جشنى که دیر نمى پاید

جشن و هیاهوی تماشایی حاکمین اسلامی و رسانه های نوکرشان در مورد بیست و دو بهمن همچنان ادامه دارد. از “استقامت علی وار رهبر” سخن میگویند. در وصف “معجزه بیست و دو بهمن” روضه خوانی میکنند. از درایت نیروی انتظامی و فرماندهان حرف میزنند و در یک کلام هیاهویی در جبهه حاکمین شنیده میشود. این جشن و این جنجال هم تماشایی و هم مهم است.  مهم و تماشایی است چون راز بیست و دو بهمن را به خوبی بر ملا میکند. جشنی که گرفته اند، شکرگزاریهایی که کردند، هلهله و ولوله ای که راه انداخته اند و دروغهایی که میبافند و پنجاه میلیونی که “حامی” پیدا کردند، همه و همه کابوس شب قبلشان را، وحشت روزهای قبلشان از بیست و دو بهمن را برملا کرد. همین روزها بحثهای یکی از جلسات سران سپاه پاسداران و بسیج به بیرون درز کرد و هرکس که آن بحثها را خوانده باشد میداند جشن امروز برای چیست. فرماندهان سپاه در آن نشست در مورد تظاهرات روز ۶ دی (عاشورا) میگویند : “در ساعت دو بعدازظهر روز عاشورا پنج منطقه از تهران بزرگ در دست نیروهاى اغتشاشگر قرار گرفته بود که اگر این پنج منطقه به هم مى پیوست، تهران سقوط مى کرد”. “سقوط تهران” یعنی سقوط جمهوری اسلامی. و این کابوس روز و شبشان تا روز بیست و دو بهمن بود. جشن امروز دقیقا جشنی برای ساقط نشدن است. میدانند که کار از این حرفها گذشته است که بتوانند فکری به حال بقیه ماجراهایی که در این روز اتفاق افتاد و مردم ایران و حتی در سطح جهان آنرا دیدند بکنند. آن دهها هزار نفری که علیرغم آن فضای سنگین حکومت نظامی و لشکرکشیها و بگیر و بببندها، در صادقیه و اطراف میدان آزادی و دانشگاه و شعار دادند، آن صدها زنی که در آریاشهر حجاب اسلامی از سر برگرفتند و پایکوبی کردند، آن ١۵ هزار نفری که با شعار “زندانی سیاسی آزاد باید گردد” به سوی اوین دست به راهپیمایی زدند، آن صدها هزار نفری که در شیراز و اصفهان و سمنان و تبریز دست به راهپیمایی با شعار مرگ بر دیکتاتور زدند، آن صدها جوانی که عکس ولی فقیه را پاره و لگدمال کردند، برای حاکمین نسبت به آن اتفاقی که قرار بود بیفتد و نیفتاد امر مهمی نبود. یا امر قابل ممانعتی نبود. حتی اینکه تمام آن جمعیت کرایه ای و مزدوری که از سراسر ایران جمع کردند، نصف میدان آزادی را هم پر نکرد، ظاهرا برایشان یک آبروریزی مفتضحانه نبود. با جشن و پایکوبی بعد از بیست و دو بهمن اعتراف کردند که انقلاب از این حد بسیار فراتر رفته است که بشود جلوی شعار دادن مردم را گرفت، جلوی مرگ بر دیکتاتور گفتن و مرگ بر خامنه ای گفتن را گرفت، بلکه با جشن و پایکوبی شان اعتراف کردند که انقلاب به آستانه عملی کردن این شعار ها رسیده است. در بیست و دو بهمن میخواسته است عملا در زندانها را باز کند، میخواسته است عملا دیکتاتور را سرنگون کند، عملا رادیو و تلویزیون را بگیرد، ختم حکومت را اعلام کند. و این واقعا برای حکومت جای شکر گزاری دارد که مردم در این روز نتوانستند به این اهداف دست یابند. جمهوری اسلامی جشن سرنگون نشدنش در یک روز معین بنام بیست و دو بهمن را گرفته است. و با این جشن قرار گرفتن خود در آستانه سرنگونی را اعتراف میکند. اعتراف میکند که دیگر جلوی تظاهرات علیه ماشین جنایتش را نمیتواند بگیرد. اعتراف میکند که جنگ این حکومت با مردم به مرحله جنگ تاکتیک ها و روزها رسیده است. سوال برای حکومتیان این نیست که آیا این انقلاب است یا نه. حتی این نیست که آیا میشود انقلاب را در هم شکست یا نه. بلکه اینست که چگونه میشود در مقابل مردم و انقلاب مردم دست به مقاومت زد. سوال اینست که کدام تاکتیک را در مقابل کدام تاکتیک مردم انقلابی در پیش گیرند که در نبردی که در روز معینی در پیش است شکست نخورند. همین اعتراف خود برای مردمی که هشت ماه است در ابعاد میلیونی به خیابانها آمده اند تا کار این حکومت را یکسره کنند یک ارزیابی روشن از جایگاه و اهمیت حرکتشان را بدست میدهد. جمهوری اسلامی فهمیده است که به آستانه مرگ و زندگی رسیده است. حتی آن چپ خرده بورژوای متعفن و ورشکسته ای که در فردای ٢٢ بهمن سرش را از سوراخش بیرون میکند و بسوی کمونیستها و نیروهای انقلابی با گستاخی تمام کثافت پرتاب میکند و آنها را با گستاخی و وقاحت تمام “سگ کوری که زوره میکشد” میخواند نه فقط حقارت سیاسی خودرا اعتراف میکند بلکه نشان میدهد که همین کابوس خامنه ای و حسین شریعتمداریها و شرکا به حد جنونی تمام عیار سوقش داده است. سرنگونی اینها را به معنای پایان مفتضحانه بیزینس سیاسی خویش می بیند و هرروز برای شکست مردم روزشماری میکند. گستاخی امروز این طیف ورشکسته سیاسی نیز به خاطر سرنگون نشدن جمهوری اسلامی است. بهانه اش هم بسادگی اینست که “با سرنگونی جمهوری اسلامی جامعه وارد سناریوی سیاه میشود” و با این جشن شوم در عین حال نشان میدهد که به منجلابی غیرقابل بازگشت پا گذاشته است. 

نتیجه اینکه نفس جشن حکومت دارد سراشیب حکومت را نیز جلوی چشم میگذارد. این واقعیتی است که مردم انقلابی نتوانستند در ابعادی که میخواستند علیه حکومت ابراز وجود کنند، اما برای مردم همه روز روز انقلاب است. حکومتی که در جنگ با مردم برای سرنگون نشدن در یک روز معین تقلا میکند، آشکارا محکوم به سرنگونی است. جمهوری جنایت سرمایه داران، ممکن است در مقابله تاکتیکی با اکثریت عظیم مردم چند صباحی سنگرها و شهرهایی را حفظ کند، ممکن است یک بار و دوبار و چند بار از “سقوط تهران” جلوگیری کند، اما یک جامعه میلیونی بپاخاسته را نمیتوان به مدت مدیدی با وقاحت سیاسی یا حتی با حکومت نظامی و میلیس مسلح و قمه کش و برپا کردن کهریزک و عشرت آباد، از پیشروی بازداشت. بویژه جامعه ای که از زیر سی سال سرکوب و توحش سربلند کرده است و پیش آمده است و مقدسات و خط قرمزهای حکومت را یکی یکی زیر پا گذاشته است، در شرایط تشتت و درهم ریختگی و روحیه باختگی جانیان راههای پیشروی خویش را قطعا باز خواهد یافت و بازخواهد کرد. نفس اینکه حاکمین ناچارند خودرا از نظر سیاسی برنده اعلام کنند و نه با سرکوب و لشکر کشی، اینکه ناچارند لشکر اوباش مسلحشان را از انظار و تبلیغات مخفی کنند، جنبه دیگری از اعتراف اینها به شکست در عرصه تهاجم و تعرض نظامی و سرکوب است. و در نبرد سیاسی برد مردمی که میدانند که همگی میخواهند سر به تن این حکومت نباشد، حتمی است. حتی آن جمعیت کرایه ای که آمده بود تا در تظاهرات میلیونی حمایت از حکومت شرکت کند و خودرا در میان جمعیت میلیونها نفره ای دید که نفرت و خشم از سرتاپای حکومت را نثار اینها میکردند، در رویداد بعدی بی تردید نصفش آب میرود و نصف دیگرش قیمتش را بالا خواهد برد. 

 

شکست استراتژیک

بیست و دو بهمن در عین حال برزخ مهلک و بن بست ماهوی اپوزیسیون راست و ملی – اسلامی را جلوی چشم گذاشت. جناح مغضوب و دنبالچه های رنگارنگش، میدانستند که دیر یا زود با این حقیقت روبرو خواهند شد که وقتی با کارت مردم و انقلاب بازی میکنند، دارند با آتش بازی میکنند. نمیشود مردم را به خیابان آورد و با قدرت مردم به حریف فشار آورد، و بعد آنها را به خانه فرستاد. اینها بارها و بارها تلاش کردند که مردم را در چارچوبهای محدود و کنترل شده ای به خیابان بیاورند. فراخوان دادند که به نماز جمعه بروید، به مرقد امام بروید، به مراسم دولتی بروید، شعار ساختار شکن ندهید، سکوت کنید و امثال اینها. در همه این فراخوانها شکست خوردند. تظاهرات عظیم و رادیکال ۶ دی و مقابله گسترده مردم با حاکمین، اینها را نیز به وحشت انداخت. عباس عبدی یکی از این ملی اسلامی های درون رژیمی این معضل جبهه راست را خیلی خوب فرموله کرده است. او در گفتگو با دویچه وله میگوید: ” وقتی جنبش خیابانی می شود و رهبری که کنترل کند و دستور بدهد، نداشته باشد، مانند کامیون پر از باری خواهد شد که در سراشیبی می خواهد دنده اش را خلاص کند، بنزین مصرف نکند، یا انرژی جاذبه زمین پایین بیاید. خب مقداری که آمد، سرعتش به حدی می رسد که هیچ کس نمی تواند کنترلش کند. من با آمدن به خیابان حرکتی که روی صندلی آن کنترلی نباشد، صددرصد مخالفم. به همین دلیل هم از ابتدا با آمدن به خیابان مخالف بودم”. تمام مساله همین است که همه اینها با آمدن کنترل نشده مردم به خیابان مخالفند و مخالف بوده اند. قبلا با تلاش برای بردن مردم به مرقد امام و نماز جمعه و عاشورا تلاش کردند مردم را در چارچوب کنترل جناح مقابل قرار دهند تا شعارهای “ساختار شکن” ندهند، این بار با “اسب تروا”. اما در بیست دو بهمن شکستشان سنگین بود. این یک شکست تاکتیکی نبود. تاکتیک به خیابان کشاندن مردم در زیر کنترل جناح دیگر حکومت و بدون شعارهای ساختار شکن، تمام استراتژی اینهاست. اینها در این زمینه هم از مردم جواب سربالا گرفتند، هم جناح مقابل ناتوانیشان را دست گرفت و به سرشان کوبید. دوره بعد از بیست و دو بهمن به همین دلیل دوره سخت تری برای اینهاست. از هم اکنون به صرافت طرح مجدد یک سیاست قبلا شکست خورده یعنی رفراندوم توسط جمهوری اسلامی افتاده اند. این یعنی همانجایی که عبدی میگوید وقتی کامیون سرعت میگیرد دیگر نمیشود ترمز را کشید. اینها با مشاهده سرعت گیری و رادیکالیزه شدن انقلاب میخواهند ترمز را بکشند و به “روزهای خوش گذشته” و “رای منو پس بگیر” برگردانند. اما کامیون یا بهتر است گفته شود قطار سرعت گرفته است و این جماعت خودرا میان قطار انقلاب و حاکمینی که برای سرنگون نشدن تقلا میکنند، خودرا در حال مچاله شدن می بینند.

و بالاخره

واقعیت گویای اینست که هردو جناح حکومت طی هشت نه ماه گذشته خودرا هرروز بیشتر در مخمصه ای مهلک می بینند. قطار انقلاب هم از درون و هم از روبرو غیر قابل کنترل شده است. کنترل از “درون” با ابزار “حکومت اسلامی نه یک کلمه کم نه یک کلمه زیاد” بیش از آن مسخره و مضحک است که بتواند انقلابی برای سرنگونی بی کم و کاست حکومت را منحرف کند و تا همینجا نیز سترونی خودرا نشان داده است. وقتی که انقلابی بدون امکان منحرف کردن درونی (یا بقول عبدی “کنترل درونی”) به حرکت در می آید، یا باید آنرا از روبرو شکست داد یا تا سرنگونی حکومت پیش میرود. این واقعیت امروز انقلاب ایران است. جناح حاکم ابزارهای مقابله مستقیم با انقلاب را تا اینجا امتحان کرده است و شکست خورده است. تمام بگیر و ببندها و کهریزک ها و شکنجه ها و تجاوزها و حکومت نظامی ها، تنها گسترش و رادیکالتر شدن انقلاب را بدنبال خود داشته است. و امروز کوبیدن بر طبل “حمایت پنجاه میلیونی” تنها اعترافی آبروباخته به شکست سیاست سرکوب است و مردم را برای نشان دادن عزم خویش برای سرنگونی مصمم تر خواهد کرد. چشم انداز اوضاع بعد از بیست و دو بهمن براین دلالت میکند که میتوان شاهد این بود که خیلی زود رهبران واقعی انقلاب به جلو خواهند آمد، بخشهای مختلف مردم میلیونی با زبان و حرف دل واقعی خویش به خیابان خواهند آمد، اشکال مبارزه همه جانبه تر خواهد شد، و حکومت اسلامی با روزهای بسیار داغتری روبرو خواهد بود. در این زمینه بیشتر سخن خواهیم گفت.*