چکیده سخنرانی در شهر اوره برو سوئد در گرامی داشت هشت مارس ٢٠١٠، روز جهانی زن

روز هشت مارس، روز جهانی زن را به همه شما تبریک می گویم و از کانون زندانیان سیاسی در تبعید – واحد اوروه برو نیز که مرا به این مراسم دعوت کردند بی نهایت سپاسگزارم.

می دانیم که ستم بر زنان و تحمیل نابرابری به آن ها، ریشه در مناسبات سرمایه داری دارد و مردسالاری هم زاییده همین مناسبات است. با نگاهی مختصر به تاریخچه روز جهانی زن در می یابیم که تاریخچه انتخاب روز جهانی زن، ریشه در جنبش کارگری و به ویژه مبارزات زنان کارگر دارد. بر این اساس، مبارزه در راه رهایی زن، مبارزه ای پیگیر و جهان شمول است. این که امروز بسیاری از جریانات راست و لیبرال هم به هشت مارس توجه می کنند جنبشی که بر آن ها تحمیل شده است؛ اما این ها همواره سعی می کنند این روز را از مضمون و محتوای سیاسی – طبقاتی واقعی اش خالی کنند و صرفا به عنوان یکی از جشن های سالانه به آن بنگرند.

تاریخچه مبارزه زنان و انتخاب روز زن، پروسه تاریخی طولانی را پشت سر گذاشته و به سال های ۱۸۰۰ برمی گردد. در سال ۱۸۵۷، هزاران زن کارگر نساجی نیویورک با خواست هایی چون کاهش ساعت کار، اضافه دست مزد و غیره دست به راه پیمایی زدند.

کلارا زتکین، در سال ۱۸۸۹ در سخن رانی خود در کنگره انترناسیونال دوم، تلاش کرد توجه نمایندگان کنگره را به مبارزه زنان جلب کند. 

اولین کنگره زنان، در سال ۱۹۰۷ در اشتوتگارت آلمان برگزار شد. در روز هشت مارس ۱۹۰۸ زنان کارگر نساجی نیویورک در ادامه مبارزات خود، بار دیگر دست به اعتصاب و اعتراض زدند که در اثر توطئه پلیس و کارفرما، آتش سوزی مهیبی در کارخانه نساجی رخ داد که در اثر آن، ۱۳۰ زن معترض به طرز دلخراشی زنده زنده در آتش سوختند.

دومین کنگره زنان، در سال ۱۹۱۰ در کپنهاک برگزار شد که در آن، پیشنهاد هشت مارس به عنوان روز جهانی زن، مورد بحث و بررسی قرار گرفت و سرانجام به تصویب نمایندگان کنگره رسید. باین ترتیب، روز جهانی زن، محصول مبارزه طولانی زنان و مردان کارگر تساوی طلب است و ربطی به گرایشات لیبرالی ندارد. هدف از انتخاب این روز، به عنوان روز زن، این نبود که از ۳۶۵ روز سال، فقط یک روز به مساله زنان اختصاص داده شود، بلکه هدف انتخاب این روز هم چون اول ماه می روز جهانی کارگر، این بود که در این روز با برگزاری برنامه های متنوع و مختلف از راهپیمایی، سمینار، میزگردهای رادیویی و تلویزیونی و هم چنین انتشار پوستر، اطلاعیه، ویژه نامه هایی به مناسبت روز زن، برگزاری جشن و غیره، تلاش جهانی صورت گیرد تا توجه افکار عمومی مردم جهان هر چه بیش تر به خواست ها و مطالبات زنان، به ویژه زنان کارگر و خانه دار و محروم جلب شود تا در طول ۳۶۵ روز سال، برای تحقق خواست ها و مطالباتی که در روز زن به آن ها تاکید شده است مبارزه پیگیری برای تحمیل آن ها به سیستم سرمایه داری و دولت های سرمایه داری صورت گیرد.

مبارزه زنان ایران نیز به عنوان بخشی از زنان جهان، سابقه نسبتا طولانی دارد که پرداختن به آن ها در این فرصت کم امکان پذیر نیست. اما اگر سیاست ها و علمکردهای حکومت های ایران در شصت هفتاد سال اخیر را مورد بحث و بررسی قرار دهیم، همواره با سیاست های سرکوبگرانه این حکومت ها، به ویژه بر علیه زنان مواجه می شویم. رضاخان در سفری که به ترکیه داشت ظاهرا با دولت لائیک «آتورک» آشنا شد و آزادی زنان را دید و هنگامی که به ایران برگشت دستور داد زنان مقامات کشوری و لشکری بدون حجاب در جامعه ظاهر شوند و هم چنین پلیس خود را در خیابان ها به جان زنان انداخت تا به زور چادر را از سر آن ها بردارند. یعنی اگر رضاخان از لائیتیسم دولت ترکیه، فقط برخورد پلیسی با زنان را فهمیده بود، سران حکومت اسلامی نیز در حدی فهم  و شعور دارند که چادر را به زور بر سر زنان انداختند و ماموران سرکوبگر حکومتی در هر کوی و برزنی به زنانی که تار مویشان از زیر روسری و چادرشان پیداست، توهین می کنند. بنابراین، بر کشور ما، تاکنون حکومت های سرکوبگری با قوانین عجیب و غریب شان به ویژه بر علیه زنان حکم رانی کرده اند که شاید در هیچ نقطه ای از جهان، به چنین قوانینی وحشیانه ای برنخوریم. مثلا قانون اجباری کشف حجاب رضاخان و یا قانون اجباری حجاب حکومت اسلامی. یا این که در سی و یک حاکمیت وحشیانه جمهوری اسلامی، حتا اگر دختر و پسری دست همدیگر را بگیرند در صورت دستگیری مجرم شناخته می شوند و دست کم حکم شلاق بر علیه آن ها صادر می شود. علاوه بر این ها، اگر در ایران، دختری و زنی مورد تجاوز قرار گیرد جرات این که به خانواده خود خبر دهد و یا به مراجع قانونی مراجعه و شکایت کند به احتمال این که به دلیل ناموس پرستی و مردسالاری توسط پدر و برادر خود کشته شود و یا توسط مراجع حکومتی دستگیر و زندانی و سنگسار گردد، بسیار زیاد است تا این که کسی به حرف های او گوش بدهد.

قوانین حکومت اسلامی، علیه زنانی که با مردان افغانی ازوداج می کنند واقعا چندش آور و فاشیستی است. چرا که به فرزندان آن ها شناسنامه نمی دهند و کودک را نیز در معرض ستم و بی حقوقی قرار می دهند. در حالی که افغانی های ساکن ایران، چندین دهه است که حتا از دوران حکومت شاه در ایران کار و زندگی می کنند اما از حق شهروندی محروم هستند. بعلاوه همواره تحت تعقیب پلیسی قرار می گیرند و در صورت دستگیری به جنگ و جهنم افغانستان برگردانده می شوند.

همین چند نمونه از قوانین و سیاست های حکومت اسلامی، نشان دهنده وجود قوانین بسیار عجیب و غریبی در کشور ماست که در حاکمیت دیکتاتوری کشورهای دیگر وجود ندارد و یا با این شدت با زنان برخورد نمی گردد.

پس از این که متفقین به حکومت رضاخان به دلیل همکاری های وی با هیتلر، خاتمه دادند پسر وی محمدرضا را به قدرت رساندند. او نیز هم چون پدرش سیاست های غیرانسانی و سرکوبگرانه را در پیش گرفت.

اگر تاریخ را اشتباه نکنم در سال ۱۹۷۴، ارویانا فالاچی، این روزنامه نگار جسور ایتالیایی به ایران سفر کرد و با محمدرضا شاه گفتگو نمود که در کتابی به نام «گفتگو با تاریخ» که به زبان فارسی نیز برگردانده شده است، این گفتگو درج شد. در این گقتگو، هنگامی که ارویانا از شاه سئوال کرد فالاچی، در ادامه گفتگوی خود با شاه، سئوال کرد: خیلی عجیب است، اعلیحضرتا! اگر تا به حال شاهی بوده که صحبت‌ هایش راجع به زنان بوده، شما بوده ‌اید. و هم اکنون من در این تردید می کنم که حتا زن در زندگی شما به حساب آمده باشد! شاه: این جا من متاسفانه باید عرض کنم که شما یک برداشت کاملا صحیح داشته‌اید… زن ها، می دانید … هیچ کس نمی تواند در من اثر کند، هیچ کس، زنان فقط زیبایی ‌شان و جذابی تشان و نگاهداشتن زنانگی‌ شان در زندگی مرد مهم هستند… فالاچی: این طور نیست اعلیحضرتا؟ شاه: نه، شما هر گز یک میکل آنژ یا یک باخ نداشته ‌اید. شما حتا یک سرآشپز معروف هم نداشته ‌اید و اما اگر شما در مورد موقعیت با من صحبت کنید، تمام چیزی که من می توانم بگویم این ست که آیا شما شوخی ‌تان گرفته؟ آیا شما تا به حال کمبود موقعیت داشته ‌اید که به تاریخ یک آشپز ماهر و مشهور تحویل دهید؟ شما تا به حال هیچ چیز بزرگ و جالب نیافریده ‌اید، هیچ چیز! به من بگویید شما در حین مصاحبه ‌تان به چند زن که قادر به حکومت باشند برخورده ‌اید؟ فالاچی: حداقل دوتا اعلیحضرتا! گلدامایر و ایندیراگاندی. شاه: چه کسی می داند؟ تمام چیزی که من می توانم بگویم این ست که زنان وقتی حکومت می کنند، از مردان بسیار خشن‌ تر و سخت گیرترند و بسیار بی رحم ‌تر. بسیار از مردان تشنه خون هستند… فالاچی: من متعجب شدم، اعلیحضرتا! برای این که شمایید که می گویید قبل از این که ولیعهد به سن قانونی برسد، ملکه فرح دیبا باید نیابت سلطنت را قبول کند. پهلوی: … بله، اگر پسر من قبل از رسیدن به سن قانونی شاه شود، ملکه فرح دیبا نایب السلطنه می شود. اما در ضمن در یک چنین موقعیتی هیات مشاورانی خواهد بود که ملکه باید با آنان مشورت کند. در حالی که من الزامی ندارم که با کسی مشورت کنم و با کسی هم مشورت نمی کنم. تفاوت را حس می کنید؟ 

پس از انقلاب ۱۳۵۷ نیز اوریانا بار دیگر به ایران سفر کرد و با خمینی، بنیان گذار حکومت جهل و جنایت اسلامی گفتگو کرد. اوریانا غیر از این می گوید در یک جا چادر سرش کردند، در جای دیگری آرایش صورتش را پاک نمودند، اما سایه پشت چشم اش را ندیدند و او همواره در مقابل خمینی، چشمان خود را می بست تا سایه پشت چمشم اش دیده شود. در هر صورت وی از خمینی، از جمله سئوال کرد: «این  چادر، آیا صحیح  است  که  این  زن ها خود را در زیر چادر مخفی  کنند؟ این  زن ها در انقلاب  شرکت  کردند. کشته  دادند. زندان  رفتند. مبارزه  کردند، این  چادر هم  یک  رسم  از قدیم  مانده ای  است. حالا دیگر دنیا هم  عوض. حالا این  صحیح  است  که  مثلا این ها خودشان  را مخفی  کنند؟ حمینی جواب می دهد: …  ما اعلام  می کنیم  به  زن ها که  هر کس  چادر می خواهد یا هر کس  پوشش  اسلامی، بیاید بیرون… ما زن های  جوانی  که  وقتی  ایشان  آرایش  می کنند و می آیند، یک  فوج  را دنبال  خودشان  می کشند، این ها را داریم  جلوشان  را می گیریم. شما هم  دل تان  نسوزد.» می بینیم که تاریخ در کشور ما، چگونه تکرار می شود و سیاست های ارتجاعی بازتولید می گردد!

خمینی، اولین حکم خود را یک روز قبل از روز جهانی زن در اسفند ماه ۱۳۵۷ بر علیه زنان صادر کرد. یعنی هنوز چند هفته از پیروزی انقلاب بهمن نگذشته بود که خمینی فرمان داد زنان باید با حجاب اسلامی در محل کار حاضر شوند. عکس العملل زنان در مقابل این فرمان خمینی، شدید بود. هزاران زن در خیابان ها و دانشگاه و مقابل نخست وزیری دست به تظاهرات زدند و با صدای بلند فریاد زدند که ما انقلاب نکردیم حجاب بر سر کنیم. احزاب و سازمان های مطرح آن دوره از حزب توده، جبهه ملی، نهضت آزادی گرفته تا کلیه نیروهای مذهبی پشت سیاست های خمینی رفتند و سازمان های چپ نیز در حالی که خودشان نیز مورد هجوم نیروهای سرکوبگر حکومتی قرار گرفته بودند آن طور که باید و شاید نتوانستند از حرکت زنان و خواست های آن ها دفاع کنند. بنابراین، حمله به دستاوردهای انقلاب ۵۷، با فتوای ارتجاعی خمینی علیه زنان، با حمله به تجمعات و تظاهرات زنان در اسفند ماه ۱۳۵۷ آغاز شد. زیرا حکومت و تئوریسن هایش و در راس همه خمینی، بر این مساله آگاه بودند که با سرکوب زنان می توانند کل جامعه را مرعوب سیاست های خود کنند. چرا که اولا سیاست های ضدزن گرایش مردسالاری و ناموس پرستی را در جامعه قدرت می بخشد و مردان به عنوان روسای خانواده می توانند زنان و دختران خود را از حضور در اعتراضات برحذر دارند و یا مجبور کنند حجاب بر سر کنند. در چنین موقعیتی، موضع سیاسی ضدزن حکومت در جامعه نیز توسط خانواده ها تقویت می گردد. علاوه بر این سرکوب زنان، به معنی راه انداختن رعب و وحشت در دل همه خانواده هاست. خمینی، در پی فرمان سرکوب زنان، حمله به ترکمن صحرا، کردستان، خوزستان، سیستان و بلوچستان را صادر کرد؛ به خلخالی که جنون آدم کشی داشت اختیار تام داد تا هر جا و هر کسی را که کم ترین مخالفتی با حکومت دارد دستگیر و زندانی و اعدام و ترور کند. خمینی، یورش به همه دستاوردهای انقلاب ۵۷ را با حمله به روزنامه ها و اشغال دفاتر آن ها، حمله به تشکل های دمکراتیک کارگران، زنان، دانش جویان، نویسندگان، روزنامه نگاران و هنرمندان، حمله به دفاتر سازمان های سیاسی و تجمعات آن ها، حمله به دانشگاه ها و غیره تداوم بخشید تا این که با حمایت سازمان ها و احزاب رفرمیست، لیبرال، مذهبی و به طور کلی گرایشات راست و فرصت طلب و هم چنین با حمایت بورژوازی جهانی، کاری را که حکومت شاه موفق به انجام آن نشده بود این بار حکومت اسلامی که از دل چرکین حکومت پهلوی بیرون جهیده بود به سرانجام برساند، یعنی انقلاب آزادی خواهانه، برابری طلبانه و عدالت حویانه مردم آزاده ایران را به وحشیانه ترین شکلی سرکوب کند و به شکست بکشاند. بنابراین، زنان در انقلاب ۵۷ نقش موثری داشتند و در مقابل سیاست های ضدزن و آزادی کش سرکوبگران حکومتی ایستادند اما زنان و به طور کلی جامعه ایران در عرصه دفاع از حق و حقوق زنان چون عرصه های دیگری شکست خوردند و نتوانستند مهر آزادی خواهانه و برابری طلبانه و عدالت جویانه خود را بر تاریخ پس از سرنگونی حکوت پهلوی بکوبند. اما با وجود این همه وحشی گری های حکومتیان زنان، کارگران، دانش جویان و عموما همه مردم آزادی خواه ایران، به مبارزه خود در این سی و یک سال ادامه دادند و مرعوب رعب و وحشت و ترور و کشتار و سیاست های ارتجاعی حکومت اسلامی نشدند و از هر فرصتی نیز برای بیان خشم و نفرت خود از این حکومت جانی استفاده کردند. 

موضوع دیگری که می خواهم در این جا به آن بپردازم نقش جسوانه جوانان دختر و پسر در جنبش خودجوش نه ماهه اخیر است. در فیلم ها می بینیم که چگونه دختران با جسارت فوق العاده ای در مقابل نیروهای سرکوبگر حکومتی می ایستند و حتا در جایی هم فرصت پیدا می کنند دست به تعرض می زنند. آن ها در خیابان ها با نیروهای سرکوبگر درگیر می شوند و هنگامی که به منزل خود برمی گردند فیلم و خبر و تحلیل خود را از وقایع روز در سایت های اینترنتی، فیس بوک، تویتر، وبلاگ و غیره منتشر می کنند. بر این اساس، بی مناست نیست که در این جا تاکید کنم بر خلاف برخی تصورات سنتی، رهبری انقلاب و یا تحولات سیاسی و اجتماعی آتی ایران، ضرورتا در خارج کشور نیست و نمی توان نسخه سال ۵۷ را برای امروز جامعه ایران نیز پیچید و فکر کرد چون در ان تاریخ رهبری انقلاب ۵۷ در خارج کشور بود این بار نیز همان ماجرا تکرار خواهد شد. چرا نباید فکر کرد که همین جوانان دختر و پسر و هم چنین فعالین جنبش های اجتماعی که ماه هاست و قبل از وقایع اخیر نیز سال هاست برای دست یابی به یک جامعه برابر و انسانی و آزاد مبارزه سختی را پیش می برند به شایسته ترین شکلی قادرند رهبری جنبش خود و تحولات انقلابی آتی ایران را رقم بزنند!

در هر صورت جامعه ما نسبت به کشورهای منطقه به غیر از ترکیه، از مصر تا افغانستان، هم به لحاظ جنبش های اجتماعی و هم به لحاظ ثروت و منابع طبیعی جلوتر است. در ایران، جنبش زنان، جنبش کارگری و جنبش دانش جویی با هر کم و کسری و کمبودی در عرصه اجتماعی حضور فعال و چشم گیری دارند. بسیاری از روشنفکران و هنرمندان با وجود خطرات جانی به مبارزه عادلانه و بر حق خود ادامه می دهند. در کشور ما، حدود سه میلیون دانش جو به تحصیل مشغولند که در برخی از رشته ها آمار دختران دانش جو بالغ بر ۶۵ درصد است. دختران علاوه بر ادامه تحصیلات آکادمیک، محیط دانشگاه را راهی برون از وضعیت نابرابر موجود و حضور فعال در جامعه می دانند. در جنبش کارگری ایران، میلیون ها نیروی جوان و تحصیل کرده در کنار همکاران قدیمی خود، نیازهای جامعه را در زیر شدیدترین فشارهای اقتصادی و کاری تولید می کنند. بنابراین، اگر از منظر تحصیل و مبارزه و مقاومت زنان در مقابل سرکوبگران حکومتی و قوانین ارتجاعی ضدزن آن و فشارهای مردسالاری به وضعیت زنان نگاه کنیم به سادگی به این نتیجه می رسیم که حکومت اسلامی در سرکوب سیستماتیک زنان شکست خورده است و این یک دستاورد بزرگ و مهمی برای کل جامعه ایران و به ویژه تحولات آتی آن است.

در حاکمیت ارتجاعی جمهوری اسلامی، قرار بود الگوی زن ایرانی، فاطمه زهرا و روز زن نیز روز تولد او باشد در حالی که الگوی دختر و زن ایرانی کلارا زتکین، رزا لوگزامبورگ و غیره است و روز زن نیز هشت مارس، رزو جهانی زن است؛ قرار بود زن ایرانی خانه نشین شود و سیاهی لشکر حکومت، در حالی که دانش جویان دختر بیش ترین رشته های دانشگاهی را اشغال کرده اند. زنان در عرصه روزنامه نگاری، رمان نویسی، تحقیقات علمی، هنری، سینمایی، جنبش کارگری، جنبش دانش جویی نیز جایگاه خود را پیدا کرده اند. بر این اساس، جنبش زنان جنبشی جهان شمول بر علیه ستم و استثمار سرمایه داری و حکومت اسلامی است.

اگر در سال ۵۷، بسیاری از احزاب و سازمان های آن دوره و حتا بسیاری از شخصت های سیاسی، فرهنگی و اجتماعی که دهه ها در خارج کشور زندگی کرده بودند و با جوامع سکولار غرب آشنا بودند اما به دنبال خمینی و ایدئولوژی اسلامی افتادند و یا این که پست و مقام چشم شان را گرفت تا جنایات حکومت اسلامی و اساس ایدئولوژی اسلامی را نبینند و یا خود را به ندیدن آن ها بزنند. امروز باید تلاش کنیم جلو تکرار این اشتباه تاریخی بگیریم و به دنبال این و یا آن جناح حکومت اسلامی نیافتیم، بلکه باید مبارزه مستقل و موثری را بر علیه کلیت حکومت اسلامی پیش ببریم و افکار عمومی را طوری رقم بزنیم که بعد از این هر دولتی هم از هر طریقی در ایران روی کار بیاید باید دست کم دو خواست عمومی جامعه را بپذیرد: اولی برابری زن و مردم در همه عرصه های اقتصادی، سیاسی، اجتماعی و فرهنگی و دومی جدایی کامل دین از دولت، آموزش و پرورش و دستگاه قضایی. البته اگر تحولات جامعه ایران طوری تداوم پیدا کند که جنبش کارگری در اتحاد با جنبش زنان، جنبش دانش جویی و دیگر جنبش های حق طلب و آزادی خواه پیشگام تحولات باشد قطعا انتظارات و خواست های کوتاه مدت و درازمدت ما نیز بیش تر و همه جنابه تر خواهد بود. بنابراین، جامعه ما، در هر شرایطی، نباید به کم تر از این دو خواست مهم و عمومی تن در دهد.

در جامعه ایران آن قدر ثروت و منابع طبیعی وجود دارد که هر شهروند ایرانی دغدغه سیر کردن شکم خود و خانواده اش را نداشته باشد و صاحب یک خانه و ماشین و شغل مناسب و دلخواه خود شود. تصور کنید فقط در جنگ ایران و عراق، ضرر اقتصادی ایران، هزار میلیادر دلار بود. فقط در همین پنج سال گذشته، با افزایش بی سابقه قیمت نفت خام در بازارهای جهانی، بیش از ۳۰۰ میلیارد دلار فقط از منبع فروش نفت خام در بازاهای جهانی، به خزانه حکومت اسلامی وارد شده است. در حالی که سهم مزدبگیران و مردم فقیر از این همه درآمدهای کلان کشور بسیار ناچیز است و عمدتا به جیب سران و مقامات حکومتی و نزدیکان آن ها و صرف میلتاریسم و غیره شده است.

در پایان می خواهم به این مساله مهم تاکید کنم که پیوند جنبش زنان و جنبش کارگری و جنبش دانش جویی یک ضرورت تاریخی و سیاسی و اجتماعی است. پیوند این جنبش ها با همدیگر، هم مبارزه آن ها را گسترش می دهد و هم صف طبقاتی آن ها را در مقابل سرکوبگران حکومتی قدرتمندتر می سازد. شکی نیست که هیچ انقلابی و هیچ تحولی بدون حضور زنان و تحقق خواست ها و مطالبات آن ها به آزادی و برابری و عدالت اجتماعی منجر نخواهد شد. بنابراین، زنان و مردان آزادی خواه و برابری طلب و کمونیست، نباید مبارزه خود در راه آزادی زن، فقط به برگزاری مراسم های هشت مارس محدود کنند و یا منتظر پیروزی انقلاب شوند. برای تحمیل مطالبات زنان به حکومت اسلامی، باید مبارزه پیگیر و روزانه و هدف مندی را سازمان داد و پیش برد. مبارزه در راه رهایی زن و تقویت گرایش سوسیالیستی و رادیکال جنبش زنان، جدا از مبارزه علیه ستم و استثمار سرمایه داری نیست. هر درجه ای که مطالبات عمومی زنان، به ویژه زنان کارگر و محروم و خانه دار به حکومت اسلامی تحمیل شود، به همان درجه نیز فضای جامعه برای مبارزه سیاسی، اجتماعی و فرهنگی بازتر می شود و زمینه مساعدی را برای مبارزه در جهت دست یابی به یک جامعه انسانی آزاد و برابر و مرفه فراهم می آورد.

از این که حوصله کردید و به سخنان من گوش دادید سپاسگزارم.

منبع: سایت دیدگاه