رفقایی که مرا میشناسند میدانند که مدتی است در سطح جهانی از گروهی به نام «گرایش بینالمللی مارکسیستی» (IMT) حمایت میکنم و به نیروهای آن پیوستهام. این گروه که هواداران آن در بیش از چهل کشور دنیا٬ از اروپای غربی و آمریکای شمالی و لاتین تا پاکستان و مراکش و نیجریه٬ حاضر هستند به عقیده من بهترین سازمان کمونیست جهانی موجود است و هر جا امکانی داشتهام از دوستان و رفقایم دعوت کردهام به صفوف آن بپیوندند.
این باعث سوالاتی در بین دوستان و رفقایم٬ بخصوص از رفقای حزب کمونیست کارگری٬ شده است. آیا من تغییر عقیدهی خاصی دادهام؟ آیا «تروتسکیست» شدهام؟ (از آنجا که بخش اعظم گ.ب.م ریشه در جنبش تروتسکیستی دارد). چه شد که به این گروه پیوستهام؟
این است که تصمیم گرفتم مشخصا مطلبی در این رابطه بنویسم و به سوالات و ابهامات در این مورد پاسخ دهم و بگویم که چگونه با این سازمان کمونیستی آشنا شدم و به صفوف آن پیوستم و چرا به تمام کمونیستها و مارکسیستهای ایران٬ و خود حزب کمونیست کارگری٬ پیشنهاد میکنم به این سازمان بپیوندند.
چرا سازمان بینالمللی؟
آشنایی با گ.ب.م اتفاقی نبود. درست برعکس. این آشنایی حاصل جستجوی من در تمام گروههای چپ جهان و سیر تاریخی آنها از زمان مارکس تا کنون بود.
در واقع یکی از سوالهایی که در همهی سالهای فعالیت در حزب کمونیست کارگری در ذهنم شکل گرفته بود این بود که چرا تحلیل و تفسیر جدی از رویدادهای جهان در نشریات این حزب منتشر نمیشود؟ چرا رابطهای با کمونیستهای سراسر جهان نداریم؟ در پاسخ به همین سوالات بود که مسئولیت روابط بینالمللی سازمان جوانان کمونیست را به دست گرفتم.
از خود میپرسیدم اگر مانیسفت کمونیست ۱۵۰ سال پیش گفته: «کارگران کشور ندارند» پس چرا ما وحدت سازمانی با نیروهای کمونیست در سراسر جهان نداریم؟ مگر نه اینکه کمونیستهای بزرگ همیشه و در طول تاریخ خود همواره سازمانهای جهانی داشتهاند؟ مگر نهاین که سنت مارکس و انگلس و لنین٬ سنت «یک حزب جهانی» است که شاخههای کشوری دارد؟ مگر نه اینکه کمونیستها ملیت ندارند و در دولتملتهای مختلف با سرمایهداری جهانی مبارزه میکنند؟
من تشنهی عقاید و تحلیلهای مارکسیستی از جهان٬ توسط کمونیستهایی که خود در گیر مبارزه در آن کشورها بوده باشند٬ بودم. اما جهان در حال جوش و خروش بود و تنها منبع من برای اطلاعات و تحلیل٬ بی بی سی و اکونومیست بود. مسائل بخصوص آن دوره که برای شخص خودم مطرح بود را خوب بخاطر دارم: صحنه سیاسی ترکیه و جدال احزاب حاکم (که اگر یادتان باشد چند سال پیش به اوج رسیده بود)٬ پیروزی مائوئیستها در نپال و سرنگونی حکومت سلطنتی٬انشعاب در حزب حاکم اسرائیل و …
من به عنوان کمونیست نمیتوانستم از خودم بپذیرم که موضعی در این موارد نداشته باشم.
من٬ حداقل به خیال خود٬ تصویر روشنی از راه و امکان پیروزی سوسیالیسم در ایران داشتم اما سایر کشورها چطور؟ راه پیروزی کمونیسم در بقیه دنیا چه بود؟
این انزوای جهانی خفهکننده چنان بر دوش من سنگینی میکرد که در طول چندین ماه بسیاری از فعالیتهای خود را کاهش دادم و به تحقیق صرف راجع به گروههای موجود در جهان و سیر تاریخی آنها پرداختم. برای این کار ابتدا نگاهی به تمام گروههای موجود چپ در جهان داشتم و سپس به مطالعه تاریخ کمونیسم از انترناسیونال اولِ مارکس تا کنون پرداختم. بدون اغراق چندین هزار صفحه سند و مدرک و تاریخ خواندم و صدها صفحه یادداشت برداشتم. (حاصل این یادداشتها بعدها مطلب جالب اما خامی شد به نام «تمام چپهای جهان» که در چند وبسایت منتشر کردم و میتوانید آنرا در اینجا مطالعه کنید: http://eshterak-maghalat.blogspot.com/2009/03/blog-post_5263.html).
در این میان به وبسایتی و گروهی برخوردم که بعضی ویژگیهایش آنرا از بقیه متمایز میکرد. این گروه «گرایش بینالمللی مارکسیستی» نام داشت و ارگان آن سایتی بود به نام «در دفاع از مارکسیسم» (Marxist.com). خیلی زود فهمیدم که بعضی از بهترین و بهروزترین و گستردهترین (یعنی جهانیترین) اخبار و تحلیلهای مارکسیستی را در این وبسایت پیدا میکنم. به خواننده پر و پا قرص آن بدل شدم و شروع به ترجمه بعضی ادبیاتش به زبان فارسی کردم.
در ابتدا علاقهی من به این گروه بیشتر بر سر چیزهایی بود که شاید پیش و پا افتاده به نظر برسند (اما بسیار مهم و حیاتی هستند).
زبان مقالات گ.ب.م زبانی بود ساده اما جذاب و گیرا و فهمیدم که بیشتر آنها را جوانان و کارگران و فعالین کمونیستِ درگیر در مبارزه مینویسند و نه استاد دانشگاههای صاحب کرسی چند کشور اروپایی و آمریکایی. پس از آمدن به خارج کشور با گروههای گ.ب.م در چند کشور دنیا آشنا شدم و دیدم که٬ بر خلاف سایر سازمانهای موجود٬ آنها هنوز به شیوههای بلشویکی کار میکنند. حوزه دارند٬ جلسات منظم دارند٬ سانترالیسم دموکراتیک دارند٬ حق عضویت منظم و فولتایمر دارند٬در جنبش کارگری و جنبشهای سیاسی محل فعال هستند.
فهمیدم که رهبران آن نه استاد دانشگاههای بازنشسته که میلیتانتها و مبارزین انقلابی هستند. برایم جالب بود که نظریهپرداز اصلی آن٬ آلن وودز٬ با اینکه خود اهل ولزِ بریتانیا بود٬ سالها تجربه مبارزه زیرزمینی علیه دیکتاتوری فاشیستی فرانکو در اسپانیا را داشت و اصلا تنها به این منظور به آن کشور رفته بود که سازمانی کمونیستی در آنجا سازمان دهد. فهمیدم که نفوذ آن تنها محدود به کشورهای اروپای غربی نیست و مثلا گروهی چند هزار نفره در پاکستان دارند که قریب سی سال است با بنیادگرایی اسلامی و سایر نیروهای ارتجاعی آن کشور نبرد میکند.
فهمیدم که سکتاریست نیستند و ادعا ندارند که راه سوسیالیسم فقط از سازمان آنها میگذرد و فکر نمیکنند نوشداروی حل مشکلات بشر را در قامت «تروتسکیسم» پیدا کردهاند. خود را گرایشی درون جنبش کارگری میدانند و ضمن تاکید بر سازمان خود و حفظ تشکیلات بلشویکی خود٬ آماده همکاری با همگان هستند. برای اولین بار متوجه شدم که وقتی گفتم طرفدار منصور حکمت هستم به جای جوابهای پرنخوت معمول با استقبال بسیار مواجه شدم و گفتند دوست دارند نظریات «رفیق حکمت» را برایشان بخوانم و توضیح دهم. گفتند که از اینکه کمونیستی را که با جمهوری اسلامی نبرد کرده میبینند٬ خوشحالند و دوست دارند در مبارزه علیه این رژیم ضدبشری و کثیف شرکت کنند.
اینها چنانکه گفتم شاید پیش و پا افتاده به نظر برسد اما تحقیقات من نشان میداد که همین تمایز آنها با تمامی سایر گروهها را نشان میدهد.
اما چیزی که مرا به طور قطعی به این جریان نزدیک کرد و باعث شد به صفوف آن بپیوندم٬ در نهایت خط سیاسی بود. بطور مشخص خط سیاسی در دو مورد که برای من حیاتی بود: یکی در کشورهای سرمایهداری پیشرفته و دیگری در ایران٬ کشوری که در آن فعال بودم.
گ.ب.م و کار در سازمانهای تودهای
موضع این سازمان در مورد کانادا و بریتانیا و سایر کشورهای پیشرفته سرمایهداری در ابتدا برای من «جنجالآور» به حساب میآمد. چون فهمیدم که فعالین این گروه عضو احزاب سوسیال دموکرات و یا سنتی (پرومسکوهای سابق) در کشور خود هستند و درون آنها فعالیت میکنند٬ در عین اینکه نشریه خود را منتشر میکنند و خط خود را حفظ کرده و پیش میبرند.
در عیناینکه این موضع برایم در ابتدا لزوما قابل قبول نبود٬ نکتهی جالب برایم در اینجا بود که بر خلاف سایر گروهها٬ آنها نظر مشخصی راجع به چشمانداز پیروزی سوسیالیسم در کشورهای «جهان اول» داشتند که هر چه نبود٬ حداقل منسجم بود.
این چشمانداز را میتوان چنین خلاصه کرد: کمونیستها باید در احزاب تودهای کارگری٬ هر چقدر هم که منحط و فاسد شده باشند٬ حضور داشته باشند و به عنوان بخش مارکسیستی این احزاب فعالیت کنند. وقتی طبقه کارگر وارد صحنه مبارزه شود٬ این مبارزه را از طریق سازمانهای تودهای و سنتی خود پیش میبرد نه از طریق احزاب کوچک و گروههای چند دهه نفره (یا چند صد و حتی چند هزار نفره) در پیرامونِ طبقه. اگر مارکسیستها هنگامی که این تحول صورت میگیرد٬ درون حزب حضور داشته باشند و شانه به شانه طبقه مبارزه کردند باشند و البته نیروی قابل توجه بلشویکی ساخته باشند٬ آنگاه فرصت مییابند نظرات خود را به گوش تمام طبقه برسانند و آنها را به عنوان یکی از آلترناتیوهای اصلی مطرح کنند و امکان پیروزی داشته باشند.
به تحقیق بسیار حول این موضع (که «انتریسم» نام داشت) دست زدم و به نمونههای تاریخی آن توجه کردم.
اولین نمونهای که برایم خیلی جالب بود٬ پیشینهی همین گرایش در جنبش کارگری در بریتانیا بود.
به نام «گرایش میلیتانت» برخوردم که زمانی درون حزب کارگر کار میکرد و به توفیق بسیار رسید. به ۸۰۰۰ عضو رسید٬ سه نماینده در مجلس داشت٬ تمام شورای شهر لیورپول را در دست داشت٬ نشریات بورژوایی دهه ۸۰ همه پر از بدگویی علیه آن بودند. میشد دید که بورژوازی به شدت از این سازمان میهراسد و علیه آن دست به عمل میزند. این در حالی بود که گروههایی هم بودند که شاید تعداد اعضای زیادی داشتند اما استراتژیستهای سرمایه و نشریات بورژوایی توجهی به آنها نمیکردند و خطری از جانب آنها احساس نمیکردند.
وقتی رشد میلیتانت به درجه خاصی رسید٬گروهی از رهبری آن (که اکثریت رهبری هم بود) غره شد و گفت: «ما دیگر خودمان حزب انقلاب هستیم! دیگر باید برویم و خودمان انقلاب کنیم!» و از حزب کارگر بیرون آمد. اما موجهای مبارزه پایین آمده بود و این حرکت میلیتانت را به نابودی کشاند. بیرون آمدن همان و زوال هر روز بیشتر از دیروز٬ همان.
مطالعهی این تاریخ به روشنی به من نشان میداد که کار کردن در سازمانهای تودهای کارگری٬ بخصوص وقتی که نیروهای مارکسیستی اندک و کوچکند٬ چقدر مهم و ضرور است.
نمونه دیگری که نظرم را به طور قطعی به نفع این گرایش برگرداند٬ خواندن کتاب «کمونیسم «چپ»: بیماری کودکی» از لنین بود. جایی که لنین توضیح میدهد چگونه کمونیستها همیشه باید بخشی از جنبش کارگری باشند و چگونه احزاب انترناسیونال کمونیستی همه از انشعابهای تودهای از احزاب سوسیال دموکرات ساخته شدهاند. مگر یک مورد در بریتانیا. و لنین در آن مورد چه میگوید؟… او به احزاب چند صد نفرهی کمونیستی در بریتانیا میگوید باید بروند درون حزب کارگرِ بریتانیا کار کنند و در آنجا رشد کنند! با اینکه او هیچ شکی نسبت به انحطاط و خیانتکاری ذاتی رهبری حزب کارگر و بورورکراسی سندیکاها ندارد.
نمونههای بسیار دیگری را هم مورد تحقیق قرار دهم (بخصوص فرانسه ۶۸ و قدرتگیری دوباره حزب کمونیست در آن کشور).
در اینجا بود که به این نتیجه رسیدم که خطِ کار کردن در سازمانها و احزاب تودهای طبقه٬ هر چقدر هم که رهبری آنها فاسد و منحط شده باشد٬ضروری است.
گ.ب.م و ایران
اما نکتهای که دیگر روند هواداری من از گ.ب.م را کامل کرد و هیچ شکی برایم باقی نگذاشت٬ خط آنها راجع به ایران بود.
اول باید بگویم که نفس اینکه گ.ب.م جمهوری اسلامی را دیکتاتوری کثیف سرمایهداری میدانست که باید با آن مبارزه کرد و آنرا سرنگون کرد٬ این سازمان را از بیشتر چپ دنیا متمایز میکرد و میکند. من با تعجب و شگفتی دیده بودم که چطور بزرگترین سازمانهای چپ در بسیاری کشورها (مثلا حزب کارگران سوسیالیست و گروههای خواهر بینالمللیاش در سراسر جهان) در وصف آنتی امپریالیسمِ جمهوری اسلامی ترانه میسرایند و فاقد هرگونه نگاه انترناسیونالیستی به مبارزه طبقه کارگر در ایران هستند.
نفس موضع گ.ب.م در مورد جمهوری اسلامی و اینکه مثل خود من و همفکرانم در ایران پیشبینی میکرد که جنبش انقلابی در ایران سر بلند میکند و علیه احمدینژاد و خامنهای میجنگد٬ مرا به آنها نزدیک کرده بود. اما این شروع انقلاب در ایران بود که باعث شد من به حقیقت ماهیت انترناسیونالیستی این گروه پی ببرم.
با شروع انقلاب در ایران (که البته باز هم در سطح جهان تنها همین گروه و نظریهپرداز مشهورش٬ آلن وودز بود که نام انقلاب را به این تحولات داده بود) گروههای چپ مواضع مختلفی گرفتند. بسیاری از گروههایی که تا پریروز طرفدار جمهوری اسلامی بودند٬ حتی حاضر شده بودند به نوعی از «جنبش سبز» حمایت کنند. اما گ.ب.م داستان دیگری بود…
مارکسیستهای حاضر در این سازمان اعتقاد نداشتند که انقلاب «ایران» موضوعی است که آنها فوقش باید از آن حمایت کنند. آنها این را انقلاب خودشان و طبقه خودشان میدیدند و لحظه به لحظه آنرا دنبال میکردند. رفقای رهبری این سازمان خواب و خوراک را کنار گذاشته بودند و وقایع ایران را دنبال میکردند. تمام گروههای آن در سراسر دنیا٬ از پاکستان تا فرانسه٬ از ال سالوادور تا مراکش٬ انقلاب ایران را روز به روز دنبال میکردند و به دنبال دخالت در آن و سازماندهی همبستگی با آن بودند. از آنجا که مدتی بود با من آشنا بودند٬ لحظه به لحظه به من تلفن میکردند و میخواستند بیشتر بدانند. از من میخواستند آنها را در ارتباط با رهبری حزب کمونیست کارگری که در جنبش درگیر است بگذارم٬ با گروههای چپ ایرانی آشنایشان کنم٬ راجع به سابقه چپ در ایران بیشتر به آنها بگویم و خلاصه قامت انترناسیونالیسم را برای اولین بار در سازمانی بینالمللی به عینه میدیدم. ایران به صدر اول مشغلههای آنها بدل شده بود در حالی که سایر گروههای چپ فوقش لطف میکردند و بیانیهای در «حمایت از مبارزات مردم» منتشر میکردند (البته آنهایی که طرفدار احمدینژاد نبودند!).
وقتی در مدرسهی جهانی دوسالانهی این گروه در بارسلونای اسپانیا شرکت کردم٬ دیدم که موضوع ایران٬ اصلیترین بود و همه در مورد آن صحبت میکردند. با وجود اینکه من تنها ایرانی حاضر در آن کنفرانس عظیم بودم مشاهده کردم که همه٬از هر کشوری که بودند٬ میخواستند به هر زحمتی شده از ایران و وضعیت کمونیستهای ایران بیشتر بدانند.
رفقای گ.ب.م از تمام دنیا و از انواع پیشینهها میآمدند. یکی عضو سندیکایی در اسپانیا بود٬ دیگری فعالی دانشجویی در ایتالیا٬ آن یکی کارگری در ونزوئلا که در اشغال کارخانه مشارکت داشت (و در ضمن علیه موضع چاوز در دفاع از ایران بیانیه داده بود)٬ دیگری کمونیستی در مجارستان که با زحمت بسیار میخواست دوباره در آنجا نیروی کمونیستی بسازد٬ دیگری کمونیستی مراکشی که از مبارزات جوانان آن کشور میگفت٬ آن یکی فعالی از روسیه که طعم هرروزه مبارزه با دولت پوتین را چشیده بود و دیگری رهبری کمونیست از پاکستان که برایمان از اردوگاههایی میگفت که بغل گوش طالبان به راه انداختهاند و مردم را از چنگال آنها بیرون میکشند.
شرکت در این کنفرانس هفت روزه آخرین چیزی بود که مرا در مورد گ.ب.م مطمئن کرد. در آنجا دیدم که کمونیستهای متشکل در این سازمان٬ که از سراسر جهان به بارسلونا آمده بودند٬ همه انترناسیونالیستها و بلشویکهای دوآتشهای هستند که مصممند حزب انقلابی لنینی محکمی در سراسر دنیا بسازند و با سرمایهداری نبرد کنند. دیدم که نظم بلشویکی بر سراسر این سازمان حکم میراند در عیناینکه آزادترین و منعطفترین فضای بحث و گفتگو هم موجود است (و مثلا اختلافی در مورد ماهیت چین بود که مخالفان درونی همه آزادانه در موردش صحبت میکردند).
این ربطی به گروههای آکادمیکی که در هر کشور شش گروه هوادار دارند و هیچ چفت و بست سازمانی محکمی با هم ندارند٬ نداشت. این ربطی به گروههایی که دنبال هر حرکت خردهبورژوایی میافتند و همه کار میکنند الا ساختن حزب منضبط بلشویکی نداشت. این انترناسیونالی واقعی از کمونیستها بود! چیزی که همیشه دنبال آن بودم.
امروز از آشنایی و فعالیت با این گروه بسیار خوشحالم و از موضع غیرسکتاریستی آن که باعث شده درش به روی همکاری با حزب کمونیست کارگری و تمام گروههای چپ در ایران باز باشد٬ بهره میبرم. در ضمن به این نتیجه قاطع رسیدهام که چپهای ایران باید در اتحاد بینالمللی با این گروه قرار بگیرند و نهایتا به صفوف آن بپیوندند تا کمک کنیم یک حزب مارکسیستی جهانی٬ با بخشهای کشوری قوی٬ در سراسر دنیا بسازیم.
از همه رفقایم دعوت میکنم همان کاری را کنند که من کردم. تمام تاریخ کمونیسم را بخوانید. تمام گروههای موجود را مطالعه کنید. خواهید دید که علیرغم وجود گروههای مثبت و خوب در سراسر جهان٬ در سطح بینالمللی گروهی نیست که مثل گ.ب.م تمرکز خود به طبقه کارگر را حفظ کرده باشد و نیروی این طبقه را تنها راه تغییر تاریخ بداند. گروهی نیست که مثل این حزب اعتقاد به اصول حزب لنینی و ساختن ارتشی منظم برای نبرد با سرمایهداری جهانی و امپریالیسم را حفظ کرده باشد.
گرایش بینالمللی مارکسیستی٬انترناسیونال حقیقی تودهای نیست به این علت که با همه چند هزار عضوش هنوز بخشی بسیار بسیار کوچک از جنبش کارگری است و به همین علت درون این جنبش کار میکند و چشمانداز مارکسیستی و افق سوسیالیستی را ترویج میکند. این گرایش ادعا ندارد که تنها سازمان انقلابی موجود در جهان است و آماده همکاری و اتحاد و حتی پیوستن و وحدت اصولی با هر گروهی که نقطه اشتراکات کافی داشته باشد٬هست.
به همین علت است که من از گرایش بینالمللی مارکسیستی حمایت میکنم و دوستان و رفقایم را نیز به حمایت از آن و پیوستن به آن و بحث در مورد این سازمان و چشماندازها و نظریاتش دعوت میکنم.
سرمایهداری٬ جهانی است و ما کمونیستها صد بار بیشتر نیاز داریم که جهانی باشیم. وقت آن رسیده که نیروهای خود را با بلشویکهای جهان یکی کنیم. انقلاب ایران به کمک کمونیستهای جهان نیاز دارد. و جنبش کمونیستی جهانی نیازمند نیرو و دانش انقلابی مارکسیستها و کمونیستهای ایران است.
ضمیمه:
اسنادی در مورد تاریخ و سیاستهای گرایش بینالمللی مارکسیستی:
وبسایت این گرایش که شامل صدها مقاله و تحلیل تاریخی و بهروز از جمله به زبان فارسی است:
Marxist.com
کارنامه انقلاب حاضر در ایران: http://www.marxist.com/new-stage-balance-sheet-iranian-revolution-fa.htm
بحران سرمایهداری و وظایف مارکسیستها:http://www.marxist.com/crisis-capitalism-tasks-marxists-fa.htm
بحران: خرج را از رئیس و روسا بگیرید! (بیانیهی گ.ب.م در سه بخش): http://www.marxist.com/imt-manifesto-on-crisis-persian-one.htm
تاریخ مختصر گرایش بینالمللی مارکسیستی: http://www.marxist.com/history-marxist-tendency-farsi.htm