جنگ ٢۴ روزه سنندج , درسها و تجارب

چیزی که جنگ ٢۴ روزه مردم سنندج نامیده می شود در واقع جنگ به معنای نظامی آن نبود. این جنگ یک طرف داشت. رژیمی تا دندان مسلح با جت های جنگی و هلیکوپتر و بمب و تانک و توپ و نیروهای سازمانیافته و مجرب بازمانده از رژیم شاه، بهمراه دادگاه های شرعی و اعدام های صحرایی و بدون محاکمه… به مردمی حمله می کند که فاقد هر گونه سازمان نظامی، سازمان حزبی و توده ای و سازمان اقتصادی  برای تامین نیازهای ابتدایی زندگی خانواده های خود و فاقد هر گونه سلاح و مهمات قابل توجه برای ایستادگی در مقابل این نیروی نابرابر بودند.

تهاجم، زمانی شروع شد که مردم کردستان و بویژه بزرگترین شهر آن، سنندج یک دوره کوتاه چند ماهه دخالت در زندگی خود را تجربه می کردند. فضای انقلابی و انسانی ناشی از انقلاب ۵٧ هنوز در این شهر وجود داشت. و این حس  رفاقت و انساندوستی و همکاری را در میان مردم ارتقا داده بود و باعث می شد که مردم از هرگونه خشونت و تخریب و اخلال در امان باشند و با ابتکارات توده ای از قبیل بنکه های محلات و غیره از خود و از زندگیشان مراقبت کنند. اما این بهیچوجه کافی نبود. ما زمان کمی را در اختیار داشتیم. اما همین مدت کوتاه هم کار جدی و اساسی ای دز زمینه سازماندهی سیاسی و اقتصادی و تسلیح مردم انجام نشد. امور جامعه خودبخودی پیش می رفت و کومه له به عنوان بزرگترین جریان چپ سیاسی آن موقع در سنندج، فاقد خصوصیت یک حزب  با افق و برنامه سیاسی و نقشه و تاکتیک های روشن بود.

 

اگرچه در این مدت نیم سال کردستان آزاد بود، اما بجز اقدامات جزیی و موقتی، چیزی متفاوت از سابق انجام نشد. الگویی متفاوت برای زندگی مردم ، برای اداره امور، چشم انداز یک زندگی آزاد و برابر از نظر اقتصادی  و سازمان توده ای و دخالت مردم در سرنوشتشان، نشان داده نشد. شوراهای کارگران و مردم برای اداره شهر سازمان نیافتند. یک برنامه سیاسی و اقتصادی متفاوت که مورد توجه وحمایت مردم باشد در دستور قرار نگرفت. عملا یک حاکمیت واقعی و با دخالت کارگران و مردم سازمان نیافت. درحقیقت حاکمیت به معنای واقعی اش در این مدت معلق بود. چپ و کمونیست ها توانایی سازماندهی یک حاکمیت شورایی و توده ای را نداشتند. حاکمیتی با افق جامعه ای ازاد و برابر و قوانینی آزاد و انسانی که زن و مرد در آن برابرباشند، اعدام ممنوع باشد، تبعیض و ستم از هر نوع آن ممنوع باشد. انسان حرمت داشته، کودک حرمت دا شته باشد و …، این اتفاق نیفتاد. چپ بطور کلی فاقد این آمادگی و ظرفیت سیاسی بود. از حزب دمکرات هم که بورژوازی کرد را نمایندگی می کرد و با تصرف پادگان مهاباد حزبش و نه مردم را مسلح کرده بود و سودای شرکت در حکومت مرکزی و سهم خواهی از جمهوری اسلامی را در سر داشت، این توقع و انتظار که الگوی متفاوتی برای یک جامعه ا زاد و برابر را سازمان بدهد، پوچ و محال بود.

نتیجه این تعرض و تهاجم وحشیانه به مردم بی دفاع و تحمیل یک جنگ نابرابر از پیش روشن بود. اما نزدیک به یک ماه مقاومت و دفاع مردم سنندج در برابر این تهاجم نشانه این بود که این مردم نمی خواهند تحت تسلط حاکمیت بورژوایی و اسلامی جدید در آیند. نمیتوان جز با زور و جز با سازماندهی یک جنایت علیه بشریت و کشتار کودکان و زنان و مردم بی پناه و تخریب خانه هایشان وادار به تسلیم شان کرد.

 

 در جریان این مقاومت و دفاع انسانی، فداکاری های کم نظیری هم توسط مبارزین و آزادیخواهان و کمونیست ها و برابری طلبان به عمل آمد. همین مبارزه و مقاومت نشان داد که  اشغال شهر سنندج و یا بقیه نقاط کردستان برای جمهوری اسلامی پایان کار نبود، بلکه آغاز یک جنبش مقاومت و انقلابی مردم علیه رژیم بود. جنبشی که در طول سه دهه تا کنون هیچگاه جمهوری اسلامی را به  عنوان حاکمیت و دولت قانونی مردم به رسمیت نشناخته و مدام فکر و سودای سرنگونی اش را در سر می پروراند. در همان حال این مبارزه و مقاومت در ابعاد سراسری و برای طبقه کارگر و روشنفکران و مردم آزادیخواه که به جمهوری اسلامی توهم نداشتند همواره مورد حمایت و سمپاتی و نقطه امید هم بوده است. کردستان و و بویژه شهر سنندج در تمام این مدت، مرکز مبارزه حق طلبانه مردمی بود که پیامش برای مردم ایران این بود که به جمهوری اسلامی نباید اعتماد کرد. این رژیم نماینده انقلاب و آزادیخواهی نیست و  خواستها و آرزوهای انسانی کارگران و زحمتکشان و مردم انقلابی را برآورده نمی کند. این رژیم بورژواها برای حفظ و تداوم استثمار کارگر،و سرکوب آزادی ها، تحمیل آپارتاید جنسی و پایمال کردن هر گونه شادی و آرزوهای جوانان است. شاید در آن زمان این برای توده وسیعی از مردم ایران که تحت تاثیر تبلیغات فریب دهنده و وعده های توخالی عدالتخواهی جمهوری اسلامی از طرفی و پروپاگاند کثیف این دولت و سرانش علیه کمونیست ها و مردم آزادیخواه کردستان بودند، باور کردنی نبود. اما بتدریج این حقانیت در عمل ثابت شد.

 

درس و تجربه مهم دیگر این دوران این است که پیروزی قیام بهمن برای جریانات اسلامی حامی بورژوازی ایران، پایان کار بود. شاه رفته بود و آن ها آمده بودند. معنی این پیروزی برای آن ها ایجاد حکومت اسلامی بورژوایی با اتکا به ماشین دست نخورده  سرکوب و برای حفظ نظام سرمایه داری بود. رهبران جریان اسلامی همه نهادهای سرکوب رژیم ساقط شده را برای تداوم نظام سرمایه داری و بردگی مزدی می خواستند و آنها را از ارتش پلیس و زندان و دادگاه ها و دستگاه بوروکراسی دولتی نگه داشتند و بازسازی کردند و نهادهای فوق ارتجاعی و جنایتکار از قبیل حزب الله و پاسدار و بسیج و دادگاه های شرعی و مجلس اسلامی و دستگاه های مذهبی مافوق قانون و مافوق مردم از جمله خبرگان رهبری و ولایت فقیه و غیره را به ان اضافه کردند…

معنی پیروزی قیام بهمن برای جریان راست در کردستان و ناسیونالیسم کرد هم، برقراری نوعی خودمختاری و شریک شدن بورژوازی کرد در قدرت و حکومت مرکزی بود. سهم خواهی از جمهوری اسلامی بود.

اما برای  طبقه کارگر و چپ جامعه و کمونیست ها که نیروی تعیین کننده قیام و سرنگونی رژیم شاه بودند، در آن دوره معنی روشنی از پیروزی وجود نداشت. اهداف و آرزوها و شعارهای مبهم و مخدوشی از زمزمه حکومت کارگری تا سوسیالیسم و جمهوری دمکراتیک ا نقلابی و غیره در جریان بود. بدون اینکه نیروی تحقق آن ها سازمان داده شده باشد.

در حالی که بورژوازی در قامت لیبرال ها و ملیون و روحانیت داشتند حاکمیت جدید بورژوایی شان را پایه گذاری می کردند چپ و کمونیسم و طبقه کارگر مدعی قدرت و حاکمیت در صحنه غایب بود. در نتیجه حاکمیت جدید بورژوایی در همان روزهای اول شوراهای کارگری را مالیده کرد و متعاقبا کمونیست ها و کل چپ را به سلاخی کشید.

با سرکوب انقلاب و طبقه کارگر و انقلابیون و ازادیخواهی در ابعاد سراسری ، سرکوب جنبش انقلابی در کردستان برای جمهوری اسلامی  آسان تر شده بود. بدون این کار، سرکوب در کردستان غیرممکن بود.    

تجربه انقلاب ۵٧، تجارب جنبش انقلابی در کردستان و همه تجارب تاریخی تا کنونی صحت این حکم را ثابت کرده اند که، طبقه کارگر باید صف مستقل اش را داشته باشد. از هیچ جنبشی دنباله روی نکند. جمهوری اسلامی باید سرنگون شود اما هر سرنگونی ای مورد نظر ما نیست. ما سرنگونی ای می خواهیم که  به برانداختن نظام سرمایه داری منجر شود. ما سرنگونی و انقلابی نمی خواهیم که شاه را ببرد و خمینی و جمهوری اسلامی را بیاورد. ما سرنگونی و انقلابی را نمی خواهیم که احمدی نژاد را بردارد و موسوی را جایش بگذارد.

سرنگونی مورد نظر کارگر و کمونیسم و انقلاب مورد نظر ما هم خودبخود و ناگهانی و یک شبه و با یک تظاهرات خیابانی و یا شورش اتفاق نمی افتد. این کار، طبقه کارگر متحد و متشکل در حزب سیاسی و کمونیستی اش را می خواهد. اعلام صف مستقل و طبقاتی کارگران را می طلبد.

و این کار می خواهد و آمادگی می خواهد و سازمان می خواهد. نمی توان بدون آمادگی و بی گدار به  آب زد. نمیتوان و نباید کارگر و مردم را دنبال هر کس و ناکسی به خیابان کشاند. طبقه کارگر با سازمان خود، با حزب خود و با نقشه خود  و شیوه مبارزه خود باید به مصاف بورژوازی برود.

اردیبهشت ٨٩ (مه ٢٠١٠)