روز اول ماه مه ۲۰۱۰ در ایران

امسال تقریبن گروه و سازمان ونماینده طبقه و قشری نبود که در باره اول ماه و طبقه کارگر اظهار نظر نکرده  باشد. اینکه چنین شد به باور من از دو مسئله سرچشمه می گرفت : اولی که خیلی در باره اش نوشته شده و من در این جا به آن نمی پردازم، جنبش توده ای  بر علیه  دیکتاتوری، سرکوب و فقر و نداری که سی سال است بر مردم ایران تحمیل شده و برای دموکراسی و آزادی و ۱۱ ماه است ادامه دارد و دومی خود  طبقه کارگر و اهمیت و وزن این طبقه در جامعه سرمایه داری نسبتن پیشرفته ی ایران کنونی و نقشش در تغییرات آینده که به نظر من تاریخساز خواهد بود. فقط باید خود بر این نقش خویش آگاهی یابد و بتواند نیروی خود را ، یک بار برای همیشه در جهت منافع طبقاتی اش سازمان داده و کانالیزه نماید. که این می تواند در ضمن منافع نود در صد ساکنین جامعه را تأمین وده درصد حاکم و زالو صفت را از اریکه قدرت به پائین کشیده و ثروت غصب شده را به صاحبین اصلی اش یعنی همان نود درصد برگرداند.

آری، هر کدام از سازمانها و احزاب به وسع دید طبقاتی خویش به اول ماه و مشکلات و مسائل طبقه کارگر در ایران بر خورد کردند.  طبقه کارگر برای اولین بار پس از سی سال درعمر سرا پا جنایت و انسانکشی جمهوری اسلامی سرمایه به نقطه تعیین کننده  وتکیه گاه طبقات و اقشار تحت ستم وگرانیگاه مشکلات جامعه بحق تبدیل شده است. فقط خود طبقه کارگر است که بمثابه طبقه هنوز به این که کی هست و چی هست آن طور که باید و شاید  پی نبرده وبه این باور که او ست تعیین کننده و باید نمایشنامه شروع شده را به پایان برساند، نائل نیامده است. کوشش طبقات دیگر هم بر همین مسئله یعنی آگاه و متشکل نشدن طبقه کارگر متمرکز شده است و الا این همه جنگ و دعوا در بین شان اتفاق نمی افتاد. 

دولتیان یعنی نظامیان از یکطرف خط و نشان کشیدند و سرداران از نیروهای سرکوبگرشان سان دیدند و در روز اول ماه مه، تمام کوشش شان را بکار بردند و شهرها را اشغال کردند تا از نمایش و تأثیرقدرت طبقه  کارگر و باورمندانش به کاهند، ولی خود این نظامی کردن خیابانها و میادین شهر ها عظمت طبقه کارگر و نقش او را در تغییرات آینده بیش از هر چیزی نشان داد .  اما در ضمن رئیس جمهور دروغگوی شان یعنی دیکتاتور کوچولو در هفته آخر مانده به اول ماه مه سه بار وبه مناسبت های مختلف به مسئله کارگران پرداخت، یکبار این قدر به دورغگوئی و رندی خود باور می آورد و وقیحانه و بیشرمانه به چشم کارگران نگاه می کند و دروغ شاخدار می گوید، منجمله اینکه :”  رشد اقتصادی ما در سال آینده رکورد را خواهد شکست و سال قبل که اقتصاد جهان  در بحران بود، اما  ما رشد ۹/ ۶ درصدی داشتیم.”  که این دیگر تا آن جا از واقعیت به دور است که حتا داد مرتجعین اصولگرا در مجلس را هم در آورد که یکی از این  مرتجعین  مجلس به نام توکلی که ضدیت ش با کارگرشهره خاص و عام است  ویکی از آنهائی بود که مردم را تشویق به رأی دادن به اومی کرد ،عصبانی شده و او را دروغگو بنامد و بگوید که اقتصاد ایران در سال آینده رشدی منفی و یا صفر خواهد داشت و اعلام کند که اصلن برنامه ای در کنار نیست و… ولی احمدی نژاد که  در حلیه گری و خود به کوچه علی چپ زدن دست “خدا یا شیطان” و در اصل هر دو  را  را بسته است ، از رو نرفت و در آخرین سخنرانی اش گفت که” سال آینده سالی خواهد بود که این قدر شغل در ایران ایجاد خواهد کرد که کارگر لازم نباشد دنبال شغل بگردد، بلکه او مناسب ترین شغل را برمی گزیند.” البته او این  اراجیف را در موقعیتی می گفت که در بیرون سالن دانشجویان شعار می دادند که: دیکتاتور حیا کن دانشگاه را رها کن و دانشجو کارگر  اتحاد اتحاد،  مرگ بر دیکتاتور، زنده باد کارگر.

اصلاح طلبان حکومتی و لیبرالها  هم کم نیاوردند و این بار خانه های کارگر که سابقه کارگر کشی و لو دادن کارگران فعال و کتک زدن کارگران و فعالین کارگری زبان زد همه است و همه از رشادتهای این برادران در رکاب سرکوبگران سپاهی و بسیجی و سربازان گمنام اما م زمان مطلع هستیم  که در یکی از همین حملات، ودر دوران دولت اصلاحات به زبان بریدن نماینده و مسئول سندیکای کارگران شرکت واحد انجامید را به لقب سبز مزین کردند و به میدان فرستادند و اعلامیه پشت اعلامیه صادر کردند و در باصطلاح دید و بازدیدهای نوروزانه ولی در ماه اردیبهشت! در حضور یکدیگر گفتند که در اسلام حقوق کارگران از همه بیشتر مورد توجه قرار گرفته وقس علیهذا.

خلاصه هر چه نوکر بورژوازی خودی وسترون و وامانده و ارتجاعی اصولگرا و نظامی و اصلاح طلب  وغار نشینان در پادگانهای آرتش سکولار و ضد کارگر وضد زحمتکش آمریکا و نوکران سرمایه که در رادیوهای فردا، صدای آمریکا، بی بی سی و رادیو تلویزیونهای لس آنجلسی و زمانه و… جمع بود ند و هستند ، ناعلاج شد ند که به نوعی روز کارگررا تبریک گفته و از مسائل و مشکلات توده کارگر و زحمتکشان در ایران حرف بزنند. از طرف دیگر کارگران و فعالان کارگری و تشکل های کارگری محل کار وتشکل های فعالین کارگری خارج از محل کار و دانشجویان سوسیالیست و چپ و رادیکا ل  هم با تشکیل کمیته ها و شورای برگزاری مراسم اول ماه مه  و دادن چندین اعلامیه و بیانیه و صدور قطعنامه به امضاء ۱۰ تشکل مانند سندیکای کارگران هفت تپه و واحد وکمیته هماهنگی برای کمک به ایجاد تشکل های کارگری و… خواست های کارگران که خواست های  تودههای به قیام برخاسته نیزبودند، هر چند با وسائلی اندک که  در اختیار داشتند، بیان و تبلیغ کردند و کوشش نمودند که مشکلات عدیده کارگران و توده های مردم زحمتکش و زنان و جوانان را مطرح و راه حل های طبقه کارگر را برای حل نمودن این مشکلات در سطح  جامعه طرح نموده و نیروی متشکل تودههای کارگر و مردم زحمتکش را ضامن اجرا و بعنوان نیروی برآورنده این خواست ها مطرح و تا جای ممکن توده ای کنند  و متشکل شدن طبقه خویش را بعنوان هسته اصلی جواب به این خواست ها به جامعه معرفی  نموده  و راه  طبقه  کارگر را  که تنها راه نجات جامعه از این همه شکنجه و گرسنگی و هتک حرمت انسانهای شریف و زحمتکش است، ارائه دهند.  در این راه و انجام این وظیفه نیز با توجه به تمام کمبود ها و بویژه محرومیت طبقه از تشکل های سراسری و توده ای طبقاتی و مستقل از دولت و کارفرما وسرمایه  داران تا اندازه ای موفق عمل کردند و با کمک دوستدارانشان در جنبش ها دیگر مانند زنان و روشنفکران و مخصوصن دانشجوئی توانستند ، خواست طبقه کارگر را که خواست همان نود درصد محروم و زجر دیده است به گوش دوست و دشمن برسانند.

آری امسال بنا  به اخبار و گزارش های موجود تقریبن  سازمان و گروهی نبود که شانس خود را امتحان نکرده و در باره روز کارگر و طبقه کارگر ایران  اظهار نظر نکرده باشد. این  اما برای طبقه کارگر و فعالین آن به نظر من دو مسئله را می رساند. که هر دو  نیز برای آینده جنبش کارگری بخصوص و تودههای مردم از زن و مرد و پیر و جوان که نزدیک هشتاد درصدش (۷۶%) زیر خط فقرزندگی می کنند و ۴۰ در صد در حال مرگ تدریجی است  و نزدیک به ۱۱ ماه است که جنبشی را برای سرنگونی رژیم دیکتاتوری اسلامی سرمایه شروع کرده اند و می روند که با کمک و ورود طبقه کارگر به مثابه یک طبقه و عمق دادن به خواست های انسانی مطرح و پذیرفتن یک سیاست و استراتژی کارگری و برگزیدن اشکال مبارزاتی مناسب، اوضاع را به نفع خود یعنی بشریت  تغییر دهند، از اهمیت ویژه ای برخوردارند.

  فعالین کارگری  سوسیالیست ، کمونیست و سوسیالیست های کارگری دیگر جنبش ها  حتمن در آینده با نوشتن مقالات و گذاشتن سخنرانی ها در حد  توان  به چگونگی آنها می پردازند. زیرا هیچ زمانی  در طول تاریخ این سی ساله و بویژه بعد  از دهه۱۳۶۰ و قتل عام های زندانیان سیاسی و …  مسائل کارگری در سطح جامعه و از طرف نمایندگان طبقات مختلف چه دوست و چه مخصوصن دشمن به اندازه همین ایام طرح نگردیده بود.  این از یکطرف این را می رساند که طبقه کارگر دارد آرام و آرام ولی به طور انقلابی و سنجیده نیروی تعیین کننده ی خود را در جامعه سرمایه داری ایران امروز و تغییر برای فردا  که تغییری زیر رو کننده خواهد بود به همه ناباوران  کور و ناشنوا و غلام حلقه به گوش سرمایه چه ملی و چه جهانی نیز می قبولاند. اما از طرف  دیگر این هشدار را به طبقه کارگر و فعالان صادق  و شکنجه شده و توهین و هتک حرمت شده و مورد ضرب و شتم قرار گرفته  و کلیه دوستداران صادق طبقه می دهد که  چه وظیفه سترگی بر گرده شان سنگینی می کند و بهتر است که بیش از پیش و با دقت  بیشترمواظب باشند که گرگ های درنده  این بار با تجربه ی گرفته شده از حوادث جهان و منطقه و بویژه انقلاب ۱۳۵۷، با آگاهی افزون تر دهان گشوده اند و برای بلیدنشان دندان تیز کرده اند یکی با دورغگوئی آشکار و گسیل نیروهای سرکوبگر ش  و دیگرانی با دم تکان دادن و حلیه گری و چاپلوسی برای طبقه کارگر و دعوت آنها به مسالمت جوئی و پرهیز دادن طبقه کارگر و تودهها از شیوههای انقلابی با عناوینی چون خشونت آمیز و اینکه باید از قهر پرهیز کرد و غیره.این هم در زمانی که هر لحظه توده های کارگر و دیگر اقشار مورد شتم و ضرب برادران پاسدار شان که تا چندی قبل در رکاب ایشان این وظیفه مقدس ملی مذهبی ر را تجام می دادند، قرار می گیرند. البته نباید از حق گذشت که هیچگاه از طرف این آقایان اصلاحطلب و لیبرال شده امروزی و دیروزی که خود از بانیان همین نیروهای سرکوبگر و ساواما هستند، اعمال جنایتکارانه قبلی محکوم نشده اند که هیچ بلکه همگی افسوس و حسرت آن دوران را می خورند و ناخن های انگشتان  راخویش می جوند. اصلن بنابه گفته خودشان برای برگرداندن جامعه به آن دوران حاظر به فداکاری شدند و به “سیاست” از “هنر” دوباره روی آوردند.

اما همه آنها یک هدف  داشته ودارند. هدف همه آنها یعنی نمایندگان رنگا رنگ سرمایه و جیره خوارانش جلوگیری از باور طبقه کارگر به نیروی تاریخ ساز خویش و خود سازمانیابی وبا ور به خود رهائی این طبقه است. آنها می دانند هنگامی که طبقه از آنها و راه حل ها آنها ناامید شود و تودهها را دعوت به یک مبارزه مستقل از گروه بندیهای دورن بورژوازی نماید و زنجیر های خرافی مانند مذهب و ناسیونالیسم و ملت و منافع ملی تو بخوان منافع سرمایه داران را از دست و پای خود باز نماید، خطر واقعی رخ می نماید و دیگر سیل جاری خواهد شد و آنها را می روبد و جامعه را از وجود منحوس شان حتمن پاک خواهد کرد. این است کنه مسئله، برای این آقایان و خانم های گرامی جیب شان بر هر چیزی ارجحیت دارد و خدا و ملت و ایران و هزاران لفظ دهن پر کن دیگر فقط حکم صدا خفه کن اسلحه شان را دارد. زیرا که آنها  خود، از همه بهتر می دانند که این ها چرت هستند، اما کارگر و قدرتش هر چند ناخوش و مرگ آور ولی واقعیتی است انکار ناکردنی.

اما از سوی دیگر که این نقطه امید من و طبقه و تودههای تولید کننده و محروم می تواند باشد. آن اینکه فعالان سوسیالیست و رادیکال طبقه کارگر و مخصوصن سوسیالیست های کارگری دورن جنبش طبقه و دیگر جنبش ها  این قدر تجربه کسب کرده و دانش طبقاتی اندوخته باشند که طبقه خویش را از همه این چاله و چوله ها عبور دهند و هر چند نه به سادگی و آسانی و بدون هزینه ولی  با استراتژی و سیاست کارگر تشکل محور و آگاهی دادن به توده کارگر در جهت بوجود آوردن تشکلات توده ای طبقاتی(صنفی سیاسی) به پیروزی با مفهومی یعنی سرنگونی جمهوری اسلامی وبرانداختن سلطه سرمایه و استثمار راهنمائی کنند. این را نیز همه  ما می دانیم  و درسی است تاریخی که مبارزه و شکست و پیروزی  اش دارای چه فراز و نشیبی است وچه پستی و بلندی دارد. یا به زبان بهتر نمی شود که هیچ مبارزه  را با شرط چاقو شروع و پیش برد. آنهائی که شرط بندی می کنند از ما بهتران هستند! در همین اول ماه مه نیز طبقه کارگر در ایران مانند هر مبارزه دیگرش چند تا زخمی و ۱۸ تا ۲۰ نفر دستگیری شده دارد که بر ما است که فورن دست به کار شویم. برای آزادیشان کاری بکنیم، نباید  گذاشت که هیچ عمل دولت سرکوبگر نظامیان سرمایه برایش کم هزینه تمام شود.

بلی، واقعیت موجود و برخوردها ئی که  در همین دو هفته اخیر از طرف گروههای متفاوت و با اهداف کاملن مختلف، با  روز کارگر وطبقه کارگر و مشکلاتش انجام گرفت، نشان از این داشتند و دارند  زمانی که طبقه خود را تکانی می دهد، چه ولوله ای که در جامعه  نمی افتد، همه به یک بار ه کارگر دوست و حتا کارگر شده و نام کارگر جزو مقدساتشان می شود که باید شب و روز آنرا تکرار کنند. طبقات استثمارگر و جیره خوارانش که متأسفانه از مزایای مادی زیادی و دانشمندان علوم انسانی خبره و غیره برخوردارند که با فکری راحت و با کارتهای بی حساب و کتاب  بانگی در انستیتوهای مجلل و باخرج طبقه کارگر یعنی پول دزدیده شده حاصله از ارزش اضافه تولید شده بوسیله کارگران مشغول نقشه کشی برای سرکوب کارگران و دیگر اقشار زحمتکش هستند و تقریبن تمامی ارگانهای مدیائی و تبلیغی را در اختیار دارند، برای به انحراف بردن این مبارزه  چه کار ها که نمی کنند. یادمان نرفته است که در سالهای ۱۳۵۷ و ۵۸ حتا خدای ناوجودشان  هم کارگر شده بود و پیغمبرش هم که بردگان را می فروخت و می بخشید به این و آن و دستور می داد که مردان مسلمان که نمی توانند برابری بین زنان عقدی شان برقرار کنند، اولن همین که سعی می کنند کافی است و دومن از کنیزکان استفاده نمایند، نیز دست کارگر را می بوسد. دورغگوئی و ریا کاری عملی پسندیده می شود و مثل نقل و نبات می بارد و چون طاعون خود را گسترش داده و در سطح جامعه جاری می گردد که انسان احساس خفگی به اش دست می دهد، مثل همین الآن .

اما همان کسی که این حرف ها را می زد و خدا را هم کارگر می دانست، یعنی خمینی جلاد، فردایش اعلام جهاد بر علیه مردم کردستان می کند و فرمان قتل عام زندانیان سیاسی امضاء می کند که بیشترین شان یا کارگر و کارگر زاده بوده و یا اینکه از دوستداران صادق این طبقه. خالی از فایده نیست که بدانیم، این ها درست زمانی اتفاق می افتند که  جناب آقای موسوی نخست وزیر و رئیس دولت، یعنی مجری اصلی این قتل و کشتار است  و جناب کروبی بعنوان نماینده امام شان به کردستان می آید و گزارش می برد که امام جمهوری اسلامی پا نگرفته ی ما، در حال از دست رفتن است و هنوز دیر نشده کاری بکن و امام هم فورن فرمان حمله را صادر و آنرا با فتوای الهی مزین میکند و چون دم مسیحائی در کالبد جوانان بدبخت وناآگاه و کم سن و سال می دمد وبا کلیدی در گردن به کردستان سرازیرش می کند که بکشند و کشته شوند. دیگرانی هم مانند سران و رهبران حزب توده و اکثریت آش داغتر از دیگ شده بودند، برای مسلح  کردن همین نیروی سرکوبگر یعنی سپاه پاسدران به سلاح های سنگین وبرای سرکوبی کارگران فعال و نیروهای انقلابی داد و فریاد راه انداخته بودند و به این هم قانع نمی شدند و خلخالی جلاد را بعنوان کاندیدای انقلابی خویش به جامعه معرفی می کردند . سازمانی مثل مجاهدین هم  در اوائل و تا اواخر سال ۱۳۵۹ و زنده بودن پدر طالقانی و رهبر بزرگوار، نامه می نوشت و خطابیه صادر می کرد که امام  اگراجازه دهد  ملیشای ما خود در رکاب سپاه  پاسداران کردستان را سرکوب و بلوا را  می خواباند  و زمانی هم از بارگاه خلیفه رانده شدند، بهمراه  رئیس جمهور بنی صدر شدند که چندی قبل از یکطرف پس از به خون آمیختن صحن دانشگاه تهران و سرکوبی خونین دانشجویان چپ با بهشتی نماز شکر بر پا می داشت و می فرمود که امروز جمهوری اسلامی متولد شد و از طرف دیگر فرمان میداد که سربازان نباید بند پوتین هایشان باز کنند تا یک نفر پیشمرگه  در کردستان وجود دارد و شورا پورای (کارگری و دهقانی) مالیده. این را هم بگویم که تمامی اصلاح طلبان وخیلی از لیبرال های  کنونی در کسوت سپاهی و بیانگذار ساواما دراین کشتار فعال بوده و نقش بسزائی بازی کرده اند البته نباید از حق گذشت، امروزه نیز به آن دوران حسرت می خورند و برای برگرداندن جامعه به آن دوران “طلائی” خود را به آب و آتش می زنند. اصلن بنا به گفته بارها تکرار شده اشان، اگر احساس خطر نمی کردند که جامعه دارد پوسته اسلامی را پس می اندازد، یعنی خطر نابودی اسلام و یا اینکه حقیقتن اگر خواسته باشیم آرزوی قلبی شان را بیان کرده باشیم، خطرنابودی سرمایه  و یا حداقل منافع باندشان در میان نمی بود، شاید این خطر را نمی کردند که  دوباره به سیاست برگردند.

بله، حقیقتن هنگامی که طبقه کارگر پا به میدان سیاست می گذارد، چه بازار مکاره ای می شود.   برخی سعی می کنند که فورن این طبقه را سرکوب و دیگرانی با هزاران حلیه وغیره در صدد فریب و منحرف کردنش بر می آیند. امروزهم، چنین شده است. همه دست و پای یکدیگر را له می کنند و یکی از دیگری بلندتر چون جغد شوم آوای نحس شان اجتماع را در بر گرفته است.  این همه، اما از توان و قدرت طبقه مان و ترس بورژواها از آگاه شدن اوبه منافع طبقاتی اش و برگزیدن استراتژی و سیاست مستقل سوسیالیستی اش حکایت می کند. باید این قدرت را دریافت.

با دریافتن این قدرت و حرکت در جهت سازمان دادن آن، یعنی متشکل شدن کارگران و تودهها در تشکلات با ماهیت و سیاست ستیز طبقاتی(اتحادیه، سندیکای و بویژه شوراهای کارگری) و حزب سوسیالیست کارگری شان ، تشکلاتی که از دورن مبارزه طبقاتی حی و حاضر در جامعه سرچشمه گرفته و متکی به نیروی کارگران و توده زحمتکش باشند و نه ساخته ی فرزندان تحصیل کرده(فئودال شکم گنده و سرمایه دار حریص و طماع و استاد فلان دانشگاه نظام و مورد قرب و عزت در بار شاهان، تیمسار رکن۲ و..) طبقات دیگر و باصطلاح برای کارگران است که ما پیروزی نهائی را در آینده  نه چندان دور، نه یکباره و آنی  بلکه در یک پروسه خواهیم دید. فعلن این دست گرمی بود به باور من که قدرت طبقه کارگر، طبقه مان را برای بار دیگر اما محکم تراز پیش به همه گان نشان داد،  دوستدارانش را شاد و دشمنانش را سراسیمه نموده است. طوری که دیگر نه کسی اسمی از خانه کارگر ضدکارگر و شوراهای اسلامی ارتجاعی اش برد و شنید و نه رهبر و رئیس مجلس مصلحتش. هر چه بود این بود که دو صف در مقابل یکدیگر بود. نیروهای سرکوبگر با تمامی ابزار و ادوات قتاله و کشتار و توجیه کنندگانش در یک طرف  بودند و ازسوی  دیگر صف کارگران و مردمی بود که هر چند  هنور سازماندهی لازمه را نیافته اند، ولی مصمم برای  بعهده گرفتن  سکان جامعه اند و با شعار ها ئی چون مرگ بر دیکتاتور- تا حق مان را نگیریم از پای نمی نشینیم-  کارگر، دانشجو، معلم  اتحاد اتحاد اتحاد- خامنه ای قاتل است رهبریش باطل است- تشکل کارگری، زندگی مرفه حق مسلم ماست ، کارگران جهان متحد شویم و…  اول ماه مه ۱۳۸۹ را در خیابانها ومیادین و محلات شهرهای مختلف ایران رقم زدند.پس قریاد زنیم

زنده باد مبارزه کارگران

مرگ برجمهوری اسلامی سرمایه

زنده باد آزادی ــ زنده باد سوسیالیسم

حمید قربانی

۱۳ اردیبهشت ۱۳۸۹