نامه ای به منصور حکمت

در استانه هشتمین سالگرد مرگ منصور حکمت مارکسیست نابغه دوران خود به خاطر یادی از او تصمیم گرفتم نامه ای برایش بنویسم و وقایع بعد از او را برایش بازگو کنم  بهتر از آن است  در جنگ و جدال فرقه های متفاوت شرکت کنم و تمام صحنه‌هایی را که مثل فیلم سینِما از جلو چشمهای من و صدها نفر دیگر گذشت را برایش بازگو کنم
هشت سال است که دیگر به کسی گوش نمی دهی واز هیچ‌کس خبر نداری .تحولات سیاسی انقدر سریع پیش می‌روند که بیشتر از هر زمان وجود تو و غیبت تو برای هر انسان شرافتمندی ملموس تر است.شما بنیان گذار سه تشکیلات بودی ۱-اتحاد مبارزان کمونیست ۲-حزب کمونیست ایران  ۳-حزب کومونیست کارگری ایران .مهره اصلی و ستون اصلی تمام مباحث تئوریک  این سه تشکیلات بودی.نوشته ها و سخنرانیها و مباحث تئوریک شما هنوز که هنوز است زنده و شاهد واقعی تمام وقایع این دورانهاست .در هر بحث و جدل در رابطه با تاریخ این سه تشکیلات  اسم شما محور همه بحثهاست .البته الان آن سه تشکیلات خیلی گسترش پیدا کرده‌اند مجموعاً ده تشکیلات شده‌اند تشکیلاتهایی مجزا از همدیگر و ضد هم .تعدادی از این تشکیلاتها دشمنی آشکار با شما دارند تعدادی هم با شعار زنده باد منصور حکمت و دفاع از شما کارهایی میکنند که از اولیها بدتر و بدتر تیشه به ریشه تو میزنند .از افرادی که آن دوران با تو هم کمیته ایی بودند و اعلام میکردند که با تو همنظر هستند هستند کسانی که دنبال فدرالیسم _کسانی جانبازان آمریکا وکسانی سربازان تمام خلقی انقلاب و تعدادی متعصبین کارگری و تعدادی مثل من  هم دنبال معاش خود و وابستگانشان هستند و نظاره‌گر این ماجراها .در آخرین پلنوم که خودت شرکت داشتی و رو به هم کمیته ایی هایت میگفتی بعد از من شما ها صندلی زیر پای همدیگر میکشید و شیرازه این حزب را به هم میپاشید .شماها استاد خراب کردن هستید چه زیبا و قشنگ و دقیق پیش بینی کرده بودید باور کن تمام آن حرفهایت بعد از شما اجرا و عملی شد و همگی به واقعیت پیوست .خوب به خاطر دارم اولین بار که  شما را از نزدیک دیدم و باهات آشنا شدم بعد از درگیریهای منطقه الان سردشت بود که برای اولین بار به خاک کردستان عراق عقب نشینی کردیم من آن موقع مسئول یک واحد از پیشمرگان گردان شاهو کامیاران بودم وحفاظت از کمیته مرکزی به عهده واحد ما بود و چند باری با شما مثل محافظ به بازار گلاله میرفتیم و در قهوه خانه می نشستی و به حرفهای مردم آواره گوش می دادی و کم حرف و ساکت بودی .آن دوران بحثهای شما و سخنرانی‌های شما خیلی برایم آموزنده و جذاب بود و همیشه مشتاق خواندن مباحث شما بودم .اما در این دوران و بعد از رفتن شما و اتفاقاتی که بعد از شما افتاد و قصد دارم گوشه‌هایی از آن‌ها را برایت بنویسم دیگر آن اشتیاق گذشته را ندارم و صادقانه بگویم کاری کرده‌اند که دفاع از شما و حرمت شما سخت ترین کاریست که انسان دوست دار شما میتواند انجام بدهد .من جزء کسانی بودم که مخالف ترک کردن کومه له از طرف شما بودم و هیچ وقت حتی شخصاً هم در این مورد با شما بحث کردم و دلائل شما برایم قانع کننده نبود اما وقتی در کنگره سوم حزب به سخنرانیت گوش میکردم و بعداً هم شخصاً با من حرف زدید خوشحال بودم از اینکه در کنار شما  از انسانیت و تغییر زندگی کارگر و زحمتکش رو به بهبود و رفاه و سعادت انسانی کوشش میکنم و اما باز در آن کنگره رو به کمیته مرکزی و نمایندگان گفتید که شماها را خوب میشناسم شما آدم فرصت از دست دادن هستید شما ها آدم کار خراب کردن هستید آموزش دهنده ها باید اول آموزش ببینند تا بتوانند به دیگران آموزش بدهند در آن موقع من خوب نفهمیدم چرا چنین فکر میکنی اما بعد از رفتنت بیشتر معنی آن افکار و حرفهایت را فهمیدم وقتی دیگر شما نبودی وبه قول خودت مسابقه زیر پا خالی کردن و صندلی کشیدن زیر پای همدیگر شروع شده بود کاش بودی و می‌دیدی همان زمان در مراسم یادبودت چگونه جبهه بندیها داشت شکل میگرفت همان کسی که در کنگره سوم وقتی شما چند ساعتی نبودی و قطع نامه های با اتفاق آرا به تصویب رساند و روز بعد با توضیح ده دقیقه‌ای شما حرفها و قطعنامه اش را پس گرفت و با خنده رو به حضار گفت خوب چه کارش کنیم نادره دیگه . چه میدان‌دار معرکه شده بود یکی تکاور میشد و یکی بنی صدر و یکی حجاریان و یکی سوار اسب انقلاب و دلش هوای انقلاب سواری کرده بود کاش بودی و می‌دیدی در اولین کنگره بعد از شما چگونه دوست و همراه زندگیت با دونفر دیگر از دوستانش وقتی به سخنرانی مخالفش اعتراض میکرد چه جیغ و هورایی میکشیدند و شلوغ میکردند تا کسی نفهمد .کاش می دیدی چگونه یک شبه تعدادی راست و مککاریستی شدند باور کن این‌ها اتفاقات بعد از رفتن شما در حزبی که شما بنیادش نهادی ومیگفتی اساس سوسیالیسم انسان است و من بیچاره بهش دل خوش کرده بودم که می خواهیم کاری کنیم و مردم چشمشان به ماست .کاش بودی و می‌دیدی که هر شب یکی از کمیته مرکزیها در پالتالک جلسه میگذاشت و شمشیرش را کشیده بود تا تعداد دیگری را از سر راهش بردارد و خودش و محفلش زمام امور را در دست بگیرد چه شبهای سختی بود من هر شب ادمین یکی از اتاقها بودم و هر شب مجبور میشدم بعد از بارها تذکر که رفقا توهین نکنید تعدادی را از اتاق بیرون کنم که  تصمیم جنگ نهایی گرفته بودند و توهین وفحش و ناسزا کارشان و فرهنگشان شده بود .کاش بودی و می‌دیدی که مهره‌های اصلی این ما جرا چه کسانی بودند آن‌هایی که تا شما زنده بودی همیشه در کنار شما لم داده بودند و سکوت و تأیید شما کارشان بود و تا بلکه صندلیشان محفوظ باشد در فاصله کمتر از سه ماه بعد از رفتن شما دسته هایی مجبور به ترک حزب شما شدند و دسته‌ای دیگر پیروزمندانه لشکر و قافله شان را به کربلا رساندند و داشتند جشن شادی و مناسک کنگره تمام خلقیشان را میگرفتند و رو به بیرون خودشان می‌گفتند که پیروز شدیم از گذشته قویتر شدیم حتی قویتر از زمان خود منصور حکمت .کاش بودی و می‌دیدی که مینوشتند عشایر کورد از حزب کمونیست کارگری فرار کردند و تکاورهای از جان گذشته منصور حکمت فراریشان دادند .کاش بودی و می‌دیدی در بیرون حزب تمام جریانات و اتاقهای پالتالک بحث لت و پار شدن حزب منصور حکمت بود و ما هم نا امیدانه اگر به اتاقی سر می کشیدیم دیگر نه آن جرأت گذشته را داشتیم نه آن امید که حتی از خودمان دفاع کنیم باز وقتی به نوار آخرین پلنوم که خودتان شرکت داشتید گوش میکردم تعجب می‌کردم که چطور تمام این مناظر را پیش‌بینی کرده بودی و به آن‌ها گفته بودی بعد از مرگ من شماها صندلی زیر پای همدیگر خالی می‌کنید و در بیرون فحش و نا سزاها به من داده می‌شود دقیق همینطور بود که خودتان گفته بودی آن دوران که در بستر بیماری بودی و چند روز پیش از رفتنت شخصی به اسم امین صادقی مطلبی تحت عنوان حزب کمونیست کارگری بعد از منصور حکمت نوشته بود با کلی بد دهنی و فحش  به شما نمیدانی چه موج حمله ایی به او از طرف کادرها شروع شداو فقط با اسامی افراد کمیته مرکزی در جدال قدرت بعد از شما را نوشته بود هنر او فقط چیدن افراد در کانون جنگ قدرت بعد از شما بود و گر نه همان پیش بینی شما را کرده بود و خودش هم اولین کسانی بود که باران فحش و نا سزا را شروع کرده بود و گر نه تمام حرفهای امین صادقی را عملی کردند و همان بلا را به سر حزب شما آوردند و تازه الان بعد از هشت سال دست بردار نیستند و می‌خواهند از نام شما و تاریخ شما توجیه برای خرابکاری های خودشان پیدا کنند دسته‌ای وقتی نوشتند که عشایر کورد را فراری داده‌اند فوری دنبال شناس‌نامه ها رفتند و از روی شناس‌نامه هر کس متولد کردستان بود از کودک و بزرگ اسم نویسی کردند و که در قافله کردستان جا نمانند .وقتی ناسیونالیستهای آذری در داخل شلوغ کردند دنبال شناس‌نامه ترک زبانان گشتند و کمیته ترک زبان تشکیل دادند .وقتی  حزب الله و جند الله و ال اهواز شلوغ کردند کمیته عرب زبانان و باز هخا  شعار قیام داد پرچم شیر وخورشید و سرود ای ایران سر دادند دسته‌ای دیگر با ادبیات کوچه بازاری به مردم می گفتند خر نشوید دنبال این‌ها نیافتید از بالای سر کارگر فراخوان و فَتوا میدهند و زندگی دها جوان را در داخل به خاطر مقاصد حقیرشان به خطر می‌اندازند برایشان زندگی و امنیت آن‌ها هیچ اهمیتی ندارد . خلاصه بعد از مرگ شما کتاب کمونیسم کارگری بسته شده ولی فعلاً جنگ و جدالها ادامه دارد .از تعدادی شکایت می‌شود که گویا اسناد و مدارک شخصی شما را از کامپیوتر شما دزدیده اند دسته‌ای هم انجمن مارکس را بالا میکشند و به گروگان میگیرند .تازگی ها هم دسته‌ای به سراغ حزب کمونیست ایران رفته‌اند می‌خواهند آشتی کنند و قبولشان کنند البته سردار سپه کردستان چون  در گذشته از همه بیشتر به حزب کمونیست ایران بد و بیراه گفته روش نشده خودش اول برود لابد میخواهند بگویند آن همه مقاله و بد و بیراه که به شما گفتیم کار ما نبود آن منصور حکمت بد ذات ما را وادار کرد محض اطلاع بدنه تشکیلات حزب کمونیست ایران زیاد دل خوشی از این‌ها ندارند حتماً بعد از یک مدت همه بد و بیراه ها را رو به شما کانالیزه میکنند و ندامت نامه ایی خوب تهیه میکنند تا در درگاه آن‌ها پذیرفته شوند.یک عده دیگر هم دارند برایت کنگره میگیرند همانهایی که مهره‌های اصلی فرو پاشی حزب شما بودند دیگر خدا میداند می‌خواهند چه به روزگارت بیاورند من بیچاره هم مشغول کارگری و قرض پس دادن هستم آخر میدانی از شانس بد من وقتی من واسه حزب از بانک وام گرفتم اصلاً فکر نمیکردم حزب شما به چنین روزی دچار بشود و باز از سر بد شانسی اسم من هم در لیست عشایر کورد نوشته شده بود و به این دلیل قرض هایم را بالا کشیدند و رو دوش خودم انداختند باور کن می دانستم اگر علنی کنم  باز فحشها از بیرون نثار شما می‌شود در چند جلسه خودشان همونهایی که صاحب حزب و اموال و نعمات حزب شده بودند با رده های بالاشون چندین بار حرف زدم گفتند تو راست هستی و دیگر حتی در هیچ اتاق متعلق به آن‌ها نمیتوانستم برم آنچنان بلوکم کرده بودند که نتوانم  باشون تماس بگیرم. مدتی شماره تلفن تعدادی ار روسای اصلی را گیر آوردم و زنگ زدم گفتم من که گناهی نکردم رفتم وام گرفتم شب و روز کارگری میکنم و از خودم و زن وبچه ام گرفتم برای حزب و سنگ تمام گذاشتم الان هم اتفاقات تلخی برایم پیش آمده و سخت دستم تنگ است وقول دادند تماس بگیرند اما فقط دروغی بیش نبود خوب بود همان راست هایی که توسط تکاوران فراری داده بودند هر چند وضعشان هم خوب نبود مقدار قابل توجهی را ماهانه پس دادند و من از آن‌ها متشکرم در آخر به خاطر اینکه صادقانه به شما بگوییم که اگر دیگر از شما دفاع نکردم بدانی که عذرم موجه است و مرا ببخش .من دیگر از  زنده باد و مرده باد بدم می آید و از اینکه دنباله رو کسی باشم متنفرم اینقدر تجربه کسب کردم که تشخیص بدهم سوراخ دعا کجا است من امیدم  به نسل دیگری از انسانهایی که در داخل در کنار کارگر و زحمتکش شب و روز تلاش میکنند برای سطح آگاهی طبقاتی و دنیایی برابر ودور از دسیسه و باند بازی و فرقه و سکت
خوبه شما اینقدر نوشته و آثار از خودت بجا گذاشتی که جنبش شما و  آرزوهای شما را زنده کنند
منم امیدم همین است و بس
چون همیشه میگفتی اگر امانیسم و انسانیت را از سوسیالیسم بگیری پوچ و بی معنیست..
اساس سوسیالیسم انسان است
در نامه‌های بعدی بیشتر در مورد احزابی که شریک تشکیلشان بودی برایت مینویسم چون من  در این  میان عددی نیستم و هیچ ادعایی ندارم و نداشتم و دنبال هیچ پست و مقامی نیستم
دوست دار قدیم شما
خالد علی پناه
        ۲۰۱۰/۰۴/۲۸