تقلا برای بهم آوردن شکافها

در بالای حکومت اسلامی جنب و جوشی فعال بچشم میخورد. عده ای راه افتاده اند و به این بیت و به آن مسجد و این حوزه و آن قلعه سر میزنند و پیش این آخوند و آن مجتهد و آن یکی ریش گرو میگذارند و با “تو بمیری من بمیرم” میخواهند شکافها را هر طور شده بهم آورند و به نزاعها و کشاکشها پایان دهند. این تقلاها از ابتدای جنبش جاری شروع شد اما بویژه بعد از ۶ دی (عاشورا) بسیار فعالتر شد. رضائی و لاریجانی و تنی چند از آخوندها نقش تاریخی شان در این دوره برای حفظ “نظام” را همین تعریف کرده اند. حقیقتا هم این تلاشها بدرجاتی نتیجه داد. اما اینکه این نتیجه آیا میتواند دردی از اینها دوا کند بحث دیگری است. هفته پیش در ادامه همین تلاشها هاشمی رفسنجانی که علیرغم همه میانه بازی هایش، از جانب بسیاری سردمدار اصلی جناح مغضوب تلقی میشد، پای بیانیه مجلس خبرگان را امضا گذاشت که در آن از جمله کل تظاهراتهای نه ماه گذشته تا کنون را به همان زبان خامنه ای و شرکا “فتنه” نامیده است و “سران فتنه” یعنی بزعم آنها موسوی و کروبی را فرمان داده است که بیایند و توبه کنند و گرنه از دایره نظام خارج میشوند. بعد هم در دفاع از “رهبر” یکی دو دهن منبر رفت و زمین و زمان را بهم بافت تا اوضاع را غیر بحرانی جلوه دهد و نزاعها را “خرده اختلاف” جا بزند. در برابر این چرخش رفسنجانی، او مجددا توسط رسانه های جناح حاکم به لقب “آیت الله” مفتخر گردید و حملات به او بدرجات زیادی متوقف گردید و حتما قولها و وعده هایی برای افشا نکردن ثروتهای خود و خانواده اش به او داده شده است. این یک موفقیت برای جناح خامنه ای و شرکا تلقی میشود. موسوی و کروبی اما بدرجات زیادی بر سر موضع خویش ماندند و انتقادهایشان را تکرار کردند. اما لحن اینها هم کمی تغییر کرد و موسوی در مصاحبه ای با تاکید بر همان انتقاد ها و غرولندهایش، گفت که من خواهان بزیر کشیدن و کنار رفتن کسی نیستم و اینها را که میگویم اگر همین آقایان هم اجرا کنند، مساله ای ندارم. چرخش ظریفی بنظر میرسد اما در عین حال راه را برای آینده باز گذاشته است. کروبی اما آقا مغضوبه باقی ماند و حملات به او تند تر شد. داستان این رفت و آمدها و کش و واکش ها طولانی است و ارزش بازگویی بیش از این ندارد. 

اکنون با این حد از موفقیت برای جناح خامنه ای قطعا جماعت آخوند درباری و کل عمله و اکره حکومت با ترس و هیجان  نفسهایشان را در سینه حبس کرده اند و از پشت پنجره هایشان دارند هرروز خیابان را نگاه میکنند تا ببینند مردم چه میکنند و چه میگویند. و من اینجا میخواهم همین را به اینها جواب دهم. 

کم نیستند افراد و جریاناتی که جنبش انقلابی جاری را به جنگ و دعواهای جناحهای حکومت وابسته میدانند و بخشی از مردم را طرفدار این جناح و بخش دیگر را طرفدار آن یکی تصور میکنند که اگر این جناحها چپ و راست بروند، مردم هم با آنها خواهند رفت. حقیقتا اگر این چنین مفسرین و جریاناتی را سطحی و کودن نخوانیم، باید آنها را مرتجع و ضد انقلاب و از حامیان جمهوری اسلامی که نفعی در اشاعه این تلقی دارند بدانیم. اما خود حکومتی ها بجز چند تا آخوندهای فسیل شده شان، چون مستقیما دست اندرکار اوضاع هستند و مردم را در کوچه و خیابان و کارخانه و دانشگاه و همه جا هرروز می بینند و میشناسند، فکر نمیکنم حماقتشان تا این حد باشد که فکر کنند دعواهای داخلی شان باعث تظاهراتهای عظیم و میلیونی “مرگ بر دیکتاتور” و بقیه ماجراها شده است. اما ناچارند چنین وانمود کنند و چاره ای جز این ندارند که تلاششان را بکنند و ریشهایشان را پیش یکدیگر گرو بگذارند و تجدید عهد کنند و غیره. به این امید که بر اوضاع تاثیری بگذارد و یا حداقل فرصتی هرچند کوتاه به آنها بدهد که خودشان را در برابر مردم انقلابی جمع و جور کنند. بگذارید قبل از اینکه به سرنوشت این وصله کاریها اشاره کنم این را تاکید و یادآوری کنم که حقیقت را ما از ابتدای این انقلاب بارها گفته ایم و نشان داده ایم. این شکافهای حکومتی ها نیست که مسبب و سر منشاء جنبش سرنگونی طلبی و انقلاب جاری است، بلکه درست برعکس این خشم و نفرت عمیق مردم و عزمشان برای خلاص شدن از شر حکومت است که در حکومت شکافهای عمیقی را ایجاد کرده است. همیشه در تمام طول حکومت اسلامی چنین بوده است و بویژه از حدود ده – پانزده سال پیش که جنبش گسترده سرنگونی طلبی به جریان افتاد این امر قابل کتمان نبود و امروز بیش از پیش چنین است. انقلاب به حرکت در آمده است. مردم راه متحد شدن و تظاهرات کردن و شعار دادن و مقابله با حکومت منفور اسلامی را پیدا کرده اند و گشوده اند. مردم محروم و بجان آمده امری عمیق تر از این حرفها دارند که یکی برود و یکی دیگر از همان قماش بیاید. مردمی که هشت نه ماه گذشته با آنهمه فداکاری و از خودگذشتگی میلیونی به خیابانها آمده اند، با زبانی رسا اعلام کرده اند و نشان داده اند که هدفی بسیار اساسی تر دارند. اولین خواست اساسی مردم که بارها و بارها فریاد زده شده است و بیان شده و نشان داده شده است، سرنگونی کل جمهوری اسلامی و برچیده شدن تمام نهادها و قوانین اسلامی از جامعه است. اینکه رفسنجانی یا این و آن آخوند جایش را این و طرف و آن طرف کند، انقلاب تکان نخواهد خورد. میلیونها کارگر، میلیونها جوان و دانشجو، میلیونها زن و دختر تحت ستم، میلیونها پیرو جوان به جان آمده و خسته از اوضاع، وارد انقلاب شده اند. ممکن است وصله پینه کردن شکافهای حکومت در کوتاه مدت کمی بر ابعاد اعتراضات در کوتاه مدت تاثیری بگذارد اما انقلابی که به حرکت در آمده است، بی تردید شفاف تر و عمیق تر به پیش خواهد رفت و امکان بیشتری پیدا میکند که کل جناحهای حکومت را نشانه رود. 

همین واقعیت پایه ای و اساسی است که کل تلاشهای حکومتیان برای وصله پینه کردن شکافهایشان را با شکستی قطعی روبرو میکند. هرچه شکافی را بهم آورند شکافهای تازه ای سر بر می آورد و پینه های قبلی نیز از هم میشکافد. به همین مورد رفسنجانی توجه کنید. هنوز امضای او پای توبه نامه اش خشک نشده، بنا به خبر یکی از سایتهای تند رو طرفدار احمدی نژاد اعلام شد که پرونده فائزه و مهدی هاشمی فرزندان هاشمی تشکیل شده و بزودی محاکمه آنها شروع خواهد شد. بنا به این گزارش “حجت الاسلام جعفر شجونی دبیر کل جامعه وعاظ تهران اعلام کرد که وزیر دادگستری در جمع این تشکل از تشکیل پرونده هایی برای فرزندان هاشمی رفسنجانی در دستگاه قضایی خبر داده است. این سایت از قول شجونی میگوید “اراده دستگاه قضایی امروز بر این امر استوار شده است که به هیچ عنوان رسیدگی به اتهامات کسانی که منتسب به خواص هستند را کنار نخواهد گذاشت و پرونده فرزندان هاشمی نیز به دادسرای تهران ارجاع شده و در موعد مقرر در جریان قرار خواهد گرفت”. این یعنی زدن زیر توافقات هاشمی و خامنه ای! از سوی دیگر یکی از سایتهای منتسب به جناح دیگر هم همین روزها از قول فائزه رفسنجانی سازش رفسنجانی با خامنه ای را انکار کرد و گفت “او به شیوه خودش نظراتش را پیش میبرد” و باز از قول او ادامه داد که “پدرم با جنبش سبز است”. از این نمونه ها زیادند. آنچه در اینجا مورد تاکید قرار میگیرد همین حقیقت است که این آشتی ها و نزدیک شدنها بسیار شکننده و ناپایدار و از نظر سیاسی بی ارزش است. تنها نتیجه ای که دارد همان است که مردم در این کشاکش ها و رفت و برگشتها چهره این جماعات را بهتر می شناسند و قطعا در تجمعات بعدی شان به شعارهای مرگ بر دیکتاتور و مرگ بر خامنه ای شعار مرگ بر رفسنجانی و هرکس دیگر را هم که آشکارا به آن سمت بچرخد اضافه خواهند کرد. 

یک واقعیت روشن و مهم در اوضاع سیاسی امروز ایران هم که در این رابطه باید یادآوری کرد اینست که امروز و بویژه بعد از ۶ دی مردم آشکارا از هردو جناح حکومت عبور کرده اند و در این روز تا حد زیادی بطور مستقل پا به میدان و مقابله با حکومت گذاشتند و حماسه آفریدند. پیش از آن نیز افرادی نظیر کروبی و موسوی بارها فراخوانهایی دادند و مردم آشکارا به آنها بی اعتنایی کردند. هرجا گفتند شعار “ساختار شکن” ندهید، درست بر عکس شد. در عاشورا فراخوان ندادند و مردم میلیونی بیرون رفتند و این روز را از یک روز ناب مذهبی به یک روز انقلاب ضد حکومت اسلامی تبدیل کردند. در “فجر” و “قدس” و ١٨ تیر و برخی روزهای دیگر هم شعارها و حرکت مردم با سناریوی این جماعت پیش نرفت. مردم شعار الله اکبر انها را با “مرگ بر دیکتاتور” جواب دادند. و الی آخر. ۶ دی اما یک نقطه عطف جدی از این نظر بود که هردو جناح حکومت را مات کرد. به نحوی که همه طرفهای حکومت از جمله همین افراد فوق الذکر ناچار شدند از حرکت مردم اعلام برائت کنند. میشود گفت که این قانون حرکت مردم علیه حکومت است. بگذارید این نوشته را با یک جمله از منصور حکمت که ١٣ سال پیش در مورد اپوزیسیون حکومتی آن زمان گفت و گویی در مورد اوضاع امروز ایران سخن میگوید، به پایان ببرم. او در نوشته ای تحت عنوان “اپوزیسیون مجاز ایران” چنین میگوید ” جریاناتی نظیر نهضت آزادی و مذهبیون معتدل و امثالهم تنها وقتی در چهار چوب رژیم اسلامی اجازه خودنمایی پیدا خواهند کرد که سقوط رژیم توسط مردم دیگر محتوم شده باشد. این جریانات ابزار نجات رژیم از یک اوضاع انقلابی اند و نه ابزار تغییر آن با روشهای غیرانقلابی. از نظر تاریخ واقعی ، اما، اینها جریاناتی بیربط اند. نه پلی واقعی به آینده اند و نه سدی قابل اعتنا در برابر آن. نوبت اینها وقتی فرا میرسد  که دیگر عملا دیر شده باشد.”. آری امروز بعینه میتوان دید که برای جناحهای خارج حکومتی دقیقا نجات حکومت دیر شده است و ساخت و پاختهایشان نیز تازه اگر بجایی برسد، تاثیر قابل توجهی بر روند انقلاب مردم نخواهد داشت. این را تمام حکومتیان بزودی با چشم های وحشت زده خویش تجربه خواهند کرد.*