مصاحبه با رضا رخشان درباره منشور مطالبات حداقلی کارگران ایران

سایت جنبش کارگری: با سلام آقای رضا رخشان و تشکر از شما که دعوت سایت جنبش‌ کارگری را برای انجام این مصاحبه پذیرفته‌اید. ما چند روز پیش و در واقع یک روز قبل از ۲۲ بهمن شاهد این بودیم که اطلاعیه‌ای از جانب چهار تشکل کارگری (سندیکای واحد، سندیکای هفت‌تپه، اتحادیه آزاد کارگران و انجمن صنفی کارگران برق و فلزکار کرمانشاه) به‌عنوان «مطالبات حداقلی کارگران در ایران» منتشر شد؛ می‌خواهیم بدانیم که هدف شما از دادن این بیانیه که هم مطالبات صنفی کارگران را مورد اشاره قرار داده و هم برخی از مطالبات اجتماعی (مثل لغو مجازات اعدام) را مورد تأیید قرار داده، چیست؟

رضا رخشان: با عرض سلام به‌شما و هم‌چنین کلیه دست‌اندرکاران سایت جنبش‌کارگری، در پاسخ به‌سؤال شما می‌بایست بگویم که جنبش کارگری در ایران به‌عنوان بزرگ‌ترین جنبش اجتماعی دارای یک سری مطالباتی است‌که از طرف بعضی از تشکلات و برخی فعالین منفرد کارگری اعلام می‌شد، منتها همه‌ی ما هیچ‌گاه یک صدای واحد برای اعلام این مطالبات نداشتیم و هم‌چنین با توجه به‌مسائل جاری که طی چند ماه گذشته و در واقع بعد از انتخابات در ایران اتفاق افتاد و یک جنبشی به‌اسم جنبش سبز شکل گرفت (که به‌نظر من هیچ‌گونه قرابت و خویشی با خواسته‌های سایر جنبش‌ها اجتماعی مثل جنبش گارگری، جنبش زنان و حتی جنبش دانشجویی نداشت)، نیاز بود که جنبش کارگری قبل از روز ۲۲ بهمن و به‌خاطر یادبود این واقعه‌ی مهم (به‌عنوان روزی که مردم ایران در سال ۵۷ به‌امید یک زندگی بهتر به‌میدان آمدند و باعث تغییر در حاکمیت شدند)، اولاً کف مطالبات خودش را مطرح نماید و ثانیاً با استفاده از این فرصت مطالبات خود را با یک صدای واحد بیان کند. چنان‌که من معتقدم که سایر جنبش‌های اجتماعی (و یا حتی دولت) اگر که بخواهند با جنبش کارگری وارد دیالوگ و گفتگو شوند، باید بدانند که جنبش کارگری در حال حاضر یک جنبش مطالباتی است و به‌دنبال انقلاب و انقلابی‌گری نیست. به‌این دلایل بود که ما این مطالبات را به‌عنوان کف مطالبات کارگری و فتح‌البابِ گفتگو با سایر جنبش‌های اجتماعی مطرح کردیم، که در آن یک سری خواست‌های صنفی (مثل حق اعتصاب) و یک سری خواست‌های انسانی و اجتماعی مطرح شده بود. به‌طورکلی لازم بود که جنبش کارگری به‌عنوان انسانی‌ترین جنبش اجتماعی وارد فازهای اجتماعی شود و روی خواست‌های انسانی مانند لغو مجازات اعدام، ممنوعیت کار کودکان و غیره اصرار داشته باشد. در واقع دنیایی که جنبش کارگری برای آن تلاش می‌کند، دنیایی است که نباید مجازات اعدام و کار کودک در آن وجود داشته باشد.

جنبش کارگری: خیلی ممنون. در واقع سؤال دیگر من را هم شما در همون سؤال اول جواب دادید، چون من این سؤال را هم داشتم که چرا در بیانیه شما اسمی از جنبش سبز نیامده است؟ به‌هرحال شما جواب این سؤال را دادید. با این حال به‌نظر ما شاید لازم باشد که شما یک تصویر عمومی از این جنبش بدهید. مثلاً وضعیت جنبش کارگری را نسبت به‌یک سال قبل چگونه می‌بینید؟ آیا در این یک سالی که به‌آن اشاره کردید، جنبش کارگری جلوتر رفته، عقب‌گرد داشته یا در همان وضعیت سابق مانده؟ منظورم این است که ارزیابی شما از یک سال گذشته چیست؟ آیا مسائل کارگری طی یک سال گذشته بیش‌تر در جامعه مطرح شده و شناخت مردم از این‌ جنبش بیش‌تر شده است؟ به‌طورکلی ارزیابی شما از این مسئله چیست؟

رضا رخشان: من در مورد آن چیزی که بعد از انتخابات دوره‌ی دهم به‌اسم جنبش سبز به‌وجود آمد و در واقع از مسئله ‌تقلب در انتخابات شروع شد، خیلی مطالعه و فکر کرده‌ام‌ و حتی شعارهای آن و هم‌چنین انگیزه‌هایی را هم که در پس این حرکت وجود داشته را با دقت مطالعه کرده‌ام؛ اما قبل از بیان نظر و دریافتم از این جنبش، لازم به‌توضیح است‌که من از خواست ایجاد دموکراسی، آزادی و عدالت از طرف تک تک مردم ایران مطرح می‌شود، حمایت می‌کنم و به‌خون‌هایی که در راه آرمان‌ آزادی و عدالت ریخته شد، احترام می‌گذارم؛ و حتی نمی‌توانم غم و اندوهم را که در اثر تظاهرات‌های خیابانی به‌وجود آمد و خون ندا و سایر شهدا را برزمین ریحت، فراموش کنم. ولی چیزی‌که در مورد همه‌ی جنبش‌ها و ازجمله جنبشی مثل جنبش سبز باید مورد ارزیابی قرار بگیرد، وضعیت رهبران این جنبش است. حالا ممکن است یکی بگوید که رهبران این جنبش خود مردم هستند؛ اما به‌واقع مردم هیچ‌گاه رهبران یک جنبش و ازجمله جنبش سبز نبوده‌اند. رهبران این جنبش کسانی هستند که رهبری سیاسی و خصوصاً رهبری معنوی این حرکت را در دست دارند. این را ما بالعینه می‌بینیم، هرچند که جنبش سبز یک رهبری غیرمتمرکز دارد؛ ولی به‌واقع آقایان موسوی، کروبی، خاتمی و مانند آن‌ها رهبران سیاسی و معنوی این جنبش هستند. این آقایان در هیچ موقعی (چه در زمان انتخابات و چه بعد از مسائل انتخاباتی) هیچ‌گونه سخن یا اشاره‌‌ی متفاوتی به‌منافع و مطالبات سایر جنبش‌های اجتماعی نداشته‌اند. برای مثال در مورد جنبش زنان هیچ‌گاه نگفتند که زنان باید حق برابر با مردان داشته باشند و خودشان باید در مورد نحوه‌ی پوشش و لباسشان تصمیم بگیرند؛ یا قوانین جزایی باید تغییر کند و چند همسری باید جرم تلقی شود. طبیعی است‌که وقتی در مورد حقوق اجتماعی زنان صحبت می‌شود، قوانین مجازات اسلامی باید تغییر کند. از طرف دیگر، وقتی کسی می‌خواهد در مورد جنبش کارگری حرف بزند، باید بگوید که تشکیل سندیکا و اتحادیه‌های کارگری، حق تشکیل کنفدراسیون کارگری، حق اعتصاب و مانند آن به‌رسمیت شناخته می‌شود. اما به‌طور مشخص من هیچ‌گونه حرف شفاف، روشن و حتی شعاری از طرف جنبش سبز در حمایت از خواسته‌های جنبش‌های اجتماعی ندیده‌ام. به‌جای همه‌ی این‌ها یک سری مسائل کلی و مبهم مطرح شده که به‌نظر من در هردوره‌ای ممکنه که پدید بیاد و بعدش هم فراموش بشه. کمااین‌که در سال ۵۷ هم از این قبیل حرف‌های کلی زیاد دیده می‌شد. واقعیت این‌که جنبش سبز به‌هیچ‌گونه‌ای نمی‌تواند منافع ما کارگران را (با این یادآوری که من به‌عنوان یک فعال جنبش کارگری حرف می‌زنم)، برآورده کند؛ چون‌ خوش‌باورانه‌ترین فرضیه این است‌‌که این جنبش حاکمیت را تغییر بدهد و حاکمیت دیگری را با تکنوکرات‌ها و طرفداران خودش روی کار بیاورد که آشکارا طرفدار نظام بازار هستند و قطعاً تسلط سرمایه‌داری را بازهم بیش‌تر می‌کنند و نتیجتاً استثمار و ظلم و ستم برای کارگر بیش‌تر خواهد شد. و این‌که این آقایان به‌هیچ‌ عنوان در مورد مطالبات کارگران وارد جزئیات نشدند و نگفتند که قرار است به‌کارگر چی بدهند و چی ندهند؛ یا چگونه از منافع کارگران حمایت خواهند کرد؟ به‌همین دلیل هم هست که من برای مردمی‌که توی خیابان‌ها برای جنبش سبز تاوان می‌دهند، عمیقاً غمگینم. این تاوان دادن مردم درحالی است‌که رهبران این جنبش نه تنها جسارت طرح کوچک‌ترین خواست‌ها و شعارهای واقعاً دموکراتیک و مردمی را ندارند که در واقع مانیفست همان‌هایی است‌که تاوان پس می‌دهند، بلکه چنین خواست‌هایی اصلاً با وجودشان هم جور درنمی‌آید. جالب این‌که هرچه این جنبش به‌قول خودشان رادیکال‌تر می‌شود، زنجیره‌ی معنوی رهبری آن سفت‌تر و رهبرانش هم بزدل‌تر می‌شوند؛ و ارتباط و وابستگی‌شان را با همین حاکمیت سخت‌تر می‌کنند. اما لازم به‌یادآوری است‌که جنبش کارگری در حال حاضر به‌دنبال انقلاب و تغییر حاکمیت نیست. جنبش کارگری برای یک دنیای بهتر مبارزه می‌کند. هدف جنبش کارگری این است‌که برای کارگران همان رفاهی را به‌دست بیاورد که در شأن و منزلت انسان‌هایی است‌که سازندگان نعمات و رفاهیات و منزلت‌ها هستند. ما معتقدیم که نبرد بین کارگر از یک طرف و کارفرما و دولت از طرف دیگر یک نبرد دیرینه است که یک طرف (یعنی کارگر) به‌خاطر حق حیات انسانی و رأفت‌‌اش مبارزه می‌کند، درحالی‌که طرف مقابل می‌خواهد که استیلای همه‌جانبه‌اش را روز به‌روز بیش‌تر کند و برشدت استثمارش بیفزاید. بالاخره این‌که من شاهد یک نوع بالندگی و پختگی در جنبش کارگری (چه فعالین کارگری و چه کلیت طبقه‌کارگر) هستم که شامل کارگران هفت‌تپه هم می‌شود. برهمین اساس سندیکای هفت‌تپه و سندیکای واحد و هم‌چنین اتحادیه آزاد و سایر تشکل‌هایی که در این چند سال به‌وجود آمده‌‌اند، به‌واقع نسبت به‌گذشته پخته‌تر شده‌اند. همین‌که منشور مطالباتی کارگران را قبل از ۲۲ بهمن فریاد ‌زدیم، خودش نشان‌دهنده‌ی این پختگی است. درسته ‌که ما نماینده‌ی تک تک کارگرانی نیستیم که در ایران کار می‌کنند؛ ولی الآن به‌واقع صدای کارگران در ایران هستیم و باید با امانت‌داری و شهامت خواسته‌های کارگران را مطرح می‌کردیم. منشور مطالباتی در همین رابطه صادر شد. من این را پختگی، حرکت روبه‌جلو و نشان بلوغ طبقه‌کارگر ایران می‌دانم. درست است‌که گام‌های ما گاهی اوقات کند بوده است، اما این گام قطعاً روبه‌جلوست. به‌نظر من کارگر امروز ایدئولوژی‌زده نیست و دنبال آرمان‌های بیهوده هم نمی‌رود. از طرف دیگر، احزاب به‌اصطلاح ‌چپ هم نشان داده‌اند که کارگری نیستند و به‌زندگی کارگران دلبستگی ندارد؛ هم‌چنان‌که کارگران هم عنان اختیار خودرا به‌این احزاب نسپرده و نشان داده‌اند که خودشان می‌توانند راه‌گشا باشند و برای تغییر زندگی‌شان تلاش کنند و گامی به‌پیش بردارند. امیدوارم که روزی آرمان‌های کارگری در کشورمان و همه‌ی دنیا پیاده بشه و تحقق پیدا کنه.

جنبش کارگری: خیلی ممنون. سؤال بعدی من در باره طرح یارانه‌هاست. شما در منشور مطالباتی گفته‌اید که طرح هدفمند کردن یارانه‌ها باید متوقف شود؛ و هم‌چنین گفته‌اید که دستمردهای معوقه‌ی کارگران باید فوراً پرداخت گردد. خوب، در مورد دستمزهای معوقه مسئله روشن است، چون این یک خواست فوری است. ولی در مورد هدفمند کردن یارانه‌ها، آیا فکر می‌کنید که درخواست شما برای توقف آن کافی است؟ به‌نظر می‌رسد که این طرح با صدور منشور مطالباتی متوقف نخواهد شد، آیا لازم نمی‌بینید ‌که در این مورد مطالعه و گفتگوی بیش‌تری صورت بگیرد تا راه‌ چاره‌ی جدید و مناسبی برای توقف یا تغییر آن به‌نفع کارگران و زحمت‌کشان فراهم شود؟

رضا رخشان: طرح هدفمند کردن یارانه‌ها که دولت آقای احمدی‌نژاد قصد اجرای آن را دارد، بیش‌ترین فشار را به‌طبقه‌‌کارگر در ایران وارد می‌کند. کارفرماها و صاحبان سرمایه از هرگونه خسرانی مصون هستند، چون می‌توانند با استفاده از همین فرصت، با کاهش هزینه‌ها و به‌ویژه کاهش دستمزد‌ها، حتی سود بیش‌تری هم ببرند؛ اما کارگران و به‌طورکلی اقشار کم‌درآمد جامعه زیر فشار این طرح له خواهند شد. از طرف دیگر، بسیاری از کارخانه‌هایی که به‌دلایل گوناگون (ازجمله فرسودگی ماشین‌آلات، مدیریت غلط و خصوصاً زد و بندهای پشت پرده) قصد تعطیلی دارند، به‌بهانه‌ی این طرح می‌توانند اعلام ورشکستگی کرده و با بالا کشیدن سابقه‌ی کار کارگران، آن‌ها را بیکار کرده و هستی و زندگی‌شان را نابود کنند. خوشه‌بندی طرح هدفمند کردن یارانه‌ها تماماً مسخره، مضحک و به‌زیان کارگران است. در این خوشه‌بندی سقف حداقل درآمد را براساس ۳۹۰ هزار توان قرار داده‌اند. یعنی در این خوشه‌بندی کسانی‌که بالای ۳۹۰ هزار تومان درآمد داشته باشند، بالای خوشه‌های سه‌گانه (یعنی در خوشه‌ی سوم) قرار می‌گیرند که در این طرح جزو طبقه‌ی متوسط و متمول جای  می‌گیرند. این درحالی است‌که بانک مرکزی اعلام می‌کند کسانی که زیر ۹۱۰ هزار تومان درآمد دارند، زیر خط فقر زندگی می‌کنند. با این مغایرت آشکار بین درآمد و هزینه‌ی لازم برای یک زندگی عادی که ارقام و آمار خودشان هم به‌آن اذعان دارد، چه آینده‌ای در انتظار کارگران خواهد بود؟ آیا جز این است‌که در اثر اجرای این طرح سفره‌ی خالی و ویرانه‌ی کارگران بازهم خالی‌تر و ویرانه‌تر می‌شود؟ به‌نظر من اجرای این طرح باعث می‌شود که بسیاری از کارخانه‌های ضعیف‌تر از نفس بیافتند و اعلام ورشکستگی کنند؛ و آن‌ها هم که می‌توانند به‌کارشان ادامه دهند، به‌تعدیل نیروی انسانی روی می‌آورند که تماماً به‌معنی بیکاری و ویرانگی بیش‌تر برای کارگران و اقشار کم‌درآمد است. به‌واقع، طرح هدفمند کردن یارانه‌ها، یک طرح کاملاً غیرانسانی و ویران‌گر است‌که باید سریعاً جلوی اجرای آن گرفته شود. اگر دولت واقعاً قصد کمک به‌طبقه‌ کارگر و اقشار کم‌درآمد را دارد، می‌تواند بدون حذف یا کاهش یارانه‌ها که «هدفمند کردن یارانه‌ها» نام‌گذاری شده، از طریق افزایش مالیات به‌سود سرمایه‌داران و کاهش هزینه‌های غیرلازم دولتی و غیره بودجه آن را تأمین کند. با اتخاذ این شیوه هم سرمایه‌داران تحت کنترل قرار می‌گیرند و هم از شکاف طبقاتی روزافزون در جامعه کاسته می‌شود. ولی مسئله اصلاً این‌طور نیست که دولت قصد کمک به‌کارگران و اقشار کم‌درآمد را داشته باشد. به‌واقع قصد از اجرای این طرح جبران خزانه‌ی خالی دولتی از جیب کارگران و اقشار کم‌درآمد است. به‌نظر من پیامد این مسئله، اعتصابات کارگری و خیزش‌های اجتماعی است‌که می‌تواند هزینه‌ی این سیاست را برای دولت افزایش دهد. هرچند که من  دولت را از اجرای عادلانه‌ی این طرح عاجز می‌دانم و این عجز از همین خوشه‌بندی‌های مسخره و مغایر با آمارهای خودشان هم معلوم است؛ ولی بسیاری از اقتصاددانان و حتی بعضی از نمایندگان مجلس هم با آن مخالف‌اند و به‌این باورند که اجرای آن در خوش‌بینانه‌ترین صورت ممکن تورم ۵۰ درصدی را به‌همراه خواهد داشت. جای بحث و گفتگو ندارد که هزینه‌‌ی این تورم تماماً به‌پای اقشار کم‌درآمد نوشته خواهد شد. اما به‌واقع تورمی‌که در اثر اجرای این طرح ایجاد می‌شود، بالای ۵۰ درصد است و به‌احتمال زیاد به‌ ۱۰۰ درصد هم می‌رسد. همین الآن که هنوز طرح به‌اجرا درنیامده، در اثر تبعات روانی آن، یک سری از قیمت‌ها روبه‌افزایش گذاشته است؛ وای به‌حال کارگران و اقشار کم‌درآمد از روزی ‌که این طرح جنبه‌ی اجرایی هم به‌خود بگیرد. گرچه تصور و پیش‌بینی جزئیات چنین روزی برای من غیرممکن است؛ اما هرچه باشد، چیزی جز فاجعه برای کارگران و اقشار کم‌درآمد نخواهد بود. امیدوارم که عقلانیت اقتصادی به‌این آقایان نهیب بزند که به‌حقوق انسانی و اقتصادی کارگران و هم‌چنین دیگر مردم کم‌درآمد احترام بگذارند و دست از اجرای این طرح بردارند؛ وگرنه از هم‌اکنون قابل پیش‌بینی است‌که اجرای این طرح کشور را با اعتصابات، خیزش‌ها و شورش‌های متعدد مواجه می‌کند و بالاخره دولت ناچار خواهد شد که ‌این طرح غیرعقلانی و غیرانسانی را کنار بگذارد. در مورد مطالعه و نقد بیش‌تر این طرح هم لازم به‌‌توضیح است‌که اولاً این نقد و بررسی هم‌اکنون در ابعاد گوناگون اجتماعی جریان دارد؛ و ثانیاً آوردن آن در طرح منشور مطالباتی کارگران، ضمناً بدین‌معنی هم می‌باشد که باید مطالعه‌ و تحقیق بیش‌تری روی آن انجام شود.

جنبش کارگری: خیلی ممنون. به‌نظر ما هدفمند کردن یارانه‌ها مسئله‌ای است‌که بحث‌های مفصل‌تری را می‌طلبد و نکاتی را هم شما مطرح کردید، هم جالب‌اند و هم قابل گسترش. به‌هرصورت، این بحثی است‌که به‌این زودی‌ها ما را رها نخواهد کرد. سؤال آخر ما در مورد سندیکای هفت‌تپه است. لطفاً مختصری هم در باره‌ی وضعیت اعضای زندانی هیئت مدیره‌ی سندیکای هفت‌تپه، وضعیت پرونده‌ی خودتون و هم‌چنین ارزیابی‌ای که از آینده سندیکا دارید، بگویید.

رضا رخشان: همانطور که می‌دانید سندیکای هفت‌تپه به‌دنبال اعتصابات و اعتراضات کارگری که در سال ۸۶ نطفه‌ی آن گذاشته شد، در سال ۸۷ به‌بار نشست و تشکیل گردید. این سندیکا از همان آغاز نطفه‌گیری‌اش با چالش‌های مختلفی از طرف دولت و هم‌چنین از طرف بعضی از افراد موسوم به‌فعال کارگری روبرو شد. حادترین این چالش‌ها بازداشت ۵ نفر از اعضای هیئت مدیره‌ی سندیکا به‌‌اسامی آقایان علی نجاتی (رئیس هیئت مدیره)، فریدون نیکوفر (نایب رئیس)، قربان علی‌پور (منشی)، جلیل احمدی و محمد حیدری مهر (از عضای هیئت مدیره) بود که در پاییز امسال صورت گرفت و هم‌اکنون دوران محکومیت خودرا می‌گذرانند. هرچند که آقایان علی‌پور و محمد حیدری مهر به‌چهار ماه حبس تعزیری و ۸ ماه حبس تعلیقی محکوم شده بودند، ولی عفو مشروط شامل آن‌ها شد و اینک از زندان آزاد شده‌اند. از طرف دیگر، آقای نیکوفر و جلیل احمدی هم به‌مدت ۱۵ روز از حق ‌مرخصی برخوردار شده‌ و چند روزی است‌که در بیرون از زندان به‌سر می‌برند. اما متأسفانه حق مرخصی را به‌آقای علی نجاتی ندادند و اگر قرار باشد که او بقیه محکومیت خودرا در زندان بماند، می‌بایست در ابتدای اردیبهشت‌ماه از زندان آزاد شود. خودِ من هم ۳ پرونده دارم که دوتای آن‌ها در دادگاه انقلاب و یکی هم در دادگاه عمومی مفتوح است. موصوع دوتا از این پرونده‌ها که در دادگاه دزفول قرار دارد (با وثیقه‌ی ۱۲۰ میلیون تومانی) تبلیغ علیه نظام است؛ و موضوع پرونده سوم (در دادگاه شوش، با قرار وثیقه‌ی ۳۰ میلیون تومانی) نشر اکاذیب و تشویش اذهان عمومی است. گرچه چند روز پیش به‌منزل پدری‌ام زنگ زدند و به‌دادگاه احضارم کردند و من هم به‌دلیل مکتوب و قانونی نبودن این احضاریه به‌دادگاه مراجعه نکردم؛ اما به‌هرصورت پس از آخرین بازداشتم در تاریخ ۱۴ دی‌ماه از کار اخراج شدم و هم‌اکنون بیکار و در انتظار دادگاه به‌سر می‌برم. به‌واقع این بازداشت آخری که ۱۸ روز طول کشید، بیش‌تر به‌خاطر این بود که به‌این بهانه مرا از کار اخراج کنند و به‌وسیله‌ی وثیقه سنگین، در ‌گروگان باشم. ناگفته نماند که عین همین شیوه را هم در مورد دیگر اعضای هیئت مدیره به‌کار برده‌اند تا ما را از محیط کار و فعالیت‌مان دور کنند، دیگر کارگران را از هزینه‌ی حق‌طلبی متشکل بترسانند و اراده‌ی کارگری ما را زیر فشار اقتصادی بشکنند.

جنبش کارگری: لطفاً اگر امکان داره توضیح بدهید که طبق قانون چند روز غیبت موجب اخراج می‌شود؟

رضا رخشان: طبق قانون‌ کار ۱۵ روز غیبت غیرموجه موجب اخراج می‌شود. البته ماده ۲۷ همین قانون می‌گوید کسی پس از ۱۵ روز غیبت غیرموجه اخراج می‌شود که چندبار از شورای اسلامی‌کار تذکر شفاهی و کتبی دریافت کرده باشد. این درصورتی‌ است‌که کارگزینی و مدیریت کارخانه می‌دانند که من پس از احضار توسط حراست، به‌اطلاعات تحویل شدم و این یک حالت فورس‌ماژور و اضطراری است. چون من می‌خواستم سر کار حاضر شوم، اما به‌دلیل زندانی بودن امکان و اجازه‌ی آن را نداشتم. به‌هرحال، با وجود این‌که پس از سپردن وثیقه و آزادی موقت، از دادگستری نامه بردم که در زندان بوده‌ام، اما ترتیب اثر ندادند و همان کاری را کردند که از قبل برنامه‌اش را ‌ریخته بودند.

جنبش کارگری: در واقع می‌توان اینطور گفت که این‌ها قوانین خودشان را هم نقض می‌کنند؟

رضا رخشان: بله بخشی از این‌ها حتی قوانین خودشان را هم نقض می‌کنند. همانطور که گفتم چند روز پیش از طریق تلفن با منزل پدری من تماس گرفتند که رضا باید روز چهارشنبه به‌دادگاه دزفول مراجعه کند، که من توجهی به‌آن نکردم؛ چون احضاریه قانونی حتماً باید کتبی باشد. ای‌کاش همه‌ی این‌ها قوانین خودشان را اجرا می‌کردند. ای‌کاش که شکنجه در کار نبود، استراق نمی‌کردند و دست به‌اعمال غیرقانونی نمی‌زدند. اما بخش زیادی از این‌ها به‌اصولی هم که خودشان نوشته‌اند، باور ندارند. در رابطه با مسئله‌ی اخراج، من شکایتی را به‌‌وزارت کار و هیئت تشخیص ارائه کردم که در ۵ اسفند می‌بایست مورد بررسی قرار می‌گرفت؛ اما به‌دلیل گرد و غبار بسیار شدید در خوزستان و تعطیلی ادارات، تا ‌بعد از عید نوروز به‌تعویق افتاد. بعد از عید هم باید به‌وزارت کار بروم تا یک تاریخ دیگری را برای بررسی پرونده مشخص کنند. جالب این‌که در جریان این گرد و غبار همه‌ی ادارات دربسته، بانک‌ها، مدارس و مانند آن (که در معرض مستقیم گرد و خاک قرار نداشتند) تعطیل بودند؛ اما کارگران شهرداری و هفت‌تپه که در فضای باز کار می‌کنند، فراموش شده بودند. مثل این‌که آقایان نمی‌دانند که کارگران هم درست عین کارمندان نفس می‌کشند. این هم یکی از نگاه‌های تبعیض‌آمیزی است‌که در مورد مسائل ایمنی نسبت به‌کارگران اعمال می‌شود. به‌هرحال، سندیکای هفت‌تپه در شرکت هفت‌تپه ریشه دارد. ریشه‌دار بودن این سندیکا را هم از محبوبیت و احترامی که اعضای هیئت مدیره نزد کارگران دارند و هم از میزان کمک‌هایی‌ که به‌افراد بازداشتی سندیکا شد، می‌توان تشخیص داد. بنابراین، بنا به‌لطف و پایداری کارگران شرکت هفت‌تپه، سندیکا برقرار خواهد ماند. تشکیل این سندیکا پس از سندیکای شرکت واحد نقطه‌ی عطفی در جنبش کارگری ایران بود. تشکیل این دو سندیکا خواستِ داشتن تشکل و اتحادیه را در بین کارگران فریاد زد و تقویت کرد. این سندیکا باقی خواهد ماند، چون‌که کارگران هفت‌تپه تلاش می‌کنند که به‌حق و حقوق خود برسند؛ و تا زمانی‌که به‌این حق و حقوق نرسند، دست از مبارزه و تلاش نخواهند کشید. اعضای سندیکا و هم‌چنین اعضای هیئت مدیره، فارق از هرگونه دسته‌بندی سیاسی و جناحی و حزبی یا ایدئولوژیک، فقط در راستای مطالبات کارگری حرکت می‌کنند؛ و تا رسیدن به‌آرمان‌های کارگری و دست‌یابی به‌یک دنیای انسانی و شرافتمندانه و عاری از استثمار به‌مبارزه‌ی خود ادامه می‌دهند. امیدوارم روزی فرابرسد که سایر تشکل‌های کارگری هم شکل بگیرد تا ما بتوانیم دست در دست هم و به‌طور متحد به‌چنان نیرویی تبدیل شویم و خواست‌ها و مطالبات خودمان را چنان رسا فریاد بزنیم که هیچ جنبش و دولتی نتواند طبقه‌کارگر را نادیده بگیرد.

جنبش کارگری: متشکریم؛ و برای شما، همه‌ی کارگران شرکت و اعضای سندیکای هفت‌تپه و همه‌ی کارگران ایران آرزوی موفقیت می‌کنیم و بازهم تشکر می‌کنیم که دعوت ما به‌گفتگو را پذیرفتید. اگر حرف یا پیام دیگری دارید، لطفاً مطرح کنید.

رضا رخشان: من حرف دیگری ندارم و خیلی خوشحال شدم که توانستم با شما و کاربران سایت شما صحبتی  داشته باشم. امیدوارم که پاینده، پیروز و سرافراز باشید.

 

تاریخ مصاحبه: جمعه ۱۴ اسفند ۸۷