خامنه ای تابوی اهانت به روحانیون را در هم شکست.

انقلاب پنجاه و هفت ایران اگرچه به هیچ روی نشانه های غالب مذهبی بر پیشانی نداشت با این وجود به دلیل جایگاه تاریخی دین در فرهنگ و جامعه ایران و همچنین نقش سنتی روحانیون در تحولات تاریخی کشور و بعلاوه کم تجربگی مبارزان سیاسی سکولار و فقدان نهادهای مدنی مترقی و همچنین زد و بندهای پشت پرده قدرتهای جهانی ؛ بتدریج خیزش مردم رنگ و بوی دینی گرفت و انقلاب بر پاشنه اسلام چرخید و بدین ترتیب روحانیون با توجه به جایگاه سنتی که در میان مردم داشتند  به سرعت توانستند از طریق همان سازکارهای سنتی موعظه و منبر و مسجد احساسات و هیجانات توده ها را در اختیار خود بگیرند و پس از مدت کوتاهی با حمایت های  توده ای به سرکوب بخشهای دیگری از جامعه بپردازند و با ارعاب و حذف گروه های مخالف از یک سو صدای مخالفین را خاموش گردانند و از سوی دیگر با بکار گیری رسانه های مدرن در کنار دستگاه تبلیغاتی سنتی دینی به تحمیق توده ها بپردازند و از این طریق به گسترش سلطه  روحانیون بر تمامی ارکان جامعه دست یابند و بطور کلی قلمرو حاکمیت سیاسی را فتح نمایند.
   حمایت هیجانی و احساسی توه ها از حاکمیت جدید اگر چه در ابتدا مشروعیت لازم برای تصرف تمامی سنگرهای اقتصادی و سیاسی و فرهنگی و اجتماعی و نظامی را برای حاکمیت دینی فراهم می نمود با این وجود اندکی پس از تولد حاکمیت جدید، مردم از مقایسه وضع موجود با شرایط قبلی و به انجام نرسیدن وعده و وعیدهای انقلابی و همچنین گسترش روزافزون بی عدالتی و فقر در میان جامعه سرخورده شده و بتدریج به حاشیه نقش آفرینی های سیاسی و اجتماعی کشانده شدند. در این میان، حاکمیت به جای جبران خلا مشروعیت ایجاد شده از طریق فراهم کردن رضایت عمومی و جلب نظر مردم از طریق تامین خواسته های انسانی آنها در یک چرخش ناگهانی چشمش را بر خواسته های دنیوی مردم بست و بر آسمانها گشود و بدین ترتیب  اقتدار خود را با مشروعیت دینی و امور قدسی پیوند زد و نهاد حاکمیت به همراه متولیان دینی اش به حوزه امور قدسی وارد شدند و تابوی اهانت به مقدسات و خدا و قرآن به روحانیون و حاکمیت نیز تسری یافت و قوانین ضد انسانی اسلامی حافظ و پشتیبان این تابو ها شد.
    تولد حاکمیت دینی اگرچه در کوتاه مدت خوشنودی نمایندگان زمینی خدا را به همراه داشت اما خوشبختانه با فاصله کوتاهی پس از ورود دین در عرصه های عملگرایانه سیاسی و اجتماعی و اقتصادی ؛ از یک سو کاستی های دین در امر مدیریت زندگی دنیوی  بخوبی بر همگان نمایان شد و از سوی دیگر در نتیجه فرسایش دین و دنیا، قلمرو سلطه دین در امور دنیوی کاهش یافت و بخشی از امور قدسی به ناچار مجددا به آسمانها عقب نشینی کرد و در این میان نقاب قدسی از چهره روحانیون فروافتاد و سیمای روحانیون بدون تابوی قدسی در معرض نمایش و قضاوت افکار عمومی و عکس العملهای توده ها قرار گرفت با این وجود ترس و وحشت شکستن تابوی روحانیون در میان توده ها به ویژه در نزد بخش های سنتی جامعه همچنان باقی بود. اما این بار دست یاری مردم از آستین نیروهای ولایت مدار و با حمایت بی چون و چرای دستگاه امنیتی رژیم  بیرون آمد تا مطابق خواسته های سرمستانه خامنه ای آخرین ضربات کاری را بر یکی از اصلی ترین پایه های حکومت اسلامی بکوبد و برای همیشه بساط روحانیون را برچیند و با قلع و قم کردن روحانیون منتقد ولایت؛ تابوی اهانت به روحانیون را بطور کلی در نزد جامعه ایرانی در هم شکند . پاره کردن و آتش زدن عکسهای خمینی و خامنه ای؛ به سخره گرفتن عاشورا و سایر مقدسات دینی اسلامی و حصر منتظری و حمله به صانعی و سایر علمای اسلامی و تخریب  آرامگاه پدر سید محمد خاتمی که روزی از یاران نزدیک خمینی بود همگی در یک معادله پیشرونده تخریبی قرار میگیرند که نه تنها دستآورد بزرگی در حوزه باورهای دینی به حساب میاید بلکه همچنین سکوی پرتابی برای در هم شکستن سایر تابوهای قدسی و در نتیجه فروپاشی کامل حکومت اسلامی خواهد بود و این کمترین نتایج سیاسی و اجتماعی حکومت دینی در ایران است که نقش بی بدیل« آیت الله خامنه ای» در آن قابل اغماض نیست.