چرا پراکنده ایم؟ به بهانه ی اول مه ۲۰۱۰

۱۲۰ سال پس از قطعنامه ی طبقه ی  کارگر برای اتحاد و آگاهی سوسیالیستی هنوز پراکنده ایم. علیرغم تشکیل دادن سه انترناسیونال و دهها حزب کشوری و منطقه یی، هنوز تحزب کمونیستی و انترناسیونالیستی طبقه ی کارگر فاصله ی فراوانی دارد با اتحاد و آگاهی لازم برای کسب قدرت سیاسی و رهایی نهایی از ستم و استثمار.
کارگران جهان متحد شوید و سرنوشت خود را بدست گیرید! این چکیده ی پیام مه بوده و هست. و این طبقه بارهاهم خود را متشکل کرده و دست به قدرت برده است. اگر نتوانسته قدرت را نگهداردو گسترش دهد و از بازگشت ستم و استثمار برای همیشه جلوگیری کند، این جزو صورت مساله است و بایددر یک ارزیابی تاریخی پاسخ بگیرد؛ پاسخی نو که کارگران مسئول و مبارز را راهی تازه بگشاید.
این ماجرا، تازه آغاز شده و میتواند و باید به سرانجام کمونیسم برسد؛ سرانجام رهایی و سرآغاز تمدن واقعی نوع بشر.! هرقدر این بلندپروازی، رویا تلقی شود، به قول جان لنون در ترانه ی ایماجین، تنها من نیستم که این رویا را دارم! آری؛ به برکت عملی بودن و علمی بودن آرمانمان، مشکلات این آگاهی و تشکل و قدرتگیری را از سر راه برمیداریم.
در سطح جهانی، پیروزیهایی چون انقلاب اکتبر، تغییر و تحولی اساسی را  بشارت داد. دستاوردهای اقتصادی، اجتماعی و انسانی این انقلاب توان مبارزه و مقاومت بشریت در برابر بربریت سرمایه را بسیار فراتر برد. تاکنونهم پیروزیهای منطقه یی و جهانی فراوانی برای کارگران و گروههای اجتماعی تحت ستم نظیر زنان، کودکان و ملتهای ستمدیده به دست آمده و پابرجا مانده که در غیاب قدرت کارگر و کمونیسم دست یافتنی نبود. شاهد این مدعا تلاش حریصانه ی بورژوازی و دولتهای آن است برای بازپس گرفتن هر ذره ی این دستاوردها. تجربه ی دهه های اخیر روشنتر نشان داد که به محض اینکه ضعفهای جنبش اجتماعی کارگری، دراین مصاف گشاد بدهد؛ بورژوازی هار امپریالیست در تعرض سبعانه به هعرصه های حقوق مردم، از بیمه و بازنشستگی گرفته تا حقوق زنان و کودکان و پناهندگان و غیره، تردیدی و درنگی نمیکند.
آنگاه که کمونیسم قدرت بیشتری داشت، امواجی از جنبشهای بورژواناسیونالیستی و بورژوافمینیستی، خودرا به رنگ سرخ درمیاوردند و با کمونیستها عکس میگرفتند. در فلسطین و ویتنام و افریقا و امریکا ی لاتین؛ درمیان فمینیستهای اروپایی و امریکایی، همه جا طرفداری از کمونیسم مد بود. اکنون، اما، امواجی از همین جنبشها در انکار کمونیسم (جعلی) خود و دشمنی با کل کمونیسم  بایکدیگر مسابقه گذاشته اند . زهی خوشوقتی، امید که بتوانیم از تلاش مجدد آنان برای مخدوش کردن کمونیسم، هنگام اوجگیری مجدد نیرویمان، جلوگیری کنیم. قطعا از سر این آقایان وخانمها زیاد است که حالشان با توبه ی گالیله ی وحشتزده از کلیسا قیاس شود، اما علیرغم هراندازه پشیمانی و توبه، زمین زیرپای آنان به چرخش به شرق ادامه میدهد! گذشته از اینکه محبوبیت کمونیسم به مناطقی و کشورهایی از جمله در امریکای لاتین باز گشته است؛ افتضاح بحران اقتصادی اخیر هم به خشن ترین شکلی قباحت نظام اربابانشان را آشکارترکرده است و ضرورت میارزه ی کارگری کمونیسی را واضحتر ندا میدهد.
اکنون، شش ملیارد مائیم  و مشتی مفتخور خرافاتی و چاقوکش که از پنتاگون گرفته تا تهران زندگی و امنیت مارا گروگان گرفته اند.
ما از پیشروی ناچاریم. فورانهای اخیر اعتراضات کارگری و گروههای اجتماعی دیگر، از جمله درکشورهای اروپایی، خود، جلوه هایی از این ضرورت را فریاد میزنند. سئوال اینست که چرا کارگران معترض در فورانهای اعتراضیشان به کمونیسمشان مسلح نیستند! چرا در دهه ی ۶۰ و ۷۰ ، نه تنها کارگران که اقشار ستمدیده دیگر هم به کمونیسم متوسل میشدند .
 درآخر دهه ی ۷۰ که مردم ایران درگیر یک تصفیه حساب جدی با بورژوازی بود، کارگران کتانبهای جلد سفید مارکس و لنین را چاپ میکردند و از هرگوشه یی سازمانهای کمونیستی و شوراهای کارگری سر بر میآورد. اما حالا، نه تنها ناسیونالیستها و فمنینستها و بورژوازی دمکراتنمای دنبالچه ی امپریالیزم در انکار کمونیسم گوی سبقت از یکدیگر میربایند، بلکه کارگران هم، علیرغم مبارزات مسمتر، در برابر افقهای واهی سندیکالیسم و رفرمیسم خلع سلاح و دستپاچه مینمایند و آعتماد به نفس و رزمندگی کمونیستی در اقلیت درد آوری است!
راستی چرا؟ چرا پراکنده ایم؟
در جستجوی پاسخ میتوان گفت که لابد اعتبار کمونیسم، در جهان، بسته به اعتبار آن در کشورهای متروپل؛ آنجا که سنت کمونیستی جاافتاده تر است، بوده! چرا که پیشتر، مثلا در دهه ی ۶۰ و ۷۰ ، کارگران کمونیست در آلمان، ایتالیا و فرانسه اعتبار بیشتری داشتند؛ کمونیسم بین کارگران انقلابی لهستان معتبر بود و آنان علیه سرمایه داری دولتی طرفدار شوروی مبارزه میکردند، نه علیه کمونیسم. و… اما حالا، اعتبار کمونیسم در این کشورها به قدری صدمه دیده است که  مثلا تعداد بیشتری از کارگران، در اروپا، به راسیستها رای میدهند تا، به زعم خود، از مشکل بیکاری بکاهند و یا از اسلامیسم و فاشیسم شرقی در امان بمانند! در ایران هم عادی تر شده که کارگر ایرانی، کارگر افغانی را مقصر بیکاری خود بداند، به غرب آل احمد بد بین باشد، کمونیسم نفوذ فراوانی نداشته باشد و توده های نسبتا وسیع کارگر به سینه زنی و امام زمان وحتی، انبوهی از کارگران آگاه و مبارز، به سندیکالیسم زرد دخیل ببندند! تحت عنوان مبارزات کم هزینه، یک رفرمیسم ناتوان و یک سندیکالیسم بی تاثیر راه حل نیست. اتفاقا کم هزینه ترین مبارزه ی کارگری همانا مبارزه ی کمونیستی است؛ بسته به اینکه این کمونیسم چه اندازه مجرب و مسئول باشد.
آری؛ بخشی از پاسخ میتواند این باشد که کارگران در کشورهای متروپل، آنجا که سنتهای کمونیستی و کارگری ریشه دارترند، راه را نشان میدهند. وقتی آنان سررشته را گم کرده اند، دیگر کارگران، در مناطقی که سنت کارگری کمونیستی درآنها جوان تر است، آسانتر به دام ناسیونالیسمها و فاشیسمهای محلی میافتند. بنا براین، کمونیستهای جهان باید بیشتربرتقویت آگاهی و تشکل کمونیستی و کارگری در کشورهای متروپل متمرکزشوند!
من تعارف نکرده ام که این را یک جستجوی پاسخ مینامم. یک  پاسخ نهایی، به نظر من، باید بسیاری جوانب دیگر را هم روشن کند؛ ازجمله اینکه چرا این کارگران و کمونیستهای کشورها و مناطق متروپل (با همه مبارزات مستمرشان) نشانه های آشکاری از خودآگاهی مدرن کمونیستی به دست نمیدهند؟  چرا نزدیک به صد سال پس از لنین، اوج تازه یی از روشنگریهای کمونیستی و موج نوینی از تئوریهایی که موانع را از پیش پای پراتیک کمونیستی بردارد، دیده نمیشود؟ اگر نه پس از جنگهای جهانی بورژوازی، پس از فروپاشی شوروی دیگر مطلقا این ضرورت داد میزند. چرا کمونیسم، حتی انجا که سنت دارتر است، به روز کردن تئوری مارکسیسم و یافتن راههای نوین برون رفت را در دستورنمیگذارد؟ دو دهه پس از فرو پاشی شوروی و شش دهه پس از جنگهای جهانی که همواره هم با تهدیدها ی بزرگ و جنگهای خانمانسوز محلی و منطقه یی بورژوازی دست به گریبان بوده ایم آیا این سخن به جا نیست که یک خیزش جدی ونوین و در روشنایی یک باز بینی انقلابی موفقیتها و شکستهای گذشته ضرورت یافته است؟ کمونیسم کارگری تلاشی بود دراین جهت که نیازمند ادامه، بازنگری و تکمیل و تکامل جدی است.
خلاصه کنم : امید من به یک سری جنبشهای مطالباتی کمونیستی،  وامید بیشتری به چنین جنبشهایی در کشورهای متروپل، است که خودرا، چه درسطح منطقه یی و کشوری و چه در سطح انترناسیونالیستی و در یک انترناسیونال نوین آگاه و کمونیستی، متشکل نمایند و راه پیشروی کل طبقه را هموار نمایند. این، آیا، رویای بلند پروازانه ایست؟ امید قطعی دارم که (به قول آن ترانه خوان انقلابی) رویای تنها من نباشد. شکوه اول مه امسال اینرا نشان خواهد داد.
مصلح ریبوار
jm.rebwar@gmail.com