سوسیالیسم بدون دموکراسی !!؟بخش اول

(  در نقد نظر بهروز شادی مقدم  )

هیچ چیزی ملال آورتروخسته کننده تر از آن نیست که به مطالبی بپردازی که پیشتر اشاره شده است . من در دو مقاله قبلی ام به اندازه کافی پیرامون این مسائل بحث کرده ام  و  توضیح دادم که رفیق شادی مقدم درک آشفته ای از مسائل طرح شده دارد .  واز نوشته های او به خوبی  می توان به این آشفته فکری پی  برد .

از اینرو رفیق درنوشته اخیر خود بنام ” شعار دموکراسی برای عموم تخیل سازش طبقاتی ”  بجای  نقد دلایل آورده شد از سوی من  به شعارهای تبلیغی در وصف و فوائد دموکراسی سوسیالیستی می پردازد  .  و این با توجه به این امر است که رفیق خود تعریف روشنی از آن ندارد . او فکر می کند  که دموکراسی سوسیالیستی چیزیست که در فردای انقلاب کارگری از آسمان نازل خواهد شد و طبقه کارگر در قدرت به آن دست می یابد .

 از اینرو وقتی من می نویسم : “مارکسیستها بر این اعتقادند که دموکراسی پرولتری فراتر رفتن از دموکراسی بورژوازی است ، بر بستر و از درون همان دموکراسی بورژوائی است که دموکراسی پرولتری زاده می شود ، نه چیزی بر فراز آن و ماوراء آن و بیگانه با آن . ” و یا وقتی می نویسم که دموکراسی بورژوائی و دموکراسی پرولتری از این نظرکه هر دو بر دموکراسی تکیه می کنند وجه اشتراک دارند ”  و تفاوت شان در این است که بورژوازی در دفاع از آن ناپیگیری از خود نشان می دهد و تا آنجای با آن موافق است که منافع طبقاتی اش به خطر نیفتد . و اگر از آن فراتر رود  ، برای از بین بردن آن از هیچ شیوه ای کوتاهی نخواهد کرد . ولی پرولتاریا  با دفاع پیگیر از مسائل دموکراتیک می تواند به مقصد خود دست یابد ،  در ” نبر برای دموکراسی ” و ” سوسیالیسم ” چیزی جز زنجیرهای خود ندارد که از دست دهد .” و یا می نویسم : ” طبقه کارگر هدفش ساختن جامعه دمکرات و آزاد است ، تا بلکه بتواند از طریق اراده جمعی برای ازبین بردن نابرابری های سیاسی – اقتصادی گام بردارد.”

رفیق شادی مقدم برمی آشوبد واز نوشته من چنین نتیجه می گیرد و می گوید : “در جواب بالا باید گفت چه ” وجه اشتراک ” ی در دو سیاست . نگرش کاملأ متضاد نسبت به انسان و جامعه ی انسانی ، بین سرمایه داری و سوسیالیسم وجود دارد که دموکراسی شان ” وجه اشتراک ” داشته باشد ، وجه اشتراک آنها فقط می تواند تضاد شان باشد ، تضاد دو طبقه که یکی دموکراسیش وسیله ای است در جهت حفظ نظام استثمار گر و ضد انسانی سرمایه داری و دیگری دموکراسی اش در جهت بازگردانیدن انسان به جامعه ی انسانی است .”

رفیق فکر می کند که چون بورژوا بورژوا است و چون پرولتر پرولتر است هیچ وجه اشتراکی بین ایندو نمی تواند وجود داشته باشد ، هر چه است تضاد است و بس . او نمی تواند دریابد که هم سوی و وجه اشتراک در حوزه های متعدد می تواند وجود داشته باشد ویا انکه بوجود آید . بطور نمونه می توان مسئله حق رای را مثال آورد که هم بورژوازی در مرحله معینی و هم کمونیستها طرفدار  آن هستند و یا جدائی دین از دولت  که هم کمونیستها و هم بورژوازی از آن دفاع می کنند .  این طبیعی ترین موضوعی است که در عالم سیاست بین طبقات متضاد در یک مبارزه طبقاتی بوجود می آید . اما رفیق شادی مقدم طور دیگری فکر می کند و برای اثبات آن ماهیت ارتجاعی بورژوازی را به شهادت می طلبد . چنین فکر می کند که چون بورژوازی از ماهیت ارتجاعی برخوردار است ، نمی تواند با پرولتاریا همسوی  و وجه اشتراکی داشته باشد  و یا ینکه بوجود آید و یا این دو فصل مشترکی داشته باشند .

رفیق بر اساس چنین نگرشی ، در دموکراسی مورد ادعا ی خود که آنرا را دموکراسی سوسیا لیستی می نامد ، هیچ جای برای نیروهای غیر کارگری نمی بیند . جالب اینجاست که این رفیق آنرا دموکراسی اکثریت نیز می نامد . معلوم نیست که وقتی دموکراسی مورد ادعای او تنها برای طبقه کارگر و نیروهای کارگری است ، چگونه می توان آنرا دموکراسی برای اکثریت نا مید . البته روشن است که رفیق منظورش از اکثریت ، اکثریت  در بین طبقه کارگر است .  از اینرو وقتی من می نویسم ” در جامعه مورد نظر رفیق هر صحبتی ( از دموکراسی ) را ، دفاع از منافع بورژوازی می بیند . ” رفیق پاسخ می دهد : ” این را من هیچگاه مطرح نکرده ام ، در بحثی که داشته ایم به دموکراسی برای طبقه کارگر و ستمد یگان در دولت کارگری اشاره نموده ام و حرف بر سر رابطه دموکراسی و دولت کارگری به آن معنا نبود ، بلکه مسئله این بود و هست که در دولت کارگری برای بورژوازی دموکراسی و آزادی بیان وجود دارد یا این طبقه باید سرکوب شود . ” بنابراین  او چنین اعتقادی دارد که  فقط طبقه کارگر است که از آزادی بیان و اندیشه و…باید برخورداراست  و آنهای که مانند طبقه کارگر نمی اندیشند ، نمی توانند از آن بر خوردار باشند  . رفیق اولأ  ناآگاهانه  در جامعه سوسیالیستی بری دیگران هیچ حق و حقوقی قائل نیست . ثانیأ بدترین نوع  دیکتاتوری را به نام طبقه کارگرمی خواهد اعمال کند .   براستی در جامعه ای که دگر اندیشان آزاد ی بیان و اندیشه و….. نداشته باشند ، می توان آن جامعه را جامعه آزاد و دموکرات نامید  ؟

 رفیق می گوید : ” روشن است که طبقات محروم جامعه که عمری تحت سلطه و فشار اقتصادی و سیاسی طبقه استثمار گر بوده اند و یا رنج و تلاششان انقلابی را به سرانجام رسانده اند و میرود تاجامعه مورد نظر و انسانی خود را برپا کنند ، چگونه می شود ….خواهان میدان دادن مجدد به دشمن بود و در این جامعه دموکراسی را دو دستی به آنها اعطا نمود .”

 البته رفیق اگر میدانست که طبقه کارگر حقانیت خود را به زور نباید به دیگر طبقات تحمیل کند  ، هیچگاه چنین نتیجه ای نمی گرفت  . دموکراسی مورد ادعای رفیق در واقع هیچ ارتباطی به دگر اندیشان ندارد و جز طبقه کارگر هیچ کس دیگردرجامعه او همانطور که خود نیز می گوید آزاد نیست .  او برای طبقه کارگر امتیاز ویژه ای قائل می شود و چنین امتیازی را نیز در این می داند که طبقه کارگرنباید  دموکراسی بدست آمده را با دیگران تقسیم کند  .   اگر چنین چیزی را برای همگی قائل شود ، یعنی دموکراسی  بدست آمده را تقدیم بورژوازی کرده است !! ؟  

رفیق شادی مقدم با اندکی  تعمق  پی می برد ، که اصلأ به چیزی بنام دموکراسی اعتقادی ندارد . او با سا ده نگری تمام فکر می کند چون طبقه کارگر نیروی اصلی انقلاب است و چون توانای از بین بردن  نظام غیر انسانی بورژوازی را دارد ،  بنابراین باید امتیاز  ویژه ای نیز برایش قائل بود . از اینروست که می گوید ” چگونه می شود که پس از انقلاب کارگری دیگران را در دموکراسی بدست آمده شریک کنند” ( نقل به معنی ) رفیق شادی مقدم چنین فکر می کند که اگر چنین امتیازاتی را برای طبقه کارگر قائل نشویم  ، دموکراسی را دودستی به طبقه بورژوا تقدیم کرده ایم  .

رفیق عزیز شما ناآگاهانه با نیت خیر راه جهنم را برای طبقه کارگر هموار می کنید . شما نمی دانید که با امتیاز قائل شدن برای طبقه کارگر ، طبقه کارگر را از متحدان طبیعی خود جدا می کنید و حتی در دراز مدت بین خود طبقه کارگر اختلاف و جدائی می اندازید . شما ناآگاهانه بر حفظ ماشین دولتی بوروکراتیک بورژوازی تکیه می کنید و خواهان استفاده کردن آن از طرف طبقه کارگر هستید . شما ناآگاهانه مخالف دموکراتیزاسیون جامعه هستید . جالب این جاست که از در هم شکستن ماشین دولتی بورژوازی نیز صحبت می کنید . اگر از طریق دموکراسی نتوان به این هدف نائل شد ، با چه وسیله ای می خواهید چنین کاری را انجام دهید ؟ آیا با همان سلاح بوروکراتیک که از بورژوازی به ارث می برید ؟  رفیق عزیز ! شما هیچ درک روشنی از مسائل و مفاهیم پایه مارکسیسم ندارید . در تئوری شما دموکراسی (برای عموم ) هیچ جایگاهی ندارد . و فکر می کنید که با زور می توان همه چیز را به دیگراقشار و طبقات تحمیل کرد . شما به زور می خواهید که دیگران مثل طبقه کارگر بیندیشد و عمل کنند . و هرجای که چنین چیزی پیش نرفت بنام طبقه کارگر باید هر جنبنده ای را که طور دیگری می اندیشد از بین برد . و تازه از چنین جهنمی  ( چنین چیزی با توجه به تجربه خونین استالین بر پیشانی مان حک شده است ) بنام دموکراسی در دولت سوسیالیستی و عالیترین و بالا ترین دموکراسی که جامعه بشری در ادوار تاریخیش به خود دیده نیز یاد می کنید .  

رفیق شادی مقدم  !  نمی توان بنام سوسیالیسم و به این دلیل که دموکراسی سوسیالیستی برتر از دموکراسی بورژوازی است ،  تمام دستاوردهای دموکاتیک را با یک سوت زدن از بین برد  و جهنم دیگری را برای طبقه کارگر بوجود آورد . آقای عزیز ! در این هیچ تردیدی نباید داشت که دموکراسی سوسیالیست بهتر از دموکراسی بورژوازی است .( گرچه شما نمی دانید چرا ؟ )  و هر رفیق اندک آشنا به مارکسیسم می داند که این دو داری دو کیفیت کاملأ متفاوتند . اما این بدین معنا نیست که هر رفیقی از آن آگاه باشد . چنانکه از نوشته های شما می توان پی برد که شما از چنین شناخت و آگاهی برخوردار نیستید . و ناآهاگانه چنین موضع گیری می کنید و می گوئید : “وقتیکه می گویم دولت کارگری و دیکتاتوری پرولتاریا ، دیگر بحث آزادی برای عموم ، یک تناقض و در واقع نفی آن دولت است .” و در جامعه به اصطلاح سوسیالیستی تان حتی آزادی بیان (که یکی ازابتدای ترین خواستهای دموکراتیک است ) نیز وجود ندارد و نمی تواند وجود داشته باشد . تا جائیکه وقتی می شنوید کمونیستها باید از آن دفاع وحمایت کنند بدور خود می پیچید و نویسنده آن را متهم به راست روی می نمائید . چرا ؟

 شما میگوید این چیزهای که طبقه کارگر باخون ودل بدست آورده نباید تقدیم بورژوازی کرد . رفیق عزیز! در اینجا تقدیم کردن در میان نیست  . هدف طبقه کارگر ساختن جامعه سوسیالیستی است . هر راه دیگری غیر از دموکراتیزاسیون جامعه سرابی پیش نخواهد بود .  فوائد دموکراتیزاسیون جامعه قبل از هر کس بنفع خود طبقه کارگر است  . هر راه دیگری غیر ازاین  راه ، بیراهه است و مجدد سرمایه داری را سازمان خواهد داد .از اینرو است که من چنین نظری دارم که دموکراسی سوسیالیستی یعنی فراتر رفتن از دموکراسی بورژوائی  . شما در نقد این نظر ناتوان هستید . در واقع نمی توانید دلیلی برای نقد آن ارائه دهید . چرا که دلیل اثباتی وجود ندارد . تفکری که شما از آن دفاع می کنید همان مسیری است که در روسیه از سوی بلشویکها طی شده است . نظری که بعد از انقلاب اکتبر پیش رفت تقریبأ بر همگان باطل بودنش  آشکار شد   . ما دیدیم که با نیت خیر چه جهنمی را برای توده های کارگر و زحمتکش سازماندهی کردند .

 رفیق شادی مقدم !  تما م دولتهای دیکتاتوری می توانند چنین ادعای کنند ، و از دموکراسی دربین خودشان فلسفه بافی کنند و ساعتها سخنرانی نمایند و کاغذ سیاه کنند . اما چنین چیزی هیچ ربطی به دموکراسی ندارد . دموکراسی به قول روزا در رابطه با دگر اندیشان معنا و مفهوم می یابد . 

 شما از اینکه در وصف و آزادی بیان ( که با تمام وجودم به آن اعتقاد دارم  ) نوشتم : ” بنابراین اگر هدف سازماندهی جامعه ای آزاد و دموکراتیک  برای تمام انسانهاست ، نباید آنرا به فردای فرداها موکول کرد و چنین پنداشت ، که در مرحله اول ، آزادی برای کارگران و زحمتکشان و در مرحله دوم برای تمام انسانها ، وقتی که این موضوع در جوامع بورژوازی و با دولت های بورژوازی تا اندازه ای تحقق یافته است . پس در جامعه مورد نظر ما ( سوسیالیستی ) نیز می توان آنرا متحقق ساخت و یطور همه جانبه تر و کاملتر بر قرار کرد . ”  چنین برداشت می کنید که من شما را به پیروی از بورژوازی تشویق می کنم . و اگر اندکی صداقت در بحث وجود داشته باشد و امانت دار خوبی باشید ، می دانید که اولأ در نوشته هایم مدام از ماهیت ضد بشری سرمایه صحبت شده و حتی در نوشته قبلی ام گفتم  اگر مبارزات کارگری از همین چارچوب دموکراسی بورژوازی فراتر رود ،  بورژوازی برای مقابله با آن ازهیچ شیوه ای کوتاهی نخواهد کرد . ثانیأ وجود یت آزادی های سیاسی در جواهع اروپای ربطی به ماهیت سرمایه داری ندارد و در این باره بارها نوشتم که بورژوازی از یک سو راه دیگری ندارد و بلاجبار به آن تن می دهد و از سوی دیگر به این نتیجه می رسد که از این طریق راحت تر  می تواند  انباشت سرمایه را  سازمان دهد . اما از اینجا مثل شما به این نتیجه نمی رسم  که  مهمترین  دستاورد بشری را با یک چرخش قلم به بهانه اینکه بورژوائی اند به دور افکنم .

ویا از آآنجائیکه من در نوشته قبلی ام بدین علت که شما فکر می کنید وظیفه دولت تنها سرکوب طبقات دیگر می باشد و مدام در نوشته های تان تکرار می کنید سرکوب سرکوب سرکوب . بعد ازآنکه در این باره توضیح دادم ، ت نوشتم ” اما هر دولت بورژوائی می تواند تنها با تکیه بر ابزار سرکوب جامعه را سازمان دهد ؟ چنین چیزی غیر ممکن است . هر دولتی برای توجیه کارکردش تلاش خواهد کرد که مردم را به سوی خود جلب نماید و طرفداری مردم و یا حداقل بیطرفی آنها را سازمان دهد . هر دولتی که تنها تکیه اش بر ابزار سرکوب از قبیل نیروهای مسلح و ارتش و… باشد نخواهد توانست برای مدتی در قدرت باقی بماند . بهر حال برای توده های مردم در دراز مدت قابل تحمل نخواهد بود . تجربه تمام دولت های که برای اداره جامعه تنها به شیوه سرکوب تکیه کردند اثبات گر این ادعا می باشد ”  ” بنابراین هژمونی و حقانیت بخشیدن به کارکرد دولت موضوع مهمی است که در تئوری دولت باید در نظر گرفت ” وبرای اینکه برای رفیق شادی مقدم پیشتر توضیح داده باشم بطور مختصر از دیگر وظا یف دولت که در خدمت سازماندهی هژمونی اش بر مردم است  ، یاد کردم .

ویا وقتی به توضیح نظریه مارکسیستی دولت از جنبه طبقاتی آن می پردازم . و با آوردن قسمتهای از جمع بندی انگلس در باره کمون برای روشن شدن بیشتر موضوع کمک می گیرم .   رفیق شادی مقدم  در اینجا نیز با ساده نگری تمام چنین نتیجه ای می گیرد که تمام گفته های انگلس اثبات گر برداشت او از نظریه مارکس در این باره است . از اینرو با آوردن قسمتهای از نقل و قول های آورده شده از طرف من از نوشته های انگلس می خواهد به این نتیجه دست یابد . البته برای من روشن است که رفیق اصلا متوجه بحث انگلس نشده است و چنین فکر می کند وقتی که انگلس میگوید :  ” این طبقه کارگر ، برای آن که سلطه طبقاتی خودش را که به تازگی به چنگ آورده بود دوباره از دست ندهد ..”    طبقه کارگرباید همانند دیگر  طبقات برای تحکیم و حفظ سلطه طبقاتی خود   اقدام نماید  تا پایه های این شر را محکم تر گرداند .  اوهیچ توجه ای به نوشته کامل انگلس ندارد و  به گفته های او قبل از این پارگراف و بعد از آن توجه نمی کند  . اگر  چنین می کرد حداقل سعی می کرد برای این مطلب پاسخی بیابد که پس از انقلاب کارگری و برقراری دولت کارگری چگونه می شود که چنین دولتی راه زوال طی نماید .  آیا راه دیگری غیر از دموکراسی برای عموم مردم می تواند وجود داشته باشد ؟  رفیق شادی مقدم برای این موضوع نیز هیچ توضیحی نمی تواند داشته باشد . چرا که راه دیگری وجود ندارد .

رفیق اگر اندک تعمقی در این موضوع می کرد می دید که هر چه دامنه دموکراسی بیشتر باشد و هرچه بیشتر طبقه کارگر بتواند آن را گسترش و سازمان دهد به همان نسبت سلطه طبقاتی که بدست آورده ( یعنی شر ) کمرنگ تر می شود ، تا به مرحله ای خواهیم رسید که دیگر ضرورت وجودی آن با از بین رفتن طبقات از بین خواهد رفت . نتیجه آنکه تنها وتنها از طریق دموکراسی توده ای است که طبقه کارگر می تواند به سمت جامعه کمونیستی برود .  رفیق شادی مقدم عکس آن می اندیشد و چنین اعتقادی دارد که برای رسیدن به دموکراسی برای عموم مردم باید اول طبقات را از بین برد و بعد چنین دموکراسی بوجود خواهد آمد . و یا به عبارتی دیگر ما می توانیم زمانی از دموکراسی برای عموم حرف بزنیم که دیگر طبقات وجود نداشته باشد . (و جالب اینجاست که این نظر را به کارل مارکس منتسب می کند .) و وقتی از رفیق سئوال می شود  که چگونه  می توان به این هدف دست یافت ؟  او می گوید با نابودی طبقه بورژوازی . و وقتی مجددا از او سئوال شود که چگونه می توان به این هدف دست یافت  ؟ او باز هم خواهد گفت با نابودی طبقه بورژوازی  .

با همین  ساده نگری است که که او به این پسنده می کند که به مفهموم طبقاتی دولت تکیه کند و راه حلی برای از بین بردن این شری که طبقه کارگر به ارث برده  نداشته باشد . و بازهم با همان ساده نگری بگوید که دفاع از آزادی بیان در جامعه سوسیالیستی یعنی دل سوزاندن برای بورژوازی و دفاع از منافع سرمایه داری .

رفیق عزیز!  شما متوجه نیستید ،  وقتی که مارکسیستها ( از جمله کارل مارکس و انگلس و روزا لوکزامبورک و…. ) از آزادی بیان در جامعه سوسیالیستی  دفاع می کنند ،  قبل از هر کس منافع  طبقه کارگر را در نظر دارند . و قبل از هر کس طبقه کارگر است که می تواند از آن بهره ببرد .

از اینروست که من براین امر اعتقاد دارم که شما نا آگاهانه همان راهی  را  پیشنهاد می کنید که انترناسیونال سوم در کنگره دوم خود مطرح کرد . آیا راه پیشنهادی انترناسیونال را ما به درازای یک قرن تجربه نکردیم . آیا تجربه را مجددا با ید تجربه کرد ؟                ادمه دارد

   ۸/۳/۲۰۱۰