کارگران٬ سرنگونی٬ انقلاب ٬ همسویی “حزب حکمتیست” و سندیکالیسم؟!

پس از انتشار مصاحبه رضا رخشان از فعالین سندیکای نیشکر هفت تپه ما شاهد مباحث متعددی پیرامون ارزیابی گرایشات موجود در جنبش کارگری و ویژگی های آن در شرایط کنونی بودیم. این مباحث بسیار فراتر از مطالبات مندرج در “منشور مطالبات کارگران” است. هر چند که مطالبات قید شده در خود برای هر فعال کارگری امری قابل دفاع است. گوشه ای از مطالبات ما در برنامه یک دنیای بهتر در زمینه قوانین کار و رفاه اجتماعی است. اما آنچه مورد جدال است٬ ارزیابی از گرایشات و سیاستهای موجود جنبش کارگری و دو مساله اساسی حیاتی در جامعه یعنی سرنگونی رژیم اسلامی و انقلاب کارگری است.

 

رضا رخشان از سندیکای کارگران هفت تپه نظر سندیکالیسم را در این جدال بیان کرده است:  میگوید:  “لازم به ‌یادآوری است‌ که جنبش کارگری در حال حاضر به ‌دنبال انقلاب و تغییر حاکمیت نیست … یک جنبش مطالباتی است و به‌ دنبال انقلاب و انقلابی‌گری نیست. “) برای نقد و بررسی همه جانبه این گرایش رجوع کنید به: “تلاشهای سندیکالیسم برای عقیم کردن جنبش کارگری” (١)٬ (۲) در نشریه برای یک دنیای بهتر) در اینجا به بررسی سیاست راست و غیر انقلابی اعلام شده خالد حاج محمدی٬ از رهبری “حزب موسوم به “حکمتیست” پرداخته میشود. به نکات متعددی در زمینه این جدال باید اشاره کرد: اما پیش از آن یکبار دیگر بر واقعیات سوخت و ساز سیاسی طبقه کارگر و وجود گرایشات متفاوت اجتماعی و مختصات سیاسی آنها اشارات کوتاهی میکنیم.

 

گرایشات کارگری یا توده کارگر بی خط؟

طبقه کارگر٬ بر خلاف تصویر بورژوازی از کارگران٬ یک توده بی خط و گنگ و یا یک لوح نانوشته و خام نیست. همواره بستر تلاقی گرایشات سیاسی و خطوط فکری و سیاسی موجود در جامعه است. کارگران توده خام٬ منفرد٬ متفرق٬ ساده دل٬ بی اطلاع و یا فاقد هر گونه سازماندهی نیستند. دارای گرایشات متعدد و فعالین آگاه پیشرو با افقهای سیاسی و اجتماعی متفاوتند. پرداختن به مباحث درون جنبش کارگری بدون شناخت این واقعیت پایه ای ممکن نیست.

 

“این گرایشات و خطوط پدیده هاى مادى اند، اردوهاى مبارزاتى و احزاب سیاسى غیر رسمى و اعلام نشده اى در درون کارگرانند که خط سیاسى، مکانیسم کار متشکل، رهبرى پراتیک و شعارهاى ویژه خود را دارند. وجود این خطوط نیز یک خصوصیت ذاتى و همیشگى طبقه استثمار شونده و انعکاسى از تلاشهاى طبقه در طول تاریخ براى از بین بردن و یا کاهش مشقات ناشى از این موقعیت است. این گرایشات حاصل موقعیت طبقه کارگر بعنوان یک طبقه استثمار شونده و انعکاسى از تلاشهاى طبقه در طول تاریخ براى از بین بردن و یا کاهش مشقات ناشى از این موقعیت است. این گرایشات “خودبخودى”اند، نه به این عنوان که عنصر آگاهى، تئورى و تعقل نقشى در پیدایش آنها نداشته است و یا جریانات سازمان یافته اى در طول حیات طبقه کارگر آگاهانه براى تقویت این خطوط تلاش نکرده اند، بلکه به این عنوان که حزبى که امروز، در انتهاى قرن بیستم، در درون طبقه کارگر کار میکند این گرایشات را بعنوان خصوصیات داده شده طبقه کارگر، به عنوان جزئى از سیماى موجود این طبقه و محصول یک تاریخ طولانى مبارزات کارگرى مشاهده میکند. نه سندیکالیسم ایده و سنت نو و تازه اى در درون طبقه کارگر است و نه کمونیسم. نه کارگر سندیکالیست پدیده کم یاب و نوظهورى است و نه کارگر کمونیست. اینها دیگر اجزا طبقه کارگرند و جزئى از سوخت و ساز سیاسى و مبارزاتى دائمى آنند. این اجزا توسط مکانیسم هاى درونى خود طبقه باز تولید میشود. همه این گرایشات در درون طبقه کارگر به “درد” کارگران اندیشیده اند و اساسا در پاسخ به این درد شکل گرفته اند. تمام مساله این جریانات بر سر به حرکت در آوردن طبقه کارگر حول پاسخ هایى است که هر یک به مسائل کارگران میدهند. اهمیت این نکته در این است که بدانیم مستقل از حضور و یا عدم حضور احزاب سیاسى در هر مقطع معین مستقل از درجه نفوذ آنها، وجود خطوط فکرى و سیاسى مختلف در درون طبقه کارگر امرى دائمى و تعطیل ناپذیر است. این نه محصول کار حزبى در میان کارگران، بلکه نقطه عزیمت آن است. حزب سیاسى اى که کارگران را مخاطب قرار میدهد، حزبى که میخواهد آنان را در این یا آن جهت سازماندهى کند، همانطور که صرفا با مجموعه اى از افراد منفرد روبرو نیست، با لوح هاى پاک، با ذهن هاى دست نخورده نیز مواجه نیست. بر عکس، شروع فعالیت حزبى به میدان فراخواندن و متحدکردن گرایش نزدیک به حزب در درون کارگران است. فعالیت سازماندهى هر حزبى در درون طبقه کارگر اساسا به اعتبار وجود گرایشات فکرى و عملى متمایل به سیاست ها و نظرات آن حزب امکانپذیر میشود. حتى مانیفست کمونیست هم به یک طبقه کارگر بى خبر از سوسیالیسم عرضه نشد، بلکه مخاطب خود را گرایش سوسیالیستى فى الحال موجود در میان کارگران قرار داد.” (منصور حکمت: سیاست سازماندهی ما در میان کارگران)

ندیدن این واقعیت یک بخش از تلاش گرایشات بورژوایی و غیر کمونیستی برای سایه انداختن بر تلاشهای کارگران کمونیست و رادیکال در صفوف جنبش کارگری است. “کمونیستی” که این واقعیت را نادیده میگیرد یا آن را انکار میکند٬ عملا یک گرایش بورژوایی را نمایندگی میکند. این گوشه ای از واقعیت وجودی سیاست دو حزب موسوم به “کمونیست کارگری” یعنی “حزب حکمتیست” و “حزب کمونیست کارگری” در قبال کارگران علیرغم تمایزات ظاهری و تقابل آنها است. یکی همه کارگران را سوسیالیست و رادیکال فرض میکند٬ دیگری هم این روزها “کارگر زده” شده و میکوشد جایی برای خود در پشت سر گرایش سندیکالیستی دست و پا کند. اما در بهترین حالت هر دو گرایشاتی غیر کارگری اند. یکی پوپولیستی و بورژوایی و دیگری ظاهرا سندیکالیستی و بورژوایی.

 

سرنگونی٬ انقلاب و گرایشات جنبش کارگری

سندیکالیسم یک گرایش سرنگونی طلب در جامعه ایران نیست. ما کمتر در تحولات سیاستی و در مبارزه طبقاتی شاهد قرار گرفتن این گرایش در کنار گرایش کمونیست طبقه کارگر برای سرنگونی انقلابی نظام طبقاتی حاکم  بوده ایم. نه در دوره های غیر انقلابی و نه در دروه های انقلابی. برعکس تاریخ و کارنامه این گرایش نشان دهنده آن است که این گرایش در شرایط حاد شدن مبارزه طبقاتی و اجتماعی اساسا بصورت یک گرایش محافظه کار در تقابل با گرایش رادیکال و کمونیسیت کارگری عمل کرده است. در واقع جلوگیری از رادیکالیسم سیاسی کارگران و تحمیل سازشهای سیاسی به طبقه کارگر یک واقعیت عملکرد سندیکالیسم است. در ایران سندیکالیسم یک پایه اجتماعی گرایش توده ایستی از یک طرف و کلا گرایش ملی – اسلامی و شاخه های متفاوت آن است. یک واقعیت دیگر سندیکالیسم محدود کردن مبارزات کارگران به چهارچوب قانونیت بورژوایی است. سندیکالیسم گرایشی برای تغییرات بنفع کارگران اما در چهارچوب مناسبات سرمایه داری حاکم بر جامعه است. انتقاد این گرایش نه به نفس کار مزدی و استثمار سرمایه داری بلکه به زیاده روی و زیاده خواهی بخشهای مختلف سرمایه است. سندیکالیسم در جدال میان بخشهای سرمایه مدافع سرمایه خودی است. در شرایط کنونی این گرایش خود را حامی گرایش “خودکفایی اقتصادی” و در مقابله با “واردات بی رویه” در جامعه می بیند. واردات را دلیل ورشکستگی اقتصادی و در نتیجه علل بیکاری و معضلات متعدد کارگران میداند. و به همین ترتیب بهبود موقعیت “صنعت خودی” را عاملی در جهت بهبود موقعیت کارگر در جامعه میداند. جنبش سندیکالیستی بخشی از جنبش عمومی تر تلاش برای اصلاح رژیم اسلامی و مقید کردن رژیم اسلامی سرمایه به مطالباتی به نفع کارگر است. به عبارت دیگر گرایش “مطالبه محور” است.

 

در مقابل گرایش رادیکال سوسیالیست کارگری و گرایش کارگران کمونیست یک گرایش سرنگونی طلب و رادیکال اجتماعی – سیاسی است. سرنگونی رژیم اسلامی و سرنگونی دولت سرمایه بخشی از تعریف وجودی این گرایش است. این گرایشی انقلابی است. برای انقلاب کارگری تلاش میکند. این گرایشی است که خواهان نابودی سرمایه داری بعنوان علل اصلی تمامی مصائب موجود در جامعه است. این گرایش است که میداند جز از طریق انقلاب کارگری و برقراری فوری حکومت کارگری نمیتوان به این معضلات جامعه پایان داد. این گرایشی است که هم برای هر ذره بهبود موقعیت طبقه کارگر تلاش میکند و هم برای نابودی کار مزدی از طریق یک انقلاب کارگری. این گرایش بر خلاف گرایش سندیکالیستی کوچکترین توهمی به  سرمایه داری اصلاح شده و یا صد پله بدتر٬ رژیم اسلامی سرمایه اصلاح شده٬ ندارد. در این گرایش سرنگونی رژیم اسلامی پیش شرط هر درجه بهبودی در زندگی سیاسی و اجتماعی طبقه کارگر و جامعه است.  

 

حزب “حکمتیست” و گرایش سندیکالیسم: نقاط مشترک

این حزب تاکنون رسما هیچگاه از گرایش سندیکالیستی دفاع نکرده است. اما این واقعیت بیان هیچ پدیده و سیاستی در این حزب نیست. این حزبی است که طی سالهای اخیر به شدت تغییر کرده است. سیر عمومی این تغییرات به راست و غیر اجتماعی و فرقه ای شدن و رو در رویی با اعتراضات سرنگونی طلبانه موجود در جامعه بوده است. جایگاه اجتماعی ثابت و قابل اتکایی ندارند. معلوم نیست به کجای جامعه وصلند. از چه واقعیتی در جامعه نیرو میگیرند و یا بر چه واقعیتی در جامعه تاثیر میگذارند. در دوره اخیر به شدت در مقابل تلاش جامعه برای سرنگونی رژیم اسلامی قرار گرفتند. ظاهر قضیه این است که در مقابل جنبش ارتجاعی سبز و جریان اصلاح طلبان حکومتی اند. اما واقعیت مساله این است که از یک طرف جنبش سبز را مترادف با جنبش اعتراضی توده های مردم در جامعه میداند و از طرف دیگر همه مردم را دنبال رو جریان سبز. که برکتی برای جنبش سبز است. بی دلیل نیست که تمام ادبیات سیاسی منصور حکمت در قبال جنبش دوم خرداد و نگرش کمونیسم کارگری منصور حکمت در این زمینه را در زیر خاک کرده اند. چگونه میتوانند خود را “حکمتیست” بدانند و در عین حال به تقابل و رو در روی با مبانی نظری و سیاسی کمونیسم منصور حکمت بپردازند. بزودی این پوسته را در هم خواهند شکست. این حزب مانند جریانات سبز کل اعتراضات موجود را زائده و دنباله رو گرایش اصلاح طلبان حکومتی میداند. گویی گرایشات دیگر در جامعه موجودیتی ندارند. گویی هیچ گرایش آزادیخواهانه و برابری طلبانه و کمونیستی در جامعه و تلاطماتش موجود نیست. گویی همه چیز سبز و سیاه و ارتجاعی است؟

 

خالد حاج محمدی از رهبری این حزب نقطه نظرات اخیر حزبشان را از خلال ورود به بحث پیرامون مباحث رضا رخشان٬ ارائه داده و از مباحث سندیکالیستی ایشان در مخالفت با “سرنگونی طلبی” و “انقلابی گری” دفاع کرده است. آیا این نظرات را باید نشان رشد گرایش سندیکالیستی در این حزب دانست و از این زاویه به نقد آن نشست؟ پاسخ منفی است. و در ادامه به چرایی آن خواهم پرداخت. میگوید: “یکی دیگر از مسائل مورد مناقشه مسئله سرنگونی طلبی و رابطه آن با تشکل توده ای است. میگویند تشکلی یا کسی که خواهان یک زندگی انسانی است چگونه به سرنگونی و تغییر حاکمیت کاری ندارد؟ چگونه از “انقلاب جاری” دفاع نمیکند؟ میگویند بدون سرنگونی جمهوری اسلامی٬ رفاه ممکن نیست و از این سر به نویسندگان منشور ایراد میگیرند که اعلام نمیکنند سرنگونی میخواهند.” به چند نکته در این زمینه باید اشاره کرد:

 

١- بر خلاف ادعای کاذب ایشان بحث بر سر “سرنگونی طلبی و تشکلات توده ای” در شرایط کنونی نیست. حتی گرایشات پوپولیستی و “همه با هم” هم چنین نقدی به هیچ تشکل توده ای و یا هیچ سندیکایی نداشته است. کسی از تشکلات سندیکالیستی و یا توده ای علنی در جامعه نخواسته است که اعلام کنند سرنگونی طلبند. چنین مطالبه ای غیر واقعی و نشان از عدم تشخیص توازن قوای سیاسی در شرایط کنونی است. تلاش برای ارائه چنین تصویری از مجادلات تاکنونی صرفا نشانی از استیصال سیاسی این جریان است. برعکس نقد نظرات گرایش سندیکالیستی رضا رخشان بر این پایه استوار بوده است که ایشان علنا در مقابله با سرنگونی طلبی و انقلابی گری و “تغییر حاکمیت” موضع گیری کرده اند. گفته اند که جنبش کارگری در شرایط کنونی به دنبال “تغییر حاکمیت” و “انقلاب” و “انقلابی گری” نیست. آیا هیچ انسان عاقلی تاکنون فعالین کارگری علنی را بخاطر عدم تبلیغ سرنگونی رژیم اسلامی مورد سرزنش قرار داده است؟ آیا تفاوت این دو واقعیت برای رهبری این حزب قابل درک نیست؟ پاسخ در معرفت و یا میزان درک سیاسی این جریان نیست. پاسخ را باید در هم سویی این جریان با سندیکالیسم و در تقابل با گرایش سرنگونی طلبی و کلا مبارزات سرنگونی طلبانه توده های مردم جستجو کرد.

 

۲- این واقعیت که دستیابی به هر درجه رفاه و بهبودی در زندگی کارگر و مردم منوط به سرنگونی رژیم اسلامی است٬ یک واقعیت انکار ناپذیر است. اما از قرار در نزد این حزب مجرایی برای تعرض به گرایش سرنگونی طلبی در جامعه است. در ادامه اشاراتی به واقعیت این تز پایه ای در جنبش کمونیسم کارگری میکنم. اما پیش از آن باید تاکید کرد که این حکم بخشی از برنامه ای است که این جریان در ظاهر به آن اعتقاد دارد. در برنامه یک دنیای بهتر آمده است: “قابل تردید نیست که امروز حتی کوچک ترین بهبود در زندگی مادی و معنوی مردم ایران و کسب بدیهی ترین حقوق و آزادیهای فردی و مدنی در گرو بزیر کشیدن رژیم ارتجاعی و ضد بشری جمهوری اسلامی است. سرنگونی رژیم اسلامی یک وظیفه فوری انقلاب کارگری در ایران است.” اما چرا؟ این تز٬ یکی از ارکان موضع سیاسی کمونیسم کارگری در قبال جمهوری اسلامی است. این سیاست یک وجه از تمایز سیمای سیاسی کمونیسم کارگری از جریانات اصلاح طلب غیر حکومتی و کلا جنبش ملی – اسلامی است. جریانی که به راست می چرخد٬ رو در روی جنبش سرنگونی طلبی جامعه قرار میگیرد٬ نتیجتا نمیتواند در مقابل سرنگونی رژیم اسلامی تغییر موضع ندهد. از طرف دیگر این واقعیتی انکار ناپذیر است. رژیم اسلامی یک رژیم متعارف سرمایه داری نیست که بتوان بهبودها و یا برخی حقوق و آزادیهای فردی و مدنی را به آن تحمیل کرد. رژیم اسلامی اصلاح شده٬ که بخشهایی از حقوق جامعه و کارگر را برسمیت می شناسد٬ یک غیر ممکن ریاضی است. رژیم اسلامی بر خون و شکنجه و اعدام و سنگسار متولد شده است. رژیم اسلامی سرمایه اصلاح شده یک رویای پوچ جریانات اصلاح طلب حکومتی و اپوزیسیون پرو رژیم است.

 

۳- اما مقابله با سرنگونی طلبی از جانب این جریان در همین جا پایان نمی پذیرید. ایشان در ادامه تزهای دست راستی حزبشان اعلام میکنند: “در ثانی کجای دنیا تشکل توده ای امرش سرنگونی بوده است. سپردن و توقع سرنگونی از یک تشکل توده ای جدا از سطحی بودن عمیقا راست روانه و انحلال طلبانه است. واگذار کردن وظیفه و رسالت احزاب سیاسی به تشکلهای توده ای و در مدح تحزب کمونیستی قلم فرسائی کردن جز انحلال طلبی و کنار گذاشتن تحزب و از دستور خارج کردن امر سرنگونی و همزمان از بین بردن تشکل توده ای نتیجه دیگری نخواهد داد.” اگر سطح ظاهر این تزها را کنار بزنیم در حقیقت یک راست روی مزمن را در آنها مشاهده میکنیم. چرا؟ اینکه تشکلات توده ای در شرایطی٬ که ناشی از توازن قوای سیاسی میان طبقه کارگر و سرمایه است٬ نتوانند سرنگونی طلبی خود را بروز دهند٬ یک واقعیت است. مثلا در شرایط کنونی در ایران تشکلات نیمه قانونی – نیمه علنی نمیتوانند خواست سرنگونی را در دستور مطالبات خود عمومی خود قرار دهند. اما بسط دادن این حکم به همه شرایط و همه لحظات توازن قوای سیاسی در جامعه نه یک خطا بلکه ناشی از تسلیم شدن به گرایش راست حاکم و غیر سرنگونی طلب است. آیا تصور اینکه تشکلات توده ای کارگری و اجتماعی در دورانی از حیات سیاسی خود خواستار سرنگونی رژیم اسلامی شوند٬ امری غیر قابل درک و فهم است؟ آیا کارگران نفت که در پیش از قیام ۵۷ در ایران حکومت نظامی را فلج کردند٬ خواستار سرنگونی رژیم سلطنتی نبودند؟ آیا نمونه تشکلات توده ای در آفریقای جنوبی که خواهان سرنگونی رژیم آپارتاید بودند٬ یک استثنا بود؟ در واقع بسط دادن مواضع و مطالبات سیاسی ای که جریانات “قانونی” و علنی در دوره های غیر انقلابی مطرح میکنند و بسط و عمومیت دادن آن به دوره های انقلابی یک سیاست محافظه کارانه و عملا ارتجاعی است. در واقع اگر تشکلات توده ای در دوران انقلابی خود را همراه واقعیت عظیم جامعه نکنند٬ همراه نکنند و یا در راس آن قرار نگیرند٬ عملا نه نقش پیشرو٬ بلکه نقشی محافظه کارانه و در تقابل با تلاطمات انقلابی جامعه ایفا کرده اند؟ و این عین وظیفه و نقشی است که گرایش سندیکالیستی در چنین شرایطی ایفا میکند. خالد حاج محمدی از قرار از هم اکنون چنین آینده ای را برای تشکلات توده ای در هر شرایطی پیش بینی کرده است. برای پی بردن به عمق راست روی و محافظه کاری چنین سیاستی برای لحظه ای تصور کنید که شوراها و مجامع کارگری در بطن یک دوره انقلابی تشکیل شده اند. تصور کنید که جامعه برای بزیر کشیدن رژیم اسلامی به تکان در آمده است. در آن حال تصور کنید که آژیتاتور این حزب در مجمع عمومی کارگری رسما چنین سیاستی را اعلام کند. فکر میکنید با چه القابی از سوی کارگران رادیکال و کمونیست مواجه خواهند شد؟

 

واقعیت این است که حزب “حکمتیست” سندیکالیست نشده است. سندیکالیسم یک گرایش سیاسی جا افتاده و روشن بورژوایی در صفوف طبقه کارگر است. همسویی این حزب در زمینه مساله سرنگونی با گرایش سندیکالیستی را نمیتوان دلیل نزدیکی و یا یکی بودن این حزب به این گرایش گرفت. واقعیت کنونی این است که حزب “حکمتیست” در تحولات سیاسی جامعه مدتهاست که زمین خورده است. هر روز به سیاستی متوسل میشوند. یک روز آنارشیست و رابین هود میشوند٬ یک روز سندیکالیست و چند روزی است که ضد سرنگونی طلبی و در مقابل با تلاش مردم برای سرنگونی رژیم اسلامی.

 

یاد آوری چند نمونه از این سیاستها برای اثبات این ادعا کافی است. چندی پیش کورش مدرسی لیدر این حزب تشکلات توده ای کارگری را با تشکلات کارفرمایی و صاحبان سرمایه مقایسه کرده و اعلام کرد: “اتحادیه کارگری در این سنت اتحادیه فروشندگان نیروی کار است، چیزی شبیه اتحادیه نخود فروش ها و یا اتحادیه دکان داران در بازار که سعی دارند کالایشان را با شرایط بهتری بفروشند”

 

و یا در مقابله با سیاست بیمه بیکاری گفت: “سوال من این است به یک آدم گرسنه، به یک جمعیت گرسنه میگویید چه بکند؟ برای بیمه بیکاری مبارزه کند؟ برای بالارفتن دستمزدها مطابق تورم مبازره کند؟” سپس راه حل رابین هودی خود را اینگونه بیان کرد: “۵ هزار نفر محله فلان شهر جمع بشوند و بروند انبارهای محتکرین، که دولت هم جزو شان است، مصادر کنند؟ بروند محتویات انبار محتکرین را بیرون بکشند و در محله تقسیم کنند، امکان پذیر تر است یا بیمه بیکاری؟” ما قبلا در پاسخ به این سیاست بورژوایی گفتیم: در بهترین حالت این یک سیاست “تک نوبتی” است. درست است که انسان یک بار زندگی میکند، اما یک روز زندگی نمیکند؟ هر روز نیازمند حل معضل تامین معاش زندگی است. بر فرض که یکبار انباری مصادره شد، فردای مصادره و پایان یافتن مصرف اقلام انبارهای مصادره شده با مساله گرسنگی چه خواهید کرد؟ با معضل بیکاری چه خواهید کرد؟ این سیاست “آنارشیستی” بر خلاف ظاهر آن دارای یک عنصر قوی پاسیفیستی است. و این در حالی است که این جریان زمانی “انقلاب” را “غیر متمدنانه” و مترادف “غارت” اموال جامعه نامیده بود.

 

این واقعیت وجودی حزب “حکمتیست” است. نمیتوان آن را در کنار احزاب سیاسی شناخته شده و سنت دار مورد ارزیابی قرار داد. آنچه که امروز آنها را در کنار جریانات سندیکالیست قرار داده است از قرار ضدیشان با اعتراضات مردم برای سرنگونی رژیم اسلامی است. آینده روشنی در برابر خود ندارند! *