درباره سیاست اپیزمنت غرب با فاشیسم دهه سی قرن بیستم
«نطق هوآر [وزیر خارجه انگلستان]، با خصلت بنیادی و جامعیتی که داشت، و بهخصوص با بیان مواضع محکم، طبعاً تأثیری شورانگیز بر اجلاس عمومی جامعه ملل باقی گذاشت. بهغیراز دو هیأت نمایندگی ـ ایتالیا و فرانسه ـ همه اعضای جامعه ملل حسابی روحیه گرفته و برانگیخته شده بودند. نماینده بلژیک پس از شنیدن سخنان هوآر گفته بود: “انگلیسیها تصمیم گرفتهاند جلو موسولینی را بگیرند، درصورت لزوم حتی با قدرت اسلحه”»!
آنتونی ایدن، صفحه ۳۱۲ کتاب خاطرات
«دولت اعلیحضرت پادشاه در امر دفاع از یک پرنسیپ بزرگ [مقابله با تجاوز به یک عضو جامعه ملل] ناپرهیزی کرده و با سخنرانیهای شجاعانه و شورانگیز پنجاه ملت دیگر را هم به ایستادگی واداشته، دورخود جمع کرده بود. اما، وقتی روزموعود و پای عمل فرارسید، بالدوین [نخست وزیروقت بریتانیا] از گرفتن تصمیم لازم عاجز ماند و جازد… اینطوری جامعه ملل را به یک مصیبت کامل دچارکردند، اگرنگوییم که تیرخلاص به آن زدند».
چرچیل، صفحه ۱۰۴کتاب جنگ جهانی دوم
در ماه مارس ۱۹۳۵، نماینده حبشه، بالاخره پس از چندین بار توجه دادن و هشدار، سرانجام برپایه ماده ۱۵ اساسنامه جامعه ملل رسماً از ایتالیا شکایت و تقاضا کرد مسأله ادامه تهدیدات و خطر حمله ایتالیا به حبشه در اولین اجلاس جامعه مطرح و طبق آئیننامه به آن رسیدگی شود. با وجود کارشکنیهای فرانسه و تقاضای مداوم دیالوگ با موسولینی، سرانجام روال قانونی رسیدگی به این بحران فزاینده رسماً در دستور کار جامعه ملل قرارگرفت. ایدن، رئیس هیأت نمایندگی انگلستان، در پیشبرد کار این پرونده فعال بود. ایتالیا به انحاء مختلف اتلاف وقت میکرد. حتی وقتی نماینده حبشه در حضور شورای جامعه ملل (میزگرد معروف) شروع به اقامه دعوا کرد، نماینده ایتالیا بلند شد و جلسه را ترک نمود. این واکنش وی تأثیر خیلی بدی روی حاضران باقی گذاشت و حتی لاوال که قبلاً با موسولینی سازشهایی کرده بود، از این کار ایتالیا سخت برآشفت.
بلوف روی بلوف!
درانگلستان اوائل ژوئن۱۹۳۵، رمزی مکدونالد، نخست وزیر و جان سایمون وزیر خارجه به علت بیماری ازپست خود کنارهگیری کردند. همانطور که انتظار میرفت، استانلی بالدوین نخست وزیر شد و سرساموئل هوآر پست وزارت خارجه را به عهده گرفت. وی نظامی قدیمی و سیاستمداری کارکشته بود که از زمان جنگ جهانی اول (آن زمان درمأموریت ایتالیا) با خود موسولینی نیز آشنایی داشت. وی سعی کرد با نامهنویسی و ارسال پیغام خصوصی او را به راه آورد. هوآر، با اعزام دیپلوماتهای وزارت خارجه و نیز تماسهای رسمی توسط ایدن، مسیر گفتگو را باز نگهداشت و درخفا با ارائه پیشنهاد امتیازهای جغرافیایی و تغییر مرزها با حبشه تلاش کرد موافقت موسولینی را با راه حل «مذاکره» کسب کند. ولی دیکتاتور ایتالیا یا دفعالوقت میکرد و یا مطالبات غیرعملی پیش میکشید. در واقع، به طرف میفهماند که درحبشه دست باز میخواهد. از دولت انگلستان همان توقع را داشت که از لاوال و دولت فرانسه گرفته بود! فکرش این بود که بابت مواضعی که او تا آنوقت علیه آلمان هیتلری گرفته و درقضیه اتریش (۱۹۳۴)، حتی نیروی نظامی به گردنه ِبرنِر فرستاده، حالا قدرتهای غرب میباید هوایش را داشته باشند و دستش را در آفریقا و توسعه مستعمرات باز گذارند. موسولینی علناً میگفت حقوق جامعه ملل و امنیت جمعی شامل غیر اروپا نمیشود.
در ماههای تابستان ۳۵، از یک سو کشمکش بین دولتهای انگلستان، فرانسه وایتالیا بر سر هدفها و دامنه خواستههای موسولینی در حبشه ادامه یافت و از سوی دیگر افکار عمومی و جامعه ملل ـ در یک رابطه سیاسی و روانشناسی متقابلـ از حرکتهای همدیگر تأثیر گرفتند و جدیتر به بحران حبشه پرداختند. نیمه تابستان اینطور مینمود که کل کابینه بالدوین، زیر فشار افکار عمومی برانگیخته کشور، صریحاً خواهان حل وفصل بحران حبشه توسط مکانیسمهای جامعه ملل و حتی (در صورت حمله ایتالیا به حبشه) موافق ابزار تحریم هست. از آن جا که جامعه ملل رفتهرفته نقش محوری پیدا کرده بود، وزیر امور خارجه جدید انگلستان به این فکر افتاد که با نطقی جامع و صریح شاید بتواند موسولینی را وادار به عقب نشینی کند.
اجلاس عمومی بعدی جامعه ملل قرار بود در۱۲ سپتامبر در ژنو برگزار شود. هوآر از مدتها پیش متن نطق خود را با کمک چمبرلین تهیه و به رؤیت و موافقت اعضای کابینه و شخص نخست وزیر رسانده بود. ظاهراً، ضمن یکی دو تماس، به لاوال هم صریحاً گفته بود که :
«مورد حبشه در انگلستان بهعنوان سنگ محک کارآئی اساسنامه جامعه ملل مد نظر است. اگر در این مورد اساسنامه مورد توجه قرار نگیرد و جدی گرفته نشود، آنگاه در یک زمان دیگر یقیناً نمیتوان آن را جلو آلمان گذاشت و مراعات آن را طلب کرد».۱
به ایدن هم یادآوری کرده بود امیدوار است کمیسیون پنجگانه جامعه ملل در تعیین تکلیف مسائل مورد اختلاف به یک نتیجه روشن برسد، و «این نتیجهگیری هرچه باشد استقلال حبشه باید حفظ شود و در این رابطه هر کاری که از جانب حبشه و جامعه ملل برمیآید باید مورد قبول واقع شود»!
دهم سپتامبر هوآر به ژنو میرسد. با ایدن و همکارانش به گفتگو مینشیند و متن سخنرانی خود را برای اطلاع وشور در اختیار آنها قرارمیدهد.۲
روز ۱۲سپتامبر سرساموئل هوآر، وزیرخارجه جدید بریتانیای کبیر، بهعنوان سخنران اول پشت تریبون میآید و نطق خود را شروع میکند. مهمترین بخش این سخنرانی که بارها با کف زدن مورد استقبال اعضای جامعه ملل قرارمیگیرد، بهطور خلاصه، ازاین قراربود:
«جامعه ملل همان است که اعضایش ازآن میسازند…
اگر میباید (برای پیشرفت و بهبودی امور آن) باری بر دوش گرفته شود، میباید همه شانه زیر این بار بدهند و دستجمعی ریسکها و مخاطرههای آن را بپذیرند.
امنیت کشورهای عضو نمیتواند صرفاً توسط زحمات و تلاشهای شماری اندک ازکشورها تأمین شود، گیریم که این چند کشور خیلی هم قوی و توانا باشند.
آن چه به دولت انگلستان و وظائف آن برمیگردد، اجازه دارم عرض کنم که این دولت با وجود همه دشواریها به وظایف محوله از جانب اساسنامه جامعه ملل متعهد است و درحد تواناییش در انجام این وظایف ازهیچکس عقب نخواهد ماند… این جا مسأله تظاهر به این امر مطرح نیست، بلکه مسأله این است که ملت انگلیس به اصول و مبانی جامعه ملل تعلق خاطر دارد. جامعه ملل، و همینطور کشور من، به این اصول و تعهدات مربوطه اعلام وفاداری میکند و بهطور مشترک برای حفظ و استواری اساسنامه جامعه ملل در تمامیت آن ـ تاکید میکنم بهطور مشترک ـ اقدام میکند، بهخصوص در امر مقاومت و ایستادگی مشترک و قاطع علیه تهاجمها و تجاوزهای خودسرانه…»!۳
یک روز بعد ازسخنرانی فوق، چند کشتی جنگی معروف بریتانیا نیز از دهانه جبلالطارق وارد دریای مدیترانه میشوند. یک پشتوانه آشکار و گویا بهمنظور تأکید روی مواضع روشن و قاطع وزیر خارجه انگلستان علیه جنگطلبی موسولینی.
واکنش اعضای جامعه ملل نسبت به نطق هوآر فوقالعاده است. هم ایدن و هم خود هوآر، درخاطراتشان به جو مساعدی که این سخنرانی و مواضع آن در جامعه جهانی ایجاد کرده بود، میپردازند. ایدن نمونههایی مختلف از واکنشهای مثبت اعضا را نقل و به انتظاراتی اشاره میکند که سخنرانی هوآر برانگیخته بود. یک نمونه:
«نطق هوآر، با خصلت بنیادی و جامعیتی که داشت، و بهخصوص با بیان مواضع محکم، طبعاً تأثیری شورانگیز براجلاس عمومی جامعه ملل باقی گذاشت. بهغیر از دو هیأت نمایندگی ـ ایتالیا و فرانسهـ همه اعضای جامعه ملل حسابی روحیه گرفته و برانگیخته شده بودند. نماینده بلژیک پس از شنیدن سخنان هوآر گفته بود: “انگلیسیها تصمیم گرفتهاند جلو موسولینی را بگیرند، در صورت لزوم حتی با قدرت اسلحه”»!۴
اما، در ایتالیا موسولینی از این مواضع اصلاً جانخورد که هیچ، با آشنایی که به فاکتها و اسرار پشتپرده داشت۵، ژست خشن بهخود گرفت و یک کارزار بزرگ تبلیغاتی و تهدیدآمیز علیه بریتانیا بهراه انداخت، طوری که چندی بعد سفیر انگلستان به لندن خبرمیدهد:
«… در رم همه جا شایع است که عنقریب ایتالیا به بریتانیای کبیر اعلام جنگ میکند…»۶
ولی بعدها معلوم میشود که دو طرف فقط رجز میخواندهاند و بههمدیگر بلوف میزدهاند!
ایدن در خاطراتش راجع به این مسأله به دولت متبوع خود برخورد انتقادی میکند که در هیچ زمان به او و همکارانش در ژنو آگاهی نداده بودند که نطق وزیر خارجهشان درجامعه ملل صرفاً درحد «یک بلوف » بوده است و نه بیشتر:
«در هیچ زمانی به ما نگفته، یا به طریقی حتی اشاره نشده بود که این نطق هوآر یک نوع بلوف بوده که موسولینی را به تسلیم وادارد… ما اگر این را میدانستیم مطمئناً جلو این کار احمقانه را میگرفتیم. موسولینی کسی نبود که از این جور کارها رودست بخورد و خودش را پای یک بلوف سیاسی، آن هم از جانب یک حریف لرزان، قربانی کند».۷
در مورد اعلام جنگ ایتالیا علیه انگلستان هم گرچه موسولینی خیلی دود و دم تبلیغاتی راه میاندازد و نشریات و رسانههای این کشور پر از مطالب تهدیدآمیز و جنگطلبانه علیه بریتانیا میشود، و حتی در دیدارهای سیاسی ـ مثلاً از زبان لاوال نیزـ از خطر بمباران مالتا [مستعمره آن زمان بریتانیا] و حمله به کشتیهای انگلیس در مدیترانه ابراز نگرانی میشود. ولی در واقع تمام این حرفها چیزی جز جوسازی جهت خنثی کردن مواضع حریف بیشتر نبوده است. چرچیل بعدها در خاطراتش دقیق به این واقعیتها میپردازد و توجه میدهد که موسولینی توان نظامی و صفبندی لازم سیاسی برای انجام چنین عملی را دراختیار نداشته:
«موسولینی هرگز جرأت نمیکرد با یک حکومت مصمم انگلیسی وارد جدال شود. تقریباً تمام جهان علیه او بود… آخر ایتالیا چگونه میتوانست علیه ما دست به چنین جنگی بزند؟…
قوای دریایی او در مدیترانه حدود یکچهارم ناوگان ما بیشتر نبود. نیروی هواییاش هم کماً و کیفاً ضعیفتر از سطح (البته پایین) قوای ما بود…»۸
«وضع خیلی بدی پیش آمده بود»!
برگردیم به جو سیاسی بعد از نطق هوآر. درصحنه سیاسی عملی آن زمان، با مواضع صریح و قاطع وزیر خارجه انگلستان در ژنو، البته مرتبه و نقش سیاسی جامعه ملل اعتلا یافت. مبنای فعالیت بعدی هیأت نمایندگی انگلستان در جامعه ملل (به ریاست آنتونی ایدن) هم مشخص و عملاً رهبری فعالیتها در دست بریتانیا قرارگرفت. یک ماه بعد که موسولینی جنگ را شروع و در قساوت و قتل عام بومیان حبشه روی همه متجاوزان تاریخ را سفید کرد، جامعه ملل بر حسب موازین مربوطه واکنش فعال نشان داد و چرخهای تحریم را یکی بعد از دیگری علیه ایتالیا به حرکت انداخت. ظاهراً درلندن نیز هنوز روی خط تحریم توافق بود. پیش از انجام انتخابات (اواخر اکتبر تا نوامبر۳۵) مگر کسی جرأت داشت از سازش با دیکتاتور و زانو زدن جامعه ملل حرفی بزند(؟!). وزیر خارجه درملأ عام مدام از اسناد جامعه ملل و توافق روی تحریمها … سخن میگفت:
«در این فاصله جامعه ملل ایتالیا را به عنوان مهاجم [به کشور حبشه، عضو جامعه ملل] معرفی کرده و چرخ تحریمهای اقتصادی آهسته به راه افتاده بود، نخست با محدود کردن اعتبارات مالی جهت واردات و صادرات اسلحه و… در ژنو و نیز در لندن، این توافق نظر عمومی حاکم بود که تضییقات پیشبینی شده در اسناد جامعه ملل میبایست به مرحله اجرا درآیند».۹
درافکار عمومی نیز عنوان جبهه جهانی «پنجاه ملت به رهبری یک ملت» همه جا پیچیده بود. حتی در جو جامعه و نیز در کمیسیونهای جامعه ملل علناً ایده و بحث تحریم نفتی مطرح بود. در افکار عمومی بارها صحبت از این بود که دولت انگلستان با ناوگان جنگی حاضر در دریای مدیترانه، دهانه کانال سوئز را سد کند و نگذارد ساز و برگ جنگی موسولینی به حبشه رسد!
در چنین آتمسفری انتخابات سراسری پائیز انگلستان برگزار میشود. بالدوین و اعضای کابینه، از جمله وزیر خارجه، با یک مانیفست راجع به سیاستهای داخلی وخارجی دولت وارد نطقهای انتخاباتی میشوند (نیمه اکتبر تا نوامبر). خط مربوط به مسائل بینالمللی در این مانیفست خطاب به تودههای میلیونی رأی دهنده، که سخت خواهان قدرتنمایی جامعه ملل و پیشبرد تحریمها بودند، مجدداً چنین وعده میدهد:
«… ما به هر اقدامی که در قدرتمان باشد دست میزنیم که اساسنامه جامعه ملل مورد دفاع قرارگیرد و اثربخشی جامعه ملل پا برجا ماند و تقویت شود. راجع به وضعیت ناخوشایند کنونی و نزاع میا ن ایتالیا و حبشه، در خطمشی و سیاستی که تاکنون پیشگرفتهایم [یعنی خط تحریم] هیچ لرزشی پیش نخواهد آمد».۱۰
به کمک این نوع تبلیغات حاکی از «قاطعیت»، دولت بالدوین انتخابات را با یک اکثریت خردکننده میبرد (نوامبر۳۵). ولی هنوز یک ماهی بیشتر از این پیروزی بزرگ نگذشته که دفعتاً یک افتضاح بیسابقه برای وزارت خارجه و کل دولت بالدوین پیش میآید. با افشای یک تبانی سیاسی و متن یک «قرارداد» رسوا میان وزرای خارجه انگلستان و فرانسه درباره تقسیم حبشه و نابودی استقلال آن و بخشیدن امتیازات حیرتانگیز به موسولینی، جامعه انگلستان از این همه بیپرنسیپی و وقاحت خط مماشات و استمالت دیکتاتورها شوکه میشود و توفانی از خشم و احساس سرشکستگی سراسر انگلستان را به اعتراض وامیدارد و به تبع آن کل پارلمان نو انتخاب شده نیز علیه دولت صف میبندد…
چکیده ماجرا از قلم خود ساموئل هوآر، وزیرخارجه وقت انگلستان و امضاء کننده قرارداد ننگین «هوآرـ لاوال» چنین است:
«… انتخابات پاییز۱۹۳۵ در انگلستان پایان یافته و وزرای جدید کابینه [بالدوین] انتخاب شده بودند. در اولین نشست کابینه معلوم شد که دولت با تحریم کالاهای نظامی[!]، مانند تحریم نفت، که میتوانست منجر به جنگ شود، موافق نیست. به ویژه رؤسای ستاد ارتش تاکید میکردند که ما در موقعیتی نیستیم که بتوانیم ریسک جنگ کنیم… درپاریس نیز ژنرال ژاملین (فرمانده ستاد ارتش) بر همین عقیده بود که فرانسه نمیتواند دست به اقدامات نظامی بزند، چون نگران بهم خوردن مناسبات حسنهاش با ایتالیا [موسولینی] است …
هنگام گفتگو با لاوال، وی چند بار تلفنی ازهمان جا با موسولینی تماس گرفت. معلوم بودکه از یک خط مستقیم و رمزدار با موسولینی برخوردار است… هنگام مذاکره درباره طرح (برای حصول صلح درحبشه بخشاً اشغال شده توسط موسولینی) لاوال مجدداً این نظرخود را مؤاکداً تکرار کرد که با محاصره نفتی ایتالیا مخالف است… لاوال، که آشکار بود راجع به محتوای طرح مورد گفتگوی ما اطلاعاتی به موسولینی رد کرده، اصرار داشت که در متن طرح، امتیازات خیلی بیشتری برای موسولینی در نظر بگیریم وگرنه چندان امیدی به پذیرفتن این طرح توسط موسولینی نمیرود، زیرا وی هم اکنون مناطق وسیعی از استان تیگره را تحت اشغال خود درآورده است و تصور نمیرود که از متصرفات خود دست بردارد…
من اصرار داشتم که در مسأله انحصار فعالیت اقتصادی [درجنوب حبشه] که قرار بود بهعنوان یک امتیاز ویژه به موسولینی داده شود، این کار تحت نظارت جامعه ملل باشد، اما لاوال که بیکم وکاست حاضر بود دست موسولینی را درحبشه باز گذارد خیلی به سختی و با بیرغبتی به این شرط گردن گذاشت. و تازه بعد، برای بالانس کردن آن به نفع موسولینی تقاضا داشت که طرح، پیش از آن که به ژنو و آدیسآبابا [پایتخت حبشه] ارسال شود، اول به رؤیت موسولینی رسد! حرفش این بود که اینطوری جلب موافقت وی تسهیل خواهد شد و اگر این طرح اول مورد قبول او قرار گیرد و بعد بهعنوان طرح پیشنهادی انگلیس ـ فرانسه به ژنو فرستاده شود دیگر کسی در جامعه ملل با آن مخالفت نخواهد کرد. من با خواست لاوال موافقت کردم. ولی دولت ما اصرار داشت که طرح همزمان به رم و آدیسآبابا فرستاده شود…
روزبعد [یکشنبه] آخر وقت بالاخره روی مبانی پنجگانه زیر به توافق رسیدیم:
یکم ـ باریکهیی منتهی به دریا به حبشه تفویض میشود که توسط آن، برخوردار از تمام حقوق مستقل مربوط به دریا دسترسی داشته باشد. [انگلستان حاضراست، درصورت لزوم این باریکه را از بخش سومالی مستعمره بریتانیا در اختیار حبشه قراردهد]
دوم ـ در عوض حبشه بخش مهمی از سرزمینهای اشغال شده استان تیگره را به ایتالیا واگذار میکند و تغییر مرز در مشرق و جنوب شرقی کشور را میپذیرد.
سوم ـ در قسمت جنوب و جنوب شرقی حبشه یک منطقه وسیع در نظر گرفته میشود که در آن امور کشف و استخراج و استفاده اقتصادی، زیرنظرجامعه ملل، منحصراً در اختیار ایتالیا قرار گیرد.
چهارم ـ استقلال حبشه در کلیه سرزمینهایی که به ایتالیا تفویض نمیشود به قوت خود باقی میماند.
پنجم ـ این طرح به عنوان یک راه حل قابل اجرا برای حصول سازش در جامعه ملل جهت قبول یا رد مطرح میشود. …
اگر ما با این طرح! نمیتوانستیم جنگ را خاتمه دهیم، اهالی ساکن حبشه به وضع فاجعهباری دچار میشدند و سرتاسر کشور تصرف میشد و پادشاه حبشه نیز خلع و آخر سر نیز موسولینی به کنار هیتلر رانده میشد. جامعه ملل هم درحالت انشعاب و آلمان هم از هرنظر به تجاوزگری ترغیب میشد. این تأملات بود که مرا واداشتند در آن یکشنبه شب به کابینه خودمان توصیه کنم طرح مشترک را بپذیرند و برای رأیگیری درجامعه ملل مطرح کنند.
صبح روز بعد، پیش از این که کابینههای انگلستان و فرانسه فرصت مطالعه متن کامل قرارداد را داشته باشند، بخشهای زیادی از آن در جزئیات و به صورتی زشت در رسانهها [پاریس] چاپ و افشا شده… و بدین ترتیب وضع خیلی بدی پیش آمده بود».۱۱
بلی، این بار دیگر دستاویز پاسیفیسم و طلحطلبی جامعه انگلستان دراختیار حضرات نبود. واقعاً وضع خیلی بدی برای خط استمالت پیش آمده بود.
شرح و تفسیرمتفاوت
دراین جا شاید مناسبتر باشد که موضعی متفاوت دراین باره را از قلم کسی [چرچیل] نقل کنیم که دست بر قضا در این قضییه از همان گامهای نخست طرفدار احتیاط و اقدام مشترک همراه فرانسه بود. وی بهعلت تخصص در مورد وضعیت نیروهای نظامی کشور، بهخصوص نیروی دریایی بریتانیا و روابط دیرینه و متونی که مرتب مینوشت،۱۲ دقیقاً از توازن قوای کشورها در دریای مدیترانه و جزئیات قوای نظامی انگلستان اطلاع داشت. چرچیل در تفسیری که ذیلاً خلاصه آن را نقل میکنیم، درباره مسأله «قرارداد» افشا شده مذکور حرف نمیزند، بلکه راجع به اصل موضوع مورد بحث شرح و تفسیری متفاوت ارائه میدهد. خواننده میتواند در باب حق و باطل مواضع دو طرف خود قضاوت کند:
«پنجاه ملت تحت رهبری یک ملت»! این، آن حالتی بود که در هفتههای پائیزی انتخابات ۱۹۳۵ در مورد وضع جامعه ملل به افکار عمومی جهان و بهخصوص به جو جامعه انگلستان منتقل میشد.
سخنرانیهای انتخاباتی عمدتاً حول ضرورت مقابله عمومی علیه هجوم فاشیستی به حبشه و قول و وعده ایستادگی جامعه ملل و حفظ امنیت جمعی و… ایراد میشد. خونریزی در حبشه، انزجار نسبت به فاشیسم و فراخوان به تحریم توسط جامعه ملل، … یک خواست فوقالعاده قوی برای مبارزه علیه دیکتاتور ایتالیا در جامعه موج میزد که باید تحریمهای مؤثر به اجرا درآیند و در صورت لزوم ناوگانهای بریتانیا را وارد عمل کرد…
دراین بین موسولینی با تمام قوا به یک جنگ روانی علیه انگلستان دست زده بود و خطر حمله به انگلیس از کلیه بوقهای فاشیستی تبلیغ میشد. ناوگانهای انگلیسی در دریای مدیترانه تقویت شده بودند ولی دست از پا خطا نمیکردند در حالی که به سادگی میتوانستند جلوی نقلوانتقالات ایتالیا از طریق کانال سوئز را بگیرند… ولی محافل دولتی شایعهپراکنی میکردند که کشتیها کهنه و فاقد سلاح ضد هوایی هستند و…
اما، بر اساس بررسیهای بعدی، جای هیچ تردیدی نیست که یک تصمیم شجاعانه میتوانست خطوط ارتباطی به حبشه را ببندد و ما از هرگونه درگیری و نبرد نظامی احتمالی پیروز بیرون میآمدیم… من (در بحران حبشه) هرگزطرفدار اقدام تنهایی بریتانیای کبیر نبودم ولی چون ما (درجامعه ملل) خیلی پیشگام شده بودیم، دیگرعقبنشینی خسران زیادی به بارمیآورد… در صورت بستن راههای آبی، ایتالیا بالکل راهش قطع میشد و ارتش آن در حبشه در تنگنای کمبود آذوقه و مهمات قرارمیگرفت…
در واقع امر، اگر صحبت از یک فرصت استثنایی در بین باشد که بهخاطر یک مسأله بزرگ، با حداقل ریسک،میتوانستیم به یک ضربه قاطع و تعیین کننده دست بزنیم، این فرصت همانا شرایط پائیز ۱۹۳۵ در دریای مدیترانه بود و بس!
ولی این نیز یک واقعیت بود که دولت وقت انگلیس اعصاب لازم را برای چنین کاری نداشت… و در این اثنا البته، چشم هیتلر و میلیتاریستهای ژاپن به این صحنه رقتانگیز دوخته شده بود…حالا دیگر همانطورکه هیتلربه ما نگاه میکرد، موسولینی نیز به بریتانیا به چشم یک طرفحساب جبون و فاقد نیروی رزمندگی نگاه میکرد. از نظر او، ما حریف بزدلی بودیم که حرفهای گنده به دهان میآورد ولی اهل عمل و مرد جنگ پای گفتهها و قولهای خود نیست».۱۳
رسوایی و سر شکستگی
ـ ۸ دسامبر،هوآر و لاوال زیر قرارداد نقض استقلال و تمامیت حبشه امضا گذاشتند،
ـ ۹ دسامبر، این قرارداد، به توصیه هوآر، مورد تصویب کابینه انگلستان واقع شد،
ـ درهمین ایام در جامعه انگلستان محتوای قرارداد افشا و توفانی از خشم بالا گرفت،
ـ هم موسولینی و هم (در۱۳ دسامبر) اجلاس جامعه ملل متن را رد میکنند. ناگزیر
ـ روز ۱۸ دسامبر کابینه انگلستان قرارداد را منتفی اعلام میکند و کنارمیگذارد، در همین روز هوآر ـ به مثابه بزبلاگردانـ زیرفشار نخست وزیر از پست وزارت خارجه استعفا میدهد،
ـ ۱۹ دسامبر، وی در مجلس هنوز از این قرارداد دفاع میکند، ولی همان جا نخست وزیر اعتراف میکند که «این قرارداد بهطور کامل و مطلقاً مرده است و در هیچ صورت دولت درفکر احیای مجدد آن نیست»!
ـ در نشست جامعه ملل، لاوال تلاش میکند ازاین « قرارداد» دفاع کند، ولی نماینده حبشه صریحاً میگوید که کشورش صلحی میخواهد برپایه عدالت و مقاصد خیر، نه صلحی که بر تسلیم و دستبرد و غارت بنا شود.
باری، در هفت ماهی که جنگ تجاوزکارانه فاشیستی طول میکشد، کشور مظلوم حبشه خیلی جان میکند تا در برابر هجومهای نظامی فاشیسم ایتالیا و بهخصوص بمبارانهای وحشتناک هوایی پایداری کند. تمام این مدت به هر دری میزند که سلاحهای مورد نیازش را از خارج کسب کند، ولی دولت انگلستان از فروش سلاح و حتی تحویل سلاحهای خریداری شده قبلی به آن کشور اجتناب میکند. این خلأ را البته تا اندازهیی هیتلرسعی میکند پرکند. بعد ازمدتی بیطرفی و مشاهده دقیق روند وقایع، به دو طرف طوری کمک میرساند که آتش خانمانسوز جنگ درشمال آفریقا و بحران در اروپا حتیالمقدورادامه یابد.
درطول هفت ماه جنگ، موسولینی توسط نیروی هوایی خود ۳۴۰ تن گاز سمی علیه قوای حبشه به کارمیگیرد. نیروهای کم سلاح و پا برهنه کشور آفریقایی به سختی مقاومت میکنند ولی، سرانجام روز۵مه۱۹۳۶ دولت مربوطه کاپیتولاسیون رامیپذیرد. دیکتاتور ایتالیا پس از تصرف کامل حبشه مدعی میشود «بر پنجاه ملت پبروزشده»! و، در نقش قیصر جدید رم، بلافاصله اعلام امپراتوری میکند.
ادامه دارد
منابع و توضیحات
۱ـ بهنقل از کتاب خاطرات آنتونی ایدن، رو دررو با دیکتاتورها، صفحه ۳۱۰، متن آلمانی
۲ـ جالب است که ایدن، بهعنوان وزیر امور جامعه ملل کابینه، پیش از آن که هوآر برای ایراد سخنرانی به ژنو آید، درجریان تهیه و تنظیم نطق وزیر خارجه قرار نگرفته بود. ولی در ژنو، روز قبل از سخنرانی، متن نطق دراختیار ایدن و همکارش قرارمیگیرد. اینها از صراحت و قاطعیت مواضع آن متعجب میشوند. خود ایدن، قبلاً در لندن، مواضعی ضعیفتر را با وزارت خارجه و دیگر اعضای کابینه مطرح کرده و موافقت آنها را خواسته بود، ولی آنها به احتیاط توصیه کرده و موافقت نکرده بودند. حالا وزیر خارجه خودش با مواضع تندتری به ژنو آمده بود. این بود که ایدن توصیه به تعدیل متن کرد و پیشنهاداتی برای تغییر متن داد. ولی هوآر سوای چند نکته کوچک، حاضر نشد در اصل صراحت و قاطعیت متن نطق تغییری دهد!
۳ـ به نقل ازصفحه ۱۵۵/۱۵۶ کتاب خاطرات سر ساموئل هوآر، وزیر امور خارجه انگلستان درفاصله ۷ژوئن الی ۱۸ دسامبر۱۹۳۵ درکابینه بالدوین: «۹ سال پرحادثه»
۴ـ بهنقل از صفحه ۳۱۲ خاطرات ایدن…
۵ـ بعد از جنگ جهانی دوم، طبق اسناد کشف شده معلوم شد که: موسولینی درماه فوریه ۳۵ از دولت انگلستان خواسته بود نظر خود را در مورد حبشه و تمایلات ایتالیا نسبت به آن ابراز نماید. دولت وقت بریتانیا برای تدوین جواب، ابتدا یک نظریه کارشناسی سفارش داده بود. نتیجه این پژوهش این بود که به لحاظ منافع استعماری امپراتوری بریتانیا، تسلط و یا دستکم تقویت ایتالیا در حبشه مثبت است. این نتیجهگیری صرفاً برای خود دولت بود، ولی موسولینی توسط مأموران مخفی خود از نسخهیی از این نظریه کارشناسی که در سفارت انگلیس در رم وجود داشت عکسبرداری و از محتوای آن آگاه شده بود. بنابراین خوب میدانست تهدیدات هوآر ـ آن هم با ضعف سیاسی آنهاـ توخالی است.
۶ـ همان کتاب ایدن، صفحه ۳۱۲
۷ـ همان کتاب، صفحه ۳۱۱
۸ـ صفحه ۹۷ کتاب جنگ جهانی دوم، نوشته چرچیل
۹ـ صفحه ۱۶۱ کتاب «۹سال پرحادثه»
۱۰ـ به نقل ازصفحه ۹۹ کتاب جنگ جهانی دوم
۱۱ـ صفحات ۱۶۵ الی ۱۶۸ از کتاب خاطرات ساموئل هوآر
۱۲ـ چرچیل درزمان جنگ جهانی اول وزیر نیروی دریایی بود، بعدها نیز مداوماً مسائل نظامی و سطح تسلیحات و تجهیزات کشور را پیگیری میکرد و درباره موضوعات مربوطه مرتباً در کتابها و مقالههایی که مینوشت به دادههای مزبور اشاره میکرد. مقالههایش در بسیاری از نشریات معروف آن زمان مرتب چاپ میشد و در واقع، آنطورکه خودش مینویسد، طی سالهای دراز منبع درآمد چرچیل همان نوشته ها و تفسیر نویسیها بوده است.
۱۳ـ صفحه ۹۴ کتاب جنگ جهانی دوم