خاطرات زندان تیف / قسمت نهم

میانه های اردیبهشت ماه “تلفن” به تیف آوردند! اما کسی نمی توانست تماس بگیرد چون وسایل زندانیان غارت شده بود! ۴ روز طول کشید تا هر زندانی وسایلش را از محلی شبیه به زباله دان پیدا کند. بخشی از وسایل هم گم شده بود. روز ۱۳ اردیبهشت۸۳ کارمندان وزارت خارجه ی آمریکا که کار مصاحبه با مجاهدین را به پایان رسانده بودند، با اتوبوسی به تیف آمدند، چند عکس یادگاری گرفتند و از آن سوی سیم خاردار  به زندانیان دلداری دادند که اگر بی گناه باشید پس از روی کار آمدن دولت عراق شما را تحویل صلیب سرخ می دهیم.

در طول مصاحبه های وزارت خارجه با مجاهدین، حدود ۵۰۰ نفر از سازمان جدا شدند و به زندان تیف آمدند. یکی از کارمندان وزارت خارجه به صراحت گفت:” ما می دانیم چرا نفرات بیشتری جدا نشدند. زیرا همه فهمیده اند که راهی برای بیرون رفتن از تیف وجود ندارد”! آن کارمند توضیح بیشتری نداد نیازی هم به توضیح نبود.

زندان تیف گورستان بزرگی شده بود که اعضای جدا شده از مجاهدین در آنجا به گونه ای قانونی دفن می شدند و روشن بود که این کار با توافق کامل رهبر عقیدتی و دولت آمریکا انجام شده است.  دولت ایالات متحده ی آمریکا به اصرار خواهان حفظ تشکیلات مجاهدین بود تا در برابر رژیم ایران با چنین کارتی بازی کند. و نخستین الزام حفظ تشکیلات مجاهدین هم، بستن هر راهی به بیرون از طریق زندانی کردن اعضای جدا شده ی مجاهدین بود. حتی مسولین ارشد مجاهدین هم به صراحت به نفرات گفته بودند که هر کس به تیف برود در آنجا دفن می شود. “سیاست خط موازی” یعنی همین!                                     

روز سه شنبه ۶ ماه می، سرهنگ فیلیپ برای بار دوم به تیف آمد و گفت:” آزادی شما در دست من و امثال من نیست. اما تلاش می کنیم تا وضع زندان بهتر شود”. روز چهارشنبه ۷ می، چند عضو وزارت خارجه به زندان آمدند و خبر آوردند که دولت آمریکا تلاش می کند تا با کمک صلیب سرخ از دولت ایران برای شما عفو عمومی بگیرد تا به ایران برگردید! صحبت از عفو داوطلبانه بود و ما نیاز به عفو ولایت فقیه داشتیم! اینرا دولت آمریکا گفت!

لازم نبودتا تصریح کنیم که ما جرمی مرتکب نشده بودیم تا نیازی به عفوداشته باشیم!بلکه این سران نظام ولی فقیه هستند که نیازبه عفوازطرف مردم ایران دارند!! هرچند افسران آمریکایی تاکید می کردند که کسی را به زور روانه ی ایران نخواهند کرد. اما مشخص بود که کاری خواهند کرد که استرداد به ایران آرزوی بیشتر زندانیان شود و داوطلبانه به ایران بروند. مجاهدین در انتقال شیوه های خودشان به ارتش امریکا به راستی که سنگ تمام گذاشتند.

روز شنبه ۱۹ اردیبهشت ماه چند مقام قضایی از ارتش آمریکا به تیف آمدند و گفتند:” هیات بازبینی از روز ۱۰ می پرونده ی شما را مطالعه می کند و حرفهای نهایی را خواهد زد. کسی حق قانونی برای دیدار با هیات را ندارد اما هیات (دادگاه) هر کس را که لازم بداند احضار خواهد کرد. اگر کسی حرفی با دادگاه دارد باید بنویسد. اگر دادگاه رای به آزادی شما بدهد، شما تحویل صلیب سرخ خواهید شد و اگر رای به ادامه ی بازداشت بدهد به شما ابلاغ می شود و نفرات محکوم حق استیناف خواهند داشت”.

در گرماگرم محاکمه ی ما به جرم مخالفت با رژیم ایران، خبر شکنجه در زندان ابوغریب روی آنتن رفته بود! ما تعجب نکردیم چون برای ما چیز تازه ای نبود. ما در ویتنام  نبودیم اما داستانهایش را شنیدیم و خواندیم. عراق هم نخستین کشوری نبود که به نام دموکراسی خاک آن را به توبره می کشیدند. ابوغریب هم تنها زندان عراق نبود. شکنجه های زندان ابوغریب در برابر بسیاری دیگر از  فجایع و جنایتها به حساب نمی آمد. اما جوهره و محتوای این اعمال، گویای یک نگرش واحد و ارتجاعی به انسان است. روز چهارم دوران سیاهچال در تیف، یک گروهبان آمریکایی با بیل مدفوع خشکیده ایی را به داخل سیاهچال آورده بود و گفته بود:” برایتان شکلات آورده ام” و یکی از زندانیان را وامی دارد تا آن را از نزدیک چک کند و در همان لحظه عکسی از او می گیرند و می خندند. در زندان اوین هم، لاجوردی،یک زندانی سیاسی به نام “ناصر” را وادار کرده بود تا از مدفوع خودش بخورد. من پس از سالها ناصر را خارج از ایران دیدم که دچار بی تعادلی روحی شدید شده بود.

ذات این گونه رفتار از تصمیمهای فردی ناشی نمی شود. در ویتنام هم خیلی وقایع روی داد و امروزه کسی نمی پرسد که کدام سرباز، گروهبان یا سرهنگی آن جنایت را کرده بود. تاریخچه ی جنگ ویتنام را در مجموع دولت ایالات متحده رقم زده است. در عراق یا جبهه های دیگر هم همگان تلاش می کنند که چنین جنایاتی را به بی اخلاقی یک یا چند نفر محدود کنند و آن را کمرنگ نشان بدهند. در قتلهای زنجیره ای هم عده ای خودسرانه عمل کردند و سپس “سعید امامی”(یا اسلامی) در حمام خودکشی شد! “زهرا کاظمی” خبرنگار ایرانی- کانادایی هم در حضور “قاضی مرتضوی” به خودش ضربه ی مغزی زد! دیوید کلی هم در لندن زیر فشار رسانه های گروهی مورد خودکشی واقع  شد. ! باور کنیم که شکنجه در زندانهای عراق را هم عده ای خودسرانه انجام دادند!!عرعرعرعرعررررررررررر   

مسئولیت آغاز جنگ عراق به گردن یک سرباز یا یک سرهنگ نیست. آغاز این جنگ ریشه در همان تفکری دارد که برای رسیدن به اهداف استراتژیک خود، در قرن بیست و یکم هنوز هم جنگ را نعمتی الهی می داند؛ جنگی که دلایل آغاز آن به اندازه ای دروغ و مضحک بود که اگر بانیان آن سر سوزنی شعور می داشتند، اساسا” جنگی آغاز نمی شد.هم اکنون اما ، خبری از شعوروحیا و شرف و انسانیت نیست. روزی که اعلام شد یک سرباز آمریکایی به خاطر شکنجه در زندان ابوغریب درامریکا محاکمه می شود، کاری که ما کردیم تنها خنده بود. بیچاره جامعه ی آمریکا که باید چنین نمایشی را باور کند!اگرکرده باشد….

 

 

ادامه دارد……

اسماعیل هوشیار 

www.tipf.info