بسوى اتحاد کارگرى

بعید نیست که‌‌بحران سرمایه‌دارى و از سوى دیگر اوجگیرى چالش ھاى عدم سازمانیافته‌و خودجوش کارگرى و توده‌اى، به‌سرنگونى رژیم اسلامى بیانجامد. اگر این روز فرابرسد، معادل سرنگونى این رژیم ھار و وحشى چه‌خواھد بود؟ این سوال انسانى و بجاء خیلى از ذھن ھا را به‌خودش مشغول کرده‌ است. اینکه‌بطور قطع چه‌رخ خواھد داد، مقدارى دشوار بنظر مى رسد زیرا خیلى از فاکتورھاى دوران اعتلاى انقلابى غیر قابل پیش بینى است. اما خیلى ھا‌دشوارى ذکر شده‌را نادیده‌گرفته‌و‌ در مورد رویدادھاى دور آتى قضاوت قطعى کرده‌اند. در اینجا قصد من پرداختن به‌ھمه‌ى اظھار نظرھا نیست اما با توجه‌به‌مضمون مبحث، به‌سه‌نوع “تز” مشمئز کننده‌ در جبھه‌ى “چپ” غیر کارگرى اشاره‌مى کنم و سپس نوشته‌ را روى جنبش کارگرى و راه‌کارھاى عملى متمرکز کنم.

  • تعداى از گروھاى‌ آکسیونیست ٣٠ الى ۴٠ نفره‌ خارج کشورى،‌بر این باورند که‌از طریق پرتاب گوجه‌فرنگى و تخم مرغ بسوى بازگانھاى ج.اسلامى، تاثیر بر دولتھاى میزبان و ھمچنین بر روند مبارزات جامعه‌ى ایران بگذارند و از این طریق نیز خود را به‌‌‌دروازه قدرت سیاسى نزدیک نمایند.
  • دسته‌ى دیگر نزدیک به‌ این قماش گامى جلوتر رفته‌و از طریق رکلامھاى بازرگانى و بزرگنمایى حزب مربوطه‌شان در صددند که‌از بالاى سر مردم به‌‌قدرت سیاسى برسند و بقول خودشان بعدأ آنھم بصورت گام به‌گام “قدرت” را به‌پائینى ھاى جامعه‌تحویل دھند.
  • گروه‌دیگر با ساختار شکنى نظام اسلامى خشمگین است و بر این باورند که‌از طریق نامه‌نگارى به‌ نھادھاى بین المللى، ادارات ج.اسلامى‌و از سوى دیگر دایر کردن وبلاگ، سایتھاى اینترنتى، ترتیب دادن مصاحبه‌، خودمحوربینى، کاسبى و یا بزرگ نمودن نارضایتى ضعیف و پراکنده‌ آن ھم تا حد یک تغیان، وضع موجود را به‌نفع “کارگران” تغییر دھند.

تجربه‌ حداقل ٣١ ساله‌ اخیر بخصوص عملکرد احزاب و جریانات خارج کشورى به‌وضوح ثابت کرده‌ که‌اینگونه‌”تزھا” و شیوه‌کارھاى تصنوعى نه‌تنھا ره‌به‌جاى نبرده‌ و نمى برد بلکه‌بر ضد خودش ھم مبدل گشته و مى شود. نمونه‌ى واقعیش‌ سردرگمى تاریخى “چپ” غیر کارگرى، نفاق نفرت، انشقاق‌ و بلاخره‌پیوستنشان به‌‌بلوک ارتجاعى “سبز” مى باشد. این نکات ھمواره‌یکى از موارد مورد اختلاف کارگران کمونیست با “چپ” غیر کارگرى بوده‌است. البته‌اختلافات فى مابین تنھا بر سر شیوه‌کار غلط “چپ” کاغذى نبوده‌و کماکان نیست بلکه‌بر سر افق و مضمون سیاسى، اقتصادى و اجتماعى متمایز مى باشد. بطور مثال، اگر اینگونه‌”چپ” در دوره‌ى اخیر و به‌ کمک جنبش مادریشان (سبز) به‌قدرت مى رسیدند، آنگاه‌معادل قدرت جدید به‌رفاه‌و خوشبختى براى پائینى ھاى جامعه‌نمى انجامید. به‌ھمین دلیل کارگران کمونیست و حتى بخش بزرگى از جامعه‌، به‌خیزش سرمایه‌دارى بالا شھر تھران و … “یا حسین میر حسین” و تمامى رانده‌شدگان از قدرت و یا در قدرت نه‌تنھا نپیوستند بلکه‌موضع قاطع و درستى را اتخاذ کردند. این انتخاب بیانگر بلوغلیت سیاسى محرومان‌ جامعه‌ى ما و از ته‌قلب قابل ستایش است. با این مقدمه‌ى کوتاه‌مبحث پیشرو را به‌راه‌کارھاى ابژکتیو اختصاص مى دھم.

به‌باور من سرنگونى رژیم اسلامى و ایجاد یک جامعه‌ى مرفه‌و برابر میسر است. اما چطور؟ اولأ جامعه‌ى مرفه‌و برابر با تعدادى نخبه‌ساخته‌نمى شود بلکه‌چنین جامعه‌ى مستلزم اتحاد‌میلیونھا کارگر و زحمتکش سوسیالیست است. دومأ تنھا اتحاد کمونیستھا کافى نیست زیرا دوام و استقامت جامعه‌ى اشتراکى نیازمند تدوین و ارائه‌شماى تولیدى و ادارى از نظام سوسیالیستى مى باشد. در واقع بدون در نظر گرفتن این دو فاکتور، آینده‌ بعد از ج.اسلامى کماکان سرمایه‌دارى و شایت خشنتر ھم باشد. این جنبش نه‌ از خارج کشور طراحى مى گردد و نه‌از بالاى شھر تھران و … برمى خیزد. زیرا عروج این جنبش و از سوى دیگر تدوین اقتصاد سوسیالیستى به‌شرایط خاص اجتماعى و اساسأ به‌رفع موانع ھاى مرحله‌به‌مرحله‌ در درون جنبش کارگرى، زنان، دانشجویان و … بستگى دارد. وقتى از درون جنبش ھاى اجتماعى، مسائل مورد نظر را مورد رسیدگى قرار دادیم آنگاه‌متوجه‌مى شویم که‌بصورت اراده‌گرایانه‌ وحدت نظرى و عملى بوجود نمى آید.‌از این­رو، تنھا راه‌حل ساختن فونکسیونھاى پایه‌اى براى نمونه‌ظروف ھاى مبارزاتى و سپس دایر نمودن یک سیستم آموزشى روتین در کل رشته‌ھاى کارى و ھمینطور محیط زیست  مى باشد. سیستم آموزشى براى کارگران فوق العاده‌با اھمیت است زیرا ھم سطح دانش خود را بالا مى برند و ھم از این طریق مى توانند در مورد مسائل مختلف مبارزاتى از جمله‌ بر سر نحوه‌ى دستیابى به‌مطالبات پایه‌اى خویش با ھمدیگر مشورت نمایند. یکى دیگر از خوبى ھاى این شیوه‌کار، غلبه بر فرقه‌گراى‌و نفاق نفرت در بین کارگران مى باشد. فایق گشتن بر این دشوارى کمرشکن، عملأ کمک مى کند که ما در سطح گسترده‌و علیرغم‌ اعتقادات جداگانه‌ى که‌با ھم داریم، دور یکدیگر جمع شویم و در چھارچوب دردھاى مشترکمان‌ با ھم پلمیک داشته‌باشیم و جدا از این بطور مشترک نیز مطالبات خود را طرح و پیگیرى نمایم. شکل دادن به‌اینطور مناسبات و فضاى در شرایط کنونى از نان شب واجبتر است زیرا تنھا از این طریق است که‌‌‌قلب ھا و دست ھاى پراکنده‌ى ما، به‌ھم نزدیک مى شوند. تردیدى نیست که‌ در بطن این مناسبات، ظرفیت ھاى نھفته‌بکار مى افتد، جریان ھرز نیرو کاسته‌مى گردد،‌فرقه‌گراى و … به‌حاشیه‌رانده‌مى شود و آخر سر نیز یک ایده‌ى پیشرو روند سازماندھى جنبش کارگرى و دیگر جنبش ھاى اجتماعى را به‌دست مى گیرد.

خوشبختانه‌سیر رویدادھاى دور اخیر، نشان داد که‌جنبش واپسگراى بالا شھر  و ھمچنین رانده‌شدگان در قدرت و یا در قدرت قادر نیستند که‌ حرکت‌پائینى ھاى جامعه‌را بار دیگر به‌بیراھه‌ببرند. ایستادگى در مقابل بلوک ارتجاعى “سبز” و تاکید بر گذینه‌ى سوم بیانگر این واقعیت است. در مقابل موج ارتجاعى “سبز” و ھم چنین کل جناحھاى رژیم، ھم اکنون مبحث تشکلات فراگرایشى محرومان بخصوص طبقه‌ى کارگر دارد به‌گفتمان جامعه‌مبدل مى گردد. این واقعیت را مى توان در چھار گوشه‌ى جامعه‌و به‌ویژه‌ در مراکز کارگرى، دانشجوى و در بین زنان مشاھده‌کرد.

اما این ذره‌پیش روى و یا دستیابى به‌پاره‌ى از مطالبات صنفى، نباید ما را گمراه‌کند و بطورى که‌ افق و کنترل جنبش از دستمان خارج بشود. زیرا ما با یکى از ھارترین حکومتھاى سرمایه‌دارى جھان معاصر، دست به‌گریبان مى باشیم. به‌ھمین دلیل، نامناسب ترین شعار و … مى تواند کل فضاى جامعه‌را به‌زیان ھمبستگى و منافع محرومان تیره‌نماید. این اتفاق بارھا افتاده‌و لازم است که‌این دفعه‌بطور جدى مواظب باشیم. در اینجا صحبت بر سر مصاف با رژیمى است که‌مداومأ نه‌تنھا ابدائى ترین حق و حقوق کارگران را انکار مى کند بلکه‌با تمام قوا  آن را در ھم مى شکند. نمونه‌ى ابژکتیو این مسئله‌، ضرب و شتم پلیسى و عدم به‌رسمیت شناختن تشکلات مستقل کارگران، دانشجویان، زنان و … مى باشد. باید توجه‌داشت که‌نامه‌نگارى به‌نھادھاى دولتى و یا دلخوش کردن به امضاى رژیم  که‌زیر معاوله‌نامه‌ھاى جھانى و … گذاشته‌تنھا خود فریبى و در واقع کشک است.

ما تنھا زمانى مى توانیم با این رژیم مقابله‌به‌مثل نمائیم که‌بطور گام به‌گام مشکلات پایه‌اى جنبش ھاى اجتماعى خود را بر طرف کرده‌باشیم. در غیر این صورت، سر دادن شعارھاى زیبا تنھا چوب در تاریکى کوبیدن بسوى پیدا کردن روشنایى مى باشد. به‌عقیده‌ى من، شعارھاى زیبا و انسانى، زمانى جامه‌ى عمل بخود مى پوشاند که‌ما توازن قواى را فراھم کرده‌باشیم. برخلاف خیلى ھا،‌دستیابى به‌یک توازن قوایى فرا اینترنتى، زمانى واقعى و ممکن است که‌‌ما‌ناف جنبش ھاى خویش را از “چپ” غیر کارگرى و کل ناخالصى ھاى سیاسى و اجتماعى بریده‌باشیم. ھر وقت به‌اینطور جنبشى دامن زدیم، آنگاه‌مى توانیم روى پاى خویش بیاستیم و بسوى تعین تکلیف نھایى با این نظام استثمارگر گام برداریم.

با این آرایش و در بطن چنین جنبشى است که‌ما از سر دادن شعارھاى دھن پر کن و … تجاوز مى کنیم و ھمه‌با ھم در دور یک پلاتفورم مشخص متحد شویم. طبعأ پلاتفورمى که‌بر اساس آگاھى فردى و جمعى تدوین گشته‌باشد، با انشایى کاذب “سوسیالیست”ھاى دروغین فرق مى کند.

خوشبختانه‌در دور اخیر، ایده‌ى استقلال جنبش ھا و سازماندھى از پائین، تا حدود زیادى طرفدار پیدا کرده‌است. گرچه‌این تحرک به‌صورت پراکنده‌و‌آھسته پیش رفته و مى رود‌، اما تا اندازه‌اى موثر واقع شده‌است. این تحرک، بیانگر گامھاى پویا و استوار در جهت پی یزی تشکلهای توده‌اى کارگری و نشانه‌اى ابژکتیو از غلبه‌بر نفاق حقیرانه‌و پراکندگى مزمن در درون جنبش ھاى اجتماعى موجود مى باشد. در این رابطه‌، مى توان به‌شکل گیری سندیکای شرکت واحد بعنوان اولین طلیعه‌ى پیکار و ھمچنین به‌‌تشکل ھاى مانند کمیته هماهنگی براى ایجاد تشکل ھاى کارگرى، اتحاد کمیته‌ھاى کارگری، اتحادیه‌کارگران آزاد، بازسازى سندیکاھاى نیشکر ھفت تپه‌و … اشاره‌نمود.

این حرکت ھا، داشت به‌سوى مى رفت که‌در سطح سراسرى به‌ایجاد تشکل ھاى مستقل و توده‌اى کارگران بیانجامد. اما در نیمه‌ى راه،‌تعدادى نامسئول قد علم کردند و با مطرح نمودن، “سولیداریى سنتر”، “تریبون مارکسیم”، و “استراتژى” حقیرانه‌ براى کمیته‌ھماھنگى و … نه‌تنھا دشوارى زیادى را براى فعالین کارگرى، دانشجوى و … فراھم کردن بلکه‌‌آنھا را بطور دشمنانه‌در مقابل یکدیگر قرار دادند. اگر بیاد داشته‌باشید، این نھادھاى جوان، در روزھاى نخست حیات خویش، روابط سالم و خوبى با ھم داشتند. اما، “استراتژى” حقیرانه‌ى یکى دو نفر روشنفکر عصیان زده‌، آنھا را به‌”چپ” و “راست” تبدیل کرد و اکنون آن فضایى سالم و اولیه در بین آنھا‌باقى نمانده‌است. نمونه‌ى بارز این واقعیت رشد سکتاریزم، انشقاق در درون کمیته‌ى ھماھنگى براى کمک و ایجاد تشکل ھاى کارگرى، برخورد تنگ نظرانه‌به‌اتحادیه‌آزاد کارگران، “راست” تلقى کردن سندیکاى شرکت واحد و روابط تیره‌شده‌موجود در میان فعالین کارگرى مى باشد.

تداوم این وضع بحال جنبش کارگرى زیانبار است. در نتیجه‌، واژگون نمودن این فضاى ناسالم و بجاى آن ایجاد دوستى و صمیمیت، تنھا مستلزم جنبشى فکر کردن و بخصوص دخالتگرى سوسیالیستھاى راستین درون جنبش کارگرى مى باشد. پیش رفت در این زمینه‌، زمانى ممکن است که‌ما ماھیت “سوسیالیست”ھاى دروغین، کاغذى و اینترنتى را مداومأ افشاء نمایم. در پرتو این مبارزه‌و مرزبندى قاطع با سکتاریزم است که‌فضاى سر شار از دوستى متحقق مى گردد. تداوم دوستى و احترام است که‌فعالین جنبش ھاى دانشجوى، زنان و کارگران را بسوى راه‌حلى مناسب جھت عبور از مشکلات موجود، حول مى دھد.

ھمانطور که‌تاکید شد، عبور از نابسامانى موجود در گرو آرایش فعالیتى نوین بر مبناى چالشھاى رودرو با دولت، صاحب کارھا و در رأس آن تلاش براى ایجاد تشکل ھاى مستقل و فراگرایشى طبقه‌ى کارگر و دیگر جنبش ھاى اجتماعى مى باشد. در اینجا، قصد اتحاد گرایشات مطرح نیست بلکه‌ھدف ھمکارى در زمینه‌دردھاى مشترک مى باشد. اینطور آرایشى، اصولأ به‌معناى گریز از گرایشات درون جنبش کارگرى و یا اجازه‌گرفتن از دستگاه‌حاکم در مورد طرح و یا قبول تشکل ھاى مستقل کارگرى و … نیست. بلکه‌تاکید بر‌جنبه‌ى از فعالیت است که‌بر مبناى آن مى توان صفوف کارگران را منسجم کرد. این آرایش، طبعأ بر اصول استقلال این جنبش ھا و از سوى دیگر بر دورى گرفتن آنھا با “چپ” غیر کارگرى، دولتھا، قدرتھاى جھانى و … استوار باید باشد.

تاکید ویژه‌بر استقلال، از این زاویه‌نشات مى گیرد که‌ما به‌مثابه‌یک طبقه‌ى اجتماعى معین، مطالبات مختص به‌خودمان را داریم. و در این راستاء نیز لازم است که‌ما به‌فعالیت علنى و ھمچنین به‌نیروى مبارزاتى و متحدانه‌خویش تکیه‌داشته‌باشیم. از این رو، چالش ھاى ما با نظام سرمایه‌دارى کاملأ مشروع و آشکار است. دومین خاصیت چنین‌چالشھا و آرایشى، خنسى سازى مداوم نقشه‌ھاى ضد کارگرى کارفرماھا و دولت حامى شان مى باشد.

اما چرا تشکل ھاى فراگرایشى طبقه‌ى کارگر و چرا بر ویژگى فوق العاده‌آنھا تاکید مى ورزیم؟ پاسخ شفاف این است که‌ھیچ گرایشى به‌تنھاى نمى تواند بھبودى ولو جزئى در زندگى کارگران و … بوجود بیاورد. اما در سطح جنبش مطالباتى و ھمکارى گرایشات، آن ھم در چھارچوب دردھاى مشترک‌بھبود چشمگیر در زندگى و شرایط کار کارگران ممکن است. تداوم این ھمکارى و فتح سنگر به‌سنگر مطالبات حقه‌ى کارگران، در واقع کمک مى کند که‌ما آرایش جامعه‌را به‌نفع خویش تغییر دھیم. در چنین شرایطى‌ پلمیک کارگران بر سر مسائل مورد اختلاف به‌مراتب آسانتر خواھد بود. این نیاز، زمانى متححق مى گردد که‌توده‌ى کارگران و على رغم اعتقادات جداگانه‌اى که با ھم‌دارند، در یک پیکار جمعى بھبود چشمگیر اقتصادى در زندگى خویش بوجود بیاورند و ھم چنین چالش ھاى جارى را بسوى ایجاد یک توازن قوایى سیاسى و اجتماعى ارتقاء و سوق دھند.

در پیوند با سازمانیابى کارگرى، طرح ھاى متعددی ارائه شده‌اند. در اینجا، قصد من پرداختن به‌ همه‌ى دیدگاھاى موجود نمى باشد. از نظر من، سازمانیابى معضل خود طبقه‌ى کارگر است. بنابراین، این تنھا فعالین کارگرى ھستند که‌اجازه‌دارند بگویند کدام نوع تشکل و سازمانیابى مناسب است و یا نیست. اما در شرایط فعلى، مھم این است که‌طبقه‌ى کارگر – در رشته‌ھاى کارى گوناگون ظرفھاى مبارزاتى خود را بوجود بیاورند.

ھمه‌ى ما واقفیم که‌در جنبش کارگرى ایران،‌طرز تفکرھا و یا بدیل ھاى مبارزاتى متفاوت و زیادى وجود دارد. یکى از مشکلات فعلى ما این است که‌مباحث مربوط به‌این دیدگاھاى متمایز در حالى در جریان است که‌طبقه‌ى کارگر ایران، در شرایط غیر متعارفى بسر مى برد. از این رو، تا زمانى که‌طبقه‌ى کارگر با این دوران غیر متعارف روبرو باشد، گرایشات مختلف نیز این شانس را نخواھند داشت که جامعه‌را حول‌بدیل خویش سازماندھى کنند. در اینطور شرایطى، انتخاب شورا،‌سندیکا و … براى خیلى از کارگران دشوار است. زیرا آنھا ھیچ کدام را در فضاى باز و سالم تجربه‌نکرده‌اند. تا آن جاى که‌به‌این مسئله‌برگردد، عدم تشخیص تفاوت میان مدل ھاى سازمانیابى کارگرى، گناه‌کارگران نیست بلکه‌دلیل اصلى ناشى از ھمین شرایط ناسالم و غیر متعارف است. در این رابطه‌، فرض را بر این بگذاریم که فردا کارگران ایران خودرو ظرف مبارزاتى خویش یعنى “شورا” را ایجاد مى کنند. و در ھمین روز ھم، کارگران چاپ تھران “سندیکا” مى سازند. حالا سوال این است:

آیا در چنین شرایطى، تشکل کارگران ایران خودرو – مشغله‌اش دخالت در عرصه‌سیاست و شیوه‌ى ادارى جامعه خواھد بود؟ آیا در بطن ھمین شرایط غیر متعارف، سندیکاى کارگران شرکت چاپ تھران – مشغله‌اش به‌مسائل صنفى کارگران معطوف مى ماند؟ و یا ھر دو کارشان صنفى خواھد بود؟ جواب روشن است و در بطن این شرایط غیر متعارف، کار ھر دو از چھارچوب مسائل صنفى بیشتر تجاوز نمى کند. از نظر من، تقابل و سرنوشت این دو ظروف مبارزاتى و … در شرایط اعتلایى انقلابى و اساسأ در جامعه‌ى باز، سالم و متعارف روشن مى شود.

من موافق پلمیک سالم بر سر سندیکا، شورا و ھر مدل دیگرى نیز‌ھستم اما کیش دادن ھمدیگر تا سطح تحریم و عدم ھمکارى علیه‌جمھورى اسلامى نیستم زیرا فکر مى کنم چنین جدلى به‌روند مبارزه‌و بخصوص به‌پروسه‌ى ایجاد تشکل ھاى فراگرایشى طبقه‌ى کارگر و … لطمه‌مى زند. منظور از لطمه زدن، تداوم وضع موجود و گسترش فرقه‌گراى و رشد گرایشات غیر پیشرو در درون جامعه‌و بخصوص در درون این جنبشھاى اجتماعى خواھد بود. در شرایط کنونى، ما به‌فضاى نیاز داریم که‌ھمه‌ى مدلھاى مبارزاتى در عمل ظرفیت و توان خود را به‌حرکت دربیاورند. آنگاه، جامعه‌بر اساس عملکرد و لمس کردن واقعیتھا درجه‌ى موثر و غیر موثر بودن ھر کدام را تشخیص مى دھد و نتیجتأ بحال یکى از آنھا گرایش پیدا مى کند.

ھمانطور که ذکر شد، کل ماجرا‌ء به‌‌فعالیت علنى این جنبش ھا و تشکلات آنھا گره‌خورده‌است. منظور ما از‌دامن زدن به‌اینگونه‌فعالیتى، درخواست از دولت و کسپ اجازه‌بمنظور رسمیت بخشیدن به‌تشکلات کارگرى و یا ارج نھادن به‌ قانون سرمایه‌دارى موجود نیست. این روش از مبارزه،‌با شگردى که‌بعضى از رفقاى کارگر بکار مى برند، تمایز فاحشى دارد. ما نمى خواھیم جنبش کارگرى زیر سیطره‌ى دولت و کارفرماھا بیافتد. ما‌اجازه‌تشکلات کارگرى را به‌ رژیم  و چھارچوب “قانون” آنھا موکول نمى کنیم. در اینجا، اشاره به بندهایی از قانون کار یا قانون اساسی و یا موادی از مقاوله نامه‌ھاى جهانی مى باشد که‌ھم اکنون به‌ ورد زبان بخشى از کارگران تبدیل شده‌ است. ما مى دانیم که‌ این گرایش، در پی فشار از پایین برای ایجاد تشکلات کارگرى نیست بلکه اساسا با نگاه به بالا و چانه زنی با مقامات رژیم است که‌مى خواھد مسیر شکلگیری تشکلات مورد نظر خود را هموار سازد. مدافعان این نوع مدل از تشکل ھاى کارگرى، اساسأ تعمد دارند که به رژیم حاکم یادآوری کنند که دقیقا در چارچوب قانون گام بر مى دارند. اینگونه‌ تشکلات، در اصل به‌سه جانبه گرایی و “هم زیستی مسالمت آمیز” با کارگران، کارفرمایان و دولت انطباق ذاتی دارند. روشن است که‌چنین گرایشى، تمایز کار از سرمایه را نمایندگی نمی کند بلکه منافع مشترک آنها را بیان و نمایان می کنند.

از نظر من، تشکلى مى تواند به‌منافع آنى و آتى کارگران یارى برساند که‌ با اتکاء به‌پایین شکل گرفته‌باشد. مدافعان این مدل از تشکل ھاى کارگرى، اصولأ در صدد ھستند که‌با نگاه به‌پائین و تکیه‌ به نیروی خود کارگران مطالبات خویش را بکرسى بنشانند. علاوه‌بر این، آنها خواهان تمایز مرزهای هویت کارگران از کارفرمایان و دولت حامی شان مى باشند. نکته‌ى با اھمیت اینجاست که‌ما در چارچوب وضع موجود، تنھا بفکر منافع کارگران ھستیم و به وضع و قوانین موجود تن نمی دھیم. این دسته‌از مبارزین، مدافع سر سخت ساختاری از تشکل ھاى کارگرى مى باشند که‌مشروعیت خویش را از طریق انتخابات دموکراتیک، فضاى باز و اساسأ مبتنى بر مجامع عمومى کارگران باشد نه‌از دولت و کارفرماھا. این تمایز، برگفته‌از یک استراتژى شفاف مى باشد که‌در صدد است به‌پدیده‌ى استثمار انسان از انسان پایان بدھد.

اگر به‌سندیکاھا و اتحادیه‌ھاى کارگرى جوامع اروپا، آمریکا، استرالیا و … نگاه‌کنیم و اینھا را با مقطعى که‌شکل گرفته‌اند مقایسه‌نمایم – تفاوت ھاى فاحشى را مى بینیم. آنچه‌که‌این دگرگونى را بوجود آورده‌، عدم یک استراتژى شفاف و تساوى طلبانه‌بوده‌و گرنه‌به‌این سادگى بروکراتیسم، لیبرالیسم و سنت ھاى غیر پیشرو در درون آنھا نمى توانست سریعأ رشد نماید. از این رو، توجه‌به‌افق سوسیالیستى و ساختار تشکلات ضد سرمایه‌دارى که‌کارگران در پى ایجادش ھستند، فوق العاده‌با اھمیت مى باشند. خاصیت دیگر اینگونه‌سازمانیابى، در این است که‌بصورت اتوماتیک بوروکراسی ادارى را به‌چالش مى کشد و عطف توجه ھمگى را به‌ استعدادھا و رابطه با جنبش ھاى نظیر زنان، دانشجویان و … مى دھد.

دوشنبه  ۱۶ فروردین ۱٣٨۹ –  ۵ آوریل ۲۰۱۰