ایجاد تشکل های رادیکال مستقل زنان شرط پیشروی جنبش رهایی زنان است

مسئله زنان و تشکل آنان یکی از مسائل مبرم و حاد جامعه ایران است و تا زمانیکه وضع موجود ادامه دارد چنین نیز خواهد بود، چرا که امروز بیشتر از هر زمان دیگری مسئله ستمکشی زنان در ایران ابعاد هولناکی به خود گرفته است. جمهوری اسلامی این وضعیت را به صورت قانونی در آورده و تمام انرژی خود را صرف اجرای آن می کند. جمهوری اسلامی در طول حاکمیت خویش مقررات و قوانین ارتجاعی بسیاری علیه حقوق اجتماعی زن وضع نموده است. بر اساس احکام شرعی و قوانین مدنی جمهوری اسلامی، شهادت ۲ زن برابر با شهادت ۱ مرد است چراکه از نظر دین اسلام زنان دارای عقل کامل نیستند و انسانهای کاملی محسوب نمی شوند. زنان حق تصمیم گیری برای زندگی خود ندارند، حق انتخاب همسر ندارند، حق تعیین محل زندگی ندارند و از حق طلاق محرومند. بی گمان اگر رژیم ضد زن حاکم بر ایران زورش می رسید حتی محل و صندلی زن را در اتوبوس و تاکسی جدا از مردان برایش تعیین می کنند. یک پای قضیه قوانین ارتجاعی مذهب اسلام است که زنان را به برده مبدل می کنند. این قوانین بر این مبنا استوار است که زن مایه فساد و شرارت است و لذا هر گونه قید و بند و زنجیری را بر دست و پای زن توجیه می کند. اما جنبه دیگر مسئله فرهنگی است که به صورت مقررات غیر مکتوب بی حقوقی زن را دوام می بخشند. بر اساس چنین سنت های عقب مانده ای است که زن در خانه پدری نسبت به برادرش، در زندگی خانوادگی نسبت به شوهرش در محل کار یا تحصیل نسبت به همکارانش یا همکلاسی های مرد خود، درجه دوم محسوب می شود تو گویی زن از روز اول به عنوان انسان درجه دوم متولد می شود، برای پذیرش موقعیت فرو دست تربیت می شود و تا آخر عمر این فرودستی را باید با خود یدک بکشد. به عبارت دیگر این سنت ها از همان روز تولد، سرنوشت و آتیه فرزند دختر را تعیین می کند. بنابر این در جامعه ای که به صورت زندان بزرگی برای زنان در آمده و رژیم گاه و بیگاه با کش و قوس دادن به مسئله حجاب آنرا به وسیله ای برای ایجاد رعب و خفقان تبدیل می کند، قطعا پرداختن به مسئله زنان و تشکل های مستقل آنان امر هر انسان آزادی خواه و هر سازمان یا حزب سیاسی رادیکال و متعهدی است که علیه قوانین ضد زن جمهوری اسلامی مبارزه می کند. از زوایه طبقه کارگر نیز وجود چنین وضعی، تفرقه و پراکندگی در صفوف مبارزاتی وی را تشدید می کند. توان مبارزاتی کارگران را کاهش می دهد و از همه مهمتر بی حقوقی و محرومیت فزاینده ای را بر توده ها ی کارگر تحمیل می کند. نظام سرمایه داری، مرد را برای حفظ بردگی زن در خدمت سرمایه، برتری می دهد. بنابراین در همه جا بورژوازی حمله به کارگران و زحمتکشان را با حمله به زنان آغاز می کند چرا که می تواند از تمایلات و گرایشات برتری طلبانه بخشی از کارگران مرد در پیشبرد منافعش استفاده کند. در واقع بورژوازی با هدف قرار دادن زنان به منافع کل کارگران و زحمتکشان حمله می کند اما در عین حال بخشی از همین کارگران را به همدستان خود بدل می کند تا عملا بر منافع خودشان و لااقل برضد وی وارد عمل نشوند. اینجا مسئله بر سر تابع کردن مسئله زنان به مبارزات کارگری نیست بلکه اشاره و تاکید روی این مسئله است که چشم بستن بر روی واقعیت های طبقاتی جامعه موقعی که داریم بر سر ستمکشی زنان صحبت می کنیم، ما را از درک بهتر علت و ابعاد مسئله، راه های مبارزه و بسیج نیرو برای این مبارزه محروم می کند. این اتوپی است که آدم خیال کند با انکار یا کتمان موقعیت طبقاتی زنان یعنی اعمال ستم طبقاتی بر زنان طبقه کارگر و زحمتکش، می توان به بسیج و اتحاد و تشکل گسترده آنها حول مطالبات و حقوقشان کمک نمود، مسئله این است که فقط با درک جنبه های طبقاتی مسئله زن حل رادیکال و پایه ای آپارتاید جنسی ممکن می شود.
تشکل های مستقل زنان:
 در نتیجه گستردگی ابعاد محرومیت زنان به نحو آشکار و عریان از یکطرف و وجود درجه بالائی از روحیه اعتراضی در میان زنان از طرف دیگر، به وجود آمدن و شکل گیری تشکل های مستقل زنان امری اجتناب ناپذیر است. بنابر این اگر کسی در وضعیت سیاسی ایران و چشم انداز آتی آن همه جوانب مسئله را در نظر بگیرد، به خوبی متوجه می شود که در مورد تشکل زنان اصلا مسئله بر سر این نیست که آیا خوب است که این نوع تشکیلات ها و یا سازمان های مستقل زنان –تشکیلات مستقل زنان به معنای غیر حزبی آن به وجود بیاید یا نه؟ مسئله این است که این تشکل ها خواه ناخواه به وجود خواهند آمد. و بنابه همان دلایلی که قبلا گفته شد توده ای هم خواهند شد. مبارزات زنان بر سر تحقق مطالبات و خواست هایشان پا به پای مبارزات توده ای رادیکالتر می شوند و به پیش می روند و جایگاه بسیار مهمی پیدا خواهند کرد و چه بسا در مواردی به مبارزات و اعتراضات ضد رژیمی نیز دامن خواهند زد. اما بافت این سازمان ها و تشکل ها، میزان رادیکال بودن مطالبات آنها حتی عنوان این تشکل ها بیشتر بستگی به وضعیت عمومی مبارزاتی و صف بندی طبقاتی در جامعه خواهد داشت. طبیعی است که این تشکل ها نمی توانند یکدست باشند. چرا که در بین زنان نیز گرایشات طبقاتی و سیاسی متفاوتی عمل می کنند. و بهمان دلیل نیز ممکن است بنابه اوضاع و احوال، اسامی مختلفی از قبیل شواری زنان، زنان سوسیالیست، تشکل دمکراتیک زنان و غیره را به خود بگیرد. بهر حال نام و عنوان چندان مهم نیست، آنچه اهمیت دارد نقشی است که این تشکل ها ایفا می کنند. از این زوایه است که باید گفت مهم است که چنین تشکل هایی به سایر مسائل و مطالبات در جامعه بی تفاوت نباشند. مثلا تصورش را بکنید یک تشکل زنان اگر به مسئله زندانیان سیاسی، یا نسبت به سایر تبعیضات اجتماعی و همین طور محرومیت ها و بی حقوقی های اجتماعی کارگران بی تفاوت بماند، در واقع خود را در سطح جامعه منزوی و به لحاظ بسیج نیرو خود را تضعیف خواهد کرد. به طور خیلی خلاصه به وجود آمدن تشکل های مستقل زنان در ایران در شرایط فعلی امکان پذیر است. اما موقع و شکل پیدایش آن ها بستگی به پیشرفت مبارزه و رشد میزان همبستگی حول مطالبات زنان دارد. در شرایط فعلی که رژیم ستم و بهره کشی زنان را در جامعه روز به روز نهادینه کرده است و مبارزات آزادی خواهانه زنان را به شدت سرکوب می کند، مفید و ضروری است که زنان تشکیلات مستقل خود را داشته باشند، تا بطور سیستماتیک و دائمی برای حقوق اجتماعی خود مبارزه کنند. چنین تشکل هائی زمینۀ مشارکت زنان را در عرصه های مختلف و پافشاری بر حقوق و مطالباتشان، وسیعاً فراهم خواهند ساخت. چیزی که یک پیش شرط دائمی کسب حقوق و آزادی های اجتماعی برای زنان است.
 نقش مخرب فمینیسم لیبرال و اسلامی در جنبش رهایی زنان!
 دور و نقش جریانات لیبرال در به انحراف کشاندن مبارزه رادیکال زنان در جامعه، و طرح و گوشه  هایی از مطالبات زنان بنابه ماهیت طبقاتی شان که هر کدام از دید و زوایای معینی به مسئله زن نگاه می کنند از اهمیت خاص خود بر خوردار است. طبیعی است تعریف کلاسیک فمینیست های لیبرال که مرد را نماینده ستمگری و همینطور اساس ستمکشی زنان دانسته و به علل و تضادهای طبقاتی توجه لازم را نمی کنند، نگرشی انحرافی و از زوایه منافع سیاسی و طبقاتی خود به مسئله زنان است. با حرکت از چنین تعریفی نمی شود راه حل قطعی برای ستمکشی و محرومیت های زنان ارائه داد. چرا که در متن جامعه طبقاتی تعبیرات غیر طبقاتی از مسائل اجتماعی فقط واقعیت را مه آلود خواهد ساخت. فمینیسم لیبرال توجه زنان از ریشه های ستم کشی خود در جامعه سرمایه داری را به انحراف کشانده و سیستم سرمایه داری را از زیر ضرب و خشم مبارزه زنان برای از بین بردن این سیستم طبقاتی خارج می کند، و ازسوی دیگر از ترس رادیکال شدن مبارزات زنان با همسویی و اتحاد با فمینیسم اسلامی و با امید بستن به تغییر و تعدیل قوانین ارتجاعی و ضد زن مذهبی اسلامی از طریق روایت و تفسیر تازه از آیات قرآن و قوانین اسلامی، و با امید به اصلاح و بقای رژیم اسلامی مبارزات رادیکال و واقعی زنان علیه این قوانین ضد زن را عقیم می گذارد. کمپین یک میلیون امضا که بازتاب شکست و سرخورده شدن اصلاح طلبان حکومتی دوران خاتمی و دور انداختن آنها از راس قدرت در جمهوری اسلامی است به شیوا ترین شکل ناکارائی و توهم زدائی استراتژی سیاسی لیبرالی در جنبش زنان را آشکار می کند. کمپین یک میلیون امضا و سخنگوهایشان از جمله خانم شیرین عبادی با توهم پراکنی به ارتجاع اسلامی در میان جنبش زنان می خواهند مبارزات حق طلبانه و رادیکال زنان را به جمع آوری امضا برای تغییر چند قانون از قوانین ضد زن رژیم اسلامی محدود کنند و مبارزات رادیکال زنان را به بیراهه بکشانند و آن را از محتوای رادیکال خود تهی کنند.نه یک میلیون امضا بلکه میلیون ها امضا هم نمی تواند در غیاب مبارزه کارگران آگاه به ستمکشی زنان و متعهد به رهایی زن، کاری پیش ببرد بلکه برعکس با لاپوشانی کردن منشا واقعی ستم بر زنان و بمیدان نیاوردن نیروی آنان برای خشک کردن ریشه ستم بر زن یعنی نظام سرمایه داری، جمهوری اسلامی بعنوان حافظ و حامی این نظام، اسلام، سنت های عقب مانده و گرایشات بازدارنده مانند ناسیونالیسم، موجب تداوم ستم بر زن می گردند. لیبرالیسم بورژوایی ایران از آنجا که مالکیت خصوصی را حفظ و مقدس می داند و افق و دور نمای سیاسی آن پیروی از برنامه های نئولیبرالیسم اقتصادی رایج در بعد جهانی است هیچ وقت نمی تواند و نمی خواهد خواست و مطالبات حقوقی واقعی زنان را متحقق کند.
شرط پیشروی جنبش رهایی زنان:
نابرابری و ستم کشی زنان ریشه در بطن نظام سرمایه داری دارد. بدون تبلیغ و آگاهی دادن به ریشه های این ستم کشی و مبارزه برای از میان رفتن این نابرابری، جنبش رهایی زنان نخواهد توانست مبارزه ای موثر و قاطعی علیه قوانین تبعیض آمیز و مرد سالار و قوانین ضد زن رژیم اسلامی را به پیش ببرد. پیشروی جنبش رهایی زنان برای دستیابی به حقوق برابر با مردان در گرو تعرض به مناسبات سیستم سرمایه داری و مبارزه برای ریشه کردن آن است، زیرا نا برابری های حقوقی زنان با مردان ریشه در نابرابری های اقتصادی و عدم استقلال اقتصادی زنان در جامعه طبقاتی سرمایه داری دارد. مارکس در کتاب “خانواده مقدس” که در سال ١٨۴٩ نوشت بر ستمکشى زن که ریشه آن را نه در اقتصادیات و آرا و افکار واپسگرایانه و ارتجاعى قرون وسطى بلکه در مناسبات بورژوایى حاکم و نظام مالکیت خصوصى و کارمزدى مى‌دید، تاکید کرد و نوشت: “شاخص آزادى و پیشرفت هر جامعه‌اى، رهایى و پیشرفت زنان در آن جامعه است و موقعیت عمومى زنان در جامعه مدرن سرمایه‌دارى غیر‌انسانى است”، “پیشروى زنان بسوى رهایى همواره معیار تحول و تکامل هر دوره‌اى از تاریخ است. چرا که درست در رابطه زنان با مردان و ضعیف نسبت به قوى است که غلبه و پیروزى طبیعت انسانى بر توحش آشکار و عیان مى‌شود. رهایى زنان در جامعه شاخص سنجش رهایى کل آن جامعه است. موقعیت حقارت‌بار زنان وجه مشخصه تمدن معاصر است، همانطور که زنان در دوران بربریت و توحش، موقعیت فرودستى داشتند با این تفاوت که در دوران بربریت ستم بر زنان بطرز آشکار و بدون ابهام و پیچیدگى اعمال مى‌شد. در جامعه معاصر سرمایه‌دارى ستم بر زنان بشکلى پیچیده، فریبکارانه، مبهم و ریاکارانه اعمال مى‌شود. جنبش رهایی زنان باید برای توده ای کردن صفوف خود، باید مبارزات خود را به نخبگان جنبش محدود نسازد، باید دیگر زنان کارگر و زحمتکش را در ابعاد وسیعی به میدان مبارزه و اعتراض بکشاند و برای تحقق این امر باید بر استقلال اقتصادی زنان و بر خواست و مطالبات رفاهی زنان در جامعه تاکید کنند و راه تحقق این خواست ها را به طور شفاف و روشن به زنان نشان دهند. طبقه کارگر به عنوان اکثریت جامعه و بنابه ماهیت طبقاتی و خواست هایی که دارد و از سوی دیگر از آنجا که اکثریت زنان را زنان کارگر و زحمتکش تشکیل می دهند متحد استراتژیک جنبش رهایی زنان است. کارگران باید بدانند که مسئله زنان مساله طبقه کارگر و رهایی کلیه زنان، امر کارگران است. فقط یک طبقه کارگر آگاه می تواند نقطه پایانی بر حجاب اجباری، آپارتاید جنسی، خشونت علیه زن و قوانین زن ستیز اسلامی بگذارد. کارگران باید بدانند که حمله به حقوق مسلم زنان و نه فقط زنان کارگر، حمله مستقیم به طبقه کارگر است. کارگران باید بدانند که دفاع از حقوق زنان و مبارزه برای رفع ستم از زنان، مستقیما مبارزه ای برای تقویت صفوف کارگران است. نیروی طبقه ما در کثرت آن در جامعه است و زنان نیمی از ما را تشکیل می دهند. کوچکترین تعرضی به زنان، تعرض به طبقه ماست. این الفبای اتحاد ماست. سرنوشت رهایی زنان به بیداری و آگاهی طبقه کارگر و زنان کمونیست و پیشرو گره خورده است. رژیم ارتجاعی اسلامی بنابه ماهیت ضد زنش در هر شرایطی مبارزات این جنبش را با شدیدترین شیوه سرکوب می کند. برای مقابله با اختناق و سرکوب رژیم جنبش رهایی زنان باید با دیگر جنبش های اجتماعی از جمله جنبش کارگری، دانشجویی و جنبش انقلابی کردستان همکاری و اتحاد عمل داشته باشد و این اتحاد عمل و همبستگی در میان جنبش ها از پیش شرط های پیشروی این جنبش می باشد. اتخاذ استراتژی سوسیالیستی می تواند پیشروی جنبش زنان را تامین کند و جنبش زنان را از شرایط فعلی عبور دهد و می تواند بنابه ماهیت طبقاتی اش نیروی عظیم زنان کارگر و زحمتکش را به میدان مبارزه عملی بکشاند.جنبش رهایی زنان نباید مبارزات و پیشروی های خود را به فعالین و نخبگان خود محدود سازد و تا زمانی که این سبک کار را به پیش گیرد نمی تواند جایگاه واقعی خود در مبارزات جاری را باز یابد. جنبش رهایی زنان باید در شرایط موجود که گرایشات لیبرالی سخت در تلاش هستند که مبارزات این جنبش را به سوی خود بکشانند و آن را به بیراهه ببرند،باید این جنبش با قاطعیت و شفافیت ماهیت سرمایه دارانه و فربیکارانه این گرایشات که خواهان حفظ وضع موجود هستند، را برای جنبش رهایی زنان افشا کرده و بخشی از مبارزات سیاسی و تئوریک خود را بر علیه این گرایشات انحرافی به خرج دهند.
برگرفته از جهان امروز شماره ۲۴۵