شلیکى دوباره بر پیکر جانباختگان سربداران( سربلند )

سربلند، نهم فوریه ۲۰۰۷
اینکه چه اصرارى است که " م ل م " هاى امروزى به برنامه گذارى در لانه تروتسکیستهاى پالتاکى ( اتاق اتحاد سوسیالیستها) اصرار دارند سئوالى است که هرگز نتوانستم جوابى بر آن بیابم. اتاق اتحاد سوسیالیستها در منطقه اى خوش آب و هوا قرار دارد؟ پذیرایى به صرف شیرینى و شام در آن موجود است؟

 تهویه مطبوع دارد؟ پرسنلى آگاه فهیم و هوشیار دارد؟ …. آخر یک اتاق پالتاکى که تنها با فشار یک دکمه در اتاق خواب چند فرد بیژامه پوش باز میشود چه مزیتى دارد که مدعیان مائویست که روزى مرز بندى اشکارشان در مقابل با " رویزیونیسم" گل سرسبد ایدئولوژى شان بود اینچنین با خفت و خوارى، یکى از مهمترین وقایع تاریخى شان را درست در اتاق خواب تروتسکیستهایى برپا کنند که برایشان  نابودى " مائویسم" حتى از نابودى امپریالیسم و جمهورى اسلامى مهمتر و عاجل تر است. شاید تنها یک پاسخ براى این سئوال بتوان داشت که آنهم چیزى نیست جز همان " بى عرضه گى" مزمنى که بیش از ربع قرن دامن " م ل م " ها را گرفته که حتى توان برپایى یک مراسم در یکى از شهر ها را که نداشتند هیچ ، حتى عرضه فشار یک دکمه کامپیوترى را براى باز کردن یک اتاق بامزه پالتاکى را هم ندارند تا براى سالگرد همچین واقعه مهمى ( قیام سربداران آمل) حداقل سرودها  و اشعارى را پخش کنند که بنوعى تداعى کننده عظمت پر غرور دلیران سربدار در آن سالها باشد.  اما این مائوبستهاى پالتاکى سالهاست که عادت کردند بر سر سفره هاى آماده بنشینند و چند سالى هم است که به بهانه " حریق برپا کردن از یک جرقه کوچک" که احتمالا آن جرقه هم خودشان هستند،‌ وارد یکسرى همکارى هاى بغایت ارتجاعى و احمقانه یا منحرف ترین جریانات و ایدئولوژى هاى سیاسى موجود مانند انواع و اقسام تروتسکیستها و شبهه تروتسکیستها ، راه کارگر و این و آن تشکل دمکراتیک ضد کمونیستى شدند.
شب پنجشنبه اتاق اتحاد سوسیالیستها که میزبان همان صدنفر پالتاک نشین دائمى بود! برنامه اى بمناسبت قیام سربداران در آمل برپا داشت که بتوانند در ادامه همان کارى که جمهورى اسلامى ۲۷ سال است در چنین روزى براى تخریب سربداران در تلویزیونهایش برپا میکند حرکت کرده و اینبار از زاویه چپ و کمونیست ، تتمه فشنگهایشان را بر پیکر آن دلیران شلیک کنند. سخنران " مریم جزایرى" ( آیا امکان دارد که م ل م ها یکروزى عادت زشت  گذاشتن نامهاى افتخار آفرینى مانند مریم جزایرى بروى خود  را پایان دهند؟) بنابر سنت دیرینه مائویستهاى پالتاکى در روخوانى مقالات و اعلامیه هایى که بارها منتشر شده اند، بمدت نیم ساعت به روخوانى پرداخت  تا زمینه براى چهار ساعت بعدى جهت بدار کشیدن سربداران آماده شود. پس بنوبت آمدند تا بگویند که " سربداران قیام کردند که بنى صدر را بقدرت برسانند!! " . بگویند " آنها یک عده جوانانى بودند که شور شان بیشتر از شعورشان بود ( بهزاد کاظمى) ، تا بگویند انقلاب از کارخانه صورت میگیرد !! ، تا بگویند سربدارن یک مشت دیوانه دور از توده بودند. تا بگویند انقلاب وطیفه توده ها است و  پیشگامان مسلحشان باید بروند غاز بچرانند!!! تا بگویند قدرت سیاسى نه از لوله تفنگ، بلکه از لوله آفتابه سندیکاها و اتحادیه هاى کارگرى بیرون مى اید که بزرگترین هنرشان چانه زنى روى چند دقیقه کار کمتر و چند سکه مزد بیشتر است . دستها یکایک بالا رفت تا  از قیام شکوهمندى بنام " سربداران" همانچیزى را تصویر کنند که جمهورى اسلامى همیشه در تلاشش بود . تصویر یک مشت آدم مسخ شده ، احمق و دور از توده . که الحق موفق هم بودند که این موفقیت را بیشتر باید مدیون م ل م هاى فعلى و عملکردهایشان در امروز دانست.
یکى از جریاناتى که امروزه بطور هیستریک با " سربدارن " سر جنگ دارند جریان " چریکهاى فدایى خلق " است که در جلسه مربوطه سنگ تمام گذاشتند. عمق حقارت این دوستان از آنجا تعریف میشود که بر پایه مخالفت با تشکلى بنام " کارزار زنان " ( که هیچ ربطى به اندیشه و تفکر سربداران ۲۶ سال پیش ندارد) قمه و چاقوهایشان بر صورت پاکترین فرزندان خلق کشیدند. تنگ نظرى بیمارگونه این دوستان تا آنجا پیش میرود که قادر به ارائه تحلیلى تاریخى از وقایع نیستند و " امروز"  برایشان مبدا سنجش دیروز است . آنها که به سیاهکل میبالند ( همه کمونیستها به سیاهکل میبالند) همگام با منحرف ترین ایدئولوژى هاى رویزیونیستى در لجن پاشیدن به چهره رفقاى سربدار به مسابقه پرداختند. البته دلیل اینگونه واکنشها را شاید بتوان از این زاویه یافت که چریکها با شعار " مبارزه مسلحانه هم استراتژى هم تاکتیک" از زمان انشعابشان در سال ۱۳۵۴ تا به امروز نشان دادند که از بلند کردن حتى یک تیروکمان هم عاجز بودند چه برسد به جنگ مسلحانه!!! . آنها در تمامى سالهاى فعالیتشان هیچ قدم عملى در راه شروع مبارزه مسلحانه بر نداشتند و فقط شعار دادند و عکس و سرود پخش کردند. تنها بخشى از چریکها که حرکتى در راه مبارزه مسلحانه برداشتند رفقا " صبورى و حرمتى پور " بودند که در پى شهادتشان تمامى یاد و خاطره شان محو شد . بطوریکه چریکهاى پالتاکى و اینترنتى فعلى حتى از اینکه نام آن رفقا را ببرند برخود میلرزند و تمامى اثارشان را از انتشارات و تاریخ جعلى خود حذف کردند. چرا که آن زمان که اشرف و سنجرى به سرعت برق و باد در حال فرار به کردستان عراق بودند آن رفقا با جدایى ار چریکها اسلحه در دست گرفتند، در شهر ها ماندند و فشنگ هایشان را بر پیشانى ارتجاع نشانه رفته بودند. آنها همگى از بین رفتند تا جا براى اینانى باز شود که تنها به صرف از دست ندادن تریبون مجاهدینى " دیدگاه " براى رهبرانشان و نوشتن سرمقاله هفتگى براى آن سایت ، تن به هر خفتى داده و در حالى که خود را افشاگر انواع و اقسام انحرافات میدانند اما جرات و شجاعت یک برخورد کوچک به خیانتهاى مجاهدی
ن که امروز همه میدانند عامل و دستنشانده امپریالیسم در منطقه هستند نداشته باشند. چرا که ممکن است مورد خشم و غضب " دیدگاهیان " قرار گرفته و امکان انتشار و هنرنمایى هایشان در آنجا سلب شود. نمیدانم ، شاید علل تمامى این رفتار به همان " چادر مجاهدینى " برگردد که در سى سال پیش برایشان " اسطوره مقاومت " را ساخت و آنها را براى همیشه وارد یک رودربایستى فامیلى کرد!. ( امروزه سایت مجاهدینى دیدگاه مهمترین تریبون غیر رسمى چریکها است )

در جلسه فوق شاهد شلیک پى در پى بر ایدئولوژى سربداران بودیم که با هر شلیک، پیام تشکرى همراه با یک " گل اینترنتى" از سوى سخنران براى صاحبخانه حواله میشد تا همگى از اینهمه تحمل و صبر انقلابى و دمکرات منشى " م ل م " ها انگشت حیرت بر دهان بگیرند . و سخنران پس از هر شلیک میکرفن را گرفته و ضمن تشکر از شرکت انقلابى رفقا در جلسه بحث، پشت چشم نازک کرده و بشکلى که به " گل هم برنخورد" پاسخهاى متینش را در لفافه اى از زرورق برایشان ارسال کند.
نکته مهم اینجاست که اشتباهات مکرر " م ل م " ها در عرصه هاى گوناگون مبازره در سالهاى اخیر ، از جمله رفتن به پاى شعار کاملا رفرمیستى " مبازره براى لغو قوانین در ایران" سبب اینگونه تهاجمات گسترده به اندیشه اى شد که روزى بدنبال تدارک و آغاز جنگ خلق، مبازره مسلحانه و انقلاب به شیوه قهر آمیز بود. بحث بر سر این است که م ل م ها مانند اکثر جریانات سیاسى موجود و به سبب دنباله روى از حوادث، خود را وارد بازى بى فرجامى کردند که هر چه پیش میرود نشانه هاى شکستش نمایان تر میشود. آنها در عوض اینکه احیا کننده همان سنت هاى مبازراتى قدیم برسر ترویج قهر و انقلاب باشند اما مدام  خود را به قطعات کوچکترى با عنوان " سازمان زنان و تشکل دانشجویى و غیره " تجزیه  کردند. آنها باید بدانند وقتى نیرویشان از انگشتهاى دو دست تجاوز نمیکند باید تمامى آن را در خدمت عاجل ترین هدفشان هزینه کنند و نه اینکه سالها وقت خود را صرف تشکلى بنام " هشت مارس ایرانى افغانى" کنند که هر آدم کودنى هم میفهمد جز انتشار چند خبر دست هزارم از افغانستان هیچ ارتباطى با زنان آن کشور ندارد و حتى بخش ایرانى آن هم در پس شکست و بى عملى ناچار شد از شعارهاى رادیکال سالیان پیشش فاصله گرفته و خود را در حد مبارزه براى رفع قوانین ! در ایران ، آنهم همدوش با ارتجاعى و ضد کمونیستى ترین گرایشان اپوزسیون تنزل دهد. در حالى که م ل م میتوانست همین نیروى اندک خود را جهت نفوذ در جنبش هاى کارگرى موجود و تدارک چگونگى برپایى مجدد مبارزه مسلحانه بکار گیرد. همان مبارزه مسلحانه اى که " فریبرز سنجرى ها" آن را با " طالبان " و بهزاد کاظمى ها هم آن را با حزب الله مقایسه و همسنگ میکنند و خانم سخنران به پاس همین عمل انقلابى برایشان درود و خسته نباشید حواله میکند.
قیام سربداران در آمل مانند تمامى یدیده هاى اجتماعى سیاسى دیگر در جهان با خود درس ها و جمعبندى هایی را بهمراه داشت. آن قیام در عین افتخار آفرین بودنش اما نواقص مهم و اساسى داشت که همانها سبب شکستش شد. کمااینکه هیچ چیزى شکست نمیخورد جز اینکه در خود نواقصى نداشته باشد. همانطور که کمون پاریس یدلیل نواقصش شکست خورد. همانگونه که انقلاب هاى روسیه و چین شکست خوردند .  همانگونه که قیام سیاهکل شکست خورد و هرگز. نتوانست زمینه ساز یک انقلاب آگاهانه توده اى شود. همانگونه که قیام بهمن ۵۷ را هیچ کس ندزدید و شکست بواسطه کمبودهایش برایش محتوم بود ، به همان شکل شکست قیام سربداران هم نه تنها بواسطه هجوم ارتجاع، بلکه به سبب انحراف عمیق ایدئولوژیکى بر سر التقاط جنگ خلق و جنگ چریک شهرى، بررسى غیر دقیق از وضعیت موجود و ده ها اشکال دیگر که اتفاقا در کتاب " پرنده نو پرواز " آنها بوضوح توضیح داده شدند شکست خورد.
هر شکستى دلیل مشخص خود را دارد که باید آن را یافت و با اصلاحش زمینه هاى حرکت بعدى را ریخت. البته این خیلى آسان است که همیشه پیروزى ها را به پاى خودمان نوشته و در مقابل شکست از خود سلب مسئولیت کنیم. کارى که گرایش هاى فدایى استاد آن هستند. قیام ۵۷ را حاصل مبازره جنبش فدایى میدانند و بقدرت رسیدن خمینى و شکست قیام را حاصل توطئه هاى دایى جان ناپلئونى!!. قیام ۵۷ را " انقلاب باشکوه" معرفى کرده چنان تاریخ را جعل میکنند که گویى آن توده عظیم کفن پوش با پرچمهاى " الله و اکبر" و عکسهاى خمینى و طالقانى و دکتر شریعتى همان ارتش بلشویکها بودند که احتمالا بدلیل کمبود امکانات بجاى عکس لنین ، تصاویر خمینى را حمل میکردند!! چون وقتى بزور و با هزار حقه و نیرنگ تلاش بشود که یک قیام ناقص و سرشار از انحراف را حاصل مبارزات بخشى از اقواممان جا بزنیم  چاره اى نداریم که هر چه میتوانیم از خودمان تاریخ بسازیم. کمااینکه اگر اندکى در کتابها و خاطرات زندان جستجو کنیم میبینیم آن زمان که حکومت پهلوى بواسطه اعتراضات عظیم توده اى ناچار به آزادى زندانیان سیاسى شده بود رفقاى کمونیست ما در زندان گمان میکردند که رژیم قصد دارد به بهانه آزادى آنها را در بیرون از زندان اعدام کند! بعبارتى دیگر روح آن رفقا هم خبر نداشت که در بیرون از درهاى زندان ملیونها نفر از توده ها در حال سرنگونى رژیم هستند. از یاد نبریم که آخرین گروه از جریانات مختلف کمونیستى در سال ۵۴ دستگیر شدند و جنبش فدایى عملا در همان سال متوقف شد و تمامى تحولات سیاسى ، ایدئولوژیک و انشعابات بعدى اش در زندان رخ داده ب
ود. اما با تمامى این اوصاف ، باشد ، قیام ۵۷ را شما براه انداختید اما لطف کرده و یک توضیح کوچک بدهید که چرا  حاصل آن به جمهورى اسلامى ختم شد؟!! فقط نگویید که کار کار انگلیسى ها بود که تا قبر آ آ آ آ . 
کتاب " پرنده نو پرواز" انقدر که ثناگوى قیام آمل باشد اما منتقدش بود. آن کتاب بروشنى و با ظرافت انحرافات موجود در خط سیاسى ایدئولوژیک سربداران را بر شمرده و به تحلیل آنها پرداخت. حالا این روش در بررسى را مقایسه کنید با ده ها گروه چپ و کمونیستى که در تمامى انتشاراتشان چیزى جز جعل تاریخ و تحریف در آن نمیبینید تا چه رسد به زبانم لال انتقاد از خود !!! . کمااینکه تاریخ چریکهاى فدایى خلق همیشه مملو از افتخار بود. هر اتفاقى که در تاریخشان افتاد تمامى افتخار آفرین بود. تمامى ده ها انشعابشان  همگى حاصل درک انقلابى شان از اوضاع بود. آنها مدام افتخار پشت هم ردیف کردند اما تنها نکته عجیب و کمى مرموز در اینجاست که تاریخ پرافتخار ۳۶ ساله شان در سال ۵۴ ته میکشد و معلوم نیست افتخارات ۳۰ سال اخیرشان را در کجا باید جستجو کرد؟!! هر ساله با فرارسیدن رستاخیز سیاهکل ده ها سایت فدایی مملو از عکس و سرود میشوند و دعوا و کشمکش بر سر قاپیدن جنازه ها شروع میشود. هر کدام خود را وارث افتخارات سیاهکل میداند و اما توضیح نمیدهند که این وارثین کجا و چه وقت ادامه دهنده راه سیاهکل در مبارزه مسلحانه بودند؟ تنها بارى  هم که اسلحه بدستشان رسید نه دشمن، بلکه همدیگر را کشتند.

در پایان
گذشته ما با تمامى اشکالاتش اما سر فصل هاى غرور آفرینى دارد که ناچار به حفظ آنها هستیم. سر فصل هایى مانند قیام سیاهکل و سربداران در آمل. آن رفقا که در عرصه عمل از خود شجاعت نشان دادند ستارگان درخشانى هستند که کماکان بر تارک این دوره غم زده و سرشار از یاس ما میدرخشند. تا زمانى که جنبش نوین کمونیستى ایران برایمان در حد و اندازه هاى چند فرقه و محفل اینترنتى تعریف شود قادر نیستیم که از تتمه آنچیزى که برایمان بجا مانده دفاع کرده و دیرى نخواهد پایید که همانها را هم در پس دعواهاى خانوادگى این فامیل با آن فامیل از دست خواهیم داد.
مقایسه رفقاى ان دوره با مدعیان امروزشان عملى غیر دیالکتیکى و غیر کمونیستى است. هر پدیده را باید در جاى خود بررسى کرد. امروز و  پس از گذشت ۲۶ سال از قیام آمل و ۳۶ سال از قیام سیاهکل حق نداریم که ملاک قضاوتمان را بر مبنى عملکرد امروز مدعیان وارثت آن رفقا قرار دهیم . همانگونه که م ل م هاى امروزى نشان دادن که از پیشبرد خط سیاسى ایدئولوژیک سربداران عاجزند ، تمامى گرایشات فدایى هم نشان دادند که حتى ذره اى از آن عنصر انقلابى رفقاى سیاهکل را با خود بهمراه ندارند  که صحت این ادعا هم فجایعى است که اینان در طول ۲۸ سال گذشته بنام فدایى رقم زده اند. بنابراین  همانگونه که شجاعت و دلیرى آن رفقا به معنى حقانیت وارثین امروز اینترنتى و پالتاکى شان نیست ، به همین شکل برعکس ، رفتار غلط و اشتباهات سیاسى امروز به معنى خط بطلان کشیدن به افتخارات دیروز هم نخواهد بود.
در انتها بار دیگر یاد و خاطره رفقاى جانباخته فدایى در قیام شکوهمند سیاهکل و رفقاى سربدار در قیام آمل را گرامى داشته و به پاس احترام، در برابرشان سر فرود مى اوریم.