حزب دمکرات و کارگران کردستان , سطوری در ارزیابی مختصر یک تجربه

بعد از انقلاب بهمن ۵۷ کردستان ایران به لحاظ سیاسی سیر رو به پیش و متحولی را آغاز نمود. زمینه این دگرگونی را رفرم ارضی سال ۴۲ و آزاد شدن نیروی کار وسیعی که بسوی مراکز صنعتی در شهرهای بزرگ ایران و کوره پزخانه ها سرا زیرمی شد، مهیا نموده بود. تحولی که منجر به شکل گیری سازمان طبقاتی کارگران و نیرومند شدن آن در کردستان شد، و به پلاریزاسیون بیشتر طبقاتی از طریق احزاب سیاسی متعلق به گرایشات متفاوت اجتماعی انجامید. که پیش از آن سابقه نداشت و کردستان که قبلا، در دوره های متحول تاریخی ملک مطلق و میدان گردنکشی و زورگویی احزاب ناسیونالیست بود، این بار حضور طبقه کارگر موقعیتی را بوجود آورد که سازمان سیاسی اش به سرعت به وزنه ای تبدیل شود که نه تنها به مانع اساسی در مقابل تعرض و زورگویی بورژوازی کرد و حزب طبقاتی اش تبدیل شود، بلکه در بعد سیاسی و نظامی نیز تفوق و برتری نسبی را کسب نماید. این بار تنها راه حل بورژوای، رفع ستم ملی نبود که حکم خود را به جامعه کردستان تحمیل میکرد، بلکه کارگران نیز علی رغم انکار وجودشان توسط نماینده گان سرمایه، راه حل خود را از طریق سازمان سیاسی و کمونیستی آن دوره “کومه له” به جامعه ارائه نمودند، نه تنها این بلکه حضور متشکل خود را نیز به بورژوازی کرد و جمهوری اسلا می تحمیل نمودند تا جای که هیچ گونه مذاکره ای توسط ناسیونالیسم کرد با رژیم بدون حضور این جریان کارگری میسر نبود. وجود این نیروی رادیکال و کمونیست معادلات سابق را بهم زد و صحنه سیاسی کردستان را بنفع کارگران و توده های زحمتکش دگرکون نمود. این واقعیت اجتماعی، زمینه افشای چهره واقعی ناسیونالیسم کرد و نماینده آن حزب دمکرات را به وجود آورد و کارگران این امکان را بدست آوردند که شناخت شان را در مورد دشمنان طبقاتی خود که تا آن موقع ستم ملی آنها را در هاله ای از ابهام پیچیده بود، تکمیل تر نمایند. اما این تنها واقعیت اجتماعی و تجربه روزمره نیست که ناسیونالیسم را برای کارگران افشا می نماید و یا به عبارت دیگر افشا و شناحت از ناسیونالیسم تنها با واقعیت اجتماعی که آنها را به طور روزمره در مقابل کارگران قرار میدهد کافی نیست، بلکه باید ناسیونایسم در سیاست و عمل آنچنان که هست به کارگران و مردم کردستان معرفی کرد تا توهم به این پدیده باز تولید شونده توسط ستم ملی و تجدید حیات یابنده با هر تعرض رژیم به مردم کردستان کم و کمتر شود.  
  تلاش ناسیونالیسم کرد و حزب دمکرات بر بستر شرایط و موقعیتی که هجوم سه دهه قبل رژیم اسلامی سرمایه به کردستان فراهم نمود و در این رابطه رانده شدن مسئله ملی به صدر مطالبات مردم کردستان، این امکان بوجود آمد تا ناسیونالیسم ستم ملی را تنها معضل مردم کردستان قلمداد نماید و وجوه دیگر مصائب و مشکلات گریبان گیر مردم را حاشیه ای کند. شرایطی که بدنبال حمله جمهوری اسلامی در کردستان بوجود آمد، به نیرو گرفتن و افزایش نفوذ حزب بورژوازی کرد، کمک کرد و ادامه حیات آنرا بر بستر عمومی مسئله ملی ممکن و تامین نمود. از آن تاریخ حزب دمکرات خود را تنها حزب مردم کردستان به جامعه معرفی کرد و شروع به  گردنکشی و زوزگویی نمود. و نه تنها به ایجاد موانع بر سر راه مبارزات کارگران در مراکز کاری علیه بورژوازی پرداخت. بلکه وجود ستم طبقاتی و موجودیت طبقه کارگر را نیز انکار نمود. اما واقعیت سرسخت تر از آن بود که حزب دمکرات بتواند به انکار آن دست بزند و هر آنچه خود تمایل به عقب برگرداندن آن را داشت عملی نماید به ویژه وقتی که صدها کمونیست متشکل، محصول این تحول اجتماعی در صحنه سیاسی جامعه کردستان تصمیم به جلو راندن تاریخ گرفته بودند. این خشک مغزی و تقابل با سیر پیشروی جامعه نمی توانست خوانای داشته باشد و تقلای واهی بیش نبود. اما ادعای داروغه گی کردستان و مقاومت در مقابل شرایط جدید توسط این حزب متحجر، منجر به پرداخت هزینه و از دست رفتن تعداد زیادی از کارگران و کمونیست های متشکل در صفوف کومه له آندوره شد. ولی نهایتا جواب شایسته یاوه گویی و عربده کشی هایش را از کارگران و کمونیست ها گرفت. تاریخ سه دهه گذشته حزب دمکرات و ناسیونالیسم کرد تاریخ دشمنی با طبقه کارگر و حمایت از طبقات دارا و صاحبان سرمایه و املاک در کردستان است. طبقه ای که تشکل و آگاهی آن آئینه تمام قدی بود که کور شدن افق و تار شدن دورنمای سیاسی حزب دمکرات در آن منعکس شد. حزب دمکرات و ناسیونالیسم کرد از آگاه و متشکل شدن طبقه کارگر کردستان بیش از تسلط جمهوری اسلامی به کردستان وحشت داشتند به ویژه که رشد و آگاهی این طبقه به قدرتمند شدن سازمان سیاسی و کمونیستی آندوره کارگرن که در صنه سیاسی حضور فعال داشت منجر می شد، چیزی که طبقات دارا و صاحبان سرمایه از آن وحشت داشتند و تلاش میکردند این روند را قیچی نمایند و از طریق حزب دمکرات مانع شکل گیری و نیرومند شدن یک نیروی آگاه و متشکل کارگری وکمونیستی شوند. به رسمیت نشناختن شرایط جدید و انکار وجود طبقه کارگر انعکاس مقاومت بورژوازی کرد در مقابل سیر رو به رشد طبقه کارگر آگاه کردستان بود. شدت این دشمنی به جای رسید که هر روز هم جهتی بیشتری را در سرکوب این طبقه با جمهوری اسلامی احساس می نمود. جنگ با کومه له جواب این همسوی و چراغ سبز به رژیم جهت سپردن ژاندارمی کردستان به این حزب بود. اما تاریخ  به سیاق این حزب و ابواب جمعیش پیش نرفت و نتوانست کارگران کردستان و سازمانشان را به چشم پوشی از آرمان و اهداف طبقاتیش و سکوت در مقابل این گردن کشی وادار نماید، تا از این طریق جواز زورگوی و یکه تازی در کردستان را از جمهوری اسلامی در یافت نماید و نه تنها این بلکه اعتبار خودرا نیز در میان بخش قابل توجهی از مزدم کردستان از دست داد. این روند پیچ و خم های زیاد و متنوعی را طی نمود و در مجموع به تغییر بالانس بنفع کارگران کردستان انجامید. واقعیت فوق سیر نزولی گرایش ناسیونالیستی و حزب مطبوعش را در آن دوره فراهم نمود. اما ناسیونالیسم کرد و جریانات سیاسی تغذیه شونده از آن معلول بقای ستمگری ملی هستند و با اتکا به ماندکاری بقایای توهمات مردم نسبت به احزاب ناسیونالیستی و رهبران آن و استفاده از شکافهای منطقه ای و ضعف دوره ای حکومت به بازسازی نیرو خود می پردازند. در نتیجه افشای مدام چهره و سیاست های جریانات متعلق به این صف بخش مهمی از وظایف کمونیست ها را تشکیل میدهد.
مواضع حزب دمکرات در رابطه با کارگران کردستان تفاوت چندانی با حکومت اسلامی ایران نداشت. نگرش هر دو نسبت به این پدیده نو ظهور از یک منفعت مشترک سر چشمه می گرفت. هر دو به سکوت و تمکین وادار نمودن کارگران در مقابل اجحافات بورژوازی کرد و تن دادن به فروش نیروی کارشان به قیمت ارزان به هر وسیله ممکن متوسل می شدند. از تهدید و سرکوب گرفته تا ترور های موردی کارگران، جزو روشهای مشترک حزب دمکرات و رژیم اسلامی سرمایه جهت جلوگیری از اعتراض و مبارزه آنها علیه طبقه دارا و صاحبان سرمایه بود. تفاوت احزاب ناسیونالیست در برخورد به طبقه کارگر کردستان با جمهوری اسلامی تنها در شرایط و موقعیت متفاوتشان بود. یکی در قدرت و دیگری خارج از گردونه قدرت قرار داشت و این شرایط تحقق بخشیدن به سرکوب و استثمار کارگران و دفاع از سرمایه دارن کرد را به شکل متفاوتی در آورده بود. تاریخ ناسیونالیسم کرد تاریخ رو در روی با طبقه کارگر و حمایت از صاحبان سرمایه در کردستان به بهانه ضرورت دفاع همگانی از جنبش ملی می باشد. ستم ملی برای جریانات سیاسی مذکور چیزی جز ستم به بورژوازی کرد که خارج از قدرت دولتی قرار گرفته و عدم دسترسی به سهمی مناسب از استثمار کارگران کردستان نبود و نمی باشد.                                                         واقعیت این است که در متن مناسبات سرمایه داری طبقه کارگر کردستان نیز آنچنان وزن اجتماعی و به تبع آن سیاسی یافته است که می تواند به محور فعل و افعالات جاری و تحولات اجتماعی آینده تبدیل شود و مانع اساسی بر سر راه ناسیونالیسم و احزاب سیاسی قدیم و جدید این جریان ایجاد و طرح فدرالیسم و سایر تلاش های ارتجاعی این صف را با بن بست روبرو کند و بار دیگر در راستای تجربه ای که از سر گذرانده و در دل مبارزه طبقاتی در فردای سرنگونی رژیم سرمایه داری اسلامی، کمونیست و آزادی خواهی را به وزنه غیر قابل حذفی تبدل نماید. 
۲۰۱۰/۰۴/۱۱