طلب ایران آنزمان داشت، به آن مضامین تئوریک، فرصتی اگرچه نامناسب ،در اختیار رهبران اتحاد مبارزان کمونیست قرارداد.وآنها با استفاده ازآن فرصت کوشیدند تا ظرفیتهای مبارزۀ عملی خویش و کاربرد تئوریهایشان و یا هرآنچه که درحرف ادعایش را داشتند،را بمحک تجربه بزنند.

تشکیل حزب کمونیست ایران درروستاهای آزاد مناطق کردنشین واتحادبا بخش مسلح از جریان کومه له که درآنزمان تعداد فعالین تشکیلاتی اش،پیشمرگان رزمنده و مسلحش،وهواداران مردمیش چه در میان روستاهای آزاد منطقۀ کردنشین وچه درشهرها مجموعأ به هزارها نفرمیرسید،فرجی بود که بطور موقت اتحاد مبارزان کمونیست را از انزوای تشکیلات چندین نفره اش رها ساخت. و به دنیائی که در آن بندرت امکان تماس با طبقۀ کارگر ایران وجود داشت، مربوط ساخت .

 اتحادمبارزان کمونیست وبخش مسلح ازجریان کومه له که هردو درآنشرایط از تماس با توده های زحمتکش درشهر ها محروم شده بودند وهردواز دنیای واقعی مبارزۀ طبقاتی طبقۀ کارگرو دیگر اقشار زحمتکش و عدالتخواه درجامعۀ  شهری ایران ،بدور مانده بودند،اقدام به ایجاد حزب کمونیست ایران کردند.حزبیکه،درغیاب فعالین وپیشروان واقعی کارگری،بافت سازمانی اش راکادرهای کمونیستی که بغیر ازتعدادی انگشت شماری ازآنها که در شهرها و درمحیطهای کارگری باقی مانده بودند،اعضای تشکیلات علنی  کومه له ویا اتحاد مبارزان کمونیست ،تشکیل میدادند. درواقع آن کادر ها، بهمراه مظامین برنامه ای حزب،دوپایۀ موردنظر تئوریسینهای اتحاد مبارزان کمونیست در تشکیل حزب کمونیست ایران بودند که درآنشرایط فقط تعداد کمی ازآن کادرها بطورغیرمستقیم امکان تماس واقعی با نفراتی چند ازمیان توده های زحمتکش درشهرها را داشتند.ولی موسسین حزب کمونیست ایران محروم بودن آن حزب از بسترعادی زیست و مبارزۀ کارگران و توده های زحمتکش شهری را ،بعلت تازه تأسیس بودنش توجیه کردند وایجاد آن حزب را همچون دستآورد عظیم کارگران ایران و جهان قلمداد کردند ودروصف برنامه اش وظرفیتهای« تحولگرش »،قلم فرسائی های فراوانی کردند.

البته ناگفته نماند که بخشهائی ازتعاریف برنامه ای مربوط به اهداف نهائی و مطالبات مقطعی و کوتاه مدت حزب کمونیست ایران،ازمضامین انساندوستانه وخیرخواهانه ای برخوردار بودند که آن مضامین بخودی خود وفی النفسه جای هیچگونه ایرادی نداشتند واکنون و بعد ازدهها سالی که ازتاسیس آن حزب میگذرد،آن بخش ازمضامین مورد نظر، هنوزاعتبار اولیۀ خویش را از دست نداده اند ولی آن بخشهای معین ازبرنامۀ حزب کمونیست ایران علیرغم اینکه در شرایط مشخص جامعۀ ایران آنروزی مفاهیمی مترقی بودند اما آنهادرهمان حال نه اینکه نسبت به مضامین و تئوریهای کمونیزم تاریخی در سطح جهان،دربرگیرندۀ مضمون تازه ای نبودند بلکه ازآنجائیکه بربسترالهام گرفتن وبخشأ کپیه برداری ازتئوریها وسنتهای مبارزاتی لنینی ،تدوین شده بودند،لذا تحت الشعاع کجرویهای نظری موجود درآن تئوریها و سنتهای مبارزاتی مربوطه ،قرار داشتند. منتها علیرغم تمامی ایرادات مستتر درآن مضامین برنامه ای و یا درتئوریهائیکه پشتوانۀ تدوین آن برنامه شده بودند،آن مضامین برنامه ای باتأ کیداتی که برایجاد نظام سوسیالیستی وبرتوانائی مبارزاتی کارگران در ایجاد آن نظام میکردند، نسبت به آن وضعیت آشفته ای که طیف چپ سنتی ایران درآن قرارداشت،گامهائی به پیش بودند. ولی مشروحات مربوط به اهداف نهائی ودرخواستهای کوتاه مدت اقتصادی وسیاسی مندرجه دربرنامۀ حزب کمونیست ایران وتأکیدات مربوط بر ایجاد نظامی سوسیالیستی مبتنی بر نیروی طبقاتی کارگران ،بخودی خود قابل تحقق و اجرا نبودند بلکه نکات درست آن برنامه زمانی میتوانستند متحقق شوند که تحت سیاستهای اجرائی- مبارزاتی درستی و توسط نیروی اجتماعی مناسبی ،بکارگرفته میشدند.

پرداختن به آنچنان مواردی بطورمفصل ویا نقد مبسوط وهمه جانبۀ مضامین برنامه ای حزب کمونیست ایران ومطالب تئوریکی که پشتوانۀ تدوین آن برنامه شده بودند،هدف پیشا روی این بررسی نمیباشند. زیرا کارگری نشدن حزب کمونیست ایران و همچنان گمنام ماندنش نزد توده های زحمتکشی که اکثریت قریب به اتفاق جامعۀ ۷۰ میلیونی ایران را تشکیل میدهند، صرفأ نه بخاطر نادرست بودن پاره ای از مشروحات برنامه ایش و یا ادبیاتی که روزگاری مبنای تدوین آن برنامه شده بودند،بوده است.بلکه علاوه برتأثیرات حاصل ازاشتباهات و کجرویهای مستتردرآن مضامین تئوریک وسیاسی، اساسأ متحقق نشدن تاکنونی اهداف کوتاه مدت و بعمل در نیآمدن سیاستهای حزب کمونیست ایران ، ناشی ازدیدگاه حاکم برتدوین آن تئوریها و همچنین نتیجه ای ازآن بحران اولیه ای بوده است که موسسینش بهنگام ایجاد حزب درآن قرارداشتند. آن بحران که بستر اعلام موجودیت  حزب کمونیست ایران بود،نه اینکه بعد ازایجاد حزب فرو ننشست بلکه بنا به وضعیتی که کومه له درآن قرارگرفته بود ،همواره فزونی مییافت.بعبارت دیگر بدرجاتی که کومه لۀ مسلح از روستاهای آزاد درمناطق کردنشین عقب نشست وبه نسبتی که مجبور شد،هر چه بیشتر از پیش ازبسترشرایط زیستی، کار و مبارزۀ  توده های زحمتکش درمناطق کرد نشین بدور ماند، بهمان نسبت حزب کمونیست ایران را هم باخود به دهها کیلومتری پشت مرزهای ایران برد.علت آن وابستگی بدانجهت بود که حزب کمونیست ایران بهنگام تأسیسش گرچه بعنوان ارگان سیاسی- مبارزاتی مستقلی تعریف شده بودوحقوق تشکیلاتی مجزاء و فراتراز کومه له برایش درنظر گرفته شده بود،ولی با وصف هرتعریفی که روی کاغذ و بنا به توافق رهبران ازآن حزب و حقوقش شده بود،و علیرغم نکات قوت و یا ضعف مضامین برنامه ای و تئوریکیش،وجود واقعی وشخصیت حقیقی اش به وجود واقعی کومه لۀ مسلح وابسته بود.حتی امنیت جانی فعالینی که در بخش حزب سازماندهی شده بودند ،تأمین نیازهای معیشتی، درمانی و…. آنها،  بدون وجود کومه لۀ مسلح امکان پذیر نبود.گذشته ازتمامی آن واقعیات اگردرآنزمانها محصولات تئوریکی هم بنام حزب وازجانب تئوریسینهای قبلی اتحاد مبارزان کمونیست عرضه میشد، بدون استفاده ازهمان رادیوهای نیمه ونا تمامی که فعالین کومه له ازآن برخورداربودند ،قابل پخش بصورت صوتی نبودند.حتی آن گفتارهائ رادیوئی ومطالبی هم که بنام حزب کمونیست ایران پخش میشدند ،مهر امکانات غیرمکفی کومه له را برخود داشتند.درآنمورد وضعیت واقعی چنان بود که پخش صوتی همان مضامین سیاسی و تئوریک هم،بغیرازبخشی ازمناطق کردنشین درجاهای دیگراز خاک ایران، که آنجاها محل طبیعی فعالیت های حزب کمونیست تعریف شده بودند، شنیده نمیشد. خلاصه آن شخصیت سیاسی – حقوقی ایکه حزب کمونیست ایران نام گرفت بدون بهرمند بودن ازتوانائی ها وامکانات کومه له، که درآنزمان عبارت بودند از؛نیروی انسانی اش، انتشاراتش،مخابراتش،امکانات مربوط به حمل ونقل،تدارکات،درمانگاهها و تأسیسات پزشکی،مالی،دیپلماتیک و…. ، نمیتوانست وجود خارجی داشته باشد. که البته بایستی اذعان داشت که کومه لۀ مسلح درمقطعی ازعقب نشینی های نظامیش ببعد،بدرجاتی از امکاناتی که حاصل فعالیت دیپلماتیکش با رژیم بعثی درعراق آنزمان بود، استفاده میکرد وحزب کمونیست ایران راهم ازآن امکانات بهرمند میساخت.اینکه فعالیت دیپلماتیک کومه له با رژیم بعثی، درست بود و یا غلط و یا اینکه درپیش گرفتن آن فعالیت تا چه حد مبتنی بررهنمودهای سردمداران اتحاد مبارزان کمونیست بود،خود نیزمسائل جداگانه ای هستند که میتواند مورد بحث مجزائی قرارگیرند.ولی همان امکان هم با تمامی وجوه درست ویاغلطش وعلیرغم تمامی همفکریهای کل رهبران حزب باهم ،بدون وجود کومه لۀ مسلح وتکیه براعتبار و نفوذ اجتماعی اش، قابل دسترسی نبود. حزب کمونیست ایران هیچگاه نتوانست قائم به وجود مستقل خویش و بدون استفاده ازاعتبار اجتماعی وتوانائی مبارزاتی کومه له ،حتی نفراتش را هم ازهمان اردوگاهها،روانۀ کشورهای خارجی کند ویا معدود فعالین مخفی ایکه درشهرها داشته بود رادرمناطقع آزاد در کردستان ملاقات کند.آن واقعیات جدا ازصحت ویا سقم مضامین برنامه ای حزب کمونیست ایران ویا سیاستهای مربوطه اش، نشانگر آن بودند که وجود آن حزب دروجود کومه له مستتر بود.ولی متأسفانه در آنشرایط خود کومه له ،در پروسه ای از عقب نشینی درمقابل یورشهای جمهوری اسلامی قرار داشت که آن وضعیت علاوه براینکه آن سازمان را قبلأ از موضوع عمل انقلابیش در شهرها ،محروم کرده بود همچنین از هنگام تأسیس حکا هم روز به روز عرصۀ مبارزۀ مسلحانه بر او تنگ میشد و مجبور به ترک روستا ها در مناطق آزاد،میگردید.

خلاصه اینکه؛ اعلام موجودیت حزب کمونیست ایران در بستری از بحران اولیه ایکه کومه لۀ مسلح و اتحاد مبارزان کمونیست درآن قرار داشتند ،صورت گرفت.آن بحران همان منزوی بودن فعالین آن سازمانها از تودۀ زحمتکشان درمناطق کردنشین و یا دردیگرمناطق ایران بود.ضمنأ آن وضعیت بدوأ منتج ازدرستی و یاغلط بودن مضامین برنامه ای و سیاسی حزب کمونیست ایران نبود.بلکه غلط بودن سیاستها ونادرست بودن نگرش حاکم برتدوین مضامین برنامه ای حزب کمونیست ایران ،مزید بر منزوی بودن کومه له و اتحاد مبارزان کمونیست از تودۀ کارگران و دیگر اقشار زحمتکش شهری در ایران،بطور ویژه ای کارساز بودند که سعی میشود در قسمتهای بعدی این بررسی به مواردی از آنها پرداخته شود.

ناتمام

                                                  m.rahsepar@hotmail.com