کارگران نیروی تغییر تاریخند ٬ در نقد شعار تخیلی “جمهوری انسانی”

خردادماه امسال شاهد آغاز انقلابی جدید در ایران بودیم. توده­های میلیونی مردم که حداقل قریب یک دهه بود در جنبشی عمومی علیه جمهوری اسلامی، گاه افتان و گاه خیزان، شرکت داشتند، این بار با تمام نیرو به صحنه سیاسی آمدند و انقلابی را آغاز کردند که تا امروز به پیش می­رود و چندین سال ادامه خواهد داشت.

دوره­های حساس و تاریخ­سازی همچون انقلاب واکنش سریع نیروهای سیاسی را طلب می­­کند و این­جاست که نیروهای مختلف مورد آزمون سخت سیاست قرار می­گیرند.

از بین نیروهای سیاسی چپ تا بحال کمتر نیرویی حاضر شده بپذیرد که این “آغاز انقلاب” و “جنبش انقلابی” در ایران است. حزب کمونیست کارگری احتمالا اولین نیروی چپ درون ایران بود که از لفظ “انقلاب” در رابطه با جنبش کنونی صحبت کرد و از این لحاظ باید مورد تشویق قرار بگیرد. این حزب بر خلاف بسیاری نیروها از ابتدا و در طول چند سال اخیر همیشه بر پتانسیل انقلابی جامعه­ی ایران تاکید کرده بود و جنبش کنونی را نیز از ابتدا به همان نامی که شایسته است، انقلاب، خواند.

اما این حزب در میان این انقلاب سیاست دیگری نیز اتخاذ کرد که ادامه­ی آن مطمئنا به شکست حزب منجر می­شود. مثل انواع و اقسام مبدعانی که چرخ را به این علت که چند هزار سال از اختراعش گذاشته کنار می­گذارند (!) حزب کمونیست کارگری هم به خیال خود “ابتکار” جدیدی زده است که در واقع چیزی نیست مگر بازگشتی به سوسیالیسم­های تخیلی پیشا مارکس.

“ابتکار” حزب این است که شعاری جدید را به صدر شعارهای خود برده است: “انقلاب انسانی برای حکومت انسانی” و سپس “آزادی، برابری، جمهوری انسانی”.

این شعار ناگهان بر سر در نشریه خارج از کشورِ حزب و تلویزیون کانال جدید ظاهر شد و قرار شد و سپس  ه کنگره هفتم حزب رفت و با اکثریت آرا (پنج مخالف و حدود چهار ممتنع) تصویب شد.

اکنون دیگر این شعار به یکی از شعارهای اصلی حزب بدل شده که زیر تمام اعلامیه­ها ظاهر می­شود. علیرغم ادعای حزب که این شعار قرار نیست جایگزین “حکومت کارگری” باشد، آخرین اعلامیه حزب در مورد ۲۲ بهمن هیچ اشاره­ای به “حکومت کارگری” نمی­کند و “زنده باد انقلاب انسانی برای حکومت انسانی” و “زنده باد جمهوری سوسیالیستی” تنها شعارهای مدرج در آن هستند (بعدا به این ادعای کنار نگذاشتن “حکومت کارگری” بر می­گردم اما همین به روشنی نشان می­دهد که وعده قرارِ کنگره که این شعار قرار است “هم­ارز” حکومت کارگری باشد زیر پا گذاشته شده).

این شعار به عنوان شعار اصلی تبلیغ می­شود و همگان به آن “افتخار” می­کنند. می­گویند تصویب آن در کنگره یک پیروزی بوده و دیگر بازگشتی از آن نیست. بعضی رهبران حزبی حتی می­گویند مخالفین این شعار یا “شارلاتان سیاسی” یا “نفهم” هستند (فاتح بهرامی، کنگره هفتم).

اما برای ما مارکسیست­های درون حزب، و برای هر کس که به سرنوشت یکی از بزرگ­ترین نیروهای چپ ایران علاقمندد است، شکی نیست که این شعار به غایت ضدمارکسیستی، اپورتونیستی، غیرعلمی و غیرکارگری است و اتخاذ آن توسط هر نیرویی، فرصت آن نیرو برای تشکل و رهبری طبقه کارگر را از آن سلب می­کند. این شعار فقط “غیراصولی” نیست؛ در ضمن مایه عدم پیروزی است.

از این رو است که باب نقد آن را در میان حساس­ترین روزهای انقلاب ایران و نزدیکی روز سرنوشت­ساز ۲۲ بهمن باز می­کنیم. این وظیفه تمام مارکسیست­ها و کارگران آگاه درون و بیرون حزب است که با این شعار به مقابله برخیزند و برای حذف آن از برنامه حزب و جایگزینی­اش با سیاست­های مارکسیستی و کارگری تلاش کنند.

“حکومت انسانی”: چرا و به چه معنی؟

کسانی که با حزب کمونیست کارگری آشنایی داشته باشند خوب می­دانند که شعار برنامه­ای این حزب سنتا “آزادی، برابری، حکومت کارگری” بود که توسط منصور حکمت تدوین شد. شعار “زنده باد جمهوری سوسیالیستی” نیز بعدها به ابتکار حمید تقوایی و تایید منصور حکمت تصویب شد و منظور از آن انتخاب اسمی رسمی برای حکومت کارگریِ فردای ایران بود (به قول حکمت اسمی رسمی که در سازمان ملل جلوی نماینده ایران بگذارند).

“حکومت کارگری”، شعار همیشگی و باید بگوییم سابق حزب، به روشنی ترجمه فارسی و امروزیِ “دیکتاتوری پرولتاریا” است که شعار همیشگی مارکسیست­ها بوده است. یکی از بدیهیات مارکسیسم این حکمِ مانیفست کمونیست است که: “هدف فوری کمونیست­ها مشابه هدف تمام سایر احزاب پرولتری است: متشکل ساختن پرولتاریا به صورت یک طبقه، سرنگونی حکومت بورژوازی و فتح قدرت سیاسی به دست پرولتاریا”.

حالا چه شده و چه ضرورتی پیش آمده که یک سازمان مارکسیستی می­خواهد این شعار جدید را اتخاذ کند؟

رفقای حزب می­گویند این ضرورت انقلاب است که این شعار را مطرح ساخته و دلایلی را مطرح می­کنند که در قرار مصوب کنگره نیز آمده است. ما در این­جا به این دلایل می­پردازیم تا نشان دهیم طرح این شعار چیزی جز کنار گذاشتن احکام پایه­ای مارکسیسم و سوسیالیسم کارگری نیست.

اولین سوالی که پیش می­آید این است که معنای صفت “انسانی” به عنوان وصف مشخصه­ی حکومت کارگری (آن­طور که رفقا ادعا می­کنند این شعار تنها “نام دیگری” برای حکومت کارگری یعنی همان دیکتاتوری پرولتاریا است!) چیست؟

این صفت “انسانی” به قدری “بدیع” است که رفقا برای پیدا کردن واژه­ی معادل آن در زبان­های دیگر دچار مشکل شده­اند! (واژه­هایی مثل Humanitarian، Humane و Humanist در انگلیسی پیشنهاد شده­اند). بعضی رفقای انگلیسی­زبان با شنیدن این شعار با تعجب می­پرسند که مگر قرار بود شاهد حکومت حیوانات یا گیاهان باشیم که حزب حالا صحبت از جمهوری “انسانی” می­کند؟

از این شوخی که بگذریم، تمام سیاستمداران بورژوا از انواع و اقسام مدعی هستند که حکومت آن­ها “انسانی” و “انسان­دوستانه” و “بشردوستانه” است. خود جناب محمود احمدی­نژاد بارها در سخنرانی­های خود گفته که دولت او قرار است دولت “مهرورزی” و “بشردوستی” باشد. بر خلاف تصور رفقای حزبی که فکر می­کنند با پسوند “انسانی” دیگر جواب تمام منتقدین کمونیسم را داده­اند تمام نیروهای سیاسی از دیر باز از لفظ­های اینچنینی استفاده کرده­اند! علاوه بر احزاب بورژوا، احزاب رفورمیست کارگری و آن­چه حکمت “سوسیالیسم­های غیرکارگری” می­نامید بارها به استفاده از چنین الفاظی دست برده­­اند. در تمام دوره­ی جنگ سرد، احزاب استالینیست در سراسر جهان خود را با الفاظی همچون “بشردوستانه”، “انسانی” و “صلح­دوست” وصف می­کردند. در ایران نیز شاهد بودیم که بسیاری از چپ­های مختلف به “خلق” پناه برده و خواهان برپایی حکومت “خلقی” بودند که روی دیگری از همین “حکومت انسانی” کنونی است.

جالب است که بعضی رفقای حزبی در جواب ما منتقدین این سوال صفحه بعد از صفحه در این مورد می­نویسند که بله، حکومت کارگری، انسانی است!

بله دوستان! طبیعی است که ما مارکسیست­ها حکومت کارگری را “انسانی” می­دانیم.

بدیهی است که ما مارکسیست­ها فکر می­کنیم تنها راه پیشروی انسان، در واقع تنها راه بقای نوع بشر، پایان حکومت بورژوازی و خلع ید سیاسی و اقتصادی آن به دست طبقه کارگر است. چنانکه رزا لوکزامبورگ در اوایل قرن پیش گفت، و امروز بیش از هر وقتی صدق می­کند: یا سوسیالیسم یا بربریت!

اما چنانکه گفتیم این ادعای تمام نیروهای سیاسی است! به قول خود رفیق حمید تقوایی، تمام عقاید سیاسی حقانیت خود را از ارتباطشان با حل مشکلات انسان می­گیرند.

اما این به این معنی نیست که ما به جای بیان برنامه­ی خود و اعلام روشن این حکم بدیهی مارکسیسم که تنها حکومت کارگری می­تواند پیشروی بشریت باشد، اسم جدیدی به نام “حکومت انسانی” اختراع کنیم.

حرف­های اینچنینی متعلق به پیش از پیدایش علم مارکسیسم و پیش از تحلیل مارکسیستی و تقسیم دنیا به دو اردوگاه کارگر و بورژوا است.

پیش از مارکس، سوسیالیست­های بسیاری بودند که می­خواستند با پیدا کردن “انسانی”ترین اصول، بشریت را نجات دهند. این­ها همان “قهرمانان مشتاق نجات بشریت” و “مصلحین خیال­پرداز” هستند که برنامه یک دنیای بهتر به روشنی می­گوید ربطی به ما ندارند.

اما مارکس و انگلس با مقابله با این “سوسیالیسم­های تخیلی”، سوسیالیسم علمی خود را بنیان گذاشتند. آن­ها توضیح دادند که علت بدبختی و استثمار موجود در جامعه، تقسیم آن به طبقات است و تمام حرکات سیاسی و اجتماعی در جامعه بر اساس مبارزه طبقاتی تعیین می­شوند که در چند هزار سال گذشته داستان همیشگی زندگی بشر بوده است. آن­ها توضیح دادند که دنیا نه به “انسانی­ها” و “غیرانسانی­ها” که به پرولتاریا و بورژوازی، ستمگر و ستمدیده، استثمارکننده و استثمارشونده تقسیم می­شود و ورای حرف­های پوچ کسانی که ادعا می­کنند برای اصولی کلی و “انسانی” مبارزه می­کنند، این پایگاه طبقاتی آن­ها است که اهمیت دارد؛ این منافع واقعی آن­ها است که عقایدشان را معین می­کند و نه برعکس.

به همین علت است که رزا لوکزامبورگ نگفت: “یا انسانیت یا بربریت!” بلکه “یا سوسیالیسم یا بربریت” (و درک رزا از سوسیالیسم نه جنبشی “انسانی” که جنبش کارگری بود).

خلاصه این­که شعار “حکومت انسانی” در بهترین حالت به غایت ضدعلمی است و به دوره پیش از مارکسیسم تعلق دارد. عبارت دیگری در صف عبارات طولانی سوسیالیسم­های تخیلی.

اما قرار مصوب کنگره از دو دلیل مشخص هم برای توجیه این شعار استفاده کرده که در این­جا به آن­ها می­پردازیم.

“هویت انسانی” در مقابل هویت­های ساختگی

قرار مصوب کنگره می­نویسد: “در دوره بعد از جنگ سرد در سطح جهانی، و مشخصا و بویژه در جمهوری اسلامی،  مذهب و ملیت و قومیت در سیاست و عملکرد و در فرهنگ و نظرات رسمی دولت و نیروهای سیاسی بورژوائی نقش مسلط و کلیدی پیدا کرده و انسان و انسانیت تحت الشعاع  هویت سازیهای ملی و مذهبی و قومی قرار گرفته است.”

نتیجه منطقی از این بند این است که شعار “انسانی” قرار است در مقابل این هویت­های ساختگی ملی، مذهبی و قومی مطرح شود.

اما آیا دنیا به طرفداران هویت انسانی در مقابل طرفداران این هویت­های ساختگی تقسیم می­شود؟

روشن است که چنین نیست!

خواست عدم رجوع به ملیت و مذهب و قومیت در قوانین از خواست­های قدیمی لیبرال­ها و انقلابات بورژوایی است (که به همراه سایر شعارهای مترقی بورژوایی، جز شعارهای مارکسیست­ها نیز قرار دارد). درست است که “در دوره بعد از جنگ سرد” بخش­هایی از بورژوازی این شعار را بخاطر منافعش کنار گذاشته است و بیش از پیش به قومیت و مذهب روی آورده است. اما این به هیچ وجه، وجهِ ممیزه­ی سوسیالیست­ها با دشمنانشان نیست. امروز هم شاهدیم که هر لیبرال باشرفی با خواست برابری حقوقی تمام اعضای جامعه مستقل از ملیت و مذهب و قومیت توافق می­کند. ما در این خواست، و سایر خواست­های باصطلاح “دموکراتیک”، روی کاغذبا بسیاری در اشتراکیم اما این نباید چشم­انداز عمومی ما برای لغو نظام سرمایه­داری را از ما بگیرد.

اتفاقی نیست که اکثر متحدین حزب کمونیست کارگری در خارج کشور آتئیست لیبرال­هایی هستند که این خصلت­های “انسانی” را می­ستایند. متاسفانه شاهد هستیم که رفقای رهبری حزب به جای پیوند با احزاب چپ و سازمان­های کارگری صبح و شب با این دشمنان طبقاتی ما نشست و برخواست می­کنند.

ویژگی حکومت کارگری نه در این برابری حقوقی دادن به انسان­ها که در لغو استثمار انسان بر انسان است. و تنها نیرویی که می­تواند این حکومت را متحقق کند طبقه کارگر و سازمان­های مستقل آن است و نه بورژواهای “انسان­دوست” و صد البته نه پروفسور ریچارد داوکینز و آیان هیرسی علی.

سوسیالیسم “انسانی” در مقابل شوروی “غیرانسانی”

بند دیگری از قرار مصوب می­گوید: ” با توجه به تجربه شکست خورده سرمایه داری دولتی تحت نام سوسیالیسم تبلیغ و توضیح جوهر انسانی سوسیالیسم و نوع و محتوای انسانی حکومت مورد نظر ما، بر اساس آنچه در برنامه یک دنیای بهتر تشریح شده، در تمایز با انواع تجربه های سوسیالیسم بورژوایی امری ضروری و تعیین کننده است.”

تکامل دیدگاه غیرعلمی و “انسانی” به تاریخ را در این بند مشاهده می­کنیم. از نظر رفقا مشکل شوروری “غیرانسانی” بودن آن بوده است و قرار است ما برای تشریح آلترناتیو خود بر “جوهر انسانی” حکومت خود تاکید کنیم!

این تحلیل ربطی به مارکسیسم  و نقد مارکسیستی از دولت شوروی ندارد و تکرار سخیف­ترین تحلیل­های دانشگاهیِ بی­ارزش در مورد تجربه شوروی است (حتی منتقدین بورژوایی جدی نیز برای تحلیل شوروی به بنیان­های طبقاتی و اقتصادی آن نگاه می­کنند!).

مارکسیست­ها به تمام منتقدینی که تجربه شوروی را پیش رو می­گذارند توضیح می­دهند که رودی از خون بلشویسم و لنین را از استالینیسم جدا می­کند. ما نشان می­دهیم و توضیح می­دهیم که استالین برای برقراری حکومت دار و دسته خود و پیش بردن آلترناتیو حکومتی خود تمام بلشویک­های درون حزب (“کمیته مرکزی لنین”) را یکی پس از دیگری به قتل رساند. و مهمتر از همه­ی این­ها بنیان­های طبقاتی و اقتصادی جامعه شوروی را توضیح می­دهیم و می­گوییم: ” هزار شوروى بیاید و برود تغییرى در انتقاد من بعنوان یک مارکسیست نسبت به جامعه موجود، تبیینى که از جامعه شایسته انسان آزاد دارم و نیروى اجتماعى اى که براى تحقق این جامعه نوین در متن جامعه فعلى سراغ میکنم داده نمیشود. مارکسیسم یک تبیین بسیار عمیق و از نظر متدولوژیک و محتوایى استوار و منسجم از جامعه سرمایه دارى است. مارکسیسم انتقاد و ادعانامه یک بخش مشخص جامعه، یعنى طبقه کارگر مزدى، نسبت به مناسبات موجود است. بنظر من نه فقط تحولات امروز شوروى، بلکه کل واقعیات اقتصادى و اجتماعى زمان ما، کل مشغله جهان امروز و مسائلى که در رسانه ها، آکادمى ها، و قلمروهاى خودانگیخته ترى نظیر هنر و ادبیات و غیره بعنوان مسائل اصلى جامعه معاصر مورد بحث قرار میگیرد هر روز بر صحت تبیین و انتقاد مارکسیستى از این جامعه تاکید میکند.”. (منصور حکمت، مارکسیسم و جهان امروز).

بورژواها و لیبرال­ها هر تهمتی که می­خواهند به ما بزنند، صحت عقاید مارکسیستی ما از استواری آن­ها و حقانیت طبقه ما از نقش تاریخی آن می­آید و نه از موضع “انسانی”.

کارگران نیروی تغییر تاریخند

اما آیا اطلاق این لفظ “انسانی” تنها اشتباهی در نام­گذاری حکومت کارگری توسط حزب است؟ آیا اشتباهات حزب به همین شعار غلط محدود می­شود؟ آیا “گیر دادن” ما به این شعار زیادی ملالغتی نیست؟

ایکاش چنین بود اما اینگونه نیست.

خود این اشتباه در واقع ناشی از تصور غلط و کنار گذاشتن یکی از احکام بدیهی مارکسیسم است و آن­ این­که تنها کارگران و زحمت­کشان نیروی تغییر تاریخ هستند.

بر خلاف سوسیالیست­های تخیلی، بورژواها خوب از صحت این حکم باخبرند!

همین است که همیشه با چشمان نگران منتظر حرکات کارگران هستند. آن­ها خوب می­دانند که این نیروی کارگران است که تمام چرخ­های جامعه را می­چرخاند. آن­ها خوب می­دانند که بدون اجازه کارگران، چرخی حرکت نمی­کند، چراغی روشن نمی­شود و سنگ از روی سنگ جم نمی­خورد. کارگران نه تنها نیروی سرنگونی این رژیم که تنها نیروی برپایی رژیم سوسیالیستی آینده نیز هستند.

طنز تلخ اما این­جا است که در حالی که حتی اپوزیسیون بورژوایی هم صحبت از “اعتصاب عمومی” به عنوان تنها راه پیشروی جنبش و سریع­ترین راه سقوط جمهوری اسلامی می­کند، حزب کمونیست کارگری به هیچ وجه شعار خطیر “اعتصاب عمومی” را در دستور کار خود قرار نداده است و هیچ نقش ویژه­ای برای کارگران در سرنگونی قائل نیست. آخرین فراخوان حزب در مورد ۲۲ بهمن با عنوان “جمهوری اسلامی را در هم بکوبیم!”، “همه زنان و مردان آزاده، همه کارگران، معلمان، دانشجویان را فرامیخواند تا در روز ۲۲ بهمن به خیابان بیایند” اما هیچ صحبتی از لزوم اعتصاب عمومی کارگران یا هیچگونه ایفای نقشی توسط آن­ها نمی­کند.

این در حالی است که چنین موضعی خلاف نفس موجودیت این حزب است. اصل اول سازمانی حزب هدف آن­را “متشکل کردن و هدایت طبقه کارگر براى تحقق انقلاب کمونیستى” می­داند. معلوم نیست این هدف امروز کجا رفته است؟

طبیعی است که “قهرمانان نجات بشریت” نقش ویژه­ای برای طبقه کارگر قائل نیستند. چرا که هدف آن­ها نه برقراری حکومت طبقه­ای بر طبقه­ی دیگر، به منظور پایان دادن استثمار بر تمام انسان­ها، که برقراری حکومتی تخیلی به نام “جمهوری انسانی” است.

وظیفه­ی تمام کارگران آگاه و مارکسیست­ها این است که به نبرد با این شعار بر خیزند و برای حذف هر چه سریع­تر آن تلاش کنند. این نه به علت اعتقاد به “اصول­گرایی” که به علت علاقه ما مارکسیست­ها به تلاش واقعی برای تغییر جهان است. اپورتونیست­های تخیلی که می­خواهند با اسم و رنگ عوض کردن به قدرت برسند، در بهترین حالت، عاقبتی به جز فراموش شدن در تاریخ پیدا نمی­کنند.

رفیق حمید تقوایی در توجیه این شعار می­گفت تفکری زنده است که لایتغر نماند.

اما ما مارکسیست­ها نیازی نداریم چرخ را دوباره اختراع کنیم! پویایی اندیشه­ی مارکس و لنین امروز بیش از هر زمانی می­درخشد. در طول تاریخ پیشرفت­های بسیاری در اندیشه مارکسیسم پیش آمده و کاربست آن برای شرایط کنونی وظیفه ما کمونیست­های امروز است. اما مادام که نظام سرمایه­داری بر پا است، این حکم پایه­ای مارکسیسم که دنیا به دو اردوگاه طبقه کارگر و بورژوازی تقسیم شده و تنها راه پیشروی بشر فتح قدرت به دست کارگران است، صدق می­کند.

تنها کارگران هستند که می­توانند با پیروزی خود بنیان لغو استثمار را پی بریزند و با رها کردن خود، کل بشریت را رها کنند.