تصورات عجیب و غریب و غیر عقلانیای از جانب اپوزیسیون خارج از کشور، پیرامون اعتراضات مردمی وجود دارد. طبق معمول ارزیابیهای سیاسی کمتر با واقعیات منطبق میباشد. تفکرات غیر مستدل و ساده اندیشانه را میتوان بهعینه و بویژه بعد از بیست و دو خرداد و در حول و حوش اعتراضات مردمی مشاهده نمود. یا شوکهی اوضاعاند و یا در اغراق غوطهوراند؛ به دلیل اینکه اداراک و انتظاراتشان فراتر از جایگاه، توانائی و موقعیتِ کنشی مردم در مقابل رژیم سراپا مسلح است. عجایب, زمانه در آن استکه خوشخیالی بس عظیمی بر ذهنها حاکم گردیده است و دارند از هر حرکت خودبخودی، از خود بیخود میشوند و بزعم خود – و نه از زوایهی مارکسیستی – دارند به نسبیت هر حرکتی اهمیت میدهند، بدون اینکه بخود آیند و تلاش ورزند تا به میزان پتانسیل اعتراضات مردمی پی ببرند و یا اینکه دریابند جنبش خودبخودی دارد، به خودآگاهی خود، به پیش میرود و قادر به تبیین استراتژی روشن نیست. نه میخواهند به پای تحلیل حقیقی و منطبق بر واقعیات به نشینند و نه بر خود میدانند که از تجارب تاریخی سود جویند. کار و حکایتشان بیشتر در پاسخگوئی به تمایلات درونیشان شباهت پیدا کرده است. کاری هم به سر انجامی حرکات خودبخودی ندارند و بیش از اندازه خوشخیالاند و بیش از اندازه هم دارند مردم را به مسیر خوشخیالی سوق میدهند.
وظیفهی روشنگری، طرح و وجود گرایشات متفاوت در درون اعتراضات مردمی و متعاقباً بر شمردن پارامترهای نامعین و بی سرانجام از جانب آنان رد شده است و نمیخواهند دو قدم جلوتر را به بینند. دارند از “آگاهی”، “عظمت” و “اعتلاء”ی مبارزات مردمی سخن میگویند، بدون اینکه عمیقاً بر این باور باشند که هیچ انقلابی بدون تئوری انقلابی ممکن پذیر نیست. بیش از اندازه ذوقزده شده اند و در انتظار “انقلابی” دیگراند؛ انقلابی که فاقد مفولههای لازمه و کافی مارکسیستی – لنینیستیست. بر جایگاهها و عمق هرگونه اعتراضات مردمی ناآگاهاند و متأسفانه دارند شیپور را از سر گشادش میدمند. حقیقتاً نه یکبار دیگر بل همواره لازم است تا پیرامون هر حرکت و اعتراضات مردمی و بر محتوای آنها آشنا گردیم و بیجهت به هورا کشان بیوظیفه و بیمایه تبدیل نگردیم و غیر مسئولانه بر بار آن نیافزائیم. لازم است تا راهِ صحیح را انتخاب نمود و نه خود را متوهم ساخت و نه از بازگوئی حقایق و نتایج مخرب آن، ترس و واهمهای بخود راه داد. به غیر از آن استکه بارآوری هر حرکتی ربط مستقیمی با آیندهی آن دارد و آیندهی روشن هر کاری هم مربوط به سوار شدن ایدههای سالم و تصقیهی کامل مدافعین سرمایه از صفوف خود میباشد؟ به غیر از آن استکه فارغ از به حق بودن و حمایت و پیشتیانی بیدریغ و روزانه از اعتراضات رادیکال مردمی در قبال رژیم جنایتکاری همچون جمهوری اسلامی، میتوان و میبایست تصویر تلخ و ناهنجاری که در مقابل مردم قرار میگیرد را گوشزد نمود و آنانرا از آیندهی شوم دیگری که حاصل دنبالهروی از مدافعین سرمایه، تحرکات کور و بینتیجه میباشد، آگاه ساخت؟ مگر به غیر از آن استکه اینها، از زمره پیش فرضها و بدیهیات هر کاری به حساب خواهد آمد و از سر بی حضوری و بی دخالتگری نباید و نمیبایست بر حقایق ناگوار و تلخ پشت پا زد؟
به عبارتی میتوان بیست و دو بهمن امسال را ملاک دیگری قرار داد و نشان داد که ارزیابیهای سیاسی از اعتراضات و روحیات مردمی تا چه اندازه در تخالف با استنتاجات عملی بعضاً کمونیستها قرار دارد. میتوان به این قضیه بیشتر آشنا شد و نشان داد که جنبشهای اعتراضی، بدون تعیین و تکلیف قطعی و عملی با همهی مدافعین نظام جمهوری اسلامی، به منافعی دیرینه و مطالبات بحقاش دست نخواهد یافت. نگاه و مرور به گذشتهی مبارزاتی و بویژه چند ماههی اخیر این واقعیات را در مقابل هر انسان آزاده و کمونیست قرار میدهد که تحرکات مردمی شدیداً نیازمند خط و برنامهی مستقل و مهمتر از همهی اینها نیازمند رهبری انقلابیست. میتوان نشان داد که به چه میزانی مردم دارند اعتراضات خود را در چهارچوبهی جناحهای رقیب حکومتی – دولتی سازمان میدهند و فاقد استقلال کافی و لازمهاند. میتوان نشان داد که کار “رهبران سبز” و همهی آنانیکه به بهانههای متفاوت پرچم “سبز” را بهعنوان نماد “مبارزاتی” خود قرار دادند، از ریشه در تخالف با منفعت مردمی قرار دارد. میتوان به اثبات رساند که رنگ “سبز”، رنگ دلبخواهی مردم نیست و تحمیل سرمایه به اعتراضات مردمیست. میتوان به اثبات رساند که “کمونیستی” که دارد پرچم و نماد سبز را بهعنوان بیان اعتراضات مردمی توضیح میدهد تا چه اندازه عملاً دارد مردم را به سمت افکار و خواستههای مرتجعین هُل میدهد.
اگر تاکنون کسانی این رنگ و پرچم را صرفاً بهانهی پرش از کل حاکمیت جمهوری اسلامی قلمداد نموده و همچنان بر این عقیدهاند که رنگ “سبز” یگانهی رنگ و بازگو کنندهی مطالبات پایمال شده چندین سالهی مردم میباشد، امّا به جرأت و بعد از گذشت هشت ماه از اعتراضات مردمی، میتوان دریافت که این رنگ عملاً دارد نقش ترمز کنندهی مبارزات رادیکال در درون را ایفاء مینماید و باید و میبایست بههمراهی بقیهی رنگهای سرمایه، از دست، گردن و ذهن مردم و جوانان به زمین انداخته شود. باید دانست که کمونیستِ مدافعی مردم، مبلغ نماد دیگری به غیر از نماد انتخابی سرمایه است. واضح استکه در دستور کار قرار دادن پارامترهای فوق، بر کمیت اعتراضات رادیکال مردمی خواهد افزود و آینده را از آن، محرومان و استثمار شوندگان خواهد ساخت. انتخاب و توضیح راهی خلاف آن، تبلیغ ایدههای ناصحیح و دامن زدن به انحرافات هر چه بیشتر اعتراضات مردمیست. متأسفانه باید گفت که خوشخیالی بعضاً “کمونیست”ها اینروزها نه تنها نتوانسته است بر میزان خسرانها بکاهد بلکه دارد دامنهی تلفات را وسیعتر میسازد و دارد میدان را برای بخشهایی از جناحهای دولتی فراهم میکند.
این حقیقتیست که مردم در صحنهاند و هر عکسالعملی از جانب آنان در مقابل تعرضات حاکمان هم، امری طبیعیست و به تبع از آن بروز رخدادهای چند دهه و بویژه چند ماههی اخیر هم، جزء ذاتی هر نظام طبقاتی نابرابرست. اینهم امری طبیعیست که مردم در مقابل ظلم و ستم سرمایهداران جانی و در مقاطعی تا سر حد مرگ و بگونهی مقابلهای و عملی به پا میخیزند و سران حکومت را به چالش میکشند. طبعاً وجود و مشاهدهی چنین وضعیتی قابل تصور است و در این میان هم واضح استکه مردم بخودی خود، از درک عمیق مفولههای مبارزاتی و فهم بنیادی سیاستهای ریاکارانهی مدافعین بی چون و چرای سرمایه ناتوان و فاقد استراتژی روشناند و نیاز مبرم به نمایندگان سیاسی آگاه و تحولگرا دارند. مازاد بر همهی اینها حد و حدود اعتراضات مردمی هم معین و مشخص میباشد و انتظاری فراتر از توانائی و جایگاهشان، انتظاری بیجاست.
نگاهی کوتاه به تجربهی تاریخی جنبشهای اعتراضی این حقیقت را در مقابلمان قرار میدهد که مردم بدلیل فقدان اپوزیسیون سالم و انقلابی در درون، بدنبال اپوزیسیون دولتی – حکومتیاند و بدنبال آنانیاند که در تخالف با جناح غالب حکومتی به صف شدهاند. متأسفانه این وضعیت سالهاست که بر جنبشهای اعتراضی حاکم گردیده است و نمیتوان بر خلاف منحرفین و ناباوران به تئوری نوین انقلاب، بخود قبولاند که اعتراضات چند ماههی اخیر مردمی توانسته است دیوارهای ضخیم مدافعین سرمایه همچون “سبز” را در هم ریزد و به دوران “اعتلا”ی خود پای بگذارد. واضح استکه جنبش رو به اعتلاء در وحلهی نخست برنامهی روشن دارد و هدف دور را میبیند و در ثانی نیرو و انرژی خود را به سمت خُرد کردن ماشین سرکوب دولتی سازمان میدهد. این جنبش و اعتراضات مردمی در شرایط فعلی پای به چنین فاز تعیین کننده و سرنوشتسازی نگذاشته است، به این دلیل روشن که همهی اقشار و طبقات به میدان نیآمدهاند و رهبری سالمی ندارد. بی دلیل هم نیست که اپوزیسیون دولتی و خودیهایشان توانستند هژمونیشانرا را همچنان بر جنبشهای اعتراضی حفظ و نگاهِ نیروی عظیمی از جامعه را به سمت خود جلب و به سیاق همهی مدافعین سرمایه از موقعیت بوجود آمده موج سواری کنند و بهرهبرداریهای سیاسی دلبخواهی خود را بنمایند.
بیست و دو بهمن امسال یکبار دیگر نشان داده استکه همچنان تعداد بیشماری از مردم، نگاه و گوش شنوائیشان – و بنابه هر دلیلی – به “اپوزیسیون” تحمیلی سرمایه است. البته که ایرادی اساسی به اعتراضات مردمی نیست. این امر معمول هر جامعهی اعتراضی بدون رهبری سالم و کمونیستیست. در حقیقت انتظار بیش ار این و فراتر از مردم، جایز و معقول نیست. شکی در آن نیست که اعتراضات و خیزشهای خیابانی و درگیر شدن عملی مردم با ارگانهای سرکوبگر نظام را میبایست از زمره سیاستهای حداکثری آنان به حساب آورد. شکی در آن نیست که رژیم جمهوری اسلامی در ابعادی بیسابقه نیروهای سرکوبگر خود را در سالروز قیام تودهای سازمان داده و توانسته است منحیثالمجموع بر فضای اعتراضی حاکم گردد و با کمک و همیاری یاران وفادار نظام، مسیر اعتراضات را در خلاف منفعت مردم سازمان دهد. از یکطرف باید آگاه بود که بکارگیری چنین سیاستی در چهارچوبهی نظام جمهوری اسلامی تازگی ندارد و از طرف دیگر باید پذیرفت که سالهاست بعضاً مردم دارند در چهارچوبهی تضادهای درونی حاکمیت خواستهها و مطالبات خود را بیان مینمایند. اینها به خصائص جنبشهای اعتراضی جمعی تبدیل گشته است و بی دلیل هم نیست که دامنهی اعتراضات مردمی و بُرشها از جناحهای رقیب حکومتی محدود و به تبع از آن دامنهی استقلال آنهم، محدود میباشد.
بنابراین، بر هر عنصر آگاه و دلسوز انقلاب است تا بر حدود و ثغور اعتراضات مردمی آگاه گردد و بیگدار و نه سنجیده، بر محتوای هر حرکتی نیافزاید و تلاش ورزد تا به آن بخش از اعتراضات مردمیای که به “رهبران سبز” چشم دوختهاند را آگاه سازد و مهمتر از آن بر این ایدهی اساسی پای فشارد که اعتراضات مردمی، بدون عروج و بالا رفتن عملی از “رهبران سبز” و بدون کنار گذاشتن هر رنگ و نماد وابسته بدانان، ره بجائی نخواهد بُرد. بر جنبش روشنفکری و دانشجویان آگاهِ داخل است، تا بیش از این، از اعتراضات مردمی مراقبت بخرج دهند و تلاش ورزند تا مردم را بطور عملی از پاسخگوئی به فراخوان “رهبران سبز” بر حذر دارند. اینها از زمره سیاستهای حداقلی هر عنصر و نیروی وفادار به آرمانهای مردمیست و شکی در آن نیست که تقویت و همگانی نمودن این ایده بر خالصی اعتراضات مردمی خواهد افزود و دورنمای روشن و شفافتری را در مقابل استثمار شوندگان و ستمدیدگان قرار خواهد داد. تنها در چنین بستریست که زمینهی واقعی نابودی سرمایهداران وابسته در ایران فراهم و جامعه شاهد آزادی و رهائی از هرگونه ظلم و ستم امپریالیستی خواهد داد.
۲۵ فوریه ۲۰۱۰
۶ اسفند ۱۳۸۸