جنگ و عواقب روانى آن بر کودکان!

دوباره صحنه های جنگ بر صفحه تلویزیون و وسائل ارتباط جمعی در دنیا نشان داده میشود. سومالی، دارفور، جنگهای داخلی گروههای اسلامی در بغداد، حضور سربازان آمریکایی درعراق. صحنه های دلخراشی که تروریستهای اسلامی یا سربازان حکومتهای خودکامه در تایلند، فلسطین و اسرائیل بوجود میآورند. این صحنه ها شدیدترین و مخربترین عوارض روانی خود را بر کودکان میگذارد.

 در جنگهاى عصر حاضر همیشه ٩٠ درصدر مردم عادى تلفات داده اند. در مقایسه با صد سال قبل که مردم عادى ده در صد تلفات را داشتند. آنچه که براى کودکان از همه نگران کننده تر است. این است که جنگ آسایش زندگى آنانرا بهم میزند، مدرسه، محل بازى، خانه و کاشانه شان، نزدیکانشان هم بازى هایشان را از دست میدهند. بزرگترها در بدترین حالت هنوز امکان دارند با هم تماس بگیرند و با هم باشند ولى کودکان این امکان را از دست میدهند. والدین براى حفظ جان کودکانشان مجبور هستند آنها را در پناهگاهها نگهدارند. ولى در همان حال کودکان کمبود همبازى هایشان را با گوشت و پوست و استخوان درک میکنند و ازش بشدت رنج میبرند. در یک کلام کودکان ابتدایى ترین حقوق انسانى خود را از دست میدهند. جنگ زندگى کودکان و رشدشان را متوقف میکند و ابتدایى ترین نیازههایشان که بازى است، را از دست میدهند. جلو چشمانشان همه چیزشان را ازشان میگیرند، خانه خرابى، آزاوگى و مجبور به مهاجرت شدن بدون اینکه حتى نظرشان را بخواهند، مریضى، بى آبى و بى بهداشتى اولین قربانیانشان را از کودکان میگیرد.

در ده سال اخیر طبق آمار سازمان نجات کودک بیش از دومیلیون کودک جان داده اند. بیشتر از یک میلیون بدون سرپرست شده اند. ۶ میلیون کودک بشدت ناقص شده اند و تا آخر عمر ناقص خواهند زیست. ده میلیون کودک به بیمارى هاى روانى دچار شده اند. بیش از بیست میلیون کودک هر ساله مجبور به مهاجرت میشوند یا در درون مرزهاى کشورى شان یا به خارج از آن. هر ماه هزاران کودک بوسیله مین در افغانستان و سومالی کشته و یا زخمى میشوند.

کودکان در جنگ عزیزانشان و سرپرستانشان را ازدست میدهند. کودکان بى سرپرست بیشتر مورد تجاوز جنسى، اذیت و آزار جسمى و روحى و سو استفاده هاى اقتصادى قرار میگیرند. کودکانى که شاهد خشونت و جنگ هستند بیشترین قربانیان امراض روانى طولانى مدت میشوند. در شرایطى که کودک در محیطى آرام و با امکانات ابتدایى زندگى بزرگ نمیشوند. این کودکان دوران قشنگ کودکى خود را از دست میدهند که تا آخر عمر از آن رنج میبرند. کودکانى که دوران کودکى خوبى ندارند زندگى نرمال و آرامش روحى کافى در زندگى بزرگ سالى هم نخواهند داشت.

چگونه باید به کودکان که شاهد صحنه های خونین جنگ هستند برخورد کرد!
در همه جا خبر جنگ هست ، از تلویزیون ، رادیو ، روزنامه ، صحبت هاى خانوادگى و گاها خود کودکان جنگ را تجربه کرده اند و یا بنوعى از عواقب و زیانهاى جنگ صدمه دیده اند. همین که مجبور شده اند از دیار خود کوچ کنند، جوانانى که بخاطر گریز از جنگ از همه چیز خود بریده اند، کودکانیکه بدون سرپرست در کشورهاى مختلف آواره هستند و عزیزانشان را از دست داده اند قربانیان جنگ هستند.
 
تحقیقات فراوان روانشناسى کودکان نشادن میدهد که خشونت واقعى مثل جنگ و خشونت در اطراف زندگى و محیط تاثیر مخربى بر روان کودکان میگذارد، تا خشونت در شوخى و فیلم ها. اما مسئله این است چگونه باید مثل پدر و مادر و کسى که سرپرستى کودک را بر عهده دارد با کودکان صحبت کرد؟ تلویزیون صحنه هاى دلخراش بمبارانها ، گریه کودکان زخمى ومادران و پدرانى که درزیر زمین ها خود راقایم کرده اند. صداى گوش خراش آژیرهاى دود و آتش، حمل جنازه های عزیزان از دست رفته شان، صحنه تلویزیون که خود افراد بزرگسال را تحت تاثیر قرار میدهد تا چه رسد به کودکان.

یکى از محققان وسائل ارتباط جمعى بنام خانم Cecilia Von Fcilitzen در تحقیق بزرگى که کرده میگوید بچه از دیدن صحنه هاى واقعى خشونت بیشتر صدمه میبنند تا انیکه از دیدن فیلمهاى خشونت و یا حمله حیواناتى که در فیلمها نشان میدهند. به همین دلیل ایشان تاکید میکنند که اتفاقات واقعى در دنیا مثل آتش سوزى سیل و آتش فشان و جنگ بیشتر بچه ها ر اتحت تاثیر قرار میدهد و آنها را وحشت زده میکنند. زیرا بچه میداند که این آدمها واقعى هستند و هم اکنون از این حادثه و فاجعه صدمه میبینند. هم چنین خانم Cecilia اشاره میکنند که بچه هاى بزرگتر بدلیل درک بیشترشان از واقعیات درنتیجه احساس خطر بیشترى خواهند کرد.

مسئله این است که اتفاقاتى که درحوادث واقعى مثل جنگ اتفاق مى افتد را نمیتوان از خاطره ها زدود. نمیتوان کشته شدن آدمها را گفت شوخى است و یا بچه هاى آواره و گرسنه اى که دسته دسته جان میدهند را نادیده گرفت. همیشه جنگ وحوادث، بیشترین صدمات انسانى وجانى را به بچه ها ، زنان وپیران و افراد ناقص میزند. کسانى که سرپرستى بچه را بعهده دارند باید این مسئله ر اخیلى جدى بگیرند. نباید فراموش کردجدى گرفتن این مسائل اعتماد به نفس به بچه میدهد. خانم Cecili میگوید تمام مسائل مربوط به جنگ و یا ترس بچه ها را باید جدى گرفت. نباید ساده از کنار آن گذشت. چون اگر این نوع ترس ها که در بچه ها بوجود میاید اگر از ابتدا روان درمانى نشوند دیر و یاد زود اثرات نامطلوبى بجا خواهند گذارد. متوسل شدن به خشونت ، از دست دادن احساس همدردى با انسانها ، دپریسون گرفتن و عصبانیت ضایعه هایى است که به بچه ها صدمه میزند.

یکى دیگر از روانشناسان بنام Bj²n Svensson میگوید : صحبت با بچه ها در مورد اتفاقات لازم است ایشان کتابى در مورد اتفاق ١١ سپتامبر نوشته تحت عنوان بچه ها و اتفاقاتى که از صحفه تلویزیون میبنند. شخصیت و طرز زندگى تجربیات شخصى از جنگ و حوادث ناخوشایند همه در وضعیت کودکان تاثیر دارد. کودکانى که در محیط هاى نا امن و خشن زندگى میکنند یا کرده اند، مشگلات زندگى
از ناهنجارى هى روحى و روانى را با خود حمل میکنند، تا بچه هاى که در محیط هاى امن زندگى کرده اند. بزرگسالان راحت میتواند صحنه هاى جنگ را زود فراموش کنند بدلیل اینکه هم تجربه زندگى بیتشرى را دارند و هم مشغلات دیگرى درزندگى را دارند که برایشان مهمتر است. ولى کودکان بعضا روزها و ماهها به یک صحنه دلخراش فکر میکنند. اگر این جدى گرفته نشود و به موقع مورد بحث و گفتگو با بچه قرار نگیرند، بر ذهن و روانش تاثیر مخربى میگذارد.

کودکانى که، بچه گریانى را در صحنه جنگ میبینند اولین چیزى که به مغزشان خطور میکند زندگى روزانه خودشان است و ترس از اینکه مبادا به آن وضعیت دچا ر شوند. فکر میکنند نکند زمانى او هم مثل آن کودک گریان پدر و مادرش و یا سرپرستش را از دست دهد. مثلا بچه ها گاها فکر میکنند ، نکند صدام بى ابوش بتوانند خانه آها را هم بمباران کنند. چون بچه ها همه تصاویر را که میبینند فورا بازندگى روزانه خود مقایسه میکنند و خطر اینکه آرامش و زندگى شان بهم بخورد آنها را تحت فشار قرار میدهد. ترس در زندگى بچه خیلى نقش باز میکند. در صورتیکه بزرگسالان فاصله فاجعه ها و زمان و نوع آنها را با توجه به دانش و تجربه خود تشخیص میدهند ولى بچه به مسئله نزدیک و دورى حادث زیاد فکرنمیکنند بلکه خود حادث آنها رابیشتر تحت تاثیرمیگذارد.
بخصوص اگر خود یا نزدیکانشان درحادثه شریک باشند. مثلا بچه هائیکه هم اکنون خویشان و نزدیکانشان در عراق زندگى میکنند. مسئله محیط زندگى و نزدیکى بمحل حادث ، و حتى نوع زندگى بخش دیگرى از مسائلى است که بر روان بچه تاثیرمیگذارد، کودکانى که از نزدیک شاهد خشونت هستند و یا درزندگى آنرا تجربه کرده اند با کوچکترین حادثه وحشت میکنند( مار گزیده از نخ سیاه و سفید میترسد) فشار روحى و خاطره از تحربیات تلخ فورا به سراغشان میاید و نمیتواند بر احساساتشان تسلط پیدا کنند، نمیتواند مشگلاتشان را به سادگى حل کنند.
حوادث و مراحل مختلف دارند
 
١ در مرحله اول شک ناشى او حادثه به سراغ کودکان و یا هر کس دیگر میاید و در این مرحله حادثه قابل هضم نیست و کودک نمیتواند قبول کند که چه واقعه اى اتفاق افتاده ، ابعادش ، تاثیرات آنرا در نمکند. و حشت و ترس ایجاد میشود و در این مرحله فردانسبت به قبول حرف این و آن و توضیحات گارد میگیرد. منطق در این مرحله خریدارى ندارد. با رفتار و کردار حرکاتى از خودشان نشان میدهد که گاها معقول نیست . اذیت ،خشونت، زدن ، خودآزارى و یا بشدت عصبى و فعال بودن. این مرحله در بین آدمها مختلف است و این دقیقا بستگى به تجربیات و نیز محیطى که دراولین دقایق او راملاقات میکند.

٢ درمرحله دوم ، میشه باکودکان صحبت کرد . مرحله اى است که زمان شک به سر آمده و منطق و حرف شنوى جایى باز میکند و میشه تزدیکش رفت و بغلش کرد و در کنار نشست و کودکان دوست دارند در وهله اول والدین و یا سرپرست خودرا در کنار خود داشته باشن و دوست دارندپیش آنها بخوابند. در این مرحله توجه بزرگسالان به کودکان خیلى مهم است. خیلى اهمیت دارد که سریع در دسترس بچه باشید و به سئوالاتش جواب دهید و با صبورى بهش گوش کنید. در این مرحله حضورفیزیکى بزرگان بخصوص پدر و مادر ، سرپرستان و نزدیکان کودک خیلى اهمیت دارد.

طبق تحقیقاتى که روانشناسان برکودکانى که جنگ خلیج ر اتجربه کردند همیشه اظطراب و دشدره دارند، برنامه آینده خود ر انمیتوانند سازمان دهند. همیشه درانتظار اتفاقات ناگواراند، در انتظار حادثه بسر میبرند و از آرامش روانى برخوددار نیستند. کودکانى که در دوران کودکى دلهره و تشویش را تجربه کرده اند در دوران بلوغ افسرده هستند. خانم Marianne Lerner از زوایه روانشناسى جسمى از دیدگاه یک روانشناس میگوید وقتى بزرگها دچار فشار واظطرابات روحى مشوند دچار انواع بیمارهاى جسمى نیز میگردند. هیجانات احساسات وقتى درمرحله فشار روحى قرار میکرد. بدن بشدت عکس العمل نشان داده میشود.

١ هیجانات داخلى که تاثیر متقابل از اتفاقات درمحیط میگیرد.
٢ هیجانات داخلى (arousal) و تاثیرات بیولوژى بر جسم دارد.
یا تاثیرات روانى
تاثیرات جسمى مثل ضربان قلب بالارفتن ، خشک شدن لبها، منقبض شدن عضلات در همان حال از نظر روانى استفاده کردن از کلمات و خیالات و خوش بینى ها در این حالت بزرگ سالان راحت تر میتوانند با مشگلات دست و پنجه نرم کنند. اما بجه ها هنوز آنچنان بزرگ نشده اند و سازمان روحى و روانى شان آنچنان شکل نگرفته که هیجانات درونى خود را ابراز دارند، کنترل کنند و به آن جواب بدهند. در چنین حالتى والدین میتوانند با قرار گرفتن در کنار کودکان و نیز نزدیکى و همدلى با آنها این امکان را فراهم آورند که کودکان احساسات خودرا ابراز دشته و برش کنترل داشته باشند. این حالت را در روانشناسى میگویند Holding یعنى کمک کنید که کودک هیجاناتش ر اکنترل کند و به نحو درستى ابراز دارد. در کنار بودن کودکان و جواب به سوالاتشان و همدلى با آنها کمک میکند که کودکان با کمک محبت و هم یارى والدین ویا سرپرست شان احساسات و هیجانات روانى خود را بشناسند و به بتدریح بتوانند بر مشگلات و ناملایمات روحى خود فایق آیند. یعنى درون خود تکیه گاهى براى خو بسازند که کمک شان باشد. این مرحله را Psyke میگویند.

زمانى که کودک بتواند برهیجانات درونى خود فایق آید میتواند مشگلات روانى خود را بشناسد و با تجربه اى که دارد به خوبى از عهده آن بر آید و درمقابل حوادث ناشى از آن خود را حفظ کند ودر مقابل حواد