بازنشستگان و جنبش سرنگونی طلبی در ایران ٬ امید رهایی از ایران

انسان در جامعه سرمایه داری اساسا بی حقوق است و جز در مبادله وجودش در قالب  کالا، (یعنی نیروی کارش) و آنهم در قبال مزدی ناچیز برای بقا٬ بطور واقعی ارزشی ندارد. این در جهان سرمایه داری حکمی عمومی است و هر کس که کمی عمیق به خود نگاه کند آنرا لمس میکند بویژه هر کارگر و انسان مزدبگیری میداند که جایگاه و منزلتی جز یک فروشنده کالا ندارد و بدون آن کالا از ارزش و جایگاهی در جامعه برخوردار نیست.

تاثیرات این حکم را  زمانی میشود بیشتر و عمیقتر دید و فهمید و درک کرد که به از خود بیگانگی انسان در جامعه سرمایه داری پرداخت و چگونگی تاثیر آن در مراحل مختلف زندگی انسانها را نشان داد. یکی از این مراحل زندگی، دوره پیری و باصطلاح "از کار افتادگی" است. در  این دوره از زندگی، دیگر انسان و بویژه انسانهائی که تمام زندگی خود را از راه کار مزدی امرار معاش کرده اند٬ آن سرزندگی جوانی خود  را ندارد. نیروی کار و قدرت بازتولید دوباره را تا حدی از دست داده و باصطلاح معمول بورژوائی، "از کار افتاده" محسوب میشود. به خود این کلمه ترکیبی، از کار افتاده، و مفهومی که پشت آن خوابیده است، توجه کنید، تا به ماهیت رفتار ضد انسانی‌ای که قرار است به میلیونها انسان محروم روا داشته شود، پی ببرید. از نظر این نظام و حاکمان اسلامی‌اش، خیلی خلاصه به آن میلیونها انسانی که دیگر نیروی جوانی‌شان را در قبال انباشت سود و سرمایه از دست داده‌اند، گفته میشود که شما دیگر از کار افتاده اید و  برای این دوره، مزد دوران باصطلاح "از کار افتادگی" و یا مودبانه‌تر بازنشستگی بشما تعلق میگیرد و بیش از این حقی ندارید. بروید و خدایتان را هم شکر کنید که این حداقل را هم به شما میدهیم که زنده بمانید و الا، شما دیگر سودی به حال جامعه (بخوانید به سرمایه و سرمایه‌دار) ندارید. این نگاه جامعه سرمایه‌داری به انسانی‌ست که دیگر آن انسان تر و تازه و جوان نیست. دیدی کاملا ضدانسانی و ضدبشری. البته همین "حق بازنشستگی" را هم کارگران با جنگ و کشاکش و جدالی دهها ساله بدست آورده‌اند و گرنه حتی به اصطلاح "محترم‌ترین" سرمایه داران هیچ ابایی ندارند که کارگر را وقتی که پا به سن گذاشت یا حتی در محیط کار معلول شد، بدون هیچ تامینی به سوی نیستی و نابودی مطلق رها کنند. و کم نکرده اند.

آنچه در بالا ذکر شد، حکمی کلی  در اکثر  کشورهای دنیاست. اما اگر شما با وجود چنین شمائی که اشاره شد،  در جامعه‌ای بنام ایران و آنهم  با اداره کنندگانی بنام جمهوری اسلامی که چیزی جز فقر و فلاکت مطلق نصیب بخش اعظم جامعه نکرده‌اند٬ زندگی کنید، دیگر ابعاد این فاجعه صد چندان میشود. شرایط کاملا متفاوت و بغایت سخت و طاقت‌فرساتر خواهد بود. در جامعه‌ای که بحران سراپای آنرا گرفته است و خودشان صحبت از این میکنند که بیش از هشتاد درصد جامعه زیر خط فقر زندگی میکنند ابعاد این بحران هر روز شدت بیشتری مییابد. بنابراین میتوانید تصور کنید که بازنشستگان که بخش به اصطلاح از کار افتادگان هستند در  چه جهنمی بسر میبرند. با اطلاق همین از کارافتادگی به آنان است که  هر روز با خفت و خواری بیشتر روزگار میگذرانند و روزانه دهها و صدها بار،  مرگ را آرزو میکنند. این تصویر واقعی زندگی یک بازنشسته در ایران است. 

دستمزد دوران باز نشستگی

اما اجازه بدهید کمی هم سراغ آمار و ارقام برویم تا آنچه را که در بالا اشاره کردم ملموس‌تر باشد. بر طبق قوانین بسیاری از کارگران به سادگی مشمول حقوق بازنشستگی نمیشوند و یک ریال هم حق بازنشستگی دریافت نمیکنند. به بازنشستگان یعنی تازه همان بخشی که مشمول قانون بازنشستگی میشوند٬ مقرری ماهانه بسیار ناچیزی پرداخت میشود. حقوق یک بازنشسته به میزان حداقل دستمزد یک کارگر یعنی ١۵٠ هزار تومان است و  در ادارات دولتی نیز به میزان پایه حقوق به آنها پرداخت مشود. که با کمی بالا یا پائین٬ تقریبا در همین سطح است. ١۵٠ هزار تومان دستمزد بعد از سالها کار این همه آنچیزی است که عاید یک بازنشسته میشود. روشن است که با این پول هیچ کاری نمیتوان کرد و حتی کفاف اولیه ترین نیاز کارگر را نمیکند. با این پول نمیتواند برای خود مسکن٬ خوراک٬ پوشاک و هزینه درمان و غیره را تامین کند٬ آنهم در شرایطی که حتی به نسبت سال گذشته که این مبلغ از سوی دولت بعنوان میزان حداقل دستمزد تعیین کرد قیمتها چندین برابر افزایش یافته است. تازه بگذریم که خیلی از کارمندان و یا کارگران بدلیل قدمت بازنشستگی شان٬ کمتر از اینها هم میگیرند. این عاقبت آن انسانهایی است که تمام عمرشان را کار کرده و در سن بازنشستگی نیز باید با فقر و فلاکت دست و پنجه نرم کنند.
در این میان تنها تعداد بسیار کمی از بازنشستگان هستند که ممکن است حقوقشان کمی بالاتر از مبالغی که اشاره کردم باشد. یعنی حدود ۵٠٠ الی ۶٠٠ هزار تومان که هنوز هم در سطح خط فقر در جامعه است.
همانطور که اشاره کردم حقوق یک بازنشسته آنقدر نازل است که شاید تنها کفاف چند روز اول ماه را بکند. فهمیدن این موضوع کار دشواری نیست. هر کس که یک روز در جامعه ایران زندگی کند و بگردد خواهد دید که معنی واقعی این زندگی چیست.  امروز متوسط هزینه مسکن ٬ آنهم با حداقل شرایط و  در یک شهر متوسط کشور، کمتر از ١۵٠٠٠٠ تومان نیست و متوسط هزینه کرایه مسکن در تهران ماهانه ٣٠٠٠٠٠ است. از سوی دیگر متوسط هزینه های  ماهیانه از قبیل هزینه های خوراک، پوشاک، حمل و نقل ، بهداشت و درمان که طبعا در دوران سن بازنشستگی و با توجه به  ضعف جسمانی آنان و فرار گرفتننشان در معرض انواع بیماریها بیشتر خواهد بود و نیز هزینه های آب، برق، گاز و تلفن،  مجموعا حداقل کمتر از ٣۵٠٠٠٠ تومان نمیشود. بدین ترتیب با یک حساب سرانگشتی به رقم ۵٠٠ هزار تومان در ماه میرسیم. تازه این مبلغی است که در آن هزینه‌های تفریح و آسایش و غیره قرار نمیگیرد و رقمی در همان حد خط فقر است. بنابراین روشن است با مب
لغ ١۵٠٠٠٠  که یک سوم همین حد از نیازهایی است که بر شمردم چه زندگی سخت و طاقت فرسایی را میتوان به پیش برد.  

پاسخ چیست؟

بازنشستگان در جامعه ایران، مانند سایر بخشهای جامعه، در برابر چنین شرایطی مهر سکوت بر لب نزده و صدای اعتراضشان بر علیه شرایط سخت زندگی‌ای که توصیفش رفت، و در دفاع از حرمت  انسانی شان بلند بوده  است. این صدا آنقدر رسا بوده است که امروز مزدوران خانه کارگر و شوراهای اسلامی کاسه داغ‌تر از آش شده و دارند سنگ آنها را به سینه میزنند و جالب اینجاست با جلو انداختن مبلغ ٢٠٠ هزار تومان بعنوان میزان مقرری برای آنان بنا به سنت همیشه تلاش میکنند تا این اعتراضات را مهار کنند. همین ماه اخیر بود که با جنجال بر سر تجمع اعتراضی ۴٠ هزار بازنشسته تلاش کردند بر موج اعتراض این بخش محروم جامعه سوار شوند و زدن سنگ تامین اجتماعی به سینه در دعواهای داخلی خود برای خود امتیازاتی بدست آورند.
اعتراضات بازنشستگان بویژه در چند ساله اخیر بیشتر شده است و ما شاهد تجمعات مختلف آنها به مناسبتهای مختلف و با خواستهای  مسکن و بهداشت و مقرری بیشتر بوده ایم. سال گذشته بود که در تهران جمع هایی از بازنشستگان اطلاعیه ای پخش کردند و در آن خواست ۴۵٠ هزار تومان را مطرح کردند. بازنشستگان به اشکال مختلف اعتراضاتشان را دنبال میکنند. از شیوه نگارش نامه اعتراضی بصورت دسته جمعی، به ارگانها و مقامات دولتی گرفته تا تجمع در برابر مراجع دولتی از جمله تجمع در مقابل کانون بازنشستگان و سازمانها و ادارات مختلف نمونه هایی از آن بوده است. با اوجگیری مبارزات کارگران، جوانان و زنان و سایر اقشار مردم در سالهای اخیر، مبارزات بازنشستگان نیز از نظر کمی و کیفی ارتقا یافته و ما شاهد اخبار هر چه بیشتری از مبارزاتشان هستیم. در مقابل، رژیم به اشکال مختلف ٬ از وعده و وعید  و سر دواندن گرفته، تا متوهم  کردن به ماهیت این مسئول و آن وزیر٬ از تهدید پیشروان اعتراضات آنان گرفته تا سرکوب مستقیم تجمعاتشان سعتی در عقب راندن مبارزات آنان داشته است. در این میان انجمن های اسلامی و خانه کارگر نیز فعالانه نقش خود را در عقب راندن این مبارزات و شناسای فعالین اعتراضی در میان آنان ایفا میکنند.
نکته مهم اینست که مساله بازنشستگان تنها به کارگران بازنشسته مربوط نمیشود. وضعیت بازنشستگان نشانگر استاندارهای یک جامعه و موقعیت انسان در جامعه است. بنابراین دفاع از حقوق و مبارزات بازنشستگان وظیفه همه بخشهای جامعه است. وظیفه کارگر شاغل و معلم و پرستار و دانشجو است. سرنوشت محتوم هر کارگر جوانیست که امروز شاغل است و تمام انرژی خود را به سرمایه میفروشد و فردا که از کارافتاده میشود٬ میکوشند او را به گوشه ای پرتابش کنند. باید در مقابل این جنایت و این تراژدی انسانی ایستاد. دفاع از مبارزات بازنشستگان دفاع از حقوق انسان است. دفاع از کل جامعه است. از مبارزات بازنشستگان باید حمایت کنیم.
فقط برای لحظه ای تصور کنید که در بیش از ١٠ شهر بزرگ ایران و در هر شهر تنها چند صد نفر بازنشسته، بطور متحد و هماهنگ و در یک روز معین به خیابان آیند. کاملا قابل تصور است که،  چه تاثیر شگرفی بر فضای شهر میگذارد ؟ سرکوبگران نظام، بطور واقعی در برابر اعتراضات بازنشستگان کوچکترین تحرکی نمیتواند داشته باشد. بویژه مردم ایران و فضای جامعه نسبت به تعرض به افراد پا به سن گذاشته، خیلی حساس است و میتوان از این روحیه مردم بیشترین استفاده را کرده و اعتراضات را در ابعاد مختلف دامن زد. در همین چند سال گذشته خود شاهد تاثیرات شگرف تجمعات چند ده نفره بازنشستگان در تهران بودم. این بخش از جامعه به هیچوجه نسبت به ماهیت رژیم  متوهم نبوده و نیست. بارها از  مردمی که شاهد اعتراض بازنشستگان هستند، شنیده ایم که: "خوب راست میگویند، با چندرغاز حقوق بازنشستگی نمیشود زندگی کرد". 
در ماههای اخیر اعتراضات بازنشستگان  بیش از پیش گسترش یافته و در بعضی شهرها و بویژه تهران تجمعات اعتراضی بر علیه میزان حقوق و برخی مزایا انجام داده اند. این جزئی از جنبش طبقاتی کارگران و جنبش اعتراضی برای سرنگونی جمهوری اسلامی و دستیابی به یک زندگی انسانی است. این جنبش و اعتراض را باید مورد حمایت قرار داد و تقویت کرد.
٣/١١/۸۵ 

به نقل از "کارگر کمونیست" ۵١