سخنی کوتاه با «نیما روشن»! پیرامون «همه آن چه می خواستیم آن بود که صادقانه به مردم بگویم»

شباهنگ راد : نگاه جامعه شناسانه پیرامون وقایع تاریخی ایران و منفک نمودن هر مقطع زمانی می تواند مسیر و افکار هر یک از حقیقت جویان و جویندگان راه رهائی را سمت و سو داده و آینده ای روشن را در برابرمان قرار دهد. بدون شک نظر عمیق به روند مبارزاتی توده ها در دوره های متفاوت، سرشار از تجربه و آموختنی هاست. تجاربی که با کاربست آموخته های صحیحِ آن می تواند ما را از تندوپیچ ها و گره گاه های مبارزاتی عبور داده و جامعه را به مسیر بالندگی سوق دهد.

می توان نتایج وقایع ی اتفاق افتاده را بگونه ای نوشت تا تأمین کننده ی منافع  و تمایلات سیاسی مان گردد، امّا مجاز به عبور از خط قرمز و یا وارونه جلوه دادن خود واقعه نمی باشیم. ترسیم شکل و شمایل صحیح هر وقایع ی تاریخی، دیدها و نگاه ها را گسترده تر خواهد نمود و بعبارتی ساده بر مبلغ آن خواهد افزود. در اینجا مقصود بر آن نیست تا مروری دوباره به تاریخ به ثبت رسیده داشته باشیم و بار دیگر بر اهمیت و نقش امپریالیست ها و حامیان شان در جوامعی همچون ایران اشاراتی گردد؛ چرا که روشن است که جانیان مردم بر خلاف ساده اندیشان و کج فهمان به سادگی از منافع خود دست نشسته و همواره سعی می نمایند تا با اتخاذ سیاست های فریبکارانه، خود را با شرایط روز و با دنیای امروزی منطبق سازنند.

آنچه که مرا وادار ساخته است تا بار دیگر بر اهمیت و جایگاه مبارزاتی مردم در دوران خفقاق آور شاهنشاهی توضیح دهم، در حول و حوش نقدی است که ار سوی «نیما روشن» پیرامون نوشته ام – در رابطه با "سرزنش مردم از جانب فریبرز سنجری» – صورت گرفته است. در آن نوشته تلاش نمودم تا بر خلاف «سنجری» بر مبارزات مردم ارج نهم و انتظارات واقعی خود را از جانفشانی های بی دریغ شان بر شمارم و تاکید نموده ام که بارها بارها مردم در همان مقاطع نشان دادند که خواهان سرنگونی رژیم شاهنشاهی بوده و نیازمند رهبری اند. امّا متأسفانه جنبش های ضد امپریالیستی آنزمان فاقد آن رهبری لازمه بوده و بر همین اساس امپریالیست ها در یک نقشه ی سازمانیافته بر تن نیروها و عناصر مزدور خود لباس "انقلاب" پوشانده و ریاکارانه آنانرا بر مسند قدرت گماردند. آن نوشته بر پایه ی چنین استدلالاتی استوار بوده است و همچنین به سهم خود بر نقش، جایگاه پر اهمیت و حیاتی نیروهای روشنفکر و مارکسیست – لنینیست ها در پیشبرد امر انقلاب ضد امپریالیستی اشاراتی نموده و تاکید داشته ام که هیچ جنبشی بدون رهبری صحیح، سرانجامی نخواهد داشت.

کاملاً روشن است که مبارزات توده ها در اواخر عمر رژیم شاهنشاهی بر روی یک خطِ روشن و درستی در حرکت نبود. جنبش آنزمان در هر دوره ای از جهت گیری های متفاوتی پیروی می نمود و در دل خود از یک صدایی و یک دستی بدور بود. تنها آواز مشترکی که – علیرغم همه آن تفاوت ها – در گوش ها دائماً زمزمه می کرد، همانا شعار سرنگونی رژیم شاهنشاهی بود. در بستر چنین حقیقتی امپریالیست ها هنگامی که با نضج جنبش های اعتراضی در سطح جامعه روبرو گشته، نقش و دخالت گری خود را دو چندان نموده و بمنظور کنترل و سمت و سو دادن چرخه های این مبارزات به نفع خویش عناصر وابسته ی خود را سوار بر جنبش های اعتراضی توده ها می نمایند. توده ها در آنزمان بمیدان آمدند تا به مطالبات پایمال شده ی خود دست یابند و خواهان سمت و سو دادن مبارزات شان از جانب نیروهای رادیکال و انقلابی بودند. نمی توان آگاهانه چشمان خود را بر روی این واقعیات روشن و مملوس بست و کم کاری، انحراف و ناکرده های سازمان های سیاسی را به پای "انحراف"، "ضعف" و "ناتوانی" مردم نوشت. توده ها والاترین و بالاترین سیاست تعرضی را در مقابل رژیم شاهنشاهی اتخاذ نمودند و در نهایت دست به سلاح بردند. آیا می توان تاریخ را به گونه ای دیگر خواند و فراموش نمود که در ۲۱ و ۲۲ بهمن، مردم هنگامی که بدون کوچکترین رهنمودی از این و از یا آن، خود سرانه مسلح گردیدند و به زرداخانه های رژیم شاهنشاهی حمله نمودند را نا دیده گرفت؟ آیا می توان بر گفته های سران کنونی رژیم جمهوری اسلامی که در مقابل سیاست های تعرضی مردم غافلگیر شده بودند و اعلام داشتند که "آقا دستور جهاد نداده است" را به حساب نیآوریم؟

به تاریکی کشاندن چنین تصاویر روشنی جایز نیست و کاملاً تحریف حقایق اند. این تصاویر, گویا و روشن را نمی توان به پای فقدان آگاهی و "نادانی" مردم نوشت. حکمی که از جانب «فریبرز سنجری» و آن هم بدون تعمق و استدلال کافی صادر گردیده است و «نیما روشن» در ابعادی بسیار تأسف بارتر و نا دقیق تر آنرا در ارزیابی های خود مورد استفاده قرار داده است.

هم چنین بموازات ارائه ی چنین استنباطات نادرستی از مبارزات مردم در دوران اختناق شاهنشاهی و ۲۸ سالۀ حکومت جمهوری اسلامی، در نوشته ی «نیما روشن» یکسری احکامی بر شمرده شده است که پرداختن به همه ی آنها به زمان دیگری نیازمند می باشد. از جمله درک از انقلاب، نیروهای شرکت کننده ی آن. فقدان "عنصر آگاهی" و "شجاعت" مبنی بر اینکه چنانچه شباهنگ راد از عنصر "آگاهی" و "شجاعت" برخوردار می بود، به صفوف چریکها می پیوست و … بهرحال جدا از اینکه من و یا «نیما روشن» به چه میزان از شجاعت و آگاهی برخوردار بودیم و به کدام تشکیلات سیاسی تعلق داشتیم؛ آنچه که در عرصه ی عملی و بدور از اراده و آگاهی مان بوقوع پیوسته است و بسیار آشکار می باشد، آن است که مردم در سال های ۵۶ و ۵۷ به میدان آمدند تا بساط رژیم سلطنتی را از بیخ و بن بر کنند و به تبع از آن بخش هایی از مردم رهبری یکی از یزرگترین سازمان چپ آنزمان را پذیرفته و منتظر آن بودند تا رهبران شان مبارزات آنانرا بر علیه ی رژیم سراسر جنایتکار شاهنشاهی سامان بخشند. بیهوده نبود که ما شاهد شنیدن شعارهایی همچون: "فدائی فدائی تو افتخار مائی" و یا "رهبران ما را مسلح کنید" از جانب مردم بودیم. طرح چنین شعارهایی از سوی بخش هایی از جنبش های اعتراضی نشانگر میزان آگاهی و شناخت آنان از ر