استراتژی آمریکا در برزخ!

فاتح شیخ : جهان طی شانزده سال گذشته زیر یورش و تهدید دائم قلدری نظامی آمریکا وسیعا به ویرانی و ناامنی و آتش و خون کشیده شده، با اسم رمز “نظم نوین جهانی” به مرگبارترین و فراگیر ترین بی نظمی پس از جنگ دوم رانده شده و به این ترتیب از نظر اجتماعی، سیاسی ، مدنی، فرهنگی و اخلاقی دهها سال به عقب برگردانده شده است. سخنرانی سالیانه بوش در کنگره آمریکا، در روز سه شنبه و واکنش سریع اکثریت دمکرات در برابر آن، این اسثراتژی شانزده ساله آمریکا را در برزخ بیسابقه و مخاطره آمیزی رها کرده و به تبع آن شمشیر برزخ و بلاتکیفی مداوم و خطیری را بر سر دنیا نگاهداشته است.

بوش که پیدا بود آگاهانه کوشیده است در سخنرانی خود نقاط مشترک سیاستهایش (اساسا در داخل آمریکا) با دمکراتها را هرچه برجسته تر و نقاط اختلاف را هرچه محدودتر جلوه دهد، موفق نشد بر شکاف میان دو حزب بر سر استراتژی آمریکا در عراق پل بزند. دفاع مصرانه او از “استراتژی جدید”ش برای عراق بویژه در مورد اعزام بیست و یک هزار و پانصد سرباز دیگر و نشان دادن سرسختی در برابر رژیمهای ایران و سوریه در ارتباط با اوضاع عراق، با پاسخ شدید کمیته امور خارجی سنا مواجه شد که روز بعد قرار مخالفت با استراتژی جدید بوش را به تصویب رساند. گرچه این قرار الزام اجرائی ندارد و در حالت عادی تنها یک ابراز مخالفت سمبلیک به حساب میآید، اما با توجه به بن بست و شکاف کنونی، در واقع بیش از تاثیر سمبلیک و طبعا سیاسی – روانی آن، به اشکال مختلف در جهت بازدارندگی پیشبرد استراتژی بوش عمل خواهد کرد. پیشتر هم حمله نظامی به ایران بدون اجازه کنگره پیشاپیش بر بوش ممنوع شده بود. این در حالی است که نظرسنجی ها در روز سخنرانی بوش نشان دادند که دوسوم نظردهندگان با سیاست او در عراق مخالفند و “محبوبیت” بوش در پائین نرین سطح قرار دارد. 
شکاف و اختلاف هیات حاکمه آمریکا از نظر دامنه زمانی (تا یک سال و نه ماه دیگر)، تا انتخاب رئیس جمهوری جدید آمریکا در نوامبر ۲٠٠٨ ادامه خواهد داشت و چشم اندازی برای کاهش وسازش از هیچیک از دو طرف دیده نمیشود. از نظر دامنه تاثیرگذاری نیز از هم اکنون بسیار فراتر از سیاست خود آمریکا، بر جهتگیری سیاسی دیگر دولتها که به نحوی با استراتژی آمریکا در ارتباطند تاثیر داشته و خواهد داشت. با توجه به اینکه بن بست استراتژی آمریکا از خیلی قبلتر از انتخابات نوامبر آمریکا آشکار شده بود، روشن بود که بزرگترین رقیب جهانی آمریکا یعنی اروپا دارد خود را برای ایفای نقش خارج از مدار سیاست آمریکا و در مواردی در تقابل با آن آماده میکند. تونی بلر از مقطع شکست انتخاباتی بوش، ضمن حفظ ظاهر “متحد اسراتژیک” او، رسما سیاست جهانی خود را به همان جهتی شیفت داده که سیاست دمکراتها کم و بیش بر اساس گزارش بیکر – همیلتن برای خود برگزیده اند. روسیه هم چنین کرده است با اینکه بوش دو روز بعد از انتخابات، موافقت خود با ورود روسیه به سازمان تجارت جهانی را به پوتین کادو داد تا شاید از دور شدن سیاسی روسیه و یا دست کم در تقابل قرار گرفتن آن با سیاست آمریکا در خاورمیانه جلوگیری کند.
در سطوح دیگر، جمهوری اسلامی از این شکاف بیشترین استفاده را میبرد و در جدال درونی رژیم، رفسنجانی و خاتمی متفقا دارند مطابق سیاست دمکراتها برای خط خود در تقابل با احمدی نژاد نیرو جمع میکنند. در عراق از نخست وزیر مالکی تا رئیس جمهور و هر دو معاون او هر یک از زاویه منافع سکتی و حزبی و قومی خود در جهت سیاست دمکراتها و یا در شکاف آنها و بوش راه میروند. جالب است که عادل عبدالمهدی معاون شیعه رئیس جمهوری عراق از حزب حکیم که ظاهرا متحد استراتژی قدیم و جدید بوش و بیشترین استفاده کننده از اشغال عراق توسط بوش بوده است، روز پنجشنبه در کنفرانس داووس در سویس اشغال عراق را “احمقانه” خواند! در ارتباط با عراق و خاورمیانه تاثیر خط مشی دمکراتها بر بقیه عوامل دخیل در این منطقه باعث میشود که بر خلاف سرسختی بوش در مورد دخالت ندادن رژیمهای ایران و سوریه، عملا این رژیمها دخالت داده شوند. اعلام فرانسه درباره دعوت از ایران برای دخالت در اوضاع لبنان و سفر رئیس جمهور عراق به سوریه در این راستاست.
همه این شواهد نشان میدهند که شکاف موجود در بالاترین سطح هیات حاکمه آمریکا که ناشی از بن بست و شکست تاکنونی پیشبرد استراتژی میلیتاریستی توسط نئوکنسرواتیوهاست، میتواند با توجه به سرسختی دو طرف، در جهت شکست نهایی آن استراتژی عمل کند. سرسختی بوش و نئوکنسرواتیوها در جستجوی نوعی “پیروزی” و سرسختی دمکراتها در مخالفت با بوش و “استراتژی جدید”ش در جستجوی گرفتن پست ریاست جمهوری و زدن مدال بیرون بردن آمریکا از باتلاق عراق بر سینه خود هستند فاکتورهای متقابل دهان باز کردن بیشتر این شکاف است.            
تا آنجا که به منافع مردم جهان و مشخصا منافع مبارزه مردم ایران در راه سرنگونی رژیم اسلامی برمیگردد، هر دو روی سکه این شکاف در راستای گسترش بی نظمی و ویرانی بیشتر دنیا و بهره برداری جمهوری اسلامی و اسلام سیاسی از اوضاع و بعلاوه دامن زدن به نوعی انتظار فلج کننده در افکار عمومی مردم است که گویا خط مشی دمکراتها و کلا سیاستهای “ملایمتر” از آنچه بوش و نئوکنسرواتیوها در سالهای اخیر اجرا کرده اند، میتواند جهان را از این اوضاع شوم به سوی بهبود نسبی رهنمون شود. این حالت انتظار مانع ذهنی سنگین و کشنده ای برای انسانیت آزادیخواه و مردم تشنه رهایی در راه متحد کردن نیروی خود و اقدام به ابتکار عمل تغییر دهنده ایجاد میکند که در عمل دست گروهبندیهای ارتجاعی و امپریالیستی در سطوح جهانی و منطقه ای را برای تشدید رقابت و یا ساخت و پاخت علیه منافع مردم باز خواهد گذاشت. مردم ایران بویژه باید نسبت به تاثیرات خطرناک ذهنیت و سیاست انتظار در ارتباط با سرنگونی جمهوری اسلامی کاملا هشیار و برحذر باشند.
و سرانجام شکاف موجود در سیاست هیات حاکمه آمریکا یک نشانه دیگر این واقعیت است که یک دوره تاریخی از قلدری نظامی آمریکا که با جنگ ١٩٩١ خلیج شروع شده است دارد به پایان میرسد. سوال اینست که آیا نیروی اتحاد مردم آزادیخواه برای استفاده از این فرصت و کوبیدن میخ منافع خود به میدان خواهد آمد یا اینکه شکست نهائی استراتژی قلدری آمریکا در جهان و منطقه تنها به معنی پیروزی نیروهای ارتجاعی و امپریالیست رقیب آمریکا، ازجمله جمهوری اسلامی و اسلام سیاسی خواهد بود؟