اندرزهای لیبرالی درباب پیوند “جنش سبز” با جنبش کارگری!

اخیرا سازمان “اکثریت” بیانیه ای به مناسب اول ماه مه خطاب به “جنبش سبز” منتشر کرده است  و درخواست کرده است که این”جنبش” از حق سازمانیابی کارگران و مزدبگیران و مطالبات کارگران دفاع کند. مکث روی این بیانیه از آنجا که تلاش گرایشات لیبرالی برای سوءاستفاده از جنبش کارگری را بصورتی فورموله بیان می کند، امری مفید برای پیشروان جنبش کارگری است، چرا که علیرغم اینکه پایه مادی جنبش کارگری منافع و مطالبات کارگران و تهدیدستان جامعه است و نیروی محرک این جنبش استراتژی ای است که این منافع را نمایندگی می کند، اما این به خودی خود این طبقه را در مقابل گرایشات لیبرالی که منافع طبقات متوسط و بالای جامعه را نمایندگی می کنند، مصون نمی دارد  و بطور واقعی کارگران همواره در معرض تهدیدی جدی از طرف گرایشات لیبرالی به منظور به سیاهی لشکر کردنشان در خدمت منافع طبقات دیگر قرار دارند.

گفتمانی که در این بیانیه در راستای “توجه” به جنبش کارگری بکار آمده، تنها مختص به اکثریتی ها نیست و در روزهای اخیر و بدنبال بازبینی هایی که لیبرالها از “جنبش سبز” بخاطر ضعف و ناتوانی شان در راهبری حرکت های  اعتراضی این دوره بر علیه جناحی از رژیم نه کل رژیم، ارائه داده اند، بیشتر از گذشته از زبان سخنگویان این طیف شنیده می شود.

دفاع از حقوق و مطالبات کارگران برای این طیف، نه بخاطر برسمیت شناختن تام و تمام این حقوق برای سازندگان و صاحبان اصلی جامعه، بلکه به این خاطر است که  حضور رو به گسترش کارگران و اقشار تهیدست جامعه را در میدان می بینند و تلاش شان در این جهت است که این حضور و این تحرکات سرنوشت ساز را از راه بدور کنند و هر اندازه که بتوانند از رادیکالیسمش کم کنند و جنبش سبزشان را بر آن سوار کنند. اینها دریافته اند که طبقه متوسط جامعه همانگونه که رویدادهای چند ماه اخیر نشان داده، نه پی گیری لازم را در مصاف با حاکمیت دارند و نه زورش را.  همانگونه که سازمان اکثریت در بیانیه اش به آن اعتراف می کند که : «طبقه متوسط جدید به تنهائی قادر نیست، سد استبداد را بشکند و آزادی‏های سیاسی و اجتماعی را در جامعه مستقر سازد».

ناگفته نماند استبداد مورد نظر کل طیف جنبش سبز، آن درجه استبدادی که از حکومت ولایت فقیه و خط امام و قانون اساسی مایه می گیرد نیست، چون سران این طیف هزار بار وفاداریشان را به ولایت فقیه و قانون اساسی اعلام کرده اند، اعتراض به آن بخش از استبداد است که دست آنها را از چپاول کارگران و زحمتکشان کوتاه کرده و بخشی از یاران و همراهان آنها را به زندان کشانده است.

اما با این حال “انصاف” در بیانیه اکثریتی ها  بیشتر از این هست که جنبش کارگری را صرفا از این بابت برسمیت بشناسد که نیروی کمکی برای شکستن سد استبداد برای طبقه متوسط و کمک به آنها  در راه دستیابی به خواسته های “دمکراتیک” لیبرالیستی ملی/ مذهبی باشد، بلکه بخاطر اعتراف به این واقعیت نیز هست که طبقه کارگر طرف اصلی در مصاف با قدرقدرتی سرمایه داری است.

این امر در بیانیه اکثریت مورد اشاره و تاکید قرار می گیرد که «اقتصاد کشور در بحران است، صدها واحد تولیدی ورشکسته و تعطیل شده اند، میانگین ظرفیت تولید به کمتر از ۵۰ درصد رسیده است، تورم و بیکاری فزاینده است و اجرای طرح “هدفمند کردن یارانه ها” این روند را وخیم تر خواهد کرد» تا از آن این نتیجه را بگیرد که همه اینها به این منجر می شود که مبارزه طبقاتی اوضاع آتی را در ایران رقم می زند و اگر جنش سبز از هم اکنون به صرافت نیفتد و به پیوند جنبش سبز با جنبش کارگری نیندیشد، اوضاع به سیر دیگری سوق پیدا خواهد کرد. 

“اکثریت” با تبیینی پراگماتیستی این هشدار را به همقطاران سبزش می دهد که خطر جدی است و کارگران دارند می آیند و باید راهشان را کج کرد. باید آنها را در خود هضم کرد و نباید گذاشت که با صف مستقل خودشان وارد میدان شوند. مردم هم نان می خواهند و هم آزادی و باید با کاربست ابتکارات مختلف زمینه نزدیکی طبقه کارگر و طبقه متوسط را فراهم کرد. پیشنهاد این راهکار به این خاطر است که آنها شاهد تعمیق مبارزه طبقاتی و رادیکالیزه شدن سیر اوضاع هستند و ترس منزوی شدن  به حاشیه افتادن بیشتر دوباره اصلاح طلبان و رفرمیست های سبز به عینه قابل رویت است.

همانگونه که می بینیم جنبش کارگری تنها از طرف گرایشات کلاسیک تریدیونیستی و سندیکالیستی درون خود مورد “توجه” و متعاقبا تهدید قرار ندارد، بلکه اینک و بویژه بر بستر اوضاع متحول چند ماه اخیر در ایران از زاویه مسائل سیاسی جامعه ایران نیز مورد توجه سیاسی اپوزیسیون بورژوا لیبرال ایرانی قرار گرفته است.

رویدادهای چند ماه اخیر که در بی سابقه ترین شکل  دیکتاتوری حاکمیت جمهوری اسلامی را به چالش کشید، یکبار دیگر نشان داد که جنبشی که اتکایش تنها به منافع و شعارهای طبقات متوسط و بالای جامعه باشد، توانایی مصاف نهایی و سرنوشت ساز را با رژیم سرمایه داری جمهوری اسلامی ندارد. نشان داد که تنها اتکاء به آکسیون ها و جنگ و گریز خیابانی کافی نیست و لازم است اشکال دیگری از مبارزه را بر رژیم تحمیل کرد و نشان داد مادامی که این رژیم از طرف جنبش های اصیل و ریشه دار اجتماعی به مصاف طلبیده نشود، امکان تغییری جدی در اوضاع که همانا رفتن این نظام و جایگرینی آن بر نظمی متکی بر منافع محرومان، وجود ندارد. نشان داد که پیشروان جنبش کارگری توهمی به جنبش سبز و رهبران آن ندارد. نشان داد آثار توهمات “اصلاح طلبانه” جریان سبز در میان مردم به کمترین حد ممکن خود رسیده است و راهکارهای بورژوا لیبرالی اصلاح طلبان  در میان توده های مردم که نزدیک به ۵۰ میلیونشان زیر خط فقر زندگی می کنند، خریداری ندارد.

در این اوضاع و احوال است که این واقعیات مبرهن که در چند ماه گذشته  همواره از طرف کمونیست ها و نیروهای رادیکال جامعه بیان شده، می رود بخشا به گفتمان نیروهای لیبرالی هم تبدیل شود، تا در پرتو این رادیکال نمایی، هم شکست راهکارهای ناکارایشان را پرده پوشی کنند و هم از سیر تعمیق و رادیکال شدن جنبش های اجتماعی و در راس آنها جنبش کارگری بکاهند و با تلاش برای جای پا باز کردن در جنبش کارگری به هر اندازه ای که برایشان مقدور گردد، آن را به نیروی پشتیبان برنامه های لیبرالی خود تبدیل کنند. با این وصف سئوالی می تواند این باشد که آیا این گفتمان، نشانی از به چپ گراییدن این نیروها و جهت گیری تازه ای را در میان اپوزیسیون لیبرالی هواخواه “جنبش سبز” می رساند؟این تلاش نه تنها چرخشی به چپ از سوی این نیروها نیست، بلکه تلاشی غیر اصیل و راستگرایانه و فرصت طلبانه است.

این نیروها که بعد از سالها تشتت و پراکندگی و بی افقی به یکباره چتر سبز رنگی را بر بالای سر خود دیدند و جانی تازه گرفتند، خیلی زود و بدنبال فروکش کردن امواج میلیونی در اعتراض به کل این رژیم و سی سال استبداد مذهبی و اعتراض به کودتای “انتخاباتی”، بیاد آوردند که جنبشی با شعار محدود “رای من کو؟”، نمی تواند راه به جایی ببرد. شعارها و تاکتیک های مبارزاتی “جنبش سبز” بسرعت از طرف نیروهای سرکوبگر رژیم سرکوب گشته و هر بار محافظه کاری بیشتری را بر رهبری این حرکت تحمیل کرد. حرکت  های خودجوش جنگ و گریز خیابانی هم هر چند که خوشایند رهبری سبز نبود، ولی با این حال نتوانست به تنهایی در برابر رژیمی مسلح و سرکوبگر برد زیادی داشته و  تدریجا محدود و محدودتر گشت.

اگر چه همه بر این واقعیت اذعان داشتند که اعتراضات چند ماه اخیر طغیان توده های معترض مردم در مقابل بیش از سه دهه کشتار و جنایات و سرکوب  رژیم جمهوری اسلامی است و ریشه در فقر و تنگدستی و بیکاری و سایر دردهای اجتماعی مردم زحمتکش و تهیدست دارد، اما استراتژی “جریان سبز” از نمایندگی کردن به این نیازها و خواسته ها فرسنگها فاصله داشته و هر بار نیز که با نشانه هایی از حرکت ها و شعارهای رادیکال روبرو می شد، به بهانه پرهیز از خشونت و ندادن بهانه به دست دشمن خود در پی مهار آن بر می آمد. “بیانیه سازمان اکثریت” ضمن اینکه اعتراف به شکست و ناکامی و ناکارآیی حرکت سبز در مصاف با جنبش اعتراضی این دوره می باشد، تلاش بی ثمری است که در میان جنبش کارگری و پیشروان این جنبش چنگی به دل نخواهد زد و  میدانی برای ابراز وجود در جنبشی که گرایش سوسیالیستی در آن شکل گرفته و بر بستر تضادها و شکاف های عمیق بین فقر و ثروت در جامعه ایران بنا نهاده شده، پیدا نحواهد کرد و نمی توانی به جریانی بازدارنده تبدیل شود. سیر تکوین مبارزه و رادیکالتر شدن هر روزه آن این امکان را به آنها نخواهد داد.

روند مبارزات این دوره در اشکال رادیکال تر و متنوع تر و رادیکال شدن شعار و مطالبات پیشروان این حرکت بوضوح قابل مشاهده است. اگر طبقه کارگر برای دوره ای با ظرفیت قابل توجهی در جریان جنبش جاری حضور متشکل و سازمان یافته نداشت، اما در همین چند هفته اخیر حرکت های گسترده و درخشان مبارزاتی را بر علیه سرمایه و رژیم از خود نشان داده است و موجی از اعتراضات و مبارزات کارگری جامعه را فرا گرفته است. تشکل های کارگری، تلاش های صمیمانه و امیدبخشی را بدور از گرایشات درونی شان برای ایفای نقش قدرتمندتر از خود نشان داده اند که اطلاعیه مشترک چند تشکل در مورد دستمزدها نمونه آن است و انتظار می رود این حرکت برای ماه مه هم بوقوع بپوندند.

پاسخ پیشروان جنبش کارگری به این تلاش فرصت طلبانه و دروغین لیبرالها که به صرافت افتاده اند و به “جنبش سبز” هشدار و رهنمود می دهند که برای شکستن سد استبداد باید به آکتر اصلی جامعه یعنی طبقه کارگر متکی شد، این است که جنگ سرنوشت ساز را با رژیم هار سرمایه داری جمهوری اسلامی،  آن نیروی طبقاتی می تواند به سرانجام رساند که به غیر از زنجیرهای بردگی مزدی اش چیزی ندارد که از دست بدهد. آن راهکار و استراتژی ای می تواند چراغ روشنی بخش این جنگ باشد که طبقه کارگر را مزورانه و فریبکارانه به نیروی پشتیبان طبقات دیگر تبدیل نمی کند. آن نیرویی می تواند تامین بکند که اولویت مبارزاتی و فعالیت های خود را صرف تامین منافع کارگران و زحمتکشان قرار داده است. امری که جریانان بورژوا لیبرالی با آن ضدیت کامل دارند و رسالت کمونیست ها، پیشروان جنبش کارگری و  گرایش سوسیالیستی درون این جنبش است.

 

برگرفته از جهان امروز شماره ۲۴۸