درباره سیاست اپیزمنت غرب درمقابل فاشیسم در دهه سی قرن بیستم
«من حاضرم زیر هر قراردادی امضا بگذارم و هر متنی را مهر کنم. من به هرکاری که راه پیشرفت سیاست مرا هموارکند دست میزنم. من آماده ام همه مرزها را ضمانت کنم وبا هرکسی که باشد قرارداد عدم حمله و پیمان دوستی ببندم … (البته وقتی لازم باشد همه اینها را زیرپا میگذارم)… این یک نظریه سادهلوحانه است که آدم مجاز نیست از این حربهها استفاده کند، چرا که شاید بعد در موقعیتی قرارگیرد که مجبور به شکستن عهد و پیمان باشد. این چه حرفی است، تا حالا هر قرارداد و پیمانی، هر قدر هم قسم و آیه پایش خورده بودهاند، دیر یا زود شکسته شده است… چرا نباید من، امروز با نیت خوب پای یک پیمان را امضا کنم و فردا، سرد و بی رحم، زیر امضایم بزنم…؟»
هیتلر، درگفتگو با هرمان رایشنینگ۱، ص۱۰۷ کتاب «گفت وشنودها با هیتلر»
ملاقات و گفت و شنود همه جانبه هیأت رسمی و بلندپایه انگلیسی با هیتلر در هفته آخر ماه مارس۱۹۳۵ گرچه از برخی جهات تأثیراتی ناخوشایند روی مهمانان، بهخصوص شخص ایدن، باقی میگذارد (خط سیاست خارجی که هیتلر مطرح میکند: اختصاص بخش عمده وقت بهشرح و بسط نظرات خویش و ابراز خصومت شدید با بلشویسم که چشمانداز جنگ را تداعی میکرد و…)، ولی درعین حال این حسن را هم داشت که مسئولان سیاست خارجی بریتانیا از برخی جنبهها و سمتگیریهای تازه دیکتاتور آلمان از نزدیک آگاه شدند. میل به سازش و حتی اتحاد عمل با امپراتوری انگلستان ازیک سو و گرایش به رودررویی با شوروی و بلشویسم از سوی دیگر. انگار که نگاه نازیسم از سمت غرب بهطور کامل برگرفته و صرفاً افقهای گسترده سرزمینهای شرق را مد نظر داشت؟
ایدن درمسکو
آنتونی ایدن، پس از پایان دیدار هیأت بلندپایه انگلستان از برلین و گفتگوی چند روزه با هیتلر، سفرسیاسی را طبق برنامه بهسمت اتحاد شوروی ادامه میدهد. درمسکو، او اولین دولتمرد عالیرتبه جهان غرب است که به دیدار و گفت وشنود با ژزف استالین میرود.
پیش از آن، وی نشست و تبادلنظر طولانی با وزیرخارجه وقت شوروی، لیتوینوف دارد. وی حول سیاستهای هیتلر و هدفهای آن، نقطهنظرهایی قابل تأمل ابراز میکند:
«طرح نخستین آلمان، اول حمله به فرانسه را درنظر داشت و پس از آن هجوم به شرق در برنامه بود. ولی دراین میان برنامهشان را عوض کردهاند…
اگر کتابهای هیتلر و روزنبرگ۲ کماکان مبنای تعلیم و تربیت مدارس درآلمان باقی ماندند، معنایش اینست که آلمان چنین برنامههایی را جدی دنبال خواهد کرد…
اگر آلمان متوجه شود که همه دولتهای به خطرافتاده دست به ائتلاف با همدیگر میزنند و دربرابرش صف میکشند، آن وقت ممکن است دچار تردید شود و تقدیرش را به چالش نگیرد…
اگر در حال حاضر هیتلر میگوید که به غرب چشم ندارد و فقط به توسعه در شرق نظر دوخته است، این حرف را برای این میزند که عقیده دارد چنین سیاستی مورد قبول بریتانیای کبیر و دیگر قدرتهای غرب واقع میشود. او بنا را بر آنتاگونیسم ادامهیابنده میان منافع انگلستان و شوروی میگذارد. من فکرنمیکنم وقتی میگوید به غرب نظری ندارد، سخن راستی به زبان میآورد…
دریک امر هیج جای شک و تردید باقی نمانده که هیتلر در تدارک هجوم به یک سمتی است… آلمان میخواهد اول انتقام بگیرد و بعد سیادت کند.
ما موافق سیستم امنیت جمعی هستیم … آلمان درحال تلاش برای منشعب کردن دیگر قدرتهاست…
از زمان جنگ جهانی (اول) تاکنون هرگز در مسأله حفظ صلح اینقدر نگرانی وجود نداشته است…
تفاوت اصلی مابین استنباطات بریتانیا و دولت شوروی در اینست که دولت فخیمه به خصلت تجاوزکارانه سیاست آلمان باور ندارد…»۳
ملاقات جداگانه ایدن با استالین، بعداً شهرت زیادی پیدا میکند. گفت وگو میان آنها، به قول معروف، گل میکند و بهدرازا میکشد. تفصیل آن را باید درمجلد دوم کتاب خاطرات ایدن (رودررو با دیکتاتورها ، فصل نهم) خواند. این جا صرفاً یکی دو نکته را به اختصار میآورم ، به عنوان نمونههایی که به موضوع ما مربوط هستند:
«استالین: وضعیت اروپا را چگونه میبینید، آیا آژیرهای خطر به صدا درآمدهاند، همانند وضعیت سال ۱۹۱۳ یا فکرمیکنید وضع بدتر ازاینهاست؟
ایدن: به جای آژیرهای خطر بهترست بگوییم اوضاع متشنج است. وجود جامعه ملل، که ممالک اروپایی، به غیر از آلمان، عضو آن هستند یک عامل با اهمیت است، امتیازی که ما درسال ۱۹۱۳ فاقد آن بودیم.
استالین: من درفایدههای جامعه ملل که تردید نمیکنم. با وجود این به نظرم میآید اوضاع بینالمللی بهطوراساسی وخیمتر شده است. ۱۹۱۳ صرفا ًبا یک متجاوز بالقوه مواجه بودیم: آلمان. ولی حالا با دو متجاوز روبهرو هستیم: آلمان و ژاپن…
تنها راه درست برای رتق و فتق وضعیت فعلی این است که سیستمی از همکاریها و پیمانها بهوجود آوریم. باید به آلمان حالی کرد که درصورت حمله کردن به یک ملت، با تمام اروپا روبهرو خواهد شد…»۴
جبهه استرسا و جامعه ملل، مشتهای خالی
امضاکنندگان پیمان صلح ورسای، نه تنها ناگزیر بودند اعمال پیمانشکنانه دولت آلمان (درطول سه ماه نخست سال۱۹۳۵) و سیاست تعرضی هیتلر، یعنی اعلام علنی نظاموظیفه عمومی، بازسازی قوای زمینی، دریایی و هوایی آلمان را -که جملگی نقض علنی مفاد نظامی ورسای بهشمار میرفت- به مثابه هل من مبارزطلبی و پروکاسیون آشکاردولت نازی به حساب آورند، بلکه با این اقدامات برای اولین بارپس از جنگ جهانی اول امنیت ملی خودشان را نیز آشکارا در خطرمیدیدند. واقع امر این بود که کنفرانس پاریس درسال ۱۹۱۹ و محصول آن ـ پیمان ورسای ـ بخصوص بندهای نظامی آن بهمنظور محدود نگهداشتن قدرت تعرضی آلمان تدوین شده بود و حالا همان آلمان مهاجم درجنگ جهانی اول، با ایدئولوژی نژادی و سیاستهای تهاجمی شدیدتر دوباره سر بلند کرده بود و علناً مفاد مربوطه را زیر پا میگذاشت و علاوه بر این، با زبان حق به جانب و ریاکارانه از موضع «مظلوم» ابراز طلبکاری میکرد!
برخورد تهاجمی و حق بهجانب هیتلر، و نوع گفتگو با هیأت عالیرتبه انگلستان دربرلین (۲۶ـ۲۸ ماه مارس۳۵)، و بهویژه اعلام غیرمترقبه عبور بازسازی نظامی قوای هوایی از اصل تساوی قوا با انگلستان، بلافاصله به حرکات سیاسی گوناگون منجر شد. واکنش لحظهیی و بلادرنگ دیپلوماسی انگلستان درمحل (هیأت مربوطه و سفارت بریتانیا در برلین) البته بسیار ضعیف و میشود گفت چاکرانه بود. دکتر پاول اشمیت۵، سر مترجم حاضر در گفتگوهای برلین، در این مورد به یک صحنه حیرتانگیز اشاره میکند:
«وقتی ساعتی بعد از اعلام خبر تکاندهنده برتری قوای هوایی آلمان بر انگلستان، طبق قرار قبلی، هیتلر بهاتفاق گورینگ و ریبن تروپ به منظورصرف صبحانه به سفارت انگلستان وارد میشدند، صاحبخانه، سر اریک فیپس (سفیر بریتانیای کبیر“!” )، فرزندان خودش را در سالن ورودی سفارتخانه بهخط کرده بود و اینها هنگام وارد شدن هیتلر و همراهان، بهنشانه سلام نازیها بازوهای کوچکشان را بالا برده و با “هایل هیتلر” به دیکتاتور آلمان خوشامد گفتند».۶
هیتلر، چه در عنوان کردن طرح ۳۵درصد و آبانداختن دهان دولت فخیمه «به خیال خودشان، جهت مکتوب کردن برتری دریایی بریتانیا از یک طرف و مهار بازسازی ناوگانهای آلمان ازسوی دیگر» عملاً شناخت دقیق خود را از انتظارهای محدود و روانشناسی استمالتگران انگلیسی بهمنصه ظهور رسانده بود. بهقول یک محقق آلمانی: «حالا میشد فهمید چرا هیتلر تاریخ دیدار با وزیر خارجه انگلستان و مذاکره با وی و هیأت مربوطه را به عقبانداخته بود. او طرفدار روش «مذاکره از موضع قدرت» بود.۷
هیتلر درباره ضرورت نوع مذاکره با هیأت انگلیسی درباره طرح ناوگانهای دریایی (درهمان ملاقات برلین در اواخرماه مارس۳۵، بعدها، ضمن یک صحبت خصوصی با وزیر خارجه اتریش در ۱۹نوامبر۱۹۳۶ چنین میگوید: «طرز فکر انگلیسی یک طرز فکر آرام و منطقی است که فقط توسط فشار نیرویی تحت تأثیر قرار میگیرد. من خودم این ویژگی را مشاهده کردهام وقتی که با سرجان سایمون در برلین صحبت میکردم. به محض این که به وی اطمینان دادم نیروی هوایی آلمان به حد و قدرت نیروی انگلستان رسیده است، فضا عوض شد و ما توانستیم با احترامات متقابل به همدیگرگوش کنیم، طوری که زود امکان قرارداد مربوط به ناوگانها هم فراهم گردید».۸
با وجود اعتراضهای فرمال بریتانیا (به اتفاق سایر دولتهای جامعه ملل) اینبار هم دولت فخیمه ، بهجای قطع مذاکرات یا هرگونه واکنش جدی دیگر، در ادامه خط مماشات اعلام میکند که برای مذاکرات مربوط به تناسب قوای ناوگانهای دریایی ـ یعنی همان پروژه دیپلوماتیکی که ابتکارسیاسی شخص هیتلر بود ـ آمادگی هرچه زودتر دارد و مایل است روز اول ماه مه هیأت مذاکرهکننده آلمان را در لندن ببینند!
همزمان، در اثر نارضایتی دولت فرانسه و ایتالیا از روند بازسازی تسلیحات آلمان، دولت انگلستان چارهیی نداشت که برای حفظ ظاهر و موازین جامعه ملل هم شده ـ درعین دید و بازید با نمایندگان آلمانی ـ با دولتهای معترض نیز هماوا شود.
در اثر فشار سیاسی فرانسه و ایتالیا، روز۱۴آوریل۱۹۳۵ نخست وزیران و وزرای خارجه کشورهای انگلستان و فرانسه و ایتالیا، درشهر ایتالیایی استراسا (درساحل دریاچه ماجیوره) کنفرانس بزرگ و پر سروصدایی تشکیل دادند و پس از گفتگو درباره لزوم ایستادگی درمقابل اعمال خلاف هیتلر، طی یک یادداشت مشترک پر طمطراق اعلام کردند که:
«درآینده با توسل به وسائل لازم دربرابر الغای یکجانبه قراردادها خواهند ایستاد».۹
با اعلام این جبهه، البته اگر امضاکنندگان آن محکم میایستادند، دامنه مانور سیاسی هیتلر در اروپا بهطور محسوس تنگ میشد. سه روز بعد هم جامعه ملل همین خط را دنبال کرد و اقدامات آلمان را محکوم نمود و مسأله را برای تصمیمگیری نهایی به پلنوم رجوع داد. جلسه پلنوم جامعه ملل نیز بهطور دستهجمعی علیه آلمان رأی داد. ولی بعد؟
چرچیل در باره این رأی چنین مینویسد:
«همه قدرتهای حاضر در این نشست، این اصل را مورد تأکید قرار دادند که مفاد قراردادهای رسمی را نمیتوان با اقدامات یکطرفه ملغی کرد… رویهمرفته نوزده کشور، در یک موضعگیری رسمی نسبت به رفتار آلمان اعتراض و علیه آن رأی دادند. ولی، بدون آمادگی عملی برای به کرسی نشاندن این تصمیم و بدون این که حتی یک قدرت، یا گروهی از قدرتها، حاضر باشند ـ حتی به عنوان آخرین حربه ـ جهت اعمال رأی خودشان تهدید استفاده از زور را به رخ آلمان بکشند، برگه رأی آنها بیتأثیر باقی ماند».۱۰
بعد از تشکیل جبهه استراسا و رأی جامعه ملل ، شرایط سیاسی به سرعت علیه تعرض هیتلر سمت و سو گرفته بود. سیاست خارجی رایش آلمان در خطر مواجه شدن با یک اتحاد عمل گسترده کشورهای اروپایی و حتی شوروی (که روز ۲ماه مه با فرانسه قرارداد امنیتی امضا کرد) قرارگرفته بود. وزارت خارجه آلمان سخت ابراز نگرانی میکرد. ولی دراین گردنه نیز هیتلر، با شناخت دقیق از نقطه ضعف اصلی این «جبهه» ـ یعنی خط مشی اپیزمنت انگلستان ـ به سرعت وارد عمل شد.
با اولین اقدامات جدی هیتلر روی استمالتگران انگلیسی، جبهه مذکور، مثل یک ببر کاغذی، با کمترین ضربه درهمریخت و فروپاشید. مسئول اصلی این فروپاشی دقیقاً دولت فخیمه بود که درهوس دریافت یک قرارداد مطلوب ناوگان دریایی از دیکتاتورآلمان (یعنی همان پیشنهاد ۳۵درصدی هیتلری ) و خیال باطل «مهار هیتلر با عقد قراداد»، دامن از کف داد و همه تعهدات دیگر خود را علناً زیرپا گذاشت.
روز ۲۳آوریل۳۵ سفیر انگلستان در برلین دعوتنامه دولت متبوع خویش برای گفتگو درتاریخ اول ماه مه در لندن، جهت مذاکره درباره طرح ناوگانهای دریایی و تدوین قرارداد را به وزارت خارجه آلمان تحویل داد. از این جا باز یک تاکتیک همیشگی دیگر هیتلر فعال شد.
او، درآستانه هر دور مذاکره معمولاً طرف مربوطه را غافلگیرانه درمقابل عمل انجام شده تازهیی بهنفع موضع خود قرارمیداد (و بعد: حالا میخواهی مذاکره کنی، در شرایط جدید و موضع قویترشده من، بفرما مذاکره کنیم!) جریان به طورخیلی خلاصه به این ترتیب پیشرفت:
«در ۲۶آوریل آجودان هیتلر، هوسباخ، به بولوو، مدیرکل ودیپلومات برجسته وزارت خارجه آلمان خبر داد که پیشوا مایل است در پاسخ به دعوتنامه بریتانیا، به سفارت آنها چنین گفته شود: درنیمه دوم ماه مه، هیتلر یک سخنرانی فوقالعاده راجع به مسائل خارجی ایراد خواهد کرد. گفتگوهای مربوط به ناوگانهای دریایی میتوانند پس ازاین سخنرانی شروع شوند…
روز ۲۵آوریل وابسته دریایی هیتلر در سفارت آلمان در انگلستان در پاسخ به استفسار همکار انگلیسیاش راجع به صحت و سقم شایعات، اقرارمیکند که هیتلر دستور ساختن ۱۲ زیردریایی را صادر کرده است… بنا به گزارش معاون سفیر، فون بیسمارک، واکنش اولیه مطبوعات بعضاً خصمآمیز بودهاند و تهدید به قطع مذاکرات ناوگانها میشود… نخست وزیر انگلستان طی یک نطق درمجلس عوام از «خبر وخیم» صحبت میکند، و روز ۳ماه مه، جان سایمون ، وزیرخارجه طی صحبتی با سفیر آلمان اشاره میکند که مسأله آمادگی دولت متبوعش به مذاکره، حالا با انتقاد سخت روبهرو است و مقام وی نیز، پس از این عمل انجام شده آلمان، دچار لرزش شده است».۱۱
با وجود این نه تنها دعوت به مذاکره پسگرفته نمیشود، بلکه بعد از سخنرانی حیلهگرانه هیتلر که پائینتر به مهمترین مفاد آن اشاره میکنیم، رسانههای اپیزمنتی با شور و حرارتی تازه از مذاکرات استقبال میکنند.
چکیده «نطق صلح هیتلر» در۲۱ماه مه۱۹۳۵ :
«خونی که از سیصد سال پیش به این سو در پهنه اروپا از تن ملتهای این قاره جاری شده است هیچ تناسبی با نتایج حاصله از این جنگها ندارد: فرانسه درپایان این خونریزیها فرانسه باقی مانده، آلمان کماکان آلمان است، لهستان، ایتالیا ، همه همان طور که بودهاند برجای ماندهاند. تمام آنچه خودبینی سلسلهها، شوروشرهای سیاسی، و تعصبهای کورکننده ناسیونالیستی ـ با دریایی خونریزیـ درعرصه تغییرات ژرف سیاسی وجغرافیای کشوری بهدست آوردهاند، حاصل این جان کندنها در زمینه مسائل ملی رویهم چیزی نبوده جز خراشهای سطحی بر بدنه و موجودیت ملتها، درحالی که تمامیت و اس و اساس این ملتها به همان صورت پیشین باقی مانده است. اگر این حکومتهای جنگجو حتی بخش کوچکی از این همه فدا و قربانی را صرف اهداف هوشمندانهتری کرده بودند، به یقین توفیقی بیشتر و توشه و حاصلی با ثباتتر نصیبشان شده بود…
اگر حکومتها به افزایش شمار ساکنان سرزمین خویش علاقه دارند، در این صورت به جای جنگ و مصیبت، از راه بس سهلتر و بسیارطبیعیتری میتوانند به مقصود نائل آیند:
در پیشگرفتن یک سیاست سالم تأمین اجتماعی و افزایش سریع زاد و ولد ملت، طی فقط چند سال، شمار فرزندان افزوده به یک ملت را سریعتر بالا میبرد و این روش برای ازدیاد جمعیت بهتراست تا هر جنگی که از راه گرفتن اسیر و انتقال مردمان غریبه از متصرفات میتواند گردهم آورد…
ایده اولیه امنیت جمعی از اندیشههای وودرو ویلسون [رئیس جمهور ایالات متحده آمریکا در زمان جنگ جهانی اول] است. اما آلمان، به دلیل رفتاری که متفقین سابق بعد از جنگ از خود نشان دادند ـ و با ما همچون یک ملت دست دوم برخوردکردندـ اعتقاد خویش را به ایدههای ویلسون، یا دستکم به چگونگی اجرای آنها، از دست داده است. آنها در امر خلعسلاح تبعیض رواداشتند و آلمان را برابر نشمردند و حقوق و شخصیت مساوی برایش قائل نشدند و در حالی که ما خلعسلاح شدیم دیگران از انجام وظائف خود در این مورد طفره رفتند. با وجود این تجربههای تیره و تار باز هم آلمان پیوسته حاضر بوده در تحقق و حصول امنیت جمعی همکاری کند، منتها مخالفت ملت آلمان با پیمانهای چند جانبه دلایل عمیق تاریخی دارد، زیرا این نوع قراردادهای چند جانبه میتوانند موجب گسترش جنگها شوند و ازمحدود ماندن کشمکشها جلوگیری میشود… از این گذشته اروپای شرقی یک مورد ویژه است. درپهنه این جغرافیا، کشور روسیه بلشویکی قراردارد که هدفش نابود کردن استقلال اروپاست. آلمان نازی هرگز نمیتواند با چنین دولتی به وفاق و تفاهم رسد،…
بهجای پیمانهای غیر واقعی چندجانبه، آلمان حاضر است با یکیک همسایگانش قراردادهای دوجانبه عدم حمله متقابل منعقد کند. به جز فقط با یک دولت: لیتوانی. این کشور هنوز سرزمین آلمانی ِممِل را در تصرف خود دارد. ظلمی که هیچگاه از طرف ملت آلمان پذیرفته نخواهد شد و به خودی خود ناقض حق تعیین سرنوشت ملی (آنطورکه ویلسون بیان کرده) میباشد.
[دراین جا هیتلربه تفصیل از محسنات قرارداد دوجانبه آلمان با لهستان تعریف میکند و از این نمونه در تأیید سخن خود استفاده میکند. سپس ادامه میدهد]
این واقعیت که آلمان بندهای مربوط به محدودیت تسلیحات، مندرج در پیمان ورسای، را غیر معتبر اعلام کرده و زیرپا گذاشته اصلاً به معنای توجه نکردن و قبول نداشتن سایر بندهای این پیمان ، ازجمله غیرنظامی ماندن ایالت راین، یا عدم مراعات و تضمین مفاد پیمان لوکارنو و وظایف مربوطه نیست. او (هیتلر) نسبت به اتریش هیچ قصد سوئی ندارد و نمیخواهد آن را به آلمان ملحق کند. او بهواقع حاضراست قرارداد پیشنهادشده از جانب بریتانیا و فرانسه در مورد قوای نظامیهوایی (درتکمیل پیمان لوکارنو) را امضا کند. آلمان حاضر است میثاق بینالمللی مربوط به ممنوعیت سلاحهای سنگین، چون تانک و توپخانه سنگین را امضا نماید و بر اساس یک معاهده بینالمللی محدود نگهداشتن تولید و کاربرد دیگر سلاحها، چون بمبافکنها و استفاده از گاز سمی را بپذیرد. خلاصه، آلمان حاضر است با یک محدودیت عمومی تسلیحات موافقت نماید، هر آینه این محدودیت شامل همه کشورها و قدرتها باشد.
سپس هیتلر با تفصیل و تأکید به پیشنهاد خودش درباره محدودیت ناوگانها برپایه ۳۵درصد میپردازد و به گرمی برای برتری و چیرگی ابعاد ناوگانهای امپراتوری بریتانیا ابراز تفاهم میکند و سخن را با گفته زیر بهپایان میبرد هر که در اروپا آتش جنگ را برافروزد صرفاً قصد ایجاد هرج و مرج دارد. اما ما سخت بر این عقیدهایم که زمانه ما شاهد سقوط تمدن مغرب زمین نخواهد بود، بلکه رستاخیز آن را به چشم خواهد دید. ایمان خللناپذیر و امید مفتخر ملت آلمان اینست که موفق شویم در تحقق این رستاخیز بزرگ سهمی فناناپذیر ایفا نماییم».۱۲
به نوشته محققان و بررسی کنندگان نوشتههای هیتلر (در دوران مورد نظر ما) تبحر شیطانی وی در کاربرد زبان صلح و عبارتپردازیهای مطلوب جامعه ملل و پاسیفیستها، هیچنمونه مشابهی در بین دولتمردان آن زمان نداشت!!
قرارداد ناوگانها،حلقه نجات هیتلر!
اوائل ژوئن۱۹۳۵ ریبن تروپ به اتفاق کارشناسان و دستیارانش عازم لندن میشود. هیتلر به وی دستور داده بود در همان آغاز مذاکراتی که برای ۴ ژوئن درنظرگرفته شده بود، خواسته زیر را بهطور بیبرو برگرد مطرح کند و ادامه مذاکره را به پذیرش آن مشروط نماید:
«دولت انگلستان میباید اعلام کند نسبت نیرویی پیشنهاد شده ازجانب پیشوا، یعنی نسبت ۳۵درصد را ازهمان ابتدا بیقید وشرط میپذیرد. چون این نسبت نه پیشنهاد آلمان، بلکه عزم جزم پیشوا محسوب میشود و پذیرش آن شرط مقدماتی آغاز مذاکره است».۱۳
این روش (تبلیغاتی) و تاکتیک توهینآمیز و ضربالاجلی ریبن تروپ باعث ناراحتی شدید هیأت مذاکرهکننده انگلستان و شخص جان سایمون میشود:
«وزیر امور خارجه انگلستان که دچار خشم شده بود، رسم ادب دیپلماتیک را به رئیس هیأت نمایندگی آلمان تذکر داد و جلسه را ترک نمود، ولی ریبن تروپ با درشتگویی بر سر شرط خود باقی ماند…»۱۴
از طرف آلمان ، البته غرض از پیشکشیدن این شیوه شرطی، خفیف کردن طرف مذاکره بود که از این طریق، مطالبی که سهماه قبل در «کتاب سفید»شان علیه آلمان نوشته بودند [تعدی آلمان به مفاد پیمان ورسای و غیرمجاز بودن بازسازی نیروی دریایی توسط آلمان هیتلری] رأساً بهزبان خود باطل وآن را سکه یک پول کنند. با قبول چنان خواست بیقید وشرطی، تلویحاً مفاد مربوطه پیمان ورسای هم بیاعتبار میشد که هیچ، ضامن اصلی ورسای (دولت بریتانیای کبیر) حسابی آسیب سیاسی میدید.
در هر صورت، تمام تلاشهای دیپلماتیک انگلستان برای تغییر رفتار ریبن تروپ بینتیجه ماند و سفیر ویژه پیشوا یکدنده روی خواست مزبور پافشاری کرد (… وگرنه مذاکره بیمذاکره). درچنین آتمسفری گفتگوکنندکان از هم جدا میشوند. اما، فقط دو روز بعد طرف انگلیسی به ادامه مذاکره دعوت میکند و در پیش درآمد گفتگو، ضمن قرائت بیانیهیی، به اطلاع میرساند که:
دولت بریتانیای کبیر[!] تصمیم گرفتهاست خواستهای صدراعظم رایش آلمان را، بهمثابه اساس مذاکرات بعدی راجع به مسأله ناوگانهای دریایی میان دو کشور، به رسمیت شناسد.
درواقع هیتلر برای آن عددی که بهطور نسیه در عطف به آینده، به انگلستان داد، یک باخت سیاسی کیفی و نقد را نیز به ریشش بست. بهدنبال بیانیه مزبور، وزیر خارجه انگلستان با اشارهیی خفیف به متحد خودشان اضافه میکند که:
«بهخاطررعایت وضع فرانسه باید چند روزی حوصله نشان داد، چون آنجا متأسفانه وضعیت سیاسی آنطور که درآلمان و انگلستان استحکام دارد با ثبات نیست»۱۵
در فاصله شروع و پایان مذاکرات ناوگانها، دولت انگلستان نیز عوض میشود و بالدوین به جای مکدونالد نخست وزیر، و سر ساموئل هوآره به جای سایمون وزیر امور خارجه بریتانیا میشوند.
وقتی دو هفته بعد متن مورد توافق «قرارداد ناوگانها» حاضرمیشود، تاریخ موعود برای امضای آن (ازطرف آلمان ریبن تروپ و ازطرف انگلستان سرساموئل هوآره وزیرخارجه جدید) مخصوصاً ۱۸ ژوئن است! صدوبیست سال پیشتر درچنان روزی قوای بریتانیا و پروس در واترلو فرانسه را شکست سختی داده بودند!
بازگشت ریبن تروپ به آلمان هم چون یک پیروزی بزرگ جشن گرفته شد. او را سیاستمداری بزرگتر از بیسمارک نامیدند! هیتلر ۱۸ ژوئن را «خوشترین روز زندگیش تا آنموقع» دانست! بهواقع هم خط اپیزمنت هدیه بزرگی به هیتلر بخشیده بود. دولت انگلستان درست سر بزنگاه، یعنی موقعی که سیاست خارجی آلمان نازی دچار یک تنگنای بیسابقه شده بود،حلقه محاصره دور هیتلر را شکسته و با آن وضع خفتبار برای خود، یک توفیق خارقالعاده در سیاست خارجی نصیب دیکتاتور آلمان کرده بود. با مهر و امضا پای قرارداد دوجانبه ناوگانها عملاً:
ـ خط اضمحلال نظام ورسای مورد تأیید ضمنی انگلستان واقع شده،
ـ جبهه متحد علیه تعرض هیتلر(«جبهه استراسا» و نیزجامعه ملل ) ضربهکاری خورده و بر عکس ، رایش آلمان بهعنوان طرف مذاکره سر بلند کرده،
ـ تعادلهای پیشین اروپا هم بهمریخته و چهارچوب بعدی نامعلوم بود،
ـ وبالاخره، این تصور (و خواست هیتلر) قوت گرفته بود که تقسیم اروپا به دو حوزه آلمانی ـ انگلیسی امکانپذیراست!
ادامه دارد
پانویس: ۱ـ هرمن رایشنینگ، ناسیونالیست اهل دانسیگ، متولد ۱۸۸۷ در پروس غربی، پس از خاتمه تحصیلات عالی مشغول اداره اقتصادی املاک فامیلی در شهر خودمختار دانسیگ شد. وی پیش از روی کار آمدن نازیها به مقامات بالای منطقه رسید، در شرایط دشوار اقتصادی سال ۱۹۲۹ بهبعد تلاش زیادی برای نجات اقتصاد کشاورزی منطقه بهخرج داد و در همین مسیر به حزب نازی پیوست و رئیس سنا در دانسیگ شد. وی بهعنوان یکی از مسئولان بالای شهر مهم دانسیگ، مدتی به دایره نزدیکان مورد اعتماد هیتلر راه یافت و در گفت و شنودهای مفصل سیاسی و استراتژیک هیتلر حاضر بود. وی به مأموریتهای پنهانی برای گفتگو با سران لهستان و… نیز اعزام شد و برای پیشوا گزارشهای پنهانی آورد. رایشنینگ زمانی که حزب نازی تصمیم گرفت فضای سیاسی شهر را یکپارچه به اشغال حزب نازی درآورد، با حزب اختلافات شدید پیدا کرد و در نوامبر ۱۹۳۴ ناچار استعفا داد. وی خواست به کار کشاورزی ادامه دهد، ولی نازیها نگذاشتند و با بایکوت تولیداتش وی را مجبور بهترک شهر کردند. در مهاجرت (انگلستان) دو کتاب مهم نوشت. کتاب «گفت و شنودها با هیتلر» حاوی عقاید و برنامههایی بود که هیتلر در واقع از همان اول در نظر داشت به اجرا درآورد ولی در دوران شش ساله اپیزمنت تمام این برنامه را زیر نقاب صلح و حسن همجواری و «حق مسلم» برابری و… پنهان میکرد. این کتاب رایشنینگ بحثهای زیادی برانگیخت، مقامات عالیرتبه بریتانیا آن را خواندند ولی جناح اپیزمنت و شخص چمبرلین به مفاد آن اظهار بیاعتمادی کردند و حاضر نشدند مطالب آن را جدی بگیرند. چرچیل در کتاب بزرگ تاریخ جنگ جهانی دوم به هرمن رایشنینگ ، کتابش و عدم باور فاجعه بار چمبرلین اشاره میکند.
۲ـ آلفرد روزنبرگ متولد ۱۸۹۳ سیاستمدار و نظریه پرداز نازیستی، ازسال ۱۹۱۹ پیرو هیتلر، با نوشتن کتاب «اسطوره قرن بیستم» درسال ۱۹۳۰ شهرت زیادی یافت و بهنوعی سردمدار ایدئولوژیک حزب نازی شد. وی (و محتوای کتابش) به ضدیت شدید با یهودیان و مسیحیت مشهور بود. هیتلر وی را جانشین فکری و حزبی خود میدانست. روزنبرگ مسئول تربیت ایدئولوژیک کل حزب و کشور، بعداً به عنوان وزیر مناطق اشغالی در اروپای شرقی(۱۹۴۱) در اعمال جنایات بزرگ و نسل کشیهای طول جنگ مسئول بود و در دادگاه نورنبرگ به همین دلیل محکوم به اعدام شد.
۳ـ صفحات ۱۸۲ الی ۱۸۸ از کتاب خاطرات آنتونی ایدن: رو دررو با دیکتاتورها ، مجلد دوم، به زبان آلمانی
۴ـ صفحات ۱۸۹/ ۱۹۱ همان کتاب ،
۵ـ دکتر پاول اشمیت سر مترجم قدیمی و کارکشته وزارت خارجه آلمان که هیتلر در آن زمان هنوز اعتماد زیادی به آنها نداشت و معمولا درگفتگوهای مهم سیاسی با دولتمردان عالیرتبه دولتهای دیگر ازآنها استفاده نمیکرد. منتهی این بار هیتلر برای ایجاد فضای مورد طبع هیأت انگلیسی، دکتر پاول اشمیت را که از نشستهای جامعه ملل معرف حضور انگلیسیها هم بود، بعد از مدتها عدم حضور اجباری، در مذاکرات با هیأت انگلیسی (سایمون وزیرخارجه و ایدن وزیرمشاور) به خدمت گرفته بود. (این روال را خود دکتر پاول اشمیت درکتاب خاطراتش جای جای شرح میدهد. نگاه کنید به کتاب آلمانی زیر :
Dr.Paul Schmidt, Statist auf diplomatische Buehne 1923-1945
۶ـ صفحه ۷۵۴ کتاب یوآخیم فست، بیوگرافی هیتلر،
۷ـ ص ۱۶۶ کتاب آکسل کوهن : «برنامه سیاست خارجی هیتلر» ، تحقیق تاریخی به زبان آلمانی
Axel Kuhn, Hitlers Aussenpolitisches Programm
۸ ـ همان جا،
۹ـ ص ۱۰ کتاب مورخ آلمانی ماری لوئیز رکر: «سیاست خارجی رایش سوم»
۱۰ـ ص ۸۴ کتاب جنگ جهانی دوم ، به زبان آلمانی
۱۱ـ ص ۱۶۷ همان کتاب تحقیقی آکسل کوهن به نقل ازاسناد وزارت خارجه آلمان
۱۲ـُSchulthess,europäischer Geschichtskalender
(۱۹۳۳-۱۹۳۹)München
۱۳ـ ص ۷۵۵ کتاب بیوگرافی هیتلرنوشته یوآخیم فست.
۱۴ـ همان جا،
۱۵ـ همان جا