(اپوزیسیون و ساعت صفر) از مصطفى جوکار

آن شنیدم که تعدادی از گروههای اپوزیسیون خارج از کشور،از اینکه دولت آمریکا قصد حمله به ایران را دارد در پوست خود نمی گنجند و حمله ای را که هنوز نه به بار است و نه به دار، امری محتوم و قطعی فرض کرده اند. 

این ایرانیان ،همانهایی هستند که اگر در تاریخ معاصر ردٌشان را بگیریم می رسیم به جماعتی بی خایه و پلشت که جز مجیز گویی نیروهای خارجی و زنبارگی در مقابل آنها چیز دیگری نبوده اند.کسانی که به علت وادادگی های عقیدتی و بنیادی خود،همواره به دنبال آقا بالاسری می گردند که دست آنها را بگیرد و تاتی تاتی آنها را از خیابان شلوغ عبور داده و به بستنی فروشی آنطرف خیابان برساند…(وه،چه دل انگیز).                                                                                           

این قوم ذلیل،هرگز با خود فکر نکرد که هیچ نیروی خارجی،در هیچ کشوری تاکنون موجد خوشبختی آن ملت نشده است،و به اصطلاح عوام،هیچ گربه ای دیگر در قرن بیست و یکم در راه رضای خدا موش نمی گیرد…که اگر این است،پس این شادمانی و شعف برای چیست؟ آیا همین آمریکا برای مردم عراق و افغانستان شادی و خوشبختی آورد که مثلاً برای ما هم بیاورد؟و اصلاً خوی امپریالیسم،خوی انسانی است؟ 

این خواب زدگان، در توجیه خواسته شان میگوند ،حالا آمریکا بیاید و این قوم ظالم را براندازد،بعداً ما یک دولت مردمی!! و یک محیط دمکراتیک را فراهم خواهیم آورد.که عجب خواب و رویای ابتری است این…                                                                                                                                                                  

پدر جان،..اگر این آمریکایی آمد و جا خوش کرد،بدان که دیگر کاه هم بار تو نخواهد کرد.و برای شما ی ایرانی تره هم خرد نخواهد نمود.اصلاً مگر آنها بجز بردن نفت و معدن و مواد اولیه و یا سرازیر کردن اضافه تولید بدرد نخور و خر رنگ کن های دیگر به خیک تو ،هدف دیگری هم دارند؟خب آنوقت در این میان تو و مثلاً دولت تو چکاره ای؟هان؟و با این چاقوی تیز نیروی خارجی می خواهی کجایت را بدرانی و چه عرو تیزی کنی؟                                                          

 البته این ها را که گفتم هرگز سر آن را نداشت که به شرایط موجود و این رژیم نپردازیم.این ها هم از آنها بدترند.این ها هم جز افیون و خواب کردن ملت،کار دیگری نکرده اند.این ها هم آخر بد ذاتی و خناسی اند.ولی چه لزومی دارد که به جای اتکاء به نیروی مردمی برای تغییر این حارسان،دو دستی دامان عمو سام،را بچسبیم و یا به چین و شوروی که هر دو از آمریکا بدترند پناه ببریم.پس کجاست آن غیرت ایرانی،پس کجاست آن عرق ملی.چرا سعی می کنی بجای قبول مسئولیت در شرایط فعلی و توجه به را حل سوم ،بیایی و مردم را به یآس مطلق بکشانی که حداکثر امیدشان آمدن یانکی های آمریکایی باشد.این لمیدن در آفتاب بعد از ظهر سیاست و در زیر پتو با غریبه ها مغازله کردن بجز بد بختی بیشتر چه چیزی برای این ملت دارد؟چرا می خواهی زقوم را به نرخ حلوای نسیه به خورد مردم بدهی.اگر جربزه ای داری،اگر واقعاً اپوزیسیونی،چرا بجای این بچه بازی های ۲۸ ساله،برای یک بار همت نمی کنی و تا جای پای خارجی سفت نشده خودت جلو نمی آیی.و چرا آن چادر سیاه ۲۸ ساله را از سرت بر نمی داری؟                                    

خب آن منیت ها،آن زیاده خواهی ها،آن فرنگی بازی ها را کنار بگذار و پا در میان واقعه بگذار.اگر مردم در شما صداقت ببینند-که تا بحال ندیده اند-مطمئن باش که کار را راحتر پیش خواهند برد.والٌا اگر فکر می کنی می توان در حالیکه همبرگر مک دونالد به سق دهانت چسبیده و سس مکزیکی فلان جایت را سوزانده بیایی و برای مردم ایران نسخه های صد من یک قاز بپیچی و فردا هم در سایه سار تفنگ های آمریکایی و یانکی های مست به کشور آمده و به مردم درس وطن پرستی بدهی کور خوانده ای.عقب هستی آقا. ول معطلی…ملت ایران،مردمان عجیبی هستند.همانقدر عجیب که پیکانشان را با آب لوله کشی شهری می شویند و سبزی خوردنشان را با آب فاضلاب آبیاری می کنند…همین مردم فردا به شما هم برسند با تعجب خواهند پرسید:حضرت،این ۲۸ سال کجا بودی و چه غلطی کردی،جز عربده کشیدن در سالنهای پر از خالی غرب و پیچاندن مردم در کوره راههای منیت و خود پسندی خود و طایفه ات.                   

و ببینم اصلاً شما….که و چه هستی.جز آن جوانکی که یک شبه در جوال(سیاسی) رفت و فکر کرد در این حواس پرتی جماعت می تواند به سبک آکتورهای  سینما،حرفهای گنده تر از دهانش بزند و با سوار شدن بر گرده آدمهای موجه،در این عرصه عر و تیز نماید؟…که نشد… و یا آن جوان دیگری که هنوز انتظار دارد در این شرایط قتال و زندان،وزارت بهیه امنیت با اتومبیل گل و روبان زده به دنبال مبارزان بگردد و موقع دستگیری و بردن آنها به زیر اخیه و زندان،اول زیر تخمشان اسپند دود کند!! و یا آن کسی که فکر می کند ،می تواند سایه یزدان اش  را به کشور باز گرداند و در سایۀ ظل اللهی او به چپاول ملت بپردازد؟ و یا آن خرک چی بی قاطری که با قرقره شربت تاریخ گذشته،آنهم با یک شاه بی بته و ۷۰ میلیون طلبکار،می تواند طرحی نو دراندازد….و یا آن بابایی که نمی داند تئوری های دهه ۳۰ و ۴۰ را به کجای قبای امروزی ملت سنجاق کند….یا آنکه می خواست در روز روشن و با چراغ خاموش !! با ۵۰ هواپیمای مسافربری و ضمن تناول نان تست شده و کره بلغاری در هواپیما ،فرودگاه تهران بلکه همه ایران را فتح الفتوح نماید،و یا آن دیگری که ۲۸ سال است هنوز بدنبال(چه باید کرد) می گردد؟