مصاحبه ایسکرا با عبدل گلپریان در مورد علل بحران و بن بست احزاب ناسیونالیست کرد

ایسکرا: شما در مقالاتی که در مورد احزاب ناسیونالیست کرد نوشته اید به این اشاره کرده اید که این احزاب  در بحران و بن بست قرار دارند. این بحران را چگونه توضیح میدهید و از کجا سر چشمه می گیرد؟

ع .گلپریان: برای نشان دادن  و توضیح بر سر علل بن بست و بحران احزاب ناسیونالیست کرد، اجازه بدهید قدری به عقب برگردیم .
 تاریخا احزاب ناسیونالیست کرد به بهانه رفع ستم ملی، با خواست و طرح مسئله  خودمختاری و فدرالیسم تلاش کرده اند خود را به قدرت برسانند و بر مردم کردستان حاکمیت کنند. در گذشته های دور خواست نوعی حکومت محلی و بعدا خودمختاری مطرح بوده است. مبارزات ضد استعماری قبلا که علیه مناسبات استعمارگرانه موضوعیت داشت اساسا نه بخاطر رفع ستم ملی و خاتمه دادن به ستم و نابرابری بلکه برای بقدرت رسیدن جریانات محلی، احزاب و جریانات ناسیونالیستی بود. اما  امروز بدلیل مناسبات سیاسی و اقتصادی جهانی، سالهاست که این مسئله موضوعیت خود را از دست داده است. 
خودمختاری و حق حاکمیت ملی بورژوازی محلی در چهار چوب یک کشور بر خلاف حق جدایی که در یک رابطه بین المللی و ارتقاء موقعیت یک “ملت” حذف تبعیض ملی در میان شهروندان و دولت است، نشاندهنده نوعی نابرابری جدید در میان شهروندان یک کشور بر مبنای تعلق ملی است. اما واقعیت شرایط اقتصادی، سیاسی و اجتماعی امروز آن میدانی نیست که احزاب و جریانات ناسیونالیست بخواهند یا بتوانند با خودمختاری و غیره خود را به جایی برسانند.  با توجه به پایان تاریخ مصرفشان، اینها دیگر جریانات ناسیونالیست به معنای کلاسیک هم نیستند.  از این رو به نظر من ناسیونالیست  نامیدن این جریات  در عصر حاضر از سرشان هم زیاد است و امروزه به افق ماقبل ناسیونالیسم یعنی رواج دادن قوم پرستی و فاشیسم رجعت کرده اند. پناه بردن  به عقب مانده ترین  نوع حاکمیت قومی و قبیله ای، رواج دادن افکار، سنت و باورهایی که دهها سال عقبتر از خواست خودمختاری است،  این احزاب را به باندهای مخرب و خطرناک به حال جامعه و بعنوان سد و مانعی در مقابل توقعات مدرن و انسانی مردم تبدیل کرده است. این یکی از  دلایل بن بست و بحران احزاب ناسیونالیست کرد در شرایط حاضر است.
 دومین فاکتور در بحران و بن بست احزاب ناسیونالیست را باید بر متن اوضاع سیاسی عمومی تر امروز در سطح جهانی بررسی کرد که با فروپاشی بلوک شرق شروع شد و احزاب ناسیونالیست و قوم پرست منافع و دست یابی به اهداف خود را بر متن سیاستهای نظم نوین جهانی و سیستهای نظامی آمریکا جستجو کردند.  بطور مشخص و تا جائیکه به ناسیونالیسم کرد بر می گردد، حمله نظامی آمریکا به عراق و فراهم شدن امکانی که در آن احزاب ناسیونالیست کرد در کردستان عراق بقدرت رسیدند، نمونه روشنی از قدرت گیری این جریانات است که با اشغال نظامی و حمایتهای مادی وسیع آمریکا اتفاق افتاد.
اکنون نزدیک به ۲۰ سال است که این احزاب در هم پیمانی با جریانات اسلامی مرتجع بر مردم کردستان عراق حکم می رانند. در ابتدا برای بعضی ها این توهم وجود داشت که گویا با بقدرت رسیدن احزاب ناسیونالیست در کردستان عراق، جامعه کردستان از تبغیض، ستم، نابرابری و جنایتی که حکومت بعث بر مردم کردستان حاکم کرده بود رها خواهد شد. اما کارنامه ۲۰ سال حاکمیت احزاب ناسیونالیست کرد در کردستان عراق عکس آنرا تا کنون ثابت کرده است. حاکمیت این جریانات چیزی بجز فقر و فلاکت بی حد وحصر، رواج عقب ماندگی و خرافات، تقویت مردسالاری، سرکوب و بی حقوقی زنان، قتل و ترور فعالین سیاسی و هجوم مسلحانه به کارگران معترض نبوده است. دزدیهای کلان سران احزاب حاکم و ثروتمند شدن عده قلیلی که به نوعی با این احزاب و دستجات گره خورده اند وصدها معضل و درد اجتماعی دیگری که به مردم کردستان تحمیل کرده اند، میراث احزاب ناسیونالیست حاکم در کردستان عراق بوده است. این وضع در کردستان عراق کوچکترین ابهامی را برای مردم در کردستان ایران باقی نگذاشته است. به فرض محال اگر شانسی برای بقدرت رسیدن این احزاب در کردستان ایران وجود میداشت، همین سناریو نیز توسط آنها در کردستان ایران میتوانست تکرار شود. اما خوشبختانه چنین شانسی ندارند. در نتیجه مردم پای حکومتی که در همسایگی شان ۲۰ سال است خون مردم را در شیشه کرده است نخواهند رفت. از سوی دیگر رشد و گسترش فضای سیاسی چپ، آزادیخواهانه و برابری طلبانه و انسانی در کردستان ایران که پیشینه تاریخی تری دارد، افق و اهداف احزاب ناسیونالیست در کردستان ایران را با بن بست جدی مواجه کرده است. این بن بست در حدی است که کلا احزاب ناسیونالیست کرد را وادار به سجده کردن در مقابل یک حکومت در حال سقوط  که ۹ ماه است با یک انقلاب مواجه است و همچنین کرنش در برابر جناح مغضوب و منفور آن کرده است. نکاتی که اشاره کردم، از دلایل اصلی بحران و بن بست احزاب ناسیونالیست در کردستان ایران است. در نتیجه وقتیکه این عقب ماندگی و رجعت احزاب و جریانات ناسیونالیست را با خواست و مطالبات انسانی  و رادیکال مردم کردستان مقایسه کنیم می بینیم که این جریانات  هیچ ربطی به مطالبات رادیکال و انسانی مردم ندارند و با این افق به بن بست رسیده ناچارند تا برای شریک شدن در قدرت  و به قیمت خانه خرابی مردم، به احزابی باند سیاهی تبدیل شوند. مواضع و سیاستهای احزاب ناسیونالیست کرد در برخورد به اوضاع سیاسی ۹ ماه اخیر، تلاش برای سازش و مصالحه با حکومتی که لب گور است، این حقیقت را آشکار می کند که ظرفیت این جریانات در اوضاع سیاسی و انقلابی مردم همین است. نکاتی که اشاره کردم یعنی بحران، بن بست و کور شدن افق ناسیونالیسم کرد.

ایسکرا: به حاکمیت احزاب ناسیونالیست کرد در کردستان عراق اشاره کردید که از ٢٠ سال گذشته تا کنون کارنامه سیاهی را با خود حمل می کنند، این احزاب چه نقشی در روند بحران ناسیونالیسم داشته  است؟

ع.گلپریان: بقدرت رسیدن احزاب ناسیونالیست کرد در کردستان عراق بر بستر یک بحران عمومی تر و در دل سناریوی سیاهی بود که با دخالت نظامی امریکا در عراق اتفاق افتاد. حتی اگر این سناریو را آمریکا در عراق بوجود نمی آورد و  فرض بگیریم که احزاب ناسیونالیست  در کردستان عراق با هر طرح و ترفندی خود به تنهایی به این قدرت دست می یافتند ( که امری غیر ممکن می بود )،  باز هم در اصل صورت مسئله مورد بحث تغییری ایجاد نمی کرد و ما همچنان شاهد خانه خرابی مردم توسط همین احزاب ، فقیر شدن اکثریت مردم و چاپیدن هستی مردم و ثروت جامعه عراق توسط اقلیتی ناچیز که اکنون سکان امور را بدست گرفته اند می بودیم. تازه اگر توجه کرده باشید حاکمیت این احزاب در کردستان عراق قبل از سرنگونی حکومت بعث با کمکهای نظامی، اقتصادی و سیاسی آمریکا متکی بوده  و این خوان یغما را دم دست اینها گذاشته است.
 این احزاب همانند هر حکومت سرکوبگر دیگری در خاورمیانه،  با زندان، اعدام، تحمیل فقر و نابرابری و ترور مخالفین خود در میان زنان و کارگران، دارند به حیات خود ادامه می دهند. از این رو بعد از به قدرت رسیدن این احزاب در کردستان عراق، جریانات ناسیونالیست در کردستان ایران نیز به دنبال تکرار سناریوی آنها بودند و تا دو سه  سال قبل که سایه حمله نظامی آمریکا به ایران مطرح بود خواستار دخالت نظامی آمریکا و گسترش سیاستهای نظم نوینی آمریکا در ایران شدند. در همین راستا بود که احزاب ناسیونالیست از جمله حزب دمکرات کردستان اعلام آمادگی کردند تا به زائده ارتش آمریکا تبدیل شوند. اما با شکست سیاست آمریکا در عراق و تحولاتی که در خود آمریکا به وقوع پیوست، این آرزو نیز برای احزاب ناسیونالیست کرد در کردستان ایران به یاس مبدل شد. از این رو و بنا به فاکتورهای متعدد دیگری از این دست، مدتهاست که احزاب ناسیونالیست کرد دچار یک سردرگمی تمام عیار در سیاستهایشان شده اند. که در این مدت شدت بروزات آن را در آویزان شدن به عبا و عمامه سران هر دو جناح برای مصالحه و سازش شاهد بوده ایم. برای مردمی که حقوق برابر زن و مرد، آزادی بی قید و شرط سیاسی، داشتن یک زندگی بهتر، رفاه و امنیت،  لغو مجازات اعدام، خواست و مطالبه همین امروزشان است، افق به بن بست رسیده و ارتجاعی احزاب ناسیونالیست قومی کرد نه تنها تقارنی با این مطالبات ندارد بلکه درست در مقابل اهداف و آرزوهای مردم کردستان قرار دارد.
در هر حال تاریخ سیاه ۲۰ ساله این احزاب در کردستان عراق، در ایجاد بن بست  هر چه بیشتر برای احزاب ناسیونالیست در کردستان ایران و حاشیه ای شدن آنان از نظر مردم کردستان نقش موثری داشته است. مردم در شهرهای کردستان حاضر نخواهند شد آنچه را که احزاب ناسیونالیست حاکم در آنسوی مرز بر مردم حاکم کرده اند بپذیرند. از این رو تجربه حاکمیت احزاب ناسیونالیست در کردستان عراق، ضربه شکننده ای به آرزوهای احزاب همجنس آنان  در کردستان ایران بوده است

ایسکرا: احزابی دیگر هستند، که در دوره ای خود را در کمپ چپ تداعی می کردند، مثل شاخه های مختلف سازمان زحمتکشان، اما اینها امروز نه تنها از گذشته خود متنفرند، بلکه می توان گفت اینها امروز جزو دارو دسته های قومپرستی هستند، که تنها می توان آنها را با احزابی فاشیست در اروپا مقایسه کرد چرا؟ و در ضمن اوضاع خود اینها از چه قرار است؟

ع.گلپریان: به نظر من رهبران این احزاب امروز کوچکترین تعلقی نه تنها به چپ بلکه به تمدن و فرهنگ گذشته جامعه هم ندارند. این جریان زائده ها و عوامل دست ساز احزاب حاکم در کردستان عراق هستند. رهبران این جریانات در بهترین حالت درکی فئودالی، محدود و محلی از جامعه دارند. از مقطع تولدشان  تا به امروز  نیز به مصالحه و سازش از بالا با کارمندان درجه چندم کاخ سفید گرفته تا سرکنسول های حکومت اسلامی در کردستان عراق و اصلاح طلبان حکومتی مشغول بوده اند. وضع اینها حتی بدتر از احزاب ناسیونالیست سنتی کرد است.

ایسکرا:  آخرین سوال من این است که ناسیونالیسم کرد چقدر امکان سازش و مصالحه با جمهوری اسلامی را دارد؟ استراتژی اینها که ظاهرا خالد عزیزی رهبر جناح انشعابی حزب دمکرات مصرانه پیگیر آن است به کجا می رسد؟

عبدل گلپریان: به نظر من ناسیونالیزم کرد بخاطر بن بستی که در آن گیر کرده به این تلاشها برای سازش و مصالحه به هر قیمتی ادامه میدهد. هویت اینها همین است، سنت سیاسی و تعریف شده این احزاب یعنی سازش و مصالحه از بالای سر مردم و با جنایتکارترین حکومت تاریخ معاصر آنهم حکومتی که مردم سراسر کشور در حال سرنگون کردن آن هستند. احزاب و باندهای مرتجع همیشه این ظرفیت را در مصالحه با جمهوری اسلامی داشته اند. حزب دمکرات در راه سیاست سازش و مصالحه با این رژیم تا کنون چند تن از رهبران خود را قربانی کرده است. سیاست سازش و مصالحه با حاکمان دیکتاتور یکی از سنتهای جا افتاده در این احزاب است. اگر حزب دمکرات  تا کنون موفق به این مصالحه و سازش با حکومت اسلامی نشده است به این خاطر است که فضای سیاسی جامعه کردستان با حرکتهای رادیکال و رو به پیش خود، مانع از آن شده است که این حزب به جیره خوار حکومت اسلامی تبدیل شود. سیاست جناح انشعابی از حزب دمکرات که این روزها در این زمینه بر شدت فعالیتش برای آستان بوسی هر دو جناح حکومت اسلامی افزوده است، سیاستی شکست خورده است که تاکنون  بجز شکست در این راه چیزی عایدشان نشده است. خود این تلاشها اتفاقا عمق بن بست اینها را نشان می دهد. اما چیزی که قابل توجه است این است که حکومت اسلامی در برخورد  به کرنش و تمناهای رهبری حزب دمکرات  برای مصالحه، موضعی حاکی از تحقیر و ذلیل نشان دادن حزب دمکرات را در پیش گرفته است. پاسخ سرکنسولگری حکومت اسلامی در اربیل عراق به مواضع رهبری این حزب گویای این خار شمردن حزب دمکرات است. نکته جالب توجه دیگر این است که اخیرا خالد عزیزی در مصاحبه ای که با سایت  (بو روژهه لات ) داشته است، در بخشی از آن می گوید: “اگر واقع بینانه نگاه کنیم می بینیم که جمهوری اسلامی هیچ وقت این استعداد را نداشته که با وجود آنکه مسئله  کردستان ۳۰ سال است که ادامه دارد، به شکلی بتواند راه حلی برایش پیدا کند”.
جمهوری اسلامی هنوز پایه های قدرت خود را محکم نکرده بود که کردستان را به خاک و خون کشید آنوقت خالد عزیزی  دارد از ارائه راه حل توسط  جانیان و قاتلین مردم کردستان حرف میزند. اگر این پرت وپلا گویی و بن بست این حزب نیست پس چیست؟.حزب دمکرات  با بن بست و بحرانهایش ، افقی جز مصالحه از بالا را ندارد، از جمهوری اسلامی  انتظار دارد راه حلی برای کردستان ارائه دهد. البته این هم ناگفته نماند که منظور خالد عزیزی  از راه حل نه برای مردم کردستان بلکه منظور ایشان  همان سازش و مصالحه  حکومت با حزب دمکرات است . به این معنا حزب دمکرات  در ۳۰ سال گذشته از حکومت اسلامی این انتظار را داشته است تا نیم نگاهی به او بیندازد و آخرین توقع حزب خالد عزیزی از جمهوری اسلامی هم این بوده است که اقلا اجازه بازگشت به ایران را بهشان بدهد. 
باید از رهبران حزب دمکرات پرسید، حکومتی که ۳۰ سال است با بحران زاده شده و نتوانسته است کوچکترین راه حلی برای خروج از آن را پیدا کند و امروز در ادامه بحرانهای سیاسی این سه دهه، با انقلابی از سوی مردم ایران برای سرنگون شدن روبرو است، چگونه قادر است که حزب دمکرات را آنهم در واپسین روزهای سرنگونی اش  در بازی قدرت سهیم کند؟ . نفس وجود حکومت اسلامی  در ۳۰ سال گذشته تا به امروز یعنی مشکل آفرینی، قتل و کشتار  مردم، توپ وخمپاره باران شهر و روستاهای کردستان، یعنی یک میلیتاریسم تمام عیار، یعنی سیه روزی برای مردم سراسر کشور و  سرطانی بر پیکر بشریت قرن ۲۱ .  اینکه تلاشهای این حزب برای سازش با رژیم به کجا می رسد، در یک جمله باید بگویم، هم حکومت اسلامی که ۳۰ سال است در یک بحران عمیق سیاسی، همه جانبه و سراسری دست و پا می زند و هم حزب دمکرات و دیگر جریانات ناسیونالیست قومی در کردستان که شرح بحران و بن بستشان را اشاره کردم،  قادر به نجات خود از بحران و بن بستی که در آن دست وپا می زنند نخواهند شد چه رسد به اینکه بتوانند با هم به سازشی برسند.
۱۵ مارس ۲۰۱۰