آینده حزب حکمتیست

سیاستی را که رهبری حزب حکمتیست علی العموم و خط و متد کورش مدرسی علی الخصوص در قبال جنبش جاری در پیش گرفت، جدا از اینکه سیاستی مخرب و ارتجاعی بود در عین حال معلوم هم بود که در خود این حزب هم به چالش کشیده خواهد شد. هر کسی سری به سایت‌های اینترنتی این حزب بزند، از پرداختن این افراد به مسائل کارگری تعجب خواهد کرد؛ بخصوص اگر سابقه آنها را در پرداختن به مسائل کارگری دنبال کرده باشد. منتها آنچه که در لابلای سطور این نوشته ها گیر خواننده می آید، نه نوشتن در باره مسائل کارگری و حتی یک موضوع مشخص مثل اول مه، بلکه جنگ دو گرایش است که انقلاب جاری در این حزب این شکاف را دامن زده است. حجم نوشته های آنها در این دوره و مشخصا حملاتشان به حزب کمونیست کارگری در واقع پرداختن به مشکل خود و جواب به همدیگر است. دو شقه شدن و به چالش کشیده شدن این تئوری‌های ارتجاعی در این حزب اجتناب ناپذیر می بود چرا که هر حزب و جریانی که جمع دو سه دوست و فامیل نباشد، در برابر مسائل مهم و مسائلی چون انقلاب جاری که توجه کل جهان را به خود جلب کرد، نمی تواند مثل خط غالب بر حزب حکمتیست این چنین غیرمسئولانه و گاها با زبان لمپنی حرف بزند.(١) کسانی که در اوضاع نسبتا عادی و آرام زیر پرچم‌های دروغین قایم می شوند، در تلاطمات انقلابی و غیرعادی و غیرمتعارف دچار مشکل می شوند. مثلا اگر کسی یک حزبی درست کند و اسم خودش را هم بگذارد حزبی که مخالف انقلاب است و تمام هم و غمش ایستادن در برابر اعتراضات مردم خواهد بود، تنها کسانی را جذب خواهد کرد که واقعا ضدیت با انقلاب و با اعتراضات در تار و پودشان تنیده شده است. اما اگر حزبی بخودش بگوید کمونیست و طرفدار منصور حکمت، شاید کسانی گول همین ظاهر قضیه را بخورند و راستی، راستی بیایند حذب آن حزب هم بشوند. زمانی که دنیا در دست بورژوازی و “امن امان” است، رهبران این حزب می توانند برای اعضایش کلاس‌های آموزشی هم بگذارند؛ اما زمانی که در جامعه جنگ بر سر کنار زدن این بورژوازی در گرفته است، انسان با عقل سالم انتظار دارد که کسی که کمونیست است، کاری بکند. سعی کند قدرت را از دست بورژوازی در بیاورد. حزب حکمتیست البته اعضای خود را بر علیه مردم بسیج کرد. منتها این حزب در این دوره با دست اندازهائی روبرو شد. انقلاب جاری شکست نخورد و دست اندازهایی هم که حزب حکمتیست در ابتدا با آن روبرو شد دارند قطار ایشان را با مشکل جدی روبرو می کنند.
متد غالب بر حزب حکمتیست
متد کورش مدرسی که در ابتدا با اندکی دست انداز بر این حزب غالب شد این است که از آنجا که جنبش جاری جنبشی است ارتجاعی و جنگی است بین رفسنجانی و خامنه ای و غیره، جامعه را به دو قطب طرفداران خامنه ای و طرفداران رفسنجانی تقسیم کرده است و هر کسی با هر نیت و آرزوئی دخالت کند، به ارتجاع خدمت کرده است. بیخود و نامربوط به متد منصور حکمت در قبال وقایع کردستان عراق در دور جنگ اول خلیج مراجعه و به آن آویزان شده بودند. این خط علی العموم توسط کورش مدرسی تئوریزه میشد و توسط کسانی مثل خالد حاج محمدی، محمد فتاحی، اسد گلچینی و تیپ‌های کمتر شناخته شده دیگری هم همراه با بددهنی به دیگران به پیش برده شد. این حزب تا آنجا پیش رفت که سرنگونی جمهوری اسلامی را به ضرر جامعه ارزیابی کرد و نتیجه گرفت سرنگونی جمهوری اسلامی نهایتا به تقویت بورژوازی در ایران خواهد انجامید. روح بیانیه پلنوم ١۵ حزبشان تحت عنوان “آنچه که باید آموخت!” همین نکته را می گوید. “چنین سرنگونی‌ای نیازهای طبقه کارگر و مردم انقلابی را پاسخگو نیست، به عکس میتواند به مستحکم شدن قدرت بورژوازی منجر شود و در واقع حاکمیت بورژوازی را نجات دهد.” فعالین این حزب در خارج کشور در ابتدای اعتراضات خیابانی مردم در ایران، همراه با دیگر ایرانیان خارج کشور در اعتراض به سرکوبگری‌های جمهوری اسلامی و در دفاع از مبارزات مردم در آکسیون‌های اعتراضی شرکت می کردند. منتها به مرور زمان که خط کورش مدرسی بر این حزب غالب شد، دیگر کسی از آنها در این آکسیون‌ها شرکت نکرد.
 
خروج از بحران!
بهرحال معلوم بود که این خط دچار مشکل خواهد شد. همه می دانستند که یکی از دو تحولات زیر می توانست اینها را نجات دهد. اول اینکه رژیم جمهوری اسلامی بزند و سرکوب کند؛ طوری که مردم این شکست را بپذیرند و جمهوری اسلامی حداقل مثل دوره قبل از انتخابات به زندگی نسبتا عادی برای جمهوری اسلامی، ادامه بدهد. حال این سرکوب چه از طریق کوبیدن معترضین در خیابان می بود و چه از طریق دستگیری و محاکمه موسوی و کروبی و غیره می بود که با این کار اگر مردم نیز دست از اعتراض برمیداشتند و حزب حکمتیست می توانست ادعا کند که از اول گفته بود که جنگ بین این دو اردو است و اکنون یکی از آنها مغلوب شده و اعتراضات پایان یافته است. به همین هم اگر اعتراضی که قرار بود بشود، نمی شد و یا نیروهای نظامی با قدرت و آمادگی بیشتری در برابر اعتراضات ظاهر می شدند، این حزب با شادی و دهن کجی به مردم بیانیه صادر می کرد که “مردم دست از این لجبازی ها بردارید!”
حالت دوم اینکه تحولاتی در جامعه اتفاق بیافتد که اینها دست پیش بگیرند و بگویند اکنون دیگر این جنگ بین جناح‌های رژیم نیست، بلکه جبهه های جنگ عوض شده اند و جنگ بین طبقه کارگر و بورژوازی در جریان است. ظاهرا برای بخشی از رهبری حزب حکمتیست این دومی فراهم شده است. تا آنجا که دنبال کرده ام، رحمان حسین زاده این موضع را برجسته کرده است. او به بهانه نقد حزب کمونیست ایران موضع مخالفت با خط ارتجاعی کورش مدرسی را به نمایش می گذارد. او در واقع جواب کسانی را در صف آن حزب می دهد که به بهانه های مختلف هر حرکت کارگری در جامعه را نشانی از فاصله گرفتن کارگران از جنبش جاری می دانند. رحمان حسین زاده در انتهای نوشته “تیم آخر مسابقه” می گوید: “در خاتمه شواهد متعددی نشان میدهد، طبقه کارگر ایران در اول مه امسال میرود به روشنی پلاتفرم و صف طبقاتی و سیاسی متمایز خود را از جناح‌های بورژوازی و جدال آنها و از جنبش سبز که موقعیت اپوزیسیونی به خود گرفته است، نشان دهد. وقوع چنین پدیده ای نقطه عطف مهمی در راستای عروج جنبش سوسیالیستی کارگری و در راستای به میدان آمدن طبقه کارگر آگاه و روشن بین در بطن تحولات طبقاتی و سیاسی جامعه ایران است. با تمام توان به استقبال این تحول باید رفت.” توصیه دوستانه من به رحمان حسین زاده این است که آنچه به نفع موضعی را که ایشان مطرح کرده، خط کورش مدرسی را در آن حزب تضعیف خواهد کرد، رک و راست بیان این موضوع است و لزومی ندارد که موضع خود را در لفافه حمله به حزب کمونیست ایران و حزب کمونیست کارگری بپیچاند. خط بددهنی و جلو اعتراض کارگر و زنان و جوانان در آن جامعه ایستادن، در نهایت بازنده خواهند بود و آینده درخشانی ندارد.
آینده حزب حکمتیست
خط کورش مدرسی در دنیای سیاست چپ ایران جایگاهی ندارد. کمونیستها سیاست را پیشه نمی کنند که کارگران و جامعه علی العموم را به تعطیلات و بی کاره گی دعوت کنند. کسی که این کار را می کند در عالم واقع یک بخشی از سیاست طبقات دارا را به پیش می برد. معلوم نیست موضعی را که رحمان حسین زاده بیان کرده است چه حال و وضعی در حزب حکمتیست دارد، اما در بیرون از چهاردیواری این حزب، کمونیست‌ها نباید اجازه بدهند هیچ بخشی از چپ جامعه قربانی سیاست‌های ارتجاعی بشود. بورژوازی در ایران به اندازه کافی ابزار مقابله با کارگران را در دست دارد. پیوستن بخشی از چپ به این کمپ ابدا خوشایند نیست. در حزب حکمتیست هم تقلاهائی هر چند ضعیف ـ تا آنجا که به بیرون درز کرده است ـ بر علیه خط ارتجاعی پرو احمدی نژاد کورش مدرسی در جریان بوده است. امیدوارم که اظهارنظر هر چند ضمنی رحمان حسین زاده این تقلاها را تقویت کند و در برابر خط کورش مدرسی نیروی بیشتری بدور خود گرد آورده و بسیج کند.
ــــــــــــــــــــــــــــــــ
(١) نوشته محمد فتاحی تحت عنوان “اول مه ادامه عاشورا و نماز جمعه نیست!” که بعدا متوجه شدم در سایت “آزادی بیان” بخاطر اهمیت آن در ستون “از میان مقالات” زیر نورافکن قرار گرفته بود، چند نکته داشت که برای دوستانی که حوصله نکرده اند روی این مطلب “کلیک” بکنند، دو مورد آن را اینجا نقل می کنم که ببینند اینها دارای چه ظرفیت‌هایی هم هستند. در جائی از این مطلب آمده است: “در مقابل پررویانی که از موضع طبقه شکم سیر جامعه خطاب به کارگر سکوی موعظه را اشغال کرده و طبقه کارگر را سرزنش میکنند که چسبیدن به فقط مطالبات کارگری در حالی که قدرت در خیابان ها دارد دست به دست میشود بی توجهی به قدرت سیاسی است، باید گفت ساکت شوید احمق!”. اینجا ایشان البته فقط ادبیاتی را که راحت است با آن دوستان و کس و کارش را خطاب قرار بدهد، به نمایش گذاشته است. اما در بخش دیگری از مطلب ایشان فرهنگ دیگری به نمایش گذاشته شده است که گرچه می دانستیم ایشان این ظرفیت دارد اما باور نمی کردیم اینچنین جرأت ابراز آنرا داشته باشد. می گوید: “البته کارگری هم که هنوز که هنوز است از درک و تشخیص ماهیت طبقاتی این جنبش ناتوان است، او را شایسته است برود و در همان خیابان ها جانش را فدای جنگ آن لشکر کند. کارگری که دل به این جبهه خوش میکند و فداکاری برای آنرا وظیفه خود میداند حق است برود و فدا شود.” این دیگر بحث و نقد سیاسی نیست. دارد در روز روشن و در برابر تمام کسانی که به اینترنت دسترسی دارند آرزوی مرگ کارگرانی را می کند که با وی همراه نشده اند. واقعا معلوم نیست که اگر بتواند، خود ایشان این آرزوی خود را عملی خواهد کرد یا نه!؟ دوست دارم که خود اعضای حزب کورش مدرسی به این گفته های محمد فتاحی فکر کنند.
۴ مه ٢٠١٠