بر می گردیم گل نسرین بچینیم

( ژان لافیت )
فریدون گیلانی
gilani@f-gilani.com

 تظاهرات سرسام گرفته است
شاخه ها به خاک افتاده اند
خاطره ها تبدیل به پچپچه های نامرئی شده اند
زمزمه ها
در مکالمات محرمانه
دنبال راه فرار می گردند
پرچم ها
مجبورند به دریوزگان توضیح بدهند

تظاهرات سرسام گرفته است
شعارها خمیازه می کشند
پالتاک ها اسم مستعار  می جوند
مناره ها به کلیساه پناه برده اند
کلیسا ها ستاره سرخ به سینه زده اند
و قهرمانان خیالی
آنقدر چاق شده اند
که خیابان ها
گذشته را تعریض کرده اند
روزنه ها مخفی کاری می کنند
هر خزنده ای
در برهوت نا مفهوم
رهبر شده است
و صداهای متورم
از پشت میکروفون بوی چربی می دهند

دختران قد نمی کشند
سرخاب ها
در راه مدرسه آب شده اند
کلاس ها چرت می زنند
معلمان را
بوی عطر زننده گیج کرده است
و فردا صبح
علیه سنگ و شیشه تظاهرات دارند
آینه ها از خجالت سرخ شده اند
رنگ ها کم آورده اند
پدران دنبال قرص می گردند
پسران سنگ می خورند
مادران
شوهران مبهوت را باد می زنند
شوهران
به خانه همسایه پناه برده اند
و احساس را
مثل پارچه به دیوار زده اند
که به دامادی زنان شوهر مرده بروند
کانال ها
شبانه جنگ می فروشند
روزنامه ها
صبح ها سکس می زایند
تالارها را
فیلم های فاتح اشغال کرده اند
سالن ها و سخنرانان
به صندلی های خالی
ادای احترام می کنند
قطار ها سرباز می برند
سربازان علف می خورند
هواپیما ها
به سنگ ریزه ها حمله می کنند
آبادی ها
چنان صاف شده اند
که بمب افکن ها
نمی دانند به کدام گذشته ای حمله کنند
و در کدام آینده ای فرود آیند
مرزها
کشورها را به سرقت برده اند
وهیچ آرایشی دیگر
منتظران را به خانه نمی برد
عابران
برای دیدن هم  به صف ایستاده اند
چه هنگ آهنگینی
چه سطرهای ننگینی
که به هنگ آهنگین سلام نظامی می دهند
صبح ها خیال می کنند شب می زایند
شب ها دیگر دنبال صبح نمی گردند
صدای فرماندهان
در کسالت تکرار تب کرده است
گوسفندان هذیان می گویند
زبان خواب های پریشان
بند آمده است
بستر ها خالی شده اند
مواظب باشید به ایستگاه قطار نروید
شکارچی سگ هایش را باز کرده است
دیوارها در دادگاه رد شده اند
عکاسان دنبال پناهنده کرده اند
خانه ها
آنقدر ماتیک صادر می کنند
که عروسک ها
شهر را از حال برده اند
و اعلامیه ها
نمی دانند کجا بچسبند
که عابری سرش را برنگرداند

به جوانه ها چه بگویم ؟
ساقه از کوچه باغ رفته است
باغ ها چنان به ستوه آمده اند
که درخت بی ریشه خیال می کند هنرپیشه سینماست
و شاخه ها نمی دانند بریزند
یا مودبانه دست باران را ببوسند

تظاهرات سرسام گرفته است
عشق را
همه جا به قیمت ارزان می فروشند
و خیال می کنند دوست داشتن
بایگانی غذای هفته ی پیش است

به آفتاب چه بگویم ؟
خیال پروانه آنقدر پریشان است
که به جای گل
روی آتش می نشیند

خلبان تربیت کنید !
بمب بسازید !
آدمک ها را به جای عاشق به شهر تزریق کنید !
خشخاش بکارید !
دیسکو ها پر شده اند
عشق
مثل سیگار نیمه کاره
دست به دست می چرخد
و نمایندگان مسجد و کلیسا
در دو سمت در ایستاده اند
که مبادا پروانه ای مقررات را بشکند
و اشتباها روی گل بنشیند

مقاومت کنید !
شما را دوست داریم
صدای کابل ها را می شنویم
گلوله ها را با تاسف می شمریم
مقاومت کنید !
مقاومت کنید !
ما
ناهارمان را می خوریم
پالتاک را
به سلامتی شما سر می کشیم
و
« بر می گردیم گل نسرین بچینیم »
بهمن ماه ۱۳۸۵