پاسخی به مقاله رفیق شادی مقدم ! ( منجلاب سوسیال دموکراسی ! )

رفیق شادی مقدم در مقاله ای بنام ” منجلاب سوسیال دموکراسی ! ( در جواب سه مطلب ) ” به سبک همیشگی اش به نقد نظراتم پرداخته است . او برای اینکار از دو شیوه بهره می گیرد : اولآ به تحریف نظرات طرح شده از سوی من اقدام می کند . ثانیآ حتی در همین چارچوبی که می سازد ، نیز نمی تواند  از انگ زدن فراتر رود و برای اثبات نظر خود  دلایلی ارائه دهد . او عادت کرده که با صادر کردن احکام ، به توهم نسبت به خود بیفزاید . برایش روشنای بخشیدن به بحث مهم نیست ، مهم ارضای خود وبدست آوردن آرامش فکری است تا به راه پیمایی خود به شکل گروهی کوچک ادامه دهد . از اینرو وقتی که  رفقای ازهمین جنبش چپ به او می گویند : ” آقای عزیز ! راهی که شما می خواهید طی کنید ،  راه تازه ای نیست و یکبار در جنبش کارگری – کمونیستی تجربه شده و به شکست منجر گردیده است . آیا بهتر نیست که اینبار  مسیر پیشنهادی ما را بیازمائید ؟ ”  رفیق بر می آشوبد و می گوید : ” آقایان ! راه پیشنهادی شما منجلاب است ، شما ما را دعوت به منجلاب که جای حقیقی شماست  می کنید ” و وقتی که از رفیق سوال می شود چرا چنین راهی به منجلاب  منتهی خواهدشد ؟  او پاسخی ندارد و همانند صفحه گرامافونی که خط بیفتد به تکراریک کلمه  منجلاب ، منجلاب ، منجلاب ، پسنده می کند .

من و دهها مارکسیست مثل من می گویند :” طبقه کارگر تنها از طریق دموکراسی رادیکال ( برای عموم ) می تواند به سوی جامعه کمونیستی پیش رود  و هر راه دیگری غیر از دموکراسی به بن بست منجر خواهد شد “. رفیق شادی مقدم با شنیدن نام دموکراسی و ارتباط آن با سوسیالیسم  به دور خود می پیچد  و بدون اندک تعمقی از آستین شعبده بازی اش انگ سوسیال دموکراسی را بیرون می کشد و نثار ما  گویندگان این واقعیت  می کند .  این در حالی ست که اوخود درک روشنی از ” سوسیال دموکراسی ”  ندارد . او چنین تصور می کند  که هر گرایشی و هر حزبی اگر از دموکراسی برای عموم دفاع کند ” سوسیال دموکرات ” است . حال چرا ؟ پاسخی وجود ندارد .

 در سیستم فکری او چنین جا افتاده که دموکراسی بازی متعلق به بورژوازی است و نا آگاهانه چنین افتخاری را به نورژوازی تقدیم می کند . با این خیال که خود به سوسیالیسم می اندیشد و برای آن مبارزه می کند و سوسیالیسم را بدون دموکراسی قابل تحقق می داند  و هربرداشت دیگری غیر از این را متناقض با نظریه مارکسیستی می داند  .  بی جهت نیست که رفیق در همین مقاله ” منجلاب سوسیال دموکراسی !”( در جواب سه مطلب ) می پرسد : ” آیا این روش ونگرش اساسآ با تعریف مارکسیسم از دولت که مورد تائید خود رفیق است همخوانی دارد ؟ ” ” یعنی دولت کارگری که  ..  برای همه طبقات دمکراسی به ارمغان آورد و بورژواری و حزب اللهی در آن آزادانه از حقوق سیاسی برخوردارباشند “. ( از مقاله منجلاب سوسیال دموکراسی ! ) ( نوشته شادی مقدم )

 اگر خود رفیق کلاه اش را قاضی کند ، پی خواهد برد که در هیچ کدام از نوشته های  تا کنونی اش هیچ دلیل اثباتی برای این نظری که خود به آن اعتقاد دارد ، ارائه نداده است  . چرا ؟  براستی چرا رفیق تنها  به این  پسنده می کند که بگوید : نقطه نظرات این رفقا در مورد مقوله سوسیالیسم و ضدیت با سرمایه ، صوری و عاریه ای است ، سوسیالیسم شان سطحی ، فرمال . است ” و یا اینکه بگوید : “. مطالب رفقا رحمت خوشکدامن و رسول آرام حاوی دیدگاه سوسیال دموکراتیک آنها نسبت به دولت بوده و در آن تجدید نظر طلبی در مقوله دولت کارگری و رد نظریه مارکسیستی دیکتاتوری پرولتاریا و تبلیغ سو سیال دموکراسی و سازش طبقاتی را به راحتی می توان مشاهده کرد .”

رفیق عزیز! اگر چنین است بهتر نیست که برای اثبات آن حد اقل توضیح بیشتری بدهی !  یا اینکه چنین تصور می کنی که با آوردن قسمتی از نوشته من دلیلی بر سوسیال دموکرات بودن دیدگاه من ارائه داده ای  !؟ من همان قسمت از نوشته ام را  در اینجا  نقل می کنم  : ” رفیق فکر می کند که چون بورژوا بورژوا است و چون پرولتر پرولتر است هیچ وجه اشتراکی بین ایندو نمی تواند وجود داشته باشد ، هر چه است تضاد است وبس . او نمی تواند دریابد که هم سوی و وجه اشتراک در حوزه های متعدد می تواند وجود داشته باشد و یا آنکه بو جود آید . بطور نمونه می توان مسئله حق رای را مثال آورد که هم بورژوازی در مرحله معینی و هم کمونیست ها طرفدار آن هستند و یا جدائی دین از دولت که هم کمونیستها و هم بورژوازی از آن دفاع می کنند . این طبیعی ترین موضوعی است که در عالم سیاست بین طبقات متضاد در یک مبارزه طبقاتی بوجود می آید . اما رفیق شادی مقدم طور دیگری فکر می کند و برای اثبات آن ماهیت ارتجاعی بورژوازی را به شهادت می طلبد . چنین فکر می کند که چون بورژوازی از ماهیت ارتجاعی برخوردار است ، نمی تواند با پرولتاریا همسوی و وجه اشتراکی داشته باشد و یا اینکه بوجود آید و یا این دو فصل مشترکی داشته باشند . “

حال از رفیق شادی مقدم باید پرسید  چگونه می توان با خواندن این قسمت از نوشته من ، اعتقاد به سوسیال دموکراسی را از آن نتیجه گرفت  ؟

البته با توجه به نوشته های قبلی رفیق و با توجه به نقل و قولهای که می آورد می توان پی برد که منظور رفیق چیست . در سیستم فکری رفیق همانطور که گفتم چنین  جا افتاده ، اگر کسی از دموکراسی برای عموم دفاع کند، سوسیال دموکرات است  و آنرا با نظریه مارکسیستی دولت در تضاد می بیند  . او چنین می پندارد که دولت کارگری نمی تواند آزادی های سیاسی حقوق شهروندی را به رسمیت بشناسد . اگر چنین کند دیگر دولت کارگری نخواهد بود . از اینرو در جامعه مورد نظر او  تنها کارگران از چنین امتیازی برخوردارند و می توانند از آزادی که با انقلاب و جانفشانی بدست آورده اند ، بهره ببرند . به قول رفیق کارگران  چیزی را که به سختی بدست آوردند ،  با دیگران تقسیم نخواهند کرد ، تا از این طریق خطر مجدد قدرت گیری بورژوازی  فراهم نگردد !! و وقتی به رفیق انتقاد می شود که از طریق به رسمیت شناختن دموکراسی برای عموم مردم  نیست  که خطر بازگشت بورژوازی بوجود می آید ، بلکه دقیقآ از طریق به رسمیت نشناختن آن است که چنین شرایطی  فراهم می گردد .  چرا که بورژوازی خواهان دموکراسی پیگیر نیست او با محدویت های آنرا می پذیرد ، تا جائیکه اگر ازچارچوب های که او تعین کرده فراتر رود به قول مارکس چنان جنگی راه می اندازد که با جنگ های برده داری نمی توان آنرا مقایسه کرد . اینها برای رفیق قابل قبول نیست و نمی تواند در سیستم فکری اش جایگاهی داشته باشد . از اینرو وقتی که من به رفیق انتقاد می کنم و می گویم که ” جالب این جاست که از درهم شکستن ماشین دولتی بورژوازی نیز صحبت می کند ” و همچنین می پرسم  : ” اگر از طریق دموکراسی نتوان به این هدف نائل شد  با چه وسیله ای می خواهید چنین کاری را انجام  دهید ؟ آیا با همان سلاح بوروکراتیک ی که از بورژوازی به ارث می برید ؟ “

رفیق شادی مقدم پاسخ می دهد: ” باید گفت که در هم شکستن ماشین دولتی بورژوازی نه از ” طریق دموکراسی  “بلکه با بدست گرفتن قدرت سیاسی و در حاکمیت قرار گرفتن طبقه کارگر ، سرکوب دشمن ، به کنترل در آوردن کارخانه ها و سهام و نظارت بر توزیع و کنترل و به اختیار در آوردن تمام موسسات دولتی ، بر چیدن سیستم گندیده بوروکراتیک ، ضبط اموال سرمایه داران ، به کنتل در آوردن تمام بانکها ، منابع و سرمایه های ملی ، لغو ارتش و پلیس سرکوبگر و حرفه ای ، لغو قرادادهای بورژوایی و … ممکن است .”

 پس از گذشت پیش از یک قرن ونیم از پیدایش نظریه مارکسیسم متوجه می شویم که رفیقی از دیار مان پیدا شده و بر این اعتقاد است که درهم شکستن ماشین دولتی بورژوازی نه از طریق دموکراتیک بلکه از طریق نامعلومی که تنها خود رفیق از آن آگاهی دارد شدنی است  . براستی که حکایتی ست !

من در بخش دوم مقاله خود ( سوسیالیسم بدون دموکراسی !!؟ ) در این باره صحبت کردم و گفتم که ” طبقه کار نمی تواند همان ماشین کهنه و بوروکراتیک را برای اداره جامعه بکار گیرد . ” بلکه  به قول انگلس از طریقی براستی دموکراتیک ( همان کاری که کمون کرد ) می تواند به این هدف  دست یابد  . چنانکه از نوشته رفیق پیداست او  اصلا متوجه تمام مسائلی که مارکس و انگلس در مورد دولت و تجربه کمون گفتند نشده است . اگر می شد چنین نمی گفت که نه از طریق دموکراسی بلکه …

رفیق عزیز ! شما وظایفی را بیان می دارید که تنها از طریق دموکراتیک می توان آنها را عملی کرد . بطور نمونه حاکمیت طبقه کارگر اگر از طریق آرای عمومی برقرار وتثبیت نگردد ، اولا دولت اکثریت مردم از طریق مردم و برای مردم نخواهد بود ثانیآ   نخواهد توانست برنامه های سیاسی و اقتصادی و اجتماعی فرهنگی خود را اجراء کند . یا شما می گوئید که ” در به کنترل در آوردن کارخانه ها و سهام و نظارت بر توزیع و کنترل و به اختیار در آوردن تمام موسسات دولتی ”  ویا می گوئید ” بر چیدن سیستم گندیده بوروکراتیک ” و یا ” ضبط اموال سرمایه داران ، به کنترل در آوردن تمام بانکها ، منابع و سرمایه های ملی ، لغو ارتش و پلیس سرکوبگر و حرفه ای ، لغو قرار داد های بورژوازی و.. ”  اگر همه این اقدامات از طریق دموکراتیک عملی نگردد ، برای طبقه کارگر چه ارزشی خواهد داشت و چگونه خواهد توانست به هدف خود که متلاشی کردن این دستگاه جهنمی و سازمان دادن جامعه سوسیالیستی است دست یابد ؟  آیا به شیوه ای بوروکراتیک می توان به جنگ بوروکراسی رفت و بساط ” گندیده بوروکراتیک ” را برچید ؟  آیا این بدان مفهوم نیست که شما خواهان انتقال همین ماشین دولتی از دستی به دستی دیگر هستید ؟

 رفیق عزیز ! وقتی که مارکس می گوید که ” طبقه کارگر نمی تواند همان ماشین کهنه و بوروکراتیک را برای اداره جامعه بکار گیرد .”  دقت کن !  نقد مارکس ازهمین شیوه اداره حکومتی است .  مارکس و انگلس پس از تجربه کمون پاریس از این نظریه  که طبقه کارگر باید در وهله اول خود را به صورت طبقه متشکل در قدرت سازمان دهد فراتر می روند و این نتیجه را می گیرند که این ماشین نباید تنها از دست بورژوازی به دست طبقه کارگر انتقال یابد ، بلکه باید در هم شکسته شود . و این شدنی نیست جز از طریق دموکراسی ، یعنی همان کاری که کمون پاریس انجام داد .

نکته جالب دیگری که رفیق در همین مقاله در باره اش نظر می دهد مسئله زوال دولت کارگری است  . او با ارائه   نظر خود ، عمق بی اطلاعی اش را از نظریه مارکسیستی دولت به ثبوت می رساند . او در مقابل طرح این سوال که : ” پس از انقلاب کارگری و بر قراری دولت کارگری چگونه می شود که چنین دولتی راه زوال طی نماید . آیا راه دیگری غیر از دموکراسی برای عموم مردم می تواند وجود داشته باشد ؟ رفیق شادی مقدم برای این موضوع نیز هیچ توضیحی نمی تواند داشته باشد . چرا که راه  دیگری وجود ندارد . “

رفیق نظرش را چنین بیان می کند  : “در جواب باید گفت زوال دولت هم نه از راه دموکراسی برای عموم مردم بلکه با دست بردن در مناسبات تولیدی و اقتصادی جامعه و برنامه ریزی سوسیالیستی در جهت لغو و اجرای مالکیت اجتماعی در عرصه تولید و پیش رفت جامعه در این راستا صورت خواهد گرفت . تا آنجا که دیگر در جامعه چیزی به نام مالکیت خصوصی وجود نداشته باشد و انسانها برابر و جامعه عاری از طبقات شود و آن وقت پدیده ای به نام دولت زوال خواهد  یافت .”

این نظر را نیز باید به عنوان چیز تازه ای بر نظریه مارکسیستی دولت افزود . براستی نمی دانم وقتی که رفیق  شادی مقدم در باره نظرات مارکس در پیرامون دولت ، اطلاع اندکی دارد ، چرا تلاش می کند که نظر دهد .  آیا بهتر نیست که با مطالعه دقیق نوشته های  آنها  اندکی بر اطلاعات خود بیافزایند ؟ آخر در کدام یک از نوشته های – مارکس و انگلس و لنین – زوال دولت کارگری را چنین توضیح داده اند که شما می دهید ؟ خودتان متوجه هستید که چه می گوئید ؟

رفیق عزیز ! زوال دولت کارگری از همان ابتدای به قدرت رسیدن کارگران آغاز می شود . حال آنکه شما می گوئید   پس ازبین رفتن مالکیت خصوصی و از بین رفتن جامعه طبقاتی ، “آنوقت پدیده ای به نام دولت زوال خواهد یافت .” براستی وقتی که مالکیت خصوصی و طبقات ازبین برود ، دیگر دولتی وجود نخواهد داشت که شروع به زوال نماید.  رفیق عزیز !  شما خودتان متوجه هستید که چه می گوئید ؟

با توجه به چنین آشفته فکری که شما دارید ، چنین می اندیشید که  تئوری مارکسیستی دولت با دموکراسی بیگانه است .  و با دشمنان مارکسیسم هم صدا می شوید و مارکسیسم را در ضدیت با دموکراسی می بینید . شما نا آگاهانه چنین مدال گرانبهای را تقدیم بورژوازی می کنید . و نیز  به همین علت ( آشفته فکری ) نظرات دیگران را تحریف می کنید تا بلکه بتوانید به نتیجه دلخواه خود دست یابید . تا جائیکه شما می دانید که تمام نوشته های قبلی ام اثبات این ادعاست  که طبقه کارگر بر علیه هر نوع سلطه طبقاتی است و من در همین رابطه  در مقاله خود ” سوسیالیسم بدون دموکراسی !!؟”از اینکه انگلس در  مقدمه ای بر جنگ داخلی درفرانسه از سلطه طبقاتی کارگران یاد می کند ،  اضافه کردم  که شما از این گفته انگلس چنین می فهمید که ” طبقه کارگر باید همانند دیگر طبقات برای تحکیم و حفظ سلطه طبقاتی خود اقدام نماید تا پایه های این شر را محکم تر گرداند .”  شما  این نظر را به من نسبت می دهید  و از آن چنین نتیجه می گیرد که من به تناقض گویی دچار شده ام . حال اگر اندک صداقتی وجود داشته باشد ، باید بدانید که  تمام نوشته هایم ، عکس این گرایش فکری است . و این موضوع حد اقل  برای شما باید روشن باشد . اما شما با توجه به خط فکری تان نمی توانید طور دیگری بیندیشید وخواهان سلطه طبقاتی کارگران هستید و این را با توجه به موضع گیری تان که زوال دولت کارگری را به روز محشر  حواله می دهید ، می توان دریافت .  

 شما چنین فکر می کنید چون دولت نهادی طبقاتی است بنابراین فرقی ندارد چه دولت کارگری باشد و چه دولت بورژوازی  . هر دوی آنها در جهت تحکیم سلطه طبقاتی خود گام بر می دارند و بر این باورید که طبقه کارگر برای سرکوب بورژوازی و ساختن جامعه سوسیالیستی راهی جز تحکیم  سلطه طبقاتی ومتمرکزکردن قدرت انحصاری  خود ندارد  و اگر چنین کاری انجام ندهد ، نخواهد توانست به پیش رود  . از اینرو شما  نمی توانید به چیزی بنام درهم شکستن ماشین دولتی بورژوازی و زوال دولت کارگری اعتقاد داشته باشید . چرا که اعتقاد به سازماندهی سلطه طبقاتی کارگران با تز در هم شکستن ماشین دولتی و زوال دولت کارگری در تناقص قرار دارد و این شما هستید که در سیستم متناقضی دست وپا می زنید و متاسفانه فکر می کنید که چنین نظری مارکسیستی می باشد و آنرا به مارکس ربط می دهید .

رفیق شادی مقدم در جای از مقاله اش چنین اظهار نظر می کند که ” در هیچ جای مارکسیسم از دولت به معنای آزاد ( آزاد از چه !؟ تاکید از من است)(۱) و دموکرانیک نام برده نشده است و بحث آزادی بیان دگر اندیش و دگر اندیشان ، اگر منظور امکان و میدان دادن به آنهایی است که طور دیگر غیر از حکومت کارگری می اندیشند و فکر می کنند و یا افراد و جریانات دیگری نظر و نظراتی دارند و باید در اظهار نظر آزاد باشند و منتقد در حکومت کارگری بتوان انتقاداتش را مطرح کنند و امکان طرح انتقاد از طرف دیگران به آن دولت و حکومت وجود داشته باشد است .- اگر بحث این است روشن است باید این ها باشد و آزادی بیان ، و انتقاد و انتقاد پذیری جزء پرنسیب های این حکومت باید باشد . ” 

در وهله اول آدمی با خواندن این قسمت و این اظهار نظررفیق چنین فکر می کند که او از نظریه قبلی اش عقب نشنیی کرده و به پذیرش ” آزدی بیان ” در دولت کارگری رسیده است . ولی با خواندن سطر های بعدی نوشته اش پی می برد که رفیق هنوز نیز به شکل شرم گینانه ای روی نظرات قبلی خود پا فشاری می کند  و برای توجیه آن از روشی تحریکی استفاده می کند و به خواننده می گوید : ” ولی بحث رفیق رحمت تنها دگر اندیشان(۲) نیست و اختلاف ما هم بر سر چیز دیگری است . ایشان در حکومت بر خاسته از انقلاب کارگری خواهان سهیم بودن ارتجاع و ضد انقلاب در دموکراسی موجود در آن جامعه است و اختلاف ما بر سر آزادی و عدم آزادی و سرکوب برای بورژوازیست در آن حکومت و در طول بحث متوجه شده ایم که منظور رفیق رحمت از دگر اندش بورژوا است . ”  

 من در مقاله ” آزادی بیان ”  نوشتم  : ” که آزادی بیان و اندیشه در شرایط کنونی و با توجه به تجارب جنبش کارگری و کمونیستی ، دیگر چیزی ست بر همگان واضح و آشکار ، که بدون آن هیچ حکومتی و جامعه ای را نمی توان دمکرات و آزاد دانست . و هر گرایشی که چنین نیندیشد و خود را عقل سلیم بداند و بخواهد آن را به دیگران تحمیل کند :  اولآ هیچگاه به این هدف نائل نخواهد شد . دومآ آدمیان را وادار می کند ، آنطور که می اندیشند بر زبان نیاورند و آنچه را که بر زبان می آورند اندیشه دیگری باشد . “در این مقاله از آزادی بیان برای عموم شهروندان به درستی دفاع می کنم و آنرا تنها برای حکومت کنندگان ( هر حکومتی باشد ) محدود نمی کنم .  و چنین اعتقادی را بیان می دارم که : ” این تصور که پس از به قدرت رسیدن کارگران ، تنها برای کارگران آزادی بیان را مجاز بدانیم و برای دیگر اقشار و طیف های که در جامعه وجود دارند چنین چیزی را مجاز نشماریم ، نشان از آن دارد که ما حق اندیشید ن و بر زبان آوردن را از دیگران سلب می کنیم .اگر لنین و بلشویکها چنین مسیری را طی کردند ، ما نباید راه رفته آنها را تکرار کنیم و آنرا به نظرات مارکس وصل کنیم و به دولت کارگری ربط بدهیم ، چیزی که پس از انقلاب اکتبر عملی شد ، یک تجربه شکست خورده است ، و یکی از علت های این شکست را می توان همین پشت کردن به اراده توده ای نام برد . و در یک کلام ما راه رفته آنها را نخواهیم رفت ، آزموده را آزمودن خطاست . “

در همین مقاله از آزادی بیان به عنوان حق وحقوق شهروندی دفاع می کنم و برای آن به درستی هیچ محدودیتی قائل نمی شوم . این بدین معناست که تمامی انسانهای که در جامعه سوسیالیستی زندگی می کنند ( از هر طیف و قشر و طبقه ای ) باید از آن برخوردار باشند .  ما کمونیستها هر گونه محدودیتی را مردود می شماریم و بر این باوریم که برای آن هیچ محدودیتی نمی توان قائل شد .محدود کردن آن قبل از هرچیز طبقه کارگر را فلج خواهد کرد . و همچنین بر این اعتقادیم که تنها طبقه کار می تواند و قادر خواهد بود بطور پیگیر و همه جانبه ای  برای آن مبارزه کند .  

 در مقاله آزادی بیان  گفتم : “اگر هدف سازمان دهی  جامعه ای آزاد و دموکراتیک برای تمام انسانهاست . نباید آنرا به فردای فرداها موکول کرد و چنین پنداشت ، که در مرحله اول آزادی برای کارگران و زحمتکشان و در مرحله دوم برای تمام انسانها .” ( از مقاله آزادی بیان )

 با آوردن نقل و قول های بالا از مقاله “آزادی بیان” این موضوع اثبات می گردد که من از همان ابتدا بر این اعتقاد بودم که وقتی که ما  طرفدار آزادی بیان هستیم  بدین مفهوم می باشد که دیگر طبقه کارگر و طبقه بورژوا ندارد . ما ازآن به عنوان  یک حق و حقوق انسانی و شهروندی دفاع می کنیم و بقول کارل مارکس نمی خواهیم از گل سرخ همان عطری بیرون طراود که از گل بنفشه می طراود . و اینکه رفیق شادی مقدم می گوید ” در طول بحث متوجه شدیم که منظور رفیق رحمت از دگراندیش طبقه بورژوهم است “حقیقت ندارد . من از همان ابتدا در همان مقاله ” آزادی بیان ” نظراتم را بطور واضح و آشکار بیان نمودم و چنین حقی را برای تمام طبقات جامعه مطرح نمودم  و هیچ محدودیتی و شرط و شروطی  برای آن نگذاشتم .  و این شما هستید که فعلآ تا اینجا این را پذیرفته که بعضی از دگر اندیشان از چنین چیزی یعنی ” آزادی بیان ” بر خوردارمی توانند باشند . اما مشکل شما چیز دیگری است شما از فهم ابتدای ترین مسائل عاجز هستید . چنانکه  از یک سو آزادی بیان را به عنوان پرنسیپ دولت کارگری می پذیرد و از سوی دیگر هنوز چند سطری پائین نیامده آنرا نفی می کند . و چنین حقی را برای نیروهای غیر کارگری و بورزوازی قائل نیستید .  همه اینها نشان می دهد که شما از مفاهیم اولیه  مارکسیستی درکی آشفته دارید و تا دریافتن آن راه درازی و براستی که راه درازی  در پیش دارید  .

۲۰۱۰/۴/۱

۱-دگر اندیشان – به جرآت می توان گفت که رفیق آنرا درک نکرده است و فکر می کند که دگر اندیشان یعنی آنهای که به نفع طبقه کارگر و یا در چارچوپ خواسته ها ومسائل کارگری فکر می کنند . و پی نبرده است که دگر اندیشان یعنی تمام مخالفین  ،  آنهای که طوردیگری خلاف حکومتیان می اندیشند . و این شامل حال همه طیف ها و طبقاتی که در جامعه وجود دارد از جمله بورژوازی نیزخواهد شد .