وبلاگ علیه وضعیت موجود : چپ با پلاکاردهای زرد

 آزادى بیان : یک توضیح _ براى خواندن مطلب آقاى امیر راعى اینجا را کلیک کنید

عابد توانچه : آقای امیر راعی فرد شما در نقد مطلب من در رابطه با تحکیم مطلبی نوشته اید که خلاصه ی کلامش چپنما بودن، انحصارگر بودن، حکمتیست بودن و فلان و بهمان بودن من و رفقایی است که مراسم ۱۶ آذر را تبدیل کرده ایم به استخوان لای زخم راستها. لینکش را اینجا درج می کنم تا هر کسی که خواست بخواند و قضاوت کند. 

ورق پاره های منصور حکمت 

 آقای راعی فرد شما در انتهای پست خود تلویحا از مخاطبان وبلاگتان به خاطر  زمخت بودن نوشته ی خود به ظرافت پوزش خواسته اید. من هم از شما در ابتدا به خاطر زمختی مطالبم پوزش می خواهم چرا که اگرچه از نظر من شما فقط یک اگزیستانسیالیست هستید اما جنس شما را بسیار متفاوت از راستهای فخر آور صفتی می دانم که این روزها سخت مشغول ماهی گرفتن از آب گل آلود هستند. برایم بسیار مهم است که شما بدانید حتی در زمخت تریم عباراتم، کوچکترین قصدی برای توهین کردن به شما نداشته ام. جملات سفید رنگ عباراتی است که شما نوشته اید و عبارات قرمز رنگ سوالات و حرفهای پراکنده ی بنده است. نوشته ی تو را امروز خواندم و با وجود آنکه به شدت از خستگی رنج می برم سعی کردم نوشتن جواب آن را همین امشب به پایان برسانم چون به دلایلی که بعد از خواندن این سطور خواهی دانست فرصتی برای مرتب کردن جملات و نظم دادن به آنها ندارم. زحمتی هم به عهده ی شما امیر عزیز است که باید لطف کنی اشتباهات املایی و دستوری این نوشته را برایم بفرستی تا فردا شب تصحیحشان کنم.

***

در این میان اتفاقا باید سر نیزه را به سوی دوستانی نشانه گرفت که در این چند سال اخیر وامدار جریان " تحکیم " بوده اند و از آنچه رفیق عزیز ما می گوید فضای غیر دموکراتیک مجموعه برای پر و بال دادن به جریان انحصاری فکری خود استفاده نموده اند. 

آقای راعی فرد راحت باشید. چرا مصلحت اندیشی می کنید؟ واضح بگوئید منظور شما از « دوستانی که از فضای غیر دموکراتیک تحکیم برای بال و پر دادن به جریان انحصاری فکری خود استفاده کرده اند » چه کسانی هستند تا بتوان به درستی جواب شما را داد.

اگر منظور شما سعید حبیبی است که این به خود ایشان مربوط است که در این رابطه توضیحی بدهند یا نه ولی اگر « بنده » نیز در جمع این « دوستان » هستم باید نکاتی را به شما گوشزد کنم.

۱: ورود من به انجمن اسلامی امیر کبیر  به عنوان عضو علی البدل در حالی صورت گرفت که همگان از عدم  « اعتقاد و التزام » من به مرامنامه ی تحکیم  به عنوام جزئی از اساسنامه ی انجمن اسلامی امیر کبیر آگاه بودند و خوشبختانه دبیر تشکیلات « خوش فکر » وقت انجمن اسلامی امیر کبیر هم کوچکترین فشاری به بنده جهت امضای  « برگه ی اعتقاد و التزام » وارد نکردند. 

۲: در شورای مرکزی انجمن اسلامی امیر کبیر تلاش زیادی صورت گرفت که به هر نحو ممکن بنده از مجموعه حذف شوم که اوج آن کارشکنی چند عضو وابسطه به یکی از پدرخواندگان تحکیمی بود که در انتخابات انجمن شکست خورده بودند. بنده وقتی دیدم که دو _ سه عضو قدیمی خارج از مجموعه عملا جلوی اکثریت مجموعه ایستاده اند و مجموعه نمی خواهد کاری بکند و در ثانی نوع فضا با افکار من سازگار نیست ، استعفای خود را از مجموعه تحویل دبیر تشکیلات دادم که بلافاصله در شورای عمومی مطرح شد که به جز شش رای موافق !؟! بقیه اعضای شورای عمومی به آن رای مخالف دادند و بنده ناچار شدم همچنان در مجموعه باقی بمانم ولی عملا از جریان کلیه امور این تشکل کنار رفتم.

 ۳: به هنگام بالا گرفتن فشار نهاد رهبری و بسیج دانشجویی به انجمن اسلامی امر کبیر مبنی بر نفوذ کمونیستها به یک تشکل اسلامی ، دوست ارزشمندم آقای یاشار قاجار ( دبیر وقت انجمن ) از طرف سایر بچه های شورای مرکزی از من خواستند که برای حفظ این تشکل از شورای مرکزی انجمن اسلامی استعفا دهم که بنده حتی حاضر شدم نامه ی اخراجم نه تنها از شورای مرکزی که از کل مجموعه در سایت انجمن درج شود که آقای قاجار  گفتند که هرگز چنین کاری نمی کنند و کار به استعفا از شورای مرکزی ختم شد که اگر به بیانه ها و مصاحبه های اعضای شورای مرکزی در زمان بازداشت من نگاهی بیاندازید به خوبی متوجه ی این جریان می شوید.

در بیشتر این مصاحبه ها از بنده به عنوان دانشجوی دانشگاه امیر کبیر نام برده می شد و نه عضو شورای مرکزی یا عضو انجمن اسلامی.

 ۴: حمایت بنده از سعید حبیبی در جریان کودتای پدر خواندگان تحکیمی علیه وی جدای از نزدیکی هایی در افکار سیاسی بیشتر بدین علت بود که اگر این مسئله برجسته و افشا نمی شد دامنه ی این کثافتکاری به دانشگاه ها هم می کشید چنانکه بعدها دیدیم که کودتاگران علنا در نشریه وابسته به خود در دانشگاه امیر کبیر به دادن کدهای امنیتی ضد دانشجویان حامی سندیکای شرکت واحد پرداختند و …

به هر حال امیدوام آقای راعی فر به روشن کردن مرجع ضمایر گنگ نوشته ی خود بپردازند تا بهتر بتوان در رابطه با آن صحبت کرد.

 و حالا چند سوال:

 *آقای راعی فرد  اگر نوبت پرداختن به انحصارها برسد آیا نباید در اولین قدم به سراغ دفتر تحکیم وحدت به عنوان « تنها تشکل قانونی منتقد جمهوری اسلامی ایران» رفت؟ 

*آیا اعضای انجمنهای اسلامی و دفتر تحکیم وحدت در دانشگاه یکی از بزرگترین موانع شکل گیری تشکلهای دانشجویی غیر دولتی و غیر حکومتی نبوده اند؟  

*آیا تا بحال بارها و بارها دانشجویان در مسائل مختلف و بزنگاه های حساس ، در اثر زد و بند تحکیمی ها و انجمنیها با مدیریت دانشگاه دور نخورده اند؟ 

*تا بحال بسیاری از تحکیمی ها در فحاشیهای خود علیه چپ رادیکال به ما لقب استالینیست داده اند اما آیا به راستی کثیف ترین و به روز ترین  شیوه های حذف عقاید مخالف در مجموعه ی انجنهای اسلامی و د
فتر تحکیم وحدت به کار برده نشده است؟ 

*آیا چپهایی که خود را « فرهنگی _ هنری _ اجتماعی ـ … » می خوانند در برابر چپ رادیکال، کمتر از تحکیمی ها  انحصارگرایی کرده اند؟  

درست اشاره شده بود که آن چند انجمنی هم که رمق داشتند امروز دیگر نفس نمی کشند اما آیا این مرگ تحمیلی بر بدنه تحکیم حاصل خروج نیروهای چپ از بدنه اجرایی مجموعه بوده است؟ 

آقای راعی فرد در مورد این سوال ، جواب من خیر است. شریعتیستهای زیادی بعد از سال ۵۷ وارد انجمنهای اسلامی شدند ولی از دانشجویای چپی تا سالهای اخیر بنده نشنیدم که وارد این تشکل شده باشد. در سالهای اخیر هم تک و توک افرادی چپ وارد انجمنها شدند که به دلیل داشتن نفوذ در دانشجویان دانشگاه خود تاثراتی داشتند ولی هرگز در کلیت مجموعه تاثیر گذار نبودند. بی رمقی و ضعف شدید این مجموعه نه به دلیل خروج چپ ( که اصلا خروجی که مد نظر شما باشد روی نداده است) که به دلیل انحصارگرایی و حذف دانشجویان فعال با افکار مغایر با پدر خواندگان تحکیم و همچنین جدایی روز افزون از بدنه ی دانشجویان دانشگاه ها و افتادن در دامان روشنفکران بریده از جامعه و  سیاستمداران منفعت اندیش بوده است. البته ناگفته نماند که تاکتیکهای بی پایه و اساس اما دهان پرکنی چون دیده بانی جامعه ی مدنی و رفراندوم و … را هم باید به این دلایل افزود.

اگر امروز دفتر تحکیم وحدت زیر بار سنگین ادوار شانه خم کرده است گناهش دقیقا مربوط به کسانی است که امروز و در زمان برگزاری انتخابات شورای مرکزی دفتر تحکیم به یاد انتقاد مصلحانه از این مجموعه افتاده اند و این تقارن زمانی را نیز شاید بتوان کاملا تطبیق داد با همان جنگ قدرت و همان درگیری بدست آوردن جایگاه رسمی که البته نفسا این عمل را اشتباه ارزیابی نمی کنم.

جایگاه رسمی؟ رسمی از نظر چه کسی؟ بنده ساختارهای حکومتی را چنان متصلب و خشک ارزیابی می کنم که معتقدم ساختاری که بخواهد از نظر حاکمیت پذیرفته باشد یا به قول شما رسمی باشد از نظر من پشیزی ارزش ندارد.

نکته ی دیگر مربوط به جنگ قدرت است. کدام جنگ قدرت و در کجا؟ آیا تحکیم مد نظر شماست؟ جنگ قدرت بر سر شورای مرکزی تحکیم؟ بین چه کسانی؟ ایا به راستی شما چپ رادیکال را هم جزو این بازی جنگ قدرت در تحکیم می پندارید؟برای من واقعا عجیب است که شما فکر می کنید دیگر ما را با تحکیم کاری است! از نظر من دیگر تکلیف این مسئله روشن شده است. من از تمام انجمنی هایی که نمی دانند در تحکیم چه خبر است معذرت خواهی می کنم و روی سخنم با آنها نیست اما واقعا حتی اگر کسی نخواهد هم در تحکیم بودن دیگر یعنی رفتن زیر پرچم « سازگارا و دوستان »! و این خود مسئله را به حد کفایت روشن می کند.

دوستان عزیز که نام چپ را نیز به تمامی بر خود محدود نموده اید!شاید اذعان به این امر برای شما که در یک مرحله از کرسی قدرت دور مانده اید کمی دشوار باشد اما واقعیت همین است که در مجموعه دانشجویی و دانشگاهی " دموکرات " ترین جریان جریانی بود که شما نیز توانستید در زمانی بر اسب ترکتازی اش سوار شوید و البته امروز پیاده شده اید از این اسب و این حقیقت بازی است که در آن شرکت نموده ایم.

عجب! پس چپ در ایران در قدرت هم بوده است و ما نمی دانسته ایم. تا جایی که می دانم چپ در ایران هرگز  « یک مرحله از کرسی قدرت دور نمانده است » ! چپ در ایران تا کنون اصلا نخواسته است که قدرتی باشد. چپ ایرانی هرگز یک مجموعه ی منسجم و قوی نبوده است. چپ در ایران به فکر همه چیز بوده است به جز هدف اصلی خود. چپ را شما در چه زمانی و در چه بخشی از اجتماع در قدرت فرض کرده ای که حالا دانشگاه را بخواهیم قسمتی از آن در نظر بگیریم؟ چپ را در ایران مگر سنخیتی هم با طبقه ی کارگر داشته است؟ طبقه ی کارگر در ایران و نمایندگان طبقه ی کارگر و کمونیستهای واقعی همواره در سایه سنگین روشنفکران جدا از طبقه ی کارگر بوده است و البته این را هم باید متذکر شوم که کلمه ی روشنفکر را در اینجا نه به معنی « روشن + فکر » که دقیقا در معنی یک فحش سیاسی باب شده به کار می برم. انواع و اقسامها آدمها  از هر طبقه ای به نام  چپ خطبه خواند اما نه از طبقه ی کارگر کسی حرفی زد و نه به راستی برای طبقه ی کارگر سخنی گفته شد. شاید به راستی بهترین قشر این مدعیان دانشجویان بی سوادی چون من بودند که حداقل صادقانه هر چه در ذهن داشتند می گفتند  و نقاب بر چهره و سخن خود نمی زدند.

من از تقدس و ارزش نهادن بر فقر  دچار یک تهوع شدید می شوم و منظورم در اینجا به هیچ وجه پرهیز و دوری از رفاه نیست اما لطفا یک نگاه به بزرگان چپ باقی مانده! در ایران بیاندازید. چه می بینید؟ صاحب کارخانه ، صاحب بنگاه معاملات ملکی ، مشاور اقتصادی فلان کارخانه ی دولتی ، وارد کننده ی لولزم آرایشی و …! تو همه کس را می بینی ( البته اگر بشناسی) به جز یک کارگر ، به جز یک زحمتکش به جز یک پرولتر ! از زمین و زمان مثل قارچ سبز کرده اند و مدعی بزرگی جنبش چپ را دارند. سرمایه دار ، نوحه خوان ، دکتر ، مهندس ، با سواد، بی سواد ، روشنفکر ، بورژوا ، دانشجو و غیره همه بودند و هستند. خودم را می گویم تا به کسی بر نخورد. عابد توانچه تا وقتی دانشجو بود هر چه را می خواند و می شنید را می خواست در دنیای کوچک پروانه ای خود در دانشگاه بسنجد و درک کند و نتیجه ی این کار  انحراف بود و انحراف بود انحراف!!! اما بعد از آنکه عابد توانچه به لطف درگیریهای دانشگاه و بازداشت شدن توسط
  اطلاعات سپاه به قول آقای رهایی رئیس فعلی دانشگاه امیر کبیر و آقای پیمان عارف ] کسی که ایثار کرد و با قالب صابون از بالای برج عاج تئوریک خود به میان مردم اجلال نزول فرمودند!!! [ به دلیل کثرت مشروطی از دانشگاه اخراج شد و برای گذراندن روزگار مجبور  شد که به صورت روز مزد کارگری کند تازه فهمید که مارکس و لنین که بودند و  مارکسیسم _ لنینیسم یعنی چه! مطمئن باش چپی که جدا از طبقه ی کارگر باشد عاقبت مجبور است سوسیالیزمش را از جامعه ی باز پوپر بیرون بکشد. امیر راعی فرد عزیز!  اساس مارکسیسم و کمونیسم بر طبقه ی کارگر  است ـ و اتفاقا یکی از اهداف مهمش در مقطعی « دیکتاتوری پرولتاریا » است که چپهای امروز چون نمی فهمندش دیگر خجالت می کشند از آن نام ببرند! ـ  نه بر اگزیستانسیالیزم شما. 

آقای راعی فرد شما به عمد با دادن یک کد امنیتی دروغین،  چپ رادیکال را حکمتیست و وابسته به حزب کمونیست کارگری مستقر در کردستان و خارج از کشور منصوب کرده ای که البته برای ما مسئله ای نیست. ما هیچگاه عضو هیچ جریان خارج از کشوری نخواهیم شد.می دانید چرا؟ برای اینکه ما انسانهایی هستیم  از جنس گوشت و پوست و استخوان و مقاومتمان در برابر شکنجه نامعلوم است. مهمتر از آن اینکه کارهای زیادی برای انجام دادن داریم و حاضر نیستیم به خاطر هیچ و پوچ هزینه های گزافی بپردازیم . ما زیرک تر از آنی هستیم که خود را لقمه کنیم به دهان نیروهای امنیتی بگذاریم. ما هدفی به جز قهرمانی و شهادت در پیش داریم و باید به آن برسیم.

و اما یک مطلب دیگر ما چون شما از منصور حکمت مانند ویروس ایدز نمی هراسیم. برای من اصلا مهم نیست که کدام یک از رفقا آثار حکمت را مطالعه می کند و کدام یک نمی کند. حکمت نیز یک نویسنده ی مارکسیست است مثل سایر نویسندگان مارکسیست. هر کس که بخواهد و علاقه مند باشد آثارش را می خواند و هر کس که نخواهد نمی خواند. شما و امثال شما هر کس را که می خواهید ساکت کنید سریعا حکمتیستش می خوانید و من در تعجبم که چرا این حربه شما تا به حال موثر بوده است. من به شخصه فقط چهار جزوه ی منصور حکمت را خوانده ام ولی می خواهم از تو سوال کنم آیا تا به حال مطلبی از حکمت خوانده ای  یا اینکه مثل بقیه فقط طوطی وار کلماتی را به زبان می آوری؟

آیا تو اصلا رنگ ورق پاره های منصور حکمت را دیده بودی که حالا متوجه شده ای رنگ خود را از دست داده اند؟

آقای راعی فرد اگر اندک اطلاعاتی از گروه های ] به زعم خود چپ [  داشته باشی باید بدانی که این حکمتیستها هم  مثل همه ی گروه های دیگر  آدمهای تئوریک گردن کلفتی دارند و  من بعید می دانم که حتی اگر تو خودت را  تا مارکس  هم عقب بکشی بتوانی در یک گفتگوی تئوریک از پس اینها بر آیی. امتحانش هم کاملا مجانی است. نقد استخوانداری بنویس بر یک گوشه کوچک از آثار منصور حکمت و منتظر باش تا ببینی یک من ماست تو بیشتر کره دارد یا این حکمتیستها؟!

 امیر خان راستی داشت یادم می رفت بپرسم که شمایی که انسان و اگزیستانسیالیزم را  محور  سوسیالیزم خودت قرار داده ای می دانی برای اولین بار چپ کسانی در ایران اعلام کردند که اساس سوسیالیزم را بر انسان می دانند؟؟؟

 آیا امروز هم باید دانشجوی معترض با کتابهای " منصور حکمت " لب بگشاید بر اعتراض یا باید تن دهد به سرخ رنگی هایی که حتی از درک نشانه هایش نیز ناتوان است؟ آیا امروز دانشجویی که نمی داند باید برای چه چیز معترض باشد با در دست داشتن پلاکاردهای سرخ رنگ چپ نما ( تاکید میکنم ! چپ نما ) در زمره سربازان مارکس شمرده می شود؟

 از نظر من برای « اعتراض » نیازی به خواندن آثار کسی نیست. صدای اعتراض معمولا وقتی بلند می شود که شخص یا گروهی با تمام وجودش ستمی که ]  از نظر خودش یا خودشان [ را که بر آن تحمیل شده را حس کند. اعتراض به دلیل نا رضایتی است. نارضایتی هایی که اغلب عمقی ندارند و هدفی جستجو نمی کنند.

اما این مسئله که دانشجویانی را که در مراسم ۱۶ آذر پلاکارد سرخ در دست داشته اند را به ناتوانی در درک نشانه ها و چپ نمایی معرفی کرده ای را حواله می دهم به رگه هایی از مطلب خودت و خط کش هژیر دوست داشتنی. می دانی امیر عزیز! مسئله اینجاست که این روز ها همه از دست کسانی که شده اند تقوا سنج سوسیالیستها ! ناله و فقانشان به هوا بلند شده اما اگر کمی به مقاله ی خودت نگاه کنی می بینی که خودت نیز یکی از مترهای هژیر را دستت گرفته ای و داری ما را اندازه می گیری! 

آیا اگر در دانشگاه تهران چپها به دنبال تحکیم وحدت راه افتاده بودند و  مثلا پلاکاردهای زرد رنگ دستشان گرفته بودند آلان آدمهای با سواد، مدرن ، آزاد اندیش و … بودند؟ 

آیا اگر کسانی بخواهند صدای دیگری به جز صدای انجمن اسلامی و بسیج دانشجویی را در دانشگاه به گوش همگان برسانند باید از شما و تحکیم و یا هر کس دیگری اجازه بگیرند؟

 ماده دوم:  من یک " سوسیالیست" هستم و بارقه فلسفی ام را در " اگزیستانسیالیسم " جستجو می کنم.پس از همین لحظه دوستان لقب " لیبرال امریکایی " یا " راست ایدئولوژیک " را برای من دست و پا نکنند. گاه باید به فکر واژه آفرینی هم بود دوستان!!! 

آقای راعی فر این سوسیالیسمی که از آن نام می بری را  از  کجا استخراج کرده ای؟ دوستم آقای فواد شمس در قسمت نظرات یکی از پستهای وبلاگش جمله ای زیبا نوشته است که واقعا در خور این مطلب است. حتما آن را بخوانید. الب
ته شما می توانید که جواب ندهید ولی خوب حق ماست که بپرسیم این سوسیالیزم شما از افکار مارکس استخراج شده یا امام حسین یا شریعتی یا احمدی نژاد یا پوپر! یا …؟ فواد در حقیقت در یکی از بهترین زمانهای ممکن یقه ی مدعیان را گرفته است.این سوال فقط متوجه ی شما نیست. من، شما و هر  کس دیگری که ادعای سوسیالیست بودن دارد باید به این سوال پاسخ بدهد. 

توضیح مهم : حتما به سایت " آزادی بیان " برای مطالعه پاسخ دوستان به این پست مراجعه کنید….اگر اشتباه نکنم سایتی است متعلق به دوستان " حکمتیست ". نمی دانم هنوز که چرا فکر می کنند سوسیالیسم تنها در زیر بیرق برخی دوستان حق حیات دارد و دشمنان سوسیالیسم هم قطعا باید افرادی باشند از پیش طراحی شده برای دشمنی کردن. 

آقای راعی فر منظور شما از این « دوستان » چه کسانی هستند؟

آیا اینها واقعا دوستان شما هستند یا به طعنه اینها را دوستان نامیده اید؟

آیا از نظر شما بنده هم جزو این دوستان هستم؟ 

امیر راعی در جواب آقای میثم

تمامی اشارات بالا که تو هم به آنها پرداخته ای اذعان دارد به مشی " محدود انگارانه " دوستانی که پایمردی سوسیالیستی را تنها در قامت سرخ خود می بینند آن هم با متدهای نخ نما شده لنین و کمونیست حساب پس داده منصور حکمت و درست همین دوستان بودند که چند صباحی نیز بار تئوریک تحکیم کم مایه را بر دوششان بردند و درست در زمانی که از کرسی های قدرت تحکیمی دور شدند ناگاه به یاد وابستگی تحکیم افتادند.اما من هم باید بر این دایره ترسیم شده برخی را همچون سعید حبیبی بیرون بگذارم دست کم از دایره رفتاری " چپهای دیروزی ".

 آقای راعی فر عزیز! جوابت را در رابطه با لنین و لنینیزم را هم اگر کمی صبر کنی در مقاله ای مبسوط که در جواب فرد دیگری در حال نوشتنش هستم خواهی گرفت. جوابت را در این نوشته نمی دهم چرا که جنگ لیبرالیزم و سرمایه داری جهانی با لنین فراتر از حدود بحث من و شماست.