!انقلاب کجا رفت؟

“لحظاتی در زندگی هر انسان وجود دارد که شبیه به سر حدهای مرزی اند، نقاطی که پایان یک دوره و در همان حال بروشنی بر مسیر نوینی در زندگی دلالت دارند. در چنان لحظه تحول ما ناگزیریم افکارمان را با تیزی چشم عقاب برای برانداز کردن گذشته و حال بکار گیریم تا به موقعیت واقعی خود آگاه شویم. در حقیقت خود تاریخ جهان نیز مایل است به این شیوه به گذشته نگاه کند، یعنی بایستد و با دقت و وسواس و موشکافی موقعیت فعلی و گذشته اش را بررسی کند. تاریخ جهان در چنین بازبینی هائی اغلب به صورت وضعیت رکود و یا سیر قهقرائی بازتاب می یابد، در صورتی که، همانطور هم که سیر واقعی تاریخ نشان داد، این وضعیت شبیه به حالتی است که این تاریخ جهان همچون یک شخص به صندلی اش تکیه داده است و دارد گذشته ها را مرور می کند تا خودش را بازیابد و از نظر ذهنی فعالیت کنونی خود را درک کند، انگار دارد افکار خود را جمع و جور میکند.” کارل مارکس ۱۸۳۷

 

مقدمه:

بعد از ۲۲ بهمن و درگیری مردم در آن روز با رژیم اسلامی، شاهد حضور گسترده مردم در خیابانها نبوده ایم. به نظر می رسد دوران و مرحله معینی از جنبشی انقلابی که از خرداد سال ۸۸ شروع شده بود بطور موقت هم که شده زیر خاکستر سرکوب وسیع رژیم اسلامی پنهان شده و از دید بسیاری که عمدتا نمی خواستند از همان اول هم ببینندش، “پایان یافته است”!

حسین شریعتمداری مدعی است که “فتنه ای که می خواست نظام را پائین بکشد، تمام شد و فتنه گران رسوا شدند و امت حزب الله پیروز شد!”. اسد گلچینی هم از حزب حکمتیست که مدعی “چپ پاستوریزه ” است از سوی دیگر مدعی است که همه این ماههای اخیر ، دعوای سبز و سیاه حکومتی بود و طبقه کارگر حزب او بیرون گود نشست و به ندای رهبر این فرقه گوش داد و حالا که این دعواها خوابیده، اسد گلچینی دارد طبقه کارگر را به جشنهای خانوادگی روز اول ماه مه فرا می خواند! البته او مواظب است که مبادا این طبقه کارگر پاستوریزه حزبش بکهو فکر اعتصاب سراسری و وارد شدن در سیاست واقعی را هم بکنند. از این روست که او فقط خواهان گرفتن جشن اول ماه مه در محفلهای خانوادگی است. او باز هم فضا را برای بیرون آمدن و طلب سرنگونی رژیم را کردن نامساعد تشخیص می دهد. قرار است بعدها که فضا آماده شد، کوروش مدرسی و گروهش اعلام کنند تا مبارزه پاستوریزه طبقه کارگر شروع شود!

این دو ، یعنی نماینده رژیم کنونی ایران (حسین شریعتمداری) و اسد گلچینی (نماینده فرقه حکمتیست) در طی دورانی که تاریخ معاصر ایران شاهد بزرگترین جنبش ضد رژیم اسلامی بود در واقع کارشان انکار این جنبش بود از دو موضع متفاوت . یکی از موضع “اسلام ناب محمدی” و دیگری از موضع “حکمتیزم ناب مدرسی”!

من فکر می کنم حسین شریعتمداری البته بر روی یک ارزیابی درست تری به نفی این انقلاب پرداخته. او حد اقل به این درک رسیده که هدف این جنبش اخیر جابجا کردن جناح های حاکمیت نیست و دارد رسما اعلام می کند که هدف فتنه “کل نظام اسلامی” بوده است. اما اسد گلچینی البته اینرا نمی پذیرد و مصر است که جنگ اخیر را “جنگ سبز و سیاه” بداند!

اما برای آنها که جدی دارند برای سرنگونی نظام موجود مبارزه می کنند و به این یاوه ها از راست و “چپ” بها نمی دهند سوالی جدی مطرح است. اینکه اینهمه مردم که در سطح ملیونی به خیابانها ریختند و پله به پله با شعارهای رادیکالتر کلیت رژیم را زیر سوال بردند چه بر سرشان رفت؟ آیا دستگیریها و اعدامها و شکنجه ها و عربده کشیهای ارذل رژیم همه این ملیونها انسان را قانع کرد که با احمدی نژاد و خامنه ای بسازند و بروند خانه هاشان و همه آنچه خواستند در سینه حبس کنند؟ براستی انقلاب کجا رفت؟

انقلاب چه بود؟!

سر اینکه انقلاب چه بود از همان شروع جنبش ملیونی خرداد ماه تفاوت و تضاد نظر بود. ما در حزب کمونیست کارگری ایران از همان ابتدا ماهیت این جنبش را انقلابی ارزیابی کردیم و توضیح دادیم که این جنبش پله به پله تعمیق خواهد شد و شفاف تر حرفهایش را خواهد زد. توضیح دادیم که ریختن ملیونها مردم در ایران به هدف جابجا کردن جناح های حکومتی نیست. تاکیید کردیم که موسوی را از همان اول مردم “موسوی ۶۷” نامیدند و چند هفته نگذشته شعار دادند “موسوی بهانه است کل نظام نشانه است”. این جنبش انقلابی بود چون کلیت نظام را نشانه گرفته بود. کار ما در حزبمان مبارزه با هر دو جناح غالب و مغلوب بود و نشان دادن راه بسیج مردم حول شعارهای دهگانه حداقل که بطور واضحی خواهان دستگیری و محاکمه همه عوامل جنایت رژیم و آزادیهای بدون فید و شرط در بیان ، تجمع و اعتصاب بود. ما در کنگره تاریخی حزبمان (کنگره هفتم) چند ماه قبل، مانیفست انقلاب را عرضه کردیم و پرچم نفی کلیت رزیم اسلامی با همه جناح هایش را نمایندگی کردیم. توضیح دادیم که انقلاب شروع شده و رژیم و همه جناح هایش دچار بحران فراگیر شده اند و توان حکومت کردن را از دست داده اند. از مردم خواستیم خود را سازمان دهند، در محله و کارخانه و دانشگاه و هر جا که می شود. خواستیم حول خواستهای مشخص مطالباتی دست به سازماندهی تهاجمی بر علیه رژیم بزنند.

انقلاب همه این صحنه های زیبا بود که در ۶ دیماه در سطح وسیع کشوری اتفاق افتاد. صحنه های فراموش نشدنی گوشمالی دادن نیروهای سرکوب رژیم اسلامی، سوزاندن و به پائین کشیدن عکسهای رهبر رژیم و خمینی و همه صحنه های زیبای دیگر که چشمهای جهانیان را به سمت ایران چرخاند و هویت آزادیخواهانه ، برابری طلب و مدرن و انسانی انقلاب در ایران را به همه زبانها در سطح جهان و از طریق اینترنت اجتماعی کرد. این انقلاب را همه دانستند که پاسخ انسانیت معاصر است به همه جهان تیره ای که رژیم اسلامی و نظام سرمایه خواسته اند به ما تحمبل کنند. این شد که حالا در همین همسایگی من در واشنگتن دی سی هم خانمی جوان  بنام ماریا و جووان هر هفته کنار ما قرار می گیرند که از حق جمال صابری و از مبارزه مردم ایران دفاع کنند. اینها را انقلاب ممکن ساخت!

انقلاب در سطح رزیم اسلامی هم خیلی انعکاس داشت. اول اینها فکر می کردند که بازی است دارند ترتیب می دهند که مردم را به انتخاباتشان بکشانند. ادای شوهای مسخره مشابه انتخاباتی حکومتهای غرب را در آوردند. چند روز نگذشت که مردم بازی انتخابات را روی سرشان خراب کردند. کابوسی ساختند از این “انتخابات دروغین” که تا اینها زنده اند فراموش نخواهند کرد! این انقلاب توانست جناح های رژیم را به جان هم بیندازد و اینها تا حد کشتن همدیگر پیش رفتند. انقلاب که جلوتر رفت و بخصوص بر اثر ضربه  ۶ دیماه اینها متوجه شدند که دیگر بازی از دستشان دارد در می رود و افسار همدیگر را کشیدند و دنبال “عبای وحدت” گشتند تا بزیرش بخزند. اول رفسنجانی را خواباندند و بعدش موسوی و کروبی را به کرنش واداشتند. تکرار کردند که “اگر رژیم برود همه ما کارمان ساخته است. غالب و مغلوب ندارد”!

انقلاب این کارها و بسیاری کارهای دیگر را به پیش برد. رژیم ریشه هایش برای همیشه متزلزل شد و مردم هم به سرعت توانهای رژیم و ناتوانائیهایش را در جنگهای خیابانی شناختند و تجربه ها جمع شد و تمرینها پیش رفت برای روزهای بعدی. این انقلاب برای فعالین جوانی که برای بهتر شدن زندگی روزمره خود و اغلب بدون تجربه سیاسی وارد صحنه شده بودند درسهای بزرگی به همراه داشت:

درسهای انقلاب تا همین جا

توده های ملیونی که در این انقلاب شرکت کرده بودند، انقلابی حرفه ای نبودند. انقلاب اساسا توسط انقلابیون حرفه ای انجام نمی شود. همیشه همینطور است که مردمی نهایتا وضع موجود را بر نمی تابند و معمولا وقتی عصیان می کنند  طرح نهائی هم در دست ندارند. انقلاب معمولا با “بهانه هائی” شروع می شود. ذهنیتهای نادرست، توهمها، گرایشات سیاسی راست و نیمه راه که تاریخا توسط سازمان تیلیغاتی حکومتها در ذهن و روان مردم میخکوب شده، همه و همه در کنار خود رژیم حاکم و طبقات بالای جامعه در مقابل روند انقلاب صف می شکشند. انقلاب با حرکتش، ضد خودش را هم بسیج می کند.

در انقلاب اخیر مردم ایران، ضد انقلاب به چند شکل مشخص سازمان یافت. حکومت اسلامی شکل هار ضد انقلاب از روبرو بود. گرایشات رفرمیست داخل و خارج حکومت هم با تکیه بر مدیای جهانی امپریالیستی توانستند ضد انقلاب از کنار را بنام “جنبش سبز” جا بیندازند که همین ضد گرایش سیاسی از عوامل مهم ناتوانی و ضعف انقلاب بود.

این گرایش و خط ضد انقلابی از بدو شروع حرکت مردم تکرار می کرد که مردم فقط ” می خواهند رایشان پس گرفته شود”، مدتی عکسهای موسوی را هوا کردند. بعدش که دیدند مردم از موسوی عبور کردند ، اعلام کردند که “جنبش سبز رهبر ندارد”! اما به روضه خوانی ادامه دادند که “جنبش سبز خشونت نمی خواهد و سرنگونی نمی خواهد!”. مردم را بخصوص از مقطع ۶ دیماه به “آرامش” دعوت کردند. برای مردم “قانون اساسی لیبرال” نوشتند. مردم را از انقلاب ترساندند و حتی مدتی هم دوباره مطالبه پوسیده رفراندوم را جلوی مردم گذاشتند!

ما در حزب کمونیست کارگری ایران، از بدو شروع جنبش انقلابی مردم تکرار کردیم که این جنبش رفرم رژیم اسلامی نیست. همه جناح های رژیم را افشا کردیم و مردم را به پائین کشیدن تمام و کمال و انقلابی رژیم اسلامی فراخواندیم. توضیح دادیم که انقلاب یعنی پیش رفتن از خواستهای مطالباتی و مقطعی به حل قطعی حاکمیت سرمایه و نظام اسلامی.

درس مهم انقلاب برای نسلی جوان که به خیابانها کشیده شد همین بود که فریب بازیهای راست سیاسی در هر شکلش را نخورد. این بود و هست که با تکه پاره های ایدئولوژی اسلامی و الله اکبر و نماز جمعه رفتن و زیر عبای کروبی و سایر آخوندها قایم شدن نمی شود دشمن را فریفت. درس انقلاب این بود که حزب ستیزی و کمونیزم ستیزی و ادعای اختراع دوباره سیاست کردن، راه به جائی نمی برد. به ریسمانهای “ایرانیت” و “اسلامیت” آویزان شدن جنبش انقلابی را کند می کند و از پا می اندازد.

درس دیگر انقلاب اینست که شیوه های مبارزه را باید آموخت و آموزاند. در تاریخ انسان شیوه های مبارزه بسیار متنوعی تمرین شده و بعضا موفق بوده. درست است که ما در قرن بیست و یکم داریم مبارزه می کنیم اما لازم نیست بخاطر جوان بودنمان بقول آمریکائیها، چرخ را از ابتدا اختراع کنیم! اعتصاب سراسری فقط می تواند بر زمینه سازمانهای سراسری شکل بگیرد. سازمان ستیزی و تحزب ستیزی و چپ ستیزی مستحجن “سبز” را باید گذاشت کنار و بالغ شد. رژیم اسلامی در سوی مقابل ما از همه تاریخ سرکوبش و تاریخ سرکوب حکومتها درس می گیرد. کارشناس می آورد تا بیشتر هم درسش بدهد. جوانهای تازه انقلابی شده ما در این روزها باید به ضعفهای کارشان برگردند و بیاموزند.

انقلاب را باید انقلابیون مرور کنند تا به پیشش ببرند!

مارکس می گفت گاهی تاریخ به صندلی تکیه می دهد تا  در گذشته ها مروری کند و عده ای به اشتباه فکر می کنند که زمان دارد به قهقرا می رود یا متوقف شده است. وضعیت کنونی در ایران را همینگونه باید توصیف کرد.

انقلابی که در خرداد ماه سال ۸۸ پا به عرصه سیاست گذاشت را باید مرور کرد، بازنگری تاکتیکها و استراتژیها لازمست. روی سخنم به جوانان فعال داخل کشور است. اگر راهپیمائی انقلاب امروز کند تر شده دلیلش فقط سرکوب رژیم اسلامی نیست. شکستهای مقطعی را باید رد یابی کرد و همان راه را رفتن و متدها را کنار بگذاریم. رژیم اسلامی تنها در نبود مبارزه جوئی روزمره مردمست که می ماند. نگذاریم اینطور شود.

 

منابع دیگر:

(۱)حمید تقوائی: روند انقلاب و شاخص ها

http://www.youtube.com/watch?v=Le3q-mW3Cwo&feature=player_embedded

(۲)دستاورد‌های ۸۸ به روایت حسین شریعتمداری

http://www.fararu.com/prtaoony.49nei15kk4.html

(۳)اسد گلچینی: اول ماه مه، مرگ بر سرمایه داری و جناح های سبز و سیاهش

http://www.azadi-b.com/J/2010/04/post_416.html

(۴) نامه مارکس به پدرش در تییر

http://www.azadi-b.com/J/2010/03/post_330.html