٨ مارس روز اعتراض عمومی به آپارتاید جنسی است!

بزرگداشت ٨  مارس  جز اعتراض به نابرابری زن و مرد معنای دیگری ندارد.  برای بیش از ۴٠ میلیون زن و دختر ایرانی و در دیگر کشورهای اسلام زده این اعتراض معنای ویژه ای دارد و پاسخ به آن نیز روشها و سیاستهای ویژه ای در بردارد.  مارس روزی است که به بهانه آن میتوان کارهایی کرد که هر روز نمیشود و نمیتوان انجام داد.

مساله این نیست که  در این روز جمهوری اسلامی  سرنگون میشود، یا میتوان قانون اساسی اسلامی را تغییر داد و یا حجاب را لغو کرد. در این روز نمیتوان انقلاب  کرد. اما این  روزی است که از هفته های قبل میلیونها زن در سراسر جهان به استقبالش میروند. بخشی از زنان  کشورهای پیشرفته که در آن حقوق برابر زن و مرد به رسمیت شناخته شده،  جمع میشوند و کمبود و محدودیتهای این و آن گوشه تبعیض جنسی را مورد انتقاد قرار میدهند.
اما در کشورهای اسلام زده و از جمله ایران آش شورتر از این ها است. در مملکت ما ایران،  دنیا شاهد یک آپارتاید جنسی تمام عیار است. از قرون وسطی و دوران سیاه تاریخ بشر تا کنون اینچنین زن بودن جرم نبوده و مورد تحقیر وآزار قرار نگرفته است.
اعتراض به آپارتاید جنسی و عوارض و مصیبتهایش روزمره  وجود دارد. اعتراضی که گرچه سازمانیافته نیست اما مستمر و جزئی از زندگی روزمره زنان و دختران جوان جامعه ما است. زندگی دو نسل جامعه ما را کشمکشی اجتماعی و انسانی رقم زده است  که حاکی از افتخار و غرور انسانی و در همان حال هم سرشار از تراژدی انسانی است.
٨ مارس در تداوم این مبارزه انسانی اما روزی است که میتواند تحرکات پراکنده و تلاشهای فردی و گروهی زنان و دختران جوانی که با جسارت و یک تنه علیه یک غول ارتجاعی قد علم کرده اند را در متن یک تحرک توده ای عظیم و اجتماعی یک کاسه کند. یک ندای اجتماعی، یک حرکت عظیم و عمیق انسانی و فریادهای  در گلو خفته در خیابان و منازل و محلات و مدارس و دانشگاهها  ما را فرامیخواند.
آیا میشود جویهای کوچک در این روز بهم بپیوندند و رودخانه ای پرشور ایجاد کنند؟
آیا میتوان در این روز هزاران و دهها هزار زن و مرد و جوان را به  خیابانها سرازیر کرد و یا در زیر سقف سالنهای بزرگ شهرها و دانشگاهها و مدارس و محلات و حتی سلف سرویس کارخانه ها جمع کرد؟
باید از همین حالا و هفته ها قبل از ٨ مارس به همه کسانی که  از درد تبعیض و آپارتاید جنسی مینالند، از آن متنفرند و با هیچ بند نافی با عامل  این آپارتاید، جمهوری اسلامی، وصل نیستند، رجوع کرد. باید به همه گفت، دوستان بیایید این روزی است که باید تحرکات خرد و ریز را  یک کاسه کرد. برای تحقق این کار  میتوان و باید یک  تیم بزرگ تشکیل داد.  کافی است زن بود تا فهمید که نابرابری و تبعیض چه درد  جانکاهی است. معضل اپارتاید جنسی  فراتر از وابستگی به این و آن  تیره و قبیله و قشر و طبقه و گرایش اجتماعی  است . فهمیدن این مساله برای کسی که پایش روی زمین است کار پبچیده ای نیست.  زن بودن  در جامعه اسلام زده ایران یعنی درد و زجر و تحقیر سیستماتیک را متحمل شدن حال گیریم زن کارگر باشد یا بور‍ژوا و دارای این و آن گرایش و ملیت و مذهب و یا از اهالی جنوب و یا شمال و شرق کشور. و پاسخ این شرایط دردناک جنبشی اجتماعی  ا ست بوسعت جامعه ایران و با شرکت همه کسانی که  علیه  این پدیده زشت هستند.
 از نظر جریانات فرقه ای  این توهم و یا  راست روی است. گویا هنر سوسیالیست و یا چپ بودن  مرزبندی با این و آن گرایش و منزه نگه داشتن خود در حاشبه تحولات اجتماعی پر کشمکش است. در حالیکه هنر در متحد و متشکل کردن هر چه وسیعتر توده های مردم و در اینجا توده  زنان صرفنظر از گرایشات و تعلقات گوناگون سیاسی و فکری و یا نداشتن هیچ تعلقی است. گردآوری توده وسیع زنان زیر یک پرچم واحد است. پرچم و شعار مبارزه زنان و خواست و آرزوی دل توده میلیونی زن ودختر در ایران کنار زدن هیولای تبعیض جنسی و تحقق برابری زن و مرد است. این مبارزه ای روزمره است. ما شاهد کشمکشی عظیم اجتماعی و روزمره هستیم . گیریم پراکنده و فردی و بدون تشکل و اتحاد و بدون رهبری. اما هست. یک کاسه کردن این تلاش بزرگ و گسترده اجتماعی کار فعالین حقوق برابر زن و مرد است. حقوقی که حتی توسط بورژوازی در کشورهای متمدن امضا شده و برسمیت شناخته شده و تا حدود بسیار زیادی متحقق گشته است.
طبیعتا باید فعال و رهبر این جنبش اجتماعی به گستردگی جامعه ۴٠ میلیونی زنان شد.  مبارزه علیه آپارتاید جنسی در ایران  مبارزه دائمی علیه مردسالاری را  در درون خود دارد. مردسالاری را خود رژیم باد میزند و تولید میکند و  از قبل آن برای به تمکین کشاندن نصف انسانهای جامعه،  تغذیه میکند و بهره میبرد. در حقیقت میتوان گفت که مردسالاری  شریک جرم جنایات جمهوری اسلامی علیه زنان است. این اتهامی سنگین است. اما باید با صراحت اعلام کرد،  کسانی که به  پدیده زشت مردسالاری آلوده هستند، حتی اگر مخالف سرسخت رژیم هم باشند چه بخواهند و چه نخواهند در تداوم تبعیض جنسی به رژیم خدمت میکنند.  اعتراض و جنبش زنان در ایران تحت حاکمیت اسلام، جنبشی است صرفا بر سر بیحقوقی زن. باید زن بود تا این را درک کرد. باید زن بود تا با همه وجود این  درد را لمس کرد. دردی که دامنگیر همه زنان است از زنانی که دستشان به دهنشان میرسد تا زنان کارگر و خانه دار، همه و همه. در نتیجه این شرایط غیر  انسانی ما با نفرت عظیمی از جانب نیمی از انسانهای جامعه مان نسبت به رژیم اسلامی مواجهیم که قبل از هر چیز زن بودن آن را توضیح میدهد. متنفرم چون زنم و تحقیر میشوم. متنفرم چون آزار میبینم، چون درجه دو نامیده میشوم، چون لباسم را نه خودم بلکه شرع و آخوند و مجلس اسلامی و دولت تعیین میکند، چون آزاد نیستم، چون  انسان بودنم زیر سوال است. چون من را نه انسانی مستقل و شخصیتی صاحب اراده بلکه ناموس مرد تعریف میکنند و بالاخره چون زنم. معترضم چون زنم. ما هم
سرنوشتیم و همه باهم، چون زنیم….
همین نفرت و درد مند بودن و همدرد بودن و همسرنوشتی عمیق اجتماعی و روانی و شخصیتی کافی است وهمین نقطه شروع  و رجوع  فعالین و پیشروان رهایی زن برای  سازماندهی و متحد کردن و به حرکت در آوردن این آتشفشان عظیم  اجتماعی است.
صحبت از مبارزه ای مستمر و بی امان اجتماعی است.  زنان  در این مملکت به آپارتاید جنسی  تمکین نکرده اند. همه شاهد  مقاومت ، مبارزه و اعتراش روزمره  زنان و دختران جوان  در خیابان و مدرسه و دانشگاه و در مقابله با گروههای منکرات و حراستهای مدارس و ادارات و کارخانه و با هر چه مظاهر شرعی و ضد زن  هستند. مخالفت و مقاومتی که مدام در جریان است.
دختران جوان با تلاش و پافشاری کم نظیری فاتحین غلبه بر حجاب اسلامی و عاملین کشف حجاب اند. بسیاری از قوانین شرعی و اسلامی در عمل از طرف زنان و دختران جوان زیر پا نهاده شده اند. رابطه پسر و دختر مرزهای  مذهب و شریعت را در نوردیده و رابطه آزاد و انسانی را به عمل در آورده است.
این جنبش را باید صاحب سازمان و تشکل توده ای و شعار و مطالبات معین و عملی و راهکارها و روشهای اجتماعی مبارزه و …. کرد. این کار شدنی است.  از تک و توک زنان همکار رژیم با هر عنوان و منصب دولتی یا غیر دولتی بگذریم، صف وسیعی از زنان و دختران روشنفکر و تحصیلکرده  و میلیونهای دیگر به صرف زن بودن و تحمل حقارت، تشنه و چشم انتظار ظهور این پدیده اند… فمینیستهای جوانی که اسلامی نیستند و تنها دلشان از تبعیض جنسی و بی حرمتی به زن خون است در این صف قرار دارند. اگر در ایران جنبش زنان دارای صد شاخه و شعبه و گرایش بشود باز یک چیز غیر قابل انکار است و انهم نفرت مشترک و عظیم  اجتماعی همه زنانی است که این تقسیم بندیها در مقابلش تاب نمی آورند. هنر رهبر و فعال و دلسوز رهایی و برابری زن، این است که از همه ظرفیتهای موجود اجتماعی استفاده کند و به استقبالش برود، یک کاسه اش کند و یک قافله عظیم اجتماعی راه بیندازد که شامل همه زنان از کسانی که فقط لغو سنگسار را میخواهند یا فقط حق حضانت و طلاق را میطلبند،‌ تا کسانی که خواهان برابری کامل زن و مرداند را در بر میگیرد.
این جنبش عظیم را میتوان و باید دارای یک رهبری با عرضه و مدعی لغو آپارتاید جنسی کرد!
٨ مارس میتواند و باید به  همبستگی و یک کاسه کردن این تحرکات  بزرگ اجتماعی کمک کند. ٨ مارس با این هدف میتواند چشم و گوش جهانیان را نیز به پدیده و لکه ننگ آپارتاید جنسی بر دامان بشریت متمدن امروز بار دیگر بگشاید.  باید بار دیگر توجه افکار عمومی و بخصوص جنبشهای زنان در سطح بین المللی را به  این پدیده زشت جلب کرد.
زمانی افکار عمومی جهانی علیه آپارتاید نژادی بر انگیخته شد و به همت یک جنبش عظیم اجتماعی ضد آپارتاید این نکبت تاریخی برانداخته شد. این نه تنها یک پیروزی و سربلندی برای زنان و مردان افریقای جنوبی بلکه برای کل بشریت بود.
باید به جوامع بین المللی گفت، آپارتاید جنسی در ایران کم اهمیت تر از آپارتاید نژادی که جامعه بشری متمدن علیه اش به پا خاست ، نیست.  کمتر زشت و ننگ نیست!
میتوان و باید به مردم جهان گفت که  رهایی زن در ایران کمک بزرگی به تضعیف  اسلام سیاسی و تروریسم اسلامی و کم شدن شر جمهوری اسلامی از سر بشریت متمدن است. باید گفت  این راه مبارزه با جمهوری اسلامی و اسلام سیاسی است نه تحریم اقتصادی  و نه حمله نظامی امریکا!  این جنبش را یاری برسانید، حمایت کنید، صدای حقخواهی و برابری طلبیش شوید  تا هم خود را نجات دهد و هم با لغو اپارتاید جنسی و حذف عاملانش،‌ به اسایش و امنیت جامعه بشری کمک کند.
١١ بهمن ٨۵ (٣١ ژانویه ٢٠٠٧)