منشور مطالبات حداقلی کارگران و تفاسیر (قسمت دوم)

در قسمت اول مقاله حاضر به مباحث عمومی پیرامون منشورمطالبات حداقلی کارگران ایران  وارتباط آن با تحولات جاری در ایران و ضرورت هایی که بخشی از تشکل های کارگری را به  انتشار آن در مقطع   ۲۲    بهمن  واداشت پرداختیم  و  تاثیر آن را بر جنبش کارگری بررسی کردیم. در این قسمت  به مصاحبه رضا رخشان با سایت جنبش کارگری می پردازم و  برای پرهیز از تکرار، همزمان به برخی از انتقاداتی که از نظرات او صورت گرفته اشاره می کنم. اساس انتقادات صورت گرفته از رضا رخشان پیرامون اظهار نظر وی در مورد جنبش سبز و تعامل طبقه کارگر با آن است. لذا من از پرداختن به تمام جزییات خودداری میکنم و سطور بیشتری را به این مقوله اختصاص می دهم.

 

نکاتی را که رضا رخشان در پاسخ به سایت جنبش کارگری، در باب ضرورت طرح منشور و هدف تشکل های کارگری از انتشار آن بیان میکند به قرار زیر است:

 

– تاکید بر اتحاد و همبستگی و ضرورت طرح مطالبات کارگری با صدایی واحد

– ضرورت فراتر رفتن از خواسته های  صرفا صنفی و ورود جنبش کارگری به عرصه مطالبات  وسیع تر اجتماعی- سیاسی  و طرح مطالباتی که  علاوه بر مسائل صنفی شامل یک سری خواسته های اجتماعی، انسانی و سیاسی از جمله برابری حقوق زن و مرد، لغو کار کودکان، لغو مجازات اعدام، آزادی احزاب و تشکل ها و آزادی زندانیان سیاسی می باشد.

– بروز تحولات سیاسی در سطح حاکمیت و اجتماع که تاکید بر خواسته های حداقلی کارگران را الزامی می کرد.

– ظهور جنبشی به نام جنبش سبز که در سال گذشته  به مباحث زیادی دامن زده و طبقه کارگر را نیز همانند دیگر اقشار در برابر سوال چگونگی دیالوگ و تعامل با آن قرار داده است.

 

در همین ارتباط و در ادامه پاسخ به سوال اول  و قسمتی از سوال دوم، رضا رخشان  به بررسی جنبش سبز از زاویه دید خود می پردازد و آن را در ماهیت، اهداف و رهبری بی ارتباط با منافع کارگران، جنبش زنان وحتی جنبش دانشجویی اعلام می کند. وی با بیان اینکه پاسخ به مطالبات حقوقی زنان و حتی مطالبات اولیه کارگران مستلزم فراتر رفتن از قوانین اسلامی است بر ناتوانی جنبش سبز برای پاسخ گویی به مطالبات اجتماعی تاکید می کند. رخشان نظر خود را به صراحت این چنین بیان می کند:

 “جالب این‌که هرچه این جنبش به‌قول خودشان رادیکال‌تر می‌شود، زنجیره‌ی معنوی رهبری آن سفت‌تر و رهبرانش هم بزدل‌تر می‌شوند؛ و ارتباط و وابستگی‌شان را با همین حاکمیت سخت‌تر می‌کنند.”

از سخنان رخشان چنین برداشت می شود که او می داند مبارزه ای جدی با اهدافی عالی در پیش پای طبقه کارگر قرار دارد. مبارزه ای که بسیاری از مطالبات اولیه آن نه با مبانی جمهوری اسلامی و نه با ماهیت جنبش سبز سازگار است. این اظهارات به روشنی نشان می دهد که وی نه تنها جنبش سبز را بی ارتباط با منافع کارگران می داند، بلکه به هیچ وجه به مبانی جمهوری اسلامی هم متوهم نیست. از نظر وی نه این رژیم و نه جنبش جاری قادر به برآورده کردن مطالبات اولیه کارگران، زنان و جوانان نیستند. پیام رضا رخشان در این مصاحبه۵۱۱۰ این است که: ما بدون پاسخ به مطالباتمان حتی در مهمانی هم شرکت نمی کنیم  تا چه رسد در انقلابی سبز. این موضعی است که در ماههای اخیر از سوی فعالین دیگری نیز در جنبش کارگری بیان شده است. محمود صالحی همین مضمون را بدین صورت فرموله میکند:

 

کارگران به بیانیه های صادر شده از طرف جنبش موسوم به سبز که از قدرت دولتی به حاشیه رانده شده اند،  نگاه کرده و از خود سئوال می کنند که اینها برای طبقه کارگر چه چیزی دارند؟ و وقتی هیچ نفعی در آن نمی بینند، با آن همراهی نکرده و در این خیزش  به عنوان متشکل شرکت نخواهند کرد.

 

               رخشان حتی خوش باورانه ترین پیش بینی ها در مورد جنبش سبز یعنی تغییر حاکمیت را نیز با دیدی منفی ارزیابی می کند و آن را در جهت تحکیم نطام بازار و استثمار بیشتر کارگران می داند. وی در ارزیابی خود  نسبت به وضعیت عینی جنبش کارگری، تأکید را بر مطالباتی بودن آن قرار داده و ظاهراً آرمانگرائی آن را رد می کند. عین این‌ عبارات مورد مناقشه در چپ چنین است:

“اما لازم به‌یادآوری است‌که جنبش کارگری در حال حاضر یک جنبش مطالباتی است و به‌دنبال انقلاب و انقلابیگری نیست.”(تاکید از من است)

 این رد انقلاب و انقلابیگری از جانب رخشان برای چپ، سند محکومیت رخشان شده است. اما در‌واقع این نحوه بیان در کنار تأکیدات مکرر رخشان بر آرمانهای کارگری و بر یک دنیای بهتر، معنایی جز اعلام عدم آمادگی طبقه کارگر برای رهبری یا ورود به یک انقلاب ندارد.

صرفنظر از این ابهام که آیا رضا رخشان خود به انقلابی طبقاتی و کارگری اعتقاد دارد یا خیر، این نکته در جمله فوق به روشنی قابل فهم است که قید در حال حاضر مانع از اطمینان بخشی رضا رخشان به جمهوری اسلامی و دادن چک سفید به رژیم است. رخشان با این جمله ضمن آنکه وضعیت فعلی جنبش کارگری را از دید خود بیان داشته و به تقاضای طرفداران رادیکال تر جنبش جاری برای شرکت در انقلابی سبز پاسخ منفی داده، با ذکر قید در حال حاضر، آینده را برای جنبش کارگری باز گذاشته است.

گذشته از صحت و سقم این نظرات، ورود رضا رخشان به این عرصه از بحث،  قدمی رو به جلو در ارتباط با جنبش کارگری است. ورود رهبران کارگری به قلمرو چالش های بزرگتری که طبقه کارگر ایران در عرصه اجتماع و سیاست با آن مواجه است  و اظهار نظر علنی نسبت به موازنه ها ی سیاسی – طبقاتی در جامعه و بررسی آنها از زاویه تاثیرگذاری بر تشکل یابی کارگران و منافع مستقیم آنها، از ضروریات پیشروی جنبش کارگری ایران در حال حاضر است. بدون توجه رهبران کارگری به این مسائل و بدون داشتن دیدگاهی روشن در این موارد، دستاورد سالها مبارزه کارگری می تواند در مدتی کوتاه از بین برود و فعالین و رهبران کارگری را به سربازان گمنام تحولات سرمایه داری تبدیل کند.

با وجود این طبیعی است که اظهار نظر یک فعال کارگری که شجاعانه نظراتش را درباره قلمروهای ممنوع ابراز کرده است  از دو زاویه مورد انتقاد قرار گیرد.

 نخست از جانب کسانی که بدون توجه به تاثیر معادلات کلان سیاسی بر جنبش کارگری، مایلند کارگران را در چارچوب های صنفی محبوس کنند. این نظر از جانب هر کسی که ابراز شود گرایشی است که به رهبران و تشکل های کارگری به عنوان محافظان نظم موجود می نگرد و ورود فعالین و رهبران کارگری را به عرصه های بزرگتر مجاز نمی داند. دوم از سوی کسانی که از اظهار نظر رهبران کارگری استقبال می کنند به شرط آنکه هم جهت با نظرات خودشان باشد.

ورود به چنین مباحثی از زاویه جنبش مستقل طبقه کارگر نه برای طرفداران سرمایه  خوشایند است و نه برای کسانی که به کارگران به عنوان بازوهای ضربتی انقلاب می نگرند و می خواهند با پیاده نظامی از زحمتکشان  و  در فضایی بحرانی،  امکان حضور خود را در معادلات قدرت و ائتلاف های آینده فراهم سازند.

 

امیر پیام یکی از منتقدینی است که در نوشته‌ای تحت عنوان “در حاشیه مصاحبه رضا رخشان” به نقد نظرات رضا رخشان پرداخته است. وی در این نوشته عباراتی را از سخنان رخشان جدا کرده و هر تکه را مجزای از متن  و بی ارتباط با کلیت آن مورد انتقاد قرار داده است.  پیام با اشاره به اینکه رضا رخشان در مصاحبه خود بر نکات مثبتی در رابطه با جنبش کارگری انگشت گذاشته،  بدون آنکه به این موارد و جهت گیریهای مثبت  اشاره ای بکند، به نقد نظرات وی مبادرت نموده است.

با تجزیه متن به عباراتی منفک از یکدیگر، امیر پیام ظاهرا موفق شده که کلمات یا جملاتی کفر آمیز در مصاحبه رضا رخشان پیدا کند که اظهار آنها از سوی یک فعال و رهبر کارگری، فرصت را به کسی مثل امیر پیام می دهد که با یک ضربه حریف را از کار انداخته و سپس بر او بتازد.

با این مجزا سازی وی هدفی دیگر را نیز دنبال کرده است و آن اینکه بدون توجه و بدون اشاره به مبانی متفاوت نظری بین خود و رضا رخشان در مورد موضوعاتی همچون جنبش سبز و انقلاب و غیره، به راحتی با اصل قرار دادن نقطه نظرات خودش، یک تنه به قاضی رفته و به جای رد نظرات رضا رخشان در مورد جنبش جاری و اثبات نظرات خود مبنی بر سبز نبودن جنبش سبز و سرخ و انقلابی بودن آن، به خود اجازه داده که رضا رخشان را مخالف انقلاب بنامد.

امیرپیام که پس از عروج جنبش سبز در بعضی از مقالاتش به طور تلویحی شرایط ایران را به ماه های پیش از انقلاب اکتبر در روسیه تشبیه کرده است، متاسفانه  در قسمتی از انتقاداتش به تحریف معانی دست می زند* و تفسیر به رای را پیشه می کند. من در زیر نویس مقاله به یکی از این موارد اشاره می کنم اما بخش باقیمانده مقاله را بیشتر به بررسی مرکز ثقل انتقادات امیر پیام از رضا رخشان اختصاص میدهم تا اثبات کنم که امیر پیام، به جای تعهد به چگونگی پیشبرد جنبش کارگری و کمک به ایجاد  دریافتی طبقاتی از مفهوم انقلاب در میان کارگران پیشرو، نگران افول جنبش سبز یا به گفته او جنبش ضد استبدادی ای است که بارها از آن به عنوان انقلاب و در ماههای اخیر تحت عنوان موقعیت انقلابی یاد کرده است. متاسفانه تاثیر شدید همین نگرانی هم هست که وی را به تفسیر و تحریف وادارمیکند.

 

امیر پیام از سخنان رخشان چنین نتیجه گرفته است که وی سعی دارد که جنبش کارگری را از انقلاب دور نماید و سوال نموده که کدام نیاز طبقاتی ایجاب می کرد تا به دولت نشان داد و یا اطمینان بخشید که جنبش کارگری به دنبال انقلاب و انقلابیگری نیست.

 

تا آنجا که به معنای آشکار سخنان رضا رخشان بر می گردد، وی در حال اطمینان دادن چیزی به کسی نیست، بلکه سخنان او حاکی از آن است که وی تلاش دارد که با تاکید بر موضع مستقل طبقه کارگر و  با تکیه بر مطالبات صنفی- اجتماعی مطرح شده در منشور، به جناح های مختلف بورژوازی و دولت آنها اعلام کند که طبقه کارگر از مطالباتش کوتاه نمی آید. و بدین وسیله می خواهد،هم به طمع بخش رادیکال جنبش سبز  به کارگران، به عنوان پیاده نظامی سر براه، پاسخ دهد و هم به دولت اخطار دهد که: با افول و یا شکست جنبش سبز، کارگران  ازمطالباتشان دست نخواهند کشید.

آنچه از دید امیر پیام اطمینان بخشیدن به دولت تلقی می شود از دید رضا رخشان مبارزه طلبی یک رهبر کارگری است که بدون دامن زدن به توهم در میان کارگران در مورد اهداف انقلابی!! جنبش حاضر، هم طبقه ای هایش را برای پیگیری مطالباتشان  فرا می خواند. پیام او به  طرفداران رادیکال جنبش سبز این است که طبقه کارگر در جنبشی فرامطالباتی شرکت نخواهد کرد و اعلان  او به دولت هم این است که افول یا افت جنبش سبز، شکست طبقه کارگر نیست.

این مسئله نیز حائز اهمیت است که رضا رخشان این سخنان را در توضیح چرایی انتشار منشور مطالبات حداقلی کارگران به مناسبت  ۲۲ بهمن توضیح می دهد. روزی که  جنگ قدرت بین جناح های مختلف طبقه حاکم از دید دو سوی ماجرا به نقطه ای تعیین کننده رسیده بود. و انتشار منشور پاسخی به این شرایط  بود.**

مسلما از این سخنان رضا رخشان نمی توان به این نتیجه رسید که وی به انقلاب طبقاتی کارگران معتقد است، اما قطعا  این را نیز نمی توان نتیجه گرفت که وی مخالف انقلاب است و تلاش دارد کارگران را از انقلاب دور کند. مگر آنکه مثل امیر پیام و علی جوادی جنبش سبز را مترادف با انقلاب بدانیم.

برغم این با تکریمی که رضا رخشان و منشور مطالبات از انقلاب و آرمان های مردم و کارگران در سال    ۵۷    بعمل آورده اند و تکرار قید در حال حاضر در سخنان وی، هم کارگران منظور رضا را خواهند فهمید و هم دولت.

اگر تاکید کسانی مثل علی جوادی و امیر پیام بر برآمد انقلابی و یا اصرار چپ رنگین کمانی بر پیوستن کارگران به جنبش سبز نبود، شاید رضا رخشان، برای حفظ محظورات و مصالح  به همان روش مورد علاقه امیر پیام عمل می‌کرد و در این مورد سکوت می‌نمود. اما رضا رخشان لازم دیده که به فراخوان ها و وعده های بخشی از اپوزیسیون سرنگونی طلب پاسخ دهد و با شفافیت لازم از منافع و مطالبات کارگران دفاع کند.

 

“شما به جنبش بپیوندید…، همین پیوستن شما به جنبش سبز، آن را سرخ خواهد کرد و در جریان انقلاب و در فاز بعدی آن، هژمونی هم کسب می کنید.”! همه کسانی که خیزش پسا انتخاباتی را دنبال کرده اند با مضامین و جملاتی شبیه جملات فوق آشنا هستند. به این میگویند وعده سر خرمن. دقیقاً در مقابل همین وعده سر خرمنها است که کسی مثل رضا رخشان باید پیدا شود و پاسخ دهد که : مگر هژمونی صدقه است که به کارگران انفاق کنند ؟ کمی کلاهمان را قاضی کنیم؛ آیا طبقه کارگر برای آنکه بتواند بر سر همین حداقل دستمزدش هم چانه بزند نیاز به سازمان دهی و تدارک بیشتری ندارد؟

این نگرانی که ممکن است دولت از سخنان رضا رخشان کشف کند که طبقه کارگر از جنبش و انقلاب سبز یا نارنجی و یا رنگین کمانی حمایت نخواهد کرد و این مسئله ممکن است  به تضعیف جنبش جاری منجر شود، مشکل طرفداران جنبش سبز بخصوص طرفداران رادیکال آن است  که روی نجات جنبش طبقه متوسط (بورژوازی) توسط طبقه کارگر حساب باز می کردند؛  و نه مشکل رضا رخشانی که در حال دفاع از منشوری است که حتی یک بند آن باعث بیشترین نگرانی کل دولت و جناحهای آن است.

 

این سوسیالیست های پست مدرن هستند که نظریات کهنه انقلابات همگانی را از توبره سوسیالیستهای تخیلی درآورده اند و با زنده کردن اسطوره انقلابات بورژوا دموکراتیک به کمک نیروی طبقه کارگر، آنهم در شرایط گندیدگی کامل سرمایه داری، انجام انقلابی به رهبری بورژوازی را هدف خود قرار داده اند. به نظر می رسد که که پرولتاریا دیگر باید پای خود را از این اسطوره بیرون بکشد. سخنان رضا رخشان اگر نوید همین یک نکته هم باشد که  طبقه کارگر ایران دیگر بازوی هیچ انقلابی نیست و سرنوشت خود را به دست انقلابات بورژوا دموکراتیک نخواهد سپرد، خواسته یا ناخواسته  راهی را برای طبقه کارگر باز کرده تا  به نقشی کمتر از رهبری انقلابات تن ندهد. نقشی که باید برای آن خود را سازمان دهد.

 

امیر پیام البته مثل علی جوادی برای رضا رخشان خط و نشان نمی‌کشد و تهدیدش نمی کند. اما او نیز مثل جوادی گفته ی رضا رخشان را مبنی بر اینکه کارگران در حال حاضر دنبال انقلاب و انقلابیگری نیستند مورد نقد قرار می دهد، بدون آنکه به این مسئله اشاره کند که جنبش سبزی که حی و حاضر و جلوی چشم همه اتفاق می افتد و در ذهن امیر پیام و علی جوادی به صورت انقلاب منعکس می شود، از دید رضا رخشان ارتباطی با منافع کارگران ندارد. به همین دلیل هم هست که رضا رخشان از کشته شدن جوانان در راه چنین انقلابی!! غمگین  است. امیر پیام توجه نمی کند که رضا رخشان در تمام سخنانش جنبش جاری را امری مغایر با منافع کارگران و در جهت تحکیم بیشتر سرمایه داری ارزیابی کرده و نتیجه منطقی این ارزیابی افشای جنبش سبز و تلاش برای سازماندهی جنبش مستقل و مطالباتی کارگران است. او به جای آنکه نظرات خود  در دفاع از جنبش سبز، یا جنبش با هر پسوندی را که ایشان می پسندند در مقابل رضا رخشان قرار دهد و اثبات کند که همین جنبش است که منافع کارگران را تامین می کند تا آنجا که شاید حتی آنها را به قدرت برساند، به پلمیک با رضا دست می زند و رضا رخشان را متهم میکند که مخالف انقلاب است و به خصوص مخالف انقلاب  در حال وقوع است . و در مقابل افشای جنبش سبز از سوی رضا رخشان اظهار می دارد که او کارگران را از انقلاب یعنی آن چیزی که بیش از هر موقع در شرایط کنونی به آن نیاز دارند ، دور می کند. به این می گویند با کلاه خود به قاضی رفتن.

اگر رضا رخشان با همین ادبیات کفر آمیز، سندیکالیستی و رفرمیستی! کارگران را به پیوستن به جنبش سبز  – و از دید علی جوادی جنبش و یا به گفته امیر پیام انقلاب – دعوت می کرد و به پیام های صادره از تلویزیون های لوس آنجلس و شبکه راه سبز پاسخ مثبت می داد خیال امیر پیام و علی جوادی و بسیاری از طرفداران چپِ جنبشِ راست راحت بود. در این صورت جنبش سبز نجات می یافت و رضا رخشان با همین ادبیات کفر آمیزش از آقایان مدال انقلابی می گرفت.

 

اما برای رضا رخشان مسأله به شکل دیگری مطرح است. او نگران افت و خیزهای جنبش سبز نیست. نگران آن است که در میان تلاطم و جنجال پسا انتخاباتی، نیروهای درگیر در میدان بازی به راحتی بزرگترین و مهم‌ترین طبقه اجتماعی در ایران را نادیده گرفته وبدون ملاحظه کمترین منافع این طبقه و همه محرومان جامعه در حال تعیین سرنوشت کل جامعه هستند. او نگران محو طبقه کارگر در این جدال است و با روشنی تمام هم آرمان خود را طرح می‌کند و هم لزوم تبدیل شدن به یک قدرت اجتماعی مطرح در مناسبات را:

“اعضای سندیکا و هم‌چنین اعضای هیئت مدیره، فارق از هرگونه دسته‌بندی سیاسی و جناحی و حزبی یا ایدئولوژیک، فقط در راستای مطالبات کارگری حرکت می‌کنند؛ و تا رسیدن به‌آرمان‌های کارگری و دست‌یابی به‌یک دنیای انسانی و شرافتمندانه و عاری از استثمار به‌مبارزه‌ی خود ادامه می‌دهند. امیدوارم روزی فرابرسد که سایر تشکل‌های کارگری هم شکل بگیرد تا ما بتوانیم دست در دست هم و به‌طور متحد به‌چنان نیرویی تبدیل شویم و خواست‌ها و مطالبات خودمان را چنان رسا فریاد بزنیم که هیچ جنبش و دولتی نتواند طبقه‌کارگر را نادیده بگیرد.”

وی مهمترین امر کارگران ایران  را ایجاد تشکل های کارگری و اتحاد طبقاتی کارگران می داند و از استقلال مبارزات و جنبش کارگری در برابر بورژوازی و جنبش سبز دفاع کرده است. او به خوبی دریافته است که هر جنبشی که به وزن طبقه کارگر بها ندهد و تقابل هژمونیک با بورژوازی را نادیده بگیرد شایسته فداکاری طبقاتی کارگران نیست. اما این اظهارات به هیچ وجه به معنای بی توجهی او به آنچه میگذرد نیست. برعکس، او با بیان جملات زیر اعتقاد و احترامش را به آزادی و خون هایی که در راه آن ریخته شده ابراز می دارد:

من از خواست ایجاد دموکراسی، آزادی و عدالت که از طرف تک تک مردم ایران مطرح می‌شود، حمایت می‌کنم و به‌خون‌هایی که در راه آرمان‌ آزادی و عدالت ریخته شد، احترام می‌گذارم؛ و حتی نمی‌توانم غم و اندوهم را که در اثر تظاهرات‌های خیابانی به‌وجود آمد و خون ندا و سایر شهدا را برزمین ریخت، فراموش کنم.

رضا رخشان متعلق به نسل جوانی از رهبران کارگری است که متاسفانه خندقی از سرکوب او را از سنت های مبارزه طبقاتی و ادبیات کمونیستی جدا کرده است. خندقی که به مرور زمان با ابهامات ایدئولوژیک پر شده است.  اما  شاید همین خندق برای او این فرصت را بوجود آورده که از ذهنی نقاد برخوردار باشد و کلیشه های مرسوم چپ غیر طبقاتی او را اسیر نسازد. وی در باره جنبش های اجتماعی و از جمله جنبش سبز چنین می گوید:

“ولی چیزی‌که در مورد همه‌ی جنبش‌ها و ازجمله جنبشی مثل جنبش سبز باید مورد ارزیابی قرار بگیرد، وضعیت رهبران این جنبش است. حالا ممکن است یکی بگوید که رهبران این جنبش خود مردم هستند؛ اما به‌واقع مردم هیچ‌گاه رهبران یک جنبش و ازجمله جنبش سبز نبوده‌اند. رهبران این جنبش کسانی هستند که رهبری سیاسی و خصوصاً رهبری معنوی این حرکت را در دست دارند. این را ما بالعینه می‌بینیم، هرچند که جنبش سبز یک رهبری غیرمتمرکز دارد؛ ولی به‌واقع آقایان موسوی، کروبی، خاتمی و مانند آن‌ها رهبران سیاسی و معنوی این جنبش هستند. این آقایان در هیچ موقعی (چه در زمان انتخابات و چه بعد از مسائل انتخاباتی) هیچ‌گونه سخن یا اشاره‌‌ی متفاوتی به‌منافع و مطالبات سایر جنبش‌های اجتماعی نداشته‌اند. برای مثال در مورد جنبش زنان هیچ‌گاه نگفتند که زنان باید حق برابر با مردان داشته باشند و خودشان باید در مورد نحوه‌ی پوشش و لباسشان تصمیم بگیرند؛ یا قوانین جزایی باید تغییر کند و چند همسری باید جرم تلقی شود. طبیعی است‌که وقتی در مورد حقوق اجتماعی زنان صحبت می‌شود، قوانین مجازات اسلامی باید تغییر کند …..

ارزش فاصله ای که رضا رخشان به کمک تجربه طبقاتی خودش از پوپولیسم گرفته و در این جملات بازتاب یافته از خروارها  کاغذی که چپ در این مورد سیاه کرد تا درست سر بزنگاه به دامن همان پوپولیسم بیافتد هزار بار بیشتر است.

وی در سخنان فوق بر واقعیات جنبش جاری انگشت گذاشته و این نظر را که ظاهرا جنبش جاری جنبشی بدون رهبری است، زیر سوال برده و نشان داده که افق واقعی این جنبش به اصلاحاتی از بالا خلاصه می شود که بسیار عقب تر وپایین تر از مطالباتی است که جنبش کارگری، جنبش زنان و جنبش های اجتماعی دیگر خود را برای آن سازمان می دهند. وی با ملاحظه ترکیب و ماهیت رهبری جنبش جاری به وعده ها و شرط بندی های اپوزیسیون بر سر سرنگونی خوش بین نیست. جملات زیر بیان گر این موضوع است. در حالی که امثال علی جوادی از  کشته شدن جوانان در راه انقلاب، به وجد آمده اند، رضا رخشان می گوید:

“به‌همین دلیل هم هست که من برای مردمی‌که توی خیابان‌ها برای جنبش سبز تاوان می‌دهند، عمیقاً غمگینم. این تاوان دادن مردم درحالی است‌که رهبران این جنبش نه تنها جسارت طرح کوچک‌ترین خواست‌ها و شعارهای واقعاً دموکراتیک و مردمی را ندارند که در واقع مانیفست همان‌هایی است‌که تاوان پس می‌دهند، بلکه چنین خواست‌هایی اصلاً با وجودشان هم جور درنمی‌آید. جالب این‌که هرچه این جنبش به‌قول خودشان رادیکال‌تر می‌شود، زنجیره‌ی معنوی رهبری آن سفت‌تر و رهبرانش هم بزدل‌تر می‌شوند؛ و ارتباط و وابستگی‌شان را با همین حاکمیت سخت‌تر می‌کنند.”

رخشان تناقضی آشکار بین فداکاریهای جوانان جان باخته و اهداف سران جنبش سبز می‌بیند و از این نگران است که آن همه فداکاری تنها به تثبیت حاکمیتی منجر شود که همین وضع موجود را بر علیه کارگران ادامه دهد.  امیر پیام در مقابل، به وعده‌ای پوچ دل خوش می‌کند و همه این تناقضات را نادیده گرفته و از کارگران می‌خواهد که در انقلاب مورد نظر او شرکت کنند. بقیه کارها از نظر او خودش درست می شود. در مورد جوادی ها که پیشاپیش خودشان را رهبر اعلام کرده‌اند که موضوع تماماً متفاوت است. آن‌ها برای حفظ این تخیل خود چاره‌ای جز تحریف واقعیت در مقابل خود نمی بینند. بر همین اساس است که رخشان نگرانیهای خود را بیان می کند.

 

اما جدا از آن نگرانیها، تغییرات ایدئولوژیک بیست سال اخیر در عرصه جهانی و هم چنین استفاده رژیم جمهوری اسلامی از واژه انقلاب به این منجر شد که مردم ایران تا سالها از انقلاب واهمه داشته باشند و آن را مترادف خشونت بیهوده، دیکتاتوری و توتالیتاریسم بدانند. در بوجود آمدن این باور اپوزیسیون جمهوری اسلامی هم بی تقصیر نبود. متاسفانه یکی از عوامل نبود درکی طبقاتی از انقلاب و انقلابیگری در سخنان رخشان و در ذهن بسیاری از کارگران، این مسئله است که گفتمان انقلاب در سی سال گذشته در انحصار این رژیم و چپ غیرکارگری بوده است. وقتی  اکثر سازمان های چپ  با رهبرانی مثل علی جوادی با یاری خیل عظیمی از فعالینی از قبیل امیر پیام از دل  یک جنبش ارتجاعی، انقلاب  بیرون می کشند؛ وقتی به راحتی رهبری سیاه کارترین بنیانگزاران  جمهوری اسلامی را بر جنبش جاری کتمان می کنند تا پای اقشار هر چه بیشتری از کارگران و زحمتکشان را به درون منازعات طبقه حاکم  بکشند،  و همه اینها را به نام انقلابیگری تمام می کنند، آن وقت دیگر نمی‌توانند از رهبران عملی کارگران انتظار تمجید همان انقلابیگری را هم داشته باشند. امیر پیام که از انتقاد رضا رخشان به چپ احساساتش جریحه دار شده است، اهمیت فداکاریهای چپ را به رضا رخشان گوشزد می کند. او به دلبستگی چپ ها به طبقه کارگر سوگند یاد  می کند. و با یادآوری ازخودگذشتگی ها ی کمونیست ها و شمردن تعداد کمونیست هایی که در راه آرمان خود کشته شده اند، ادعانامه ای را در مقابل رضا رخشان می گذارد که باید  برعلیه رژیم جمهوری اسلامی و بورژوازی  بکارمی گرفت.  در ادعانامه ای که امیر پیام میدهد، فقط فراموش می‌کند که موضوع نه بر سر دلبستگی ها و از خودگذشتگی ها، بلکه بر سر سیاست چپ نسبت به طبقه کارگر است. سیاستی که رضا رخشان به حق در مقام منتقد آن قرار دارد. سیاستی که همین امروز و در جریان همین مباحثه هم بیربطی اش به طبقه کارگر اظهر من الشمس است. امیر پیام می‌تواند آن ادعانامه را در مقابل رضا پهلوی ها و داریوش همایونها قرار دهد و نه در مقابل رخشانها. برای طبقه کارگر تعداد جانباختگان یک جنبش و میزان فداکاریهای مبارزان آن به هیچ وجه شاخصی برای نشان دادن حقانیت سیاستهای آن نیست.

 

با وجود این رضا رخشان در واقعیت زندگی می کند و نه در پندار خود. او جنبش کارگری و دیگر جنبش های اجتماعی مثل جنبش دانشجویی و جنبش زنان را به کمک تجربه و حضور خود درک کرده است. مانند بسیاری از ایرانی ها  با  فعالین، رهبران و سازمان دهندگان این جنبشها آشناست. تاثیرات کم و زیاد هر آکسیون آنها را لمس کرده است و فراخوان دهندگانش را می شناسد. وی زمینه های ظهور، پایگاهها و قدرت اجتماعی آنها، و خواسته های مشخص و کنکرتشان را،  راست یا چپ، محافظه کار یا رادیکال مشاهده کرده است. او همزمان  وپس از انتخابات ۲۲ خرداد، جنبشی سیاسی با پسوند سبز را از روی زمینه های بروز، رهبری و چشم اندازهای آن دنبال کرده است. پایگاههای اجتماعی و منافعی را که به آن و موفقیتش گره خورده می فهمد؛ و می بیند که هر تظاهراتی که در سال گذشته توانسته باشد خیابان را به تسخیر خود درآورد با فراخوان علنی یا تلویحی و یا با موافقت موسوی یا کروبی صورت گرفته است. وی نحوه برخورد این جنبش و رهبران آن را با خواسته های زنان و کارگران مرور کرده و به این نتیجه رسیده است که این جنبش جنبش او و هم طبقه ایهایش نیست.

وی نیازی ندارد تا در تخیلاتش جنبشی را به موازات جنبش سبز جعل کند و به تقدیسش بنشیند،  که هیچ رد پایی از خود به جای نگذاشته است. این از وظایف علی جوادی است تا به کشف جنبشی سیاسی بپردازد که نه رهبران وفعالینش در ایران مشخصند، نه حداقلی از چشم انداز و افق آن معین شده، نه حتی در نقطه اوج باصطلاح رادیکالیسمش توانسته یک شعار متمایز از «جمهوری ایرانی» را جا بیندازد و نه معلوم است که منافع  کدام بخش از جامعه را نمایندگی می کند و نه  تاکنون حتی به فراخوان علی جوادی یا یکی از سازمان های سرنگونی طلب، تجمع یا اعتراضی را سازمان داده است. ساختن چنین جنبشی فرضی کار امثال علی جوادی است تا بالاخره جایی برای رهبری حزبشان هم  باز کنند.

با وجود همه این تبلیغات کر کننده، رخشان دریافته است که تحولی بزرگ در جهت منافع کارگران واکثریت مردم یک جامعه( بخوان انقلاب) از دل یک جنبش ارتجاعی بیرون نمی آید و افق، اهداف و ماهیت یک جنبش را از روی نیات انسانی افراد شرکت کننده درتظاهرات خیابانی نمی توان نتیجه گرفت. وی که نه رهبری و نه افق جنبش جاری را قبول دارد و نه اصولا با خود فریبی به بی رهبر بودن و یا رهبری مردمی و فرا طبقاتی داشتن یک جنبش سیاسی باور دارد، دل به جنبش سبز نبسته و با شناختی که از شرایط طبقه کارگر ایران دارد، از زاویه دید خود به تبیین استراتژی و نه اهداف جنبش کارگری مبادرت ورزیده است.  به همین دلیل است که در ادامه اظهاراتش، هم شرکت طبقه کارگر را در انقلابی سبز که هیچ قرابتی با جنبش کارگری ندارد غیر قابل توجیه دانسته و هم ارزیابی خود را از وضعیت و قدرت کارگران برای سازمان دهی جنبشی  با اهدافی انسانی،  گزارش کرده است:

“اما لازم به‌یادآوری است‌که جنبش کارگری در حال حاضر به‌دنبال انقلاب و تغییر حاکمیت نیست. جنبش کارگری برای یک دنیای بهتر مبارزه می‌کند. هدف جنبش کارگری این است‌که برای کارگران همان رفاهی را به‌دست بیاورد که در شأن و منزلت انسان‌هایی است‌که سازندگان نعمات و رفاهیات و منزلت‌ها هستند. ما معتقدیم که نبرد بین کارگر از یک طرف و کارفرما و دولت از طرف دیگر یک نبرد دیرینه است که یک طرف (یعنی کارگر) به‌خاطر حق حیات انسانی و رأفت‌‌اش مبارزه می‌کند، درحالی‌که طرف مقابل می‌خواهد که استیلای همه‌جانبه‌اش را روز به‌روز بیش‌تر کند و برشدت استثمارش بیفزاید. بالاخره این‌که من شاهد یک نوع بالندگی و پختگی در جنبش کارگری (چه فعالین کارگری و چه کلیت طبقه‌کارگر) هستم که شامل کارگران هفت‌تپه هم می‌شود.”

وی با تجربه تمام سی سال گذشته  می داند که امر تغییر را نمی توان به توهماتی واگذار کرد که منافع زحمتکشان جامعه را به جنبش سبز و یا  جنبش دوم خرداد گره می زنند و با شرط بندی، از أن میوه سرنگونی می چینند. او انقلاب فراطبقاتی را به اهلش وا می گذارد  و خود را درگیر سازمان دهی طبقه اش می کند.

رضا رخشان جنبش سبز را جنگی بین صاحبان منافع در قدرت می داند که مطالبات و منافع کارگران در آن جایی ندارد. وی اظهار می دارد که نتیجه جنبش سبز در خوش باورانه ترین حالت یعنی سرنگونی جمهوری اسلامی، چیزی نیست جز تحکیم سرمایه داری و استثمار شدید تر کارگران. رضا رخشان نگران طبقه ای است که خود عضوی از آن و یکی از فعالین آن است.او از راه دور و از لوس آنجلس انقلاب را رهبری نمی کند که سبز یا سرخ بودن آن، زیان بار یا مفید بودنش، تاثیری در سرنوشتش نداشته باشد. او با شنیدن واژه انقلاب از زبان امیر پیام یا علی جوادی و اپوزیسیون به وجد نمی آید. او مجبور است مسئولانه جوانب و عوارض جنبش جاری را بررسی کند. رخشان در موقعیتی نیست که رفقای کارگرش را بدون کمترین آمادگی و در شرایطی که رهبری تحولات دست جناحهای بورژوازی قرار دارد به قیام و انقلاب فرابخواند تا بعد به سادگی بگوید که متأسفانه آنچه میخواستیم نشد. با وجود این و برای بررسی احتمالات خوش بینانه تر، وی به بررسی خوش باورانه ترین حالت هم می پردازد:

“چون‌ خوش‌باورانه‌ترین فرضیه این است‌‌که این جنبش حاکمیت را تغییر بدهد و حاکمیت دیگری را با تکنوکرات‌ها و طرفداران خودش روی کار بیاورد که آشکارا طرفدار نظام بازار هستند و قطعاً تسلط سرمایه‌داری را بازهم بیش‌تر می‌کنند و نتیجتاً استثمار و ظلم و ستم برای کارگر بیش‌تر خواهد شد.”

این اظهارات نشاندهنده  آگاهی یکی از رهبران کارگری به شرایطی است که طبقه کارگر ایران در آن بسر می برد.طبقه ای که ورودش به هر عرصه ای از جنبش های رنگین کمانی از سویی او را به خرج توپخانه بخشی از بورژوازی  و از سوی دیگر به گوشت دم توپ بخش دیگر  تبدیل خواهد کرد. این اظهارات  حاکی از آن است که رضا رخشان  برخلاف امیر پیام و علی جوادی،  به خوبی می داند که،  افتادن دنبال  خوش باورانه ترین فرضیه ها هم در شرایطی که طبقه کارگر نتواند  در پیوند با جنبش های اجتماعی دیگر  به تقابلی هژمونیک  با بورژوازی برسد و در ترسیم افق های جنبش موثر باشد، درآمدن از چاله و افتادن به چاه است.

امیر پیام می توانست ارزیابی رضا رخشان را از جنبش جاری زیر سوال ببرد و از اینکه وی  بین جنبش سبز که در واقعیت جاری است و جنبش انقلابی که در ذهن امیر پیام اتفاق می افتد، تفکیک نکرده، انتقاد کند. و یا اینکه مانند برخی او را در برابر این سوال قرار دهد که  چرا وی تا کنون رابطه کار و سرمایه را به زیر سوال نبرده و یا  می توانست مانند جمعی از فعالین لغو کارمزدی، سندیکاسازی و سندیکا خواهی وی را زیر سوال ببرد و رضا رخشان را متهم کند که  سندیکالیست است  و نحوه دیگری از سازمان دهی را در مقابلش بگذارد ولی قرار دادن رضا رخشان در برابر این سوال که چرا از استقلال طبقاتی کارگران و مطالباتشان در برابر جنبشی که از نظر رضا رخشان نه تنها از منافع کارگران دفاع نمی کند بلکه در خوش باورانه ترین حالتش به گسترش سرمایه داری و جذب بیشتر در بازار جهانی و استثمار بیشتر کارگران می انجامد دفاع کرده است نه تنها بی انصافی است بلکه نشان از این دارد که برای کسانی چون امیر پیام و علی جوادی مقدار جمعیتی که در نماز جمعه به امامت رفسنجانی و یا در روز ۲۲  بهمن به زعامت کروبی به خیابان می آیند مهمتر از سرنوشت طبقه کارگر است.

آنچه علی جوادی و امیر پیام را آشفته کرده، نگرانی آنها نسبت به میزان درک طبقاتی رضا رخشان و آگاهی او نسبت به شوراها و انقلاب کارگری نیست، مسئله این است که آنها دل به جنبش سبز بسته اند. و آینده خود را به آن گره زده اند. همه این آسمان  ریسمان هایی که می بافند ریشه در این درد مشترک دارد.

آنچه علی جوادی و امیر پیام و همه چپهای مشابه آنان را بیشتر دستپاچه کرده این است که رضا رخشان با بررسی وضعیت رهبری جنبش جاری دوآلیسم آنان در تفکیک بین جنبش جاری و جنبش سبز را  نقش بر آب کرده است. رضا رخشان میگوید جنبش جاری همان جنبش سبز است و  رهبری آن مشخص. این امر امثال علی جوادی را آزار می‌دهد که جنبشی دیگر را جار می‌زنند تا خود را در مقام رهبری کننده آن معرفی کنند.

رضا رخشان  رهبر هیچ حزب یا سکت کمونیستی نیست وی از نظریه پزدازان چپ نیست او  تاکنون از چشم انداز کمونیستی مبارزات کارگران، شوراهای انقلابی کارگران، انقلاب طبقاتی و لغو کار مزدی صحبتی نکرده. و حداقل تا جایی که به مصاحبه و گفته هایش بر می گردد، تحلیلی ایجابی از انقلاب طبقاتی ارائه نداده است و حتی متهم به مخالفت با انقلاب نیز شده است. با وجود این رضا رخشان سازمانگر یک جنبش واقعی است. او در فضای مجازی رژیم ها راسرنگون نمی کند. او از طریق احزاب اینترنتی و تلویزیون های خارج از کشور و پالتاک به بیان آرزوهایش نمی پردازد. وی مثل خیلی‌های دیگر از قبیل اسانلو و مددی و نیکوفر و نجاتی و صالحی نماینده واقعیت جنبش کارگری ایران است و به عنوان نماینده وفادار به این واقعیت چاره‌ای جز بیان واقعیت به همانگونه که هست ندارد. او اگر می‌خواهد هپروتی نباشد، برای تغییر واقعیت باید نخست آن را به همان‌گونه که هست بشناسد و بیان کند. امری که در مصاحبه اش به آن پرداخته است. بیان رضا رخشان بیانی کمونیستی نیست. ولی تا آنجا که از این مصاحبه بر می آید، وی واقعیت طبقه خود را به خوبی درک می‌کند و چنین ادراکی تا درک  ضرورت انقلابی طبقاتی فاصله زیادی ندارد، درکی که متاسفانه چپ رنگین کمان روز به روز بیشتر از آن فاصله می گیرد.

 

 

 

*در این مقاله تلاش کرده ام که به محور انتقادات امیر پیام  بپردازم. موارد دیگر از نظر من ارزش پاسخ گویی ندارند. و صرفا به یک مورد از آنها در همین زیر نویس اکتفا می کنم.

 

رضا رخشان برای تاکید بر وحدت و پایداری سندیکای هفت تپه در برابر هجوم و سرکوب رژیم و تلاش برای ایجاد انشقاق در میان اعضای هیات مدیره می گوید:

“این سندیکا باقی خواهد ماند، چون‌که کارگران هفت‌تپه تلاش می‌کنند که به‌حق و حقوق خود برسند؛ و تا زمانی‌که به‌این حق و حقوق نرسند، دست از مبارزه و تلاش نخواهند کشید. اعضای سندیکا و هم‌چنین اعضای هیئت مدیره، فارق از هرگونه دسته‌بندی سیاسی و جناحی و حزبی یا ایدئولوژیک، فقط در راستای مطالبات کارگری حرکت می‌کنند؛ و تا رسیدن به‌آرمان‌های کارگری و دست‌یابی به‌یک دنیای انسانی و شرافتمندانه و عاری از استثمار به‌مبارزه‌ی خود ادامه می‌دهند. امیدوارم روزی فرابرسد که سایر تشکل‌های کارگری هم شکل بگیرد تا ما بتوانیم دست در دست هم و به‌طور متحد به‌چنان نیرویی تبدیل شویم و خواست‌ها و مطالبات خودمان را چنان رسا فریاد بزنیم که هیچ جنبش و دولتی نتواند طبقه‌کارگر را نادیده بگیرد.”

ببینیم تفسیر امیر پیام از این گفته های رضا رخشان چیست ؟

 

“نیازی به گفتن نیست که هر کس می تواند در چارچوب حقوق فردی اش هر طور که مایل است رابطه خود با سیاست را تعریف کند و خود را از « هرگونه دسته بندی سیاسی و جناحی و حزبی و ایدئولوژیک » فارق بداند. اما در همین چارچوب حقوق فردی نیز متقابلا هر کس می تواند بدون اینکه زیر هیچگونه فشار منفی و فضای نفی کننده ای برود خود را به « هرگونه دسته بندی سیاسی و جناحی و حزبی و ایدئولوژیک » که مایل است متعلق بداند. چرا عدم تعلق «اعضای سندیکا » و « اعضای هیئت مدیره » حتی به عنوان عضو و در ظرفیت فردی شان به « دسته بندی سیاسی و جناحی و حزبی و ایدئولوژیک » تقدیس می شود و تعلق فرضی آنان منفی تصویر می شود؟ …….. در اینصورت آیا ما با فضا سازی برای منع تعلق به چپ و سوسیالیسم در تشکل توده ای مواجه هستیم؟”

 

رضا رخشان در این قسمت از مصاحبه،  بر وحدت سندیکا جدای از اختلافات اشاره می کند. امری که در نوشته های پیشین رضا رخشان تحت عنوان اختلاف در درون یک خانواده بدان اشاره شده بود.

امیر پیام با بازی کردن با معنای کلمه فارق یا فارغ، این طور تداعی کرده است که ظاهرا رضا رخشان هیچ گونه اختلاف نظری را به خصوص آنجا که به نظرات چپ برمیگردد بر نمی تابد. هرکسی با خواندن این پارگراف پی می برد که رضا رخشان بر وحدت درونی سندیکا صرفنظر ازاختلافات ایدئولوژیک یا حزبی  پای میفشارد و سعی دارد بر این اتحاد و همبستگی درونی سندیکا تاکید کند. این نتیجه گیری که منظور وی، عدم تعلق به احزاب یا نظرات گوناگون است  فقط از فردی با پیش زمینه های ذهنی برمی آید.

به نظر می رسد که اگر رخشان به ساحت مقدس جنبش سبز بی احترامی نکرده بود و آن را بی ارتباط با منافع کارگران اعلام نمی کرد، امیر پیام  ناچار نمی شد به تفسیر به رای و تغییر معنای کلمات دست بزند.

 

**در این مورد به طور مبسوط در قسمت اول  مقاله   منشور مطالبات حداقلی کارگران و تفاسیر، توضیح داده ام. 

 

 

وحید صمدی

شانزدهم  فروردین   ۸۹  —  پنجم آوریل   ۲۰۱۰