طنز قضیه در آن استکه سرمایهداران و بانیان به فلاکت کشاندن زندگی کارگران هم دارند خود را بعنوان مدافعین آنان جا میزنند؛ دارند پای خود را از وضعیت بوجود آمده به کنار میکشند. چگونه میتوان از یکطرف از بی حقوقی کارگران سخنی به میان آورد و از طرف دیگر مسبب اوضاع کنونی و زندگی دهشتبار میلیونها کارگر بود؟
این سرمایهداراناند که مولد هزاران بدبختی و معضلات کنونی در سرتاسر جهاناند. این جانیان بشریتاند که با تعرض به تتمههای کارگران دارند بر حاکمیت بناحق خویش ادامه میدهند. هیچ قشر و صنفی از گزند آنان در امان نبوده و نیست. در ازای کار و استثمار شدید کارگران و زحمتکشان است که دارند ارتزاق میکنند و از سر, نیرو و بازوی توانمند کارگران است که جانیانی همچون رضا پهلوی دارند به زندگی انگلوار خود ادامه میدهند. کارگر در مناسبات تعریف شدهی آنان کاملاً بی حقوق است. به دلیل اینکه قانونشان تماماً در جهت منفعت طبقهی سرمایهدار تنظیم گردیده است.
کارگران در جوامعی سرمایهداری فاقد حقوق اولیهی خویشاند. دلیلی بر، بر شماری علل وضعیت اسفبار زندگی آنان نیست و واضح استکه سرمایهدار مقصر اصلیست. این دو طبقه از بّعد سیاسی – تاریخی دارند دو مسیر کاملاً متضاد از هم را در پیش میگیرند. دشمن طبقاتی یکدیگراند و شکی در آن نیست که منفعت طبقهی کارگر و برسمیت شناختن حقوق کاگران با دفن کامل سرمایهداران گره خورده است. خلاف این، خلاف هرگونه باوری به منفعت محرومان است. سرمایه دارد از قبل استثمار بی حد و حصر و پایمال نمودن پایهایترین خواستههای کارگران، سیستم خود را به گردش در میآورد و بدون انجام چنین سیاستی قادر به حاکمیت نیست. نمیتوان در روز جهانی کارگر سرمایه را به “خوب” و “بد” تقسیم نمود و به “حوب” غیر دولتی چسبید. هر دو انگلاند و هر دو را باید و میبایست به ته چاه انداخت.
متأسفانه زمانه عوض شده است. از راستِ راست تا چپِ چپ این روزها به میدان آمدهاند و دارند در وصف روز جهانی کارگر و روزی که مسبب آن بانیان سرمایه و جیرهخواراناش میباشند، مینویسند و دارند از اوضاع وخیم معیشتی – سیاسی کارگران سخن میگویند. در این میان رضا پهلوی هم از آن دست آدمهاییست که در بلبشوی بازار سیاسی فرصت را مغتنم شمرده و طی پیامی به کارگران میگوید: “با تأسف این بخش از مبارزین ایران در شرایطی به پیشباز این روز جهانی میروند که استبداد و خفقاق شدیدی بر کشور حاکم است و شمار زیادی از همقطاران آنان در زندانها بسر میبرند و فشار فقر، بیکاری، گرانی و تورم و فضای محنتزای عمومی بر دوش آنان سنگینی میکند”.
براستی که مدافعین دیرینهی سرمایه و استثمار کنندگان کارگران و محرومان بر این خیال و باوراند که میتوان تاریخ نوشته شده را تحریف و ذهن و حافظهی مدافعین جوامعی انسانی و نابرابر را پاک نمود. خاندان پهلوی شیرهی جان کارگران ایران را مکیدند و آنچنان استبدادی بر جامعه حاکم گرداندند که قابل توضیح نیست. استثمار و سودبری از نیرو و بازوی کارگر در سیستم و مناسبات آنان حد و مرزی نداشت. سی سالیست که رضا پهلوی دارد بعد از دودمان شدن سلطنت، از سرمایههای باد آورده به زندگی اشرافی و نکبتی خود ادامه میدهد. روز کارگر در آن نظام پهلوی بیمعنا بود و سخن گفتن از روز کارگر به جرمی نابخشودنی تلقی میگردید. کارگر در بند آب و نان خویش گرفتار بود و قادر به تأمین نیازهای اولیهی زندگی خود نبود. فقر در ابعادی گسترده بر شانههای کارگران و زحمتکشان سنگینی میکرد و هرگونه اعتراضی نسبت به بیعدالتیهای موجود با زور و شکنجه و سرکوب پاسخ داده میشد.
فراموش نه شده است که چگونه نظام سلطنتی و مورد پسند رضا پهلوی اختناق و استبداد را به بالاترین حد خود رسانده بود و خاندان قسیالقلب، زندانها را پُر از مخالفین و کمونیستها نمودند. حقالزحمهی کارگران را بالا میکشیدند و در عوض کارگران را از داشتن حقوق اولیه باز میداشتند. زندگی کارگران در تمامی دوران حاکمیت سرمایه در ایران محنتزا و فرسایشی بود و نداری داشت بیداد میکرد. مگر بی دلیل بود که مردم در آن سالها بپاخاستند و خواهان نابودی نظام پهلوی بودند؟ مگر خاندان سلطنتی حقوق کارگران و زحمتکشان را برسمیت میشناخت و شکاف عمیق طبقاتی روز به روز گسترده و گشتردهتر نمیگردید؟
از منظر مدافعین کارگران نظام کنونی دارد دنباله و سیاست نظام گذشته را در حق کارگران و زحمتکشان در پیش میگیرد و ماهیتاً تفاوتی با هم ندارند. هر دو نظام حافظ و مدافعی طبقهی سرمایهدار است و هیچکدام بدرد کارگران و محرومان نمیخورند. بدون کمترنی تردیدی کارگر در چنین چهارچوبه و نظامهایی فاقد حقوق اولیه است. سرمایه دارد حق کارگر را بر حلقوم گشاد خود سرازیر مینماید تا بر زندگی خود رونق هر چه بیشتری بخشد. ذات حاکمان زورگو در تلنبار نمودن سرمایه به جیب مفتخواران و در بیکارسازی و در گستردگی فقر و فلاکت محرومان نهفته میباشد. همهیشان دارند با زور سر نیزه و با راهاندازی زندانهای متفاوت جامعه را کنترل مینمایند. همهی مدافعین سرمایه دارند از آبشخوار واحدی ارتزاق میکنند و فرقی با هم ندارند و قصدشان کنترل جامعه به مطلوبترین شکل ممکنه و در بقای درازمدت حاکمیت طبقهی سرمایهدار است.
چاره و خلاصی چنین وضعیت اسفبباری در طرد همهی مدافعین سرمایه از صفوف انقلاب و نیروهای مدافعی آن مربوط میباشد و عناصر وابسته و مزدوری همچون رضا پهلوی در میان کارگران و زحمتکشان فاقد اعتباراند. به عبارتی دقیقتر پایه و خصلتِ روز جهانی معین و مشخص میباشد و کارگر در این روز با برافراشتن پرچم مستقل خود و بدور از هرگونه مماشات طلبی و با طرح شعارهای کوبنده، سرمایهداران دولتی و غیر دولتی، حکومتی و غیر حکومتی را مورد خطاب قرار میدهد و خواهان بر چیدن نظامهای طبقاتی و نابرابر است. این نظامها و اشکال حکومتی در دوران متفاوت امتحان خود را پس دادهاند و در عمل به اثبات رساندهاند که کمترین دل بستگی و تعلقی به کارگران و زحمتکشان ندارند. کارگر پرچم و آرمان خود را دارد و با پرچم و با خط و نشان خود به میدان خواهد آمد و در مقابل سرمایه هم استراتژیکمان پرچم استثمار و سرکوب را در دستان خود گرفته است. رنگ دو سر جنگ طبقاتی مشخص است و با دغلبازی و فریب و ریاکاری نمیتوان خود را به رنگ کارگران و زحمتکشان مزین نمود. مطئمناً انقلاب واقعی، انقلابی که آرمان و سیاست کارگران و زحمتکشان بر آن چنگ انداخته است، پاسخ واقعی خود را به همهی مدافعین سرمایه و به همهی کسانیکه در دورههای متفاوت به استثمار و سرکوب کارگران و زحمتکشان و فرزندانشان پرداختهاند را خواهد داد. نه تاریخ را میتوان وارونه نوشت و به نسلهای آینده تحویل داد و نه اعمال مزدوران و وابستگانی همچون رضا پهلوی را میتوان از قلم انداخت. طبعاً چنین رفتاری از خاصیت هر انقلاب بنیادیست. انقلابی که تنها و تنها متضمن منافعی کارگران و همهی محرومان است.
۱۰ اردیبهشت ۱۳۸۹
۳۰ آپریل ۲۰۱۰
لینک
http://www.rezapahlavi.org/media/pdf/451_Rooze_Kargar_-89.pdf