جنبش سبز و موضع آقای مهتدی!

کلیپی از آقای عبدالله مهتدی را در همین چند روز گذشته از فیسبوک دیدم که توجهم را به خودش جلب کرد. این کلیپ، مصاحبه ای است که ظاهرا آقای مهتدی با یک کانال تلوزیون آمریکایی دارند و ایشان به عنوان یک صاحب نظر و احتمالا یکی از رهبران مردم کرد و قاعدتا به نمایندگی از آنها، در مورد شرکت کردن و یا نکردن مردم کردستان در جنبش “سبز ” ابراز نظر میکنند.

آقای مهتدی ضمن اینکه جنبش سبز را جنبشی برخاسته ازخواستهای دمکراتیک قلمداد میکنند، از رهبران جنبش سبز گله میکنند که به مسئله کردها اشاره ای نکرده اند، مردم کردستان را هنوز هم محارب میدانند و به صراحت به محرومیتها در جامعه، اشاره ای ندارند و غیره.

ایشان از رهبران جنبش سبز و به قول خودشان، قلم به دستان آنها درخواست مینمایند که به حقوق ملیتها و بخصو ص ملت کرد بیشتر توجه کنند و دامنه جنبش سبز را در بین اقشار دیگر غیر از اقشار متوسط و مرفه شمال شهر، بسط دهند.

خطاب به ملت کرد هم میگویند که این جنبش مال شماست و با رعایت احتیاط، درآن فعالانه شرکت کنید و به این وسیله جنبش سبز را تقویت کنید تا در آینده ایران جایگاه و نقش بیشتری داشته باشید.

لازم است کمی به ماهیت جنبش سبز بپردازیم و از خود سوال کنیم، جنبش سبز چیست و از کجا و بر اساس چه خواستهایی شکل گرفته است؟ رهبری این جنبش در دست چه کسانی است؟ و کدام گرایش ها در آن ذینفعند؟

جنبش سبز در جریان انتخابات و برا اساس اختلافهایی بین جناحها در درون حاکمیت جمهوری اسلامی، به وجود آمد. این اختلاف ها بیشتر بر سر شکل حاکمیت و جایگاه و نقش اقتصادی ایران در رابطه با بازارهای داخلی و جهانی و نحوه برخورد هر کدام از طرفین این منازعه به این جایگاه است و هر کدام از طرفین درگیر، سهم بیشتری برای جناح خود طلب میکند. طرفی نقطه اتکا خود را بر بسته بودن و تجارت بر اساس محوریت بازار سنتی ایران، و طرف دیگر، تمایل به داشتن رابطه های بیشتر با کشورهای دیگر و به ویژه غرب و دسترسی به بازارهای بین المللی. این اختلاف ها همیشه و به تناوب، در میان جناحهای نظام اسلامی بوده و هراز چند گاهی بنا به شرایطی، کشمکشها و دعواها بالا گرفته. اما مشخصه دعوای اخیر، که منجر به شکل گیری جنبش سبز شد، این بود که شرایط جامعه و وجود خفقان و بی عدالتی وسیع، بیکاری و محدودیتهای طاقت فرسای اجتماعی و مدنی، جوان بودن و تحصیل کرده بودن بخش وسیعی از جامعه و ارتباط این بخش با دنیای خارج از مرزها از طرفی و نیز تقلب وسیع جناح غالب و تصمیم گیریهای ابلهانه رهبران آن جناح در کنترل و برخورد به این اختلافات از طرف دیگر، ویژگی خاصی به آن داد.

رهبران جنبش سبز همان کسانی هستند که از آغاز شکل گیری نظام اسلامی، از معماران آن بوده و نقشها و پستهای کلیدی را در اختیار داشته اند. آنها دستشان به خون ده ها هزار انسان آزاده و معترض آلوده بوده و لحظه به لحظه دوران حاکمیت شان، مملو از جنایت و سبعیت و حق کشی است. آنها تاکنون حتی برای یک ثانیه هم از گذشته و نقش خود در سیاستهای نظام اسلامی، اظهار پشیمانی نکرده و از مردم و قربانیان این جنایات، پوزش نخواسته اند. رهبران جنبش سبز امروز هم نه تنها از گذشته پشیمان نیستند، بلکه افتخار هم نموده و جناح رقیب را به بیراهه رفتن از شیوه های گذشته و را ه امام متهم میکنند.

خواستها و شعارهای مورد تایید رهبران این جنبش “رای مرا پس بده، یا حسین میر حسین، آلله اکبر گفتن در پشت بامها و تکیه بر سنتهای امام ” است و نه چیز دیگری. تازه، این رهبران، مداوما تاکید میکنند که ما شعارهای ساختار شکنانه را نمی پذیریم و فقط نظام اسلامی را میخواهیم، نه یک حرف کمتر و نه یک حرف بیشتر.

جناح سبز همچون جناح رقیب، در سرکوب جنبشهای اجتماعی، پایمال کردن حقوق حقه کارگران و سایر اقشار تحت ستم، در به اسارت در آوردن و تحقیر روزمره نیمی از جامعه یعنی زنان، جلو گیری از ایجاد تشکل های صنفی و سیاسی در جامعه، رعایت نکردن حریم خصوصی انسانها و تجاوز مداوم و سازمان یافته به آن، پایمال کردن حقوق اقلیتها ، کشتن و زندانی کردن ده ها هزار انسان به خاطر داشتن عقایدی غیر از باورهای پوسیده آنان، ایجاد دستگاه عریض و طویل پلیسی و در کل، سرپا نگه داشتن نظامی ستمگر و استثمارگر قرون وسطی یی، نقش کلیدی و اساسی داشته و میخواهند هم در همان راستا ادامه بدهند.

در ضمن، شرکای خارج از قدرت و خارج از ایران که سنگ دفاع از جنبش سبز را به سینه میزنند ، اختلاف چندانی با سران جنبش سبز و سیاستهای پایه ای آنها ندارند بلکه سهمی هرچند ناچیز در روز پیروزی احتمالی را گدایی میکنند.

البته شانس رسیدن به این سهم ناچیز نزدیک به صفر است در این رابطه میتوان از تجربیات توده ایها و اکثریتی ها و مجاهدین خلق، پرسید. چونکه آنها یک یا چند دفعه راه گدایی قدرت را به عبث پیموده اند.

بر اساس همین اشارات مختصر و شاید در بیشتر موارد مستند، چه انگیزه ای باعث میشود که آقای مهتدی شیفته این جنبش سبز می شوند و مردم کردستان را که به مراتب از ایشان و امثال ایشان آگاه تر و دورنگر ترند را، به شرکت در این جنبش ارتجاعی ترغیب میکنند؟

اگر جنبش سبز با شعارها و عملکردهای مترقی و از درون تشکل های اجتماعی و مردمی شکل میگرفت و نظم و مناسبات ظالمانه موجود را در عمل زیر سوال میبرد و مبارزاتش در جهت اجرای تاکتیکهایی براساس استراتژی زندگی بهتر برای همه طبقات و اقشار محروم، پیش میرفت، آنگاه خودبخود اینجا دیگر نه میرحسین و امثالهم، بلکه فرزندانی از این جامعه در راس قرار میگرفتند که خود از زخم خورد گان و مخالفان نظام اسلامی بوده و تجربه رهبری را، از هدایت جنبشهای مردمی از پایین، آموخته بودند.

مردم معترض که اکثریت جامعه ایران را تشکیل میدهند، و جریانات مردمی و مترقی چه در داخل و چه در خارج، چه ایرانی و چه غیر ایرانی خود بخود پشتیبانان طبیعی و حامیان آن میشدند. اما برعکس هم اکنون، جریانات و گروههایی از این جنبش حمایت میکنند، که هیچ نفعی در زیر سوال بردن پایه های حکومت و ایدئولوژیکی آن ندارند. آنها همگی بر این محور اتکا دارند که نظم موجود و زیر بنای سرمایه داری حاکم بر ایران دست نخورده باقی بماند.

اینجا ست که متاسفانه آقای مهتدی (متاسفانه به این دلیل که ایشان یکی از همرزمان قدیمی و یکی از آن انسانهایی بود که برای تحقق خواسته های توده های محروم با رهبران امروزی جناح سبز و دیگر شرکای شان در حاکمیت اسلامی، مبارزه میکرد) تلاش میکند که در بین این جماعات جای گرفته و میکوشد که به عنوان عضوی تازه پذیرفته شود.

آقای مهتدی حق دارند تنها به عنوان یک فرد و یا به نمایندگی از طرف گروهی که ظاهرا رهبری آن را به عهده دارند حرف بزنند و موضع بگیرند، نه به عنوان نماینده مردم کردستان، زیرا مردم کردستان تاکنون این شانس را نداشته اند که در انتخاباتی عادلانه و آزاد نمایندگان واقعی خود را تعیین کنند. و بر این اساس، نه ایشان و نه هیچ کس یا گروهی دیگر حق ندارند خود را سخنگو و یا نماینده مردم کردستان و به ویژه کارگران و زحمتکشان و محرومین آن منطقه، جا بزنند.

مردم کردستان تجربه چندان مثبتی از نمایندگان تحمیل شده به خود را ندارند و چه بسا در نتیجه توافقات پنهانی این چنین نمایندگانی، خانه خرابی و کشتار و استثمار بیشتر را متحمل شده اند.

کارگران و زحمتکشان کردستان همانند بقیه هم سرنوشتان خود در دیگر مناطق ایران، توهمی به این رژیم و همپالکیهای آنان ندارند و در تمامی این دوره که خیلیها را هیجان زده کرد، با هوشیاری و صبر و متانت نظاره گری را ترجیح دادند. آنها با دقت به تناسب قوای موجود، وضعیت تشکل های متناسب، رهبری و غیره، توجه کرده و علاقه زیادی نداشتند که بی گدار به آب بزنند. آنها به این باور رسیده اند که تنها با اتکاء به خود و با بهر گیری از تواناییهای بالقوه در جامعه، در جهت پیشرفتهای علمی، اقتصادی، صنعتی، سیاسی و فرهنگی و نیز سازماندهی مدرن رفاه اجتماعی، میشود به مقصد رسید. مقصد برای این مردم ایجاد جامعه ای آرام و سالم و با نشاط است که در آن استعدادها شکوفا شده، مردم آزادانه حرفها وانتقادات خود را بیان کرده و ایجاد تشکل و یا مخالفت با سیاستهای جاری و یا مخالفت با هر فرد در هر مقام و پستی، جرم محسوب نشود و استفاده از زور و اسلحه، توحّش، و نشانی از بربریت، به حساب آید.

مردم مبارز و در راس آنها کارگران و زحمتکشان، تکیه بر دیگران و قدرتهای بین المللی را ناشی از معلول بودن جنبش خود و بالطبع رهبری آن میدانند و عاقبت تلخ اتکا به دیگران را قابل بازشناسی دانسته و سرنوشت جنبشهایی که چنین راهی را رفته اند را بخوبی میفهمند.
کاوه دوستکامی