در باره “انتخابات” عراق و پیامدهاى آن / مصاحبه على ناظر با سیاوش دانشور

 

پرسش و پاسخ

علی ناظر: با سلام و تشکر برای شرکت در این پرسش و پاسخ. انتخابات در عراق به پایان رسید. آیا بکار گیری واژه «انتخابات» صحیح است؟

 

سیاوش دانشور: پاسخ به این سوال بسته به این است که شما چه انتظارى از یک انتخابات واقعى دارید و چه چهارچوبى براى آن تعریف میکنید. براى من بعنوان یک مارکسیست و یک کمونیست کارگرى که براى زیر و رو کردن وضع موجود و برقرارى نظام سیاسى و اقتصادى تماما متفاوتى یعنى یک جامعه سوسیالیستى تلاش میکنم٬ انتخابات در جامعه بورژوائى عموما جایگاهى ندارد. جابجائى قدرت سیاسى جناحهاى مختلف طبقه حاکم جزو پلاتفرم کمونیستى ما نیست. من انتخابات را راهى براى گشایش سیاسى و اقتصادى و تامین آزادى و رفاه بیشتر شهروندان ارزیابى نمیکنم. مشروعیت حقوقى براى دمکراسى از طریق انتخابات براى کمونیسم و طبقه کارگر اتومات به معناى مشروعیت سیاسى نیست. از این بگذریم که بیشتر این انتخاباتها حتى از همان مشروعیت حقوقى فرمال هم برخوردار نیستند. معنى این سخن این نیست که ما حکومتهاى مستبد را بر حکومتهائى که به هر حال ناچارند مشروعیت خود را٬ ولو فرمال٬ به یک روند انتخاباتى متکى کنند ترجیح میدهیم و یا تفاوتى میان آنها نمیبینم. تردیدى نیست که ما از هر ذره آزادى و حقوق مدنى شهروندان دفاع میکنیم و خود راسا براى تحقق آنها از پائین مبارزه میکنیم. مسئله وجود یک مکانیزم دست بدست شدن قدرت بین نیروهاى طبقه حاکمه است که براى تعداد زیادى درخود به معنى “مشروعیت حقوقى و سیاسى” و اساسا راهى براى رسیدن مردم به “آزادى” است. ما بعنوان یک نیروى کمونیستى کارگرى که براى ایجاد تغییرات انقلابى تلاش میکنیم٬ نفس این سیستم را قبول نداریم.

 

از نظر من برگزارى یک انتخابات واقعا آزاد٬ که در آن کلیه نیروهاى سیاسى و جنبشهاى طبقاتى بدون هیچ محدودیتى امکان آن را دارند که در مرحله اى از کشمکش سیاسى از طریق انتخابات هم شرکت کنند٬ محصول شرایطى است که طى آن اختناق و استبداد درهم کوبیده شده است. بوجود آمدن شرایط براى برگزارى انتخابات واقعا آزاد خود محصول یک پروسه سیاسى و لاجرم تحمیل یک تناسب قواى سیاسى جدید است و نه برعکس. ما بعنوان کمونیست حتما در چنین انتخاباتى شرکت میکنیم اما در عین حال توهم نداریم که طبقه حاکم با انتخابات قدرت سیاسى را دست نیروئى نمیدهد که میخواهد نظم بورژوائى را منحل کند و فرداى پیروزى کمونیستها در انتخابات علیه شان کودتا خواهند کرد.

 

در “انتخابات” پارلمانى عراق حتى شرایط فرمال و صورى انتخابات بورژوائى هم وجود نداشت. بعنوان مثال کسانى که زیر ٣٠ سال سن داشتند حق شرکت در انتخابات را نداشتند و امکان برابر براى همه نیروهاى درگیر در صحنه سیاسى وجود نداشت. پشت صحنه این “انتخابات” انواع نیروهاى قلدر و مسلح و تروریست که زندگى مردم عراق را گرو گرفته اند وجود داشت. پشت این انتخابات رقابتهاى جهانى و منطقه اى و لزوم ایجاد محدودیت براى اسلام سیاسى وجود داشت. با اینحال این “انتخابات” در قیاس با “انتخابات” دور قبل تفاوتهائى داشت. جامعه عراق با حمله آمریکا و سقوط حکومت بعث ازهم پاشید و مجموعه اى از نیروهاى اسلامى و قومى و تروریست و فرقه اى را میداندار کرد٬ بطورى که قدرت و حاکمیت چه براى دولت مستعجل عراق و چه براى نیروهاى آمریکا و موئتلفینش بطور واقعى از گرین زون بیرون نمیرفت. انتخابات دور قبل متکى بر لیست هاى توافق شده همین دستجات سیاسى- نظامى و تناسب قواى میان آنان بود. نهایت تلاش آمریکا و کارشناسنان غربى٬ که همه محاسباتشان بعد از حمله بهم ریخته بود٬ اینبود که به توافق شکننده اى بین این جریانات برسند و این خود را در لیستها و جایگاه هر نیرو در قدرت و تناسب قواى بعد از سقوط صدام منعکس میکرد. همین توافقات در دور قبل ایاد علاوى و ناسیونالیسم عرب و بازماندگان حزب بعث را در سرنوشت قدرت سیاسى حاشیه اى کرد.

 

اما اینبار بدلیل اوضاع جدید و نیازهاى آن و همینطور تفرقه در درون صفوف جریانات قومى و اسلامى٬ “لیست باز” مبنا قرار گرفت و تعداد زیادى به هر حال توانستند کاندید شوند تا سرنوشت چند صد کرسى پارلمان روشن شود. این لیست باز یک معنى سیاسى روشن داشت که زیاد با خود مکانیزم انتخابات نمیتوان توضیحش داد و آن اینست که جامعه عراق بیش از این نمیتواند با ساختار کنونى مبتنى بر قوم و قبیله و”شیعه” و “سنى” ادامه یابد. میزان نارضایتى مردم محروم عراق از شرایط تروریستى و جنگ فرقه اى و میلیتاریسم و بمب و انتحار و گروگانگیرى بى حد و حصر است. نفس داشتن نان خشک و امنیت به مسئله میلیونها مردم در عراق تبدیل شده است. جامعه اى اسیر یک مجموعه باند آدمکش و دزد و گردنه بگیر شده است که در سیر خود به نابودى تمام عیار و تبدیل عراق به حفره سیاه خاورمیانه براى سالهاى طولانى میشد. این وضعیت نه براى آمریکا که ناچار شده است نیروهایش را از عراق بدرجه اى خارج کند و نه براى ناسیونالیسم عرب که در پس نابودى عراق له شدن هویت و قدرت خود را میبیند٬ وضعیت مطلوبى نیست. استقبال نسبتا وسیع مردم از این “انتخابات”٬ نه بدلیل لیست باز و امکانى براى ابراز وجود سیاسى از طریق مکانیزم انتخاباتى٬ بلکه اعلام یک “نه” به وضعیتى بود که آمریکا و متحدینش و دولت مالکى و نیروهاى وابسته به جمهورى اسلامى ایجاد کرده اند. فقر و فلاکت و ناامنى و جنایت جامعه عراق را در کام خود فرو برده است. زنان و کودکان بیشترین قربانیان این وضعیت بودند و شرکت گسترده زنان نیز همین مخالفت وسیع را منعکس میکند. تحرک ناسیونالیسم عرب و برافراشتن پرچم سکولاریسم بر زمینه این نخواستن مردم و تلاشى براى بازگشت به صحنه سیاست براى اعاده یک عراق یکپارچه است. به نظر من این انگیزه و جهت توده اى در عراق براى نفى وضع موجود و این جهتگیرى ناسیونالیسم عرب و پیامدهاى آن اهمیت بسیار بالاترى از آزاد بودن یا نبودن “انتخابات” در عراق و یا نقد دمکراتیک بر این روند دارد. آنهم کشورى که به لطف حاکمیت نیروهاى فاشیستى و آدمکش و سرکوبگر هیچوقت انتخابات در آن معنى نداشته است.

 

علی ناظر: آیا نقش آفرینی رژیم جمهوری اسلامی در عراق در راستای منافع آمریکا و جهانخواران است، و یا در تقابل با آن؟

 

سیاوش دانشور: نقش آفرینى جمهورى اسلامى چه در تقابل با منافع آمریکا و نیروهاى امپریالیستى باشد و چه هم جهت با آن٬ در هر دو حالت٬ نقشى ارتجاعى است و ربطى به منافع طبقه کارگر و توده مردم محروم عراق و منطقه ندارد. جمهورى اسلامى نماینده و پرچمدار یک شاخه مهم از جنبش تروریستى اسلام سیاسى است. اسلام سیاسى یک پرچم بورژوازى منطقه براى اعاده سهم و موقعیت خود در قدرت سیاسى و در معادلات منطقه اى و جهانى است. پرچمى است که با شکست ناسیونالیسم میلیتانت عرب تلاش کرد به ظرف اعتراض این طبقه تبدیل شود و متکى به ترور و تحجر است. حال این منفعت چه در تقابل با آمریکا پیش رود و چه در شراکت با آن٬ نتیجه یکسانى براى مردم محروم دارد. جمهورى اسلامى و جریانات طرفدارش در عراق هر زمان منافع و امتیازاتشان تامین شود٬ کمتر علیه منافع آمریکا و موئتلفینش موش میدوانند٬ و هر زمان که این منافع به خطر افتد شاهد یک سلسله اقدامات تروریستى و خط و نشان کشیدنها و راه انداختن گروههاى تروریستى هستیم. جمهورى اسلامى یک پاى قدرت سیاسى در عراق است و تلاش میکند این قدرت را از طریق نیروهاى طرفدارش به هر قیمت حفظ کند. مذاکره٬ بده و بستان٬ اعمال فشار تروریستى٬ ژستهاى سیاسى توخالى در باره مسئله فلسطین٬ سازماندهى جنگ و نیروهاى دست ساز و غیره همه براى حفظ و بسط این جایگاه و قدرت است. طبیعى است دراین روند در موارد زیادى به تقابلهاى تروریستى با نیروهاى آمریکا و هم پیمانانش رو مى آوردند و در موارد دیگرى به توافق و سازش و بند و بست برسر مسائل فیمابین. اما آنچه روشن است جنگ و صلح ارتجاع اسلامى در منطقه با نیروها و دولتهاى تروریستى ربطى به منافع کارگران و مردم محروم ندارد. اینها لحظات یک جنگ ارتجاعى بین دو نیروى تروریستى اند.

 

علی ناظر: آیا آنچه رخ داده است، از جمله پیش افتادن ایاد علاوی، را می بایست به فال نیک گرفت؟

 

سیاوش دانشور: باید کمر راست کردن مردم منطقه و افول اسلام سیاسى را به فال نیک گرفت. وضعیت نیروهاى اسلام سیاسى در لبنان و فلسطین و یمن و ایران و عراق در سال گذشته حاکى از یک موج برگشت علیه اسلام سیاسى و وضعیتى است که اردوهاى تروریسم دولتى و غیر دولتى بر زندگى مردم حاکم کرده اند. کاملا قابل مشاهده است که مردم دارند دست رد به سینه اسلام سیاسى و دستجات تروریستى قومى و اسلامى میزنند. نفس دفاع از مدنیت و امنیت در جامعه٬ نفس تلاش براى برخوردارى از یک شرایط عادى و سوخت و ساز طبیعى جامعه٬ و نفس اینکه اساسا جامعه اى بعنوان صفحه شطرنج سیاست موجود باشد تا نیروها و جنبشهاى سیاسى ریشه دار طبقاتى بتوانند در آن ایفاى نقش کنند٬ نفس احساس مسئولیت اجتماعى و مقابله با جریانات ضد جامعه و آوانتوریست و تروریست٬ یک مشغله ما بعنوان کمونیست کارگرى است. من این روند را در یکسال گذشته٬ یعنى دفاع مردم از جامعه و دست رد زدن به جریانات اسلامى را٬ به فال نیک میگیرم. ایاد علاوى قدیم بعثى که خود را هم “سنى” و هم “سکولار” معرفى میکند و با پرچم سکولاریسم بمیدان آمده است٬ محصول این فشار و پاسخ ناسیونالیسم عرب و بخشى از بورژوازى منطقه به این واقعیت است. ناسیونالیسم عرب در عراق با حمایت وسیع دولتهاى عربى منطقه با پرچم سکولاریسم دو هدف را دنبال میکند؛ اول بازگشت به صحنه سیاسى عراق بعد از سرنگونى صدام و تلاش براى اعاده عراقى یکپارچه که اسلام نقش درجه دوم را در آن دارد٬ و دوم مقابله با دست درازیهاى جمهورى اسلامى و شکل دادن به بلوکى براى انزواى آن. واضح است با این “انتخابات” نه نیروهاى جمهورى اسلامى دود میشوند و هوا میروند و نه ناسیونالیسم عرب بسادگى قادر است به موقعیت قبل از سقوط صدام برسد. وضعیت پر فراز و نشیبى در عراق و منطقه پیش رو است که فرجام آن را فاکتورهاى منطقه اى تر و حتى جهانى ترى از اوضاع داخلى عراق و نیروهاى درگیر آن رقم میزنند.

 

حرکت مردم عراق و شرکت وسیع شان دراین “انتخابات” نیز از فاکتورهاى سیاسى بیرون عراق تاثیر گرفته است. اگر یک وجه حرکت مردم عراق اعلام بیزارى از وضعیت نابسامان تروریستى و فقر و فلاکت اقتصادى در منگنه نیروهاى ضد جامعه و تروریست است٬ وجه دیگر حرکت آنها تاثیرپذیرى از رویدادهاى منطقه و جهان و برگزیدن راه دیگرى در مقابل جنبش اسلامى است. اوضاع سیاسى ایران و یونان و دخالت توده اى و وسیع مردم٬ اعتصابات کارگرى در ترکیه و مصر و خود عراق٬ شکستهاى پیاپى اسلامیها در منطقه در سال گذشته٬ همه اینها عواملى هستند که در تغییر صحنه سیاسى در عراق کمابیش نقش داشتند. اکثریت مردم در چهارچوب صحنه سیاسى عراق و در فقدان یک آلترناتیو قدرتمند واقعا سکولار و برابرى طلب٬ به ایاد علاوى راى دادند تا نیروهاى اسلامى و فرقه اى را ضعیف و حاشیه اى کنند. ایاد علاوى شاید امروز بهترین مهره ناسیونالیسم عرب در عراق باشد اما منعکس کننده تمایلات و خواستهاى واقعى مردم محروم عراق نیست.

 

علی ناظر: آیا خروج نیروهای خارجی از کشور عراق به مشکل آنارشیسم حاکم بر جامعه و سیستم سیاسی یاری می رساند و یا اینکه آن را تشدید خواهد کرد؟

 

سیاوش دانشور: قرار نیست نیروهاى ارتش آمریکا و موئتلفینش تماما از عراق خارج شوند. کاهش نیروها در یک جدول زمانى که مرتبا بدلایل سیاسى عقب مى افتد به معنى بیرون رفتن تمام و کمال آنها نیست. وانگهى همه میدانند اگر نیروى کنترل کننده آلترناتیوى نباشد که موازنه قدرت در عراق را به هرحال نگهمیدارد٬ چهارچوبهاى سست کنونى بسرعت فرو میریزند و وضعیت بشدت مخاطره آمیزى ایجاد خواهد شد. ترک عراق براى آمریکا باید نوعى پیروزى و ثبات را همراه خود داشته باشد. ارتش جدید عراق و نیروهائى که تحت آموزش اند قرار است جایگزین نیروهاى به اصطلاح خارجى شود. این ارتش باید در خدمت یک نیروى سیاسى “عراقى الاصل” باشد که پرچم اتحاد و پکپارچگى عراق را در دست دارد. تا بفرجام رسیدن این روند یعنى بازسازى ارتش و ماشین دولتى سرکوب در عراق و جلو راندن نیروئى که امکان مادى اداره وضعیت را داشته باشد٬ نیروهاى “خارجى” در اشکال مختلف در عراق حضور خواهند داشت. حمایت آمریکا و دولتهاى عربى منطقه از ایاد علاوى و جدى نگرفتن و حتى مسخره کردن ادعاهاى مالکى مبنى بر تقلب این تمایل را منعکس میکند.

 

این را نباید فراموش کنیم که ادعاهاى آمریکا در مورد حمله به عراق همه پوچ از آب درآمدند و حتى ارزیابى شان از صحنه سیاسى عراق و اطلاعاتى که خیلى متفکرانه توسط کارشناسان آنها قبل از حمله نظامى اعلام میشد همه بى اعتبار شدند. آمریکا قبل از حمله دوم به عراق دنبال طرح “عراق بدون صدام” بود. یعنى با دم و دستگاه دولت بعث مشکلى نداشت و خود راسا براى دوره اى طولانى آنرا ایجاد و تقویت کرده بود. این طرح موفق نشد چون عنصرى در ارتش عراق٬ کسى در خانواده و یا دولت صدام پیدا نشد که بتوان از طریق آن صدام را کنار زد و روند دیگرى را در عراق پیش گرفت. آمریکا در متن موقعیت نابسامان جهانى خود و نیاز به جنگ براى اعاده رهبرى خود در جهان به عراق حمله کرد. بقول بوش “کار ناتمام را تمام کرد” اما در باتلاق عراق گیر کرد.

 

بحث برگرداندن کادرها و نیروهاى مجرب حکومت بعث به خدمت از همان ابتدا وجود داشت و بدرجات مختلف اینکار بویژه در ارتش جدید عراق صورت گرفته است. براى آمریکا و کشورهاى منطقه٬ بازسازى عراق امروز بیش از هر چیز درگرو تامین ملزومات عروج نیروئى است که بتواند به این نیاز جواب دهد. تربیت و بازسازى ارتش عراق٬ بخدمت گرفتن بخش وسیعترى از نیروهاى حزب بعث که امروز در قالب جریانات “سنى و عرب” فعالیت میکنند٬ محدود کردن و حتى خلع سلاح نیروهاى متفرقه در عراق٬ مسیرى است که قرار است امنیت را در عراق تامین کند. بدرجه اى که این امر تامین میشود وجود نیروهاى ارتش آمریکا و موئتلفینش کمرنگ تر میشود. آمریکا و موئتلفینش عراق را بدون هیچ طرح قابل اتکائى براى اداره آن ترک نخواهند کرد و منطقه امن دیگرى به تروریسم اسلامى تقدیم نخواهند کرد.       

 

علی ناظر: موقعیت نیروهای اپوزیسیون ایرانی در کردستان و در اشرف، پس از این انتخابات، را چگونه ارزیابی می کنید؟

 

سیاوش دانشور: این بحث که باید نیروهاى متفرقه در عراق خلع سلاح شوند قدیمى است. اما از آنجا که نیروهاى شرکت کننده در ساختار قدرت سیاسى در عراق٬ در عین حال متکى به ارتش ها و جنبش هاى متفرقه مسلح بیرون قدرت اند و از آنها در خدمت حفظ موقعیت خود در قدرت سیاسى استفاده میکنند٬ این روند پاسخ نگرفته است. به یک معنا فرجام این پروسه یعنى خلع سلاح کلیه نیروها تابعى از اینست که قدرت مرکزى با ماشین سرکوبش به یک نیروى حاکم با توان اداره کشور به روشهاى سابق رسیده باشد. تا آنوقت نیرو و گروه فشار مسلح داشتن در سیاست عراق پابرجا خواهد بود.

 

در باره نیروهاى متعلق به اپوزیسیون ایران در کردستان٬ در چند سال گذشته این نیروها بنا به توافقات جمهورى اسلامى و دولت عراق و حکومت منطقه اى کردستان امکان و اجازه فعالیت نظامى نداشتند. آمد و رفت تیمهاى این نیروها به داخل کشور معمولا در چهارچوب بى شکلى قدرت در منطقه بوده و مسلح بودن این نیروها صرفا شکلى اردوگاهى و زیر حمایت جریانات ناسیونالیست کرد از جمله بارزانى و طالبانى صورت گرفته است. خود این دو نیروى ناسیونالیست بارها با سوال خلع سلاح نیروهایشان و پیوستن به نیروى انتظامى و پلیس و ارتش عراق مواجه بودند و تاکنون نیروهاى نظامى شان را در دفاع از حاکمیت ارتجاعى شان استفاده کردند.

 

بنظر من تحولات عراق و روندى که طى میکند به سمت ایجاد نظمى یکپارچه میرود. یک نیاز این روند راضى کردن دولتهاى همسایه است. این توافقات در هر سطحى استفاده از شکافهاى دولتها و اردوگاه نشینى را براى این گروهها محدود و محدودتر میکند. یعنى اجازه نمیدهند که عده اى تحت هر عنوانى مسلحانه در گوشه اى از عراق کار خودش را بکند. سازمانها و گروههاى قوم پرست که استراتژى شان را به حمله آمریکا به ایران و ایفاى نقش در آن سناریو بعنوان وردست ارتش آمریکا متکى کرده بودند٬ تماما ورشکست شده اند. به همین دلیل است که همه نیروهاى قوم پرست و ناسیونالیست به سمت مذاکره با جمهورى اسلامى و یا حمایت از موسوى و کروبى و جناحى از حکومت چرخیده اند. با تحرک ناسیونالیسم عرب در عراق نه تنها موقعیت نیروهائى مانند بارزانى و طالبانى ضعیف میشود بلکه جریانات ناسیونالیستى که زیر حمایت اینها در کردستان عراق مستقرند دچار دست اندازهاى سیاسى مختلفى میشوند. اگر ارتش آمریکا در منطقه نخواهد این نیروهاى فرقه اى را براى مقاصد تروریستى بکار گیرد٬ معلوم نیست تحت چه شرایطى میتوانند موقعیت نابسامان کنونى شان را در عراق حفظ کنند؟

 

در باره نیروهاى مجاهدین و اشرف هم همین قانون صدق میکند. مجاهدین در دوره صدام از حمایت دولت او برخوردار بود و میتوانست قرارگاه و پایگاه نظامى خود را در متن شکاف ایران و عراق داشته باشد. بعد از سقوط صدام این استراتژى تماما در ابهام قرار گرفت و نیروهاى مجاهدین در خطر هر نوع معامله و بند و بست قرار گرفتند. سیاست انتظار خود مجاهدین مبنى بر ماندن در عراق نیز براین خطر مى افزود. خلع سلاح نیروهاى مجاهدین اولین گام بود و توافقات مالکى و جمهورى اسلامى نیز مسائل بعدى از جمله حمله به اشرف و بحث انتقال آنها را رقم زد. امروز نیز بقاى مجاهدین در عراق تنها در صورتى امکان پذیر است که رابطه دولتهاى ایران و عراق وخیم شود و این امکان باشد که از مجاهدین بعنوان یک اهرم فشار استفاده شود. تردیدى نیست مجاهدین قدرتگیرى علاوى را به مالکى ترجیح میدهد و پرشور از آن حمایت خواهد کرد. اما این تصور خوشبیانه اى است که علاوى بدلیل زاویه اش با جمهورى اسلامى موقعیت امروز مجاهدین را در عراق تغییر میدهد. مجاهدین شاید بتواند مدت کمى امیدوار باشد اما این امیدوارى و خوشباورى جائى ندارد. 

 

بطور کلى در چهارچوب یک عراق که تلاش دارد به سمت یکپارچه شدن و ایجاد نوعى امنیت نظامى برود٬ خلع سلاح و جمع کردن نیروهاى مسلح اسلامى و غیر اسلامى و ایجاد محدودیت شدید بر نفس حضور و فعالیت آنها یک واقعیت پیش رو است. اینکه این روند چقدر طول میکشد بحث بازى است و شاید همین سیاست انتظار و مانور را به این نیروها در قبال قدرت جدید در عراق دیکته کند. اما این سیر در عراق٬ چنانچه مسائلى از جنس حمله به ایران ورق را برنگرداند٬ آینده این نیروها در عراق را کور میکند. بنظر من نیروهاى اپوزیسیون ایرانى در خاک عراق تنها زمانى میتواند به بقا ادامه دهند و از خاک عراق آزادانه براى گسترش فعالیتهایشان استفاده کنند٬ که ضرورت استفاده از این نیروها در خدمت یک استراتژى مقابله با جمهورى اسلامى براى آمریکا و قدرتهاى منطقه و بویژه دولت عراق موضوعیت داشته باشد.

 

در وضعیت امروز اما٬ حفظ استقلال سیاسى و اتکا به نیروى مسلح خود و گسترش فعالیت در عراق در چنین چهارچوبى٬ بویژه براى نیروهاى “غیر عراقى” بتدریج به یک غیر ممکن تبدیل میشود. *

 

علی ناظر: با تشکر.

۴ آپریل ٢٠١٠

 

منبع: سایت دیدگاه