مرورى بر جنبش اعتراضی دانش آموزان و ورزشکاران شهر سنندج درفاصله سالهاى (١٣۵٩ تا ١٣۶١)

جنبش اعتراضی دانش آموزان و ورزشکاران شهر سنندج دربطن اوضاع و احوال سیاسی سالهاى ۵٩ تا ۶١ در کردستان شکل گرفت. بنابراین برای ارزیابی ازآن و جهت اطلاع خوانندگان این نوشته اشاره مختصری به تحولات سیاسی آن دوره و سپس رویدادها ضروری می باشد.
در نخستین روزهای پیروزی قیام سال ۵٧، رژیم جمهوری اسلامی جهت باز پس گرفتن دست آوردهای قیام مردم به پا خاسته ایران یورش همه جانبه ای را به این منظور در سراسر ایران سازمان داد.
این یورش با مقاومت و مبارزه مردم ناراضی درعرصه های مختلف مبارزاتی روبرو شد. بخشی ازمردم آزادیخواه که علیه یورش سرکوبگرانه جمهوری اسلامی به پا خاسته بودند، توسط حاکمان تازه به قدرت رسیده و جانیان سلاح به دست آنها دستگیر، زندانی، شکنجه واعدام شدند. بخش دیگری از مردم ایران مرعوب این سرکوبگری شده و درمقابل آنان سکوت و نهایتآ بی تفاوتی سیاسی پیشه کردند. البته توهم به مذهب و وعده های خمینی به عنوان بنیانگذار جمهوری اسلامی که در خارج از ایران به مردم به پا خاسته داده بود، بی تاثیردر پروسه قدرت گیری و تثبیت حاکمیت مذهبی جمهوری اسلامی درایران نبود. پراکندگی جریانات چپ و عدم وجود چنین آلترناتیوی و خزیدن بخشی از این به اصطلاح چپ “حزب توده” و “سازمان اکثریت” به زیر لوای حاکمیت اسلامی و تبدیل شدن به بخشی از دستگاه اطلاعاتی جمهوری اسلامی علیه کارگران و مردم ستم دیده و دیگر جریانات چپ، تاثیر غیرقابل انکاری درشکل گیری و اعمال حاکمیت سرکوبگرانه جمهوری اسلامی در کل ایران داشت.
اما وضع درکردستان تا اندازه زیادی با بقیه ایران متفاوت بود. مردم کردستان درمقایسه با سایر شهرهای دیگر ایران توهمی به ماهیت رژیم اسلامی نداشتند و بهمین دلیل رفراندم جمهوری اسلامی آری یا نه خمینی را تحریم کردند. این مردم، مستقل ازسیاستهای رژیم، اداره سیاسی و اجتماعی کردستان را برعهده گرفتند. در راس آنها جریان چپ و سوسیالیست یعنی کومه له قرار داشت. فضای سیاسی رادیکال و
مقاومت متحدانه مردم این منطقه مدیون سیاستهای انقلابی این جریان است. واضح بود که این شرایط، برای رژیم تازه به قدرت رسیده  ارتجاعی و بنیانگذارآن خمینی غیر قابل تحمل بود. بعد از فارغ شدن نسبی جمهوری اسلامی از سرکوب جنبش کارگری، جنبش زنان، جنبش دانشجویی و مردم ترکمن صحرا، امکان بیشتری جهت سرکوب جنبش مقاومت مردم کردستان به دست آوردند. خمینی چه به عنوان بنیانگذار جمهوری اسلامی و چه به عنوان فرمانده کل قوا، در ٢٨ مرداد ١٣۵٨ فرمان جهاد علیه مردم کردستان را صادر کردواعلام نمود ” به نیروهای سه گانه فرمان می دهم تا سرکوب غائله کردستان ساکت ننشینند”. متعاقب آن، بنی صدر هم به عنوان رئیس جمهور وقت، به ارتش و دیگر نیروهای مسلح دستور داد تا سرکوب مردم کردستان “بند پوتین هایشان را باز نکنند”. پروسه تها جم و سرکوب مردم کردستان که از نوروز خونین سنندج آغاز شده بود، با این دو فرمان رسمیت یافت و تا کنون هم ادامه دارد. اما بعد از٣ ماه مقاومت توده ای و مسلحانه، جمهوری اسلامی در کردستان دچارشکست سنگین نظامی شد که بنیانگذار آن به ناچار فرمان مزورانه آتش بس و مذاکره با مردم کردستان را درآبان ماه ١٣۵٨ صادر کرد. مردم مقاوم کردستان با شور و شوق فراوان پیروزی خود و شکست جمهوری اسلامی را جشن گرفتند و خواهان تشکیل هیئت نمایندگی خلق کرد برای مذاکره با جمهوری اسلامی شده ودر تظاهرات و میتینگهای توده ای از این خواست حمایت و پشتیبانی نموده و اراده خود را به نمایش گذاشتند. بار دیگر شور و شوق و اعمال حاکمیت انقلابی توسط مردم آزادیخواه کردستان بر شهر و روستاهای این مناطق حاکم شد. جنبشهای اجتماعی مختلف دوباره امکان فعالیت توده ای در شکل سازمان یافته آنرا به دست آوردند. درچنین جو و فضای انقلابی، هیئت نمایندگی خلق کرد، شورای شهر و محله، رهبران جنبشهای اعتراضی، احزاب و سازمانها سیاسی به فعالیت آزاد و دمکراتیک پرداختند. در زیر به مواردی ازاین جنبشهای اعتراضی اشاره خواهیم کرد.

١ـ در آبانماه ۵٨ به دعوت کومه له و سایر سازمانهای مترقی در کردستان، به مناسبت تجلیل از جانباختگان جنبش انقلابی مردم کردستان و در اعتراض به سیاستهای سرکوبگرانه رژیم جمهوری اسلامی مراسمی فراخوان داده شد که صدها هزار نفر ازمردم کردستان دراین مراسم شرکت کردند.
                                                                              
٢ـ تحصن و اعتصاب عمومی ٢٩روزه مردم سنندج بمنظوراخراج پاسداران ازاین شهردرتأریخ١/ ١١/ ۵٨ بعد از ماهها مبارزه و پشتیبانی همه جانبه مردم شهرهای دیگر کردستان با موفقیت پایان یافت. به مناسبت این پیروزی ٨٠٠٠٠ نفر ازمردم شهر سنندج به جشن وشادی پرداختند. پشتیبانی مردم سایرشهرهای کردستان و دهقانان روستاهای اطراف سنندج ازاین خواست و پیروزی آن، نشانه ای ازاتحاد و همبستگی مردم انقلابی کردستان بود. اما از سوی دیگراین شرایط انقلابی برای رژیم جمهوری اسلامی غیرقابل قبول بود.

٣ـ در۴اردیبهشت سال۵٩ ساعت۵/٣ بعدازظهر حکومت اسلامی با هواپیماهای فانتوم، بمدت یک ساعت اطراف شهر سنندج را بمباران کردند. نیروهای ارتش و سپاه مستقر درپادگان سنندج در یک یورش وحشیانه با توپ وخمپاره به اطراف شهرومحلات فقیرنشین حاج آباد، فیض آباد، گردی گرول و تپه اولیابگ این مناطق را به ویرانه ای تبدیل نمود.
این یورش رژیم، با مقاومت حماسی مردم آزادیخواه این شهرمواجه‌ و ٢۴روز طول کشید که در تاریخ جنبش انقلابی کردستان به جنگ ٢۴ روزه سنندج شهرت یافته است و روز ٢۶ اردیبهشت سال ۵٩ پایان یافت.

۴ـ مردم مبارز ومقاوم شهر سنندج در اعتراض به حضور نیروهای مستقردر مسجد جامع این شهر٬ تظاهرات گسترده ای بپاکردند.
١
طی روزهای ٢۵،٢۶،و٢٧ اردیبهشت ۵٩ تظاهرات با شکوهی را در محلات مختلف برعلیه ارتش، پاسداران ومزدوران محلی برگزار کردند.
مردم شهر سنندج دست آوردها و خاطرات با شکوهی از مبارزه برای اعمال حاکمیت کوتاه مدت شورائی در شهر خود دارند. حفظ این دست آوردها، که با فداکاری و جان باختن هزاران انسان آزادیخواه و برابری طلب به دست آمده است، تا کنون هم وظیفه هرانسان معترض و عدالت خواه میباشد.

۵ـ پس از٢۶ فروردین سال ١٣۵٩موجی از مبارزه توده ای بر علیه رژیم آغازشد، همگام با این موج اعتراضی، عملیات نظامی پیشمرگان  کو مه له در شهرها و مناطق اشغال‍ی کردستان برعلیه نیرو های سرکوبگررژیم ادامه یافت. این عملیاتها تأثیرات به سزائی بر تقویت روحیه مبارزاتی مردم سنندج  گذاشت. اخبار این عملیاتها به سرعت در سطح شهر ها پخش می شد. چهره هاى بشاش، لبهای خندان، کلمات رمز، وبازگو کردن این عملیات‌ نشانی از پیروزی واعتماد به نفس مردم از حضورفعال پیشمرگان کومه له دربین آنان بود، این حضور و پشتیبانی قابل اتکا، برای سایرعرصه های دیگر ازمبارزات تودهای بخصوص مبارزات دانش آموزان در مقابل رژیم جمهورى اسلامی تاثیر غیر قابل انکاری بر جای گذاشت.

 اینها گوشه هایی از مبارزات پرشورمردم شهر سنندج بود که مشابه آنها درسایر شهرهای کردستان نیزدرجریان بود .در متن چنین اوضاع واحوال و فضای سیاسی و مبارزات‍ی اینک مروری خواهیم کرد بر جنبش اعتراضی دانش آموزان و ورزشکاران مبارزشهر سنندج.

جنبش اعتراضی دانش آموزان و ورزشکاران مبارز شهر سنندج.

بعد از اتمام جنگ ٢۴روزه شهر سنندج واستقرار نیروهای رژیم جمهوری اسلامی در این شهر، مأموران “پاک سازی” رژیم، مجوزانحلال اداره آموزش وپرورش ومدارس سنندج را از وزارت آموزش وپرورش گرفتند.

بعدازمدتی اداره آموزش وپرورش سنندج مجددأ آغاز بکار کرد، تعداد کمی از کارمندان این اداره را دعوت بکار کردند، تعدادی را اخراج و عده ای هم بلاتکلیف بودند.
مدارس ابتدائی و راهنمائی سنندج در مهر ماه۵٩ گشایش یافت، دبیرستانهای سنندج نیز با چند ماه تأخیر در ٢٠دی ماه سال ۵٩ آغاز بکار کردند.
اداره‌ آموزش وپرورش  سنندج در تأریخ ١٠/٩/۵٩ بخشنامه ای صادر کرد، مبنی براینکه از دانش آموزان مدارس راهنمائی امتحان گرفته نمیشود. در اعتراض به این بخشنامه وتعطیل مدارس خسروی و دهقان، دانش آموزان مدرسۀ مهرگان در حیاط مدرسه با شعار”مرگ به ارسطو” تظاهرات را به خیابان کشاندند( ارسطو نماینده تام الاختیار آموزش وپرورش سنندج بود)، عده‌ای ازتظاهر کنندگان به مدرسۀ عراقی که در نزدیکی مدرسۀ مهرگان واقع بود رفتند ودانش آموزان آنجا را بشرکت در تظاهرات دعوت کردند.
اداره آموزش  و  پرورش  تحت  فشار و اعتراضات  دانش آموزان  مدارس  راهنمائی این  بار طی بخشنامه  دیگری  به مسئولین  مدارس
راهنمائی، از آنها خواسته بودند. به اطلاع کلیه دانش آموزان مدارس راهنمائی برسانند تا جهت امتحان مجدد وارتقا به کلاس بالاتر لازم است در شهرهای کرمانشاه ورضائیه مجددآ امتحان بدهند. تعدادی ازوالدین دانش آموزان مدارس راهنمائی اجازه ندادند که فرزندانشان امتحان مجدد بدهند، این تعداد دوباره درهمان کلاس قبلی خودماندند( یعنی سال تحصیلی ۵٩ـ۵٨ را ازدست دادند)، قرارصادره‌اداره آموزش وپرورش در رابطه با امتحان مجدد ازدانش آموزان مدارس درشهرهای رضائیه وکرمانشاه با اعتراض دانش آموزان مدارس راهنمائی و پشتیبانی تعدادی از معلمین آنها روبرو شد، آموزش وپرورش سنندج مجبور شد که این قرار را لغو کند٬ ازدانش آموزانی که حاضر به دادن امتحان مجدد شده بودند دردی ماه و درسنندج امتحان گرفتند، تعدادی از آنها قبول شدندو به کلاس بالاتررفتند، بقیه آنها با کسانی که حاضر به دادن امتحان مجدد نبودند در همان کلاس سال قبلی خودماندند.
دانش آموزان دبیرستانهای سنندج نیز یک سال تحصیلی را از دست دادند و مجبور شدند بعد از تعطیلات تابستان سال ۵٩ مجددآ درهمان کلاس قبلی خود ادامه تحصیل بدهند. علی رغم این فشار روحی، دانش آموزان سنندج به تحصیل ومبارزه علیه رژیم جمهوری اسلامی ادامه دادند.

در آن هنگام جمعیت مستقل معلمان مبارز کردستان پیامهایی خطاب به دانش آموزان کردستان میداد، دراینجا قبل ازپرداختن به عرصه هائی ازمبارزات دانش آموزان بخشهائی ازاین پیامها راکه قبل از شروع مدارس
 
“ملت قهرمان ایران مشتهای گره کرده وفریاد های اتحاد،مبارزه، پیروزی شما را از یاد نبرده اند  همه به یاد دارند که شبنامه ها  و اعلامیه ها را چه  کسانی از درز دروازه ها  به منازل  مردم  می انداختند.
کیست که نداند چه کسانی باماژیک، قلم ورنگ روی دیوارها شعارهای زنده باد آزادی، مرگ بر استبداد و دیکتاتوری را می نوشتند؟
 طنین شعار ها و سرود های انقلابی شما در گوشها مانده است.
چشمان قرمز و سینه گرفته شما از گاز اشک آور از یادها نرفته است.
شما میدانستید تنها از طریق پیوند با زحمتکشان و توده مردم و شرکت فعال در امر مبارزه، جنبش سراسری ایران به اوج خود خواهد رسید. سابقه  درخشان شما در اوجگیری جنبش سراسری با خون سرخ همکلاسی  هایتان در  تاریخ  مردم ایران به ثبت رسیده و  هر روز برگ سرخی به آن اضافه میشود”.

در سطح  مدارس شهر سنندج اعتراضات و تظاهراتی بر علیه رژیم آغاز شده بود. هرچند درابتدا اعتراض دانش آموزان به مدارس محدود بود اما در ادامه خود به جریانی قابل اتکا برای اعتراضات تودهای وسیعتری در شهر سنندج تبدیل شد، ضربات سخت و مداوم پیشمرگان  کومه له بر نیروهای رژیم در سنندج  و اطراف آن( این عملیات پیروزمندانه با پشتیبانی روستائیان زحمتکشی ممکن گردید که همه امکانات زندگی خود را دراختیار کومه له وسایر سازمانهای فعال در جنبش کردستان قراردادند )، همزمان با اعتراضات توده‌ مردم و تظاهرات دانش آموزان مدارس سنندج به تلفیقی ازدو عرصه نظامی و اعتراضات توده‌ای تبدیل شد، که شکل تازه ای به مخالفت متحدانه وعملی در مبارزه
برعلیه نیروهای سرکوبگر رژیم جمهوری اسلامی داده بود.
٢
گشایش مدارس سنندج سرآغازی برای جنبش اعتراضى دانش آموزان مدارس این شهربرعلیه رژیم جمهوری اسلامی بود. این جنبش اعتراضی نیز به جنبشی پیوست که در سطح مدارس ایران در ابعاد گسترده تری تا کنون ادامه دارد.

دانش آموزان انقلابی در تعداد از شهرهای ایران و در اعتراض به سیاست های ارتجاعی جمهوری اسلامی، مدارس خود را به سنگری علیه رژیم تبدیل کردند.

ابعاد جنبش اعتراضی دانش آموزان در آذر ماه‌ سال ۵٩ در سایر شهرههای ایران.

راهپیمائی و زد و خورد دانش آموزان با مزدوران حکومتی در مدارس آذر، حکمت، خوارزمی، ابوریحان، آذرگان، عاصمی، انوشیروان دادگر، دکتر شریعتی، ١٧ شهریور  و فاطمه امینی در تهران.
 تظاهرات بر علیه رژیم در مدارس خمینی، حکیم نظامی، طالقانی، صدیقۀ رضائی و صمد  بهرنگی   آستارا.     
مدرسه پروین اعتصامی     درود
مدرسه طلعت دوست         خرم آباد
مدرسه وکیل                  ممسنی
مدرسه امیر نظام             تبریز
مدرسه مهرگان               قم
مدارس پوریا و آلاد پوش   قائم شهر
مدرسه متحدین               شاهرود
مدرسه آل احمد               کرمانشاه
مدارس آذرگان، هنرستان صنعتی، شهید احمدی و امیر کبیر             گیلان
مدارس  خسروی، خاقانی، مهرگان و غزالی                               سنندج
تظاهرات ۵٠٠ نفر از دانش آموزان جهت باز گشائی مدارس در شهر  سقز

آمار اعتراضات دانش آموزان درشهرسنندج.

١ـ – مدرسه راهنمایی خاقانی:

الف ـ دانش آموزان این مدرسه دراعتراض به وجود معلم پاسداران مأمورخدمت دراین مدرسه روزسه شنبه(٢١/٨/۵٩) تظاهراتی  درمحوطه مدرسه برپا کردند٬ که مورد حمله نیروهای رژیم قرار گرفتند و منجر به دستگیری ٣٠نفراز آنها شد.

ب – دانش آموزان این مدرسه‌ روز دوشنبه(٢٠/١١/۵٩) اعتراضاتی را ابتدا در کلاسهای درس برگزار و سپس مدرسه‌ را تعطیل و تا چهار راه‌ وکیل راهپیمائی کردند.

ج ـ روز چهار شنبه (٢١/١١/۵٩) بار دیگر در این مدرسه تظاهراتی در اعتراض به سیاستهای  سرکوبگرانه رژیم صورت گرفت.                  
مسئولین جمهوری اسلامی در نگرانی از گسترش و ادامه تظاهرات و مبارزه دانش آموزان، این مدرسه را بستند و بر سر در ورودی آن تابلوئی آویزان کردند که روی آن نوشته شده بود “تا اطلاع ثانوی تعطیل است” دانش آموزان درکنارآن تابلو، تابلوی دیگری آویزان کردند که روی آن نوشته شده‌ بود ” مرگ بر ارسطو” لازم به ذکراست که ارسطو نماینده اداره آموزش و پرورش سنندج بود.

٢ – مدرسه‌ راهنمایی نهم آذر:  
الف – به دلیل اینکه معلم پاسداران این مدرسه ‌حاضرنبودند ازدانش آموزان امتحان ورودی بگیرند٬ دانش آموزان این مدرسه‌ ٣روز تحصن کردند. طی این مدت شاگردان این مدرسه سرود میخواندند وشعار انقلابی میدادند (دى ماه ۵٩).

ب – در تأریخ ۵/٨ / ۵٩ مزدوران محلی به این مدرسه ریختند و دانش آموزی بنام “فتح الله احمدی” را دستگیر و با خود بردند. در روز ١٩/٨ / ۵٩  جنازه او را بعد از دو هفته شکنجه بطوریکه آثار شکنجه بر بدن او آشکار بود تحویل خانواده اش دادند. این جوان را به جرم عضویت در “هسته آزادی” به  شهادت رسانده بودند. وقتی خبر اعدام فتح الله در مدرسه پخش شد دانش آموزان این مدرسه دراعتراض به اعدام همکلاسی خود به تظاهرات پرداختند که منجر به دستگیری ۴نفرازآنان گردید. دو هفته بعد ازاین دستگیری دانش آموزان مطابق قرار قبلی درگروههای ۵ نفره در جلو پادگان تجمع کرده و به تظاهرات پرداختند. اعلام کردند در صورتیکه به خواستها یشان رسیدگی نشود تمام
دانش آموزان جهت اعتراض به پادگان خواهند آمد. ارتش نیز تهدید کرد چنانکه دانش آموزان محل را ترک نکنند، آنان را بازداشت وبه محل دیگر دستگیر شدگان منتقل خواهد کرد.
دانش آموزان برخواست خود پافشاری کردند واعلام نمودند: یا همکلاسی های دستگیر شده شان را آزاد کنند و یاآنان را نیزبه نزد رفقایشان ببرند. سرانجام بعد از یک ساعت ۴ دانش آموز دستگیر شده را آزاد کردند.

٣ – دبیرستان هشتم اسفند:

الف – در تأریخ (٢٧/١٠/۵٩) سه‌ نفرازدانش آموزان دختراین دبیرستان به اتهام نصب خبرنا مه کو مه له بر دیوار کلاسها ازمدرسه‌ اخراج شدند. “قصری” رئیس مدرسه‌ ٨ اسفند با دیدن شعارهای انقلابی بر روی تخته سیاه،‌ سه‌ کلاس را تعطیل کرد که‌ با اعتراض دانش آموزان مجبوربه بازگشایی مجدد آنها شد.
ب – درتأریخ (١/١١/۵٩) تظاهراتی درحیاط مدرسه‌ هشتم اسفند به مدت یک ساعت انجام گرفت که دراین تظاهرات سرودهای انقلابى توسط
٣
دانش آموزان خوانده شد.
ج- به مناسبت آخرین روز سال تحصیلی، دختران این دبیرستان درتأریخ (۶/٣/١٣۶٠) در حیاط مدرسه‌ اجتماع کرده وبا خواندن سرود و سردادن شعاراز مدرسه‌ خارج  شدند که پاسداران با گازاشک آور و تیراندازی هوایی آنها را متفرق کردند.

د – دانش آموزان این دبیرستان دراعتراض به اعدام دو دانش آموزدرتأریخ (٣٠/٨/۶٠) به طرف میدان آزادی حرکت کردند که مورد یورش پاسداران قرار گرفتند و ۴نفردستگیر شدند.

ه- بنا به دعوت کومه له بعنوان اعتراض به اعدام عده ای از دانش آموزان مبارزو همچنین به منظور پشتیبانی از مبارزات اعتراضی دانش آموزان سقز، در تعدادی ازمدارس سنندج تظاهراتی برپا شد، از جمله دبیرستان هشتم اسفند. در ساعت ١بعد ازظهر (۴/٩/۶٠) راهپیمایی با شعار “محصل بپا خیز ” شروع گردید. نزدیک خیابان فردوسی سه مزدورمحلی درحالی که کلت دردست داشتند سعی نمودند که با توهین واهانت بیشرمانه تظاهرات دختران این مدرسه را متفرق کنند، اما دانش آموزان با صدای رسا شعارها را تکرار میکردند. هنگامیکه شعارها برای لحظاتی قطع شدازمدرسۀ دیگری درهمان نزدیکی، طنین شورانگیزشعار”همرزمانقلابی! حمایتت میکنیم” برخاست. پاسداران و مزدوران محلی اقدام به پرتاب گاز اشک آورو تیراندازی هوایی کردند که یکی ازدانش آموزران زخمی شد. دختران مبارزدرحالیکه در کوچه های اطراف پناه گرفته بودند شعار “زنده باد جنبش مقاومت خلق کرد” را سرمیدادند.
دراین روز مردم مبارزسنندج با گشودن دروازه منازل خود به دانش آموزان تحت تعقیب پاسدارن و مزدوران محلی پناه داده و آنها را در بی اثر کردن تاثیرات گازاشک آور یاری مینمودند. دراین هنگام دسته دیگری از پاسداران مستقیمآ به دبیرستان هشتم اسفند حمله ور شدند و وحشیانه تمام کلاسها و زیر پله های مدرسه را به رگبار بستند و بیش از٣٠نفر از دانش آموزانی را که درمدرسه باقی مانده بودند، دستگیر 
کرده و کارکنان مدرسه را مورد توهین و تهدید قراردادند. دستگیر شدگان همگی ساعت ٨ شب آزاد شدند.

و- قصری که رئیس مدرسه و ازمزدوران بدنام جمهوری اسلامی بود توسط نیروهای انقلابی به سزای اعمال پلید خود رسید. در تأریخ (٩/٩/۶٠) مسئولان آموزش و پرورش سنندج به مناسبت تشییع جنازه “قصری” که اعدام انقلابی شده بود تظاهراتی ترتیب دادند. دانش آموزان نیزبه همین بهانه کلاسهای مدرسه را تعطیل کرده واز مدرسه خود تا مسجد جامع با دادن شعارهای انقلابی راهپیمایی کردند. مزدوران رژیم ابتدا ابلهانه خیال میکردند که دانش آموزان برای تشییع جنازه این مزدوراجتماع کرده اند، درحالی که دانش آموزان مبارز، آگاهانه دراین مراسم شرکت کرده بودند تا آنرا به تظاهرات بر ضد رژیم تبدیل کنند. نخستین شعاردانش آموزان در برابر مسجد جامع که نیروهاى رژیم همیشه به آن محل حساسیت زیادی داشتند با صدای بلند سرداده شد، عبارت بود از “زنده باد نیروی پیشمرگ، دشمن نصیبش مرگ است”  و بدنبال آن طنین شعارهای دیگر از قبیل” محصل بپا خیز ” و “زنده باد نیرو‍ی کومه له، که کارگر و زحمتکش حامی آنند” محوطه مسجد جامع سنندج را به لرزه درآورد. دراین هنگام پاسداران ومزدوران محلی به آنان حمله ورشدند دانش آموزان در حالیکه فریاد میزدند ” مرگ بر پاسدار، حامی سرمایه دار” در کوچه های اطراف متفرق شدند.

زـ در روز ۵/٢ /۶١ به مناسبت سالگرد جانباختن رفیق حمید فرشچی از مسئولین کومه له از طرف “هسته ایجاد دانش آموزان سنندج” در دبیرستان هشتم اسفند تراکتی بر دیوارهای این دبیرستان نصب شده بود، خواهرزینب مأموردراین مدرسه به دانش آموزان توهین کرده بود، یکی از دانش آموزان در حالیکه او را هل میداد فریاد میزد فاشیست برو بیرون، تعدادی از پاسداران که با لباس شخصی همیشه در اطراف مدرسه پرسه میزدند، به داخل مدرسه ریخته و با دانش آموزان درگیر شدند.  

۴ – دبیرستان شاهپور:

الف- به مناسبت ٢ بهمن سال ۵٩ دبیرستان سابق شاهپور با خواندن سرودهای انقلابی دست به تظاهرات زدند.

ب- روز ٢١ بهمن سال ۵٩ دراین دبیرستان تظاهراتی صورت گرفت بعضی ازشعارها در این تظاهرات عبارت بودند از” زندانی سیاسی آزاد باید  گردد”، “پیشمرگ فرزند خلق است، مزدور محلی دشمن مردم است”.

۵ – دبیرستان بوعلی:

الف – درتأریخ (١/١١/ ۵٩) تظاهرات پراکنده ای دراعتراض به سیاستهای سرکوبگرانه رژیم، درداخل واطراف دبیرستان صورت گرفت. 

ب – به مناسبت ٢ بهمن تظاهراتی در این دبیرستان برگزار شد که منجر به دستگیری ۴٢نفرازدانش آموزان این دبیرستان گردید که، بعد از یک روز همگی آنها آزاد شدند.
۶ – هنرستان صنعتی:

در روز(١/١١/۵٩) تظاهراتی دراین هنرستان صورت گرفت که هنر جویان سرود “کاک شوان” را دسته جمعی سردادند.

٧ – دبیرستان مستوره ارد لان:

در تأریخ (١٩/١١/ ۵٩) در این مدرسه تظاهراتی برپا شد که پاسداران و مزدوران محلی با گاز اشک آور به دانش آموزان حمله کردند.

٨ – دبیرستان رازی:

در تأریخ (١٩/١١/۵٩) در محوطه این دبیرستان تظاهراتی برگزار گردید که محصلین شعار میدادند، “درسنگرمدرسه هم درس هم سیاست “، ” محصل بپا خیز” و” سرود پیشمه رگه قهرمان” را دسته جمعی میخواندند.
۴                                             
٩ – دبیرستان خدمات:

در روز(١٩/١١/۵٩) تظاهراتی در این مدرسه صورت گرفت بعد از چند ساعت دانش آموزان به طرف دبیرستان کوروش راهپیمایی کردند و در آنجا به تظاهرات خود ادامه دادند.

١٠ – دبیرستان کوروش:

در روز (٢١/١١/۵٩) عده زیادی از دانش آموزان این دبیرستان ازمدرسه خارج شده و درمسیر راه به تظاهرات پرداختند.

١١ – مدرسه راهنمائی خسروی:

روز (٢١/١١/۵٩ ) تظاهراتی دراین مدرسه صورت گرفت که تا چهار راه وکیل ادامه داشت .

١٢- دبیرستان و مدارس راهنمائی محله شیخان:

دانش آموزان این محله روزهای ٢٩و٣٠ بهمن ۵٩تظاهراتی برپا کردند که پاسداران با پرتاب گازاشک آورو تیراندازی هوائی به آنان حمله ور و ۴ نفررا دستگیر کردند.

١٣- مدرسه راهنمائی ماندانا:

در روز(٣٠/٨ /۶٠) دانش آموزان این مدرسه دراعتراض به اخراج مدیر مدرسه خود و آمدن یک خواهر زینب بجاى او تظاهرات کردند.
پاسداران به این مدرسه حمله نموده و ۴ نفراز دانش آموزان را دستگیر و٢ نفر دیگررا ازمدرسه اخراج کردند.

١۴- مدرسه شکوفه:

به مناسبت گرامیداشت جانباختگان اعدامهای سال۶٠ در تأریخ (٢٠/٨/۶٠) دانش آموزان این مدرسه تظاهراتی برپا کردند که این اعتراض به خارج ازمدرسه کشیده شد.

 ١۵- مدرسه جامی:

الف ـ دانش آموزان این مدرسه نیز در پاسخ به فراخوان کومه له به عنوان اعتراض به اعدام عده ای ازدانش آموزان مبارزو نیزبه عنوان  پشتیبانی ازمبارزات اعتراضی دانش آموزان سقز، چند روزپی درپى دست به تظاهرات زدنددرروز( ٣/٩/۶٠) سرود خوانان ازمدرسه خارج
خارج و با شعارهائی  مبنی بر حمایت از دانش آموزان سقز و ….. تامیدان آزادی راهپیمائی کردند.
درآن محل مزدوران محلی و پاسدارانی که ‌از جریان با خبرشده‌ بودند به طرف دانش آموزان گاز اشک آور پرتاب و بیش از١٠٠ نفراز آنان را دستگیر کردند. دستگیر شدگان بعد از یک شب آزاد شدند.

ب ـ در اعتراض به یورش مزدوران رژیم به روستاهای جنوب سنندج  و حمایت مجدد از جنبش انقلابی خلق کرد، در تأریخ (۶/٢/۶١) عده زیادی ازدانش آموزان مدرسه جامى به تظاهرات پرداختند و با سر دادن شعار “خلق کرد پیروز است، ارتجاع نابود است”، “زنده باد نیروی کومه له، کارگرو زحمتکش همراه آن است” و “مرگ بر جمهوری اسلامی” نفرت خود را از جمهوری اسلامی ابراز داشتند.

تظاهرات دانش آموزان سنندج به مناسبت ٢ بهمن سال ۶٠ )سالگرد جمهوری خود مختار کردستان(.

دانش آموزان مبارز سنندج روز شنبه سوم بهمن سال ١٣۶٠با برپائی تظاهراتی درمدارس خوداین روز را گرامی داشتند٬ (٢ بهمن مصادف بود با روز جمعه). صبح این روز تراکتهای کۆمه ڵه بر در و دیوار مدارس شهر و کلاسهای درس نصب و اعلامیه های کۆمه ڵه در همه جا پخش شده بود. در دبیرستانهای هشتم اسفند، مهرگان، آزادگان (بوعلی سابق)، معتمدی، مستوره اردلان (جماران)، رازی و دبیرستان کوروش سابق، همچنین مدارس راهنمائی خاقانی و خسروی، درمدارس خود دست به تظاهرات وسیعی زدند. دربعد ازظهراین روز تظاهرات بعضی از مدارس به بیرون مدرسه کشیده شد و در محله های چهار باغ و پیر محمد ادامه داشت و با  سردادن شعار وخواندن سرودهای انقلابی تا خیابان سیروس ادامه یافت و در آنجا تظاهرکنندگان درحالیکه رو درروی مزدوران شعارمرگ برمزدوران محلی و مرگ بر پاسدار سرمیدادند پراکنده شدند.

دبیرستان کوروش:

 سال تحصیلی۵٨-۵٩ دبیر ورزش دبیرستان کوروش بودم، واز نزدیک با مبارزات دانش آموزان این مدرسه آشنائی داشتم و خود درگیر این مبارزات بوده که مختصرآ به آن میپردازم.
این دبیرستان تقریبآ در انتهای خیابان ٢۵شهریور و برروی بخشی ازقبرستان این محله بنا شده است که اغلب ساکنین این محله را کارگران
، زحمتکشان و حاشیه نشینان شهر سنندج تشکیل داده اند. ترکیب دانش آموزان این منطقه نیز از همین خانوادها بوده که به دلیل نزدیکی این منطقه به پادگان سنندج درجریان جنگهای تحمیلی رژیم جمهوری اسلامی، مخصوصآ در جنگ ٢۴ روزه سال ۵٩ ارتش و نیروهای سپاه پاسداران مستقر درپادگان، با توپ و خمپاره منازل مسکونی مردم بی دفاع و شریف “گردی گرول”، “تپه اولیا بگ” ” کویرئاوا”را به
ویرانه ای تبدیل کردند.
۵
از همان هفته اول بازگشائی این دبیرستان، دانش آموزان هوادار احزاب وسازمانهای سیاسی فعال در کردستان فعالیت خود را آغاز کردند. دیوارسمت راست طبقه اول این دبیرستان، به تابلوی بزرگی جهت نصب اطلاعیه واخباررویدادهای کردستان ازجمله عملیات نظامی پیشمرگان سازمانهای سیاسی فعال در کردستان تبدیل شده بود.
بحث سیاسی، پخش اعلامیه و جمع آوری کمکهای مالی کارروزانه دانش آموزان فعال بود. دانش آموزان این دبیرستان با وجود اختلاف سیاسی همکاری دوستانه ای با هم داشتند. دست اندرکاران این مدرسه دخالتی دراین موارد نداشتند.
این شرایط تا مدتی ادامه داشت. محصلین سایر مدارس نیز جهت دیدن رفقای خود به این دبیرستان می آمدند.
فعالیت سیاسی در این مدرسه، چهره های بشاش و مصمم دانش آموزان، خاطره سال ۵٧دانشگاه های تهران را تداعی میکرد. این وضع برای رژیم غیر قابل تحمل بود. سرانجام با یورش رژیم به این دبیرستان، این شکل از مبارزه و فعالیت تعطیل و اعتراض دانش آموزان در اشکال دیگری ادامه یافت .
یکی از خصوصیات برجسته این منطقه از شهر سنندج  که  به “محله شیخان، گردی گرول  و  کویر ئاوا” معروف است مبارزه پیگیر مردم زحمتکش مخصوصآ جوانان این محله ها بر علیه نیروهای سرکوبگر رژیم جمهوری اسلامی و پیوستن آنها به صفوف پیشمرگان کومه له بود یکی ازرفقای قدیمی پیشمرگ کومه له که بخشی ازاعضای بدن خود را در دفاع ازآرمانهای انسانی و انقلابی کومه له ازدست داده تعریف می کرد: وقتی که از شهر سنندج خارج شدیم بین راه با یکی دیگرازرفقای قدیمی کومه له آماری از کسانی را گرفتیم که به همراه ما بودند، تعداد آنها به بیش از ٩٠نفر میرسید، هر چند همگى آنها نتوانستند نزد ما بمانند اما اکثریت قابل ملاحظه ای ازآنها پیشمرگ کومه له شدند وبه چهرهای شناخته شده، فداکار و مبارز در جنبش انقلابی کردستان تبدیل شدند که متأسفانه تعدادی از این رفقا طی نزدیک به سه‌ دهه‌ مبارزه پر شوردر صفوف کومه له برعلیه رژیم جمهوری اسلامی جان باختند. تعدادی از آنها دانش آموز مدارس نهم آذر، دبیرستان  کوروش و سایر مدارس این محله بودند.

اهمیت این جنبش اعتراضی نه تنها در شمار اعتراضات صورت گرفته، بلکه به شرایطی بر میگردد که این اعتراضات در مقابل نیروهای سرکوبگر رژیم در آن صورت می گرفت که دستگیری، زندان، شکنجه، یورش مسلحانه با گاز اشک آور و به گلوله بستن صفوف جوانان زیر ١٨ سال و اعدام این جوانان به امر روزمره جانیان اسلامی از یک طرف و مقاومت حماسی جوانان این شهر ازطرف دیگر تبدیل شده بود. حماسه مقاومت و تعرض دانش آموزان دختر درمدارس سنندج درمقابل یورش مداوم نیروهای سرکوبگررژیم جمهوری اسلامی سالهاست که در خاطره آن نسل از جوانان، پدر و مادران آنان و مردم مبارز کردستان و بخصوص شهر مقاوم سنندج نقش بسته است.

نقش ورزشکاران مبارزسنندج در جنبش اعتراضی مردم کردستان .

رژیم جمهوری اسلامی بمنظور تثبیت و استقرارخود در مدارس ابتدائی و تعدادی از مدارس راهنمائی سنندج، بوسیله پاسدارمعلم ها و نیروهای بسیج و سپاه برای جلب نیروی جوان برنامه ریزی کرده بود. در بخش ورزشی هم به همین ترتیب به آنها لباس و امکانات ورزشی میدادند، کلاس” آموزشی ” برایشان دائر کرده بود و در همین سطح مسابقاتی برای آنان برگزار میکرد و به آنها جوائزی هم میداد. هنوز هیچ تیم ورزشی و یا باشگاهی رسمی درسنندج دائر نبود. تعدادی از ورزشکاران به صورت منفرد و یا درجمع های کوچک در گوشه و کنار شهر تمرین میکردند. بعد از چند ماهی یک سالن کشتی فرعی در زمین ورزشی کلوب سابق به دستور رژیم آغاز بکار کرد. تعداد  معدودی  جهت  تمرین به این سالن  میرفتند اما همگی  آنها با رژیم نبودند.
مربی آنها هوادار رژیم وازاقوام نزدیک امام جمعه سنندج بود، تعداد انگشت شماری هم طرفدار رژیم بودند. با این حال این سالن به سالن  مزدورهای محلی معروف شد( سالن توحید)، که بعد از مدتی سالن اصلی شهر، یعنی سالن “تختی” شروع به کار کرد به سالن (خوبها) معروف شد.
من با تعدادی از دوستان قدیمی و پیش کسوت در رشته های مختلف ورزشی در رابطه با شروع  مجدد ورزش در رشته های مختلف  بحث و تبادل نظر کردم. تعدادی از این دوستان شرایط موجود آن وقت را جهت ورزش و این نوع سرگرمی ها مناسب نمیدیدند. تعداد دیگری در مخالفت با نظر این رفقا بر این باور بودند که رژیم دراین زمینه فعال است و با توجه به امکاناتی که در اختیار دارد  میتواند تعدادی را به میادین ورزشی بکشاند و جهت اهداف ارتجاعی خود از جوانان ورزشکار در عرصه ورزشی بهره‌ برداری نماید. با توجه به اینکه هنوز هیچ نوع سرگرمی برای جوانان ما وجود نداشت و با توجه به جو خفقان واعمال دیکتاتوری شدید توسط رژیم در همه عرصه های زندگی که حتی تجمع دونفره و سه نفره جوانان کردستان در سطح شهرممنوع بود، ما میتوانیم حداقل با این جوانان  همراه باشیم و در ضمن ما هم میتوانستیم میادین و سالن های ورزشی را به کمک همین جوانان و توده معترض به عرصه ای از مبارزه بر علیه رژیم جمهوری اسلامی تبدیل کنیم.
همگی ما بر سر یک مسأله اساسی توافق داشتیم آنهم مخالفت با رژیم اسلامی بود. ما درمورد کومه له و کار تشکیلاتی با هیچکدام ازاین رفقا بحث نمی کردیم.  سه نفر از ما هوادار کومه له بودیم من هم با تشکیلات کومه له درسنندج فعالیت ورابطه تشکیلاتی داشتم.
ما توانستیم موافقت رفقای دیگر را جلب کنیم. برای شروع کار تصمیم گرفتیم ازمسابقات فوتبال محلات آغاز کنیم. این مسابقات برای ما هزینه بردار نبود و احتیاجی به امکانات ورزشی  زیادی نداشت.
یکی از رفقا مسئول برگزاری این مسابقات شد. ما تصمیم گرفتیم که برگزاری این مسابقات را به اداره تربیت بدنی استان اطلاع دهیم. به دو دلیل، اول: اینکه مزاحمتی برای ما پیش نیاورند، دوم: ما بتوانیم درآینده در سایر رشته های دیگر که احتیاج به سالن ورزشی و دعوت از سایر تیمهای شهرهای ایران داشتیم استفاده کنیم.
مسئولین مربوطه هم قبول درخواست ما را در جهت منافع خود میدیدند، از جمله استفاده تبلیغی از جمعیت حاضردرمیادین ورزشی و نشان دادن چهره ای از آرامش و ثبات نسبی در شهر های کردستان. در ادامه به نمونه هائی از ناکامی رژیم در این عرصه در مقابل مبارزه توده مردم شهرسنندج مخصوصآ جوانان ورزشکارخواهم پرداخت. این واقعیت برای رژیم جمهوری اسلامی وعواملش اثبات شد که، نه امکانات، نه تطمیع، نه فشار و نه اعمال دیکتاتوری طی چند سال که ازعمرننگین این رژیم گذشته بود نتوانسته توده مردم شریف و کارگران و زحمتکشان کردستان را آنگونه که میخواست فریب دهد یا مرعوب نماید، این فاکتوراساسی باعث شد تا ما در این عرصه ازمبارزه نیزپیروز
شویم .
ماتوانستیم ١٣ تیم را ازمحلات مختلف شهر سنندج جهت مسابقات دوستانه آماده کنیم.
به همت و پشتکار رفیقی که مسئول این مسابقات بود در مدت زمان کوتاهی افتتاحیه این مسابقات را در قسمت پائین زمین  چمن  فوتبال میدان  ورزشی “امین” که زمین آن اسفالت  بود و دور آن چند ردیف پله کان جهت تماشاچیان گذاشته  بودند برگزار شد، این میدان کوچک
۶
به زمین استخر معروف بود.
رئیس تربیت بدنی استان که خود پاسدار معلم و یکی از مسئولین” پاک سازی”اداره آموزش و پرورش بود٬ به همراه تعداد دیگری از مسئولین سپاه و بسیج در جریان این افتتاحیه حضور یافتند. اسامی تعدادى از تیمها به قرار زیر است: پیام، مردوخ، عقاب، هیرش، کیان، نیرو، اخوان، زاگروس، گلریزو یک تیم از سپاه پاسدارن نیز در این مسابقات شرکت داشت.
در فینال مسابقات یکی از تیمهای محلات سنندج از مسابقه با تیم سپاه خوداری کرد، (بازی فینال را تحریم کردند به بهانه اینکه تعداد آنها به حد نصاب نرسیده بودند). تیم گلریز بیاد رفیق گلریز قبادی نامگذاری شده بود. رفیق گلریز قبادی عضو کومه له بود که در جریان کمک رسانی به مردم زحمتکش ترکمن صحرا در سال ١٣۵٨جانباخت.
در مراسم افتتاحیه این بازیها اغلب تیمهای شرکت کننده محلات حضور داشتند. سرپرست مسابقات٬ تیمهای شرکت کننده، جدول مسابقات و ….. را معرفی و توضیح داد. سپس ازحاضرین خواست که به احترام شهدا از جای خود بلند شوند و یک دقیقه سکوت اختیارکنند، (منظور این دوست ما رفقای جانباخته کومه له بود) همگی بلند شدیم و در فاصله این یک دقیقه ما و مسئولین ر‍ژیم زیر چشمی به هم نگاه میکردیم. مشکل بود در این فاصله کوتاه کسی بتواند غیر از نگاه بهت زده‌، تحلیلی از این یک دقیقه سکوت داشته باشد. بعد از این سکوت داور مسابقه سوت زد و همه ما را از این حالت نگرانی و دلهره نجات داد. بعد از پایان این مسابقه، دوست سرپرست مسابقات که یک دقیقه سکوت را اعلام کرده بود، سوال نمود، چطور بود؟ خوشتان آمد؟
در این عرصه از فعالیت ما به دنبال فرمولبندی خاصی ازتلفیق کار مخفی و علنی نبودیم. اما از همان ابتدا با ترکیبی که از این جمع ورزشی داشتیم کار تشکیلاتی برایمان تحت این پوشش آسان و کم خطربود. بعدها این شیوه از کاردر پراتیک روزانه به ما آموخت که تلفیقی ازاین دو عرصه از مبارزه را چگونه پیش ببریم؟ منظورم از ترکیب این جمع همان گونه که در بالا اشاره کردم، تعدادی ازما با تشکیلات کومه له درارتباط بودیم و سایرین تا آنجائی که من اطلاع داشتم با جریانات دیگری نبودند. همین ملاحظه باعث شده بود ضمن انعطاف در مورد بعضی از تصمیم گیری ها، فعالیت ما کمتر رنگ و بوی تشکیلات معینی به خود بگیرد، بخشی ازآن خارج از اراده ما به تلفیقی از کار مخفی و علنی تبدیل شده بود که این رفتار ما در آینده کارمان بسیار مؤثر بود.
بعد ازمشورت با چند نفرازرفقا تصمیم گرفتیم که اقدامات، برنامه و اهداف خود از شرکت در این عرصه را به اطلاع مسئول تشکیلات سنندج کومه له برسانیم.مسئول تشکیلات مخفی شهرسنندج هم طی نامه ای نظرات ما را تأئید و رهنمود و فاکتهائی تأریخی ازاین نوع مبارزات را یادآوری کرده و متذکر شدند که تشکیلات کومه له حاضر به همکاری با ماست.
ما کارهای خودمان راادامه دادیم و گزارش برگزاری مسابقات را به تشکیلات میدادیم. مبارزات دانش آموزان، بنا به خصلتی که دارد از جمله تجمع آنان درمحدوده‌ مدارس، جو خفقان شدید و تقریبآ محاصره این نهادهای آموزشی توسط نیروهای سرکوبگر رژیم، محدودیتهائی را برای توسعه اعتراضات رو به بیرون از مدارس به وجود آورده بود. مسابقات ورزشی در فضائی باز و با شرکت تماشاچیانی از اقشار مختلف مردم معترض، این کمبود جنبش اعتراضی در سطح مدارس را جبران میکرد. لازم به یادآوری است که دانش آموزان مدارس سنندج یکی ازارکان اصلی جنبش اعتراضی درمیادین ورزشی این شهر بودند.
مسابقات فوتبال محلات بصورت رفت و برگشت در محله های مختلف شهر بر گزارمیشد و به محلی مناسب برای تماس تشکیلاتی، رد و بدل کردن اطلاعات، خبرنامه، اطلاعیه و… تبدیل شده بود. تشکیلات ما در این مکان ها فعال بود. این تجمع در این میدانها شامل حکومت نظامی اعلام نشده رژیم در رابطه با قرار ممنوعیت تجمع های دو نفربه بالا در شهر سنندج نمی شد، به هر حال این سد ممنوعیت با این ابتکارات عملآ شکسته شد.
بعد ازمدتی به این  نتیجه رسیدیم، جهت محلی برای پاتوق خودمان و تسهیلاتی جهت کارهای تشکیلاتی و درآمد مالی در فکرایجاد باشگاهی 
ورزشی باشیم. یکی از باشگاه های قدیمی سنندج مدتی بود که به حالت تعطیل درآمده بود. ما با صاحب امتیاز آن صحبت کردیم که باشگاه را دراختیارما قراردهد. ایشان هیچ اطلاعی از اهداف ما نداشتند، ازدرخواست مااستقبال کرد و گفت اتفاقآ مدتی است از دست این باشگاه به تنگ آمده ام، ماهانه کرایه اش را بدهید من هیچ توقعی ازشما ندارم. به این ترتیب صاحب باشگاهی هم شدیم. سال ۶٣ هنگامیکه پیشمرگه کومه له شده بودم. مادرم جهت دیدار با من به یکی از مقرهای کومه له در اطراف سنندج آمده بود٬ ١٠٠٠٠  تومان پول بمن داد،‌ گفت این پول را آقائی به منزل ما آورده و گفته بود هر وقت به دیدار شه می رفتید این پول را به او بدهید، مادرم از او پرسیده‌ بود، به او بگویم این  پول را چه کسی برایش فرستاده، ایشان گفته بود به او بگوئید پول باشگاه است.

تحریم اولین مسابقه کشتی:

درجریان جنگ ایران و عراق نیروهای عراقی در شهریور ۵٩از مرز”بستان” عبور کردند و “سوسنگرد” را به تصرف درآوردند، نیروهای ایرانی  در تأریخ ٨ مهر١٣۵٩ این مناطق را باز پس گرفتند.
رژیم اسلامی به این مناسبت ازکلیه تیمهای کشتی مراکزاستانهای ا یران جهت بهره برداری سیاسی درخواست نمود، مسابقات کشتی را این
منطقه جنگ زده‌ برگزار نمایند.
قرارشد تیم سنندج نیزدر این بازیها شرکت کند. تصمیم گرفتیم که تیم کشتی ما دراین مسابقات شرکت نکند. این اولین تجربه کاری ما بود. دوست عزیز و گرامیم “لطف الله لطف الله نسب”مربی  تیم کشتی سنندج بود. 
ایشان از کشتی گیران صاحب مقام قهرمانی در ایران، شخصیتی خوش نام و محبوب در میان مردم کردستان بود، لطف اله انسانی آگاه و اهل مطالعه بود، او را به دلایلی غیر واقعی از کار معلمی اخراج  کرده بودند، متأسفانه چند سال پیش بر اثر عارضه قلبی در گذشت، یادش گرامی باد. تصمیم ایشان تعین کننده بود، به این نتیجه رسیدیم که ضمن تحریم این مسابقات طوری عمل کنیم که مشکلات زیادی درآینده برای کشتی گیران شهرسنندج پیش نیاید. به دوستانمان گفتیم که اگر با شما در این مورد صحبت شد، بگوئید در مرز “بستان” هنوز درگیری است، ما امنیت جانی نداریم و دراین مسابقات شرکت نخواهیم کرد. یکی دوبار به تیم کشتی گفته بودند جهت آمادگی برای سفر به اداره تربیت بدنی مراجعه کنید که کسی به دستورآنها گوش نداده بود. عاقبت درسالن تمرین کشتی (سالن پهلوان نادر)همه را جمع کرده بودند واز آنها جهت شرکت در این مسابقات تعهد کتبی گرفتند. من روز آخر تمرین تیم کشتی به سالن رفتم و در مورد مسئله تعهد کتبی و سایر موارد با مربی آنها  مجددآ مشورت کردیم، نهایتآ در توافق با خود کشتی گیران به عدم شرکت دراین مسابقات رسیدیم. چند روز قبل از
اعزام تیم، “محمود شیخ” رئیس اداره تربیت بدنی  سنندج  با تعدادی  از کشتی  گیران مجددآ صحبت کرده بود که بایستی  در این مسابقات
شرکت کنند. البته این مسابقات دوستانه بود اما عوامل و مسئولین رژیم جهت سیاسی خاصی را از جمله رودر رویی تیمها در مقابل همدیگر را تعقیب میکردند که ما هم دست آنها را خوانده بودیم. محمود شیخ عامل رژیم جمهوری اسلامی بود. گوش ندادن به حرف او به معنای بی اعتنائی به سیاستهای رژیم بود. اما علیرغم تعهد  کتبی، کشتی گیران مسابقه را تحریم کردند. “محمود شیخ” در  هفته‌ های آخر تیمی را از
٧
 سالن توحید به سرپرستی “زاهد هاشمی نسب” که از عوامل رژیم و یکی از اقوام امام جمعه سنندج بود راهی مسابقه کرد.
 سالن توحید در سنندج معروف بود به سالن “مزدورهای محلی” هر چند همگی کشتی گیران در این سالن عامل جمهوری اسلامی نبودند، اما مربی آنها و تعداد انگشت شماری از کشتی گیران در این سالن طرفدار رژیم و مفتی زاده بودند.
 
اولین مسابقه والیبال در سنندج در سالن تختی برگزار شد:

 تیمهای شرکت کننده عبارت بودنداز تیم شهرهای: همدان، کرمانشاه، لرستان، مهاباد و سنندج. هنوزدراین سالن عکس هیچکدام از مقامات جمهوری اسلامی نسبت نشده بود. از بازیها فیلم برداری میکردند. در افتتاحیه بازی ها حدود ٢٠٠ نفر تما شاچی و حدود ۴٠ نفر از مأمورین رژیم در سالن حضور داشتند. تماشاچیان به سبک قبل از قیام کف میزدند، طبل می کوبیدند و سوت می کشیدند. آنچه اضافه شده بود شعار دادن و خواندن سرودهای رایج در زمان قیام و بعد از قیام بود. همۀ تیمها دراطاق رختکن به فاصله زمانی دو دقیقه به حالت دویدن یک بار دور سالن را دورمیزدند ورو به تماشاچیان می ایستادند. فقط تیم مهاباد توسط کاپیتان تیمشان که متأسفانه نام او را فراموش کرده ام و در ضمن انسانی شریف و ورزشکار خوبی هم بود٬ همراه با قاب عکسی از خمینی وارد سالن شدند.
تماشا چیان با مشاهده عکس خمینی به اعتراض به کاپیتان تیم او را هو کردند و شروع کردند به شعار دادن بر علیه رژیم. تیم مهاباد بعد از یک دور دویدن به دور سالن مقابل  تماشاچیان ایستادند اما  کاپیتان تیم آنها  به سرعت به  طرف رختکن  دوید و عکس را به جا گذاشت وبرگشت.
این  بار همگی تماشاچیان از جای خود بلند شدند و برای او کف زدند.
بعدآ بدون اینکه وارد بحث در این مورد بااو بشوم خودش برای من تعریف کرد که شرط اجازه سفر برای شرکت در این مسابقه‌ منوط براین بود که بایستی نماینده امام جمعه با تیم آنها بیاید و هر چه او گفت به حرفش گوش کنند. ایشان درست میگفت، ما هم متوجه این مسأله بودیم، ایشان تعریف کرد٬ ما اصلآ این عکس را ندیدیم، درست وقتی که میخواستیم از رختکن به طرف سالن حرکت کنیم نماینده امام جمعه همراه ما٬ عکس را ازساکش درآورد و به دست من داد. من با سرپرست تیمهای شرکت کننده آشنائی قبلی داشتم مربی تیم  لرستان میگفت  از دعوت شما در این شرایط تعجب کردیم٬ با توجه به اوضاع کردستان شما چطور ورزش ومسابقه بر گزارمیکنید؟ من مختصری برایش توضیح دادم که هدف ما از مسابقات چه بوده است، به محض شروع مسابقات و مشاهده جو سالن گفت در برگشتمان سعی خواهیم کرد چنین کارهائی انجام دهیم .
در افتتاحیه  مسابقات دو تیم  همدان و لرستان باهم بازی کردند. تماشاچیان با سر دادن  شعار هائی در حمایت از جنبش انقلابی خلق کرد و شعارهائی علیه توده ایها و اکثریتیها فضای سالن را تحت تاثیر قرار دادند. ابتدا فیلم بردار که از تماشاچیان فیلم میگرفت به محض مشاهده این وضعیت دوربین را تا آخر مسابقات بر روی بازیها فیکس کرد و خودش به تماشای مسابقات و تماشاچیان مشغول شد.
هنگامیکه تماشاچیان شعارهائی برعلیه اکثریتها میدادند، درجریان بازی دو تیم لرستان و همدان، یکی از بازیکنان تیم لرستان بازی را رها کرد و از نرده‌ ها با لا رفت و در بین تماشاچیان نشست و همراه با آنها مشغول شعار دادن شد. داور سوت کشید اما ایشان به بازی بر نگشت، تماشاچیان او را در آغوش گرفته‌ بودند و تشویقش میکردند.
این صحنه ها باعث شد که‌ تیم کرمانشاه برای روز بعد در داخل شهر شلوار سیاه کردی بپوشند. مربی تیم کرمانشاه یکی از دوستان صمیمی و شوخ طبع من بود. روز بعد، قبل از مسابقه پیش من آمد و گفت اگر مسابقات یکی دو هفته ای ادامه میداشت تیم ما حتمآ با شلوار کردی مسابقه میدادند٬ درآخر با آن لهجه شیرین کرمانشاهی خود گفت، سنندج هم جزو ایرانه؟
روز آخر مسابقات عده تماشاچیان دو برابر شده بود و بعد از مدتی جو سالن متشنج گردید. مأمورین رژیم در داخل سالن و بیرون از سالن مستقر شده بودند. بازی آخر که تمام شد تماشاچیان با شعار دادن از سالن خارج شدند و به جمعیتی پیوستند که به فراخوان هسته ایجاد شورای دانش آموزان سنندج در تأریخ ١٨/ ١٢/۶٠ در انتهای خیابان فرح سابق برای اعتراض به دستگیریهای وحشیانۀ فرزندان انقلابى این شهرو به منظور تلاش جهت آزادی آنها بر پا کرده بودند.
خصوصیت تازه‌ این حرکت اعتراضی نسبت به  حرکات گذشته درآن بود که علاوه بر جوانان و دانش آموزان تعداد قابل  توجهی ازدیگرمردم
شهر و بخصوص زنان دراین تظاهرات شرکت داشتند، بطوریکه از حالت یک تظاهرات صرفآ دانش آموزی به حرکتی اعتراضی توده ای تبدیل شده بود.

دومین مسابقه:

رژیم درجهت اهداف ارتجاعی خود در تبریز مسابقاتی در رشته های مختلف ورزشی برگزار کرد که تیم والیبال ما هم دراین مسابقات شرکت نمود.
محل استراحت تیم والیبال ما مدرسه ای در وسط شهر بود. به تیم ما ابلاغ کرده بودند که یکی از نمایندگان امام جمعه جهت دیدار با تیم شما به مدرسه محل اقامتتان می آید. یک ساعت قبل ازآمدن این هیئت، تیم ما تصمیم گرفت که مدرسه را ترک کند تا با این دار و دسته ملاقات ننماید. یکی از بازیکنان قبل از دیگران به قصد بیرون رفتن ازمدرسه‌، متوجه میشود که درب اصلی را از بیرون قفل کرده اند و به سایر دوستان خود اطلاع میدهد. تیم ما متوجه کلک نماینده امام جمعه و دار و دسته اش میشوند. این دوستان تصمیم میگیرند به هر طریق ممکن مدرسه را ترک کنند. یکی از بازیکنان ترکی دست و پا شکسته ای بلد بود، از دیوار مدرسه بالا میرود و به همسایه مدرسه محل اقامتشان میگوید ما ورزشکار هستم و بایستی تا نیم ساعت دیگر در سالن والیبال حاضر باشیم، متأسفانه مستخدم مدرسه رفته واز بیرون در مدرسه‌ را قفل کرده است. اگراجازه بدهید ماازطریق منزل شما خارج شویم، ایشان اجازه‌ میدهد٬ دوستان ما بعدآ متوجه میشوند که نماینده امام جمعه با سلام و صلوات همراه با هیئتی به مدرسه آمده و دست خالی برگشته بودند.

سومین مسابقه:

رژیم ج-ا تیم ملی فوتبال ایران را برای مسابقاتی ظاهرآ دوستانه روانه استانهای غربی ایران کرده بود از جمله سنندج که دیدار تیم ملی با تیم منتخب سنندج در استادیوم امین و درروز ١۴اردیبهشت ۶١ برگزارشد. گزارش این مسابقه که در خبرنامه شماره ١۶٩ کومه له در١٠ خرداد ۶١به چاپ رسیده را به اطلاعتان میرسانم:

٨
تظاهرات مرم سنندج در میدان ورزشی” امین “

مدتهاست که مردم( بخصوص جوانان ودانش آموزان ) در شهرهای کردستان آموخته اند که در شرایط خفقان و دیکتاتوری سیاه و بی پرده‌ جمهوری اسلامی چگونه مراسم فرمایشی و اجتماعات رسمی و مجاز دولتی را با اتکاء به نیروی توده ها به صحنۀ اعتراض و تهییج علیه رژیم مبدل سازند.
میدان ورزشی امین سنندج در روز ١۴اردیبهشت ماه١٣۶١ صحنۀ با شکوهی ازاین گونه حرکات اعتراضی تودها بود.
در این روز مسابقه ای میان تیم ملی فوتبال ایران و تیم منتخب سنندج برگزار گردید. میدان پر از جمعیت شده‌ بود، ساعت ۵/۴ بعد از ظهر مسابقه آغاز گردید و پس از مدتی از سکوی روبروی جایگاه شعار ” کردستان پیروز است!” سرداده شد و به دنبال آن خروش شعار “خلق کرد می رزمد، ارتجاع می لرزد” توجه همه تماشاچیان را برانگیخت، این شعارها به سرعت توده گیرشد و صدای آن درسراسر میدان طنین انداز گردید تا آنجا که جریان مسابقه را تحت الشعاع قرار داد .
پاسداران و پاسبانها  و افراد  ژاندارمری که  به تعداد زیادی در داخل و اطراف ستادیوم ورزشی پراکنده بودند با مشاهده این اوضاع گیج و
سراسیمه شده بودند، بی هدف به هر طرف میدویدند و به همه حمله ور میشدند اما نمیدانستند چکار کنندو چگونه جلواین حرکت را بگیرند. از ترس طغیان جمعیت زیادی که در حدود ٧٠٠٠ نفر بود و به دلیل حضور تیمهائی چون تیم ملی و تیم منتخب سنندج جرأت تیر اندازی بخود نمیدادند.
دراین هنگام تعداد محدودی ازتوده ایها و اکثریتی ها که از ده نفر تجاوزنمیکردند میخواستند به نفع رژیم شعار بدهند٬ اما صدایشان در میان غرش خشمگینانۀ مردم که شعارهای انقلابی را تکرار میکردند گم شد.
این  شعارها عبارت بودند از: زنده‌ باد جنبش مقاومت خلق کرد. زندانی سیاسی آزاد باید گردد، مرگ برپاسدار حامی سرمایه دار.این شعارها تا آخر مسابقه به نوبت در میان شعارهای ورزشی و بخصوص شعار “کردستان پیروز است” تکرارمیشد ند.
با پایان یافتن مسابقه، جمعیت در چند قسمت با شعارهای پشتیبانی از جنبش مقاومت خلق کرد به طرف دربهای خروجی پیش میرفتند. در مقابل جایگاه، بخشی از مردم که حدود ۵٠٠ نفر بودند با شور و هیجان فراوان شعار پشتیبانی از زندانیان سیاسی را سر داده‌ و از درب جنوبی بطرف محله چهار باغ خارج شدند و پس از یورش پاسداران در کوچه های این محله متفرق گردیدند. دسته دیگر با شعار پشتیبانی ازخانواده های تبعیدی سقزبه طرف خیابان “اکباتان” روی آوردند. در این هنگام یک مزدور محلی بنام “مسعود” که قصد دستگیری جوانی را داشت با مقاومت مردم روبرو گردید و زیر لگد باران آنان به گریه و زاری افتاد. کمی آنطرف تر جمعیت زیادی دور یک تاکسی را گرفته بودند و نمی گذاشتند پاسداران ٢ نفری را که دستگیر کرده بودند و داخل تاکسی نشانده‌ بودند، با خود ببرند. پاسداران  تهدید  میکردند اما جمعیت همچنان با اصرار خواستار آزادی دستگیر شدگان بودند و خواستۀ خود را همچنان شعار گویان تکرار میکردند. ولى با رسیدن دو ماشین تویوتا پراز پاسدار که کالیبر ۵٠ روی آن سوار بود تظاهر کنندگان متفرق شدند.
در زد و خوردهای این روز علاوه بر مزدوران محلی و پاسداران، پاسبانهای باطوم بدست و افراد ژاندارمری هم بطور منظم شرکت داشتند و با این همه نتوانستند جلو حرکات انقلابی تودۀ مردم را بگیرند بطوریکه مسابقه فوتبال کلآ تحت الشعاع تظاهرات و ابراز احساسات انقلابی مردم برعلیه رژیم قرارگرفت. حتی میهمانان غیر بومی و افراد تیم ملی فوتبال هم بیشتراز نتیجۀ مسابقه به نتیجه و انگیزه تظاهرات و محتوای شعارها علاقمند شده بودند.
 یکی از آنان پاسداری را سئوال پیچ کرده بود و میخواست از جریاناتی که مشاهده‌ کرده بود سر در بیاورد، پاسدار میگفت اینها کومه له هستند. باز میپرسد کومه له اینهمه نفوذ دارد؟ پاسدار با درماندگی از او دور شد. در جای دیگر یکی از بازیکنان  تیم ملی تظاهر کننده ای را که توسط پاسدارها دستگیر شده بود به زورازدست آنها نجات داد. در مجموع همه ورزشکاران شرکت کننده دراین مسابقه تحت تأثیر جو و فضای اعتراضی پیش آمده قرار گرفته بودند. با مشاهدۀ احساسات انقلابی مردم سنندج در مورد اعتراضاتی که در این شهر اتفاق می افتد و همچنین مسئلۀ جنبش انقلابی کردستان با شور و علاقه فراوان سؤال میکردند.
در این میان عده ای اززندانیان سیاسی رژیم نیز که توسط پاسداران به شدت حفاظت میشدند با دیدن مبارزات مردم با حالتی متعجب به جای تماشای مسابقه، مبهوت تماشای تظاهرات شده بودند. پاسداران از ترس مرم قبل از پایان مسابقه آنها را از صحنه خارج ساختند.
در شرایطی که دستگاههای سرکوبگر رژیم ضد انقلابی جمهوری اسلامی جو خفقان و سرکوب را بر شهر سنندج  حاکم  کرده بود، خبر این  تظاهرات پرشور بخصوص که به فاصلۀ چند روز پس از تظاهرات اول ماه‌ مه (روز جهانی کارگر) برپا شده بود در همه جای شهر منعکس شده و تأثیر ویژه ای بر ارتقاء روحیۀ انقلابی مرم بر جای گذاشت، بطوریکه انعکاس آن در میان خانواده ها، محل کار و هر تجمع و کوچه و خیابانی تا چندین  روز پس ازآن نیز مورد بحث واظهار نظرمردم قرار گرفت.
تلویزیون رژیم تنها قسمت کوچکی از فیلم مسابقه را پخش کرد و بخش اعظم آنرا بخاطر شعارها و احساسات انقلابی مردم حذف و سانسور کرد. این تظاهرات بار دیگر به خوبی بی پایه بودن ادعای رژیم را پیرامون حاکمیت خود بر شهرسنندج و آرام جلوه دادن فضای سیاسی این شهر را اثبات نمود.
به دلائل امنیتی درآن شرایط من نتوانستم نقش جمع خودمان و سایرین را در جریان برگزارى این مسابقات در گزارش درج کنم، (من هم یکی از گزارش دهندگان این مسابقه به تشکیلات مخفی بودم) اما بعداز گذشت سه دهه بازگو کردن آن امنیت کسی را به خطر نخواهد انداخت .
هنگامی که تیم فوتبال منتخب سنندج  قصد آمدن به داخل میدان جهت برگزاری مسابقه با تیم ملی را داشتند ١١پلاکارد را که برروی آن عکس خمینی نصب شده بود را آماده‌ کرده‌ بودند که تیم سنندج به هنگام ورد به ستادیوم آنرا با خود حمل کنند، هیچ کدام از فوتبالیستها  حاضر نبودند که پلاکاردها را دردست بگیرند، بدون پلاکارد به داخل زمین آمدند.
مأموران جمهوری اسلامی به زعم خود و جهت بهره برداری سیاسی ازاین دعوتها تمام سعی خود را براین داشتند که امنیت و آرامش را حتی با متوصل شدن به دروغ و وارونه جلوه دادن حقایق در مورد کردستان تبلیغ کنند٬ اما چون حقیقت چیز دیگری بود همیشه به عکس خود تبدیل میشد. ما جهت آزادی آن تعدادی از تماشاچیان این مسابقه‌ اززندان با” حاج مهدی اربابی ” که در آنموقع رئیس کمیته “سعدآباد- 
آباد ” بود و به عنوان سرپرست تیم ملی فوتبا ل به سنندج آمده بود، دوبار صحبت کردیم، ما به او گفتیم مردم سنندج جهت تشویق تیم ملی 
به ستادیوم آمدند، اما ضمن کتک کاری، مأمورین رژیم آنها را دستگیر و زندانی کردند، ایشان بار دوم قول داد تا همگی آنها را آزاد  نکند سنندج را ترک ننماید٬ نامبرده تمام سعی خود را نموده و تعداد زیادی از زندانیان را آزاد کرده بود.
این کار ایشان و بازگو کردن این چند سطر به معنای دفاع از شخص نامبرده نیست بلکه بیان شیوه ای از مبارزه ما با رژیم بود که از عوامل آنها هم جهت آزادی زندانیان دستگیر شده و اهداف خود استفاده می کردیم.
مأمورین سپاه تیم ملی فوتبال را به محله حاجی آباد جهت دیدن آثار عملیات پیشمرگان کومه له و به زعم خود نوعی مظلوم نمائی، که کومه
٩
ـ له چه بلائی بر سر آنها آورده، میبرند. لازم به یادآوری است که در تأریخ ٢١/١/۶١ پیشمرگان کومه له از” هیز شورش،” پل شهید جلال “، ” پل شهید رحمان “، “پل شهید نوروز” و یک دسته از پیشمرگان سابق “پیکار” طی عملیات وسیع و متنوعی در بخشی از شهر سنندج (حاجى آباد) ضربه  سخت و گیج  کننده ای  برپیکر مزدوران  رژیم وارد کرده بودند.

 

عکسی را که مشاهده میکنید مربوط به مسابقه‌ فوتبال بین تیم ملی ایران وتیم منتخب سنندج در میدان ورزشی امین سابق در١۴ اردیبهشت سال ١٣۶١ میباشد. که گزارش این مسابقه را در بالا به اطلاع رساندیم.

پنجمین مسابقه:

هیئت کشتی جهت مسابقه ای دوستانه از ٨تیم دعوت کرده بود (مسابقه هشت جانبه). کرج،بروجرد،خرم آباد،کرمانشاه،همدان. این مسابقات در سالن سرپوشیده جلو پادگان (سالن آزادی) در تأریخ ٢/۶/۶١ بر گذارشد.
من به همراه یکی از دست اندر کاران کشتی استان مجری این مسابقات بودیم. ما از میکرفون جهت پیشبرد امورات مسابقه از جمله،اعلام اسامی، نتایج و ……..استفاده‌ میکردیم، از همان روز اول افتتاحییه بازیها جو سالن متشنج شد. سکوی قسمت چپ سالن (قسمت غربی) را حدود ١٠٠ تا ١۵٠ پاسدار و دو نفر از مسئولان سپاه برای خود تعیین کرده بودند. آنها با برنامه ریزی به این سالن آمده بودند. سالن در همان ساعات اولیه مملو ازجمعیت بود. لازم به یاد آوریست تا این تأریخ، عکس هیچ کدام از رهبران جمهوری اسلامی دراین سالن ورزشی شهر سنندج نصب نشده بود.
جمهوری اسلامی با توجه به اوضاع سیاسی کردستان و شکست سیاست هایش در قبال مبارزات مردم کردستان، هرحرکت اعتراضی بر علیه خود را به کومه له نسبت میداد. به همین دلیل نیروهایش رابا برنامه، شعارهای از پیش تعیین شده و سازمان یافته‌ به سالن کشتی آورده بودند.
تماشاچیان با بغض و کینه، افراد سپاه مستقر در سالن را نگاه میکردند، ما تیمهای شرکت کننده، جدول مسابقات، اسامی داوران و …. را اعلام کردیم. با اعلام هر بخش ازمسابقه، تماشاچیان کف میزدند، سوت می کشیدند، افراد سپاه پاسداران مستقردرسالن صلوات میفرستادند.
شرایط سیاسی و مبارزاتی‌ شهر سنندج و به خصوص نفوذ و اعتبار کومه له در این شهر به گونه ای بود که هیچگاه مردم این شهر زیر بار سیاستهای رژیم ارتجاعى – مذهبی نرفتند. 
البته فاکتور حضور کومه له کمونیست تنها مختص به شهر سنندج نبود بلکه در هر جایی که این جریان از نفوذ و اعتبار اجتماعی و توده ای‌ برخوردار بود حرکتهای رادیکال و از پایین را به یمن مبارزه متحدانه مردم ناراضی و ستمدیده سازمان داده و به پیش میبرد. ورزش هم به عنوان  میدانی از حضور بخش چشم گیری از جوانان و  مربیان  که  اکثرا از اقشار تهی دست و زحمتکش جامعه  بودند از جریان چپ و
کمونیست تاثیر گرفته و در پیش برد حرکتهای آگاهانه و سازمان یافته نقش ایفا میکردند که با خواست و مطالبات مردم کردستان از جمله ضدیت با سیاستهای سرکوبگرانه و ضد انسانی جمهوری اسلامی قرابت و همسوئی داشت و در ضمن یکی از نگرانیهای رژیم جمهوری اسلامی ومرتجعین محلی در ضدیت آنان با عجین شدن خواستهاى های انقلابی مردم کردستان و کومه له بود.
طی چند روزی که این مسابقات در این سالن محدود برگزار شد نمایشی از قدرت هر دو طرف  یعنی مردم مبارز سنندج و نمایندگان فکری جمهوری اسلامی بود.
نیم ساعتی از مسابقات گذشته بود  دو نفر دیگر ازمجریان این مسابقه سمت راست من نشسته بودند رفیق و همکار بغل دستیم به آرامی یاد داشتی را جلو دستم گذاشت، روی آن نوشته شده بود “برادرامانتی لطفآ از میکروفن برای سلامتی امام صلوات بفرستید”. یاد داشت ازطرف
١٠
محمود شیخ رئیس تربیت بدنی استان بود. شوکه شدم، یادداشت را داخل کشو میز جلو دستم گذاشتم، بعد ازده دقیقه دوباره همان درخواست صلوات از طرف پاسدار “محمود شیخ” توسط همان رفیق بغل دستیم جلوم قرار گرفت. او تصمیم گرفته بود که بایستی این صلوات توسط بنده اعلام شود. من این بار هم آنرا داخل همان کشو گذاشتم. نمیدانستم عاقبت این نامه نگاری به کجا خواهد کشید. من امکان مشورت هم با رفیق بغل دستی خود نداشتم. بد جوری گیر کرده بودم، لحظاتی کوتاه به فکر زندانیان سیاسی افتادم. میکروفن را در اختیار رفیق کنار دستم قرار دادم. حدودا ده‌ دقیقه از این ماجرا میگذشت، انگار١٠ سال طول کشیده بود. روز قبل از این مسابقه توسط  تشکیلات مخفی دو مهمان را به منزل ما آورده بودند که برای برگزاری کنگره اتحاد مبارزان کمونیست به کردستان آمده بودند. به خاطر اینکه مبادا مشکلی برای این رفقای مهمان پیش بیاید به صلوات فکر میکردم که دستی از پشت شانه ام را گرفت، بر گشتم دیدم پاسدار محمود با ١٠ سانت ریش بلند گفت دو بار برایت یاد داشت فرستادم که برای سلامتی امام صلوات بفرستید خبری نشد؟ من چاره ای جز تعرض نداشتم غیر از خودم جان دو مهمان ما هم در خطربود. جواب او را ندادم با عصبانیت پیش مسئول آن تعداد از پاسدارانی رفتم که در سالن مستقر بودند. محمود شیخ و دو نفراز کارمندان اداره تربیت بدنی نیز به دفتر سالن آمدند و در آنجا جمع شدیم. مسؤل سپاه پرسید چه  شده؟ من با عصبانیت مسئله را برای او توضیح دادم و گفتم من در این شهر زندگی میکنم و برای کمک به پیشبرد مسابقات به اینجا  آمدم من نمیتوانم برای خمینی صلوات
بفرستم، کسی هم گوش به حرف من نمیدهد، ازاین لحظه به بعد دخالتی درامر مسابقه نخواهم کرد. مسؤل سپاه رو به محمودشیخ کرد و گفت من خودم این کار را خواهم کرد. ازمن خواست سر کارم برگردم. بعدآ مسؤل نامبرده به جایگاه ما آمد و میکروفن را گرفت و چند  دقیقه‌ ای درمورد صلوات و .. صحبت کرد و گفت دوران سوت زدن، کف زدن و رقصیدن به سرآمده است، شما بایستی دراین موارد صلوات
بفرستید، به محض تمام شدن صحبتهایش تماشاچیان، برایش کف زدند، وسوت کشیدند. افراد سپاه پاسداران مستقردرسالن صلوات می فرستادند، تماشاچیان سوت و کف میزدند.
این رودرروئی شدت یافت، دراین هیاهو یکی از ورزش کاران قدیمی وباستانى کار سنندج وارد سالن شد.
ورود او مستمسکی شد برای مقابله کردن با نیروهای رژیم مستقر درسالن. با ورد ایشان جمعیت از جای خود بلند شدند و طی فاصله ای که او از پله های سالن پائین آمد و درردیف اول صندلیها نشست، پشت سرهم و بدون وقفه برای سلامتی ایشان صلوات میدادند. من تا به حال در طول عمرم این اندازه صلوات نشنیده بودم. پاسداران ازشدت ناراحتی این وضع نزدیک بود کف بزنند! در بین صلوات دادن شعار “زندانی سیاسی آزاد باید گردد” طنین انداز شد. چند بار رفیق  بغل دستی من از تماشاچیان خواست که آرام باشند تا مسابقه را ادامه بدهیم. هر بارکه این ورزشکار قدیمی با برداشتن کلاه مشکیش به تماشاچیان ادای احترام میکرد دوباره برایش صلوات میفرستادند. یکی از تماشاچیان به رفیق بغل دستی من با شوخی میگفت “آن پاسدار گفت صلوات بدهید ما هم حرف او راگوش کردیم” بعد از مدتی سالن آرام شد و پاسداران شروع کردند به شعار دادن. اولین شعار آنها این بود، “کومه له، کومه له تو که شعار مبارزه مسلحانه میدهید کجائید؟” بلافاصله یکی از تماشاچیان با صدای بلند گفت “تازه گرم شدند” و بازهم پاسداران همین شعار را درمورد کومه له تکرار کردند. این بار در جواب به آنها تماشا چیان شعار میدادند. وعده ما شب ساعت ٩فیض آباد، این جواب بازگو کردن عملیاتی بود که تعدادی از پیشمرگان کومه ـ له از پل شهید جلال و پل شهید صلاح ساعت ٩شب٣٠ مرداد ماه ‌در محله تق تقان، تپه اولیا بگ، و قسمتی از انتهای خیابان فرح سابق انجام داده و ضربه سختی بر مزدوران رژیم وارد کرده بودند.
مأمورین رژیم در جریان این مسابقات طبق معمول تعدادی از نوجوانان و جوانان زندانی سیاسی را به این سالن با اهداف خاص خود آورده‌ بودند (در جریان مسابقه فوتبال بین تیم ملی ایران و تیم منتخب سنندج، رژیم در جایگاه مخصوص تماشاچیان، زندانیان سیاسی را مستقر کرده بودند، زمین فوتبال وسیع بود و آنها در طبقه‌ دوم جایگاه‌ بودند به همین دلیل تماس از نزدیک با آنها مشکل بود). به محض ورود زندانیان به سالن کشتی همهمه ای در گرفت، تعداد زیادی از تماشا چیان سالن که زندانیان را میشناختند با صدای بلند شروع به احوال پرسی با آنها کردند. هر چند آنها اجازه جواب دادن نداشتند و ساکت نشسته  بودند اما با حالتی تعجب و حیرت زده به جمعیت معترض نگاه میکردند. آنها درست پشت سر ما بودند، من فقط  یک لحظه‌ به بهانه ای صندلیم را جابجا کردم و نیم نگاهی گذرا به آنهاانداختم متوجه نو ـ
جوانی شدم که گریه میکرد. یکی از تماشاچیان از فاصله بین ما و آنها (از پشت سر ما رد شد). با صدای بلند به یکی از این زندانیان گفت میروم و به پدرت اطلاع میدهم که شمااینجا هستید.
مأمورین همراه آنها متوجه شده بودند که علی رغم کنترل شدیدشان، بدلیل جوی که درسالن به بانه صلوت درگرفته بود وهم اینکه تماشاچیان با این زندانیان یک طرفه صحبت میکردند٬ مجبور شدند تعدادی از آنها رابه بیرون سالن بیرون ببرند و در خارج از سالن در داخل ماشینهای سپاه پاسداران مستقر کنند.
بعد از پایان این روزازمسابقات و هنگامیکه تماشاچیان میخواستند از سالن خارج شوند متوجه برگشت مجدد تماشاچیان به داخل سالن شدم. دلیل بازگشت تماشاچیان به داخل سالن حضور چندین ماشین تویوتا پرازافراد مسلح و محاصره دورتا دور سالن بود که به محض خروج تماشاچیان نیروهای مسلح پاسدار به آنها حمله کرده بودند. من نگرانیم درمورد مهمان هایم هر لحظه بیشتر میشد. با چند نفراز رفقای دست اندر کار مسابقات در حال مشورت بودیم که‌ در نزدیکی درب ورودی زد وخورد شروع شد. افراد مسلح بدلیل وجود ورزشکاران مهمان در داخل سالن ازآمدن به این مکان خود داری میکردند، تماشاچیان هم به دلیل نگرانی ازدستگیری بیرون نمی رفتند. البته همه را نمی توانستند دستگیر کنند اما توسط پاسدارانی که در داخل سالن بودند تعدادی را که ازدیگران فعالتر بودند شناسائی کرده بودند. دوباره به مربی و داوری که با تیم کرج آمده‌ بود متوصل شدیم. قبل از اینکه ما با ایشان صحبت کنیم گفت: واقعآ ترسیدم، مردم این شهر عجب دل و جرأتی دارند، چطور با دست خالی با اینها درگیرمیشوید؟ ما به ایشان گفتیم بلکه شمابا شیخ صحبت کنید که به مسئول سپاه بگوید نیروهایشان را از جلو سالن خارج کنند تا مردم از سالن خارج شوند. با اکراه‌  قبول کرد، اما می گفت محال است  که به  ما گوش بدهند. ایشان  با محمود شیخ صحبت کرد، او در جواب گفته بود نیروهای سپاه تصمیم گرفته اند که عده ای را دستگیر کنند. موقعیت این سالن طوری بود درست جلو پادگان قرار داشت که این قسمت تا فاصله زیادی خالی از سکنه بود. به هرحال مردم مجبور شدند از سالن خارج شوند. نیروهای سپاه پاسداران از بالای ماشینهای خود تما شاچیان را به دقت نگاه میکردند. اغلب آنها از نیروی داخل سالن بودند که با ماشینهای خود دالانی را در جلو سالن درست  کرده بودند که تمام تماشاچیان را زیر نظر داشتند. دراین فاصله پاسداران ١۵نفر را دستگیر کردند که ٩ نفرازآنها را بعد از دو روزاز زندان آزاد کردند.
تعداد چشمگیری ازورزشکاران کردستان درعرصه مبارزه مسلحانه و درراه تحقق آرمانهای انسانی و سوسیالیستی در صفوف پیشمرگان کومه و سایرعرصه های تشکیلاتی طی ٣ دهه اخیر جانشان را از دست داده اند که جزو چهره های خوشنام و شناخته شده در میان مردم کردستان بودند.
اسامی برخی از این رفقا به قرار زیراست.

١١

١ ـ رفیق    محمد     شهباز پناهی
٢ ـ رفیق    خسرو    رشیدیان
٣ ـ رفیق    هوشنگ  زندی   (قادر)
۴ ـ رفیق    مظفر     لاهورپور 
۵ ـ رفیق    امین     ساعد پناه‌ ( ئه مین  سور)
۶ ـ رفیق    کمال     قطبی
٧ ـ رفیق    رحمت    ترقی
٨ ـ رفیق    اردشیر   یثربی
٩ ـ رفیق    عبداله   شعبانی  (حسن)
١٠ـ رفیق   مرضیه  فریقی
١١ـرفیق    هرمز    ترقی
١٢ـ رفیق   نادر     خداجو
١٣ـ رفیق   فرید     یارالهی 
١۴ـ رفیق   علی     ناصر آبادی
١۵ـ رفیق   احمد     امیری
١۶ـ رفیق   احمد     بهشتی  (یوسف)
١٧ـ رفیق   محمد     فرداد
١٨ـ رفیق   حسن     رضائی
١٩ـ رفیق   حامد      رضائی
٢٠ـ رفیق   منوچهر  کهربائی
٢١ـ رفیق   جمیل     یارالهی
٢٢ـ رفیق   بهزاد     فدوی
٢٣ـ رفیق   فرهاد     لهونی  (فرهاد پاوه‌ای)

  یادشان گرامی باد.

سخن آخر

خواننده گرامی: آنچه طی این نوشته از نظرتان گذشت، بخشی از تاریخ اعتراض و مبارزه دانش آموزان، همراه با ورزش از سوی جمع کثیری از ورزشکاران و مربیان شهر سنندج در فاصله سالهای ١٣۵٩ تا١٣۶١ است. این مبارزات در دل شرایط و اوضاع و احوال سیاسی و انقلابی حاکم بر کردستان بخصوص شهر سنندج بقوع پیوست. دور و تاثیر جریان چپ و کمونیست کومه له بر آن غیر قابل انکاراست.
نوشتن این دوره تاریخی و مبارزاتی برای من نه به منظور خاطره نگاری از دوره معینی از مبارزات ورزشکاران ودانش آموزان شهر سنندج، بلکه در درجه نخست ادای سهمی در تدوین این بخش از اعتراض و مبارزات دانش آموزان و ورزشکاران این شهر در بطن جنبش انقلابی مردم کردستان و ایران و از سوی دیگر خدمت و کمک ولو اندک به نسل جدیدی از ورزشکاران کردستان و دانش آموزان ایران در شرایط پر تحول کنونی امروز باشد. با درس گیری از تجربیات مثبت و منفی گذشته، بتوانند گامهای مثبتی در جهت تلفیق ورزش با دیگر عرصه های اعتراضی و مبارزه اجتماعی بردارند.
در این نوشته از اطلاعات و همکاری رفقا و دوستان زیادی سود جسته ام که تعداد آنها فراوان و از آوردن اسامیشان خود داری کرده ام. از تمام کسانی که در تدوین این بخش از مبارزه ورزشکاران و دانش آموزان شهر سنندج مرا یاری کرده اند صمیمانه تشکر و قدردانی میکنم.
 بی شک این نوشته خالی از نقص و کمبود و فراموش کردن بخشهایی از اعتراضات آن دوره و ازقلم افتادن اسامی تعدادی از عزیزانی که اکنون در میان ما نیستند، نمیباشد. تمام کاستی ها بر عهده من و تاثیر و موفقیت این نوشته محصول کار جمعی همه دوستان و همکارانی است که این نوشته به همت آنان تدوین گردیده است.
در پایان این نوشته را به همه ورزشکاران ودانش آموزان عزیزی که در صفوف کومه له و حزب کمونیست ایران و جنبش سوسیالیستی جانشان را در راه آرمانهای والایشان فدا کردند، تقدیم میدارم. به امید روزی که ورزش به عنوان شکوفائی و سلامتی جسمی و روحی انسانها در جامعه ای آزاد و برابر ارج نهاده شود.

 

                                               شه می امانتی

                                        تاریخ  ١٠ / ١١ /٢٠٠٧