منشور مطالبات حداقلی کارگران و تفاسیر

انتشار منشور مطالبات حداقلی کارگران ایران تاکنون با تفاسیر متفاوتی روبرو شده است. اهمیت این منشور و زمان انتشار آن بررسی برخی از این تفاسیر را لازم می نماید. نوشته حاضر در دو بخش به این موضوع می پردازد. در بخش اول مسائل عمومی‌تر مورد بحث قرار می‌گیرند و در بخش دوم به برخی از تفسیرها در رابطه با منشور و به‌خصوص به برخی انتقادات در رابطه با مصاحبه رضا رخشان با سایت جنبش کارگری می پردازیم.  پیش از ورود به این بررسی لازم است نگاهی به روند تحولات ماههای اخیر در ایران داشته باشیم.
منشور مطالبات اولین اقدام مشترک تشکلهای کارگری در رابطه با طرح دیدگاههای خود نیست. قبلاً نیز در  جریان برگزاری مراسم اول ماه مه سال ۸۸ منشوری از جانب مجموعه‌ای از تشکلها منتشر شده بود. اما منشور مطالبات در شرایطی کاملاً متفاوت انتشار می‌یابد که در اثر تحولات پس از ۲۲ خرداد به وجود آمده اند. تا پیش از ۲۲  خرداد ۸۸ مبارزات کارگری و جنبشهای اجتماعی دیگر مثل جنبش زنان  در جلوی صحنه منازعات اجتماعی بودند. سالها مبارزه برای عبور از راهی دشوار پشتوانه این امر بود. گفتمان غالب، بر محور مبارزات کارگران و زنان و نحوه سازمان یابی و چگونگی  پیوند جنبش های اجتماعی استوار بود. چنین تصور می شد که با فروکش کردن گفتمان اصلاح طلبی،  جامعه از فاز تغییر از بالا گذشته و این جنبش های اجتماعی هستند که باید امر مشکل، اما بنیادی تغییر از پایین را سازمان دهند. البته این به معنای قرار گرفتن افق  انقلاب سوسیالیستی در برابر جامعه نبود ولی  به نظر می رسید که صحنه سیاسی و تغییرات آینده ایران را عمدتا  تقابل  دو نیرو رقم می زند ، طبقه کارگر و جنبش های اجتماعی از یک سو و سرمایه داری و دولت آن از سوی دیگر.
این برداشت بیش از آنکه محصول قدرت جنبش کارگری، جنبش زنان و یا دیگر جنبش های اجتماعی باشد، محصول شکست  آلترناتیو های بورژوایی بود. شکست جنبش دوم خرداد با  ناکامی در انتخایات ریاست جمهوری سال ۸۴   و شکست تزهای اصلاح طلبی همراه بود. این در حالی بود که خود اصلاح طلبی بر بستر شکست اپوزیسیون سنتی جمهوری اسلامی ظهور کرده بود که تاریخ آن به پیش از ظهور جنبش اصلاح طلبی می رسید و آخرین تلاشهای بخش چپ این اپوزیسیون   نیز در شکل دهی به اتحادهای چپ، اتحادهای جمهوری خواهی و انقلابی نیز نتوانسته بود  این شکست را جبران کند.

خلاء ناشی از این شکست ها، فرصتی بود برای طبقه کارگر، چپ جامعه و جنبش هایی که بر شالوده مطالبات  پایه‌ای استوارند  تا علی رغم ضعف های جدی جلودار صحنه شده و گفتمان مبارزه طبقاتی را  در پیوند با مبارزات اجتماعی زنان و دانشجویان  شکل دهند.
این وضعیت فرصتی نیز بود برای چپ خرده بورژوای خارج نشین تا اندکی ازحصار فرقه ها  و یا انزوای انفراد خود فاصله بگیرد  و برای اولین بار در حاشیه جنبشی واقعی قرار گیرد.
با وجود این، کندی روند تشکل یابی کارگران  و پیوند ضعیف میان جنبش های اجتماعی با جنبش کارگری و ناتوانی  طبقه کارگر در پوشش دادن نارضایتی ها و اعتراضات،  ضعف های مبارزه طبقاتی در جامعه ایران  را آشکار کرد. فراخوان و بیانیه  اول ماه مه  ۸۸  که  توسط چندین نهاد و تشکل کارگری انتشار یافت و به دستگیری دهها تن از فعالین کارگری منجر شد صرفنظر از آنکه  نشانی از آغاز یک روند اتحاد  و گستردن چتر مبارزه طبقاتی  بر جامعه بود گویای ضعف طبقه کارگر ایران نیز بود. تعداد شرکت کنندگان در تظاهرات  و دستگیری فعالین آن در همان  لحظات نخست،  ناتوانی نهادها و تشکل های کارگری را در سازمان دهی و بسیج نارضایتی های طبقاتی – اجتماعی بیان می کرد. بر بستر این ناتوانی بود که فراکسیونهای مختلف بورژوازی در حکومت به استقبال انتخابات رفتند. این انتخابات فرصتی مهم برای بازسازی و تحکیم رژیم به شمار می آمد.
در انتخابات ۲۲  خرداد  ۸۸ ، جناح مغلوب در قدرت نیز فرصتی استثنائی برای تحیکم مجدد موقعیت خود به دست آورده بود. تلاش جناح مسلط برای انحصاری تر کردن قدرت  و  ایزوله کردن رقبا از یک سو و ضعف  طبقه کارگر در سازماندهی  اعتراضات اجتماعی از سوی دیگر فرصتی بود تا بار دیگر جناح مغلوب در قدرت با سوار شدن برموجی از نارضایتی ها،  بخش اعظم اپوزیسیون سیاسی رژیم را به دنبال خود بکشد. جدالی که وقایع نه ماه بعد از انتخابات را رقم زد و حرکت جامعه را  مجددا  بر بستر جدال جناحهای قدرت بورژوازی قرار داد.
در طی ۹ ماه   پس از انتخابات، علی رغم تداوم اعتراضات کارگری، نقش مبارزه طبقاتی که تا پیش از ۲۲ خرداد علی رغم ناتوانی در بسیج و سازماندهی اعتراضات اجتماعی، جلو دار صحنه اعتراضات علیه  رژیم بود کم رنگ شد. طبقه کارگر به طور معنا داری مجددا به پشت صحنه منازعات سیاسی رانده شد  و دو جناح بورژوازی با بسیج تمامی امکانات سرکوب، تسهیلات مدیایی و امکانات اقتصادی و بین المللی به حل وفصل خونین آینده ای مبادرت می کردند که قرار بود، در آن طبقه کارگر بیش از پیش به عرصه هولناک نیستی درغلطد. تحولات عمیقی که سرمایه داری ایران در نتیجه فعل و انفعالات سه دهه اخیر در مناسبات سرمایه  با آن مواجه است چنان  ابعادی به درگیری های درون طبقه حاکم بخشید که توانست چپ خرده بورژوا را نیز در کنار طبقه متوسط  به دفاع از جنبش سبز بکشاند. تا آنجا که تعدادی از جریانات مدعی انقلاب و سوسیالیسم را به تمامه در کنار معلوم الحال ترین جریانات بورژوایی و بدسابقه ترین رهبران جنبش سبز قرار داد.
بدین ترتیب جناح سبز بورژوازی،موفق شد  که اعتراضات اقشار مختلف جامعه  به خصوص اقشار متوسط را به گونه ای سازمان دهد که به قیمت خون جوانان و برای سهم خواهی بیشتر از قدرت، حداکثر فشاررا به جناح حاکم وارد آورد.
معمولا چنین آرایشی در صحنه سیاسی و چنین فضایی از رنگین کمان توهمات، چپ جامعه را به حاشیه می راند، گرایشات پوپولیستی و اپورتونیستی را دامن میزند، به بازسازی سکت های سیاسی کمک می کند  و  بر مبارزات کارگری تاثیراتی مخرب بر جای می گذارد و این همه،  فرصتی مناسب برای سرکوب هر خواست حق طلبانه ای را فراهم میکند.
چپی که تا پیش از ۲۲ خرداد به پیشروی و شکل گیری هر تشکل کارگری با تردید مینگریست تا آنجا که حتی فراخوان و قطعنامه کارگران در اول ماه مه ۸۸  را نیز با نقدی گزنده از زاویه به ظاهر چپ!! به زیر سوال  برد، چپی که حتی حمایت سازمان جهانی کار یا آی – تی – یو – سی را از اسانلو   و فعالین کارگری بر نمی تافت و به دنبال نفوذی های امپریالیسم در درون طبقه کارگر می گشت ، به  یکباره آمال خود را در جنبش سبز دید و دل به فراخوان های موسوی و کروبی  بست و چشم انتظار کلامی از دهان رفسنجانی؛  به این امید که:   تخیل سرخ انقلابش در جنبشی سبز تحقق یابد.
جنبش سبز توسط این چپ، انقلاب یا جنبش دموکراتیک و ضد استبدادی نام گرفت و تمام درس هایی که در نقد پوپولیسم وانقلابات دموکراتیک و فراطبقاتی آموخته بود به یکباره زیر طلسم سبز حضور توده ها، درگیری های خیابانی و توهم رنگین کمان دود شد و به هوا رفت.
تحلیل طبقاتی دیگر رسما کنار گذاشته شد و بازار سطحی‌ترین استلالات برای خود فریبی و عوامفریبی داغ شد. «عدم وجود رهبری در جنبش» و« رهبر بودن خود مردم»، «مقابله  باشکوه توده ای  با  حاکمیت»، «جنبش اعتراضی»، «شانزده آذر انقلابی»، «عاشورای خونین»، «جنبش ضد دیکتاتوری و دموکراتیک»،  «ریختن ترس توده ها در مقابله با رژیم و رادیکال شدن جنبش»، مبنای ژورنالیستی لازم را به چپ سبز زدۀ ناتوان از تحلیل مادی  می داد تا چشم بر بقیه ماجرا ببندد و در کنار سلاخان چپ و آزادیخواهی و به همراه قاتلین رفقایش،  انقلاب آتی اش را تدارک ببیند.
این همه در حالی بود که حتی با اندکی مشاهده ی مسئولانه و صادقانه ی تحولات می‌شد به مضمون راست و ارتجاعی جنبش پسا انتخاباتی پی برد.  رهبران جنبش سبز به کرات بر اهداف و افق این جنبش تاکید کرده بودند. به همین دلیل نیز موفق شده بودند، حمایت  شبکه ای  از کشورها و مدیای سرمایه داری  را نیز به سوی خود جلب کنند. تعلق خاطر بخش عظیمی از حمایت کنندگان خیابانی و روشنفکران مدافع جنبش سبز به اندیشه نولیبرال  نیز بر ماهیت این جنبش صحه می گذاشت. در سطحی پایه‌ای تر تحولات ساختاری درمناسبات سرمایه داری ایران و لزوم ایجاد تغییرات سیاسی و ایدئولوژیک از دید بخشی از طبقه حاکم  نیز ضرورت  وجودی این جنبش را توضیح می داد. شناختی اندک نیز از معادلات جهانی و منطقه ای و آگاهی نسبت به  وزن طبقه کارگر و دیگر جنبش های اجتماعی نیز کافی بود تا بی ربطی این جنبش به منافع کارگران، زنان و اقشار تهیدست و زحمتکش جامعه را اثبات کند و روشن نماید که این جنبش اصولا در تقابل با منافع آنان شکل گرفته است و قرار نیست که تحت سیطره ارتجاعی ترین گرایشات بورژوایی بر این جنبش فرصتی برای تحکیم نهادهای مستقل کارگری فراهم آید و یا حتی ابتدایی ترین خواسته های صنفی- حقوقی زنان و کارگران تحقق یابد. ۹ ماه کافی بود  تا رهبران و تشکل های کارگری را به این نتیجه برساند که باید برای بیرون آوردن جامعه و جنبش کارگری از زیرحاکمیت سیاه و از زیر شبح جنبش سبز و دفاع از خواسته های به حق زنان، جوانان و اقشار زحمتکش جامعه تلاش کنند. در چنین شرایطی بود که منشور مطالبات حداقلی کارگران منتشر شد.
چهار تشکل کارگری در روز ۲۱ بهمن طی بیانیه ای منشور مطالبات حداقلی کارگران ایران را ارائه کردند.
این منشور در حالی منتشر شد که بعد از ۲۲ خرداد، مبارزه طبقاتی و مطالبات کارگران، زنان و دیگر اقشار زحمتکش جامعه تحت الشعاع  نزاع درونی بورژوازی برای تقسیم  قدرت و ترسیم مجدد استراتژی توسعه سرمایه داری در ایران قرار گرفته بود.
پس از اول ماه مه، این اولین بار بود که چند نهاد کارگری به طور مشترک به طرح مطالباتی می پرداختند که علاوه بر چارچوبه های صنفی، در حوزه های اجتماعی، حقوقی و مدنی نیز مداخله می کرد. دفاع منشور از آزادی های سیاسی و مدنی و مخالفت با حکم اعدام و همچنین  خواست آزادی زندانیان سیاسی در این لحظه خاص، توسط تشکل هایی که هرچند نماینده کل طبقه کارگر نیستند ولی صدای جنبش کارگری ایران را بازتاب می دهند  نه تنها دفاع انسانی از حقوق کسانی بود که در ۹ ماه گذشته زیر تازیانه سرکوب قلع و قمع میشدند بلکه در حکم مقابله با عوارضی بود که در صورت سرکوب لجام گسیخته تر، جنبش کارگری، جنبش  زنان و کل جامعه را دچار مشکل می کرد.
این منشور درست  زمانی منتشر شد که جنگ قدرت بین جناح های مختلف طبقه حاکم از دید دو سوی ماجرا به نقطه ای تعیین کننده رسیده بود.  رهبران جنبش سبز با وجه المصالحه قرار دادن جان مردم،  خود را آماده مذاکره و احتمالا امتیاز گیری می کردند و از دید طرف مقابل نیز باید نتیجه تمام تمهیدات، سرکوبها و برنامه ریزی های جناح مستقر در قدرت  در این روز به ثمر می نشست. آنها  تصمیم گرفته بودند که روز ۲۲ بهمن را به روز زورآزمایی نهایی تبدیل کنند. 
اما برای طرفداران رادیکال جنبش مهم این بود که این بده و بستان دیرتر و خونین تر  صورت گیرد به این امید واهی که رژیم را به لبه پرتگاه بکشاند. در آن صورت می شد نام آن را انقلاب گذاشت. انقلابی که هیچ چیز آن در اختیار این چپ  نبود. با کدام هژمونی؟ ،با کدام مطالبه؟ ، با کدام افق؟ ، مهم نبود چون خرده بورژوای چپ، عاشق انقلاب است و از طبقه کارگر می خواهد برای آن خود را فدا کند. خرده بورژوای چپ همه این‌ها را از پیش واگذار کرده بود. چپ خرده بورژوا زمانی که تصمیم گرفت در جنبشی شرکت کند که موسوی رهبری معنوی و سیاسی‌اش را در دست دارد و رفسنجانی محور قدرت آن را تشکیل می دهد، هم  قید هژمونی را زده بود و هم مطالبات پایه‌ای توده زحمتکش جامعه را کنارگذاشته بود. با این تفاصیل روشن بود که هیچ کدام از این سناریوها به نفع طبقه کارگر نیست. از سازش جناح ها  و سرکوب مردم ، و از جنبشی  بی افق و بی مطالبه، چیزی جز ضرر عاید طبقه کارگرنمی شد. در حالی که چپ خرده بورژوا از تصاویر اینترنتی زد و خوردهای خیابانی به شور و شعف می‌آمد و پایان دوران افسردگی اش را جشن می گرفت، و در حالی که این چپ هنگام اوجگیری جنبش سبزش بدون وقفه با صدور اطلاعیه مدعی حضور توده های میلیونی کارگران در خیابانها می‌شد و جنبش سبز را جنبشی با مشارکت کارگران می‌خواند وهنگام روشن شدن شکست باز هم به صدور اطلاعیه دست می‌زد و کارگران را به اعتصاب عمومی فرا می خواند، فعالین مسئول جنبش کارگری با نگرانی و اندوه به آینده فکر می‌کردند و به اینکه این جنبش چه ارمغانی برای آنان و فرزندانشان به همراه خواهد داشت. نه ماه اخیر تفاوتی عمیق بین خرده بورژوای انقلابی و کارگر را به نمایش گذاشت. بر خلاف خرده بورژوا، طبقه کارگر نه عاشق انقلاب است و نه عاشق ایدئولوژی. طبقه کارگر را ضرورت های زندگی به مبارزه می کشاند و ضرورت های مبارزه او را به انقلاب یا سوسیالیسم رهبری می کند  و تخیلات یک خرده بورژوای سوسیالیست مرهمی بر درد های کارگران نیست.
هرچه از آغاز بحران پسا انتخاباتی می گذشت، حسی نانوشته،  حسی طبقاتی به کارگران می گفت که می خواهند سرنوشت جامعه  را بی حضور آنان تعیین کنند. توده کارگران نظاره‌گر ماجرا ماندند و فعالینشان نیز در جستجوی راه چاره.
 چنین به نظر می رسید که نحوه تقسیم قدرت و سزنوشت جامعه  و دولت در طی روزهای آینده  با جنگ وستیز و سازش و مذاکره و سرکوب   رقم می خورد و تازه از کارگران نیز می خواستند که برای سنگین کردن وزنه یکی از طرفین  اعتصاب هم بکنند. منشور مطالبات محصول این روند بود.
آنچه منشور اخیر را از منشور اول ماه مه سال ۸۸  متمایز می کرد موقعیت زمانی انتشار و ترکیب امضا کنندگان منشور بود. ویژگی دیگر منشور مسکوت گذاشتن وقایع نه ماهه اخیر و  پاسخ ندادن به  تقاضای حمایت از جنبش سبز به خصوص در آستانه ۲۲ بهمن بود.  علاوه بر این، منشور پایداری فعالین طبقه را در مقابل فشارهای ایدئولوژیک و سیاسی نشان داد. نشان داد که آن‌ها تسلیم فشار و شانتاژ نخواهند شد.
اگر منشور اول ماه مه  ۸۸  راهی برای پیشروی جنبش کارگری و تاکیدی بر اتحاد طبقاتی بود، منشور ۲۲ بهمن  ۸۸  تاکیدی بر این امر بودکه صرفنظر از هر سناریویی که در سطح حکومت به اجرا در آید،  جنبش کارگری نه در تداوم جنبش پسا انتخاباتی، بلکه در تداوم وقایع مرتبط با اول ماه مه به راه خود ادامه خواهد داد و پیروزی و شکست جنبش سبز نمی نواند در اهداف این جنبش و آینده آن تاثیر تعیین کننده ای داشته باشد. انتشار منشور از سوی دیگر هشداری نیز بود  به  جناح در قدرت که : پایان جنبش سبز پایان جنبش کارگری نیست و با سرکوب جنبش سبز  نخواهد توانست کارگران را از پیگیری خواسته هاشان باز دارد. منشور اعلان یک مبارزه طلبی طبقاتی بود که:  فراخوان مبارزات کارگران را رهبران جنبش سبز نمی دهند که با سکوت یا سازش آنها و یا با سرکوب جنبش سبز، بتوان کارگران را از  پیگیری مطالباتشان  بازداشت. و پیش بینی این مسئله بود که  تضعیف هژمونی  یک جنبش بورژوایی در شرایط حاضر می تواند به معنای تقویت هژمونی جنبش کارگری باشد و و بالاخره  یاد آوری این مسئله به حاکمیت جمهوری اسلامی بود که فراخوان مبارزات کارگری را  شکم گرسنه فرزندان میلیونها کارگر  اعلام می کند  و جنبشی که با این فراخوان و طرح مطالبه اش به میدان آمده نه با عقب نشینی جنبش سبز به پایان می رسد   و نه    با مذاکرات رفسنجانی و خامنه ای وتقسیم مجدد قدرت در بالا فرو کش می کند.
 این منشور، منشور اعلام استقلال طبقاتی کارگران بود. بیانگر این مطلب بود که بخش پیشرو و متشکل طبقه کارگر ایران قصد ندارد بدون محاسبات کلان، بدون بررسی منافع طبقاتی اش، بدون تشکل های مستقلش و بدون شانس تحکیم هژمونی اش از جنبشی حمایت کند که همین منافع طبقاتی و استقلالش را نیز هدف قرار داده است.
اگر چه جنبش سبز توانست وقفه ای در مبارزات کارگران و زنان  و طرح خواسته هاشان ایجاد کند و این جنبش ها و فعالین و رهبرانش  را موقتا به پشت صحنه منتقل سازد، اما آزمونی  برای طبقه کارگر بود، آزمونی که از آن موفق بیرون آمد، آزمون استقلال جنبش کارگری. در این آزمون درسی هم نهفته بود و آن اینکه، اگر طبقه کارگر نتواند تشکل های مستقلش را ایجاد کند، اگر به مطالبات جنبش های اجتماعی دیگر  بی توجه باشد  و اگر نتواند مبارزات این جنبش ها را به مبارزه طبقاتی پیوند بزند و نارضایتی های عمومی را پوشش دهد و در یک کلام اگر نتواند به نقش هژمونیک خود شکل دهد، دولت ها و جناح های مختلف سرمایه همیشه  قادرند این جنبش را دور بزنند و با ایجاد آشوب، طغیان های توده ای و جنگ آن را دچار مشکلاتی جبران ناپذیر نمایند. با انتشار منشور مطالبات،  این عرصه مجدداً برای طبقه کارگر گشوده شده است.  اهمیت منشور مطالبات مقدمتا در این است و نه در جزئیاتی که می‌توانند مورد بحث باشند. حتی اگر خود تدوین کنندگان منشور تبیینی متفاوت داشته باشند، تأثیر این اقدام از نظر عینی کمتر از این نخواهد بود. به این معنا انتشار منشور دست ردی بر سینه همه مدعیان طبقه کارگر نیز بود که نه ماه تمام دنباله روی خود از سبز را با توسل به نام طبقه کارگر توجیه کردند. روشن بود که با انتشار منشور، تلاشهای این مدعیان برای کاهش تأثیرات آن آغاز خواهد شد. چه با تحریف و چه با مخالفت. در بخش بعدی نوشته به برخی از این تفاسیر خواهم پرداخت.

پایان قسمت اول

وحید صمدی
پنجم فروردین  ۱۳۸۹