کار ارزان، کارگر خاموش

حداقل دستمزد کارگران برای سال دیگر در غیاب طبقه کارگر و نمایندگان واقعی اش و بین سرمایه داران و نمایندگانشان بدون دردسر و در سکوت طبقه کارگر، حل و فصل و تعیین شد.
با این چند در صد اضافه دستمزد ناچیز هم، کماکان سرمایه داری در ایران از کار ارزان به برکت کارگر خاموش سود می جوید.
زمانی خانه کارگر و شوراهای اسلامی به عنوان مانع اصلی بر سر راه متشکل و متحد شدن طبقه کارگر و مهار کردن اعتراضات کارگری نقش تعیین کننده داشتند. اما مدت ها است که نه  ازجانب کارگران و در کارخانه ها و نه از جانب سرمایه داران، کسی برای این تشکلهای پوسیده  تره خرد نمی کند. در غیاب این تشکلهای ضد کارگری  تلاش بخشی از کارگران از جمله در شرکت واحد و هفت تپه هم برای احیای سندیکا و حفظ آن هم با مانع سرکوب مواجه شده است.
همچنین  بار دیگر ثابت شد که تلاش های منفرد و یا جمعی از فعالین کارگری و دوستداران کارگران در کمیته ها و غیره در غیاب حضور طبقه کارگر متشکل و متحد در مراکز بزرگ صنعتی به جایی نمی رسد.
آیا طبقه کارگر به همین موقعیت دردناک کار ارزان و گرسنگی و بیکاری و فقر مطلق رضایت داده است؟ آیا اعتراض و اعتصابات کارگری فقط در چارچوب تقاضای گرفتن حقوق های معوقه محدود می ماند و آن بخش عظیم دیگر طبقه کارگر که بهر حال آخر هر ماه دستمزدش را می دهند به این شرایط رضایت و تن داده است؟
چیزی که روشن و مسام است،‌ طبقه کارگر مانند دیگر اقشار اجتماعی مثل جوانان و دانشجویان و غیره نمی تواند در یک روز معین و به بهانه معینی و یا به فراخوان کسی به خیابان ها بریزد. قدرت طبقه کارگر در خواباندن تولید است. در جریان یک مبارزه اقتصادی بی امان و اعتراض و اعتصابات کارگری برعلیه بی حقوقی های مداومی که به او تحمیل شده است، طبقه کارگر می تواند به خودآگاهی طبقاتی برسد، خود را متشکل و متحد کند و همبستگی طبقاتی بین بخشهای مختلف کارگری در یک شهر و منطقه و در سطح سراسری ایجاد کند.
اما مبارزه اقتصادی و اعتصابات کارگری هم خودبخودی نیست و باید سازمان یابد. سه دهه است یک قانون کار ضدکارگری به طبقه کارگر تحمیل شده، قانون قراردادهای موقت تصویب و اجرا گشته، کارگران در ابعاد وسیعی اخراج و میلیون ها  کارگر بیکار هستند، اضافه کاری های تا ١٢ ساعت و بیشتر در شبانه روز کمر کارگر را شکسته  و بالاخره طبقه سرمایه دار با استفاده از کار ارزان سودهای نجومی به جیب می زند… با وجود اینها، از مبارزه خودبخودی اقتصادی هم خبری نیست و اعتراضات تنها در محدوده گرفتن دستمزدهای معوقه مانده است. آیا این سرنوشت ازلی و ابدی و محتوم طبقه کارگر است؟ آیا  راه برون رفتی وجود ندارد؟ 
اگر از من بپرسی می گویم، موقعیت دردناکی که طبقه کارگر دارد و پراکندگی و غیرسازمانیافتگی صفوفش را بدوا باید در این علت اساسی جستجو کرد که کمونیسم و سوسیالیسم کارگری پراکنده و غیرسازمانیافته و حزبیت نیافته است.
 اگر گرایش کمونیستی طبقه کارگر بتواند از طریق کارگران کمونیست ورهبران عملی و محافل و شبکه های کارگری مستقل، خود را از زیر پروبال بورژوازی در هر لباس و رنگ و سیاستی بیرون کشیده و متشکل و متحد کند، دورنمای عروج طبقه کارگر به مثابه طبقه مدعی و قدرتمند در جدال با طبقه بورژوازی حاکم وجود خواهد داشت.     
این درد و مانع جدی بر سر راه اتحاد و تشکل توده ای طبقه کارگر است. وگرنه بحث از اتحاد کارگر، همبستگی کارگری و تشکل کارگری به وفور در میان کارگران وجود داشته و دارد. مساله  این نیست که به طبقه کارگر درس اتحاد و تشکل داده شود. این که کارگر باید متحد و متشکل شود را هر کارگری با گوشت و پوست و استخوان حس می کند و آن را از بر است. تلاش برای برپایی جنبش مجامع عمومی هست، تلاش برای سندیکاسازی هست. ایجاد صندوق های تعاونی و یا ایجاد کمیته های کارگری و کمیته های برگزاری اول مه ها و غیره هست. اعتصابات و اعتراضات کارگری به وفور هست. از این تلاش ها کم نیست. اما به ثمر رسیدن این تلاش ها در گرو این است که افق سوسیالیستی و کمونیستی کارگری بر آن ها مسلط و حاکم باشد. این کار کارگران کمونیست و محافل پیشرو کارگری است.
کارگران کمونیستی که  هم حکومت کارگرى میخواهند و هم افزایش حداقل دستمزد، هم قصد اشتراکى کردن کل وسائل تولید را دارند هم میخواهند سن بازنشستگى پائین بیاید. هم میخواهند علیه حکومت هاى بورژوائى قیام کنند و هم بیمه بیکارى میخواهند. براىشان برابرى حقوقى زن و مرد مهم است، جدائى دین از دولت مهم است، سواد آموزى مهم است، بهداشت مهم است، آزادى بیان و حقوق فردى مهم است. این را طبقه کارگر، در زندگی روزمره اش بعنوان یک طبقه لمس می کند. این کار کارگر کمونیست است. هر روشنفکر لیبرال و استاد دانشگاه و چپ غیرکارگری می تواند ناسیونالیست،  دمکرات و یا سبز بشود. طبقه کارگر نمی تواند.
کمونیسم را از کارگر بگیری برده ای بیش باقی نمی ماند. کارگر بدون کمونیسم به یک انسان منفرد یا تقسیم شده به اصناف گوناگون تبدیل می شود که در شرایط و مناسباتی معامله گرانه و نابرابر و ازلی و ابدی، نیروی کارش را می فروشد و در قبال آن با بخور و نمیری امرار معاش می کند.
محور جدال های آتی اجتماعی در ایران ، می تواند، جدال طبقاتی بین بورژوازی و پرولتاریا باشد. اوج گیری و سازماندهی مبارزه اقتصادی و اعتصابات کارگری با افق سوسیالیستی و کارگری، اهرم های قدرت طبقه کارگر برعلیه کار ارزان، عدم امنیت شغلی، بیکاری میلیونی و بی حقوقی مطلق است. این سکوی پرش طبقه کارگر به مثابه طبقه اصلی اجتماعی علیه کلیت بورژوازی و برچیدن بساط استثمار و بردگی مزدی و برای آزادی و برابری است.
مارس ٢٠١٠